بحث:ولایت در کلام اسلامی

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

واژه‌شناسی لغوی

معنای ولایت از دیدگاه علامه طباطبائی

ولایت امن

ولایت کلیه مطلقه الهیه

  • ممکن الوجود در هستی خویش نیازمند واجب الوجود است. این نیازمندی مطلق، با خود، حاکمیت و محکومیت مطلق می‌آورد. از این رو، ولایت تنها از آنِ واجب الوجود است که خدای متعال است﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاء فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۷]. درک این حقیقت، آدمی را در ولایت او قرار می‌دهد﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُواْ يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُواْ أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۲۸] و از او موجودی الهی می‌سازد﴿ أَلا إِنَّ أَوْلِيَاء اللَّهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ [۲۹] و آن کس که ولایت خدا را نپذیرد، ولایت شیطان را پذیرفته و به خود ستم کرده است﴿وَلأُضِلَّنَّهُمْ وَلأُمَنِّيَنَّهُمْ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُبَتِّكُنَّ آذَانَ الأَنْعَامِ وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَمَن يَتَّخِذِ الشَّيْطَانَ وَلِيًّا مِّن دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْرَانًا مُّبِينًا[۳۰].
  • نشانه قبول ولایت خداوند، پایبندی به احکام الهی و دل نبستن به قوانین غیر الهی است ﴿إِنَّا أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِينَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُواْ عَلَيْهِ شُهَدَاء فَلاَ تَخْشَوُاْ النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلاَ تَشْتَرُواْ بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلاً وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ[۳۱]، ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالأَنفَ بِالأَنفِ وَالأُذُنَ بِالأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَن تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَّهُ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۳۲]، ﴿وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الإِنجِيلِ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۳۳] و ﴿ أَفَحُكْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُونَ[۳۴]، ﴿مَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ أَسْمَاء سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ[۳۵][۳۶].
  • حاکمیت بر فرد و جامعه منحصر به خدا است[۳۷]. ولایت، حق خدا است؛ ولی او این ولایت را به کس یا گروهی خاص می‌دهد و حکومت جعل می‌کند﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الأَرْضِ فَاحْكُم بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[۳۸].
  • بنابراین، جعل حکومت، به نصب و تعیین خداوند است[۳۹] و مشروعیت از گذر قرارداد اجتماعی پدید نمی‌آید. با این حال، حاکمیت خداوند با آزادی انسان ناسازگار نیست. انسان در پذیرفتن ولایت خداوند، مختار است و راه گمراهی بر او باز است[۴۰][۴۱].

ولایت پیامبر اسلام (ص)

  • شکی نیست که پیامبر اسلام (ص) افزون بر آنکه منصب رسالت را بر عهده داشت و وحی الهی را معصومانه ابلاغ می‌کرد﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ مُّبِينٍ[۴۲] و مرجعیت دینی و تبیین معصومانه وحی نیز با او بود﴿بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۴۳]، دارای ولایت و سرپرستی نیز بود﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ وَأَزْوَاجُهُ أُمَّهَاتُهُمْ وَأُوْلُوا الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُهَاجِرِينَ إِلاَّ أَن تَفْعَلُوا إِلَى أَوْلِيَائِكُم مَّعْرُوفًا كَانَ ذَلِكَ فِي الْكِتَابِ مَسْطُورًا [۴۴]. آن حضرت به سرپرستی مؤمنان از خود آنان سزاوارتر بود[۴۵]. از لوازم این ولایت آن است که بر مردم واجب است به امارت و قضاوت پیامبر (ص) تن دهند و به عنوان مرجع نهایی حل اختلاف‌ها بدو رجوع کنند﴿ إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۴۶]؛ ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَن يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالا مُّبِينًا [۴۷] و مؤمنان را نمی‌شاید که حتی در نهان به قضاوت آن حضرت، رضا ندهند﴿فَلاَ وَرَبِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُواْ فِي أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا [۴۸].
  • به اقتضای ولایتی که نص قرآن به گونه رسمی به پیامبر (ص) می‌دهد، آن حضرت حکومت بنیان نهاد[۴۹]؛ زیرا حکومت و تشکیل دستگاه اداره جامعه جزئی از ولایت است[۵۰]. فعالیت‌های پیامبر (ص) در مدینه- مانند نصب والیان و زمامداران و قضات- از همین باب بود و بر وجود حکومتی که پیامبر در رأس آن جای داشت، گواهی می‌دهد[۵۱].
  • تشکیل حکومت سیاسی- که پیامبر (ص) بدان دست زد- تنها ضرورتی اجتماعی نبود و نیز تنها اجابت درخواست مردم نبود؛ بلکه برخاسته از دیانت اسلام بود و ادای وظایفی چون بسیج مردم برای جهاد: ﴿ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتَالِ إِن يَكُن مِّنكُمْ عِشْرُونَ صَابِرُونَ يَغْلِبُواْ مِئَتَيْنِ وَإِن يَكُن مِّنكُم مِّائَةٌ يَغْلِبُواْ أَلْفًا مِّنَ الَّذِينَ كَفَرُواْ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَّ يَفْقَهُونَ [۵۲] با کفار و منافقان: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ [۵۳]، داوری میان مردم با حکم خدا: ﴿وَأَنِ احْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ وَاحْذَرْهُمْ أَن يَفْتِنُوكَ عَن بَعْضِ مَا أَنزَلَ اللَّهُ إِلَيْكَ فَإِن تَوَلَّوْا فَاعْلَمْ أَنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ أَن يُصِيبَهُم بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ وَإِنَّ كَثِيرًا مِّنَ النَّاسِ لَفَاسِقُونَ[۵۴] و بنیان نهادن نظام اخذ مالیات: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَّهُمْ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ [۵۵] آن را ایجاب می‌کرد[۵۶]. بدین روی است که هر کس گمان بَرَد دین از سیاست جدا است، دین را نشناخته است[۵۷][۵۸].

ولایت امامان

ولایت تشریعی امامان

  • امام از منظر قرآن دارای ویژگی‌هایی است که جایگاهی خاص بدو می‌بخشند﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ [۶۵]. این جایگاه ویژه، از آن کسانی است که در معرفت آیات الهی به یقین دست یافته‌اند و وظیفه خویش را در برابر خداوند به گونه برتر ادا می‌کنند﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ [۶۶].
  • امامان از ویژگی عصمت برخوردارند﴿ وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الأُولَى وَأَقِمْنَ الصَّلاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۶۷] و جهل به ساحت وجود آنان راه ندارد[۶۸] و باطن آنان، منزلگاه الهام‌های غیبی است[۶۹][۷۰].
  • این ویژگی‌ها، ولایتی با خود می‌آورد که آن را "ولایت تشریعی" می‌گویند؛ بدین معنا که نظر، گفتار و کردار امامان حجت است و نمی‌توان از آنان در تبیین احکام الهی دلیل و برهان بازخواست و مرجعیت دینی از آنِ ایشان است. امامان(ع) از طریقی رمزی و غیبی که همانند وحی بر ما پوشیده است، علوم را از پیامبر اسلام(ص) برگرفته‌اند و برای مردم بازمی‌گویند[۷۱] و بدین روی، پاسدار و نگاهبان راستین دین و شریعت الهی، آنان‌اند[۷۲].
  • چنانچه نگاهبان دین از ویژگی عصمت بی‌نصیب باشد، دین خدا از تغییر و تبدیل ایمنی نمی‌یابد[۷۳]. دانش و راز پیامبر(ص) به امامان رسیده است و هر کس به آنان پناه برد، به حق راه برده است. آنان خزانه‌دار دانش پیامبرند و احکام شریعت او را بیان می‌کنند. حقیقت قرآن و سنت، نزد آنان است. هیچ کس از مسلمانان را نمی‌توان با آنان به قیاس نهاد. امامان(ع) پایه دین و ستون یقین‌اند[۷۴][۷۵].

ولایت تکوینی امامان

جایگاه ولایت در دین اسلام

ولایت امام

  1. ولایت دوجانبه و متقابل؛
  2. ولایت یک‌سویه و نامتساوی[۸۹].

منشأ ولایت

تقرب به خدا

  • مهم‌ترین موضوعی که در زمینه منشأ ولایت باید مطرح شود، "قرب" و "تقرب الی الله" است. می‌دانیم که در اسلام، بلکه در هر آیین آسمانی، روح دستورها که باید اجرا شود قصدِ قُربت است و نتیجه نهایی که از اعمال باید گرفته شود،تقرب به ذات احدیت است.
  • مسئله قُرب و بُعد دو معنای نِسبی هستند که اجسام به حسَب نسبت مکانی به آن دو متصف می‌شوند، (می‌گوییم فلان چیز به ما نزدیک و آن دیگری از ما دور است)، ولی در استعمال آن توسعه‌ای داده، در زمان و غیر زمان هم استعمال کرده‌اند، مثلاً می‌گویند: فردا به امروز نزدیک‌تر است تا پس فردا. و یا می‌گویند عدد چهار به عدد سه نزدیک‌تر است تا عدد پنج. و یا رنگ سبز به رنگ سیاه نزدیک‌تر از رنگ قرمز است. و باز توسعه بیشتری به استعمال آن داده، از اجسام و جسمانیات تجاوز کرده، بخیل دورتر از کافرِ سخی است به نجات، و به عکس کافر سخی نزدیک‌تر به نجات است از مسلمان بخیل[۹۹].
  • حتی کلمه "قرب" در مورد خدای تعالی به سبب احاطه‌ای که بر هر چیز دارد، استعمال شده، خود خدای تعالی فرمود: ﴿وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ[۱۰۰] و یا فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ[۱۰۱] و نیز فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ[۱۰۲] و این معنا یعنی نزدیک‌تر بودن خدای تعالی به من از خودِ من، و به هر چیزی از خودِ آن چیز، عجیب‌ترین معنایی است که از مفهوم قُرب تصور می‌شود[۱۰۳].
  • و نیز از مواردی که کلمه قُرب در امور معنوی استعمال شده در مورد بندگان در مرحله بندگی و عبودیت است، و چون نزدیک شدن بنده به خدای تعالی امری است اکتسابی، که از راه عبادت و انجام مراسم عبودیت به دست می‌آید، کلمه را در این مورد در صیغۀ تقرب استعمال می‌کنند، چون "تقرب" به معنای آن است که کسی بخواهد به چیزی یا کسی نزدیک شود، بنده خدا با اعمال صالح خود می‌خواهد به خدا نزدیک گردد، و این نزدیکی عبارت است از اینکه در معرض شمول رحمت الهی واقع شود، و در آن معرض شرّ اسباب و عوامل شقاوت و محرومیت را از او دور کنند[۱۰۴].
  • و نیز اینکه می‌گوییم خدای تعالی بنده خود را به خود نزدیک می‌کند، معنایش این است که: او را در منزلتی نازل می‌کند که از خصایص وقوع در آن منزلت رسیدن به سعادت‌هایی است که در غیر آن منزلت به آن نمی‌رسد، و آن سعادت‌ها عبارت است از اکرام خدا، و مغفرت و رحمت او، هم‌چنان‌که فرمود: ﴿كِتَابٌ مَرْقُومٌ * يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ[۱۰۵] و نیز فرموده: ﴿وَمِزَاجُهُ مِنْ تَسْنِيمٍ * عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ[۱۰۶].
  • پس مقربون بلند مرتبه‌ترین طبقات اهل سعادتند، هم‌چنان‌که آیه شریفه ﴿وَالسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ * أُولَئِكَ الْمُقَرَّبُونَ[۱۰۷] نیز به این معنا اشاره دارد، و معلوم است که چنین مرتبه‌ای برای کسی حاصل نمی‌شود جز با عبودیت و رسیدن حدّ کمال آن، چنان‌که فرمود: ﴿لَنْ يَسْتَنْكِفَ الْمَسِيحُ أَنْ يَكُونَ عَبْدًا لِلَّهِ وَلَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ[۱۰۸] و عبودیت تکمیل نمی‌شود مگر وقتی که عبد تابع محض باشد، و اراده و عملش را تابع اراده مولایش کند، هیچ چیزی نخواهد، و هیچ عملی نکند، مگر بر وفق اراده مولایش، و این همان داخل شدن در تحت ولایت خداست. پس چنین کسانی اولیاءالله نیز هستند، و اولیاءالله تنها همین طایفه‌اند[۱۰۹]. هم‌چنین مقربین هر یک، در یک جنّتند: ﴿فَأَمَّا إِنْ كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ * فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ[۱۱۰] "نعیم" عبارت است از ولایت و ﴿جَنَّتُ نَعِيمٍ عبارت است از جنّت ولایت، و این نکته با مطلب چند سطر قبل هم تناسب دارد که گفتیم: "و این همان داخل شدن به ولایت خداست"[۱۱۱][۱۱۲].

حیات ظاهر و حیات معنا

  • انسان از همان ابتدای امر، هر فعلی که انجام دهد، از آن فعل، هیئتی و حالتی از سعادت و شقاوت در نفسش پدید می‌آید[۱۱۳]، آن‌گاه اگر همین فعل تکرار بشود، رفته رفته آن حالت، شدت یافته، و نقش می‌بندد، و به صورت مَلَکه (یا به تعبیری؛ طبیعت ثانوی)، در می‌آید، و سپس این ملکه در اثر رسوخ بیشتر، صورتی سعیده، و یا شقیّه در نفس ایجاد می‌کند، و مبدأ هیئت‌ها و صورت‌های نفسانی می‌شود. حال اگر آن مَلَکه سعیده باشد، آثارش وجودی، و مطابق، و ملایم با صورت جدید، و با نفسی می‌شود که در حقیقت به منزله مادّه‌ای است که قابل و مستعد و پذیرای آن است. و اگر شقیّه باشد، آثارش اموری عدمی می‌شود، که با تحلیل عقلی به فقدان و شر برگشت می‌کند [۱۱۴].
  • پس نفسی که سعید است، از آثاری که از او بروز می‌کند لذت می‌برد، چون نفس او نفس یک انسان است، و آثار هم آثار انسانیت اوست، و او می‌بیند که هر لحظه انسانیتش فعلیتی جدید به خود می‌گیرد. و بر عکس نفس شقی، آثارش همه عدمی است، که با تحلیل عقلی سر از فقدان و شر در می‌آورد. پس همان‌طور که نفس سعید به آن آثار انسانی که از خود بروز می‌دهد، بدان جهت که نفس انسانی است بالفعل لذت می‌برد، نفس شقی هم هرچند که آثارش ملایم خودش است، چون آثار، آثار اوست، و لکن بدان جهت که انسان است، از آن آثار متألم می‌شود.
  • این مطلب مربوط به نفوس کامل است، در دو طرف سعادت و شقاوت، یعنی انسانی که هم ذاتش صالح و سعید است، و هم عملش صالح است، و انسانی که هم ذاتش شقی است، و هم عملش فاسد و طالح است، و اما درباره نفوس ناقص، که در سعادت و شقاوتش ناقص است، باید گفت: این‌گونه نفوس دو جورند؛ یکی: نفسی است که ذاتاً سعید است. ولی فعلاً شقی است و دوم: آن نفسی که که ذاتاً شقی است ولی از نظرِ فعل سعید است.
  • اما قسم اوّل، نفسی است که ذاتش صورتی سعید دارد؛ یعنی عقابد حَقّه را که از ثابتات است دارد، چیزی که هست هیئت‌هایی شقی و پست، و در اثر گناهان و زشتی‌هایی که مرتکب شده به تدریج از روزی که در شکم مادر به این بدن متعلق شده، و در دار اختیار قرار گرفته، در او پیدا شده، و چون این صورت‌ها با ذات او سازگاری ندارد، ماندنش در نفس، قسری و غیرطبیعی است، و برهان عقلی این معنا را ثابت کرده: که قسر و غیرطبیعی دوام نمی‌آورد. پس چنین نفسی، یا در دنیا، یا در برزخ، و یا در قیامت - تا ببینی رسوخ و ریشه دواندن صُوَر شقیّه تا چه اندازه باشد - طهارت ذاتی خود را باز می‌یابد.
  • هم‌چنین نفسی شقی، که ذاتاً شقی است، ولی به‌طور این عاریتی هیئت‌های خوبی در اثر اعمال صالحه به خود گرفته، از آنجا که این هیئت‌ها و این صورت‌ها با ذات نفس سازگاری ندارد، و برای او غیر طبیعی است، و از آنجایی که غیرطبیعی دوام ندارد، یا دیر، و یا به زودی، یا در همین دنیا، و یا در برزخ، و یا در قیامت، این صورت‌های صالحه را از دست می‌دهد[۱۱۵].
  • باقی می‌ماند آن نفسی که در زندگی دنیا هیچ فعلیتی نه از سعادت و نه از شقاوت به خود نگرفته، و هم‌چنان ناقص و ضعیف از دار دنیا رفته، این‌گونه نفوس، مصداقِ ﴿مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ‌اند، تا خدا با آنها چه معامله کند.
  • مطلب دیگر اینکه برهان عقلی، مراتب وجودی را مختلف می‌داند، بعضی را ناقص، بعضی را کامل، بعضی را شدید، بعضی را ضعیف[۱۱۶]، در نفوس بشری هم در قُرب به خدا، که مبدأ هر کمال و منتهای آن است، و دوری از او مختلف است، بعضی نفوس در سیر تکاملی خود به سوی مبدئی که از آنجا آمده‌اند، بسیار پیش می‌روند، و بعضی دیگر کمتر و کمتر، این وضع علل فاعلی است، که بعضی فوق بعضی دیگرند، و هر علت فاعلی واسطه گرفتن فیض از مافوق خود، و دادنش به مادون خویش است. پس بعضی از نفوس که همان نفوس کامله از قبیلِ نفوس انبیاء(ع)، و مخصوصاً آن‌که همه درجات کمال را پیموده، و به همه فعلیاتی که ممکن بوده رسیده، واسطه می‌شود بین مبدأ فیض، و علت‌های مادون، تا آنان نیز هیئت‌های شقیّه و زشتی که برخلاف ذاتشان در نفوس ضعیفشان پیدا شده، زایل سازند، و این همان شفاعت است؛ البته شفاعتی که مخصوص گنهکاران است [۱۱۷].
  • پس انسان در باطن حیات ظاهریِ حیوانی خود یک حیات معنوی دارد. حیات معنوی انسان که استعدادش در همه افراد است، از نظر رشد و کمال از اعمالش و اهدافش سرچشمه می‌گیرد. کمال و سعادت انسان و هم‌چنین سقوط و شقاوت او وابسته به حیات معنوی اوست که وابسته است به اعمال و نیّات و اهداف او و به این که با مَرکب اعمال خود به سوی چه هدف و مقصدی پیش می‌رود[۱۱۸][۱۱۹].

از عبودیت تا ربوبیت

  1. حضور از جانب پروردگار عزَّوجلَّ، به این که بنده‌اش وقتی او را عبادت می‌کند، او را به عنوان معبودی حاضر و روبه‌رو عبادت حاضر کند.
  2. اما از ناحیه بنده، حقّ عبادت این است که خود را حاضر و روبه‌روی خدا بداند، و آنی از اینکه دارد عبادت می‌کند غایب و غافل نشود، و عبادتش تنها صورت عبادت و جسدی بی‌روح نباشد، و نیز عبادت خود را قسمت نکند، که در یک قسمت آن مشغول پروردگارش شود، و در قسمت دیگر آن، مشغول و به یاد غیر او باشد[۱۲۹].
  1. مرتبه اوّل از اسلام پذیرفتن ظواهر اوامر و نواهی خدا است، به اینکه با زبان، شهادتَین را بگوید، چه اینکه موافق با قلبش هم باشد، و چه نباشد، در مقابل اسلام به این معنا اوّلین مراتب ایمان قرار دارد، و آن عبارت است از اذعان و باور قلبی به مضمون اجمالی شهادتَین، که لازمه‌اش عمل به غالبِ فروع است.
  2. مرتبه دوم از اسلام دنباله و لازمه همان ایمان قلبی است که در مقابلِ مرتبه اوّل اسلام قرار داشت، یعنی "تسلیم و انقیاد قلبی نسبت به نوع اعتقادات حَقّه تفصیلی و اعمال صالحه‌ای که از توابع آن است، هرچند که در بعضی موارد مرتکب برخی گناهان شود". و آن‌گاه در مقابل این اسلام مرتبه دوم از ایمان قرار دارد، و آن عبارت است از "اعتقاد تفصیلی حقایق دینی".
  3. مرتبه سوم از اسلام دنباله و لازمه همان مرتبه دوم ایمان است، چون نفس آدمی وقتی با ایمان نام‌برده انس گرفت، و متخلق به اخلاق آن شد، خودبه‌خود سایر قوای منافی با آن، از قبیل قوای بَهیمی، و سَبُعی برای نفس رام و منقاد می‌شود و سخن کوتاه، آن قوایی که متمایل گشته به هوس‌های دنیایی، و زینت‌های فانی و ناپایدارش می‌شوند، رام نفس گشته، نفس به آسانی می‌تواند از سرکشی آنها جلوگیری کند. اینجاست که آدمی چنان خدا را بندگی می‌کند، که گویی او را می‌بیند. آری، او اگر خدا را نمی‌بیند، باری، این باور و یقین را دارد که خدا او را می‌بیند. چنین کسی دیگر در باطن و سِرّ خود هیچ نیروی سرکشی که مطیع امر و نهی خدا نباشد، و یا از قضا و قَدَر خدا به خشم آید، نمی‌بیند، و سراپای وجودش تسلیم خدا می‌شود. و این مرتبه از اسلام است که ایمان مرتبه سوم را به دنبال داشته و اخلاق فاضله از رضا و تسلیم و سوداگری با خدا و صبر در خواسته خدا، و زهد به تمام معنا، و تقوا، و حب و بغض به خاطر خدا، همه از لوازم این مرتبه از ایمان است.
  4. مرتبه چهارم از اسلام دنباله و لازمه همان مرحله سوم از ایمان است، پس انسان در حالی ‌که در مرتبه سابق از اسلام و تسلیم هست، ای‌بسا که عنایت ربانی شامل حالش گشته، این معنا برایش مشهود شود که مُلک تنها برای خداست، و غیر خدا هیچ چیزی نه مالک خویش است، و نه مالک چیز دیگر، مگر آن‌که خدا تملیکش کرده باشد. پس رَبّی هم سوای او ندارد، و این معنایی است موهبتی، و اِفاضله‌ای است الهی، که دیگر خواستِ انسان در به دست آوردنش دخالتی ندارد.
  • در برابرِ این مرتبه از اسلام، مرتبه چهارم از ایمان قرار دارد، که این حالت، تمام وجود آدمی را فرا بگیرد، که خدای تعالی درباره این مرتبه از ایمان می‌فرماید: ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ * الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ[۱۳۵]. پس مؤمنین باید این یقین را داشته باشند، که غیر از خدا هیچ کس از خود استقلالی ندارد، و هیچ سببی تأثیر و سببیت ندارد مگر به اذن خدا. وقتی چنین یقینی برای کسی دست داد، دیگر از هیچ پیش‌آمد ناگواری ناراحت و اندوهناک نمی‌شود، و از هیچ محذوری که احتمالش را بدهد، نمی‌ترسد.
  • جملۀ: ﴿وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ... رَبَّنَا آمَنَّا بِمَا أَنْزَلْتَ وَاتَّبَعْنَا الرَّسُولَ...[۱۳۶] هم بر این معنا دلالت دارد، چون منظور از اسلام در این جمله تسلیم شدن بدون قید و شرط است برای خدای تعالی، به طوری که هر چه از ایشان خواست انجام دهند و هر کاری از آنان خواست بکنند، چون و چرا نکنند. و چنین اسلامی جز در بین مؤمنین خالص یافت نمی‌شود و چنان نیست که هر کس با زبان، شهادت به توحید و نبوت بدهد، به مقام تسلیم هم برسد[۱۳۷].
  • با توجه به مطالب مزبور، هیچ شکی نیست در اینکه روح و مغز عبادت، عبودیت درونی است و افعال عبادی قالب‌های تحقق خارجی آن عبودیت است؛ یعنی روح و مغز عبادت بنده عبارت است از همان بندگی درونی او، و حالاتی که در قلب برای معبود دارد که اگر آن نباشد، عبادتش روح نداشته و اصلاً عبادت به شمار نمی‌رود و لکن در عین حال این توجه قلبی باید به صورتی مجسم شود و خلاصه عبادت در کمالش و ثَبات و استقرار تحققش، محتاج به این است که در قالبی و ریختی ممثّل گردد[۱۳۸].
  • وقتی به داستان ابراهیم(ع) مراجعه می‌کنیم، که زن و فرزند خود را [از موطن اصلی] حرکت می‌دهد، و به سرزمین مکه می‌آورد، و در آنجا اسکان می‌دهد، و نیز به ماجرایی که بعد از اسکان پیش آمد می‌کند، تا آنجا که مأمور قربانی کردن اسماعیل می‌شود، و از جانب خدای تعالی عِوَضی، به جای اسماعیل قربانی گردد، و سپس خانه کعبه را بنا می‌کند، می‌بینیم که این سرگذشت یک دوره کامل از سیر عبودیت را دربردارد، حرکتی که از نفس بنده آغاز گشته، به قرب خدا منتهی می‌شود. یا به عبارتی، از سرزمینی دور آغاز گشته، به حظیره قرب ربّ‌العالمین ختم می‌گردد، از زینت‌های دنیا و لذایذ آن آرزوهای دروغینش، از جاه و مال، و زنان و اولاد، چشم می‌پوشد، و چون دیوها، در مسیر وی با وساوس خود منجلابی می‌سازند، او آن چنان راه می‌رود، که پایش به آن منجلاب فرو نرود، و چون می‌خواهند خلوص و صفای بندگی و علاقه بدان و توجه به سوی مقام پروردگار و دار کبریایی را در دل وی مکدر سازند، چنان سریع گام برمی‌دارد، که شیطان‌ها به گَردَش نمی‌رسند. پس در حقیقت سرگذشت آن جناب وقایعی به ظاهر متفرق است که در واقع زنجیروار به هم می‌پیوندد و یک داستانی تاریخی درست می‌کند، که این داستان از سیر عبودی ابراهیم حکایت دارد؛ سیری که از بنده‌ای به سوی خدا آغاز می‌گردد، سیری که سرتاسرش ادب است: ادب در سیر، ادب در طلب، ادب در حضور، ادب در همه مراسم حب و عشق و اخلاص، که آدمی هر قدر بیشتر در آن تدبر و دقت کند، این آداب را روشن‌تر و درخشنده‌تر می‌بیند[۱۳۹].
  • کمال و قدرتی که بر اثر عبودیت و اخلاص و پرستش واقعی نصیب بشر می‌گردد، همان مقام "ولایت" و یا به تعبیر روایت، ذیلِ ربوبیت است.حدیث مشهوری از امام صادق(ع) در کتاب مصباح الشّریعه آمده که می‌فرماید: "همانا بندگی خدا و پیمودن صراط قُرب به حق، گوهری است که نهایت آن خداوندگاری یعنی قدرت و توانایی است"[۱۴۰][۱۴۱].

تجلی تامّ اسما و صفات الهی

مراتب ولایت از دیدگاه علامه طباطبائی

  • در نگاهی کلی می‌توان ولایت را به اولویت، در چهار رتبه قرار داد که به ترتیب از پایین‌ترین تا بالاترین مرتبه عبارتند از:

ولاء محبت یا قرابت

  1. در آیه ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ[۱۶۸] جمله ﴿أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ، دلالت دارد که محبت به خدا شدت و ضعف دارد[۱۶۹] و در مؤمنین شدیدتر است تا در مشرکین. و اگر مراد از محبت خدا اطاعت بود و این استعمال مجازی بود، معنا این می‌شد که: مشرکین هم خدا را اطاعت می‌کنند ولی مؤمنین بیشتر اطاعت می‌کنند، در حالی‌که مشرکین یا خدا را اطاعت نمی‌کنند، یا اطاعتشان در درگاه خدا اطاعت نیست[۱۷۰].
  2. آیه شریفه ﴿قُلْ إِنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ... أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ...[۱۷۱] نیز دلالت دارد بر اینکه استعمال کلمه محبت در خدا حقیقی است نه مجازی، برای اینکه حبّ متعلق به خدا و حبّ متعلق به رسول خدا(ص) و حبّ متعلق به پدران و فرزندان و اموال و دیگر منافع نام‌برده در آیه را، از یک سنخ محبت دانسته، چون فرموده: (اگر مثلاً پولتان محبوب‌تر از خداست) و این را همه می‌دانیم که اَفضل و تفضیل (بهتر، محبوب‌تر، گرم‌تر، سردتر) در جایی به کار می‌رود که مفضل و مفضل ‌علیه، هر دو در اصلِ معنای کلمه شریک باشند. چیزی که هست یکی از آن دو از اصل معنا بیشتر و دیگری کمتر داشته باشد [۱۷۲].
  1. آنها در آخرت بهره‌مند هستند، برخلاف طایفه‌ای که عهد و سوگند به خدا را می‌شکنند که آنها در دارِ آخرت (حیات بعد از ممات) نصیب و بهره‌ای ندارند، زیرا نصیب دنیا را بر نصیب آخرت ترجیح دادند.
  2. خدا با آنها تکلم می‌کند.
  3. خداوند در آخرت، به نظرِ رحمت به آنها می‌نگرد.
  4. تزکیه‌شان می‌کند.
  5. و این طایفه را می‌آمرزد؛ یعنی عذاب را از آنان بر می‌دارد[۱۸۰].

ولای امامت

ولاء زعامت

معنای ولایت زعامت

نیاز جامعه بشری به ولایت زعامت

رابطه اولی‌الامر و ولایت زعامت

ولایت تصرف یا ولایت تکوینی

ولایت فقیه

ولایت عامه و ولایت خاصه

در موضوع «ولایت» در بحث جداگانه مطرح است.

  1. «ولایت عامه» یعنی همیشه و در هر عصر و زمان باید، امام و پیشوایی در میان مردم از سوی خدا باشد، خواه مقام نبوت و رسالت هم دارا باشد و یا تنها مقام ولایت را داشته باشد.
  2. «ولایت و امامت خاصه» بدین معنا که بعد از پیامبر اسلام(ص) چه کسی عهده‌دار این منصب و مقام الهی باشد.

در بعد «ولایت عامه» اشاراتی در قرآن مجید آمده است که در ذیل از نظر می‌گذرد:

  1. ﴿...إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۲۴۰].
  2. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ[۲۴۱].
  3. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...[۲۴۲][۲۴۳].

در امامت خاصه نیز، منابع مختلف اسلامی و نصوصی که در قرآن و روایات وارد شده جانشینان واقعی رسول خدا(ص) را مشخص کرده است. بر اساس این نصوص و اخبار تنها امیر مؤمنان علی(ع) و ائمه اطهار(ع)- که والاترین افراد برای بر عهده گرفتن منصب مهم خلافت و جانشینی رسول خدا(ص) می‌باشند- برای ولایت و امامت خاصه معرفی شده‌اند. این نصوص و اخبار را می‌توان به دو بخش تقسیم و بررسی کرد:

  1. آیات و روایت‌هایی که به طور مستقیم مسئله امامت خاصه را توجه کرده‌اند و به روشنی از آن سخن می‌آورند.
  2. آیات اخباری که به طور غیرمستقیم از این موضوع سخن می‌گویند، مانند آیات فضائل امام علی(ع) و ائمه معصومین(ع)). این آیات به همراه یک مقدمه آشکار عقلی، «یعنی قبح ترجیح مرجوح بر ارجح و مفضول بر افضل» شایستگی ائمه اطهار(ع) را در تصدی منصب امامت و خلافت رسول خدا(ص) به اثبات می‌رسانند[۲۴۴].[۲۴۵].

ولایت تکوینی و ولایت تشریعی

در تقسیم دیگری از «ولایت» به ولایت تکوینی و ولایت تشریعی یاد شده است.

ولایت تکوینی

ولایت تکوینی نوعی توان و قدرت معنوی است که انسان با اراده خداوند و در نتیجه عمل به دستورات و احکام الهی بدان دست می‌یابد[۲۴۶]. بر اساس آیات قرآن، ولایت تکوینی در معنای آفرینش موجودات در حقیقت از آن خداوند است؛ زیرا او مالک حقیقی است و هرگونه تدبیر و تصرف که مورد اراده او باشد می‌تواند در موجودات عالم ایجاد کند. مرتبه دیگر از از ولایت تکوینی ولایتی است که ما برای انبیا، پیامبر اسلام(ص) و ائمه(ع) به لحاظ ارتباط تنگاتنگ آنان با مقام ربوبی قائل هستیم و آن تصرف در عالم تکوین به اذن خداوند است. آنان در مواردی اجازه دارند بر خلاف عادت و جریان طبیعی عالم اسباب، حوادثی را به وجود بیاورند، مثلاً بیماران را شفا دهند و یا مردگان را زنده کنند. نمونه‌هایی از تصرف تکوینی انبیاء که در قرآن کریم آمده، عبارت است از:

  1. ﴿وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ * وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ[۲۴۷]
  2. ﴿فَسَخَّرْنَا لَهُ الرِّيحَ تَجْرِي بِأَمْرِهِ رُخَاءً حَيْثُ أَصَابَ[۲۴۸].[۲۴۹]

ولایت تشریعی

این نوع ولایت، همان ولایت بر قانون‌گذاری احکام دین و قیام به تشریع است این ولایت حق اختصاصی خداوند می‌باشد و در اندک مواردی حق جعل قانون شرعی به پیامبر اکرم(ص) داده شد. ولایت تشریع (ولایت بر مردم) به معنای سرپرستی امور در چهارچوب قانون الهی، تربیت مردم، حکومت در میان آنان و قضاوت در حل مشکلات است.

آیات ذیل بر این مطلب دلالت دارند:

  1. ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...[۲۵۰].
  2. ﴿...أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ...[۲۵۱].

این ولایت به معنای تصدی امور جامعه اسلامی و حق تصرف در مسائل سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، حقوقی و خلاصه همه مسائل اجتماعی است که ولایت فقیه نیز از این سنخ ولایت می‌باشد[۲۵۲]. در باور شیعه افزون بر پیامبر(ص)، ائمه اطهار(ع) نیز دارای ولایت تشریعی و تکوینی می‌باشند. ولایت تکوینی را رهبری باطنی نیز نامیده‌اند[۲۵۳].[۲۵۴]

ولایت خداوند

خداوند در قرآن دو نوع ولایت را برای خود اثبات می‌کند:

ولایت تکوینی

چون خداوند خالق هستی است، شایسته است که هر نوع تصرفی و به هر اندازه و هرگونه که بخواهد، در عالم هستی انجام دهد. آیات فراوانی بیانگر این نوع از ولایت است؛ ﴿أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِيَاءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَهُوَ يُحْيِي الْمَوْتَى وَهُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۵۵].

﴿اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ مَا لَكُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا شَفِيعٍ أَفَلَا تَتَذَكَّرُونَ[۲۵۶].[۲۵۷]

ولایت تشریعی

خداوند در اموری که به دین مؤمنان برمی گردد، اعم از اصل دین، هدایت مردم، توفیق دادن و مانند اینها نیز برای خود ولایت قائل است. آیات ذیل نمونه‌ای از بیان این ولایت است، ﴿اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ[۲۵۸].

﴿وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ[۲۵۹].

﴿وَاللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ[۲۶۰].

خداوند در آیات قرآن، این ولایت تشریعی را برای پیامبر نیز قائل است، چنان که در آیات زیادی به این مهم پرداخته است؛ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللَّهُ[۲۶۱].

﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۲۶۲].

﴿وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ[۲۶۳]. مفاد این آیات این است که رسول خدا(ص) در هدایت امت به سوی خدا و اجرای حدود و قضاوت میان مؤمنان و آنچه به ولایت تشریعی خداوند برمی گردد، ولایت دارد و بر امت است که از او اطاعت کنند؛ زیرا اطاعت از او اطاعت از خداوند است. در این زمینه آخرین آیه‌ای که آوردیم، بسیار گویاست.

در آیه ﴿إِنَّمَا همین ولایت تشریعی را - که برای خدا و رسول ثابت است - برای ﴿الَّذِينَ آمَنُوا، یعنی امام علی(ع)، نیز اثبات می‌کند؛ زیرا ولایت را به خدا و رسول و ﴿الَّذِينَ آمَنُوا یکسان نسبت داده و این دلیلِ بر این است که ولایت در هر سه مورد به یک معنی است و چنان که مفسران گفته‌اند؛ تفاوت در این است که این ولایت در خداوند بالاصاله است و در دیگر بالتبّع.

باید توجه داشت که اگر ولایت در رسول و امام به گونه‌ای دیگر بود، خداوند می‌بایست عبارت را به شکلی بیاورد که اشتباه رخ ندهد، همان طور که در موارد مشابه این گونه است؛ به آیه توجه کنید ﴿قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ[۲۶۴].

در این آیه، لفظ ایمان تکرار شده است، چون معنای آن درباره خداوند با معنای آن درباره مؤمنان یکسان نیست.[۲۶۵]

پانویس

  1. امام صادق(ع) می‎فرمایند: "دین اسلام بر پنج پایه استوار است: نماز، روزه، زکات، حج و ولایت". در حالی ‌که غزالی از متفکران بزرگ اهل سنّت می‌گوید: "اصولِ ایمان سه است: ایمان به خدا، ایمان به رسول او، ایمان به آخرت. جز اینها هر چه هست، فروع دین است"؛ به نقل از: محمد حسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۴۲-۴۳.
  2. ر.ک: آیت الله محمد مؤمن قمی، "ولایة الولی المعصوم(ع)"، مجموعه مقالات دومین کنگره جهانی امام رضا(ع)، ج۱.
  3. محمدرضا مظفر، عقائد الامامیه، ص۱۰۲.
  4. جعفر سبحانی، محاضرات فی الالهیات، تلخیص علی ربانی گلپایگانی، ص۴۹۹.
  5. سیدمحمدحسین حسینی تهرانی، امام‌شناسی، ج۱، ص۵.
  6. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۵۹-۶۰.
  7. دائرة المعارف تشیع‌، ۲/ ۳۷۹.
  8. فرهنگ شیعه، ص۴۵۹.
  9. دائرة المعارف تشیع‌، ۲/ ۳۷۹.
  10. معارف و معاریف‌، ۵/ ۲۳۳۴.
  11. فرهنگ شیعه، ص۴۶۰.
  12. راغب اصفهانی، المفردات، ج۳، ص۴۸۹.
  13. ابن‌منظور، لسان العرب، المجلّد الخامس عشر، ص۲۸۱.
  14. عبدالله جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۳۶-۳۷؛ عبدالله جوادی آملی، ادب فنای مقربان، ج۱، ص۲۲۴.
  15. محمدحسین طباطبائی، المیزان، ذیل تفسیر آیه ۵۱ سوره مائده، ج۵، ص۳۶۸.
  16. مولّی‌علیه یعنی کسی که تحت سرپرستی ولیّ است.
  17. محمدحسین طباطبائی، المیزان، ذیل تفسیر آیه ۳۱ سوره آل‌عمران، ج۳، ص۱۵۷- ۱۶۰.
  18. المیزان، ج۶، ص۱۲.
  19. المیزان، ج۶، ص۴۷.
  20. محمدحسین طباطبائی، مجموعه رسائل (رسالة الولایه)، ص۴۸ به بعد.
  21. دانش‌نامه قرآن و قرآن پژوهی، به کوشش بهاءالدّین خرّمشاهی، ج۲، ص۲۳۲۲.
  22. «و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  23. المیزان، ج۲، ص۳۲.
  24. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۱-۱۳۵.
  25. ناصر جهانشاه، تأملی در معنای ولایت فقیه از نظرگاه اسلام.
  26. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۳۸.
  27. آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست؛ سوره شوری، آیه:۹.
  28. خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودان؛ سوره بقره، آیه:۲۵۷.
  29. آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند؛ سوره یونس، آیه ۶۲.
  30. و بی‌گمان آنان را گمراه می‌کنم و به آرزو (های دور و دراز) می‌افکنم و به آنان فرمان می‌دهم آنگاه گوش چارپایان را (به خرافه‌پرستی) می‌شکافند و به آنان فرمان می‌دهم آنگاه آفرینش خداوند را دگرگونه می‌سازند؛ و هر که به جای خداوند، شیطان را به یاوری برگزیند زیانی آشکار کرده است؛ سوره نساء، آیه: ۱۱۹.
  31. ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (تورات‌شناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند برای یهودیان داوری می‌کردند؛ پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید و آیات مرا ارزان مفروشید؛ و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند؛ سوره مائده، آیه:۴۴.
  32. و بر آنان در آن (تورات) مقرّر داشتیم که: آدمی در برابر آدمی و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و (نیز) زخم‌ها قصاص دارند و هر کس از آن در گذرد کفّاره (گناهان) اوست و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند؛ سوره مائده، آیه:۴۵.
  33. و باید پیروان انجیل بنابر آنچه خداوند در آن فرو فرستاده است داوری کنند و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند نافرمانند؛ سوره مائده، آیه:۴۷.
  34. آیا داوری (دوره) «جاهلیّت» را می‌جویند؟ و برای گروهی که یقین دارند، در داوری از خداوند بهتر کیست؟؛ سوره مائده، آیه:۵۰.
  35. و برخی از آنان بدان ایمان می‌آورند و برخی از آنان بدان ایمان نمی‌آورند و پروردگار تو به (حال) تبهکاران داناتر است؛ سوره یوسف، آیه ۴۰.
  36. فرهنگ شیعه، ص۴۶۰.
  37. ولایت فقیه‌، امام خمینی/ ۳۴.
  38. ای داود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذابی سخت خواهند داشت؛ سوره ص، آیه:۲۶.
  39. مکاسب محرمه‌، امام خمینی/ ۲/ ۱۰۶.
  40. ﴿إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا ؛ سوره انسان، آیه ۲.
  41. فرهنگ شیعه، ص۴۶۰.
  42. بی‌گمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستاده‌ای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان می‌خواند و آنها را پاکیزه می‌گرداند و به آنها کتاب و فرزانگی می‌آموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند؛ سوره آل عمران، آیه:۱۶۴.
  43. آنان را با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند؛ سوره نحل، آیه:۴۴.
  44. پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است و همسران او، مادران ایشانند و خویشاوندان نسبت به یکدیگر در کتاب خداوند از مؤمنان و مهاجران (به ارث) سزاوارترند مگر آنکه بخواهید به وابستگان خود، نیکی ورزید، این (حکم) در کتاب (خداوند) نگاشته است؛ سوره احزاب، آیه:۶.
  45. المیزان‌، ۱۲/ ۲۹۱.
  46. سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند؛ سوره مائده، آیه:۵۵.
  47. و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است؛ سوره احزاب، آیه:۳۶.
  48. پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند؛ سوره نساء، آیه:۶۵.
  49. امامت و رهبری‌، مرتضی مطهری/ ۴۸.
  50. ولایت فقیه‌، امام خمینی/ ۱۵.
  51. فرهنگ شیعه، ص۴۶۰-۴۶۱.
  52. ای پیامبر! مؤمنان را به کارزار برانگیز، اگر از شما بیست تن شکیبا باشند بر دویست تن پیروز می‌گردند و اگر از شما صد تن باشند بر هزار تن از کافران پیروز می‌شوند زیرا آنان گروهی هستند که درنمی‌یابند؛ سوره انفال، آیه ۶۵.
  53. ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است؛ سوره توبه، آیه ۷۳.
  54. و در میان آنان بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری کن و از خواسته‌های آنان پیروی مکن و از آنان بپرهیز مبادا تو را در برخی از آنچه خداوند به سوی تو فرو فرستاده است به فتنه اندازند و اگر رو برتابند بدان که خداوند جز این نمی‌خواهد که آنان را به برخی از گناهانشان گرفتار سازد و بی‌گمان بسیاری از مردم نافرمانند؛ سوره مائده، آیه:۴۹.
  55. از دارایی‌های آنان زکاتی بردار که با آن آنها را پاک می‌داری و پاکیزه می‌گردانی و برای آنها (به نیکی) دعا کن که دعای تو (مایه) آرامش آنان است و خداوند شنوایی داناست؛ سوره توبه، آیه:۱۰۳.
  56. صحیفه نور، امام خمینی/ ۲۱/ ۱۷۸.
  57. تحریر الوسیلة، ۱/ ۲۳۴.
  58. فرهنگ شیعه، ص 461.
  59. مجمع الفائدة والبرهان‌، محقق اردبیلی/ ۱۲/ ۲۱.
  60. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید/ ۴؛ نهج البلاغة، خ ۱۹۲.
  61. فرهنگ شیعه، ص۴۶۱.
  62. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
  63. نهج البلاغه‌، خ ۲ و ۶.
  64. فرهنگ شیعه، ص۴۶۲.
  65. و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد؛ سوره بقره، آیه:۱۲۴.
  66. و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی می‌کردند؛ سوره سجده، آیه:۲۴.
  67. و در خانه‌هایتان آرام گیرید و چون خویش‌آرایی دوره جاهلیت نخستین خویش‌آرایی مکنید و نماز بپا دارید و زکات بپردازید و از خداوند و فرستاده او فرمانبرداری کنید؛ جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند؛ سوره احزاب، آیه:۳۳.
  68. الاصول من الکافی‌، ۱/ ۱۹۹.
  69. الاصول من الکافی‌، ۱/ ۱۷۶.
  70. فرهنگ شیعه، ص۴۶۲.
  71. امامت و رهبری‌، مرتضی مطهری/ ۹۵- ۵۲.
  72. الشافی فی الامامة، ۲۰۵ و ۲۶ و ۲۷۶ و ۲۷۷.
  73. شرح تجرید الاعتقاد، علامه حلی/ ۳۴۰.
  74. نهج البلاغه‌، خطبه ۲.
  75. فرهنگ شیعه، ص۴۶۲.
  76. فرهنگ شیعه، ص۴۶۲.
  77. سلیمان گفت: ای سرکردگان! کدام یک از شما پیش از آنکه (آنان) گردن نهاده نزد من آیند اورنگ آن زن را پیش من می‌آورد؟ دیوساری از جن گفت: من آن را پیش از آنکه از جایت برخیزی برایت می‌آورم و من در این کار بسی توانمند درستکارم آنکه دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم و چون (سلیمان) آن (اورنگ) را نزد خود پای برجا دید گفت: این از بخشش (های) پروردگار من است تا بیازمایدم که سپاس می‌گزارم یا ناسپاسی می‌کنم و هر که سپاس گزارد تنها به سود خویش گزارده است و هر که ناسپاسی کند بی‌گمان پروردگار من بی‌نیازی ارجمند است؛ سوره نمل، آیه:۳۸-۴۰.
  78. الاصول من الکافی‌، ۱/ ۲۲۹.
  79. الاصول من الکافی‌، ۱/ ۱۷۹.
  80. امامت و رهبری‌، مرتضی مطهری/ ۵۶.
  81. فرهنگ شیعه، ص۴۶۳.
  82. سفینة البحار، ۸/ ۶۰۳.
  83. بحارالانوار، ۸/ ۳۵۷.
  84. فرهنگ شیعه، ص ۴۶۳.
  85. نه چنین است، آنانکه گناهی انجام دهند و گناهشان آنان را فرا گیرد، دمساز آتشند؛ آنان در آن جاودانند؛ سوره بقره، آیه ۸۱.
  86. بحارالانوار، ۳۷/ ۱۱۲.
  87. مکاسب محرمه‌، شیخ انصاری/ ۵۷- ۵۵.
  88. فرهنگ شیعه، ص۴۶۴.
  89. عبدالله جوادی آملی، ولایت در قرآن، ص۵۰ به بعد.
  90. «ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را دوست مگیرید که آنان (در برابر شما) هوادار یکدیگرند.».. سوره مائده، آیه ۵۱.
  91. «کسانی که ایمان آورده‌اند... دوستان یکدیگرند» سوره انفال، آیه ۷۲.
  92. خواجه نصیر طوسی دو دلیل برای منصوص بودن امام از طرف خدا و پیامبر(ص) آورده است: ۱) عصمت امام اقتضای نص دارد؛ ۲) روش و منش پیامبر(ص). علامه حلی در شرح بر دلیل اوّل می‌گوید: $اینکه امام باید معصوم باشد، عصمت امری ناآشکار است که جز خدای متعال بدان علم ندارد. پس باید نصب امام از سوی خدای متعال باشد، چون او علم به شروط امامت دارد نه دیگران%؛ شیروانی ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۷۳.
  93. عبدالله جوادی آملی، وحی و رهبری، ص۱۵۸ به بعد.
  94. امام خمینی، الرسائل، ج۱، ص۳۳۲.
  95. البته در این موضوع بین عرفان و تشیع اشتراک نظر وجود دارد، اهل عرفان معتقدند در هر دوره و زمانی باید یک قطب، یک انسان کامل وجود داشته باشد و شیعه هم میگوید در هر دوره‌ای یک امام و حجت وجود دارد که او انسان کامل است؛ ر.ک: همین کتاب، بخش ولایت در عرفان.
  96. «لَوْ لاَ اَلْحُجَّةِ لَسَاخَتِ اَلْأَرْضُ بِأَهْلِهَا»؛ بحارالانوار، ج۵۷، ص۲۱۳؛ محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۸.
  97. محمدحسین مختاری مازندرانی، امامت و رهبری، ص۳۹.
  98. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۹۱-۹۴.
  99. المیزان، ج۱۹، ص۱۲۰.
  100. «و چون بندگانم درباره من از تو پرسند من نزدیکم» سوره بقره، آیه ۱۸۶.
  101. «و ما به او از شما نزدیک‌تریم» سوره واقعه، آیه ۸۵.
  102. «و ما از رگ گردن به او نزدیک‌تریم» سوره ق، آیه ۱۶.
  103. المیزان، ج۱۹، ص۱۲۰.
  104. المیزان، ج۱۹، ص۱۲۰.
  105. «کارنامه‌ای است نگاشته * که مقرّبان (درگاه خداوند) در آن می‌نگرند» سوره مطففین، آیه ۲۰-۲۱.
  106. «و آمیخته آن از (آب) تسنیم است * چشمه‌ای که مقرّبان (درگاه خداوند) از آن می‌نوشند» سوره مطففین، آیه ۲۷-۲۸.
  107. «و (سوم) پیشتازان پیشتاز * آنانند که نزدیکان (به خداوند) اند» سوره واقعه، آیه ۱۰-۱۱.
  108. «مسیح از اینکه بنده خداوند باشد هرگز سر باز نمی‌زند و فرشتگان مقرّب نیز» سوره نساء، آیه ۱۷۲.
  109. المیزان، ج۱۹، ص۱۲۱.
  110. «اما اگر از نزدیکان (درگاه خداوند) باشد * پس (او را) آسایش و روزی و بهشتی پر نعمت است» سوره واقعه، آیه ۸۸-۸۹.
  111. المیزان، ج۱۹، ص۱۲۱.
  112. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۶۳-۱۶۶.
  113. البته مراد به سعادت، آن وضع و آن چیزی است که برای انسان از آن جهت که انسان است خیر است، و مراد به شقاوت، هر چیزی است که برای او، از این جهت که انسان است مضر است؛ المیزان، ج۱، ص۱۸۳.
  114. المیزان، ج۱، ص۱۸۳.
  115. المیزان، ج۱، ص۱۸۳.
  116. در اصطلاح علمی، این شدت و ضعف را تشکیک میگویند؛ مانند نور که قابل تشکیک است؛ یعنی از یک شمع گرفته، به بالا می‌رود.
  117. المیزان، ج۱، ص۱۸۴.
  118. مرتضی مطهری، ولا‌ها و ولایت‌ها، ص۹۳.
  119. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۶۶-۱۶۹.
  120. گروهی از نویسندگان، خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنّت، ص۳۹۸.
  121. المیزان، ج۱، ص۲۴.
  122. المیزان، ج۱، ص۲۴.
  123. المیزان، ج۱، ص۱۲۳.
  124. المیزان، ج۱، ص۱۲۳.
  125. المیزان، ج۱، ص۲۵.
  126. «مالک روز پاداش و کیفر * تنها تو را می‌پرستیم و تنها از تو یاری می‌جوییم» سوره فاتحه، آیه ۴-۵.
  127. المیزان، ج۱، ص۲۵.
  128. «آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟ * آگاه باش که آنان به لقای پروردگارشان در تردیدند، آگاه باش که او به هر چیزی چیره است» سوره فصلت، آیه ۵۳-۵۴.
  129. المیزان، ج۱، ص۲۶.
  130. المیزان، ج۱، ص۲۶.
  131. «ما او را در این جهان برگزیده‌ایم» سوره بقره، آیه ۱۳۰.
  132. «بی‌گمان دین (راستین) نزد خداوند، اسلام است» سوره آل عمران، آیه ۱۹.
  133. المیزان، ج۱، ص۳۰۰.
  134. المیزان، ج۱، ص۳۰۱- ۳۰۲.
  135. «آگاه باشید که دوستان خداوند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌شوند * آنان که ایمان آوردند و پرهیزگاری می‌ورزیدند» سوره یونس، آیه ۶۲-۶۳.
  136. «و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم... پروردگارا! بدانچه فرو فرستاده‌ای، ایمان آوردیم و از این پیامبر پیروی کردیم..». سوره آل عمران، آیه ۵۲-۵۳.
  137. المیزان، ج۳، ص۲۰۴.
  138. المیزان، ج۱، ص۳۳۸.
  139. المیزان، ج۱، ص۲۹۸.
  140. « اَلْعُبُودِيَّةُ جَوْهَرٌ كُنْهُهَا اَلرُّبُوبِيَّةُ ...»؛ حسین انصاریان، عرفان اسلامی، ج۱۲، ص۴۰۷.
  141. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۶۹-۱۷۸.
  142. «خداوند است که سرور (راستین) است» سوره شوری، آیه ۹.
  143. محمدحسین حسینی تهرانی، مهر تابان، ص۲۷۲.
  144. محمدحسین طباطبائی، رسائل توحیدی (رساله توحید)، ص۳۳.
  145. محمدحسین طباطبائی، نهایة الحکمه، المرحلة الثامنه، ص۲۰۱.
  146. محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایه (مجموعة رسائل)، ج۲، ص۳۷.
  147. مراد از مادّه در اینجا همانا جوهر نامحسوس است که قبول انفعال و اثرپذیری می‌کند و صورتی است که مادّه ندارد (هیولای اولی) نه اینکه مقصود از مادّه، جسمیت باشد. رسالة الولایه، ص۳۸.
  148. محمدحسین طباطبائی، طریق عرفان (ترجمه و شرح رسالة الولایه)، ص۲۷.
  149. محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایه (مجموعة رسائل)، ص۳۹.
  150. محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایه (مجموعة رسائل)، ص۴۰.
  151. محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایه (مجموعة رسائل)، ص۴۰- ۴۱.
  152. محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایه (مجموعة رسائل)، ص۴۸.
  153. محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایه (مجموعة رسائل)، ص۴۹.
  154. محمدحسین طباطبائی، طریق عرفان، ص۶۲.
  155. محمد حسین طباطبائی، طریق عرفان، ص۶۳-۶۴.
  156. محمدحسین طباطبائی، طریق عرفان، ص۶۳-۶۴.
  157. محمدحسین طباطبائی، طریق عرفان، ص۶۵.
  158. محمدحسین طباطبائی، رساله الولایه (مجموعه رسائل)، ص۶۶.
  159. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۷۸-۱۸۵.
  160. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۴۸.
  161. «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمی‌خواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
  162. «أَلَا وَ مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ جَعَلَ اللَّهُ قَبْرَهُ مَزَارَ مَلَائِكَةِ الرَّحْمَةِ»؛ زمخشری، تفسیر کشّاف، ج۴، ذیل تفسیر آیه ۲۳ سوره شوری.
  163. «گفتند: پاکا که تویی! ما دانشی جز آنچه تو به ما آموخته‌ای، نداریم، بی‌گمان تویی که دانای فرزانه‌ای» سوره بقره، آیه ۳۲.
  164. «آنان را از نام‌های اینان آگاه ساز!» سوره بقره، آیه ۳۳.
  165. «و چون آنان را از نام‌های اینان آگاهانید» سوره بقره، آیه ۳۳.
  166. المیزان، ج۱، ص۱۱۵.
  167. المیزان، ج۱، ص۳۷۳.
  168. «و برخی از مردم به جای خداوند همتایانی می‌گزینند و آنها را چنان دوست می‌دارند که خداوند را و مؤمنان، خداوند را دوستدارترند» سوره بقره، آیه ۱۶۵.
  169. محبت دارای مراتب مختلفی است و شدت و ضعف دارد، چون رابطه‌ای است وجودی - و وجود، خود حقیقتی است مشکّک یعنی دارای مراتب - و معلوم است که آن رابطه وجودی که میان علت تامه با معلولش هست، با آن رابطه که میان علت ناقصه، با معلولش هست، یکسان و در یک مرتبه نیست، به همین حساب آن کمالی که به خاطر آن چیزی محبوب ما واقع می‌شود، از جهت ضروری بودن و غیرضروری بودن و نیز از جهت مادی بودن، مانند تغدّی، و غیرمادّی بودن، مانند علم، یکسان نیست و بلکه شدت و ضعف دارد. المیزان، ج۱، ص۴۱۲.
  170. المیزان، ج۱، ص۴۰۶.
  171. «بگو اگر پدرانتان و فرزندانتان... از خداوند و پیامبرش نزد شما دوست‌داشتنی‌تر است.».. سوره توبه، آیه ۲۴.
  172. المیزان، ج۱، ص۴۰۶.
  173. المیزان، ج۱، ص۴۰۷.
  174. المیزان، ج۱، ص۴۰۷.
  175. المیزان، ج۱، ص۴۱۱.
  176. المیزان، ج۱، ص۱۵۹.
  177. المیزان، ج۱، ص۱۵۹.
  178. المیزان، ج۱، ص۲۶۴.
  179. «آنان که پیمان با خداوند و سوگندهای خود را به بهای ناچیز می‌فروشند، در جهان واپسین بی‌بهره‌اند و خداوند با آنان سخن نمی‌گوید و در روز رستخیز به آنان نمی‌نگرد و آنان را پاکیزه نمی‌دارد و عذابی دردناک خواهند داشت» سوره آل عمران، آیه ۷۷.
  180. المیزان، ج۱، ص۲۶۵.
  181. المیزان، ج۳، ص۱۶۱.
  182. «سپس تو را بر آبشخوری از کار (دین) برگماشتیم، از همان پیروی کن و از هوس‌های کسانی که (چیزی) نمی‌دانند پیروی مکن * بی‌گمان آنان در برابر (عذاب) خداوند هرگز چیزی را از تو باز نمی‌توانند داشت و ستمگران، دوستان یکدیگرند و خداوند دوست پرهیزگاران است» سوره جاثیه، آیه ۱۸-۱۹.
  183. المیزان، ج۳، ص۱۶۰.
  184. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۸۶-۱۹۶.
  185. المیزان، ج۳، ص۶۰-۶۱.
  186. «بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست، برای آن کس (از شما) که به خداوند و به روز بازپسین امید دارد و خداوند را بسیار یاد می‌کند» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  187. المیزان، ج۱۶، ص۲۸۹.
  188. «بگو اگر خداوند را دوست می‌دارید از من پیروی کنید تا خداوند شما را دوست بدارد و گناهانتان را بیامرزد و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره آل عمران، آیه ۳۱.
  189. المیزان، ج۱۶، ص۱۶۱.
  190. «بگو از خداوند و پیامبر فرمان برید» سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  191. المیزان، ج۱۶، ص۱۶۱.
  192. «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ؛ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي، وَ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ، فَلَا تُقَدِّمُوهُمَا فَتَهْلِكُوا، وَلَا تُقَصِّرُوا عَنْهُما فَتَهْلِكُوا، وَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْكُمْ»؛ برای تحلیل سند و دلالت حدیث ثقلین، ر.ک: محمد قوام‌الدّین القمی، حدیث ثقلین و جعفر سبحانی، رهبری امت، ص۲۲۰ - ۲۲۵.
  193. ترجمه تفسیر المیزان، ج۱، ص۴۰۸-۴۰۹.
  194. مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص۴۶.
  195. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  196. «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا می‌خوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
  197. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  198. المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
  199. المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
  200. المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
  201. «من تو را پیشوای مردم می‌گمارم» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  202. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۱۹۶-۲۰۲.
  203. محمدحسین طباطبائی، ولایت و زعامت، ص۸.
  204. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۳۴۴-۳۴۷.
  205. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۶۶ و ۶۷.
  206. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  207. «سرور شما تنها خداوند است» سوره مائده، آیه ۵۵.
  208. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  209. مرتضی مطهری، ولاءها و ولایت‌ها، ص۶۷.
  210. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۱۳-۲۱۴.
  211. المیزان، ج۲، ص۱۴۷.
  212. المیزان، ج۲، ص۱۴۸.
  213. المیزان، ج۲، ص۱۴۸.
  214. «پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است» سوره طه، آیه ۵۰.
  215. محمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص۸۰- ۸۴.
  216. محمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص۲۲۳.
  217. محمدحسین طباطبائی، شیعه در اسلام، ص۲۲۳.
  218. محمدحسین طباطبائی، ظهور شیعه، ص۱۳۹.
  219. محمدحسین طباطبائی، ظهور شیعه، ص۱۳۹.
  220. محمدحسین طباطبائی، رساله مرجعیت و زعامت، ص۷۵ به بعد. این رساله در کتاب بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، تألیف عده‌ای از دانشمندان چاپ شده است.
  221. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  222. محمدحسین طباطبائی، رساله مرجعیت و زعامت، ص۷۷.
  223. محمدحسین طباطبائی، رساله مرجعیت و زعامت، ص۷۹.
  224. محمدحسین طباطبائی، رساله مرجعیت و زعامت، ص۷۴.
  225. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۱۴-۲۲۱.
  226. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  227. «و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  228. «در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  229. «و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  230. المیزان، ج۴، ص۳۸۷.
  231. «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
  232. المیزان، ص۳۸۸.
  233. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  234. المیزان، ج۴، ص۳۹۰.
  235. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۲۱-۲۲۴.
  236. محمدحسین رخ شاد، در محضر علامه طباطبائی، ص۱۰۳.
  237. محمد مقیمی، ولایت از دیدگاه مرجعیت شیعه، ص۱۴۳.
  238. محمد مقیمی، ولایت از دیدگاه مرجعیت شیعه، ص۱۴۳.
  239. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۲۲۸-۲۲۹.
  240. «تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  241. «ای مؤمنان! از خداوند پروا کنید و با راستگویان باشید!» سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  242. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید.».. سوره نساء، آیه ۵۹.
  243. ناصر مکارم شیرازی، و همکاران، پیام قرآن، ج۹، ص۴۳.
  244. محمد محمدی ری شهری، رهبری در اسلام ص۶۵.
  245. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۴۴.
  246. ناصر مکارم شیرازی، و همکاران، پیام قرآن، ج۹، ص۱۷۷- ۱۷۸.
  247. «و به او کتاب و حکمت و تورات و انجیل می‌آموزد *و به پیامبری به سوی بنی اسرائیل (می‌فرستد، تا بگوید) که من برای شما نشانه‌ای از پروردگارتان آورده‌ام؛ من برای شما از گل، (اندامواره‌ای) به گونه پرنده می‌سازم و در آن می‌دمم، به اذن خداوند پرنده‌ای خواهد شد و به اذن خداوند نابینای مادرزاد و پیس را شفا خواهم داد و به اذن خداوند مردگان را زنده خواهم کرد و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت، این نشانه‌ای برای شماست اگر مؤمن باشید» سوره آل عمران، آیه ۴۸-۴۹.
  248. «پس ما باد را رام او کردیم که به فرمان او هر جا می‌خواست به نرمی روان می‌شد» سوره ص، آیه ۳۶.
  249. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۴۵.
  250. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.».. سوره احزاب، آیه ۶.
  251. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است» سوره نساء، آیه ۵۹.
  252. حسین عزیزی و علی غفار زاده، اندیشه اسلامی ۲، ص۲۲۷۔۲۲۸.
  253. رهبری در اسلام، ص۶۵؛ ولایت در پرتو آیات، ص۲۲-۲۷.
  254. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۴۶.
  255. «آیا به جای او سرورانی (را به پرستش) گرفتند؟ اما خداوند است که سرور (راستین) است و او مردگان را زنده می‌گرداند و او بر هر کاری تواناست» سوره شوری، آیه ۹.
  256. «خداوند همان است که آسمان‌ها و زمین و آنچه را که میان آنهاست در شش روز آفرید سپس بر اورنگ (فرمانفرمایی جهان) استیلا یافت؛ شما را هیچ دوست و میانجی‌یی جز او نیست؛ آیا پند نمی‌گیرید؟» سوره سجده، آیه ۴.
  257. مرتضوی، سید محمد، آیات ولایت در قرآن ج۱، ص ۲۰۵.
  258. «خداوند سرور مؤمنان است که آنان را به سوی روشنایی از تیرگی‌ها بیرون می‌برد اما سروران کافران، طاغوت‌هایند که آنها را از روشنایی به سوی تیرگی‌ها بیرون می‌کشانند؛ آنان دمساز آتشند، آنها در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۵۷.
  259. «و خداوند سرپرست مؤمنان است» سوره آل عمران، آیه ۶۸.
  260. «و خداوند دوست پرهیزگاران است» سوره جاثیه، آیه ۱۹.
  261. «ما این کتاب (آسمانی) را بر تو، به حق فرو فرستاده‌ایم تا در میان مردم بدانچه خداوند به تو نمایانده است داوری کنی و طرفدار خائنان مباش» سوره نساء، آیه ۱۰۵.
  262. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  263. «و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستاده‌اش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.
  264. «و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار می‌کنند و می‌گویند او خوش‌باور است؛ بگو سخن نیوش خوبی برای شماست که به خداوند ایمان و مؤمنان را باور دارد و برای آن دسته از شما که ایمان آورده‌اند رحمت است و برای آن کسان که به فرستاده خداوند آزار می‌رسانند» سوره توبه، آیه ۶۱.
  265. مرتضوی، سید محمد، آیات ولایت در قرآن ج۱، ص ۲۰۶.