جز
جایگزینی متن - 'ه. ق)' به 'ﻫ.ق)'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'ه. ق)' به 'ﻫ.ق)') |
||
خط ۲۱۳: | خط ۲۱۳: | ||
توضیح: [[منصور بن حازم]] به [[امام علی]] {{ع}} عرضه میدارد: اوّلاً، روشن است که [[خداوند]] هرگز از طریق خلقش شناخته نمیشود؛ بلکه مخلوقات به [[خدا]] شناخته میشوند. [[امام]] بیان او را [[تأیید]] میکنند. وی سپس ابراز میدارد: در این صورت، کسی که دانست ربّی دارد، میداند که چنین خدایی، [[رضا]] بر مطیعان و [[غضب]] بر [[نافرمانان]] دارد و راه [[معرفت]] به آنها از طریق [[عقل]] نیست؛ بلکه باید [[استمداد]] از [[وحی]] و [[ارتباط با عالم غیب]] نماید. در عین حال، او خود [[ارتباط مستقیم]] با [[عالم غیب]] ندارد. بنابراین، ناچار است به سراغ [[حجج الهی]] برود. بر [[خداوند]] نیز لازم است که حجج و [[رسولان]] خود را برای او قرار دهد. هنگامی که [[انسان]] [[حجّتهای الهی]] را [[شناخت]]، موظّف است که از آنان [[اطاعت]] کند. [[حضرت]] این بیان او را [[تأیید]] مینمایند. | توضیح: [[منصور بن حازم]] به [[امام علی]] {{ع}} عرضه میدارد: اوّلاً، روشن است که [[خداوند]] هرگز از طریق خلقش شناخته نمیشود؛ بلکه مخلوقات به [[خدا]] شناخته میشوند. [[امام]] بیان او را [[تأیید]] میکنند. وی سپس ابراز میدارد: در این صورت، کسی که دانست ربّی دارد، میداند که چنین خدایی، [[رضا]] بر مطیعان و [[غضب]] بر [[نافرمانان]] دارد و راه [[معرفت]] به آنها از طریق [[عقل]] نیست؛ بلکه باید [[استمداد]] از [[وحی]] و [[ارتباط با عالم غیب]] نماید. در عین حال، او خود [[ارتباط مستقیم]] با [[عالم غیب]] ندارد. بنابراین، ناچار است به سراغ [[حجج الهی]] برود. بر [[خداوند]] نیز لازم است که حجج و [[رسولان]] خود را برای او قرار دهد. هنگامی که [[انسان]] [[حجّتهای الهی]] را [[شناخت]]، موظّف است که از آنان [[اطاعت]] کند. [[حضرت]] این بیان او را [[تأیید]] مینمایند. | ||
تا به اینجا، [[برهان لطف]] در [[اثبات]] [[ضرورت]] [[رسالت]] و [[امامت عامّه]] تمام است. در ادامه، منصوربن حازم دفع دخلی مینماید و به [[امام]] عرضه میدارد: به [[مردم]] گفتم که در زمان [[رسول خدا]] {{صل}}، آن [[حضرت]] [[حجّت الهی]] بود؛ پس بعد از ایشان [[حجّت الهی]] چیست؟ گفتند: [[کتاب خدا]]، [[قرآن]]، [[حجّت]] بین ما است. به آنان گفتم: اگر چنین است، پس چرا همه گروههای مخالف در [[امّت اسلام]]، از [[مرجئه]] و قَدَریّه گرفته تا زنادقه که اصلاً ایمانی به [[قرآن]] ندارند، در [[مجادلات]] خود به [[قرآن]] استناد میکنند؟ بنابراین، [[قرآن]] به [[تنهایی]] [[حجّت الهی]] نیست؛ مگر همراه با قیّمی که مبیّن آن باشد. سپس ابنحازم نام یکایک [[علماء]] و مفسّرین غیرمعصومی را که مخالفین، ادّعای مبیّن [[قرآن]] بودن آنان را داشتند میبرد و موارد [[جهل]] آنان به [[قرآن]] را بر میشمرد، تا بالاخره به [[حجیّت]] [[امامان معصوم]] {{عم}} میرسد و [[امام صادق]] {{ع}} بیان او را [[تأیید]] مینمایند<ref>ادامه روایت ابنحازم چنین است: {{متن حدیث|قُلْتُ لِلنَّاسِ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صكَانَ هُوَ الْحُجَّةَ مِنَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ قَالُوا بَلَى قُلْتُ فَحِينَ مَضَى رَسُولُ اللَّهِ صمَنْ كَانَ الْحُجَّةَ عَلَى خَلْقِهِ فَقَالُوا الْقُرْآنُ فَنَظَرْتُ فِي الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ يُخَاصِمُ بِهِ الْمُرْجِئُ وَ الْقَدَرِيُّ وَ الزِّنْدِيقُ الَّذِي لَا يُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى يَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا يَكُونُ حُجَّةً إِلَّا بِقَيِّمٍ فَمَا قَالَ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ كَانَ حَقّاً فَقُلْتُ لَهُمْ مَنْ قَيِّمُ الْقُرْآنِ فَقَالُوا ابْنُ مَسْعُودٍ قَدْ كَانَ يَعْلَمُ وَ عُمَرُ يَعْلَمُ وَ حُذَيْفَةُ يَعْلَمُ قُلْتُ كُلَّهُ قَالُوا لَا فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً يُقَالُ إِنَّهُ يَعْرِفُ ذَلِكَ كُلَّهُ إِلَّا عَلِيّاً {{ع}} وَ إِذَا كَانَ الشَّيْءُ بَيْنَ الْقَوْمِ فَقَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا أَنَا أَدْرِي فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً {{ع}}كَانَ قَيِّمَ الْقُرْآنِ وَ كَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَةً وَ كَانَ الْحُجَّةَ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صوَ أَنَّ مَا قَالَ فِي الْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ}} (الکافی، الإسلامیه، ۱۴۰۷ | تا به اینجا، [[برهان لطف]] در [[اثبات]] [[ضرورت]] [[رسالت]] و [[امامت عامّه]] تمام است. در ادامه، منصوربن حازم دفع دخلی مینماید و به [[امام]] عرضه میدارد: به [[مردم]] گفتم که در زمان [[رسول خدا]] {{صل}}، آن [[حضرت]] [[حجّت الهی]] بود؛ پس بعد از ایشان [[حجّت الهی]] چیست؟ گفتند: [[کتاب خدا]]، [[قرآن]]، [[حجّت]] بین ما است. به آنان گفتم: اگر چنین است، پس چرا همه گروههای مخالف در [[امّت اسلام]]، از [[مرجئه]] و قَدَریّه گرفته تا زنادقه که اصلاً ایمانی به [[قرآن]] ندارند، در [[مجادلات]] خود به [[قرآن]] استناد میکنند؟ بنابراین، [[قرآن]] به [[تنهایی]] [[حجّت الهی]] نیست؛ مگر همراه با قیّمی که مبیّن آن باشد. سپس ابنحازم نام یکایک [[علماء]] و مفسّرین غیرمعصومی را که مخالفین، ادّعای مبیّن [[قرآن]] بودن آنان را داشتند میبرد و موارد [[جهل]] آنان به [[قرآن]] را بر میشمرد، تا بالاخره به [[حجیّت]] [[امامان معصوم]] {{عم}} میرسد و [[امام صادق]] {{ع}} بیان او را [[تأیید]] مینمایند<ref>ادامه روایت ابنحازم چنین است: {{متن حدیث|قُلْتُ لِلنَّاسِ تَعْلَمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صكَانَ هُوَ الْحُجَّةَ مِنَ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ قَالُوا بَلَى قُلْتُ فَحِينَ مَضَى رَسُولُ اللَّهِ صمَنْ كَانَ الْحُجَّةَ عَلَى خَلْقِهِ فَقَالُوا الْقُرْآنُ فَنَظَرْتُ فِي الْقُرْآنِ فَإِذَا هُوَ يُخَاصِمُ بِهِ الْمُرْجِئُ وَ الْقَدَرِيُّ وَ الزِّنْدِيقُ الَّذِي لَا يُؤْمِنُ بِهِ حَتَّى يَغْلِبَ الرِّجَالَ بِخُصُومَتِهِ فَعَرَفْتُ أَنَّ الْقُرْآنَ لَا يَكُونُ حُجَّةً إِلَّا بِقَيِّمٍ فَمَا قَالَ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ كَانَ حَقّاً فَقُلْتُ لَهُمْ مَنْ قَيِّمُ الْقُرْآنِ فَقَالُوا ابْنُ مَسْعُودٍ قَدْ كَانَ يَعْلَمُ وَ عُمَرُ يَعْلَمُ وَ حُذَيْفَةُ يَعْلَمُ قُلْتُ كُلَّهُ قَالُوا لَا فَلَمْ أَجِدْ أَحَداً يُقَالُ إِنَّهُ يَعْرِفُ ذَلِكَ كُلَّهُ إِلَّا عَلِيّاً {{ع}} وَ إِذَا كَانَ الشَّيْءُ بَيْنَ الْقَوْمِ فَقَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا لَا أَدْرِي وَ قَالَ هَذَا أَنَا أَدْرِي فَأَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً {{ع}}كَانَ قَيِّمَ الْقُرْآنِ وَ كَانَتْ طَاعَتُهُ مُفْتَرَضَةً وَ كَانَ الْحُجَّةَ عَلَى النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صوَ أَنَّ مَا قَالَ فِي الْقُرْآنِ فَهُوَ حَقٌّ فَقَالَ رَحِمَكَ اللَّهُ}} (الکافی، الإسلامیه، ۱۴۰۷ ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۶۹).</ref>.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۱، ص۲۸۱-۲۸۲.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |