پرش به محتوا

حدیث غدیر در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:


[[پیشوایی]] که نسبت به [[مردم]] چنین مهر و محبتی دارد، در [[یاری]] آنان نیز دریغ نخواهد کرد. بنابراین، محبت و نصرت از لوازم آشکار [[رهبری اسلامی]] است و بنابر اینکه مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر، محبت یا نصرت باشد<ref>اینکه معنای محبت و نصرت مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر باشد به این است که مولی را به مُحِبّ و ناصر (دوست و یاور) معنا کنیم، نه محبوب و منصور، زیرا محبوب و منصور از معانی با کاربرد‌های مولی نیست، آنچه از معانی یا کاربردهای مولی است، مُحبّ و ناصر است، و محبوب و منصور از لوازم معنای محبّ و ناصر است، بنابراین، مفاد و مدلول مطابقی حدیث بنابر فرض یاد شده این است که هر کس من ناصر یا محب او هستم، علی {{ع}} ناصر یا مُحبّ اوست و لازمه این محبّت و نصرت- به حکم {{متن قرآن|هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ}} محبت و نصرت مؤمنان در حق پیامبر {{صل}} و علی {{ع}} است. بنابراین، تفسیر معروفی که از حدیث غدیر می‌شود و مورد نظر اهل‌سنت است؛ یعنی اینکه هر کس مرا دوست دارد باید علی را دوست بدارد، یا هرکس یاور من است باید یاور علی باشد، در حقیقت، مدلول التزامی حدیث غدیر است، نه مدلول مطابقی آن. از کسانی که به این مطلب تفطن یافته، محبّ الدین طبری است، وی پس از نقل این دیدگاه که معنای حدیث غدیر این است که هر کس مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد گفته است: این معنا بعید است، زیرا اگر این معنا مقصود بود مناسب بود پیامبر بفرماید: {{عربی|من کان مولی فهو مولی علی}} در آن صورت مولی به معنای ولی نقطه مقابل عدو بود، ولی چون لفظ حدیث برعکس است، معنای حدیث این است که: “هرکس را من دوست دارم، علی دوستدار او است”. الریاض النضرة، ج۱، ص۱۹۶؛ نیز ر. ک: تقریب المعارف، ص۱۵۵.</ref>، [[محبت]] و نصرتی خواهد بود که در عالی‌ترین [[درجه]] ممکن، پس از محبت و [[نصرت خداوند]] است؛ محبت و نصرتی که در [[پیامبر]] {{صل}} تجسم و تبلور یافته است، چنین محبت و نصرتی از [[شئون]] و لوازم [[رهبری]] و [[زعامت دینی]] است. بر این اساس، [[اثبات]] آن برای [[علی]] {{ع}} مستلزم [[امامت]] و رهبری اوست<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۳۹.</ref>.
[[پیشوایی]] که نسبت به [[مردم]] چنین مهر و محبتی دارد، در [[یاری]] آنان نیز دریغ نخواهد کرد. بنابراین، محبت و نصرت از لوازم آشکار [[رهبری اسلامی]] است و بنابر اینکه مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر، محبت یا نصرت باشد<ref>اینکه معنای محبت و نصرت مدلول مطابقی مولی در حدیث غدیر باشد به این است که مولی را به مُحِبّ و ناصر (دوست و یاور) معنا کنیم، نه محبوب و منصور، زیرا محبوب و منصور از معانی با کاربرد‌های مولی نیست، آنچه از معانی یا کاربردهای مولی است، مُحبّ و ناصر است، و محبوب و منصور از لوازم معنای محبّ و ناصر است، بنابراین، مفاد و مدلول مطابقی حدیث بنابر فرض یاد شده این است که هر کس من ناصر یا محب او هستم، علی {{ع}} ناصر یا مُحبّ اوست و لازمه این محبّت و نصرت- به حکم {{متن قرآن|هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ}} محبت و نصرت مؤمنان در حق پیامبر {{صل}} و علی {{ع}} است. بنابراین، تفسیر معروفی که از حدیث غدیر می‌شود و مورد نظر اهل‌سنت است؛ یعنی اینکه هر کس مرا دوست دارد باید علی را دوست بدارد، یا هرکس یاور من است باید یاور علی باشد، در حقیقت، مدلول التزامی حدیث غدیر است، نه مدلول مطابقی آن. از کسانی که به این مطلب تفطن یافته، محبّ الدین طبری است، وی پس از نقل این دیدگاه که معنای حدیث غدیر این است که هر کس مرا دوست دارد، علی را دوست بدارد گفته است: این معنا بعید است، زیرا اگر این معنا مقصود بود مناسب بود پیامبر بفرماید: {{عربی|من کان مولی فهو مولی علی}} در آن صورت مولی به معنای ولی نقطه مقابل عدو بود، ولی چون لفظ حدیث برعکس است، معنای حدیث این است که: “هرکس را من دوست دارم، علی دوستدار او است”. الریاض النضرة، ج۱، ص۱۹۶؛ نیز ر. ک: تقریب المعارف، ص۱۵۵.</ref>، [[محبت]] و نصرتی خواهد بود که در عالی‌ترین [[درجه]] ممکن، پس از محبت و [[نصرت خداوند]] است؛ محبت و نصرتی که در [[پیامبر]] {{صل}} تجسم و تبلور یافته است، چنین محبت و نصرتی از [[شئون]] و لوازم [[رهبری]] و [[زعامت دینی]] است. بر این اساس، [[اثبات]] آن برای [[علی]] {{ع}} مستلزم [[امامت]] و رهبری اوست<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[براهین و نصوص امامت (کتاب)|براهین و نصوص امامت]]، ص ۲۳۹.</ref>.
== معنای مولی ==
لفظ «[[مولی]]» در این خبر، صریح در اولی به تصرّف و [[صاحب اختیار]] است چنان که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بر تمام طبقات [[مؤمنین]] تا [[قیامت]] [[ولایت]] دارد به خصوص با این قرینه که در اکثر [[روایات]] آن ذکر شده که [[رسول خدا]] {{صل}} نخست از [[مردم]] اعتراف گرفت و فرمود: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌؟}}<ref>علامه امینی متونی را که به جمله: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}} و یا در قالب‌های دیگری که به همین معنا است، مصدّر گردیده در «الغدیر، ج۱، ص۳۷۱» از ۶۴ نفر از ائمّه و حفّاظ عامّه نقل نموده است. و مع ذلک فخر رازی ناصبی صدر حدیث را منکر شده و می‌گوید: {{عربی|ثمّ إن سلّمنا صحه أصل الحدیث و لکن لا نسلّم صحّه تلک المقدّمه، و هی قوله: أولی بکم من أنفسکم}}. و ابن تیمیّه معاند در کتاب «المنتقی، ص۴۶۷» به مسلّمیّت صدر حدیث اعتراف کرده، ولی ذیل آن را انکار نموده است. در حالی که ابن کثیر در کتاب «البدایة و النهایة» از بعضی‌ها نقل می‌کند که: {{متن حدیث|صدر الحدیث متواترا تیقّن أنّ رسول الله {{صل}} قاله، و أمّا: اللهمّ وال من والاه، فزیاده قویّه الاسناد}} ابن حجر مکی در کتاب «صواعق، ص۲۵» می‌نویسد: {{عربی|و قول بعضهم، أنّ زیاده: اللهمّ وال من والاه، موضوعه، مردود، فقد ورد ذلک من طرق صحیح الذهبی کثیرا منها}}. و برای ثبوت تواتر صدر و ذیل حدیث غدیر از طرق عامّه به کتاب‌های: عبقات الأنوار، المراجعات، الغدیر، دلائل الصدق، احقاق الحق، فضائل الخمسه، مراجعه نمایید تا معلوم شود که منکرین صدر حدیث: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}}، و ذیل حدیث: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}} و قسمت وسط حدیث: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} ناصبی و معاند و دشمن امیرالمؤمنین علی {{ع}} هستند.</ref>؛ آیا من سزاوارتر و صاحب اختیارتر به مؤمنین از خودشان نیستم؟
آنها به این صاحب اختیاری اعتراف کردند و سپس حضرت فرمود:
{{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}}؛
هر که من [[صاحب اختیار]] او هستم، این علیّ صاحب اختیار اوست.
و این فرمایش حضرت اشاره به [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ}}<ref>«پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.</ref> می‌باشد که جمیع مفسّرین اتّفاق نمودند بر این که مراد از [[آیه]]، این است که [[پیامبر]] {{صل}} در باره هر چیزی از امور [[دین]] و [[دنیا]] به جمیع [[مؤمنان]]، از خود ایشان اولی و احقّ است
و همین معنا - یعنی اولویّت و صاحب اختیاری - را می‌خواسته برای امیرالمؤمنین علی {{ع}} نسبت به جمیع [[مؤمنین]] قرار دهد.
معانی دیگری که برای «[[مولی]]» ذکر کرده‌اند مانند: [[دوست]]، [[یاور]]، سیّد، [[عبد]] و غیر اینها نمی‌تواند در این جا مراد باشد؛ زیرا معانی دیگر غیر از «دوست» و «یاور» واضح است که مراد نیست، بلکه هیچ کس احتمال نداده است و تنها چیزی که بعضی از [[مخالفین]] گفته‌اند این است که ممکن است مراد از مولی «دوست» و «یاور» باشد، که بنا بر این معنا، [[حدیث غدیر]] صریح در [[اولویت]] (و [[زعامت]] و [[رهبری]]) نیست و نمی‌توان بر [[امامت]] و [[خلافت]] [[استدلال]] کرد.
شکی نیست که این احتمال هم [[باطل]] است و مقصود از این تعبیر، همان «اولویّت» و «صاحب اختیاری» است چنان که بیان خواهد شد.
=== مولی یعنی صاحب اختیار ===
قرائن و شواهد بسیاری بیانگر آن است که معنای «مولی» در این [[حدیث شریف]] فقط صاحب اختیاری و زعامت و رهبری است<ref>با مراجعه به کتب لغت می‌شود ادّعا کرد که در حقیقت، لفظِ «مولی» یک معنا بیشتر ندارد و آن همان {{عربی|اولی بالشیء}} است، اگر چه جهت اولویت در موارد استعمالش مختلف است، و آنچه از اهل لغت و محاورات نقل شده فقط استعمال در آن موارد است اما وضع لفظ «مولی» برای هر یک از آن معانی به نحو اشتراک لفظی ثابت نیست بلکه اصل، خلاف آن را اقتضا دارد، علاوه بر آنکه اشتراک معنوی از اشترک لفظی بهتر است. و بر فرض اشتراک لفظی، وقتی بی‌قرینه لفظ «مولی» استعمال شود، منصرف به معنای «أوْلی» است و لذا مسلم در صحیح خود و غیر او از محدّثین عامّه از رسول خدا {{صل}} نقل کردند که آن حضرت فرمود: {{متن حدیث|لا یقل العبد لسیّده مولای}} و زاد فی حدیث ابی معاویه: {{متن حدیث|فإنّ مولاکم الله}}.</ref>، که ما به دلیل اهمیّت این بحث، بیست [[شاهد]] بر آن اقامه می‌کنیم:
۱. [[رسول خدا]] {{صل}} فرمود: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌؟}} و بعد از آنکه [[مردم]] اعتراف کردند، فرمود: «[[من کنت مولاه]] فعلیّ مولاه» و این قرینه واضحی است که مراد از «[[مولی]]» اولی بالتصرّف است، چنان که گذشت<ref>{{عربی|قال العلاّمه الحلّی: و وجه الاستدلال به، أن لفظه مولی تفید الأولی لأنّ مقدّمه الحدیث تدلّ علیه. شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۹ و تبعه الأعلام و الفحول. قال العلاّمه الأمینی: و قد رواها (أی المقدّمه المذکوره) الکثیرون من علماء الفریقین و ذکر أربعه و ستّین منهم و فیهم أحمد بن حنبل و الطّبری و الذّهبی و ابن الصّبّاغ و الحلبی و ابن ماجه و غیرهم من الأعلام}}. (الغدیر، ج۱، ص۳۷۰ - ۳۷۲).</ref>.
رسول خدا {{صل}} پس از آنکه [[خداوند متعال]] را مولای خود، و خود را مولای [[مؤمنین]] معرّفی فرموده، و کلمه «مولی» را به «اولی» [[تفسیر]] فرموده، اولویّت [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} را [[تفریع]] بر [[اولویت]] خود بر مؤمنین کرده است. پس دلالت این [[حدیث]] بر معنای مزبور، از بدیهیّات است.
از سوی دیگر، در بسیاری از طرق این حدیث، فاء تفریع بر سر جمله «فمن کنت مولاه» آمده است و دلالت این در تفریع صریح‌تر است.
و می‌شود گفت کلمه «مولی» در گفتار عموم به معنای «[[صاحب اختیار]]» است و اگر به معنای [[دوست]] و [[عبد]] و معانی دیگر باشد، احتیاج به شاهد و قرینه دارد.
بلکه کلمه «مولی» همه جا به معنی «اولی» استعمال گردیده و بازگشت تمام معانی به همین معنا می‌باشد، یعنی در هر مورد که این کلمه به کار رفته، برای تناسب با معنی اولویّت بوده است.
چنان که از [[حافظ ابوالفرج یحیی بن سعید ثقفی اصفهانی]] در کتاب [[مرج البحرین (کتاب)|مرج البحرین]] نقل شده که گفته است: [[مرجع]] همه معانی «[[مولی]]» به {{عربی|أولی بالشیء}} است<ref>تذکرة الخواص، ص۳۲، طبع قم منشورات الشریف الرضی؛ الغدیر، ج۱، ص۶۸۲، طبع قم سال ۱۴۱۶.</ref>. [[ابوبکر محمد بن قاسم انباری]] - که در عصر خود [[داناترین]] [[علماء]] [[اهل]] [[ادب]] و لغت بوده - در کتاب مشکل همه معانی مولی را به مناسباتی به «أولی بالشی ء» ارجاع داده است<ref>العمده ابن بطریق، ص۱۱۳.</ref>.
و فرّاء - که درباره او گفته‌اند: {{عربی|لولا الفرّاء ما کانت اللغه}} در کتاب «معانی القرآن» می‌‌گوید: «ولی و مولی» در [[کلام عرب]]، به یک معنا آمده است<ref>الشافی فی الإمامه، ج۲، ص۲۷۱؛ تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۷۹.</ref>.
و [[سبط ابن جوزی]] - بعد از آنکه معنای «أولی» را در [[حدیث غدیر]] ترجیح می‌دهد - می‌گوید: مراد از «مولی» در [[حدیث]]، [[اطاعت]] مخصوص و اولی است و معنای آن این می‌شود که: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ}}<ref>تذکرة الخواص، ص۲۰.</ref>و [[ابن طلحه شافعی]] می‌گوید: جماعتی بر آنند که مراد از حدیث، «[[اولویت]]» است<ref>مطالب السؤول، ص۱۶؛ الغدیر، ج۱، ص۶۸۲، طبع قم سال ۱۴۱۶.</ref>.
و تناسب معانی متعدده «مولی» با معنی «أولی به تصرّف» در کتب مفصّله بیان شده است<ref>رجوع شود به کتاب: تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۷۶ - ۱۸۲. با آنچه ذکر کردیم فساد اشکال آنهایی که گفته‌اند: «کلمه مَوْلی به معنی أولی استعمال نشده؛ چون در لغت عرب، مَفْعل به معنی أفْعَل نیامده است» واضح می‌شود؛ زیرا در بسیاری از موارد، ارباب تفسیر و اصحاب حدیث، کلمه «مَوْلی» را در «أولی» استعمال کرده‌اند و در محاورات ایشان شایع است و حتّی در آیات قرآن، موارد چندی «مَفْعَل» به معنی «أفْعَل» تفسیر شده است، و انکار این حقیقت به یقین، ناشی از جهل یا تعصّب و عناد است. مثلاً در آیه ۱۵ از سوره حدید: {{متن قرآن|مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ}} به معنای: {{عربی|هی أولی بکم}} تفسیر نموده‌اند. مرحوم علامه امینی نیز در کتاب «الغدیر، ج۱۱، ص۳۴۴ - ۳۴۸» چهل و دو نفر از معروفین مفسّرین و محدّثین عامّه را نام برده که بالاتفاق، کلمه «مَوْلی» را به «أوْلی» تفسیر کرده‌اند. آیا این همه تفاسیر و اقوال مفسّرین و اهل لغت و ادبیات عرب و اساتید فن، به خصوص تفسیری که شخص رسول خدا {{صل}} فرموده‌اند، در صحت اراده «أوْلی» از کلمه «مَوْلی» کفایت نمی‌کند؟!</ref>.
به بیان دیگر: لفظ «[[مولی]]» نسبت به خود [[رسول خدا]] {{صل}} به معنای [[صاحب اختیار]] است و آن حضرت چیزی را که برای خود اعلام نموده و مورد قبول بوده است، برای [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} نیز [[ابلاغ]] نمودند. پس مولی در مورد [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} هم به معنای صاحب اختیار و اولی بالتصرّف و [[مطاع]] است<ref>گاهی شاهد و قرینه، صدر حدیث (یعنی: {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ}}) است، و گاهی شاهد و قرینه، لفظ «مولی» در {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ‌}} است و با قطع نظر از صدر حدیث، «مولی» در این فقره به معنای صاحب اختیار و اولی به تصرّف است، پس این دلیل به اعتباری دو دلیل است.</ref>.
به آنچه ذکر شد معلوم گشت آنچه بعضی از [[عامه]] گفته‌اند که: دلالت تقدیم {{متن حدیث|أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ‌}} بر {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاه‌}} بر [[ولایت]] تامّه و [[امامت]]، وقتی تمام است که در دنبال این [[حدیث]]، دعای رسول خدا {{صل}}: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ‌}} نباشد؛ زیرا که معنای این فقره آن است که: «خداوندا! [[دوست]] بدار کسی را که علی {{ع}} را دوست دارد و [[دشمن]] بدار کسی را که علی {{ع}} را دشمن دارد» و این دعای رسول خدا {{صل}} بر [[دوستی]] [[دوستان]] علی {{ع}} که به لفظ «وال» آمده است، قرینه می‌شود بر این که مراد از «مولی» نیز دوست و [[محبّ]] است و در این صورت، [[دلالت حدیث]] بر [[ولایت]] و [[امامت]] تمام نیست.
این [[استدلال]] صحیح نیست؛ زیرا مبتنی بر این است که مراد از {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ‌}} [[دوستی]] و [[محبت]] و [[نصرت]] باشد، درحالی که چنین نیست بلکه مراد همان معنای [[حقیقی]] ولایت است. پس معنای {{متن حدیث|اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ‌}} یعنی: بار خدایا! تو ولایت کسی را بر عهده بگیر که او [[ولایت علی]] {{ع}} را بر عهده دارد، و از کسی [[سرپرستی]] و [[حمایت]] کن که او در تحت سرپرستی و حمایت علی {{ع}} در آمده است، و [[صاحب اختیار]] کسی باش که او علی {{ع}} را صاحب اختیار گرفته است.
نقل کردند: چون [[شیخ مفید]] از مولد خود «عکبری» به [[بغداد]] آمد، روزی در مجلس درس [[قاضی عبدالجبار معتزلی]] - که مملو از [[علماء]] فریقَین بوده - حاضر شده و در پایین مجلس نشست، پس از اجازه از [[صحت حدیث غدیر]] سؤال نمود، و [[قاضی]] آن را [[تصدیق]] کرد، سپس از معنی «[[مولی]]» که در آن [[حدیث]] است پرسید، قاضی گفت: به معنی «اولی» است. شیخ مفید گفت: پس این [[اختلاف]] خاصّه و عامّه در [[تعیین امام]] برای چیست؟ قاضی گفت: [[خلافت ابوبکر]] [[درایت]] است و [[حدیث غدیر]] [[روایت]]! و مرد [[عاقل]]، درایت را به جهت روایت ترک نکند. پس شیخ از [[صحت]] و سقم این حدیث [[رسول خدا]] {{صل}}: {{متن حدیث|يَا عَلِيُّ حَرْبُك حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي‌}}<ref>مستدرک حاکم نیشابوری، ج۳، ص۱۴۹ فی فضائل امیرالمؤمنین {{ع}}؛ سنن الترمذی، ج۵، ص۲۲۷؛ تاریخ بغداد خطیب بغدادی، ج۷، ص۱۲۷، {{عربی|و غیرهم من حفّاظ العامه}}.</ref> سؤال نمود، قاضی صحت آن را نیز تصدیق کرد. شیخ وضعیت [[اصحاب]] جَمَل را - که با امیرالمؤمنین علی {{ع}} [[جنگ]] کردند - استکشاف نمود، قاضی گفت: ایشان [[توبه]] کردند. شیخ گفت: [[حرب]] و جنگ ایشان درایت است و توبه روایت است، پس قاضی ساکت شد. بعد از استعلام از اسم شیخ، برخاست و شیخ را در جای خودش نشاند و گفت: «أنت المفید حقاً» علمای حاضر در مجلس متغیّر شدند، [[قاضی]] گفت: اینک از جواب او درمانده‌ایم، شما جوابش را بگویید تا برخاسته و باز در [[مقام]] اوّل خود بنشیند<ref>احقاق الحق، ج۷، ص۴۰۸ - ۴۰۹ نقلاً عن عماد الدین بن کثیر الشامی؛ کامل بهائی، ص۴۹۵؛ مستدرک الوسائل، ج۳، ص۳۲۰ چاپ سه جلدی؛ سفینة البحار، ج۷، ص۱۷۱ به نقل از مجموعه ورام.</ref>.
۲. [[وجوب]] [[دوستی]] و [[نصرت]] [[مؤمنین]]، [[نصّ قرآن]] است و برای تکرار چنین امر واضحی لازم نبود که [[پیامبر]] {{صل}} [[مردم]] را در هوای گرم صحرای [[حجاز]] جمع کند و سه [[روز]] توقّف کنند و بازوی امیرالمؤمنین علی {{ع}} را بگیرد و در حضور جمعیتی که بیش‌تر از صد هزار نفر بودند<ref>در تعداد کسانی که در «غدیر خم» با پیامبر {{صل}} بوده‌اند اقوال مختلفی است، ص۱ - گفته شد، ص۹۰۰۰۰ نفر. ۲ - بعضی گفته‌اند، ص۱۱۴۰۰۰ نفر. ۳ - برخی گفته‌اند، ص۱۲۰۰۰۰ نفر. ۴ - بعضی نیز ۱۲۴۰۰۰ نفر گفته‌اند و بیش از این هم قائل دارد... احمد زینی دحلان در کتاب خود «السیره النبویّه» در باب حجه الوداع می‌نویسد: پیامبر {{صل}} از مدینه با نود هزار نفر و گفته شده با صد و بیست و چهار هزار نفر خارج شد. بیش از این تعداد هم گفته شده است. او اضافه می‌کند: این تعدادی است که از مدینه همراه وی خارج شدند. اما آن عدّه‌ای که با وی حج نمودند بیش از این تعداد هستند. از این جا روشن می‌شود که تعداد نفرات همراه وی بیش از صد هزار نفر و همه شاهد حدیث غدیر بوده‌اند. برای روشن شدن این مطلب مراجعه شود به: تذکرة الخواص، سبط بن جوزی حنفی، ص۳۰؛ السیرة الحلبیه، علیّ بن برهان الدین حلبی، ج۳، ص۲۵۷؛ السیرة النبویة زینی دحلان در حاشیه السیرة الحلبیه حلبی شافعی، ج۳، ص۳؛ الغدیر علامه امینی، ج۱، ص۹.</ref>، مطلب غیر مهمّی را که همه می‌دانند به آنها گوشزد کند!
از سوی دیگر، وجوب دوستی و [[نصرت]] [[مؤمنین]] اختصاص به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} ندارد، بلکه همه [[مسلمانان]] [[وظیفه]] دارند یکدیگر را [[دوست]] داشته و [[یاری]] نمایند چنان که [[قرآن کریم]] می‌فرماید: {{متن قرآن|الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ}}<ref>«و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند که به کار شایسته فرمان می‌دهند و از کار ناشایست باز می‌دارند و نماز را برپا می‌دارند و زکات می‌پردازند و از خداوند و پیامبرش فرمان می‌برند، اینانند که خداوند به زودی بر آنان بخشایش می‌آورد، به راستی خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره توبه، آیه ۷۱.</ref>.
۳. [[پیامبر]] {{صل}} در آغاز [[خطبه]] از نزدیک بودن [[رحلت]] خود خبر دادند، و این نشان می‌دهد که آن حضرت، نگران وضع [[امّت]] خود پس از خودش بوده است؛ لذا در صدد چاره جویی و [[ایمنی]] [[مردم]] از گزند [[حوادث آینده]] و [[حفظ]] آئین خود بر آمده است و این خود قرینه‌ای واضح برای معنای [[مولی]] است تا [[طوفان]] حوادث آینده، [[آیین]] او را دچار مخاطره نکند و از بین [[نبرد]].
۴. تبریک [[عمر]] و [[ابوبکر]] به امیرالمؤمنین علی {{ع}} بعد از این واقعه، با عبارت: {{متن حدیث|بَخْ بَخْ لَكَ يَا عَلِيُّ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ}}<ref>الغدیر، ج۱، ص۲۶۹ - ۲۸۳، علامه امینی داستان تبریک گفتن عمر و ابوبکر را از شصت نفر از اعاظم علمای عامّه ذکر کرده است.</ref>؛ [[یا علی]]! گوارایت باد که اکنون مولای من و مولای هر [[زن]] و [[مرد]] [[مسلمان]] شدی!!» که اکثر مورّخین و [[محدّثین]] نقل کرده‌اند و این منافی با احتمال دیگر (دوست و [[یاور]]) است. بلکه تبریک‌هایی که از ناحیه گروه‌های مختلف و اشخاص متفاوت، به امیرالمؤمنین {{ع}} گفته شد، همه بیان گر این واقعیّت است که سخن از [[نصب]] [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} به [[مقام]] والای [[امامت]] و [[ولایت]] بوده است نه چیز دیگر.
باری، این تهنیت نشان می‌دهد که [[رسول خدا]] {{صل}}، امیرالمؤمنین {{ع}} را در [[منصب]] جدیدی معرّفی فرموده است و اگر تنها [[ابلاغ]] [[دوستی]] و [[محبّت]] به آن حضرت بود، تهنیت و شاد باشی لازم نبوده؛ زیرا [[امّت]] پیش از این نیز، موظف به [[دوستی]] یکدیگر بوده‌اند.
[[ذهبی]] از غزالی درباره [[عمر بن خطاب]] نقل کرده است که او ابتداء در [[روز غدیر خم]] با [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} [[بیعت]] کرد، ولی پس از [[رحلت پیامبر]] {{صل}}، تحت تأثیر [[هوای نفس]] و [[حبّ ریاست]] و [[جاه‌طلبی]] قرار گرفت و به آن بیعت پشت کرد. [[نصّ]] عبارت ذهبی این است:
{{عربی|ذکر أبوحامد فی کتابه سرّ العالمین، و کشف ما فی الدارین، فقال فی حدیث من کنت مولاه فعلیّ مولاه: إنّ عمر قال لعلیّ: بخ بخ، أصبحت مولی کلّ مؤمن. قال أبوحامد: هذا تسلیم و رضی، ثمّ بعد هذا غلب الهوی حبّا للرّیاسه، و عقد البنود و أمر الخلافه و نهیها، فحملهم علی الخلاف فنبذوه وراء ظهورهم و اشتروا به ثمنا قلیلاً فبئس ما یشترون}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۹، ص۳۲۸.</ref>.
۵. از [[نظم]] و [[نثر]] آن جماعتی که در آنجا حاضر بودند، مانند اشعار [[حسّان بن ثابت]]<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۳۱۵؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۵۸. {{عربی|قد ورد عن النبی {{صل}} قال یومئذ: لا تزال یا حسان مؤیّداً بروح القدس ما نصرتنا بلسانک}}.</ref> و اشعاری که شعراء بعد از آن سرودند<ref>اثبات الهداة، ج۳، ص۳۱۵ - ۳۴۶، الفصل الثالث و الخمسون.</ref>، همه از [[نصب]] و [[ولایت امیرالمؤمنین]] {{ع}} سخن گفتند و [[عمرو عاص]] هم در آن [[روز]] قصیده‌ای گفته و معنای بلندی در آن قصیده قصد کرده و از آن جمله گفته است:
{{عربی|بآل محمّد عرف الصّواب و فی أبیاتهم نزل الکتاب}}
و چون به نام [[مبارک]] حضرت امیرالمؤمنین {{ع}} رسیده گفت:
{{عربی|فضربته کبیعه یوم خمّ معاقدها من القوم الرّقاب}}<ref>مناقب آل أبی طالب، ج۴، ص۲۷۹؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۲۵۹.</ref>
محلّ فرود آمدن [[شمشیر]] او گردن‌های [[مردم]] است و محلّ [[بیعت روز غدیر]] نیز گردن‌های مردم است، (یعنی [[وفا]] نمودن به آن بیعت بر گردن‌های جمیع مردم لازم است).
کمیت شاعر می‌گوید:
{{متن حدیث|وَ يَوْمَ الدَّوْحِ دَوْحِ غَدِيرِ خُمٍ‌ أَبَانَ لَنَا الْوَلَايَةَ لَوْ أُطِيعَا
وَ لَكِنَّ الرِّجَالَ تَبَايَعُوهَا فَلَمْ أَرَ مِثْلَهَا أَمْراً شَنِيعا}}<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۳، ص۲۶؛ کشف الغمة، ج۱، ص۵۰؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۱۰؛ بحار الانوار، ج۲۶، ص۲۳۰؛ اثبات الهداة، ج۳، ص۳۱۶؛ احقاق الحق، ج۲۱، ص۱۳.</ref>.
در روزی که از درخت‌ها سایبان درست کردند، از درختان [[غدیر]] خمّ، [[رسول خدا]] {{صل}} [[ولایت]] علیّ بن [[ابی طالب]] {{ع}} را بر [[مردم]] آشکارا نمود، اگر مورد قبول واقع می‌شد و [[پیروی]] می‌شد. و لکن مردان از [[قوم]]، آن ولایت را [[مبایعه]] کردند و به [[خرید و فروش]] آن پرداختند، و من هیچگاه ندیده‌ام [[أمر]] بزرگی همانند ولایت، مورد مبایعه قرار گیرد، و مبیع واقع شود<ref>بعضی این چنین ترجمه کردند: روز اجتماع در غدیر چه روز بزرگی بود که مقام ولایت و امامت آشکار گردید اگر اطاعت کنند، ولی این مردم به معامله گذاشتند آن مطلب را، کاری از این بدتر و ناگوارتر ندیدم. امیرالمؤمنین {{ع}} فرمودند: مثل آن روز، دیگر روزی نیامده و ندیدم چنین حقّی را تضییع کنند.</ref>.
[[أبوالفتوح رازی]] گوید: از [[کمیت]] [[روایت]] است که [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} را در [[خواب]] دیدم، به من فرمود: آن قصیده عینیّه خود را برای من بخوان! و من شروع کردم به خواندن آن، تا رسیدم به این [[بیت]]:
{{متن حدیث|وَ يَوْمَ الدَّوْحِ دَوْحِ غَدِيرِ خُمٍ‌ أَبَانَ لَنَا الْوَلَايَةَ لَوْ أُطِيعَا}}
حضرت فرمود: صدقت، راست گفتی! آنگاه خود آن حضرت، این بیت را انشاد کردند:
{{متن حدیث|وَ لَمْ أَرَ مِثْلَ ذَاكَ الْيَوْمِ يَوْماً وَ لَمْ أَرَ مِثْلَهُ حَقّاً أُضِيعَا}}<ref>تفسیر منهج الصادقین، ج۳، ص۲۸۹ - ۲۹۰.</ref>.
و من هیچوقت همانند آن [[روز]]، روزی را ندیده ام، و هیچگاه همانند آن [[حقّ]]، حقّی را ندیده ام که ضایع شود.
در کتاب [[الصراط المستقیم (کتاب)|الصراط المستقیم)) [[بیاضی عاملی]] آورده است که: پسر کمیت، [[پیامبر اکرم]] {{صل}} را در خواب دید. حضرت به او فرمودند: برای من قصیده عینیّه پدرت را بخوان! و من خواندم و چون رسیدم به این بیت: و [[یوم الدّوح]] دوح غدیر خمّ، [[حضرت رسول الله]] {{صل}} [[گریه]] شدیدی کردند و گفتند:
{{عربی|صدق أبوک، إی والله، لم أر مثله حقّا أضیعا}}<ref>الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۱۰.</ref>؛
پدرت راست گفت، [[خداوند]] رحمتش کند، آری [[سوگند]] به [[خدا]] من همانند آن [[حقّ]]، حقّی را ندیدم که ضایع شود.
۶. [[اعتراض]] و [[دشمنی]] [[حارث بن نعمان فهری]] که [[آیه]] {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ}}<ref>«خواهنده‌ای عذابی رخ‌دهنده را خواست» سوره معارج، آیه ۱.</ref> در [[شأن]] او نازل شده<ref>چون رسول خدا {{صل}} در غدیر خم به مردم ندا داد و اجتماع کردند، دست امیرالمؤمنین {{ع}} را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} پس در شهرها شایع شد، و به حارث بن نعمان فهری رسید. نزد رسول خدا {{صل}} آمد، گفت: یا محمّد! به ما امر کردی که شهادت بدهیم به وحدانیّت خدا و رسالت خودت، از تو پذیرفتیم، امر کردی که پنج نماز بخوانیم، قبول کردیم، امر کردی به زکات، پذیرفتیم، امر کردی رمضان را روزه بگیریم، قبول کردیم، ما را به حجّ امر کردی، پذیرفتیم، بعد به آن راضی نشدی تا گرفتی دست پسر عمّت را که او را بر ما فضیلت بدهی و گفتی: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} آیا این از تو است یا از خدای عزّوجلّ؟ پیامبر {{صل}}فرمود: {{متن حدیث|وَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ}}، قسم به خدایی که جز او خدایی نیست همانا این از خداوند عزّوجلّ است». حارث بن نعمان رو به مرکبش رفت که سوار شود، گفت: بارالها! اگر آنچه محمّد می‌گوید حقّ است، بر ما سنگی از آسمان یا عذابی دردناک بفرست. هنوز به مرکبش نرسیده بود که سنگی بر سرش فرود آمد و از طرف دیگر بیرون رفت، و او را کشت، پس خداوند عزّوجلّ این آیه را نازل کرد: {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ * مِنَ اللَّهِ ذِي الْمَعَارِجِ}} [«خواهنده‌ای عذابی رخ‌دهنده را خواست * که از آن کافران است، بی‌آنکه بازدارنده‌ای داشته باشد * از سوی خداوند دارنده پایگاه‌ها (ی بلند)» سوره معارج، آیه ۱-۳]. شکی نیست که مردم از فضائلی که رسول خدا {{صل}} برای امیرالمؤمنین {{ع}} بیان کرده بود خبر داشتند، آنچه برای افرادی مثل حارث بن نعمان تازگی داشت و در شهرها منتشر شده بود و برای آنها فضیلتی باور نکردنی بود، همان ولایت بر امّت بود نه معنای دیگر از معانی مولی.</ref>، [[مؤیّد]] دیگری است برای معنای صاحب اختیاری و [[اولویت]] بالتصرّف، نه به معنی [[نصرت]] و [[دوستی]] و غیر آن و اگر مقصود از [[مولی]]، [[یاور]] و امثال آن بود، مخالف او ([[حارث]]) در خواست [[عذاب]] نمی‌کرد<ref>الغدیر، ج۱، ص۲۳۹ - ۲۴۶.</ref>.
۷. مستفاد از [[اخبار]] خاصّه و عامّه این است که [[آیه]]: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ}}<ref>«مردار و خون و گوشت خوک و آنچه جز به نام خداوند ذبح شده باشد و مرده با خفگی و مرده با ضربه و مرده با افتادن از بلندی و مرده از شاخ زدن حیوان دیگر و آنچه درندگان نیم‌خور کرده باشند- جز آن را که (تا زنده است) ذبح کرده‌اید- و آنچه بر روی سنگ‌های مقدّس (برای بت‌ها) قربانی شود و آنچه با تیرهای بخت‌آزمایی قسمت کنید (خوردن گوشت همه اینها) بر شما حرام و آنها (همه) گناه است؛ امروز کافران از دین شما نومید شدند پس، از ایشان مهراسید و از من بهراسید! امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم پس، هر که در قحطی و گرسنگی ناگزیر (از خوردن گوشت حرام) شود بی‌آنکه گراینده به گناه باشد بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مائده، آیه ۳.</ref> در [[روز غدیر]] نازل شد و این دلیل است که مراد از مولی، معنایی است که به [[امامت]] بر می‌گردد؛ زیرا امری که سبب [[کمال دین]] و تمام شدن [[نعمت]] بر [[مسلمین]] می‌شود بلکه اعظم آنها باشد، امامت است که [[نظام]] [[دین]] و [[دنیا]] و [[قبولی اعمال]] [[بندگان]] در گرو [[اعتقاد]] به آن است<ref>چنان‌که این بحث سابقاً گذشت.</ref>.
۸. در اخبار خاصّه و عامّه وارد شده است که آیه: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> در این واقعه نازل شد<ref>آنچه از این آیه استفاده می‌شود این است: خداوند متعال می‌فرماید اگر آنچه امر به ابلاغ آن شده‌ای را انجام ندهی، تبلیغ رسالت نکرده‌ای، و در این تبلیغ خداوند نگهدار تو است. و از این جمله فهمیده می‌شود که اظهار آنچه که پیامبر {{صل}} به تبلیغ آن مأمور شده است، کید و دشمنی منافقین را در پی دارد و با توجّه به این دو امر، معلوم می‌شود که از معانی مولی، جز ولایت امرِ امّت، مدّ نظر نبوده است.</ref>.
[[فخر رازی]] می‌گوید:
چون این [[آیه]] نازل شد، [[پیامبر]] {{صل}} دست علی را گرفت و فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}} پس [[عمر]] او را [[ملاقات]] کرد و گفت: {{متن حدیث|بَخْ بَخْ لَكَ‌}}<ref>اسباب النّزول، ص۱۳۵؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۴۹ و ۲۵۴ و ۲۵۵ و ۲۵۷ و ۴۰۲؛ ج۲، ص۳۹۱ و ۴۵۱؛ الدرّ المنثور، ج۲، ص۲۹۸؛ فتح القدیر، ج۲، ص۶۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۳۷؛ ینابیع المودة، ج۱، ص۳۵۹؛ ج۲، ص۲۴۸ و ۲۸۵؛ ج۳، ص۲۷۹.</ref>.
مقصود این است که، [[آیه تبلیغ]] که قبل از این ماجرا نازل شد، با لحن تند و صریح و قرائنی که در آن بود، به خوبی [[گواهی]] می‌دهد که سخن از [[دوستی]] و [[صداقت]] معمولی نبوده است؛ چراکه این امر، جای [[نگرانی]] نبوده و این همه اهمیّت و تأکید لازم نداشته است.
چنان که آیه «اکمال»<ref>تفسیر فخرالرازی، ج۱۲، ص۴۹ طبع مصر.</ref> که بعد از آن نازل شده است، [[گواه]] بر این است که مسأله فوق العاده مهمّی همچون [[رهبری]] و [[جانشینی پیامبر]] {{صل}} مطرح بوده است.
۹. در بعضی از طرق [[حدیث]]، [[رسول خدا]] {{صل}} [[حدیث ثقلین]] و [[ولایت]]<ref>یعنی: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}.</ref> را با هم آورده و در آن حدیث فرمود: «هیچ [[پیامبری]] [[عمر]] نمی‌کند مگر نصف [[عمر پیامبر]] قبل از خود و نزدیک است که من [[دعوت]] خدای را [[اجابت]] کنم و من و شما مسئولیم، حال نظر شما در باره من چیست؟.»... همه ی این زمینه چینی‌ها (از [[استشهاد]] به حدیث ثقلین و [[اخبار]] به [[موت]] خود و...) بهترین دلیل است که آن جناب در [[مقام]] [[وصیّت]] و [[تعیین جانشین]] و [[امام]] بعد از خویش است تا [[مردم]] بعد از وی به او [[اقتدا]] کنند و [[هدایت]] شوند، نه این که خواسته باشد به مردم سفارش کند که هر کس من [[محب]] و [[ناصر]] او بودم، امیرالمؤمنین علی {{ع}} هم [[محبّ]] یا ناصر اوست. اگر قصد رسول خدا {{صل}} [[تکلیف]] مردم بر [[محبّت]] و [[دوستی]] نسبت به [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} بود، این همه تأکیدات لازم نبود؛ زیرا محبّت به آن حضرت، نیازی نداشته که به [[رحلت]] خود اشاره فرماید. مضافا که محبّت و دوستی حضرت امیرالمؤمنین {{ع}} امتیازی برای وجود مقدّسش نبوده است، چون [[قرآن کریم]]، همه [[اهل]] [[ایمان]] را [[برادر]] و [[دوست]] یکدیگر قرار داده است.
۱۰. [[پیامبر خدا]] {{صل}} قبل از طرح [[ولایت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} از اصول سه گانه ([[توحید]] و [[نبوّت]] و [[معاد]]) سخن گفت، و از مردم نسبت به آنها [[اقرار]] گرفت، سپس [[پیام الهی]] را [[ابلاغ]] کرد.
از مقارن شدن این [[پیام]] با اعتراف گرفتن نسبت به اصول سه گانه [[اعتقادی]] می‌توان فهمید که [[هدف]] [[پیامبر]] {{صل}} از این [[اجتماع]] [[عظیم]]، امری عادی همچون سفارش به «دوستی» با فردی خاص نبود، بلکه این پیام نشان دهنده امری بزرگ و [[سرنوشت]] ساز که در شمار [[مسائل اعتقادی]] قرار دارد، می‌باشد.
۱۱. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} پس از [[ابلاغ پیام الهی]]، از حاضران خواست آن را به گوش غایبان برسانند و [[وجدان]] هر عاقلی [[شهادت]] می‌دهد که متوقّف ساختن و جمع نمودن [[حجّاج]] که بالغ بر صد هزار نفر بوده‌اند در آن بیابان سوزان، با آن [[خطبه]] مفصّل و با [[اقرار]] گرفتن از [[مردم]] در آن شرایط حسّاس زمانی و مکانی و تأکید بر این که سخنان مطرح شده توسط آن حضرت را [[پدران]] به [[فرزندان]] خود و حاضران به غایبان تا [[روز قیامت]] برسانند، همه دلیل بر اهمیت فوق العاده چیزی است که [[پیامبر]] {{صل}} [[مأمور]] به [[تبلیغ]] آن بوده‌اند و این همان مدّعای ماست.
اگر برخی از [[بیگانگان]] که خبر از مبانی [[دین اسلام]] ندارند در باره [[جریان غدیر]] این سؤال‌ها را بپرسند:
«چرا پیامبر شما این انبوه [[جمعیت]] بسیار را از ادامه مسیر بازداشت؟ چرا مردم را در آن گرمای سوزان [[حبس]] کرد؟ چرا کوشید آنهایی را که از پیش رفته‌اند برگرداند و [[صبر]] کرد آنهایی که نرسیده بودند برسند؟ و چرا همگی را در آن بیابان سوزان و بی‌آب و علف پیاده کرد؟ سپس در این نقطه که راه‌ها از هم جدا می‌شوند از طرف [[خداوند]] برای مردم [[سخنرانی]] کرد تا [[شاهدان]] به غایبان برسانند، و چه انگیزه‌ای ایجاب می‌کرد که حضرتش ضمن خطاب، از [[مرگ]] خود خبر دهد؟ و چه علّت ایجاب کرد که آن حضرت {{صل}} بفرماید: من و شما مسئولیم؟ این چه مطلبی بود که پیامبر {{صل}} در باره [[ابلاغ]] آن [[مسئولیت]] داشت و [[امّت]] نیز در مورد [[اطاعت]] از آن [[مسئول]] بودند؟ چرا [[پیامبر خدا]] {{صل}} از مردم پرسید آیا [[گواهی]] نمی‌دهید که خدایی به جز [[خدای بزرگ]] نیست و [[محمّد]] {{صل}} [[بنده]] و فرستاده اوست و [[بهشت و دوزخ]] و مرگ و [[قیامت]] [[حقّ]] است، و خداوند [[مردگان]] را از قبرها بر می‌انگیزد. مردم نیز گفتند: آری به این مطالب شهادت می‌دهیم! و چرا [[رسول خدا]] {{صل}}فورا در همین موقع، دست [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را گرفت و فرمود: ای مردم! [[خدا]] مولای من است و من مولای [[مؤمنین]]، و هر که من مولای اویم این علی مولای اوست... سپس برای او دعاهایی کردند. و چرا [[رسول خدا]] {{صل}} [[اهل]] بیتش را با [[قرآن]] هم ردیف نمود؟ و این چه مطلبی بود که این قدر مقدّمات داشت و چه مقصودی در این مکان و [[روز]] داشت؟ و چه مطلبی بود که [[خدا]] امر به [[تبلیغ]] آن کرد و فرمود: اگر این [[ابلاغ]] را انجام ندهی به [[وظیفه]] [[رسالت]] خود عمل نکردی؟ و چرا رسول خدا {{صل}} می‌ترسید تا جایی که [[ترس]] از این [[فتنه]] احتیاج به [[حمایت]] [[خداوند]] دارد: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>.
آیا جدّا اگر یک [[بیگانه]] این سئوالات را از شما بپرسد، شما در پاسخ خواهید گفت: [[خداوند بزرگ]] در این موقعیّت، تنها می‌خواست [[یاری]] [[مؤمنین]] و [[دوستی]] آنان را بیان کند!؟ قطعا این جواب [[پسندیده]] نیست و اصلاً نمی‌شود این مطلب را به خدا و [[رسول]] {{صل}} نسبت داد و [[شأن]] ایشان از این [[اعمال]] غیر عقلایی و توضیح واضحات و بیان مطالب [[بدیهی]]، در آن شرائط سخت و دشوار [[منزّه]] است».
پس آنچه مناسب [[مقام رسول خدا]] {{صل}} در این بیابان گرم است و لایق [[کردار]] و گفتار او در [[روز غدیر]] است، تعیین [[ولی‌عهد]] و [[جانشین]] خویش است.
۱۲. بر فرض که مراد از «[[مولی]]» [[محبّ]] و [[ناصر]] باشد، به قرائنِ خصوصیاتِ این واقعه، هر عاقلی می‌فهمد که مقصودِ اصلی، [[امامت]] و [[خلافت]] است، چنان که اگر فرض کنیم که یکی از [[پادشاهان]] نزدیک وفاتش، تمام لشکرش را جمع کند، و دست شخصی را که نزدیک‌ترین [[مردم]] به او باشد، بگیرد و بگوید: «هر که من [[دوست]] و [[یاور]] او بودم، این مرد دوست و یاور اوست» و بعد از آن، [[دعا]] کند یاور او را و [[لعنت]] کند [[دشمن]] او را، و این سخن را نسبت به دیگری نگوید و [[خلیفه]] دیگر از برای خود تعیین نکند، [[گمان]] نمی‌کنم احدی از [[رعیت]] او [[شک]] کند در آنکه مراد، [[خلافت]] او است، و [[تطمیع]] [[مردم]] در [[نصرت]] و [[محبّت]]، و [[ترغیب]] ایشان در [[طاعت]] اوست.
باری، دعایی که [[پیامبر خدا]] {{صل}} در [[حق]] [[دوستان]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} فرمودند و نفرینی که در حق [[دشمنان]] او نمودند، غالباً با [[مقام]] [[تعیین وصی]] و [[جانشین]] مناسبت دارد و اگر مقصود، [[القاء]] [[دوستی]] با [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} بود، این گونه [[دعا]] و [[نفرین]] تناسبی نداشت.
محقق قمّی می‌فرماید: اگر غرض [[رسول خدا]] {{صل}} این بود که حضرت امیرالمؤمنین علی {{ع}}، او را [[یاری]] کند (هر کس من [[یار]] و [[یاور]] او هستم علی {{ع}} هم یار و یاور او هست) باید این [[وصیت]] را تنها به او بکند و اعلام عمومی لازم نبود. و اگر اعلام این چنینی برای جلب [[قلوب]] مردم نسبت به حضرت امیرالمؤمنین {{ع}} بوده است، پس آن هم دلالت دارد که رسول خدا {{صل}} می‌خواست که همه مردم تابع آن حضرت باشند. و [[شاهد]] بر این مطلب این است که [[پادشاه]] [[زمان]]، می‌تواند یاری هرکسی کند، اما یک نفر رعیت به [[تنهایی]] چگونه می‌تواند [[منصب]] [[پادشاهی]] را در یاری همه مردم داشته باشد. پس این هم دلیل است که غرض رسول خدا {{صل}} خلافت و [[جانشینی]] [[امیر المؤمنین]] {{ع}} است<ref>اصول دین، ص۵۷.</ref>.
۱۳. امیرالمؤمنین و [[امامان معصوم]] {{عم}} در موارد متعدّدی برای [[اثبات امامت]] و جانشینی به [[حدیث غدیر]] [[احتجاج]] کردند و همه از [[کلام]] آنها [[ولایت]] و [[رهبری]] فهمیده‌اند، و هرگز کسی در برابر [[استدلال]] آنها به این [[حدیث]]، نگفته است که [[پیامبر]] {{صل}} منظورشان [[دوست]] و یاور بوده است و این یعنی عرف آن زمان هم از کلمه «[[مولی]]» و شواهد و قرائن حالیه و مقالیه زمان [[صدور حدیث]]، معنی [[صاحب اختیار]] و اولی بالتصرف را می‌فهمیدند.
۱۴. در آیه‌ای که قبل از معرّفی کردن نازل شده، آمده است: {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>آیا [[پیامبر اکرم]] {{صل}} از اعلام دوستی نسبت به [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} [[خوف]] و [[نگرانی]] و [[دلهره]] داشت که [[خداوند]] فرمود: «[[خدا]] تو را از [[دشمنان]] [[حفظ]] می‌کند» یا مسأله مهمّ [[امامت]] و [[جانشینی]] بوده است؟<ref>چنان که در مصادر خاصه و عامه آمده است که رسول خدا {{صل}} از اعلام خلیفه و جانشین برای خود خائف بود، و خداوند متعال در این آیه شریفه وعده حفظ به او دادند. تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۳۳؛ امالی صدوق، ص۳۵۵؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۹؛ الغدیر، ج۱، ص۲۱۸ به نقل از حافظ حسکانی در شواهد التنزیل.</ref> اگر [[القاء]] [[دوستی]] [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} مقصود بوده، خوفی در میان نبوده که [[خداوند متعال]]، [[وعده]] حفظ به آن حضرت داده است<ref>در حدیث آمده: {{متن حدیث|إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى يَأْمُرُكَ أَنْ تَدُلَّ أُمَّتَكَ مِنْ وَلِيِّهِمْ عَلَى مِثْلِ مَا دَلَلْتَهُمْ عَلَيْهِ فِي صَلَاتِهِمْ وَ زَكَاتِهِمْ وَ صِيَامِهِمْ وَ حَجِّهِمْ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} رَبِّ أُمَّتِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّةِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ}} تَفْسِيرُهَا أَ تَخْشَى النَّاسَ فَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} فَأَخَذَ بِيَدِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَرَفَعَهَا فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ وَ أَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ}} (تفسیر عیاشی، ج۱، ص۳۳۳)؛ حاصلش این است که: خداوند متعال به تو امر می‌کند همان‌طور که امّت خود را به نماز و روزه و حج و زکات راهنمایی نمودی همچنین امت را راهنمایی کن که چه کسی اولی بالتصرف، ولی و صاحب اختیار آنها است. پیامبر {{صل}} عرض کرد: امت من تازه مسلمان هستند! خداوند این آیه را نازل کرد: «ای رسول! آنچه بر تو نازل شد تبلیغ کن.... خداوند تو را از (شرّ و هر آسیبی از) مردم حفظ می‌کند». تفسیر آیه این است که: آیا از مردم می‌ترسی؟ خداوند تو را (از هر آسیبی) از آنها حفظ می‌کند! پس رسول خدا {{صل}} ایستاد و دست امیرالمؤمنین {{ع}} را گرفت و بالا برد و فرمود: «هر کس من مولی و صاحب اختیار او هستم پس علی {{ع}} نیز مولی و صاحب اختیار اوست».</ref>.
۱۵. [[پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[امامان معصوم]] {{عم}} [[روز غدیر]] را از بزرگترین [[اعیاد]] رسمی [[مسلمانان]] اعلام کردند تا هر سال این خاطره تجدید شود و حتّی [[خطیب]] [[بغدادی]] از [[ابوهریره]] [[روایت]] کرده که گفت:
کسی که [[روز]] هجدهم [[ذی الحجّه]] را [[روزه]] بگیرد برای او روزه شصت ماه نوشته می‌شود و آن، [[روز غدیر خم]] است؛ همان روز که [[رسول خدا]] {{صل}} دست علیّ بن [[ابی طالب]] را گرفت و فرمود:....<ref>تاریخ بغداد، ج۸، ص۲۸۴؛ شواهد التّنزیل، ج۱، ص۲۰۰؛ ج۲، ص۳۹۱؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۲۳۳. {{متن حدیث|قال رسول الله {{صل}}: من صام یوم ثمان عشره من ذی الحجه کتب له صیام ستّین شهراً وهو یوم غدیر خمّ لمّا أخذ النبیّ {{صل}} بید علیّ بن أبی طالب فقال: ألستُ ولیّ المؤمنین؟ قالوا: بلی یا رسول الله، قال {{صل}}: من کنتُ مولاه...}}.</ref>.
به عبارت دیگر: [[علم]] و [[فهم]] [[اهل بیت]] {{عم}} که [[معصوم از خطا]] و [[اشتباه]] هستند یکی دیگر از دلائل و شواهد برای [[کشف]] معنای صاحب اختیاری کلمه «[[مولی]]» است. اهل بیت {{عم}} روز غدیر را به [[جلالت]] یاد کردند، و [[وصیت]] و تأکید فراوان به [[تعظیم]] آن روز و [[عید]] گرفتن آن نمودند<ref>{{متن حدیث|عن مولانا الصادق {{ع}} عن آبائه {{عم}} قال: وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ أَفْضَلُ أَعْيَادِ أُمَّتِي هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَمَرَنِيَ اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ بِنَصْبِ أَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَماً لِأُمَّتِي يَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ فِيهِ الدِّينَ وَ أَتَمَّ عَلَى أُمَّتِي فِيهِ النِّعْمَةَ وَ رَضِيَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً}} (امالی الصدوق، ص۱۸۸)؛ {{متن حدیث|عن الصادق {{ع}}: هُوَ عِيدُ اللَّهِ الْأَكْبَرُ وَ مَا بَعَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً قَطُّ إِلَّا وَ تَعَيَّدَ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ عَرَفَ حُرْمَتَهُ‌...}} (تهذیب، ج۳، ص۱۴۳، حدیث ۱۴۷)؛ {{متن حدیث|قال مولانا الرضا {{ع}}: وَ اللَّهِ لَوْ عَرَفَ النَّاسُ فَضْلَ هَذَا الْيَوْمِ بِحَقِيقَتِهِ لَصَافَحَتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ فِي كُلِّ يَوْمٍ عَشْرَ مَرَّاتٍ}} (تهذیب، ج۶، ص۲۴)؛ {{متن حدیث|قال مولانا الرضا {{ع}}: وَ لَوْ لَا أَنِّي أَكْرَهُ التَّطْوِيلَ لَذَكَرْتُ فَضْلَ هَذَا الْيَوْمِ وَ مَا أَعْطَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَنْ عَرَفَهُ مَا لَا يُحْصَى بِعَدَدٍ}} (تهذیب، ج۶، ص۲۴)؛ {{متن حدیث|عن مولانا الصادق عن آبائه {{عم}}، قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} مَعَاشِرَ النَّاسِ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالنُّبُوَّةِ وَ اصْطَفَانِي عَلَى جَمِيعِ الْبَرِيَّةِ مَا نَصَبْتُ عَلِيّاً عَلَماً لِأُمَّتِي فِي الْأَرْضِ حَتَّى نَوَّهَ اللَّهُ بِاسْمِهِ فِي سَمَاوَاتِهِ وَ أَوْجَبَ وَلَايَتَهُ عَلَى مَلَائِكَتِهِ‌}} (امالی الصدوق، ص۱۸۸).</ref>؛ زیرا آن [[روز]]، روزِ [[نصب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} برای [[خلافت]] و [[امامت]] است به گونه‌ای که مفاد [[حدیث غدیر]] برای [[شیعه]] [[قطعی]] و [[یقینی]] شده است.
آیا اعلام [[دوستی]] باعث شد این روز از بزرگترین [[اعیاد اسلامی]] شود؟
۱۶. [[استشهاد]] [[صحابه]] و غیر صحابه به حدیث غدیر برای [[اثبات]] [[خلافت امیرالمؤمنین]] {{ع}} است، چنان که در دلائل الصدق آمده که:
{{عربی|فی روایه لأحمد أنّه سمعه من النبی {{صل}} ثلاثون صحابیّا و شهدوا به لعلی {{ع}} لما نوزع أیام خلافته» أقول: و هذا صریح فی [[دلاله]] الحدیث علی الخلافه}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۵۲.</ref>؛
سی نفر از صحابه که حدیث غدیر را از [[پیامبر]] {{صل}} شنیده بودند، در ایام خلافت امیرالمؤمنین {{ع}} - هنگام نزاعی که در گرفته بود - برای حضرت [[شهادت]] دادند». و این صریح است در [[دلالت حدیث غدیر]] بر خلافت امیرالمؤمنین {{ع}} (و معنای [[اولویت]] بالتصرف کلمه [[مولی]]).
از سوی دیگر، عده‌ای از صحابه که حدیث غدیر را [[کتمان]] کردند و حتی با درخواست امیرالمؤمنین علی {{ع}} آن را اعلام نکردند، گرفتار [[نفرین]] حضرت شده و هر کدام به دردی مبتلاء شدند<ref>الفقه علی المذاهب الأربعة، ج۴، ص۷۵.</ref>! که عبارتند از: [[انس بن مالک]] که گرفتار [[بیماری]] بَرَص (پیسی) شد<ref>المعارف، ص۸۵۰؛ سیره حلبی، ج۳، ص۳۰۸ طبع مصر سال ۱۳۵۳ هجری.</ref>، [[براء بن عازب]] و [[زید بن ارقم]] که [[نابینا]] شدند، [[جریر بن عبدالله بجلی]]، که [[اعرابی]] گردید<ref>انساب الأشراف، ج۲، ص۱۵۶، حدیث ۱۶۹.</ref> و مُعَیْقِیب (ابن ابی [[فاطمه]] الدوسی)<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۱۷۴؛ المعارف، ص۱۳۷. وی از گماشتگان عمر بن خطاب بر بیت المال بود.</ref> که [[مبتلا]] به [[بیماری]] [[جذام]] (خوره) شد<ref>احمد بن حنبل از عبد الرحمن بن ابی لیلی روایت می‌کند که: {{عربی|أنّه شهد علیّاً رضی الله عنه فی الرحبه قال: اُنشد الله رجلاً سمع رسول الله صلّی الله علیه وآله وسلّم، وشَهِدَه یوم غدیر خمّ إلا قام! و لا یقوم إلا من قد رآه فقام إثنا عشر رجلاً فقالوا: قد رأیناه و سمعناه حیث أخذ بیده یقول: اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله، فقام إلا ثلاثه لم یقوموا فدعا علیهم فأصابتهم دعوته}}. در این حدیث می‌بینیم که سه نفر از کسانی که در غدیر خم حضور داشتند برای ادای شهادت بر نخاستند و کتمان کردند و آن حضرت بر آنها نفرین کرد و نفرین بر آنها اثر کرد.</ref>!
بلکه مناشده و [[احتجاج به حدیث غدیر]] در موارد بسیار [[شاهد]] دیگری بر ادّعای ما است که به بعضی از آن موارد اشاره می‌کنیم: (۱) مناشده امیرالمؤمنین علی {{ع}} [[روز]] [[شورا]]. (۲) مناشده [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در ایّام [[عثمان]]. (۳) مناشده امیرالمؤمنین {{ع}} در روز [[رحبه]]. (۴) مناشده امیرالمؤمنین {{ع}} روز [[جمل]]. (۵) [[حدیث]] رکبان در [[کوفه]]. (۶) مناشده امیرالمؤمنین {{ع}} روز جمل. (۷) [[احتجاج]] [[حضرت زهرا]] {{س}} به [[حدیث غدیر]]. (۸) [[احتجاج امام]] حسن {{ع}}. (۹) مناشده [[امام حسین]] {{ع}}. (۱۰) احتجاج [[عبدالله بن جعفر]] به حدیث غدیر بر [[معاویه]]. (۱۱) احتجاج «برد» بر [[عمرو بن عاص]] به حدیث غدیر. (۱۲) احتجاج عمرو بن عاص به حدیث غدیر بر معاویه. (۱۳) احتجاج [[عمّار بن یاسر]] در روز [[جنگ صفین]] بر حجز. (۱۴) احتجاج [[اصبغ بن نباته]] در مجلس معاویه. (۱۵) مناشده [[جوانی]] با [[ابوهریره]] به حدیث غدیر در کوفه. (۱۶) مناشده مردی با [[زید بن ارقم]] به حدیث غدیر. (۱۷) مناشده مردی عراقی با [[جابر بن عبدالله انصاری]]. (۱۸) احتجاج [[قیس بن عباده]] به [[حدیث غدیر]] بر [[معاویه]]. (۱۹) [[احتجاج]] [[دارمیه]] حجونیه بر معاویه. (۲۰) احتجاج [[عمرو اودی]] بر یکی از [[مخالفین]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}. (۲۱) احتجاج [[عمر بن عبد العزیز]]. (۲۲) احتجاج [[مأمون]] بر [[فقیهان]] به حدیث غدیر<ref>در این رابطه مراجعه کنید به کتاب شریف «الغدیر»، ج۱، ص۱۵۹ - ۲۱۲ و کتاب «فی رحاب الغدیر» مروّج خراسانی، فصل ۵ و ۶.</ref>.
۱۷. تعبیر کردن از [[روز غدیر]] به روزی که امیرالمؤمنین {{ع}} به عنوان «[[امام]]» و «[[عَلَم]]» [[نصب]] شد، چنان که [[علامه امینی]] از مصادر [[عامه]] نقل کردند<ref>الغدیر، ج۱، ص۵۷ و ۱۶۵.</ref> و این صریح است در این که مراد از «[[مولی]]» معنای أولی بالتصرف است نه معانی دیگر.
۱۸. اخباری که به بیان واژه «مولی» در حدیث غدیر تصریح کرده‌اند و آن را به معنای «اولی بالتصرف» و «اولی بالأمر» [[تفسیر]] نموده‌اند، مثل آن چه در کتاب «[[الغدیر]]» از [[طریق عامه]] [[روایت]] شده که: وقتی از معنای {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ‌}} از [[رسول خدا]] {{صل}} سؤال شد، حضرت فرمود:
{{متن حدیث|اللَّهُ مَوْلَايَ أَوْلَى بِي مِنْ نَفْسِي لَا أَمْرَ لِي مَعَهُ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ لَا أَمْرَ لَهُمْ مَعِي وَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ لَا أَمْرَ لَهُ مَعِي فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ {{ع}} مَوْلَاهُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ لَا أَمْرَ لَهُ مَعَهُ}}<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۸۶.</ref>.
و نیز [[حضرت امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} در مناشده [[روز]] [[صفین]]، کلمه «مولی» را صراحتاً تفسیر نموده و [[حدیث]] مفصّلی از [[پیامبر]] {{صل}} نقل فرمودند، تا آنجا که رسول خدا {{صل}} می‌فرمایند:
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ مَوْلَايَ وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ [أَلَا] مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ}}.
ای [[مردم]]! به [[درستی]] که [[خداوند]] مولی و [[صاحب اختیار]] من است و من مولی و صاحب اختیار [[مؤمنین]] هستم و اولی به آنها از خودشان هستم، هر کس که من مولی و صاحب اختیار او هستم پس علی هم [[مولی]] و [[صاحب اختیار]] اوست. بار خدایا! (تو از کسی [[سرپرستی]] و [[حمایت]] کن که او در تحت سرپرستی و حمایت علی در آمده است و) صاحب اختیار کسی باش که او علی را صاحب اختیار گرفته است.
سپس [[سلمان]] بپاخاست و عرض کرد: [[ولاء]] در باره علی {{ع}} چگونه ولائی است؟ فرمود:
{{متن حدیث|وَلَاءٌ كَوَلَايَتِي مَنْ كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ‌}}؛
ولاء مانند ولای من. هر کس که من اولی و سزاوارتر هستم به او از خودش پس علی نیز اولی به او هست از خودش.
و غیر این [[حدیث]]<ref>الغدیر، ج۱، ص۳۸۷.</ref>.
۱۹. از جمله قرائن بر این که از کلمه «مولی»، اولی بالتصرّف، [[اراده]] گردیده است نه [[ناصر]] و [[محبّ]]، تصریح جمع کثیری از [[علما]] بر این مطلب است.
[[علامه امینی]] در اواخر جلد اوّل [[الغدیر]]، تحت عنوان: {{عربی|الکلمات حول مفاد الحدیث}} نام چهارده نفر از ایشان را ذکر نموده که نظرات شان را در مورد [[حدیث غدیر]] اظهار داشته‌اند مثل: ابن ذولاق، [[ابن جوزی حنفی]]، [[سید امیر محمد یمنی]]، شیخ [[احمد عجیلی شافعی]]....
علامه امینی از [[محمد بن جریر طبری]] که از بزرگان عامّه است نقل می‌کند که:
[[پیامبر اکرم]] {{صل}} بعد از [[نزول]] [[آیه تبلیغ]] فرمود: [[جبرئیل]] از طرف [[خدا]] دستور آورد که در این جایگاه بایستم و به هر سیاه و سفید اعلام کنم که: [[علی بن ابی طالب]] [[برادر]] من، [[وصیّ]] من، و [[امام]] پس از من است<ref>الغدیر، ج۱، ص۴۲۴؛ الصراط المستقیم، ج۱، ص۳۰۲. {{عربی|وقد أمرنی جبرئیل عن ربّی أن أقوم فی هذا المشهد واعلم کلّ أبیض وأسود أنّ علیّ بن أبی طالب أخی و وصیّی و خلیفتی والإمام بعدی... و قد ذکر الحدیث بکامله الحافظ ابن جریر الطبری فی کتاب الولایه کما ذکره جلال الدین السیوطی فی الدرّ المنثور، ص۲، ص۲۹۸ خطبه فی نفس المعنی بألفاظ متقاربه}}.</ref>.
۲۰. [[مرحوم مظفر]] - صاحب دلائل الصدق - می‌نویسد:
{{عربی|بالنظر إلی خصوص کل واحده من تلک القرائن الحالیه و المقالیه، فضلاً عن مجموعها، لا ینبغی أن یشک ذو ادراک فی اراده النص علی علی {{ع}} بالامامه، و الا فکیف تستفاد المعانی من الالفاظ، و کیف یدلّ الکتاب [[العزیز]] او غیره علی معنی من المعانی، و هل یمکن أن لا تراد الامامه و قد [[طلب]] [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} من الصحابه بمجمع [[الناس]] بیان الحدیث و [[دعا]] علی من کتمه، اذ لو ارید به مجرد الحب و النصره لما کان محلاً لهذا الاهتمام...}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۵۸ - ۵۹.</ref>؛
سزاوار نیست صاحب [[عقل]] و درکی - با توجّه و التفات به خصوص هر یک این قرائن حالیه و مقالیه چه رسد به مجموع آنها -[[شک]] کند در این که [[رسول خدا]] {{صل}} تصریح و [[تنصیص]] بر [[امامت امیرالمؤمنین]] {{ع}} نمودند وگرنه چگونه معانی از الفاظ استفاده می‌شود، و چگونه [[کتاب خدا]] و غیر آن بر معنایی از معانی دلالت می‌کند؟ آیا امکان دارد مقصود از این [[حدیث امامت]] و [[خلافت]] نباشد در حالی که امیرالمؤمنین {{صل}} در جمعی از [[مردم]] از عده‌ای از [[صحابه]] خواست که [[حدیث غدیر]] را بیان کنند و [[نفرین]] کرد بر هر کسی که آن را [[کتمان]] کند. اگر مقصود از این [[حدیث]] صرف [[محبّت]] و [[نصرت]] بود هرگز مورد این همه اهتمام و توجه واقع نمی‌شد.
باری، حدیث غدیر با این قرائن و شواهد، [[نصّ]] آشکاری بر خلافت و امامت امیرالمؤمنین {{ع}} است<ref>[[سید قاسم علی‌احمدی|علی‌احمدی، سید قاسم]]، [[حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ (کتاب)|حقانیت در اوج مظلومیت ج۱]]، ص ۲۲۳-۲۴۳.</ref>.


== شبهات مرتبط با حدیث غدیر ==
== شبهات مرتبط با حدیث غدیر ==
=== پاسخ به مناقشات ابن‌تیمیه ===
=== پاسخ به مناقشات ابن‌تیمیه ===
ابن‌تیمیه، گزارش مربوط به [[حارث]] بن نعمان را ساختگی و بی‌اساس دانسته و بر این مطلب به وجوهی [[استدلال]] کرده است. در این جا مناقشات وی را [[نقل]] و نقد می‌کنیم:
ابن‌تیمیه، گزارش مربوط به [[حارث]] بن نعمان را ساختگی و بی‌اساس دانسته و بر این مطلب به وجوهی [[استدلال]] کرده است. در این جا مناقشات وی را [[نقل]] و نقد می‌کنیم:
۱۱۵٬۳۲۶

ویرایش