پرش به محتوا

ولایت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:


==[[شبهه]] دوم: عدم وجود مدعیات [[شیعه]] در [[قرآن]]==
==[[شبهه]] دوم: عدم وجود مدعیات [[شیعه]] در [[قرآن]]==
آقای قفاری در بخش دیگری از اظهارات خود ادعا کرده است: از آنجا هیچ از یک مدعیات شیعه درباره شرطیت ولایت برای [[قبولی اعمال]] در قرآن یافت نمی‌شود و با توجه به اینکه قرآن [[مرجع]] اول و اصلی در مسائل اختلافی است، ازاین‌رو این مدعیات و [[روایات]] مرتبط با آنها جزء [[تعالیم اسلامی]] نیست. در [[حقیقت]] از نظر ایشان این قبیل [[اعتقادات]] جزء [[بدعت‌ها]] و افزونه‌های [[شیعیان]] به اسلام است؛ زیرا قرآن اصل و اساس قبولی اعمال را توحید قرار داده و سبب [[حرمان]] و بطلان [[اعمال]] را [[شرک]]:
آقای قفاری در بخش دیگری از اظهارات خود ادعا کرده است: از آنجا هیچ از یک مدعیات شیعه درباره شرطیت ولایت برای قبولی اعمال در قرآن یافت نمی‌شود و با توجه به اینکه قرآن [[مرجع]] اول و اصلی در مسائل اختلافی است، ازاین‌رو این مدعیات و [[روایات]] مرتبط با آنها جزء [[تعالیم اسلامی]] نیست. در [[حقیقت]] از نظر ایشان این قبیل [[اعتقادات]] جزء [[بدعت‌ها]] و افزونه‌های [[شیعیان]] به اسلام است؛ زیرا قرآن اصل و اساس قبولی اعمال را توحید قرار داده و سبب [[حرمان]] و بطلان [[اعمال]] را [[شرک]]:
{{متن قرآن|إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ}}<ref>«بی‌گمان هر که برای خداوند شریک آورد خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند و جایگاهش آتش (دوزخ) است» سوره مائده، آیه ۷۲.</ref>.
# {{متن قرآن|إِنَّهُ مَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِ الْجَنَّةَ وَمَأْوَاهُ النَّارُ}}<ref>«بی‌گمان هر که برای خداوند شریک آورد خداوند بهشت را بر او حرام می‌گرداند و جایگاهش آتش (دوزخ) است» سوره مائده، آیه ۷۲.</ref>.
{{متن قرآن|مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ}}<ref>«بی‌گمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آورده‌اند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته می‌کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۶۲.</ref>.
# {{متن قرآن|مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ}}<ref>«بی‌گمان از کسانی که (به اسلام) ایمان آورده‌اند و یهودیان و مسیحیان و صابئان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین باور دارند و کاری شایسته می‌کنند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۶۲.</ref>.
 
خداوند در این [[آیه]] و نیز [[آیات]] دیگر<ref>{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}} «بی‌گمان (از) مؤمنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورند و کار شایسته کنند، نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره مائده، آیه ۶۹.</ref> تنها [[ایمان به خدا]] و [[قیامت]] و [[عمل صالح]] را ذکر کرده و به [[ولایت]] اشاره‌ای نکرده است<ref>القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴ و ۲۵.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۱۹.</ref>
خداوند در این [[آیه]] و نیز [[آیات]] دیگر<ref>{{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ هَادُوا وَالصَّابِئُونَ وَالنَّصَارَى مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}} «بی‌گمان (از) مؤمنان و یهودیان و صابئان و مسیحیان، کسانی که به خداوند و روز بازپسین ایمان آورند و کار شایسته کنند، نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره مائده، آیه ۶۹.</ref> تنها [[ایمان به خدا]] و [[قیامت]] و [[عمل صالح]] را ذکر کرده و به [[ولایت]] اشاره‌ای نکرده است<ref>القفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۴ و ۲۵.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۱۹.</ref>


===[[نقد]] و بررسی===
===نقد و بررسی===
همان‌طور که در [[پاسخ به شبهه]] پیشین بیان شد، [[آیات]] مذکور اساساً در [[مقام]] بیان انحصار قبولی یا بطلان [[اعمال]] در [[توحید]] یا [[شرک]] نیستند و ربطی به مدعا ندارند. افزون بر این، می‌توان به این [[شبهه]] پاسخ نقضی و حلی به شرح ذیل ارائه کرد:
همان‌طور که در پاسخ به شبهه پیشین بیان شد، [[آیات]] مذکور اساساً در [[مقام]] بیان انحصار قبولی یا بطلان [[اعمال]] در [[توحید]] یا [[شرک]] نیستند و ربطی به مدعا ندارند. افزون بر این، می‌توان به این [[شبهه]] پاسخ نقضی و حلی به شرح ذیل ارائه کرد:


===پاسخ نقضی===
=== پاسخ نقضی ===
در پاسخ به این‌گونه اظهارات باید گفت: بسیاری از [[اعتقادات]] [[اهل سنت]] و [[وهابیان]] نیز، که بدان‌ها سخت پای‌بندند، در هیچ آیه‌ای از [[قرآن]] نه صراحتاً و نه حتی به صورت اشاره و ضمنی نیامده است؛ از جمله [[خلافت]] خلفای سه‌گانه و مسئله [[عدالت صحابه]]<ref>ر.ک: حسینی میلانی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۶۳ و ۱۶۴. این مطلب در پاسخ به شبهه سوم، بیشتر بررسی خواهد شد.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۲۰.</ref>
در پاسخ به این‌گونه اظهارات باید گفت: بسیاری از [[اعتقادات]] [[اهل سنت]] و [[وهابیان]] نیز، که بدان‌ها سخت پای‌بندند، در هیچ آیه‌ای از [[قرآن]] نه صراحتاً و نه حتی به صورت اشاره و ضمنی نیامده است؛ از جمله [[خلافت]] خلفای سه‌گانه و مسئله [[عدالت صحابه]]<ref>ر.ک: حسینی میلانی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۶۳ و ۱۶۴. این مطلب در پاسخ به شبهه سوم، بیشتر بررسی خواهد شد.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۲۰.</ref>


===پاسخ حلّی===
=== پاسخ حلّی ===
اساساً اگر بخواهیم تنها ملاک و معیار را قرآن قرار دهیم و [[تفسیر]] و تبیین آن را توسط [[پیامبر]]{{صل}} کنار گذاریم، بسیاری از مسائل و [[تعالیم اسلام]] را باید کنار نهیم؛ چراکه در قرآن ذکر نشده است یا به صورت مجمل و کلی بیان شده است.
اساساً اگر بخواهیم تنها ملاک و معیار را قرآن قرار دهیم و [[تفسیر]] و تبیین آن را توسط [[پیامبر]]{{صل}} کنار گذاریم، بسیاری از مسائل و [[تعالیم اسلام]] را باید کنار نهیم؛ چراکه در قرآن ذکر نشده است یا به صورت مجمل و کلی بیان شده است.
باید از آقای قفاری پرسید: مگر نه این است که [[خداوند]] در قرآن می‌فرماید:
 
{{متن قرآن|أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>.
باید از آقای قفاری پرسید: مگر نه این است که [[خداوند]] در قرآن می‌فرماید: {{متن قرآن|أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ}}<ref>«بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی» سوره نحل، آیه ۴۴.</ref>. این [[قرآن]] را به سوی تو فرود آوردیم تا برای [[مردم]] آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی. این [[آیه]] دلالت دارد بر [[حجیت قول]] [[رسول خدا]]{{صل}} در بیان و [[تفسیر آیات قرآن]]؛ چه آن آیاتی که نسبت به مدلول خود [[صراحت]] یا ظهور دارند، چه آنهایی که متشابه‌اند و چه آنهایی که مربوط به [[اسرار الهی]] هستند. افزون بر این، [[روایات]] فراوانی دال بر [[تبعیت]] از رسول خدا{{صل}} و [[سنت]] او نقل شده است؛ از جمله: در [[منابع اهل سنت]] در باب «[[لزوم]] السنة» از کتاب السنة چنین آمده است: از [[مقدام]] بن [[معدی]] [[کرب]] [[روایت]] شده است که رسول خدا{{صل}} فرمود:... [[آگاه]] باشید که دور نیست مردی که شکمش [[سیر]] شده، راحت بر جایگاه خود تکیه داده، بگوید: «تنها قرآن را دریابید و هر آنچه را در آن [[حلال]] دیدید، حلال بدانید و آنچه را [[حرام]] یافتید، حرام بشمارید»؛ درحالی‌که بی‌گمان هرچه را رسول خدا{{صل}} حرام کرده، مثل آن است که [[خدا]] حرام کرده است<ref>در این باره ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۳۸-۴۵.</ref>.
این [[قرآن]] را به سوی تو فرود آوردیم تا برای [[مردم]] آنچه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی.
 
این [[آیه]] دلالت دارد بر [[حجیت قول]] [[رسول خدا]]{{صل}} در بیان و [[تفسیر آیات قرآن]]؛ چه آن آیاتی که نسبت به مدلول خود [[صراحت]] یا ظهور دارند، چه آنهایی که متشابه‌اند و چه آنهایی که مربوط به [[اسرار الهی]] هستند. افزون بر این، [[روایات]] فراوانی دال بر [[تبعیت]] از رسول خدا{{صل}} و [[سنت]] او نقل شده است؛ از جمله:
در [[منابع اهل سنت]] در باب «[[لزوم]] السنة» از کتاب السنة چنین آمده است:
از [[مقدام]] بن [[معدی]] [[کرب]] [[روایت]] شده است که رسول خدا{{صل}} فرمود:... [[آگاه]] باشید که دور نیست مردی که شکمش [[سیر]] شده، راحت بر جایگاه خود تکیه داده، بگوید: «تنها قرآن را دریابید و هر آنچه را در آن [[حلال]] دیدید، حلال بدانید و آنچه را [[حرام]] یافتید، حرام بشمارید»؛ درحالی‌که بی‌گمان هرچه را رسول خدا{{صل}} حرام کرده، مثل آن است که [[خدا]] حرام کرده است<ref>در این باره ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۳۸-۴۵.</ref>.
بر اساس این روایات، [[حلال و حرام]] [[پیامبر]]{{صل}} همان حلال و حرام [[خداوند]] بوده و تبعیت از آن ضروری و [[واجب]] است.
بر اساس این روایات، [[حلال و حرام]] [[پیامبر]]{{صل}} همان حلال و حرام [[خداوند]] بوده و تبعیت از آن ضروری و [[واجب]] است.
علاوه بر [[حجیت]] بیان و [[تفسیر]] رسول خدا{{صل}}، در ملحقات بیان آن علاوه بر حضرت، که همان بیانات [[ائمه هدی]]{{عم}} است، نیز مطلب از این قرار است؛ زیرا به [[حکم]] [[حدیث ثقلین]] - که [[شیعه]] و [[سنی]] آن را تواتراً نقل کرده‌اند<ref>حدیث [[ثقلین]] با سندهای مختلف و با عبارات متعدد از زبان چندین [[صحابی پیامبر]]{{صل}} هم از طریق شیعه و هم [[اهل تسنن]]، نقل شده است: {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ مَنْ تَمَسَّكَ بِعِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي كَانَ مِنَ الْفَائِزِينَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ كَانَ مِنَ الْهَالِكِينَ‌...}}؛ (ر.ک: [[کلینی]]، کافی، ج۲، ص۲۵؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۸۷، ۱۶۳ و ۲۶۵؛ صفار، [[بصائر الدرجات]]، ص۴۱۳ و ۴۱۴؛ [[حر عاملی]]، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۳۴ و ۱۸۹. در [[منابع اهل سنت]] نیز ر.ک: [[مسلم بن حجاج]]، [[صحیح مسلم]]، ج۷، ص۱۲۳؛ [[ابن حنبل]]، [[مسند]] أحمد، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹؛ ج۴، ص۳۶۷؛ [[نسائی]]، السنن الکبری، ج۵، ص۵۱؛ [[حاکم نیشابوری]]، المستدرک، ج۳، ص۱۴۸). همان‌طور که اشاره شد، الفاظ و عبارات این [[روایت]] در منابع مختلف بوده و یکسان نیست.
علاوه بر [[حجیت]] بیان و [[تفسیر]] رسول خدا{{صل}}، در ملحقات بیان آن علاوه بر حضرت، که همان بیانات [[ائمه هدی]]{{عم}} است، نیز مطلب از این قرار است؛ زیرا به [[حکم]] [[حدیث ثقلین]] - که [[شیعه]] و [[سنی]] آن را تواتراً نقل کرده‌اند<ref>حدیث [[ثقلین]] با سندهای مختلف و با عبارات متعدد از زبان چندین [[صحابی پیامبر]]{{صل}} هم از طریق شیعه و هم [[اهل تسنن]]، نقل شده است: {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ مَنْ تَمَسَّكَ بِعِتْرَتِي مِنْ بَعْدِي كَانَ مِنَ الْفَائِزِينَ وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهُمْ كَانَ مِنَ الْهَالِكِينَ‌...}}؛ (ر.ک: [[کلینی]]، کافی، ج۲، ص۲۵؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۸۷، ۱۶۳ و ۲۶۵؛ صفار، [[بصائر الدرجات]]، ص۴۱۳ و ۴۱۴؛ [[حر عاملی]]، وسائل الشیعة، ج۲۷، ص۳۴ و ۱۸۹. در [[منابع اهل سنت]] نیز ر.ک: [[مسلم بن حجاج]]، [[صحیح مسلم]]، ج۷، ص۱۲۳؛ [[ابن حنبل]]، [[مسند]] أحمد، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹؛ ج۴، ص۳۶۷؛ [[نسائی]]، السنن الکبری، ج۵، ص۵۱؛ [[حاکم نیشابوری]]، المستدرک، ج۳، ص۱۴۸). همان‌طور که اشاره شد، الفاظ و عبارات این [[روایت]] در منابع مختلف بوده و یکسان نیست.


ازاین‌رو [[تواتر]] این روایت [[معنوی]] است، نه لفظی؛ یعنی این روایت با الفاظ مختلف و نه یکسان از [[راویان]] متعدد نقل شده است؛ ولی مضمون و محتوای آنها یکی است(ر.ک: [[بحرانی]]، الحدائق الناضرة، ج۹، ص۳۶۰). [[ملاصالح مازندرانی]] در این باره می‌نویسد: {{عربی|اتفقت العامة و الخاصة على مضمون هذا الحديث و صحته}}؛ (مازندرانی، شرح [[الکافی]] (الأصول و الروضة)، ج۶، ص۱۲۴). برای [[آگاهی]] از عبارات و الفاظ و سندها و طرق مختلف این روایت (ر.ک: [[میر حامدحسین]]، [[عبقات الأنوار]]، جلدهای ۱۸-۲۲) میرسید حامدحسین در جلد ۱۸ و ۱۹ از این کتاب، سند و راویان این [[حدیث شریف]] را به صورت مبسوط ذکر و بررسی می‌کند و در جلد ۲۰-۲۲ نیز به دلالت و محتوای این روایت پرداخته است. در [[صحت]] و [[عظمت]] این [[حدیث]] همین بس که برخی بر این باورند که هیچ کس جز [[جاهل]] یا معاند در این حدیث [[شک]] نمی‌کند ([[جعفر سبحانی]]، سیمای [[عقاید شیعه]]، ص۲۳۲). بر اساس این حدیث، [[عصمت ائمه]]{{عم}} و در نتیجه [[الحاق]] بیانات آنان به [[قرآن]] و [[پیامبر]]{{صل}} [[اثبات]] و تبیین می‌شود.</ref> - بیان ایشان هم بیان [[رسول خدا]]{{صل}} و ملحق به آن است؛ به خلاف سایر افراد<ref>طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۶۱.</ref>. [[امام]] و [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} از نظر [[مسلمانان]] کسی است که [[وظایف پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} - به استثنای آوردن [[شریعت]] - را بر عهده دارد. از جمله وظایف پیامبر{{صل}}، بر اساس [[آیه شریفه]] ۴۴ [[سوره نحل]]، تبیین مفاهیم [[قرآن کریم]] و حل معضلات و [[متشابهات]] آن است. این [[وظیفه]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} به [[جانشین]] و [[خلیفه]] وی می‌رسد که به [[اعتقاد شیعه]] و به [[دلایل]] فراوان، همان [[ائمه اثناعشر]]{{عم}} هستند.
ازاین‌رو [[تواتر]] این روایت [[معنوی]] است، نه لفظی؛ یعنی این روایت با الفاظ مختلف و نه یکسان از [[راویان]] متعدد نقل شده است؛ ولی مضمون و محتوای آنها یکی است(ر.ک: [[بحرانی]]، الحدائق الناضرة، ج۹، ص۳۶۰). [[ملاصالح مازندرانی]] در این باره می‌نویسد: {{عربی|اتفقت العامة و الخاصة على مضمون هذا الحديث و صحته}}؛ (مازندرانی، شرح [[الکافی]] (الأصول و الروضة)، ج۶، ص۱۲۴). برای [[آگاهی]] از عبارات و الفاظ و سندها و طرق مختلف این روایت (ر.ک: [[میر حامدحسین]]، [[عبقات الأنوار]]، جلدهای ۱۸-۲۲) میرسید حامدحسین در جلد ۱۸ و ۱۹ از این کتاب، سند و راویان این [[حدیث شریف]] را به صورت مبسوط ذکر و بررسی می‌کند و در جلد ۲۰-۲۲ نیز به دلالت و محتوای این روایت پرداخته است. در [[صحت]] و [[عظمت]] این [[حدیث]] همین بس که برخی بر این باورند که هیچ کس جز [[جاهل]] یا معاند در این حدیث [[شک]] نمی‌کند ([[جعفر سبحانی]]، سیمای [[عقاید شیعه]]، ص۲۳۲). بر اساس این حدیث، [[عصمت ائمه]]{{عم}} و در نتیجه [[الحاق]] بیانات آنان به [[قرآن]] و [[پیامبر]]{{صل}} [[اثبات]] و تبیین می‌شود.</ref> - بیان ایشان هم بیان [[رسول خدا]]{{صل}} و ملحق به آن است؛ به خلاف سایر افراد<ref>طباطبایی، المیزان، ج۱۲، ص۲۶۱.</ref>. [[امام]] و [[خلیفه پیامبر]]{{صل}} از نظر [[مسلمانان]] کسی است که [[وظایف پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} - به استثنای آوردن [[شریعت]] - را بر عهده دارد. از جمله وظایف پیامبر{{صل}}، بر اساس [[آیه شریفه]] ۴۴ [[سوره نحل]]، تبیین مفاهیم [[قرآن کریم]] و حل معضلات و [[متشابهات]] آن است. این [[وظیفه]] پس از [[پیامبر]]{{صل}} به [[جانشین]] و [[خلیفه]] وی می‌رسد که به [[اعتقاد شیعه]] و به [[دلایل]] فراوان، همان [[ائمه اثناعشر]]{{عم}} هستند.
بنا بر [[آیه شریفه]] فوق، ممکن است مطلبی در [[قرآن]] بیان نشده یا به صورت مجمل بیان شده باشد، اما پیامبر{{صل}} به آن مطلب تصریح یا آن را تبیین کرده باشد. در این صورت وظیفه هر [[مسلمان]] است که نسبت به فرمایشات پیامبر{{صل}} سر [[تسلیم]] فرود آورده و آنها را با [[جان]] و [[دل]] بپذیرد.
بنا بر [[آیه شریفه]] فوق، ممکن است مطلبی در [[قرآن]] بیان نشده یا به صورت مجمل بیان شده باشد، اما پیامبر{{صل}} به آن مطلب تصریح یا آن را تبیین کرده باشد. در این صورت وظیفه هر [[مسلمان]] است که نسبت به فرمایشات پیامبر{{صل}} سر [[تسلیم]] فرود آورده و آنها را با [[جان]] و [[دل]] بپذیرد.


مسئله [[ولایت]] و [[امامت ائمه]]{{عم}} و شرطیت آن برای [[قبولی اعمال]] هم این‌گونه است؛ یعنی هرچند صراحتاً [[اسامی ائمه]]{{عم}} و ولایت و [[امامت]] ایشان در قرآن نیامده است، ولی ذیل برخی از [[آیات]]، بیانات و تفسیرهایی از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} یا [[اهل بیت]]{{عم}} نقل شده است که صراحتاً ولایت و امامت ائمه{{عم}} را [[اثبات]] می‌کند. ما که نام [[مسلمانی]] را بر دوش می‌کشیم، موظفیم که بیانات و تفسیرهای پیامبر{{صل}} را نسبت به آن آیات با جان و دل بپذیریم؛ در غیر این صورت سزاوار نام مسلمانی نخواهیم بود.
مسئله [[ولایت]] و [[امامت ائمه]]{{عم}} و شرطیت آن برای [[قبولی اعمال]] هم این‌گونه است؛ یعنی هرچند صراحتاً [[اسامی ائمه]]{{عم}} و ولایت و [[امامت]] ایشان در قرآن نیامده است، ولی ذیل برخی از [[آیات]]، بیانات و تفسیرهایی از [[پیامبر اسلام]]{{صل}} یا [[اهل بیت]]{{عم}} نقل شده است که صراحتاً ولایت و امامت ائمه{{عم}} را [[اثبات]] می‌کند. ما که نام [[مسلمانی]] را بر دوش می‌کشیم، موظفیم که بیانات و تفسیرهای پیامبر{{صل}} را نسبت به آن آیات با جان و دل بپذیریم؛ در غیر این صورت سزاوار نام مسلمانی نخواهیم بود.
از جمله آیاتی که توسط [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[ولایت اهل بیت]]{{عم}} [[تفسیر]] شده است، آیه شریفه ۵۹ [[سوره مبارکه نساء]] است. این آیه شریفه [[اطاعت]] [[ائمه]]{{عم}} – [[اولی‌الامر]] در [[آیه]] - را به صورت مطلق و بی‌قید و بند هم‌ردیف و دوشادوش [[اطاعت خدا]] و رسولش قرار داده است. روشن است که در صورت [[وجوب اطاعت ائمه]]{{عم}}، [[نافرمانی]] آنها و عدم [[پذیرش ولایت]] و امامت آنها موجب بطلان [[اعمال]] خواهد بود<ref>ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۱۴.</ref>.
از جمله آیاتی که توسط [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به [[ولایت اهل بیت]]{{عم}} [[تفسیر]] شده است، آیه شریفه ۵۹ [[سوره مبارکه نساء]] است. این آیه شریفه [[اطاعت]] [[ائمه]]{{عم}} – [[اولی‌الامر]] در [[آیه]] - را به صورت مطلق و بی‌قید و بند هم‌ردیف و دوشادوش [[اطاعت خدا]] و رسولش قرار داده است. روشن است که در صورت [[وجوب اطاعت ائمه]]{{عم}}، [[نافرمانی]] آنها و عدم [[پذیرش ولایت]] و امامت آنها موجب بطلان [[اعمال]] خواهد بود<ref>ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۱۴.</ref>.
از [[جابر بن عبدالله انصاری]] نقل شده که وقتی [[خدای عزوجل]] آیه شریفه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> را بر پیامبر گرامی‌اش محمد{{صل}} نازل کرد، من به آن جناب عرضه داشتم: «یا [[رسول الله]] [[خدا]] و رسولش را شناختیم؛ [[اولی‌الأمر]] کیست که [[خدای تعالی]] [[طاعت]] آنان را دوشادوش طاعت تو قرار داده است»؟ فرمود:
ای جابر، آنان [[جانشینان]] من و [[امامان]] [[مسلمین]] بعد از من هستند. اولشان [[علی بن ابی‌طالب]] و پس از او به ترتیب حسن، حسین، [[علی بن الحسین]]، [[محمد بن علی]] - که در [[تورات]] معروف به [[باقر]] است و تو به زودی او را [[درک]] خواهی کرد؛ چون او را [[دیدار]] کردی از طرف من سلامش برسان - صادق [[جعفر بن محمد]]، [[موسی بن جعفر]]، [[علی بن موسی]]، محمد بن علی، [[علی بن محمد]]، [[حسن بن علی]] و در آخر همنام من، محمد، است که هم نامش نام من است و هم کنیه‌اش [[کنیه]] من است. او [[حجت خدا روی زمین]] است؛ [[بقیةالله]] و [[یادگار الهی]] است در بین [[بندگان خدا]]. او پسر حسن بن علی است...<ref>صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۳؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۵۳ و ۵۴؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۰۳. روایات دیگری مشابه همین روایت و با ذکر اسامی ائمه{{عم}} یا صفات و تعداد آنها از پیامبر اسلام{{صل}} نقل شده است (ر.ک: کفایة الأثر، ص۵۷-۵۹، ۸۶ و ۸۷؛ کلینی، کافی، ج۲، ص۷-۱۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، ص۲۹۳-۳۱۰؛ قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۹).</ref>.


[[منابع اهل سنت]] درباره [[تفسیر]] «[[اولی‌الامر]]» دیدگاه‌های مختلفی ارائه شده است<ref>ر.ک: نجارزادگان، بررسی تفسیر تطبیقی آیات ولایت اهل بیت{{عم}}، ص۹۰-۱۰۴.</ref>. در برخی [[روایات]]، [[امام علی]]{{ع}} جزء اولی‌الامر و نخستین آنان بیان شده است؛ از جمله:
از [[جابر بن عبدالله انصاری]] نقل شده که وقتی [[خدای عزوجل]] آیه شریفه {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> را بر پیامبر گرامی‌اش محمد{{صل}} نازل کرد، من به آن جناب عرضه داشتم: «یا [[رسول الله]] [[خدا]] و رسولش را شناختیم؛ [[اولی‌الأمر]] کیست که [[خدای تعالی]] [[طاعت]] آنان را دوشادوش طاعت تو قرار داده است»؟ فرمود: ای جابر، آنان [[جانشینان]] من و [[امامان]] [[مسلمین]] بعد از من هستند. اولشان [[علی بن ابی‌طالب]] و پس از او به ترتیب حسن، حسین، [[علی بن الحسین]]، [[محمد بن علی]] - که در [[تورات]] معروف به [[باقر]] است و تو به زودی او را [[درک]] خواهی کرد؛ چون او را [[دیدار]] کردی از طرف من سلامش برسان - صادق [[جعفر بن محمد]]، [[موسی بن جعفر]]، [[علی بن موسی]]، محمد بن علی، [[علی بن محمد]]، [[حسن بن علی]] و در آخر همنام من، محمد، است که هم نامش نام من است و هم کنیه‌اش [[کنیه]] من است. او [[حجت خدا روی زمین]] است؛ [[بقیةالله]] و [[یادگار الهی]] است در بین [[بندگان خدا]]. او پسر حسن بن علی است...<ref>صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۳؛ خزاز رازی، کفایة الأثر، ص۵۳ و ۵۴؛ بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۰۳. روایات دیگری مشابه همین روایت و با ذکر اسامی ائمه{{عم}} یا صفات و تعداد آنها از پیامبر اسلام{{صل}} نقل شده است (ر.ک: کفایة الأثر، ص۵۷-۵۹، ۸۶ و ۸۷؛ کلینی، کافی، ج۲، ص۷-۱۹؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب، ج۱، ص۲۹۳-۳۱۰؛ قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۹).</ref>.
[[حاکم حسکانی]] - از [[دانشمندان]] و [[محدثان]] [[حنفی]] [[قرن پنجم]] - با سند خود از امام علی{{ع}} و او از [[رسول خدا]]{{صل}} چنین نقل کرده است:
 
شریکان من کسانی‌اند که [[خداوند]] [[[اطاعت]]] آنان را با [اطاعت] خود و من کنار هم آورد و درباره آنان چنین نازل کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> من گفتم: «ای [[رسول خدا]]{{صل}} آنان چه کسانی‌اند؟ فرمود: «تو نخستین آنان هستی»<ref>حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۹.</ref>.
[[منابع اهل سنت]] درباره [[تفسیر]] «[[اولی‌الامر]]» دیدگاه‌های مختلفی ارائه شده است<ref>ر.ک: نجارزادگان، بررسی تفسیر تطبیقی آیات ولایت اهل بیت{{عم}}، ص۹۰-۱۰۴.</ref>. در برخی [[روایات]]، [[امام علی]]{{ع}} جزء اولی‌الامر و نخستین آنان بیان شده است؛ از جمله: [[حاکم حسکانی]] - از [[دانشمندان]] و [[محدثان]] [[حنفی]] [[قرن پنجم]] - با سند خود از امام علی{{ع}} و او از [[رسول خدا]]{{صل}} چنین نقل کرده است: شریکان من کسانی‌اند که [[خداوند]] [[[اطاعت]]] آنان را با [اطاعت] خود و من کنار هم آورد و درباره آنان چنین نازل کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref> من گفتم: «ای [[رسول خدا]]{{صل}} آنان چه کسانی‌اند؟ فرمود: «تو نخستین آنان هستی»<ref>حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۸۹.</ref>.
[[حاکم حسکانی]] به نقل از [[مجاهد بن جبر]] [[تابعی]]، [[شأن نزول آیه]] را نیز درباره [[جانشینی امام علی]]{{ع}} به جای رسول خدا{{صل}} در [[مدینه]] آورده و می‌نویسد:
 
{{متن حدیث|{{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} قَالَ: نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخَلِّفُنِي بَيْنَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰. این شأن نزول را دیگران، مانند ابن شهرآشوب، نیز نقل کرده‌اند. (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۱۵).</ref>.
[[حاکم حسکانی]] به نقل از [[مجاهد بن جبر]] [[تابعی]]، [[شأن نزول آیه]] را نیز درباره [[جانشینی امام علی]]{{ع}} به جای رسول خدا{{صل}} در [[مدینه]] آورده و می‌نویسد: {{متن حدیث|{{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} قَالَ: نَزَلَتْ فِي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} حِينَ خَلَّفَهُ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} بِالْمَدِينَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تُخَلِّفُنِي بَيْنَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ يَا عَلِيُّ أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى}}<ref>حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۹۰. این شأن نزول را دیگران، مانند ابن شهرآشوب، نیز نقل کرده‌اند. (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۱۵).</ref>.
 
... [[اولی‌الامر]] درباره [[امیرمؤمنان]] نازل شد؛ هنگامی که رسول خدا{{صل}} ایشان را در مدینه به جای خود گماشتند و علی عرض کرد: «آیا مرا میان [[زنان]] و [[کودکان]] وامی‌گذارید؟ فرمود: «آیا [[خشنود]] نیستی برای اینکه نسبت به من به منزله [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشی؟»
... [[اولی‌الامر]] درباره [[امیرمؤمنان]] نازل شد؛ هنگامی که رسول خدا{{صل}} ایشان را در مدینه به جای خود گماشتند و علی عرض کرد: «آیا مرا میان [[زنان]] و [[کودکان]] وامی‌گذارید؟ فرمود: «آیا [[خشنود]] نیستی برای اینکه نسبت به من به منزله [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشی؟»
افزون بر این، [[روایات]] مختلفی از [[اهل سنت]] نقل شده است که تعداد [[خلفا]] و برخی از ویژگی‌های آنها مانند [[قریشی بودن]] همه ایشان بیان شده است؛ از جمله از [[جابر بن سمره]] نقل شده است که از رسول خدا{{صل}} شنیدم که فرمود: «این [[دین]] همیشه تا [[قیام قیامت]] و تا هنگامی که [[دوازده نفر]] [[خلیفه]] بر سر شما باشند، [[استوار]] و پابرجاست. این خلفا همگی از [[قریش]] هستند»<ref>مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۶، ص۳ و ۴.</ref>.
افزون بر این، [[روایات]] مختلفی از [[اهل سنت]] نقل شده است که تعداد [[خلفا]] و برخی از ویژگی‌های آنها مانند [[قریشی بودن]] همه ایشان بیان شده است؛ از جمله از [[جابر بن سمره]] نقل شده است که از رسول خدا{{صل}} شنیدم که فرمود: «این [[دین]] همیشه تا [[قیام قیامت]] و تا هنگامی که [[دوازده نفر]] [[خلیفه]] بر سر شما باشند، [[استوار]] و پابرجاست. این خلفا همگی از [[قریش]] هستند»<ref>مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۶، ص۳ و ۴.</ref>.


در [[صحیح بخاری]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که فرمود: «دوازده نفر [[امیر]] و فرمانده‌اند». روای گوید: «پیامبر{{صل}} پس از آن سخنانی فرمود که من نفهمیدم؛ پدرم گفت حضرت فرمود: همگی آنان از قریش‌اند»<ref>بخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷. روایات مشابه دیگری نیز در این باره نقل شده است: {{متن حدیث|لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً َ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ}}؛ (ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۹۰، ۹۳، ۹۸، ۹۹، ۱۰۰ و ۱۰۶؛ ترمذی، سنن ترمذی، ج۳، ص۳۴۰؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی‌داود، ج۲، ص۳۰۹؛ طیالسی، مسند أبی‌داود الطیالسی، ص۱۰۵ و ۱۸۰) ابن شهرآشوب همه این روایات را گردآورده است (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۱، ص۲۸۹-۲۹۳).</ref>.
در [[صحیح بخاری]] از [[پیامبر]]{{صل}} [[روایت]] شده که فرمود: «دوازده نفر [[امیر]] و فرمانده‌اند». روای گوید: «پیامبر{{صل}} پس از آن سخنانی فرمود که من نفهمیدم؛ پدرم گفت حضرت فرمود: همگی آنان از قریش‌اند»<ref>بخاری، صحیح البخاری، ج۸، ص۱۲۷. روایات مشابه دیگری نیز در این باره نقل شده است: {{متن حدیث|لَا يَزَالُ هَذَا الدِّينُ عَزِيزاً مَنِيعاً إِلَى اثْنَيْ عَشَرَ خَلِيفَةً َ كُلُّهُمْ مِنْ قُرَيْشٍ}}؛ (ر.ک: ابن حنبل، مسند احمد، ج۵، ص۹۰، ۹۳، ۹۸، ۹۹، ۱۰۰ و ۱۰۶؛ ترمذی، سنن ترمذی، ج۳، ص۳۴۰؛ ابوداود سجستانی، سنن ابی‌داود، ج۲، ص۳۰۹؛ طیالسی، مسند أبی‌داود الطیالسی، ص۱۰۵ و ۱۸۰) ابن شهرآشوب همه این روایات را گردآورده است (ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۱، ص۲۸۹-۲۹۳).</ref>.
از آنجا که اسامی این [[دوازده خلیفه]] و [[جانشین پیامبر]]{{صل}} در این [[روایات]] ذکر نشده است، ازاین‌رو شارحان [[اهل تسنن]] در اینکه این دوازده خلیفه کسانی هستند، دچار [[حیرت]] و [[اختلاف]] شده و دیدگاه‌های متفاوتی ارائه کرده‌اند<ref>ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۸۷-۹۹.</ref> که هیچ‌یک از آنها قانع‌کننده نیست؛ مگر آنچه [[قندوزی]] از برخی [[محققان]] نقل کرده است که خلاصه آن از این قرار است:
 
مراد از [[احادیث نبوی]] مربوط به دوازده خلیفه، که از راه‌های فراوان نقل شده و مشهور است، [[ائمه دوازده‌گانه]] از [[اهل بیت]] و [[عترت]] [[رسول خدا]]{{صل}} است؛ زیرا این [[احادیث]] بر کسانی دیگر قابل حمل نیست؛ نه بر خلفای پس از [[پیامبر]]{{صل}}، چون تعداد آنان کمتر از [[دوازده نفر]] بود و نه بر [[حاکمان]] [[بنی‌امیه]]، چون تعداد آنان بیشتر از دوازده نفر بود. افزون بر اینکه آنان به جز [[عمر بن عبدالعزیز]] [[اهل]] [[ظلم و ستم]] بوده و نیز از [[بنی‌هاشم]] نبودند؛ درحالی‌که پیامبر{{صل}} - در [[روایت]] [[عبدالملک]] از جابر<ref>{{متن حدیث|عَنْ زِيَادِ بْنِ عِلَاقَةَ وَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي عِنْدَ النَّبِيِّ{{صل}} فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً ثُمَّ أَخْفَى صَوْتَهُ فَقُلْتُ لِأَبِي مَا الَّذِي أَخْفَى صوته؟ قال: قال: كلهم من بني هاشم}} و عن سماک ابن حرب مثل ذلک (قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۵ و ج۳، ص۲۹۰).</ref> - فرمود: «همه آنها از بنی‌هاشم‌اند». همچنین خلفای [[دوازده‌گانه]] بر خلفای [[بنی‌عباس]] هم قابل حمل نیست؛ چون هم تعدادشان بیش از دوازده نفر است و هم به جهت اینکه مفاد [[آیه مودت]]<ref>{{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}} «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> و [[حدیث کساء]] را کمتر مراعات کردند. بنابراین ناگزیر این [[احادیث نبوی]] باید بر [[ائمه دوازده‌گانه]] از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} حمل و تطبیق شوند؛ زیرا آنان از نظر [[علم]] و [[جلالت]] و [[ورع]] و [[تقوا]] و [[علوّ]] [[نسب]] و علم، [[برتر]] از همگان بوده‌اند. [[حدیث ثقلین]] و [[احادیث]] فراوان دیگر نیز مؤید و [[شاهد]] این مدعاست که مراد [[پیامبر]]{{صل}} از خلفای [[دوازده‌گانه]]، [[امامان دوازده‌گانه]] از [[اهل بیت]] اویند<ref>قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۳، ص۲۹۲ و ۲۹۳.</ref>.
از آنجا که اسامی این [[دوازده خلیفه]] و [[جانشین پیامبر]]{{صل}} در این [[روایات]] ذکر نشده است، ازاین‌رو شارحان [[اهل تسنن]] در اینکه این دوازده خلیفه کسانی هستند، دچار [[حیرت]] و [[اختلاف]] شده و دیدگاه‌های متفاوتی ارائه کرده‌اند<ref>ر.ک: عسکری، ولایت علی در قرآن و سنت، ص۸۷-۹۹.</ref> که هیچ‌یک از آنها قانع‌کننده نیست؛ مگر آنچه [[قندوزی]] از برخی [[محققان]] نقل کرده است که خلاصه آن از این قرار است: مراد از [[احادیث نبوی]] مربوط به دوازده خلیفه، که از راه‌های فراوان نقل شده و مشهور است، [[ائمه دوازده‌گانه]] از [[اهل بیت]] و [[عترت]] [[رسول خدا]]{{صل}} است؛ زیرا این [[احادیث]] بر کسانی دیگر قابل حمل نیست؛ نه بر خلفای پس از [[پیامبر]]{{صل}}، چون تعداد آنان کمتر از [[دوازده نفر]] بود و نه بر [[حاکمان]] [[بنی‌امیه]]، چون تعداد آنان بیشتر از دوازده نفر بود. افزون بر اینکه آنان به جز [[عمر بن عبدالعزیز]] [[اهل]] [[ظلم و ستم]] بوده و نیز از [[بنی‌هاشم]] نبودند؛ درحالی‌که پیامبر{{صل}} - در [[روایت]] [[عبدالملک]] از جابر<ref>{{متن حدیث|عَنْ زِيَادِ بْنِ عِلَاقَةَ وَ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عُمَيْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: كُنْتُ مَعَ أَبِي عِنْدَ النَّبِيِّ{{صل}} فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ: يَكُونُ بَعْدِي اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً ثُمَّ أَخْفَى صَوْتَهُ فَقُلْتُ لِأَبِي مَا الَّذِي أَخْفَى صوته؟ قال: قال: كلهم من بني هاشم}} و عن سماک ابن حرب مثل ذلک (قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۲، ص۳۱۵ و ج۳، ص۲۹۰).</ref> - فرمود: «همه آنها از بنی‌هاشم‌اند». همچنین خلفای [[دوازده‌گانه]] بر خلفای [[بنی‌عباس]] هم قابل حمل نیست؛ چون هم تعدادشان بیش از دوازده نفر است و هم به جهت اینکه مفاد [[آیه مودت]]<ref>{{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}} «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref> و [[حدیث کساء]] را کمتر مراعات کردند. بنابراین ناگزیر این [[احادیث نبوی]] باید بر [[ائمه دوازده‌گانه]] از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} حمل و تطبیق شوند؛ زیرا آنان از نظر [[علم]] و [[جلالت]] و [[ورع]] و [[تقوا]] و [[علوّ]] [[نسب]] و علم، [[برتر]] از همگان بوده‌اند. [[حدیث ثقلین]] و [[احادیث]] فراوان دیگر نیز مؤید و [[شاهد]] این مدعاست که مراد [[پیامبر]]{{صل}} از خلفای [[دوازده‌گانه]]، [[امامان دوازده‌گانه]] از [[اهل بیت]] اویند<ref>قندوزی، ینابیع المودة لذوی القربی، ج۳، ص۲۹۲ و ۲۹۳.</ref>.


بنابراین هرچند [[اسامی ائمه]]{{عم}} در [[روایات اهل تسنن]] ذکر نشده است، اما روایاتی از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده است که جز بر ایشان قابل تطبیق و [[تفسیر]] نیست. بر این اساس از طریق [[قرآن]] و تفسیر و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} می‌توان [[ولایت]] و [[امامت ائمه اثناعشر]]{{عم}} را [[اثبات]] کرد.
بنابراین هرچند [[اسامی ائمه]]{{عم}} در [[روایات اهل تسنن]] ذکر نشده است، اما روایاتی از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل شده است که جز بر ایشان قابل تطبیق و [[تفسیر]] نیست. بر این اساس از طریق [[قرآن]] و تفسیر و [[سنت رسول خدا]]{{صل}} می‌توان [[ولایت]] و [[امامت ائمه اثناعشر]]{{عم}} را [[اثبات]] کرد.
ظاهراً [[دکتر قفاری]] و هم‌مسلکانش این [[روایات]] را ندیده‌اند یا به عمد نادیده گرفته‌اند یا شاید [[سنت پیامبر]]{{صل}} را [[حجت]] نمی‌دانند! از ایشان باید پرسید: چرا در [[آیات]] مربوط به فروعات، مانند [[نماز]] و [[روزه]]، به [[سنت]] و [[روایات پیامبر]]{{صل}} استناد می‌کنند، ولی در آیات مرتبط با اصول اساسی [[دین]]، مانند مسئله ولایت و [[امامت]]، سنت پیامبر{{صل}} را نادیده می‌گیرند؟!
ظاهراً [[دکتر قفاری]] و هم‌مسلکانش این [[روایات]] را ندیده‌اند یا به عمد نادیده گرفته‌اند یا شاید [[سنت پیامبر]]{{صل}} را [[حجت]] نمی‌دانند! از ایشان باید پرسید: چرا در [[آیات]] مربوط به فروعات، مانند [[نماز]] و [[روزه]]، به [[سنت]] و [[روایات پیامبر]]{{صل}} استناد می‌کنند، ولی در آیات مرتبط با اصول اساسی [[دین]]، مانند مسئله ولایت و [[امامت]]، سنت پیامبر{{صل}} را نادیده می‌گیرند؟!
با وجود این حجم از روایات [[انکار ولایت]] و امامت جای بسی [[شگفتی]] و [[عجب]] است!
با وجود این حجم از روایات [[انکار ولایت]] و امامت جای بسی [[شگفتی]] و [[عجب]] است!
خط ۲۱۰: خط ۲۱۰:
قرآن کتابی است که به بیان کلیات می‌پردازد، نه جزئیات؛ هرچند اصل امامت به [[صراحت]] در قرآن ذکر شده است؛ اما جزئیات و مصادیق آن، از جمله شرطیت ولایت در [[پذیرش اعمال]]، به خاطر مصالحی به صراحت نیامده است.
قرآن کتابی است که به بیان کلیات می‌پردازد، نه جزئیات؛ هرچند اصل امامت به [[صراحت]] در قرآن ذکر شده است؛ اما جزئیات و مصادیق آن، از جمله شرطیت ولایت در [[پذیرش اعمال]]، به خاطر مصالحی به صراحت نیامده است.
کلیات امامت در آیاتی از قبیل این آیات مطرح شده است: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>؛ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>؛ ولی تبیین مصادیق آن به [[پیامبر]]{{صل}} واگذار شده است.
کلیات امامت در آیاتی از قبیل این آیات مطرح شده است: {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}<ref>«من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.</ref>؛ {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>؛ ولی تبیین مصادیق آن به [[پیامبر]]{{صل}} واگذار شده است.
بسیاری از مسائل هستند که در [[جهان اسلام]] [[اختلافات]] دامنه‌داری را ایجاد کرده‌اند؛ درحالی‌که [[قرآن]] به آنان اشاره‌ای نکرده است؛ برای مثال در معرفی [[خدا]]، که از معرفی [[ائمه]] و [[ولایت]] آنها بالاتر و والاتر است، به‌گونه‌ای عمل نکرده است که بین [[مسلمانان]] [[اختلاف]] به وجود نیاید؛ مثلاً آیا اصلاً [[خداوند]] صفت دارد یا ندارد؟ اگر فرضاً دارد، [[متحد]] با ذات است یا نه؟ آیا ممکن است خدا [[جسم]] و مکان داشته باشد؟ [[کلام خدا]] و [[اراده خدا]] حادث است یا نه؟ و... اینها مباحثی است که موجب اختلافات زیادی بین مسلمانان شده است؛ حال آیا می‌شود اشکال کرد که چرا قرآن اینها را به‌گونه‌ای واضح بیان نکرده است تا [[مردم]] در آن اختلاف نکنند؟! درحالی‌که با [[تدبر در قرآن]] و [[رجوع]] به [[سنت رسول خدا]]{{صل}} همه این مسائل، از جمله [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}}، قابل [[اثبات]] و حل است.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۲۱-۱۲۹.</ref>


===[[شبهه]] سوم: اهمیت ولایت و [[نماز]] در [[اسلام]]===
بسیاری از مسائل هستند که در [[جهان اسلام]] [[اختلافات]] دامنه‌داری را ایجاد کرده‌اند؛ درحالی‌که [[قرآن]] به آنان اشاره‌ای نکرده است؛ برای مثال در معرفی [[خدا]]، که از معرفی [[ائمه]] و [[ولایت]] آنها بالاتر و والاتر است، به‌گونه‌ای عمل نکرده است که بین [[مسلمانان]] [[اختلاف]] به وجود نیاید؛ مثلاً آیا اصلاً [[خداوند]] صفت دارد یا ندارد؟ اگر فرضاً دارد، [[متحد]] با ذات است یا نه؟ آیا ممکن است خدا [[جسم]] و مکان داشته باشد؟ [[کلام خدا]] و [[اراده خدا]] حادث است یا نه؟ و... اینها مباحثی است که موجب اختلافات زیادی بین مسلمانان شده است؛ حال آیا می‌شود اشکال کرد که چرا قرآن اینها را به‌گونه‌ای واضح بیان نکرده است تا [[مردم]] در آن اختلاف نکنند؟! درحالی‌که با [[تدبر در قرآن]] و [[رجوع]] به [[سنت رسول خدا]]{{صل}} همه این مسائل، از جمله [[امامت امیرالمؤمنین]]{{ع}}، قابل [[اثبات]] و حل است<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۲۱-۱۲۹.</ref>.
از جمله اظهارات [[دکتر قفاری]] این است که [[شیعیان]] [[گمان]] کرده‌اند ولایت مهم‌تر و اساسی‌تر از نماز و سایر [[ارکان اسلام]] است؛ درحالی‌که نماز در قرآن به صورت صریح و واضح بیش از هشتاد بار ذکر شده؛ ولی حتی یک‌بار هم به ولایت اشاره نشده است. در این صورت آیا [[اراده خداوند]] بر [[گمراهی]] [[بندگان]] خود تعلق گرفته و برای آنها طریق وصول به ولایت را بیان نکرده است؟
 
{{متن قرآن|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ}}<ref>«و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از راهنمایی گمراه گذارد تا برای آنها روشن گرداند از چه پرهیز کنند» سوره توبه، آیه ۱۱۵.</ref><ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۵.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۳۰.</ref>
=== [[شبهه]] سوم: اهمیت ولایت و [[نماز]] در [[اسلام]] ===
از جمله اظهارات [[دکتر قفاری]] این است که [[شیعیان]] [[گمان]] کرده‌اند ولایت مهم‌تر و اساسی‌تر از نماز و سایر [[ارکان اسلام]] است؛ درحالی‌که نماز در قرآن به صورت صریح و واضح بیش از هشتاد بار ذکر شده؛ ولی حتی یک‌بار هم به ولایت اشاره نشده است. در این صورت آیا [[اراده خداوند]] بر [[گمراهی]] [[بندگان]] خود تعلق گرفته و برای آنها طریق وصول به ولایت را بیان نکرده است؟ {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُضِلَّ قَوْمًا بَعْدَ إِذْ هَدَاهُمْ حَتَّى يُبَيِّنَ لَهُمْ مَا يَتَّقُونَ}}<ref>«و خداوند بر آن نیست که گروهی را پس از راهنمایی گمراه گذارد تا برای آنها روشن گرداند از چه پرهیز کنند» سوره توبه، آیه ۱۱۵.</ref><ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ص۲۵.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۳۰.</ref>


===[[نقد]] و بررسی===
===نقد و بررسی===
اولاً همان‌طور که در [[پاسخ شبهه]] پیشین ذکر شد، هرچند [[ولایت]] و [[امامت ائمه]]{{عم}} به‌صورت صریح و با اسامی آنان در [[قرآن]] ذکر نشده، ولی اصل [[امامت]] و ولایت و برخی [[ویژگی‌های ائمه]]{{عم}} در قرآن بیان شده که با پیوست [[تفاسیر]] و بیانات [[رسول خدا]]{{صل}}، [[امامت ائمه اثناعشر]]{{عم}} به صورت صریح و روشن [[اثبات]] می‌شود.
اولاً همان‌طور که در [[پاسخ شبهه]] پیشین ذکر شد، هرچند [[ولایت]] و [[امامت ائمه]]{{عم}} به‌صورت صریح و با اسامی آنان در [[قرآن]] ذکر نشده، ولی اصل [[امامت]] و ولایت و برخی [[ویژگی‌های ائمه]]{{عم}} در قرآن بیان شده که با پیوست [[تفاسیر]] و بیانات [[رسول خدا]]{{صل}}، [[امامت ائمه اثناعشر]]{{عم}} به صورت صریح و روشن [[اثبات]] می‌شود.
از جمله [[آیات]] دیگری که بر [[ولایت ائمه]]{{عم}}، به‌ویژه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، دلالت دارد، [[آیه ولایت]] است: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>.
 
این [[آیه مبارکه]] به صورت واضح بر [[ولایت امیرمؤمنان]] علی{{ع}} دلالت دارد؛ هرچند نامی از ایشان برده نشده است؛ زیرا «إِنَّما» در [[آیه]] برای [[حصر]] است و گویا [[خداوند]] فرموده: هیچ ولی‌ای نیست مگر [[خدا]] و [[رسول]] و مؤمنانی که [[اقامه نماز]] می‌کنند و در حال [[رکوع]]، [[زکات]] می‌پردازند. «ولی» در آیه نیز به معنای [[سرپرست]] و اولی در [[تصرف]] است<ref>محقق حلی، المسلک فی أصول الدین، ص۲۴۸؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۵.</ref>. این ولایت برای [[امام علی]]{{ع}} به این دلیل ثابت است که مصداق {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}}، به اتفاق [[شیعه]]<ref>مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۲؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۲۶.</ref> و نظر اغلب [[مفسران]] [[اهل تسنن]] امیرمؤمنان علی{{ع}} است<ref>ر.ک: جصاص، أحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۲؛ حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴، آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.</ref>. به [[اجماع]] شیعه و [[اهل سنت]]، [[تصدق]] در حالت رکوع از غیر [[امام علی]]{{ع}} صادر نشده است<ref>کاشانی، منهج الصادقین، ج۳، ص۲۶۵؛ قمی، کنزالدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۵۱. برای آگاهی از روایات دال بر زکات دادن حضرت علی{{ع}} در حال رکوع ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۳۲۴-۳۲۶؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۱۵-۳۲۶؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۴۴-۴۶؛ مناقب آل أبی‌طالب، ج۳، ص۲-۶؛ فخررازی، مفاتیح الغیب ج۱۲، ص۳۸۳؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۱۲۶ و ۱۲۷، زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹. برای آگاهی از آیات دیگری که بر ولایت و امامت ائمه{{عم}} به‌ویژه امیرمؤمنان علی{{ع}} دلالت دارند. ر.ک: حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۲۰. کل این جلد از کتاب درباره آیات دال بر ولایت و امامت ائمه{{عم}} است.</ref>. [[ولایت]] سایر [[ائمه]]{{عم}} نیز از طریق [[روایات]] مذکور در ذیل [[آیه شریفه]] [[اثبات]] می‌شود<ref>حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷؛ قمی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۴۶-۱۵۱. {{متن حدیث|عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} قَالَ إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ {{متن قرآن|اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ{{عم}} إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}؛ (کلینی، کافی، ج۲، ص۱۱؛ ج۱، ص۳۵۵، ۴۵۷ و ۴۶۵).</ref>.
از جمله [[آیات]] دیگری که بر [[ولایت ائمه]]{{عم}}، به‌ویژه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}، دلالت دارد، [[آیه ولایت]] است: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>. این [[آیه مبارکه]] به صورت واضح بر [[ولایت امیرمؤمنان]] علی{{ع}} دلالت دارد؛ هرچند نامی از ایشان برده نشده است؛ زیرا «إِنَّما» در [[آیه]] برای [[حصر]] است و گویا [[خداوند]] فرموده: هیچ ولی‌ای نیست مگر [[خدا]] و [[رسول]] و مؤمنانی که [[اقامه نماز]] می‌کنند و در حال [[رکوع]]، [[زکات]] می‌پردازند. «ولی» در آیه نیز به معنای [[سرپرست]] و اولی در [[تصرف]] است<ref>محقق حلی، المسلک فی أصول الدین، ص۲۴۸؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۵.</ref>. این ولایت برای [[امام علی]]{{ع}} به این دلیل ثابت است که مصداق {{متن قرآن|الَّذِينَ آمَنُوا}}، به اتفاق [[شیعه]]<ref>مناقب آل أبی‌طالب{{ع}}، ج۳، ص۲؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۲۶.</ref> و نظر اغلب [[مفسران]] [[اهل تسنن]] امیرمؤمنان علی{{ع}} است<ref>ر.ک: جصاص، أحکام القرآن، ج۴، ص۱۰۲؛ حویزی، نورالثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷؛ سیوطی، الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴، آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۳۴؛ زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹.</ref>. به [[اجماع]] شیعه و [[اهل سنت]]، [[تصدق]] در حالت رکوع از غیر [[امام علی]]{{ع}} صادر نشده است<ref>کاشانی، منهج الصادقین، ج۳، ص۲۶۵؛ قمی، کنزالدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۵۱. برای آگاهی از روایات دال بر زکات دادن حضرت علی{{ع}} در حال رکوع ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۳۲۴-۳۲۶؛ بحرانی، البرهان، ج۲، ص۳۱۵-۳۲۶؛ فیض کاشانی، تفسیر الصافی، ج۲، ص۴۴-۴۶؛ مناقب آل أبی‌طالب، ج۳، ص۲-۶؛ فخررازی، مفاتیح الغیب ج۱۲، ص۳۸۳؛ الدرالمنثور، ج۲، ص۲۹۳ و ۲۹۴؛ تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۱۲۶ و ۱۲۷، زمخشری، الکشاف، ج۱، ص۶۴۹. برای آگاهی از آیات دیگری که بر ولایت و امامت ائمه{{عم}} به‌ویژه امیرمؤمنان علی{{ع}} دلالت دارند. ر.ک: حسینی میلانی، نفحات الازهار، ج۲۰. کل این جلد از کتاب درباره آیات دال بر ولایت و امامت ائمه{{عم}} است.</ref>. [[ولایت]] سایر [[ائمه]]{{عم}} نیز از طریق [[روایات]] مذکور در ذیل [[آیه شریفه]] [[اثبات]] می‌شود<ref>حویزی، نور الثقلین، ج۱، ص۶۴۳-۶۴۷؛ قمی، کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج۴، ص۱۴۶-۱۵۱. {{متن حدیث|عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ{{ع}}فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} قَالَ إِنَّمَا يَعْنِي أَوْلَى بِكُمْ أَيْ أَحَقُ بِكُمْ وَ بِأُمُورِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَمْوَالِكُمُ {{متن قرآن|اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا}} يَعْنِي عَلِيّاً وَ أَوْلَادَهُ الْأَئِمَّةَ{{عم}} إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ}}؛ (کلینی، کافی، ج۲، ص۱۱؛ ج۱، ص۳۵۵، ۴۵۷ و ۴۶۵).</ref>. بنابراین [[اراده خداوند]] هرگز بر [[گمراهی]] [[بندگان]] خود تعلق نگرفته و طریق وصول به ولایت را هم از طریق [[آیات قرآن]] و هم [[سنت]] رسولش{{صل}} بیان کرده است.
بنابراین [[اراده خداوند]] هرگز بر [[گمراهی]] [[بندگان]] خود تعلق نگرفته و طریق وصول به ولایت را هم از طریق [[آیات قرآن]] و هم [[سنت]] رسولش{{صل}} بیان کرده است.
 
ثانیاً از آنجا که ولایت و [[امامت]] مربوط به [[عقیده]] و [[اصول دین]]، و [[نماز]] از [[فروع دین]] است، هرگاه فروع دین با اصول دین و آنچه مربوط به عقیده است، مقایسه شوند، اصول دین بر فروعات مقدم شده و ترجیح داده می‌شوند؛ لذا اگر میان نماز یا سایر فروعات با [[توحید]] یا [[نبوت]] مقایسه شود، روشن است که توحید و نبوت مقدم است؛ چون این دو مربوط به عقیده و از اصول دین هستند. همچنین است اگر بین نماز یا سایر فروعات و ولایت و [[امامت]] مقایسه شود؛ یعنی [[ولایت]] مقدم بر [[نماز]] و دیگر فروعات خواهد بود؛ زیرا مربوط به [[عقیده]] و از [[اصول دین]] است<ref>عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۲.</ref>.
ثانیاً از آنجا که ولایت و [[امامت]] مربوط به [[عقیده]] و [[اصول دین]]، و [[نماز]] از [[فروع دین]] است، هرگاه فروع دین با اصول دین و آنچه مربوط به عقیده است، مقایسه شوند، اصول دین بر فروعات مقدم شده و ترجیح داده می‌شوند؛ لذا اگر میان نماز یا سایر فروعات با [[توحید]] یا [[نبوت]] مقایسه شود، روشن است که توحید و نبوت مقدم است؛ چون این دو مربوط به عقیده و از اصول دین هستند. همچنین است اگر بین نماز یا سایر فروعات و ولایت و [[امامت]] مقایسه شود؛ یعنی [[ولایت]] مقدم بر [[نماز]] و دیگر فروعات خواهد بود؛ زیرا مربوط به [[عقیده]] و از [[اصول دین]] است<ref>عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۲.</ref>.


ثالثاً در پاسخ به این‌گونه اظهارات می‌توان پاسخ نقضی نیز ارائه کرد؛ چراکه بسیاری از [[اعتقادات]] [[اهل سنت]] و [[وهابیان]] نیز - که بدان‌ها سخت پای‌بندند و مهم‌تر از فروعات، از جمله نماز، است - در هیچ آیه‌ای از [[قرآن]] نه به‌صورت صریح و نه حتی اشاره و ضمنی نیامده است<ref>عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۳.</ref>! از جمله [[عصمت پیامبر اسلام]]{{صل}}<ref>از دیدگاه اندیشمندان اهل تسنن، عصمت انبیا و در رأس آنها پیامبر اسلام{{صل}} از ضروریات دینی به شمار می‌رود؛ (شربینی، رد شبهات حول عصمة النبی{{صل}}، ص۷) اما در حدود و ثغور آن میان آنان اختلاف وجود دارد و آنان دیدگاه‌های مختلفی در این زمینه ارائه کرده‌اند؛ (ر.ک: فخررازی، عصمة الأنبیاء، ص۲۶-۲۸) البته آنها اجماع دارند که پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی و احکام الهی معصوم هستند و تحریف و خیانت در این باره نه عمداً و نه سهواً جایز نیست. (ر.ک: عصمة الأنبیاء، ص۲۶؛ رد شبهات حول عصمة النبی{{صل}}، ص۷۴۶) کتاب اخیر در خصوص عصمت پیامبر اسلام{{صل}} و نقد و بررسی شبهات پیرامون آن نگارش شده است. در این کتاب مؤلف دایره عصمت را گسترش داده و در خاتمه، عصمت پیامبر{{صل}} از هر سوء و شری در عقیده و قلب قبل و بعد نبوت، عصمت از تسلط و وسوسه‌های شیطانی، عصمت از هر ضرر و سوئی درباره عقل پیامبر، حتی قبل از نبوت، عصمت از سوء خلق و اخلاق بد، عصمت در اجتهاد و سلوک و رفتار و گفتار و... را نتیجه گرفته است. (ر.ک: رد شبهات حول عصمة النبی{{صل}}، ۷۴۵-۷۴۷).</ref>، [[خلافت]] خلفای ثلاثه یا مسئله [[عدالت]] صحابه<ref>اهل [[تسنن]] با اندک اختلافی همه [[صحابه]] را [[عادل]] می‌دانند. (ر.ک: [[ابن عبدالبر]]، [[الاستیعاب]] فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲؛ [[ابن حجر عسقلانی]]، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۷و ۲۲؛ [[عسکری]]، الصحابی و عدالته، ص۱۹-۲۳؛ شربینی، [[عدالة]] الصحابة [[رضی]] [[الله]] عنهم و دفع الشبهات، ص۶، ۱۹ و ۲۳؛ [[حسینی]] میلانی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۶۳ و ۱۶۴).
ثالثاً در پاسخ به این‌گونه اظهارات می‌توان پاسخ نقضی نیز ارائه کرد؛ چراکه بسیاری از [[اعتقادات]] [[اهل سنت]] و [[وهابیان]] نیز - که بدان‌ها سخت پای‌بندند و مهم‌تر از فروعات، از جمله نماز، است - در هیچ آیه‌ای از [[قرآن]] نه به‌صورت صریح و نه حتی اشاره و ضمنی نیامده است<ref>عابدی، توحید و شرک در نگاه شیعه و وهابیت، ص۱۴۳.</ref>! از جمله [[عصمت پیامبر اسلام]]{{صل}}<ref>از دیدگاه اندیشمندان اهل تسنن، عصمت انبیا و در رأس آنها پیامبر اسلام{{صل}} از ضروریات دینی به شمار می‌رود؛ (شربینی، رد شبهات حول عصمة النبی{{صل}}، ص۷) اما در حدود و ثغور آن میان آنان اختلاف وجود دارد و آنان دیدگاه‌های مختلفی در این زمینه ارائه کرده‌اند؛ (ر.ک: فخررازی، عصمة الأنبیاء، ص۲۶-۲۸) البته آنها اجماع دارند که پیامبران در دریافت و ابلاغ وحی و احکام الهی معصوم هستند و تحریف و خیانت در این باره نه عمداً و نه سهواً جایز نیست. (ر.ک: عصمة الأنبیاء، ص۲۶؛ رد شبهات حول عصمة النبی{{صل}}، ص۷۴۶) کتاب اخیر در خصوص عصمت پیامبر اسلام{{صل}} و نقد و بررسی شبهات پیرامون آن نگارش شده است. در این کتاب مؤلف دایره عصمت را گسترش داده و در خاتمه، عصمت پیامبر{{صل}} از هر سوء و شری در عقیده و قلب قبل و بعد نبوت، عصمت از تسلط و وسوسه‌های شیطانی، عصمت از هر ضرر و سوئی درباره عقل پیامبر، حتی قبل از نبوت، عصمت از سوء خلق و اخلاق بد، عصمت در اجتهاد و سلوک و رفتار و گفتار و... را نتیجه گرفته است. (ر.ک: رد شبهات حول عصمة النبی{{صل}}، ۷۴۵-۷۴۷).</ref>، [[خلافت]] خلفای ثلاثه یا مسئله [[عدالت]] صحابه<ref>اهل [[تسنن]] با اندک اختلافی همه [[صحابه]] را [[عادل]] می‌دانند. (ر.ک: [[ابن عبدالبر]]، [[الاستیعاب]] فی معرفة الأصحاب، ج۱، ص۲؛ [[ابن حجر عسقلانی]]، الإصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۱۷و ۲۲؛ [[عسکری]]، الصحابی و عدالته، ص۱۹-۲۳؛ شربینی، [[عدالة]] الصحابة [[رضی]] [[الله]] عنهم و دفع الشبهات، ص۶، ۱۹ و ۲۳؛ [[حسینی]] میلانی، محاضرات فی الاعتقادات، ج۲، ص۱۶۳ و ۱۶۴).
مسئله [[عدالت صحابه]] به‌قدری برای [[اهل تسنن]] مهم است که معتقدند هرگونه [[انتقاد]] و [[عیب‌جویی]] و [[بدزبانی]] ([[طعن]] و [[جرح]]) درباره عدالت صحابه، موجب [[تزلزل]] بنای [[اسلام]]، ویرانی ارکان [[شریعت]]، تردید در [[صحت]] [[قرآن]] و از بین رفتن [[اعتماد]] به [[سنت رسول خدا]]{{صل}} است. (عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۱۱۸) شاید به همین جهت است که آنان طاعن به [[صحابه]] را [[زندیق]] یا ملحد و سابّ صحابه را [[کافر]] یا [[فاسق]] و [[گمراه]] می‌دانند. (عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۱۱۸-۱۲۱).</ref> که از اصول اساسی [[اهل سنت]] و از [[نماز]] مهم‌تر است.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۳۰.</ref>
مسئله [[عدالت صحابه]] به‌قدری برای [[اهل تسنن]] مهم است که معتقدند هرگونه [[انتقاد]] و [[عیب‌جویی]] و [[بدزبانی]] ([[طعن]] و [[جرح]]) درباره عدالت صحابه، موجب [[تزلزل]] بنای [[اسلام]]، ویرانی ارکان [[شریعت]]، تردید در [[صحت]] [[قرآن]] و از بین رفتن [[اعتماد]] به [[سنت رسول خدا]]{{صل}} است. (عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۱۱۸) شاید به همین جهت است که آنان طاعن به [[صحابه]] را [[زندیق]] یا ملحد و سابّ صحابه را [[کافر]] یا [[فاسق]] و [[گمراه]] می‌دانند. (عدالة الصحابة رضی الله عنهم و دفع الشبهات، ص۱۱۸-۱۲۱).</ref> که از اصول اساسی [[اهل سنت]] و از [[نماز]] مهم‌تر است<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال (مقاله)| مقاله «پذیرش ولایت ائمه شرط قبولی اعمال»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۱۳۰.</ref>.


==[[شبهه]] چهارم: تناقض در [[روایات]]==
==[[شبهه]] چهارم: تناقض در [[روایات]]==
۱۱۷٬۲۲۵

ویرایش