برچسبها: برگرداندهشده پیوندهای ابهامزدایی |
|
خط ۵۰: |
خط ۵۰: |
| # رابعاً: در [[عهدنامه]] [[پیامبر]] با یهود [[مدینه]] آمده بود که در صورت پیمانشکنی آنها، آن حضرت در ریختن [[خون]] آنان [[آزاد]] خواهد بود. | | # رابعاً: در [[عهدنامه]] [[پیامبر]] با یهود [[مدینه]] آمده بود که در صورت پیمانشکنی آنها، آن حضرت در ریختن [[خون]] آنان [[آزاد]] خواهد بود. |
| # خامساً: سعد، گویا از [[قوانین]] [[تورات]] [[آگاهی]] داشته و طبق آن حکم خود را اعلام کرده بود<ref> تاریخ پیامبر اسلام {{صل}}، ص ۳۵۴.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[بنی قریظه (مقاله)|مقاله «بنی قریظه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶؛ [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص ۱۸۲.</ref>. | | # خامساً: سعد، گویا از [[قوانین]] [[تورات]] [[آگاهی]] داشته و طبق آن حکم خود را اعلام کرده بود<ref> تاریخ پیامبر اسلام {{صل}}، ص ۳۵۴.</ref>.<ref>[[سید محمود سامانی|سامانی، سید محمود]]، [[بنی قریظه (مقاله)|مقاله «بنی قریظه»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۶ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۶؛ [[رمضان محمدی|محمدی]]، [[منصور داداشنژاد|داداشنژاد]]، [[حسین حسینیان مقدم|حسینیان]]، [[تاریخ اسلام (کتاب)|تاریخ اسلام]] ص ۱۸۲.</ref>. |
|
| |
| ==[[جنگ]] [[بنیقریظه]]==
| |
| در [[مدینه]] سه [[طایفه]] معروف از [[یهود]] [[زندگی]] میکردند: «[[بنی قریظه]]»، [[بنی النضیر]] و [[بنی قینقاع]].
| |
| هر سه گروه با [[پیامبر اسلام]]{{صل}} [[پیمان]] بسته بودند که با [[دشمنان]] او [[همکاری]] و به نفع آنها [[جاسوسی]] نکنند، و با [[مسلمانان]] [[همزیستی مسالمتآمیز]] داشته باشند ولی طایفۀ «بنی قینقاع» در [[سال دوم هجرت]] و طایفۀ «[[بنی نضیر]]» در [[سال چهارم هجرت]]، هر کدام به بهانهای پیمان خود را شکستند و به مبارزۀ رویاروی با [[پیامبر]]{{صل}} دست زدند، سرانجام [[مقاومت]] آنها در هم [[شکست]] و از مدینه بیرون رانده شدند.
| |
| بنی قینقاع به سوی «[[اذرعات]]» [[شام]] رفتند، و «بنی نضیر» قسمتی به سوی «[[خیبر]]» و بخشی به سوی «شام» رانده شدند.
| |
| بنابراین در [[سال پنجم هجرت]] که غزوۀ «[[احزاب]]» رخ داد، تنها طایفۀ «بنی قریظه» در مدینه باقی مانده بودند، آنها در این میدان پیمان خود را شکستند، به [[مشرکان]] [[عرب]] پیوستند و به روی مسلمانان [[شمشیر]] کشیدند.
| |
|
| |
| پس از پایان غزوۀ احزاب و [[عقبنشینی]] رسوای [[قریش]] و [[غطفان]] و سایر قبائل عرب از مدینه، طبق [[روایات اسلامی]] پیامبر{{صل}} به [[منزل]] بازگشت و [[لباس]] جنگ از تن درآورد و به شستشوی خویشتن مشغول شد، در این هنگام [[جبرئیل]] به [[فرمان خدا]] بر او وارد شد، و گفت: چرا [[سلاح]] بر [[زمین]] گذاردی؟ [[فرشتگان]] آمادۀ پیکارند، هم اکنون باید به سوی «بنی قریظه» حرکت کنی، و کار آنها یکسره شود.
| |
| به [[راستی]] هیچ فرصتی برای رسیدن به حساب بنی قریظه بهتر از این [[فرصت]] نبود، مسلمانان گرم [[پیروزی]]، و بنی قریظه، گرفتار [[وحشت]] شدید شکست، و [[دوستان]] آنها از طوائف عرب خسته و کوفته و با روحیهای بسیار [[ضعیف]] در حال هزیمت به [[شهر]] و [[دیار]] خود بودند و کسی نبود که از آنها [[حمایت]] کند.
| |
| به هر حال منادی از طرف پیامبر{{صل}} صدا زد که پیش از [[خواندن نماز]] عصر به سوی بنی قریظه حرکت کنید، مسلمانان به سرعت آمادۀ جنگ شدند و تازه [[آفتاب]] غروب کرده بود که قلعههای محکم [[بنی قریظه]] را در حلقه محاصرۀ خود در آوردند.
| |
| بیست و پنج [[روز]] این محاصره به طول انجامید مینویسند: آنچنان [[مسلمانان]] برای حضور در منطقۀ دژهای بنی قریظه [[عجله]] کردند که حتی بعضی از [[نماز]] عصرشان [[غافل]] شدند و به ناچار آن را بعداً [[قضا]] کردند، [[خداوند]] [[رعب]] و [[وحشت]] شدیدی به دلهای آنها افکند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۲۴.</ref>
| |
|
| |
| ===سه پیشنهاد===
| |
| [[کعب بن اسد]] که از سران [[یهود]] بود، گفت: من [[یقین]] دارم که محمد{{صل}} ما را رها نخواهد کرد، تا با ما [[پیکار]] کند، من به شما یکی از سه پیشنهاد را میکنم هر کدام را خواستید برگزینید: پیشنهاد اولم این است که دست در دست این مرد بگذاریم و به او [[ایمان]] بیاوریم و از او [[پیروی]] کنیم؛ زیرا برای شما ثابت شده است که او [[پیامبر خدا]] است، و نشانههای او را در کتب خود مییابید در این صورت [[جان]] و [[مال]] و [[فرزندان]] و [[زنان]] شما محفوظ خواهد بود.
| |
| گفتند: ما هرگز دست از [[حکم]] [[تورات]] بر نخواهیم داشت و چیزی به جای آن نخواهیم پذیرفت.
| |
| گفت: اکنون که این پیشنهاد را نپذیرفتید بیایید [[کودکان]] و زنان خود را با دست خود به [[قتل]] برسانید تا [[فکر]] ما از ناحیۀ آنها راحت شود! سپس [[شمشیر]] بر کشید و با محمد و یارانش بجنگیم، تا ببینیم [[خدا]] چه میخواهد؟ اگر کشته شدیم از ناحیۀ [[زن]] و فرزند [[نگرانی]] نداریم، و اگر [[پیروز]] شویم زن و فرزند بسیار است!
| |
| گفتند ما این بیچارهها را با دست خود به قتل برسانیم؟! بعد از اینها [[زندگی]] برای ما [[ارزش]] ندارد.
| |
| «کعب بن اسد» گفت حال که این را هم نپذیرفتید امشب شب [[شنبه]] است محمد{{صل}} و یارانش [[گمان]] میکنند امشب حملهای نخواهیم کرد بیاییم آنها را غافلگیر کنیم، شاید پیروز شویم.
| |
| گفتند این کار را هم نخواهیم کرد ما هرگز [[احترام]] شنبه را ضایع نمیکنیم.
| |
| «کعب» گفت هیچ یک از شما از آن روزی که از مادر متولد شده حتی یک شب [[آدم]] عاقلی نبوده است!
| |
| بعد از این ماجرا آنها از [[پیامبر]]{{صل}} تقاضا کردند «[[ابولبابه]]» را نزد آنان فرستد تا با او [[مشورت]] کنند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۲۵.</ref>
| |
|
| |
| ===[[خیانت]] ابولبابه===
| |
| هنگامی که «ابولبابه» نزد آنان آمد [[زنان]] و بچههای [[یهود]] در مقابل او به [[گریه]] افتادند، او تحت تأثیر قرار گرفت، مردان گفتند: [[صلاح]] میدانی ما [[تسلیم]] [[حکم]] محمد{{صل}} شویم؟
| |
| ابولبابه گفت آری ولی در همین حال اشاره به گلوی خود کرد، یعنی همه شما را خواهد کشت!
| |
| «ابولبابه» میگوید همین که از آنجا حرکت کردم به خیانت خود متوجه شدم به سوی پیامبر{{صل}} نیامد مستقیماً به [[مسجد]] رفت و خود را به یکی از ستونهای مسجد بست و گفت از جای خود حرکت نمیکنم تا [[خداوند]] [[توبه]] مرا بپذیرد.
| |
| هفت شبانه [[روز]] گذشت نه [[غذا]] خورد و نه آب نوشید آن چنان که بیهوش به روی [[زمین]] افتاد خداوند توبه او را پذیرفت، این خبر به وسیله [[مؤمنان]] به اطلاع او رسید ولی او [[سوگند]] یاد کرد که من خود را از ستون باز نمیکنم تا پیامبر بیاید و مرا بگشاید.
| |
| پیامبر آمد و او را گشود ابولبابه گفت برای تکمیل توبه خود، از تمام اموالم صرف نظر میکنم، پیامبر فرمود کافی است که یک سوم از اموالت را در [[راه خدا]] [[صدقه]] بدهی.
| |
| سرانجام خداوند [[گناه]] او را بخاطر صداقتش بخشید<ref>آیه ۱۰۲ سوره توبه در این باره نازل شد. {{متن قرآن|وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ}} «و دیگرانی هستند که به گناه خویش اعتراف دارند؛ کردار پسندیدهای را با کار ناپسندی دیگر آمیختهاند باشد که خداوند از آنان در گذرد که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۰۲.</ref>. اما سرانجام یهود بنی قریظله ناچار بدون قید و شرط تسلیم شدند پیامبر{{صل}} فرمود آیا [[راضی]] هستید هر چه [[سعد بن معاذ]] درباره شما حکم کند [[اجرا]] نمایم؟ (آنها راضی شدند).
| |
|
| |
| «سعد بن معاذ» گفت: اکنون موقعی رسیده که سعد بدون در نظر گرفتن ملامت ملامتکنندگان [[حکم خدا]] را بیان کند.
| |
| سعد هنگامی که از [[یهود]] مجدداً [[اقرار]] گرفت که هر چه او [[حکم]] کند خواهند پذیرفت چشم خود را بر هم نهاد و رو به سوی آن طرف که [[پیامبر]]{{صل}} ایستاده بود کرد عرض کرد شما هم حکم مرا میپذیرید؟ فرمود: آری، گفت: من میگویم آنها که آماده [[جنگ]] با [[مسلمانان]] بودند (مردان [[بنی قریظه]]) باید کشته شوند، و [[فرزندان]] و زنانشان [[اسیر]] و اموالشان تقسیم گردد، اما گروهی از آنان [[اسلام]] را پذیرفتند و [[نجات]] یافتند. و [[سرزمین مدینه]] برای همیشه از لوث وجود این [[اقوام]] [[منافق]] و [[دشمنان]] سرسخت لجوج [[پاک]] گردید.
| |
| [[قرآن]] اشارۀ فشرده و دقیقی به این ماجرا میکند و خاطرۀ این ماجرا را به صورت یک [[نعمت]] و [[موهبت]] بزرگ [[الهی]] شرح داد.
| |
| میفرماید: «[[خداوند]] گروهی از [[اهل کتاب]] را که از [[مشرکان]] [[عرب]] [[حمایت]] کردند از قلعههای محکمشان پایین کشید»<ref>{{متن قرآن|وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا}} «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید» سوره احزاب، آیه ۲۶.</ref>.
| |
| از اینجا روشن میشود که یهود قلعههای خود را در کنار [[مدینه]] در نقطۀ مرتفعی ساخته بودند و بر فراز برجهای آنها به [[دفاع]] از خویشتن مشغول میشدند.
| |
| سپس میافزاید: «خداوند در دلهای آنها [[ترس]] و [[رعب]] افکند».
| |
| و سرانجام کارشان به جایی رسید که «گروهی را به [[قتل]] میرساندید و گروهی را اسیر میکردید و [[زمینها]] و [[خانهها]] و [[اموال]] آنها را در [[اختیار]] شما گذارد»<ref>{{متن قرآن|وَأَنْزَلَ الَّذِينَ ظَاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ صَيَاصِيهِمْ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِيقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِيقًا * وَأَوْرَثَكُمْ أَرْضَهُمْ وَدِيَارَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ وَأَرْضًا لَمْ تَطَئُوهَا وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرًا}} «و کسانی از اهل کتاب را که پشتیبان ایشان بودند از دژهای آنان فرود آورد و در دلهاشان هراس افکند، (چنانکه) دستهای را میکشتید و دستهای (دیگر) را اسیر میگرفتید * و زمین و خانهها و داراییهایشان را و سرزمینی را که بر آن گام ننهاده بودید به شما وانهاد و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره احزاب، آیه ۲۶-۲۷.</ref>.
| |
| این چند جمله فشردهای از تمام نتائج غزوۀ «[[بنی قریظه]]» است که گروهی از این خیانتکاران به دست [[مسلمانان]] کشته شدند، و گروهی به [[اسارت]] در آمدند و [[غنائم]] فراوانی از جمله [[زمینها]] و [[خانه]] و اموالشان به مسلمانان رسید.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۶۲۶.</ref>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |