بحث:حدیث غدیر در کلام اسلامی

دلالت حدیث غدیر

دلالت خطابه غدیر به عنوان نص جلی و قطعی بر امامت و خلافت بلا فصل امیرالمؤمنین علی (ع) با تقریرهای گوناگون تبیین شده است[۱]. در این جا ابتدا دلالت الفاظ خطبه و سپس قرائن و شواهد را توضیح می‌دهیم[۲].

اول: دلالت الفاظ خطبه غدیر

کلمات خطبه به وضوح دلالت بر امارت و تصدی امور دارد مهم‌ترین کلمه در این خطابه "مولا و در جمله «مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَعَلِيٌّ‏ مَوْلَاهُ‏» می‌باشد. کلمه وَلِيّ از ریشه وَلْي در لغت به معنی قرب و نزدیکی است. به صاحب اختیار و متصدی امری وَلِيّ گفته می‌شود به خاطر قرب خاصی که با آن دارد و مانع حق تصرف دیگران می‌گردد مانند وَلِيّ دم، وَلِيّ میت و السلطان‏ وليّ‏ من‏ لا وليّ‏ له‏ کلمه مولی به معنی سرپرست و صاحب اختیار و اولی به تدبیر است. سایر معانی آن از همین ریشه است. کلمه مولی در کلام عرب به معانی متعددی آمده از جمله به معنای همسایه، آزاد کننده و آزاد شده، حلیف و هم قسم، پسر عمو و به معنای سرپرست و صاحب اختیار و اولی به تصرف هم آمده که مشهورترین معنا همین است. در حدیث غدیرکلمه مولی به معنای اولی به تصرف بودن است نه معانی دیگر زیرا:

۱. صدر حدیث قرینه است چون فرمود: «مَنْ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنِينَ‏ مِنْ‏ أَنْفُسِهِمْ‏ » و این اولی به معنای اولویت در تصرف است.

٢. در میان اهل لغت و استعمالات عرب هم مکرر مولی به همین معنا آمده به عنوان مثال در آیه می‌فرماید ﴿مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ[۳] یعنی النار ولی بکم و یا عرب می‌گوید: مولی العبد یعنی کسی که صاحب اختیار عبد است و از همه کس اولی است به تدبیر و تصرف در عبد.

٣. معانی دیگر مولی در مقام صدور حدیث مراد نیستند چون عقلانی نیست که پیامبر در آن هوای داغ و سوزان مردم را نگاه داشته و به آنان بگوید: هرکس من همسایه اویم این علی همسایه او است یا هر که من معتق اویم این علی معتق او است.[۴][۵].

دوم: دلالت قرائن خارج از خطبه

علاوه بر اینکه الفاظ به کارگرفته شده در سخنان پیامبر اکرم (ص) به روشنی مقصود و مراد را می‌رساند و جز موضوع وصایت و جانشینی و تصدی امور و امارت معنای دیگری نمی‌تواند مراد باشد، قرائن و شواهد نیز همگی بر این مطلب گواهی می‌دهند که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

فهم مخاطبان خطبه غدیر

حتی اگر حدیث غدیر نص در ولایت و امامت و سرپرستی امت اسلامی نباشد فهم مخاطبان و کسانی که در آن اجتماع بزرگ محضر پیامبر (ص) بودند برای استدلال امامیه کافی است و فهم کسانی که این خطا به برای آنان نقل شده نیز مانند فهم مخاطبان غیر از امامت و ولایت امر چیز دیگری نبوده[۶]. در کتاب الغدیر اسامی شعرای غدیر از زمان ایراد خطبه توسط رسول خدا (ص) تا عصر حاضر همراه اشعار آنان جمع‌آوری شده است[۷].

حدیث التهنئه

پیامبر اکرم (ص) بعد از معرفی امیر المؤمنین (ع) به عنوان مولی دستور دادند همه به علی به عنوان امیرالمؤمنین تبریک و تهنیت بگویند از این سخن پیامبر (ص) به حدیث التهنئه تعبیر شده است که فرمودند: «سَلِّمُوا عَلَى‏ عَلِيٍ‏ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ‏». و بلافاصله فرمان نبی مکرم (ص) امتثال شد و حاضران یک به یک مشرف به تبریک گفتن شدند.

بُرَیدَةَ بن حَصِیب اسلَمی می‌گوید: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) أَمَرَنِي‏ سَابِعَ‏ سَبْعَةٍ فِيهِمْ‏ أَبُو بَكْرٍ وَ عُمَرُ وَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ فَقَالَ سَلِّمُوا عَلَى عَلِيٍّ بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَسَلَّمْنَا عَلَيْهِ بِذَلِكَ وَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) حَيٌّ بَيْنَ أَظْهُرِنَا»[۸].

حدیث تهنیت از مسلمات است و دانشمندان مسلمان در کتاب‌های خود آن را قطعی و مسلم می‌دانند حتی کتاب‌های مستقل در این باره نوشته‌اند مانند: التسلیم علی امیر المؤمنین بامرة المؤمنین نوشته ابن غضائری (م ۴۱۱) از مشایخ نجاشی[۹] و کتاب "کشف الیقین باختصاص مولانا علی بامره المؤمنین" نوشته سید بن طاووس (م ۶۶۴)[۱۰]. علامه امینی در الغدیر در بحثی با عنوان حدیث التهنئه ۶۰ منبع از کتب اهل سنت که حدیث را آورده‌اند ذکر می‌کند[۱۱].

از دیگر قرائن تبریک گفتن اصحاب رسول خدا (ص) است به امیر المؤمنین (ع) بعد از خطابه غدیر آن هم به خاطر اینکه مولی و متولی امور مسلمانان شد. آنان این جمله را در حضور جمعیت بر زبان جاری ساختند: «بَخّ بَخّ لَكَ‏ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَا كُلِّ‏ مُؤْمِنٍ‏ وَ مُؤْمِنَةٍ»[۱۲]. آفرین بر تو باد، آفرین بر تو باد، ای فرزند ابوطالب تو مولای من و تمام مردان و زنان با ایمان شدی. حسّان بن ثابت شاعر معروف هم به این مناسبت اشعاری سرود.

یکی از مهم‌ترین قرائن و شواهد برای اثبات ولایت و امامت امیر المؤمنین به خطبه غدیر آیات قرآنی است که درباره ماجرای غدیر نازل شده است و در درس آینده دو آیه تبلیغ و اکمال را توضیح خواهیم داد[۱۳].

مقدمه

خطبه پیامبر اکرم(ص) پس از حجة الوداع و در غدیر خم، درباره ولایت امیرالمؤمنین(ع). حدیث غدیر در روز هیجدهم ذی الحجة الحرام سال دهم هجری هنگامی که پیامبر اکرم(ص) از سفر حجة الوداع باز می‌گشتند در محلی به نام غدیر خم، واقع در سه میلی جحفه[۱۴] یکی از میقات‌های احرام که راه مدینه، مصر و عراق از هم جدا می‌شود[۱۵]، در اجتماع بزرگی از مسلمانان بیان شده است. پیامبر اکرم(ص) در آن مکان خطبه‌ای مفصل ایراد کرده و مطالب بسیار مهمی را بیان نموده است[۱۶]؛ لذا آن را خطبه غدیر نیز می‌گویند[۱۷]. یکی از مسائل مطرح‌شده در خطبه غدیر اعلان ولایت و امامت علی بن ابی‌طالب(ع) است که بیش از مسائل دیگر مورد توجه قرار گرفته و معمولاً حدیث غدیر با آن شناخته می‌شود؛ لذا آن را «حدیث ولایت» نیز می‌گویند. چنان‌که ابوسعید سجستانی کتاب «الدرایة فی حدیث الولایة» را در همین موضوع تألیف کرده است[۱۸].

حدیث غدیر از احادیث متواتر و مشهوری است که در علوم و آثار مختلف اسلامی مانند: حدیث، تفسیر، کلام، تاریخ و لغت درباره آن سخن گفته شده است. عموم دانشمندان اسلامی آن را از فضایل ویژه امیرالمؤمنین(ع) می‌دانند و از نظر عالمان شیعه یکی از مهم‌ترین نصوص امامت آن حضرت به شمار می‌رود. اهمیت حدیث غدیر تا حدی است که عده‌ای از محققان و نویسندگان، آثار ویژه‌ای را درباره آن نگاشته‌اند. کتاب‌های: «الولایة فی طریق حدیث الغدیر» تألیف محمد بن جریر طبری (متوفی ۳۱۰ه)، «الولایة» تألیف حافظ ابن‌عقدة (متوفی ۳۳۳ه)، «من روی حدیث غدیر خم» تألیف ابوبکر جعابی (متوفی ۳۵۵ه)، «طرق حدیث الغدیر» تألیف ابوطالب انباری واسطی (متوفی ۳۵۶ه)، «بیان حدیث الغدیر» نگارش شیخ محسن نیشابوری، «طرق خبر الولایة» نگارش علی بن عبدالرحمن قناتی (متوفی ۴۱۳ه)، «عدة البصیر فی حجج الغدیر» نگارش ابوالفتح کراجکی (متوفی ۴۴۹ه)، «دعاء الهداة الی اداء حق الموالاة» تألیف ابوالقاسم حسکانی (قرن پنجم هجری)، «طریق حدیث الولایة» تألیف شمس‌الدین ذهبی (متوفی ۷۴۸ه)، دو جلد از کتاب «عبقات الانوار» تألیف میرحامدحسین هندی (متوفی ۱۳۰۶ه) که ترجمه عربی آن در چهار جلد با نام «نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار» تألیف سیدعلی میلانی طبع و نشر شده است، «فیض القدیر فی حدیث الغدیر» تألیف شیخ عباس قمی (متوفی ۱۳۵۹ه)[۱۹]، «الغدیر فی الکتاب والسنة و الأدب» تألیف عبدالحسین امینی (متوفی ۱۳۹۰ه)، «الغدیر فی التراث الإسلامی» تألیف سید عبدالعزیز طباطبایی (متوفی ۱۴۱۶ه)، نمونه‌هایی از آثار نگارش‌یافته درباره حدیث غدیر است. از امام‌الحرمین نقل شده که گفته است: در بغداد کتابی را درباره حدیث غدیر در دست کتابفروشی دیده که روی آن نوشته شده بود: جلد بیست و هشتم از طرق قول پیامبر(ص) «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» و پس از آن جلد بیست و نهم خواهد آمد[۲۰].[۲۱]

متن و سند حدیث

ابن‌جریر طبری حدیث غدیر را از بیش از هفتاد طریق، شمس‌الدین جزری از هشتاد طریق، ابن‌عقده از یک‌صد و پنج طریق، ابوسعید سجستانی از یک‌صد و بیست صحابی، ابوبکر جعابی از یک‌صد و بیست و پنج صحابی روایت کرده‌اند[۲۲]، حافظ ابوالعلاء همدانی حدیث غدیر را از دویست و پنجاه طریق نقل کرده است[۲۳].

حدیث غدیر در آثار محدثان و مورخان اسلامی از نظر کوتاهی و بلندی و اختصار و تفصیل متفاوت نقل شده است. کوتاه‌ترین نقل حدیث غدیر جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» می‌باشد. این عبارت در همه آثار اسلامی (کتاب‌های حدیث، تاریخ، تفسیر و کلام) که به واقعه غدیر توجه شده، نقل شده و در متواتر بودن آن جای تردید نیست و عده‌ای از عالمان اسلامی به آن اذعان کرده‌اند[۲۴]؛ لذا سخن تفتازانی که گفته است: «اکثر راویان، صدر حدیث را روایت نکرده‌اند»[۲۵] و سخن محمدحسن کشمیری که گفته است: «محدثان، غیر از احمد بن حنبل، تنها جزء دوم حدیث غدیر را روایت کرده‌اند»[۲۶]، بی‌پایه است، چنان‌که سخن آمدی که آن را خبر واحد دانسته[۲۷] نیز نادرست است. نادرستی سخن ابن‌حزم که گفته: حدیث غدیر از طریق راویان موثق نقل نشده[۲۸] نیز روشن است.

در برخی از گزارش‌ها پس از جمله مزبور، عبارت: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ» آمده است. اکثر نقل‌های حدیث غدیر این‌گونه‌اند، تواتر این بخش از حدیث نیز مورد قبول شماری از عالمان اهل‌سنت واقع شده و شماری از آنان نیز به صحت آن اذعان کرده‌اند[۲۹]. بر این اساس، سخن ابن‌تیمیه که این بخش از حدیث را کذب شمرده[۳۰] از اکاذیب است.

در بسیاری از روایت‌های حدیث غدیر قبل از بیان آنچه در روایت‌های پیشین نقل شد، دو جمله «أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌» یا جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» یا عبارت‌های مشابه آن آمده که مفاد آنها این است که پیامبر اکرم(ص) بر مسلمانان ولایت دارد و آنان باید خواست پیامبر(ص) را بر خواست خود مقدم بدارند. در احتجاج امیرالمؤمنین(ع) در رحبه کوفه، سی نفر از صحابه که دوازده نفر آنان صحابی بدری بودند شهادت دادند که حدیث غدیر را از پیامبر اکرم(ص) شنیده‌اند. در شهادت آنان جمله «أَ لَسْتُ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ‌» نیز آمده است[۳۱]. این روایت را زاذان بن عمر، زید بن یثیع، عمرو ذی مرّ، سعید بن وهب، زید بن وهب، عبدخیر، عبدالرحمن بن أبی‌لیلی، ابوالطفیل[۳۲] و شماری دیگر[۳۳] گزارش کرده‌اند. در نقل‌های احتجاج امیرالمؤمنین(ع) به حدیث غدیر در رحبه کوفه، شمار گواهان مختلف گزارش شده است: دوازده نفر، شانزده نفر، هفده نفر، هیجده نفر، سی نفر و افراد بسیاری. این اختلاف‌ها از این که هر یک از راویان، کسانی را که شناخته یا مورد توجه او بوده، یا در کنار او قرار داشته و یا عواملی از این قبیل، ناشی شده است[۳۴]. در روایات دیگر حدیث غدیر از عده‌ای از صحابه مانند: براء بن عازب[۳۵]، جابر بن عبدالله انصاری[۳۶]، حذیفة بن أسید و عامر بن لیلی ضمرة[۳۷]، حبّة بن جُوین عُرنی[۳۸]، ابوسعید خدری[۳۹]، سعد بن مالک[۴۰] و ابن‌عباس[۴۱]، جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» آمده است. بنابراین، در صدور جمله مزبور از پیامبر اکرم(ص) مجال تردید نیست.

در گزارش‌های دیگری از سخنرانی پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم نکات دیگری نیز در مقدمه آن آمده است: خبر دادن از رحلت قریب‌الوقوع خود، مورد سؤال قرار گرفتن پیامبر(ص) و همه مسلمانان درباره وظایفشان، تجدید ایمان مؤمنان نسبت به توحید، نبوت و معاد، و بر جای گذاشتن دو چیز مهم و گرانبها، یعنی قرآن و عترت رسول خدا(ص) و اینکه آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد و رهایی از گمراهی در گرو تمسک به آن دو است، و مردم باید مراقب رفتار خود با آن دو باشند. مطالب یاد شده در شماری از روایات خطبه غدیر آمده است[۴۲]. این فراز از حدیث غدیر همان حدیث ثقلین است که پیامبر اکرم(ص) آن را در زمان‌ها، مکان‌ها و مناسبت‌های گوناگون بیان کرده که یکی از موارد آن غدیر خم است[۴۳]. در برخی روایات معتبر خطبه غدیر، این مطلب بیان شده است که پس از اسلام ولایت امیرالمؤمنین(ع) آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۴۴] نازل شد. در این هنگام پیامبر اکرم(ص) به عنوان اظهار سپاس بر این لطف و عنایت الهی تکبیر گفت: «اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى إِكْمَالِ الدِّينِ، وَ إِتْمَامِ النِّعْمَةِ، وَ رِضَى الرَّبِّ بِرِسَالَتِي وَ بِالْوَلَايَةِ لِعَلِيٍّ». ابوبکر بیهقی[۴۵]؛ ابن مغازلی شافعی[۴۶]؛ حاکم حسکانی[۴۷]؛ خطیب خوارزمی[۴۸]؛ ابراهیم جوینی خراسانی[۴۹] و شمار دیگری از عالمان اسلامی[۵۰] مطلب مزبور را نقل کرده‌اند.

آنچه بیان شد گزارش‌های متفاوت حدیث و خطبه غدیر در منابع روایی و تاریخی اهل‌سنت است، اما مطالب یاد شده تنها فرازهای کوتاهی از خطبه غدیر می‌باشد. متن کامل خطبه غدیر را احمد بن ابوطالب طبرسی در الاحتجاج[۵۱]؛ فتال نیشابوری در روضة الواعظین[۵۲]؛ علامه مجلسی در بحار الانوار[۵۳]؛ سید هاشم بحرانی در غایة المرام[۵۴] به نقل از امام باقر(ع) گزارش کرده‌اند. بر اساس این گزارش، امام باقر(ع) قبل از نقل خطبه غدیر درباره سفر حجة الوداع و مأموریت ویژه او درباره اعلان ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) توضیح داده است. خلاصه آن این است که پیامبر اکرم(ص) از سوی خداوند مأموریت یافت تا احکام و مناسک حج را تبیین و ولایت و امامت امیرالمؤمنین(ع) را رسماً ابلاغ کند. رسول اکرم(ص) دستور داد تا به مردم اعلان کنند که برای سفر حج آماده شوند، در نتیجه بیش از هفتاد هزار نفر از مردم مدینه و اطراف آن و مناطق دیگر برای انجام فریضه حج همراه با پیامبر(ص) عازم مکه شدند. قبل از انجام فریضه حج و پس از آن چند بار جبرئیل از سوی خدا برای رسول خدا(ص) درباره اعلان امامت امیرالمؤمنین(ع) پیغام آورد. پیامبر(ص) در این باره سخت نگران بود، ولی خداوند با آیه شریفه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[۵۵] خاطر او را در این باره آسوده کرد و رسول خدا(ص) با ایراد خطبه مهم خود در غدیر خم مأموریت مهم خویش را انجام داد.

پیامبر(ص) خطبه غدیر را با ستایش خدا آغاز کرد و درباره صفات جمال و جلال الهی سخن گفت؛ مسأله مرگ، قیامت، حساب، پاداش و کیفر اعمال را یادآوری کرد؛ به رعایت فرایض الهی: نماز، زکات، حج، امر به معروف و نهی از منکر سفارش نمود؛ فضایل و برتری‌های حضرت علی(ع) را برشمرد؛ از هماهنگی و جداناپذیری قرآن و عترت سخن گفت و مردم را به رعایت آن دو توصیه کرد. آن‌گاه از نزول آیه تبلیغ[۵۶] و مأموریت ویژه خود برای اعلان وصایت و خلافت علی(ع) یاد کرد و یادآور شد که آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۵۷] درباره او نازل شده است. سپس فرمود: ای مردم! خدا علی بن ابی‌طالب(ع) را ولی و امام مهاجران و انصار و دیگران قرار داده است، هرکس با او مخالفت کند ملعون، و هر کس از او پیروی کند مرحوم خواهد بود. او پس از من پیشوای شما خواهد بود و پس از او امامت تا قیامت در قربه من از فرزندان علی(ع) خواهد بود و در حالی‌که دست علی(ع) را گرفته و بالا برده بود فرمود: «هرکس من مولای او هستم، علی مولای اوست، و جز او کسی بیانگر احکام قرآن نخواهد بود. پروردگارا هر کس علی را دوست دارد، دوست بدار و هرکس او را دشمن دارد، دشمن دار و هرکس او را انکار کند از رحمت خود دور کن».

آگاه باشید که من رسالت الهی خویش را ابلاغ کردم و آنچه گفتم دستور خداوند بود. بدانید که خداوند با امامت علی(ع) دین خود را کامل کرده است. هرکس به او و جانشینان او که فرزندان من از نسل علی(ع) هستند اقتدا نکند، اعمال نیکش حبط شده و اهل دوزخ خواهد بود. من همان صراط مستقیمی هستم که پیروی از آن بر شما واجب شده است و پس از من، علی و سپس امامان از فرزندان من و از نسل علی صراط مستقیم‌اند. آنان حزب خدا هستند که رستگار و غالب‌اند، و دشمنانشان اهل شقاوت و برادران شیطان‌اند. آگاه باشید که آخرین امام، مهدی(ع) است. او بر اساس دین ظاهر می‌شود و از ستمگران انتقام می‌گیرد. دژهای کفر را فتح کرده، ویران می‌سازد و یاور دین و خونخواه اولیاء خداوند است. او صاحبان فضیلت و جهالت را در جایگاهشان قرار می‌دهد. وی برگزیده خدا و وارث همه علوم است، او آخرین حجت خداست و کسی بر او غالب نخواهد شد. پیامبر(ص) در پایان از مردم خواست تا به امامت امیرالمؤمنین(ع) اقرار کنند. آنان همگی به این خواست پیامبر(ص) پاسخ مثبت دادند. رسول خدا(ص) از آنان خواست که به علی(ع) به عنوان امیرالمؤمنین سلام بدهند و با او در جایگاه امام مسلمانان پس از پیامبر(ص) بیعت کنند. عموم حاضران دستور پیامبر(ص) را امتثال کرده و با علی(ع) بیعت کردند. ابوبکر و عمر از اولین بیعت‌کنندگان بودند و پس از آنها مهاجران، انصار و دیگران به آن اقدام کردند.

اگرچه روایت مشروح خطبه غدیر خبر واحد است، ولی بخش‌های مختلف آن در روایات بسیار دیگر آمده است و صدور آنها از پیامبر اکرم(ص) مورد اطمینان است. با این حال آنچه در بحث‌های مربوط به امامت مورد گفت‌وگوی متکلمان اسلامی قرار گرفته همان بخش‌هایی است که در منابع حدیثی و تاریخی اهل‌سنت بیان شده است. و در بحث‌های پیشین تواتر یا صحت آنها با توجه به روایات غدیر در منابع حدیثی و تاریخی اهل‌سنت و سخنان عالمان اهل‌سنت، ثابت گردید. مضاف اینکه بخش‌های مزبور در منابع حدیثی و تاریخی شیعه نیز از طرق بسیار نقل شده است. محدثان و مورخان شیعه، حدیث غدیر را هم از امامان اهل‌بیت(ع) و هم از صحابه پیامبر(ص) روایت کرده‌اند. زید بن ارقم، ابوسعید خدری، انس بن مالک، ابوذر، ابولیلی، ابوطفیل، حذیفة بن یمان، کعب بن عجره، ابوهریره، عبدالله بن عباس، حذیفة بن اسید، جابر بن عبدالله انصاری و عمرو ذی‌مرّ صحابه‌ای هستند که علاوه بر امیرالمؤمنین، فاطمه زهرا، امام حسن و امام حسین(ع) محدثان و مورخان شیعه، حدیث غدیر را از آنان روایت کرده‌اند. بیش‌ترین روایات غدیر در منابع روایی شیعه، از امامان اهل‌بیت(ع) و بیش‌تر آنها از امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نقل شده است. در کتاب «غایة المرام» سید هاشم بحرانی بیش از چهل روایت درباره غدیر از محدثان شیعه مانند ثقة‌الاسلام کلینی، شیخ صدوق، شیخ طوسی، فرات بن ابراهیم و دیگران نقل شده است[۵۸]. در «بحارالانوار» بیش از یکصد روایت درباره واقعه غدیر نقل شده که بیشتر آنها از طریق شیعه است[۵۹].

برخی در صحت حدیث غدیر تردید کرده و گفته‌اند: بخاری، مسلم و واقدی آن را نقل نکرده‌اند[۶۰]. برخی دیگر ابن‌اسحاق را نیز به آن افزوده و گفته‌اند: اکثر محدثان، آن را نقل نکرده‌اند[۶۱]، مضاف بر اینکه ابن ابی‌داوود و ابوحاتم رازی و جاحظ آن را قدح کرده‌اند[۶۲]. اینکه چهار نفر از محدثان به عنوان اکثر یا بسیاری از محدثان به شمار آیند، بسیار شگفت‌آور است. مضاف بر اینکه وقتی حدیثی از طرق متواتر نقل شده است، باید دید چرا عده‌ای از محدثان آن را روایت نکرده‌اند، نه اینکه فعل آنان را صحیح دانسته و در صحت حدیث تردید کرد! در خصوص بخاری و مسلم یادآور می‌شویم که آنان مدعی نیستند که همه احادیث صحیح را نقل کرده‌اند، بلکه مدعی آنند که آنچه نقل کرده‌اند صحیح است. نووی و قاضی کتانی و ابن‌قیم در پاسخ دارقطنی و دیگران که بر بخاری و مسلم اشکال گرفته‌اند که چرا برخی احادیث صحیح را نقل نکرده‌اند، گفته است: آنان در صدد نقل همه احادیث صحیح نبوده‌اند[۶۳]. در خصوص واقدی این نکته درخور توجه است که عده‌ای از بزرگان حدیث مانند بخاری، احمد، ابن‌معین، ابوحاتم، نسائی، دارقطنی، ابن‌عدی، ابن‌جوزی، ابن‌مدینی، ابن‌راهویه، ذهبی و دیگران وی را جرح کرده‌اند[۶۴]. در مورد قدح ابن ابی‌داوود، ابوحاتم و جاحظ نیز باید توجه داشت که قدح ابوحاتم بر فرض ثبوت آن صحت حدیث غدیر را مخدوش نمی‌سازد؛ زیرا اولاً: حدیث غدیر از طرق صحیح و متواتر نقل شده و اکثر محدثان اسلامی آن را پذیرفته‌اند. ثانیاً: ابوحاتم به عنوان فردی کثیرالجرح شناخته شده و جرح‌های او به ویژه اگر معارض با مدح باشد اعتبار ندارد[۶۵]. قدح ابن ابی‌داود به حدیث غدیر نیز مسلم نیست؛ زیرا گفته شده است: وی حدیث غدیر را انکار نکرده، بلکه وجود مسجد در غدیر خم را در آن زمان منکر شده است[۶۶] و بر فرض ثبوت، قدح وی سبب تضعیف حدیث غدیر که از طرق صحیح و متواتر روایت شده و مورد قبول بسیاری از محدثان واقع شده، نخواهد بود. قدح جاحظ نیز در مورد حدیث غدیر ثابت نیست، آنچه ثابت است قدح وی در مورد برخی از راویان حدیث و اختلاف در الفاظ حدیث است[۶۷]. مضاف بر اینکه ابوالعباس ثعلب او را ثقه و امین ندانسته است[۶۸]. داشتن گرایش ناصبی در مورد امیرالمؤمنین(ع) نیز وجه دیگری در بی‌اعتباری قدح جاحظ درباره حدیث غدیر به شمار آمده است[۶۹].

بی‌پایه‌ترین مناقشه در حدیث غدیر این است که علی(ع) در آن سال به یمن رفته بود و در حجة‌الوداع شرکت نداشت[۷۰]. پاسخ محققان به این شبهه این است که اگرچه علی(ع) به یمن رفته بود، اما از یمن به مکه رفت و در حجة‌الوداع حضور داشت[۷۱]. آمدن امیرالمؤمنین(ع) از یمن به مکه و حضور در حجة‌الوداع در صحاح اهل‌سنت بیان شده است[۷۲]. از برخی، روایتی از رسول اکرم(ص) که فرموده است: جز خدا و من فرد دیگری مولای قریش، انصار، جهینه، مزینه، أسلم و غفار نیست[۷۳] را معارض حدیث غدیر شمرده‌اند[۷۴]. البته این روایت خبر واحد است و نمی‌تواند معارض حدیث متواتر غدیر به شمار آید، مضاف بر اینکه راوی این حدیث ابوهریره است که حدیث غدیر را نیز روایت کرده است و بر فرض تعارض با حدیث غدیر، دو روایت ابوهریره از اعتبار ساقط خواهد شد و حدیث غدیر معارض نخواهد داشت. اگر حصر ولایت بر اقوام مذکور در حدیث مزبور به خدا و پیامبر، حصر مطلق باشد، با ولایت خلفای سه‌گانه یا چهارگانه مورد قبول اهل‌سنت پس از پیامبر(ص) نیز معارض خواهد بود. بنابراین، مقصود از حصر ولایت در حدیث مزبور در مورد خداوند، ولایت بالذات است، و در مورد پیامبر(ص) مربوط به زمان حیات و دوران نبوت آن حضرت است. در این صورت با اثبات ولایت امیرالمؤمنین(ع) در حدیث غدیر ناسازگار نخواهد بود.[۷۵]

امامت امیرالمؤمنین(ع)

حدیث غدیر از نظر شیعه از مهمترین نصوص امامت امیر المؤمنین(ع) به شمار می‌رود. به اعتقاد آنان «مولی» در حدیث غدیر به معنای متولی امر است، بنابراین، معنای سخن پیامبر(ص) که فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، این است که هرکس که من متولی امر او هستم، علی متولی امر او است و متولی امر دیگران بودن همان امامت و رهبری است. ولی دیدگاه رسمی اهل‌سنت این است که مولی در حدیث غدیر به معنای محب و ناصر است و معنای جمله این است که هرکس که من محب و ناصر او هستم، علی محب و ناصر او است و از آنجا که این محبت و نصرت برای شخص امیرالمؤمنین بیان شده است. با محبت و نصرت عمومی متفاوت است؛ لذا از فضایل ویژه آن حضرت به شمار می‌رود. در ذیل دلایل دو دیدگاه مزبور مطرح و بررسی می‌شود:

ولایت‌های سه‌گانه

یکی از دلایل شیعه این است که معانی محبت، نصرت و زعامت (متولی امر مسلمانان بودن) با یکدیگر منافات ندارند و به قرینه اینکه پیامبر اکرم(ص) دارای هر سه ولایت بوده است، جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ» ناظر به همه آنهاست، در نتیجه جمله «فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» نیز ناظر به همه آنها خواهد بود. از طرفی، دلیلی بر تخصیص یا تقیید هم وجود ندارد[۷۶]. برخی از عالمان اهل‌سنت نیز این مطالب را پذیرفته‌اند[۷۷]. این مطلب را دو گونه می‌توان تقریر کرد: نخست اینکه کاربردهای مختلف لفظ «مولی» را مشترک معنوی بدانیم که معنای جامع و مشترکی در همه آنها موجود بوده و عبارت است از قربی خاص که مستلزم محبت، نصرت و تصرف در امور دیگری است[۷۸]، یا عبارت است از اولویت داشتن نسبت به فرد یا چیزی که در هر یک از کاربردها ویژگی آن را دارد. ولایت محبت، مقتضی اولویت حل مشکلات دوست است و ولایت نصرت مقتضی اولویت یاری کردن کسی است که با او پیمان نصرت بسته است و ولایت زعامت مقتضی اولویت در تصمیم‌گیری نسبت به امور کسانی است که به آنان ولایت دارد[۷۹]. بر این اساس لفظ «مولی» در معنای جامع آن بکار رفته است و مصادیق سه‌گانه محبت، نصرت و زعامت که برای پیامبر اکرم(ص) ثابت بوده، برای علی(ع) نیز اثبات شده است. تقریر دوم این است که کاربردهای مختلف لفظ مولی را مشترک لفظی بدانیم، در این صورت یکی از معانی محبت، نصرت و زعامت، مدلول مطابقی حدیث غدیر، و دو معنای دیگر، مدلول التزامی آن خواهد بود. اگر مدلول مطابقی لفظ مولی در حدیث غدیر زعامت باشد، محبت و نصرت لازمه آن خواهد بود؛ زیرا در جهان‌بینی اسلامی، محبت و نصرت از لوازم رهبری امت اسلامی است، و اگر مدلول مطابقی «مولی» در حدیث غدیر محبت یا نصرت (مُحِبّ و ناصر نه محبوب و منصور) باشد، محبت و نصرتی خواهد بود که در عالی‌ترین مرتبه آن پس از محبت و نصرت خداوند قرار دارد، محبت و نصرتی که در پیامبر اکرم(ص) تجسم و تبلور یافته بود، چنین محبت و نصرتی از شؤون و لوازم رهبری است.[۸۰]

اولویت پیامبر(ص) بر مؤمنان

استدلال دیگر به حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) مبتنی بر این مطلب است که پیامبر اکرم(ص) قبل از آن‌که جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» را بیان کند، اولویت خود بر مؤمنان را یادآور شد و از مؤمنان بر این مطلب اقرار گرفت: «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ؟ قَالُوا: بَلَى». این سخن پیامبر(ص) قرینه روشن بر این است که مقصود از ولایت در جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» همان اولویتی است که پیامبر(ص) دارا بود، یعنی زعامت و رهبری امت اسلامی[۸۱]. در بخش مربوط به متن و سند حدیث غدیر، صحت و بلکه متواتر بودن این بخش از حدیث غدیر ثابت شد؛ لذا انکار صحت[۸۲] یا انکار متواتر بودن آن[۸۳] پذیرفته نخواهد بود. گفته شده که جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» برگرفته از آیه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۸۴] است و مقصود از آن اولویت در تصرف نیست، بلکه مراد این است که پیامبر(ص) نسبت به مؤمنان به منزله پدری مهربان نسبت به فرزندان خویش است، همان‌گونه که همسران او به منزله مادران مسلمانان‌اند[۸۵].

این سخن با روایات و نیز گفتار مفسران اسلامی سازگاری ندارد. ابن‌کثیر در تفسیر آیه گفته است: «خداوند از مهربانی و خیرخواهی رسولش نسبت به امتش آگاه بود؛ لذا او را بر آنان از خودشان اولی قرار داد و حکم او درباره آنان را بر اختیار آنها مقدم داشت» و در این باره به آیه ۶۵ سوره نساء و برخی روایات استدلال کرده است[۸۶]. زمخشری و بیضاوی گفته‌اند مقصود از اولویت در آیه، اولویت در همه امور است، بنابراین دستور پیامبر(ص) درباره مسلمانان از دستور خود آنها نافذتر است[۸۷]. دیگر مفسران اسلامی نیز همین معنا را از آیه کریمه استفاده کرده‌اند[۸۸].

در نقد دیگری بر استدلال پیشین گفته شده: مقتضای ظاهر کلام این است که پیامبر(ص) در چیزی بر مسلمانان اولویت داشته باشد که میان وی و آنان مشترک است و آن نمی‌تواند امامت باشد، ولی با مقتضای نبوت سازگار است؛ زیرا شریعت اسلام توسط پیامبر(ص) آورده شده و مسلمانان باید به آن عمل کنند و آوردن شریعت بر عمل به آن تقدم داشته و برتری دارد، چنانکه پیامبر در شفقت، رحمت و حسن نظر که میان او و مسلمانان مشترک است، بر آنان برتری دارد. اگرچه وجوب اطاعت نیز از ویژگی‌های پیامبر(ص) و ملاک برتری او است و این ویژگی در امامت نیز موجود است، ولی وجوب اطاعت مقصود اصلی نیست، بلکه مدلول تبعی است؛ لذا اصطلاح امام بر پیامبر اطلاق نمی‌شود، هرچند وظایف امامت را انجام می‌دهد. پس با توجه به اینکه اراده معنای امامت از جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» درست نیست، نمی‌توان آن را قرینه بر این دانست که مقصود از «مولی» در حدیث غدیر، ولایت زعامت و رهبری است[۸۹]. در پاسخ از این نقد گفته شده که هیچ‌کس مخالف این نیست که مقصود پیامبر(ص) از جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» اقرار گرفتن از حاضران بر وجوب اطاعت او در همه امور مربوط به مسلمانان است و به بیان احکام شریعت اختصاص ندارد، وجوب اطاعت میان نبوت و امامت مشترک است. با توجه به مطلب یاد شده، مفاد حدیث غدیر این است که اطاعت از علی(ع) همچون اطاعت از پیامبر(ص) بر مسلمانان واجب است که مستلزم امامت او است. نکته دیگر اینکه عمل به شریعت به مسلمانان اختصاص ندارد، بلکه مشترک میان او و مسلمانان است چنان‌که میان امام و مسلمانان نیز مشترک می‌باشد. در این صورت همان‌گونه که بیان شریعت ملاک برتری پیامبر(ص) بر مسلمانان می‌باشد، اجرای احکام شریعت که از وظایف امام است نیز ملاک برتری او بر مسلمانان خواهد بود. مضاف بر اینکه امام مسئولیت تبیین احکام شریعت را نیز بر عهده دارد. شفقت و رحمت نسبت به مسلمانان و حسن نظر در امور آنان نیز اولاً: به پیامبر اختصاص ندارد و شامل امام نیز می‌باشد. ثانیاً: صفات یاد شده در حقیقت ملاک وجوب اطاعت از پیامبر(ص) می‌باشد، پس جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» در نهایت به وجوب اطاعت نظر دارد که ملازم با امامت است و مقصود اصلی یا تبعی بودن آن، خدشه‌ای بر استدلال وارد نمی‌کند. اطلاق لفظ امام بر پیامبر نیز هیچ منع شرعی ندارد، چنان‌که قرآن کریم از پیامبران الهی به عنوان «ائمه» یاد کرده است: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا[۹۰]، مضاف بر اینکه کاربرد اصطلاح امام یا عدم کاربرد آن در استدلال به حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین دخالتی ندارد. نکته اساسی در استدلال مزبور –چنان‌که گذشت- این است که پیامبر(ص) در مقدمه حدیث، وجوب اطاعت خود را بر مسلمانان یادآور شده، آن‌گاه فرموده است هر کس که اطاعت از من بر او واجب است، اطاعت از علی(ع) هم بر او واجب است[۹۱].

در نقد دیگری گفته شده که دلالت جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» بر امامت، قرینه بر این نخواهد بود که مولی در جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» به معنای امامت باشد؛ زیرا غرض از آن می‌تواند توجه دادن مسلمانان به وجوب اطاعت از پیامبر اکرم(ص) باشد تا نسبت به حکمی که بیان خواهد کرد اهتمام ورزند، خواه آن حکم، مربوط به امامت باشد یا مسأله‌ای دیگر. بر این اساس، می‌تواند مراد از جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» این باشد که باطن و ظاهر امیرالمؤمنین همانند پیامبر(ص) یکسان است و باید در ظاهر و باطن به او محبت ورزید[۹۲]. در پاسخ گفته شده که هرگاه گوینده‌ای حکیم به صورت روشنی درباره چیزی سخن بگوید، آن‌گاه درباره چیز دیگری سخن بگوید که دارای چند احتمال است، از سخن او همان احتمالی برگزیده می‌شود که در مقدمه گفتار خود به صورت روشن بیان کرده است، در غیر این صورت، ذکر مقدمه مزبور لغو خواهد بود. مانند اینکه کسی با عده‌ای درباره مال و ثروت خاصی برای خود سخن بگوید و پس از اقرار آنان به آگاهی از مال و ثروت مزبور بگوید: گواه باشید که مال و ثروتم را وقف کردم. بدون شک حکم وقف مربوط به مال و ثروتی است که در آغاز درباره آن سخن گفته است، نه مال و ثروتی دیگر. حدیث غدیر نیز همین‌گونه است؛ زیرا امامت، محبت، و نصرت، معانی احتمالی کلمه «مولی» در جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» است، ولی جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» که بیانگر امامت رسول اکرم(ص) است، قرینه روشن بر این است که احتمال امامت مقصود است؛ زیرا در غیر این صورت، معنای جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» مجمل خواهد بود و در نتیجه بر بیان جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ» قبل از آن فایده‌ای مترتب نخواهد شد[۹۳]. از پاسخ مزبور، نادرستی این سخن که اولویت حاصل از جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ...» به اولویت در تصرف که معنای امامت است اختصاص ندارد و می‌تواند اولویت در امر دیگری مانند محبت و نصرت باشد[۹۴]، نیز روشن گردید.[۹۵]

دعای پیامبر(ص)

دعای پیامبر(ص) پس از جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» قرینه دیگری بر این است که مقصود از «مولی» امامت و رهبری است؛ زیرا بیامبر(ص) در این دعا از خداوند خواسته است که دوستان امیرالمؤمنین را دوست و دشمنان او را دشمن بدارد، یارانش را یاری داده و کسانی را که از یاریش امتناع می‌ورزند، خوار سازد. قرینه بودن دعای مزبور از چند جهت است: یکی این که پیامبر اکرم(ص) آگاه بود که در میان مسلمانان، منافقان و بیماردلانی هستند که امامت امیرالمؤمنین(ع) برای آنها ناگوار است و به کارشکنی اقدام خواهند کرد و کامیابی آن حضرت در ایفای مسؤولیت امامت در گرو داشتن رابطه محبت و پیروی از او است. وجه دیگر اینکه عمومیت افرادی مستفاد از موصول و عموم ازمانی و احوالی مستفاد از حذف متعلّق، بر عصمت امیرالمؤمنین(ع) دلالت می‌کند؛ زیرا وجوب محبت و نصرت او بر همگان و در هر زمان و هر حال مستلزم آن است که همه گفتارها و رفتارهای او حق و مصون از خطا باشد، چون محبت گناه‌کار و خطاکار و نصرت او جایز نیست، بلکه مخالفت با او لازم است. از سوی دیگر، عصمت از شرایط امامت است، بنابراین امیرالمؤمنین(ع) امام مسلمانان است[۹۶].

از توضیحات یاد شده نادرستی این سخن که دعای پیامبر(ص) درباره دوستی و نصرت امیرالمؤمنین(ع) الله قرینه است بر اینکه مقصود از مولی در حدیث غدیر، ولایت محبت و نصرت است[۹۷] روشن گردید. گفته شده است: «اگر مقصود از مولی در حدیث غدیر، اولویت در تصرف بود، مناسب بود دعای پیامبر این‌گونه باشد: اللهم أحب من كان تحت تصرفه و أبغض من لم يكن تحت تصرفه[۹۸]. این سخن نیز نادرست است؛ زیرا تحت تصرف امام بودن شرط لازم و کافی برای اینکه کسی مورد محبت خداوند قرار گیرد و از محبت دینی برخوردار باشد، نیست؛ زیرا تحت تصرف امام بودن، آن‌گاه با محبت دینی ملازمه دارد که با اعتقاد به نبوت یا امامت متولی امور مسلمانان همراه باشد[۹۹].[۱۰۰]

همگانی بودن ولات نصرت و محبت

قرینه دیگر بر اینکه مقصود از ولایت در حدیث غدیر، ولایت امامت است نه ولایت نصرت و محبت، این است که ولایت نصرت و محبت از لوازم ایمان است و به نص آیه کریمه ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ[۱۰۱] این ولایت عمومی و همگانی است و ثبوت آن برای امیرالمؤمنین(ع) نیز امری واضح بود و کسی در آن تردید نداشت تا پیامبر(ص) مردم را در آن هوای گرم و شرایط نامساعد از حرکت باز دارد و با بیان مقدمات و مؤخرات ویژه‌ای آن را برای آن حضرت اثبات کند. چنین تفسیری از حدیث غدیر، با حکمت، درایت و رحمت پیامبر اکرم(ص) سازگاری ندارد[۱۰۲]. گفته شده است: «توصیه پیامبر(ص) به نصرت و محبت امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم را می‌توان از باب تکرار و تأکید دانست؛ زیرا تکرار و تأکید در مسایل مهم، روشی عقلایی است و در قرآن و روایات نیز معمول است. وجه این تکرار و تأکید این بوده است که در سفر امیرالمؤمنین(ع) به یمن، عده‌ای از همراهیان از سخت‌گیری آن حضرت در مورد تصرفاتی که در غنایم یا اموال زکات شده بود، برآشفته شده و نزد پیامبر(ص) از او شکایت کردند. پیامبر(ص) مصلحت ندانست که همان‌جا از علی(ع) دفاع کند؛ زیرا فکر می‌کرد آنان رفتار او را بر شدت علاقه‌اش به علی(ع) حمل خواهند کرد. بدین جهت در غدیر خطبه ایراد کرد و در میان انبوه حاجیان بر لزوم محبت نسبت به او تأکید کرد[۱۰۳].

به گزارش ابن‌اسحاق، وقتی عده‌ای در سفر حجة الوداع از علی(ع) نزد پیامبر(ص) شکایت کردند، پیامبر(ص) آنان را از آن کار نهی کرد و بر اینکه علی(ع) هرگز کاری بر خلاف رضای خدا انجام نمی‌دهد تأکید کرد: «أَيُّهَا النَّاسُ لَا تَشْكُوا عَلِيّاً فَوَاللَّهِ أَنَّهُ لَأَخْشَنُ فِي ذَاتِ اللَّهِ أَوْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، مِنْ أَنْ يُشْكَى»، سپس پیامبر(ص) به انجام مناسک حج و تعلیم آن به مردم ادامه داد[۱۰۴]. در گزارش دیگری که شکایت بریده اسلمی به تحریک خالد بن ولید از علی(ع) نزد پیامبر(ص) نقل شده، آمده است که پیامبر(ص) در حالی‌که از سخنان بریده به خشم آمده بود، فرمود: «آیا من درباره تصمیم‌گیری در مورد امور مؤمنان به خود آنان برتر نیستم؟ بریده گفت: آری، پیامبر(ص) فرمود: هرکس من مولای او هستم، علی مولای او است[۱۰۵]. از این گزارش‌ها به دست می‌آید که پیامبر اکرم(ص) درباره شکایت عده‌ای از علی(ع) در سفر یمن بی‌درنگ از رفتار علی(ع) دفاع کرده و به شکایت‌کنندگان پاسخ داده و بر دو نکته تأکید کرده است: یکی اینکه علی(ع) رفتاری جز در جهت رضای خدا و مقتضای تکلیف دینی نداشته و ندارد، و دیگر اینکه او همانند پیامبر(ص) بر مسلمانان حق ولایت دارد و آنان باید تسلیم گفتار و رفتار او باشند و این همان مطلبی است که در خطبه غدیر نیز بیان شده است.

این رفتار پیامبر(ص) مقتضای حکمت و رأفت ویژه آن حضرت است؛ زیرا اینکه برای خطای عده‌ای، جمع کثیری را که در آن خطا سهمی نداشته‌اند، در شرایطی سخت گرد آورد و مطلبی آشکار را برای آنان بازگو کند، حکیمانه و مهربانانه نیست، مگر آن‌که غرض او مطلبی مهم‌تر از محبت و نصرت عادی باشد، یعنی غرض، بیان جایگاه ویژه و ممتاز امیرالمؤمنین(ع) در دینداری و مقام ولایت و امامت او باشد، چنان‌که قراین بسیار در خطبه غدیر بیانگر همین مطلب است. در این صورت اگر فرض کنیم که شکایت عده‌ای از علی(ع) در ایراد خطبه پیامبر(ص) در غدیر نقش داشته است، با دلالت آن بر امامت امیرالمؤمنین(ع) منافات نخواهد داشت؛ نقش آن در این‌باره از قبیل نقش شأن نزول آیات قرآن کریم است که موجب اختصاص آیات به آن موارد نخواهد شد، بلکه آنچه مهم است، مدلول آیات و احکام مستفاد از آنهاست که اگر عمومیت یا اطلاق داشته باشد باید به آن عمل شود، هرچند سبب یا شأن نزول، رخداد خاصی بوده باشد[۱۰۶]. از مطالب مزبور وجه نادرستی این سخن که حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» در غدیر خم در رد اسامة بن زید یا پدرش بیان شده است؛ زیرا میان یکی از آن دو و علی(ع) نزاعی رخ داده بود و علی(ع) به او گفته بود: آیا با مولای خود این‌گونه سخن می‌گوید، و او گفته بود: تو مولای من نیستی، مولای من پیامبر خدا(ص) است[۱۰۷]، روشن گردید. وجوه دیگری نیز در رد این سخن بیان شده است[۱۰۸]. گفته شده است: «مقصود از ولایت در حدیث غدیر ولایت نصرت است و اگر چه ولایت نصرت از لوازم ایمان بوده و از آیه ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ به دست می‌آید، ولی دلالت آیه بر نصرت علی(ع) نسبت به مؤمنان از باب دلالت عام است و دلالت حدیث غدیر بر آن، دلالت خاص است، و دلالت خاص قوی‌تر از دلالت عام است، مضاف بر اینکه همراه شدن موالات علی(ع) با موالات پیامبر(ص) بر امتیاز و تعظیم ویژه علی(ع) دلالت می‌کند و این مطلب از آیه به دست نمی‌آید[۱۰۹]. حاصل این سخن آن است که تفسیر ولایت در حدیث غدیر به ولایت نصرت، موجب تکرار و لغویت نخواهد بود، بلکه بر نصرت ویژه‌ای دلالت دارد که در سطح نصرت پیامبر اکرم(ص) نسبت به مؤمنان است، نصرتی که از مقام امامت و رهبری سرچشمه می‌گیرد.[۱۱۰]

شواهد تاریخی

گزارش‌های تاریخی بسیاری مؤید این مطلب است که حدیث غدیر از نصوص امامت امیرالمؤمنین(ع) است:

  1. پس از آن‌که پیامبر اکرم(ص) خطبه غدیر را ایراد کرد حسّان بن ثابت که شاعر زبردستی بود با اجازه پیامبر(ص) آن را به نظم آورد، دو بیت آن چنین است: فقال له قم يا علي فإنني *** رضيتك من بعدي إماما و هاديا***فمن كنت مولاه فهذا وليه *** فكونوا له أتباع صدق مواليا در دلالت این ابیات بر امامت امیرالمؤمنین(ع) تردیدی وجود ندارد. سروده حسان بن ثابت درباره خطبه غدیر را بسیاری از محدثان، مورخان و عالمان اسلامی نقل کرده‌اند. حافظ ابوعبدالله مرزبانی، حافظ ابوسعید خرگوشی، حافظ ابن‌مردویه اصفهانی، حافظ ابونعیم اصفهانی، حافظ ابوسعید سجستانی، خطیب خوارزمی، حافظ ابوالفتح نطنزی، ابوالمظفر سبط ابن‌الجوزی، گنجی شافعی، صدرالدین حمویی، جمال‌الدین زرندی، جلال‌الدین سیوطی (از عالمان اهل‌سنت) و محمد بن احمد المنجع، محمد بن جریر طبری، شیخ صدوق، شیخ مفید، سید رضی، سید مرتضی، ابوالفتح کراجکی، شیخ طوسی، فتال نیشابوری، ابوعلی طبرسی، ابن‌شهرآشوب مازندرانی، ابن‌بطریق حلی (از عالمان شیعه) از آن جمله‌اند[۱۱۱].
  2. پیامبر اکرم(ص) پس از ایراد خطبه غدیر از حاضران خواست تا ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به او تهنیت بگویند. ابوبکر و عمر قبل از دیگران به این کار اقدام کردند. عمر خطاب به امیرالمؤمنین(ع) گفت: بَخْ بَخْ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ أَصْبَحْتَ مَوْلَايَ وَ مَوْلَى كُلِّ مُؤْمِنٍ وَ مُؤْمِنَةٍ[۱۱۲]. تهنیت‌گویی ابوبکر و عمر را بسیاری از عالمان حدیث، تفسیر و تاریخ از اهل‌سنت نقل کرده‌اند. عده‌ای از آنان، آن را به صورت مرسل نقل کرده و ارسال مسلم دانسته‌اند، و گروهی دیگر با سندهای صحیح و از راویان موثق از عده‌ای از صحابه مانند ابوسعید خدری، ابوهریرة، براء بن عازب و زید بن ارقم روایت کرده‌اند. حافظ ابوبکر بن ابی‌شیبه، احمد بن حنبل، حافظ ابوالعباس شیجانی نسوی، حافظ ابویعلی موصلی، ابن‌جریر طبری، ابن‌عقده کوفی، ابوعبدالله مرزبانی، علی بن عمر دارقطنی، ابن‌بطه حنبلی، ابوبکر باقلانی، حافظ ابوسعید خرگوشی نیشابوری، ابن‌مردویه اصفهانی، ابواسحاق ثعلبی، حافظ ابن‌سمّان رازی، ابوبکر بیهقی، خطیب بغدادی، ابن‌المغازلی، ابومحمد احمد العاصمی، حافظ ابوسعد سمعانی، ابوحامد غزالی، ابوالفتح شهرستانی، خطیب خوارزمی، ابن‌الجوزی، فخرالدین رازی، مجدالدین ابن‌الاثیر، ابوالفتح نطنزی، عزالدین ابن‌الأثیر، ابوعبدالله گنجی شافعی، سبط ابن‌الجوزی، محب‌الدین طبری، شیخ‌الاسلام حمویی، نظام‌الدین نیشابوری، جمال‌الدین زرندی، ابن‌کثیر شامی، تقی‌الدین مقریزی، ابن‌صباغ مالکی، نجم‌الدین اذرعی، کمال‌الدین میبدی، جلال‌الدین سیوطی، نورالدین سمهودی، شهاب‌الدین قسطلانی، سید عبدالوهاب حسینی بخاری، ابن‌حجر هیتمی، سید علی همدانی، سید محمود شیخانی قادری، شمس‌الدین مناوی، شیخ احمد باکثیر مکی، ابوعبدالله زرقانی مالکی، حسام‌الدین سهارنپوری، میرزا محمد بدخشانی، شیخ محمد صدرالعالم، ولی‌الله دهلوی، سید محمد صنعانی، مولوی محمد مبین لکهنوی، سید احمد زینی دحلان مکی، شیخ محمد حبیب‌الله شنقیطی مالکی از آن جمله‌اند[۱۱۳]. تهنیت‌گویی صحابه به علی(ع) به دستور پیامبر اکرم(ص) دلیل روشن بر این است که مولی در حدیث غدیر به معنای امام و متولی امور مسلمانان است. برخی تهنیت‌گویی صحابه خصوصاً ابوبکر و عمر به امیرالمؤمنین(ع) را دلیل بر این دانسته‌اند که مقصود از ولایت در حدیث غدیر، ولایت محبت و نصرت[۱۱۴] یا اولویت در قرابت به پیامبر(ص) و پیروی از او است[۱۱۵]، نه امامت و رهبری. این سخن که جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» بیانگر اولویت علی(ع) در قرابت با پیامبر(ص) و پیروی از او است، غریب و فاقد هرگونه وجه ادبی و عقلایی در عرف محاوره است. محبت و نصرت نسبت به مؤمنان نیز از لوازم ایمان بوده و عمومیت دارد، و از ویژگی‌های امیرالمؤمنین(ع) نبوده تا به اعلان رسمی و ویژه نیاز داشته و مقتضی تهنیت‌گویی باشد، مگر آن‌که مقصود محبت و نصرت ویژه‌ای باشد که در رتبه محبت و نصرت پیامبر اکرم(ص) نسبت به مؤمنان است که در آن صورت با امامت و رهبری ملازمه دارد. ابوحامد غزالی در کتاب «سرّ العالمین»[۱۱۶]سخن عمر خطاب به علی(ع) را دلیل روشن بر امامت علی(ع) دانسته و یادآور شده که هوای نفس و خودخواهی برخی، سبب شد که به مخالفت برخاسته و سخن پیامبر(ص) را نادیده بگیرند. سبط ابن‌الجوزی سخن مزبور را از غزالی نقل کرده است[۱۱۷]. ذهبی در «میزان الاعتدال» درستی انتساب کتاب سرّالعالمین به غزالی را تأیید کرده است[۱۱۸].
  3. گروهی از انصار که ابوایوب انصاری نیز در میان آنان بود، در رحبه کوفه بر امیرالمؤمنین(ع) وارد شدند و خود را از موالیان (افراد تحت ولایت) حضرت معرفی کردند. امیرالمؤمنین(ع) فرمود چگونه شما موالیان من هستید در حالی‌که از قوم عربید (نه از قوم عجم که در آن زمان رسم بود که تحت ولایت و حمایت فرد یا قومی از عرب قرار می‌گرفتند)؟ آنان پاسخ دادند: ما روز غدیر خم شنیدیم که پیامبر(ص) فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ هَذَا مَوْلَاهُ»[۱۱۹]. پرسش امیرالمؤمنین(ع) بیانگر آن است که مولی در سخن آن گروه از انصار به معنای محبت و نصرت نبود؛ زیرا در این معنا میان عرب و عجم فرقی نیست. بنابراین استناد آنان به حدیث غدیر نیز بیانگر آن است که آنان «مولی» در حدیث غدیر را به معنای امامت و رهبری می‌دانستند[۱۲۰].
  4. قیس بن سعد بن عباده در رجزهای خود در جنگ صفین با استناد به حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) تصریح و تأکید کرده است[۱۲۱].
  5. پس از انتشار خبر واقعه غدیر، حارث بن نعمان فهری نزد پیامبر(ص) رفت و گفت: ما را به توحید و نبوت فرا خواندی، آن را پذیرفتیم، به انجام نماز، روزه و حج فرمان دادی، انجام دادیم، اما آیا اینکه گفته‌ای: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» سخن خودت می‌باشد یا دستور خداوند است؟ پیامبر(ص) پاسخ داد: دستور خداوند است. او با حالت خشم خطاب به خداوند گفت: اگر آنچه محمد(ص) می‌گوید درست است، سنگی از آسمان بر من فرود آور تا نشانه خشم تو بر من و نشانه‌ای برای دیگران باشد و اگر سخن او دروغ است، خشم خود را بر او نمایان کن. در این هنگام سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و او را هلاک کرد و آیه ﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ[۱۲۲] نازل شد. علاوه بر مفسران و محدثان شیعه[۱۲۳]، عده‌ای از مفسران، محدثان و مورخان اهل‌سنت نیز آن را نقل کرده‌اند[۱۲۴]. علامه امینی در الغدیر[۱۲۵] بیست و نه نفر از آنان را نام برده است. روشن است که اگر ولایت در حدیث غدیر به معنای محبت و نصرت بود، سبب خشم حارث بن نعمان نمی‌شد. آنچه تحملش برای وی و بیماردلانی همانند او سخت و تلخ بود، پذیرش امامت امیرالمؤمنین(ع) بود.

بر این گزارش تاریخی مناقشاتی وارد شده که در ذیل مطرح و مورد بررسی واقع می‌شود:

  1. واقعه غدیر خم در بازگشت پیامبر(ص) و مسلمانان از سفر حجة الوداع و خارج از سرزمین مکه رخ داده است، ولی در گزارش مزبور آمده است که حارث بن نعمان در سرزمین ابطح بر پیامبر(ص) وارد شد، و ابطح سرزمین مکه است[۱۲۶]. در پاسخ گفته شده که ابطح در لغت به سرزمینی گفته می‌شود که محل جریان سیل است و ریگ‌های ریز سطح آن را پوشانده است و به سرزمین مکه اختصاص ندارد[۱۲۷]. در روایت غدیر از طریق حذیفة بن اسید و عامر بن لیلی آمده است که وقتی پیامبر(ص) از حجة الوداع به مدینه باز می‌گشت و به ذی‌الحلیفه رسید دستور داد کسی زیر درختانی که در بطحاء نزدیک هم بودند منزل نکند[۱۲۸] و عبدالله بن عمر روایت کرده که پیامبر(ص) در سرزمین بطحاء در ذی‌الحلیفه توقف کرد و نماز خواند[۱۲۹].
  2. سوره معارج مکی است و نزول آن حداقل ده سال قبل از واقعه غدیر بوده است[۱۳۰]. پاسخ این مناقشه آن است که مکی بودن سوره با مکی نبودن برخی از آیات آن منافات ندارد. این مطلب در قرآن نظایر بسیاری دارد. سوره کهف مکی است ولی هفت آیه اول آن مکی نیست[۱۳۱]. سوره هود مکی است، ولی آیه ﴿وَأَقِمِ الصَّلَاةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفًا مِنَ اللَّيْلِ[۱۳۲] مکی نیست[۱۳۳]. سوره مریم مکی است، ولی آیه ﴿وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا[۱۳۴] مکی نیست[۱۳۵]. سوره ابراهیم مکی است، ولی آیه ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرًا[۱۳۶] مکی نیست[۱۳۷] و نمونه‌های دیگر[۱۳۸].
  3. درخواست عذاب توسط حارث بن نعمان همان چیزی است که در آیه ۳۲ سوره انفال از قول کافران نقل شده و آن آیه پس از جنگ بدر و سال‌ها قبل از واقعه غدیر نازل شده است[۱۳۹]. پاسخ این است که حارث بن نعمان در مقام درخواست عذاب، عبارت کافران در آیه مزبور را تکرار کرده است و با نزول آیه قبل از آن منافات ندارد[۱۴۰].
  4. نزول عذاب بر حارث بن نعمان با آیه ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ[۱۴۱] که بیانگر عدم نزول عذاب بر مشرکان مکه است منافات دارد[۱۴۲]. در آیه ۱۳ سوره فصلت، قریش به صاعقه‌ای مانند صاعقه عاد و ثمود وعید داده شده که اگر از پیامبر(ص) روی برگردانند به آن مبتلا خواهند شد. اگر قریش، همگی از پیامبر(ص) اعراض می‌کردند، گرفتار آن عذاب می‌شدند، ولی چون عده‌ای ایمان آوردند، این عذاب بر آنان نازل نشد. اگر وجود پیامبر(ص) در میان قریش مانع از نزول عذاب بود، چنین وعیدی داده نمی‌شد. نیز روایت شده است که در مواردی پیامبر(ص) قریش را نفرین کرده و آنان دچار قحطی شدند[۱۴۳]. بنابراین، مقصود از نفی عذاب در آیه ۳۳ سوره انفال، عذاب استیصال به صورت عمومی است و با نزول عذاب غیر استیصال، یا عذاب استیصال بر فرد یا گروهی خاص منافات ندارد[۱۴۴].
  5. حارث بن نعمان مسلمان بود و در زمان پیامبر(ص) هیچ مسلمانی مبتلا به عذاب نشده است[۱۴۵]. پاسخ اینکه حارث بن نعمان، با انکار سخن پیامبر(ص) و حکم الهی او مرتد شد و عذاب پس از ارتداد بر او نازل شد. مضاف بر اینکه برخی از مسلمانان نیز به دلیل شکستن حرمت پیامبر(ص) گرفتار عذاب شدند[۱۴۶].
  6. اگر چنین حادثه‌ای رخ داده بود مانند واقعه اصحاب فیل مورد توجه همگان قرار گرفته و نقل می‌شد، در حالی‌که نویسندگان مسانید، صحاح، فضایل، تفسیر و تاریخ آن را نقل نکرده‌اند و جز با نقلی که سندش منکر است، گزارش نشده است[۱۴۷]. در پاسخ گفته شده که اولاً: مقایسه این واقعه فردی با واقعه مهم فیل که اقدامی برای ویران کردن کعبه بود، مع‌الفارق است. ثانیاً: بسیاری از مفسران، محدثان و مورخان اسلامی آن را نقل کرده‌اند و منکر دانستن سند آن نیز چیزی جز گزافه‌گویی نیست[۱۴۸].
  7. در کتاب‌هایی که درباره نام و شرح حال صحابه نگارش یافته است، از حارث بن نعمان فهری نامی به میان نیامده است[۱۴۹]. در پاسخ گفته شده که: معاجم صحابه مشتمل بر نام همه صحابه نیست، بلکه هر یک از مؤلفان آنچه را که خود به آن دست یافته نقل کرده‌اند. ابن‌حجر عسقلانی در مقدمه «الإصابة» پس از اشاره به کتاب‌هایی که پیشینیان در مورد اسامی صحابه نوشته‌اند، ولی جامع همه آنها نیستند، از تصمیم خود بر نوشتن کتابی سخن گفته که جامع‌تر از کتاب‌های پیشین باشد، سپس یادآور شده که کتاب او حتی یک دهم اسامی صحابه را هم دربر ندارد[۱۵۰].[۱۵۱]

تفسیر اهل بیت پیامبر(ص)

پیامبر اکرم(ص) در حدیث ثقلین اهل‌بیت خاص خود را همتای قرآن قرار داده و هدایت امت را به پیروی از آنان منوط کرده است. این حدیث و احادیث دیگر مانند حدیث سفینه بر عصمت و مرجعیت علمی و دینی اهل‌بیت خاص پیامبر(ص) دلالت می‌کند و بیانگر آن است که گفتار و رفتار آنان، معیار تشخیص حق و باطل است. آنان حدیث غدیر را از نصوص امامت امیرالمؤمنین(ع) دانسته‌اند. قبل از همه خود امیرالمؤمنین(ع) در مواردی به آن احتجاج و استشهاد کرده است. در جلسه شورای خلافت که به دستور عمر تشکیل شده بود[۱۵۲] و در رحبه کوفه در سال ۳۵ هجری آن‌گاه که شنید کسانی درباره اینکه وی معتقد بود که پیامبر اکرم(ص) او را در مسأله خلافت بر همگان مقدم داشته و دیگران مقام وی را غصب کرده‌اند، تردید می‌کنند، در میان جماعتی که در آنجا گرد آمده بودند، حضور یافت و از آنان خواست تا هرکس که حدیث غدیر را از پیامبر اکرم(ص) شنیده است، گواهی دهد. شمار زیادی از آنان بر آن گواهی دادند. چهار صحابی و چهارده تابعی این جریان را نقل کرده‌اند و بسیاری از طرق آن صحیح است[۱۵۳]. در جریان جنگ جمل (سال ۳۶ هجری) امیرالمؤمنین(ع) به طلحه گفت: تو را به خدا سوگند می‌دهم آیا شنیدی که پیامبر(ص) فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ»؟ طلحه گفت: آری، امام(ع) فرمود: پس چرا با من جنگ می‌کنی؟ طلحه گفت: به یاد نداشتم[۱۵۴]. امیرالمؤمنین(ع) در جریان جنگ صفین (سال ۳۷ هجری) در میان اصحاب و یاران خود سخنرانی کرد. در فرازی از آن فرمود: آیا می‌دانید که وقتی آیات ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ[۱۵۵] و آیه ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[۱۵۶] و آیه ﴿وَلَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَا رَسُولِهِ وَلَا الْمُؤْمِنِينَ وَلِيجَةً[۱۵۷] نازل شد، مردم گفتند: ای رسول خدا، آیا این ولایت به بعضی از مؤمنان اختصاص دارد، یا همگانی است؟ خداوند به پیامبر(ص) دستور داد تا مسأله ولایت را همانند نماز، روزه، زکات و حج برای آنان تفسیر کند. براین اساس، پیامبر(ص) در غدیر خم مرا به امامت منصوب کرد و فرمود: ای مردم! خدا، مولای من و من، مولای مؤمنان و سزاوارتر به آنان از خودشان هستم؛ هرکس که من مولای او هستم، علی مولای او است. سلمان از جای برخاست و گفت: ای رسول خدا! ولایت او همانند کیست؟ پیامبر(ص) فرمود: همانند ولایت من، هر کس که من نسبت به او از خودش اولی هستم، علی نسبت به او از خودش اولی است. پس خداوند آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا[۱۵۸] را نازل فرمود. در این هنگام دوازده نفر از صحابه بدری برخاسته و گفتند: ما گواهی می‌دهیم که آنچه را گفتی از پیامبر شنیدیم[۱۵۹].

از طریق شیعه و اهل‌سنت روایت شده که فاطمه زهرا(س) در مقام احتجاج به حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) گفته است: «أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ»[۱۶۰]، یا «أَ نَسِيتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ: مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»[۱۶۱]. امام حسن مجتبی(ع) در خطبه‌ای که در حضور مردم و معاویه ایراد کرد، یادآور شد که پیامبر اکرم(ص) در غدیر خم علی(ع) را به امامت نصب کرد و به حاضران دستور داد که آن مطلب را به غائبان برسانند[۱۶۲]. امام حسین(ع) در خطبه‌ای که در مِنی در جمع انبوهی از صحابه و تابعین ایراد کرد، پس از اشاره به ظلم و ستم معاویه نسبت به اهل‌بیت پیامبر(ص) و شیعیان آنان، آیات و روایات مربوط به فضایل و مناقب و مقامات اهل بیت را یادآور شد و حاضران آنها را تصدیق کردند که نصب امیرالمؤمنین(ع) در غدیر خم به ولایت و امامت از آن جمله است[۱۶۳]. از امام زین‌العابدین(ع) سؤال شد، معنای سخن پیامبر(ص) که فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» چیست؟ امام(ع) پاسخ داد که او امام پس از وی می‌باشد[۱۶۴]. از امام رضا(ع) روایت شده که پس از تلاوت آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ... فرمود: «امر امامت از تمامیت دین است و پیامبر(ص) از بین امت نرفت، مگر اینکه علی(ع) را به عنوان امام و راهنمای آنان منصوب کرد»[۱۶۵]. روایات اهل‌بیت(ع) درباره دلالت حدیث غدیر بر امام امیرالمؤمنین(ع) بسیار است.[۱۶۶]

اعترافات

عده‌ای از عالمان اهل‌سنت دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) را پذیرفته‌اند. پیش از این سخن ابوحامد غزالی در کتاب «سرّ العالمین» را در دلالت حدیث غدیر بر امامت علی(ع) باز گفتیم. محمد بن طلحه شافعی نیز گفته است: «هر معنایی که از لفظ «مولی» درباره پیامبر(ص) بر آن دلالت می‌کند، پیامبر(ص) آن را برای علی(ع) اثبات کرده است. پیامبر(ص) ناصر و سید مؤمنان بود و نسبت به آنان اولویت داشت، علی(ع) نیز این‌چنین است»[۱۶۷]. سبط ابن‌الجوزی گفته است: «مراد از مولی در حدیث غدیر، اطاعت مخصوص از پیامبر(ص) است و معنای آن این است که هرکس من نسبت به او اولی هستم، علی نیز نسبت به وی اولی است. جمله «أَ لَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» بر این معنا دلالت دارد. همین‌گونه است جمله «وَ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دَارَ» [که در خطبه غدیر و پس از جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» بیان شده است]. وی به اشعار حسّان بن ثابت نیز استشهاد کرده است[۱۶۸]. شیخ احمد عجیلی شافعی در کتاب «ذخیرة المآل» پس از ذکر حدیث غدیر و قصه حارث بن نعمان فهری گفته است: «و این قوی‌ترین دلیل بر این است که علی(ع) در امر خلافت، امامت، صداقت، نصرت و پیروی بر دیگران برتر است»[۱۶۹]. محمد رشیدالدین[۱۷۰]، شهاب‌الدین دولت‌آبادی[۱۷۱] نیز دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) را پذیرفته‌اند. آنان یادآور شده‌اند که این مطلب با عقیده اهل‌سنت درباره خلافت خلفای سه‌گانه قبل از علی(ع) منافات ندارد؛ زیرا در حدیث غدیر زمان خلافت علی(ع) بیان نشده است، بنابراین مقصود خلافت او پس از خلفای سه‌گانه است. این فرضیه را کسانی نیز که دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) را نپذیرفته‌اند، مطرح کرده و گفته‌اند بر فرض قبول دلالت آن، امامت آن حضرت با خلافت خلفای سه‌گانه قبل از او منافات نخواهد داشت. به گفته آنان وجه اینکه در حدیث غدیر فقط از خلافت امیرالمؤمنین(ع) سخن به میان آمده، این است که پیامبر(ص) از اختلافات و منازعات در زمان آن حضرت آگاه بود، با این بیان می‌خواست مخالفت‌هایی که با علی(ع) در زمان خلافت او شد را محکوم کنند[۱۷۲].

این توجیه پذیرفته نیست؛ زیرا اولاً متفاهم عرفی در چنین سخنانی، امامت و خلافت بلافصل است، چنان‌که وقتی ابوبکر، عمر را به جانشینی خود برگزید، هیچ‌کس چنین احتمالی را درباره او مطرح نکرد که مقصود جانشینی او پس از علی(ع) یا دیگران است. ثانیاً: همان‌گونه که کلمه «مَنْ» در جمله «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ» بر ولایت پیامبر اکرم(ص) بر عموم مؤمنان دلالت می‌کند، کلمه «مَنْ» در جمله «عَلِيٌّ مَوْلَاهُ» نیز عمومیت دارد و خلفای سه‌گانه نیز مشمول آن می‌باشند. بدین جهت است که ابوبکر و عمر در غدیر خم ولایت عمومی علی(ع) بر مؤمنان را به او تبریک گفتند[۱۷۳]. ثالثاً: مخالفت با خلیفه پیامبر(ص) به زمان امیرالمؤمنین(ع) اختصاص ندارد، بلکه در زمان خلافت عثمان نیز مخالفت‌های شدیدی رخ داد که به قتل خلیفه انجامید، ولی پیامبر اکرم(ص) در خطبه غدیر هیچ اشاره‌ای به آن نکرده است.[۱۷۴]

اشکالات

در مباحث گذشته برخی از اشکالاتی که بر استدلال به حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) شده با پاسخ آنها بیان گردید. در این باره اشکالات دیگری نیز مطرح شده است:

۱. هیچ‌یک از پیشوایان لغت عرب، استعمال مفعل (مولی) به معنای «افعل» (أولی) را ذکر نکرده‌اند و معنی آیه ﴿مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلَاكُمْ[۱۷۵] این است که دوزخ قرارگاه کافران و جایی است که سرانجام در آن خواهند بود. استعمال نیز بیانگر این است که مولی به معنای اولی نیست؛ زیرا به جای هو أولى من كذا درست نیست که گفته شود هو مولى من كذا و به جای أولى الرجلين یا أولى الرجال درست نیست که گفته شود مولى الرجلين یا مولى الرجال[۱۷۶]. به این اشکال علاوه بر عالمان شیعه، عده‌ای از عالمان اهل سنت نیز پاسخ داده‌اند. سیف‌الدین آمدی گفته است: «اگر چه معنای مولی و اولی یکی است، ولی لفظ آن دو متفاوت است. بنابراین لازم نیست که به جای یکدیگر به کار روند[۱۷۷]. سعدالدین تفتازانی گفته است: «استعمال کلمه مولی در معنای متولی، مالک و اولی در تصرف، در کلام عرب شایع بوده و از بسیاری از پیشوایان لغت نقل شده است و مقصود آن است که کلمه مولی اسم است برای معنای اولی نه صفت (افعل تفضیل) تا اعتراض شود به این که مولی افعل تفضیل نیست و به جای آن به کار نمی‌رود»[۱۷۸]. فاضل قوشجی در شرح التجرید[۱۷۹]، سیالکوتی در شرح المواقف[۱۸۰]، ابن‌حجر مکی در الصواعق المحرقة[۱۸۱] نیز استعمال کلمه مولی به معنای اولی را پذیرفته‌اند. میرحامد حسین هندی بیش از چهل نفر از اساتید لغت، ادب و تفسیر را نام برده که به کاربرد واژه مولی در معنای اولی تصریح کرده‌اند. محمد بن سائب کلبی، یحیی بن زیاد فراء، ابوالحسن اخفش، ابوالعباس ثعلب، ابواسحاق زجاج، ابونصر جوهری، ابواسحاق ثعلبی، ابوالحسن واحدی، بغوی، زمخشری، ابن‌الجوزی، بیضاوی، ابن‌صباغ مالکی، جلال‌الدین محلی، شیخ مؤمن شبلنجی از آن جمله‌اند[۱۸۲].

۲. پیامبر(ص) کوچک‌ترین واجبات و بلکه مستحبات را به گونه‌ای بیان کرده است که همه آشنایان به زبان عربی، معنای آنها را بدون تکلف می‌فهمیدند. بنابراین، ادعای اینکه پیامبر(ص) امامت علی(ع) را با این کلام که با قواعد زبان عرب هماهنگ نیست، بیان کرده است، مستلزم نارسایی در بیان و بلاغت و سهل‌انگاری در تبلیغ و هدایت در حق پیامبر(ص) است. بنابراین غرض پیامبر(ص) در حدیث غدیر، بیان وجوب محبت علی(ع) همانند محبت پیامبر(ص)، و حرمت عداوت با او همانند حرمت عداوت با پیامبر(ص) بوده است[۱۸۳]. در پاسخ باید گفت که در حدیث غدیر بنابراین که مقصود از مولی، اولی در تصرف (امامت) باشد هیچ مطلب مخالف با قواعد زبان عربی وجود ندارد و اگر مقصود این است که به کار بردن لفظ مشترک در بیان معنای امامت نارساست، اولاً: این اشکال بر معنای محبت و نصرت نیز وارد خواهد بود، ثانیاً: هرگاه لفظ مشترک با قرینه زبانی و غیر زبانی همراه باشد، در افاده معنای مقصود، نارسا نخواهد بود.

۳. اگر مولی در حدیث غدیر به معنای امامت بالفعل باشد، اجتماع دو امام در یک زمان لازم خواهد آمد که نادرستی آن، مورد قبول عموم مسلمانان است و اگر مقصود استحقاق امامت باشد که پس از پیامبر(ص) به فعلیت می‌رسد، با عقیده اهل سنت سازگار خواهد بود؛ زیرا اینکه علی(ع) در آینده عهده‌دار امر امامت خواهد شد، امامت خلفای قبل از او را نفی نمی‌کند[۱۸۴]. اولاً: فعلیت امامت امیرالمؤمنین(ع) در زمان پیامبر(ص) مدلول اطلاق حدیث غدیر است که با دلایل وحدت امام در هر زمان، به پس از پیامبر(ص) مقید می‌شود. تقیید مطلق با دلیل خاص، مقتضای قواعد عقلایی حاکم بر زبان است و از این جهت با مشکلی مواجه نیست. ثانیاً: در متفاهم عرفی، هرگاه رهبر جامعه، فردی را به جانشینی خود برمی‌گزیند، رهبری بلافاصله مقصود است. ثالثاً: آنچه درباره وحدت امام مورد اجماع است، اعمال امامت به صورت بالفعل است، نه داشتن مقام امامت به صورت بالفعل.

۴. اگر مولی در حدیث غدیر به معنای امامت باشد، بیان آن در غدیر خم لغو بوده است؛ زیرا شیعه معتقد است که امامت علی(ع) با نص جلی ثابت شده است[۱۸۵]. بنابراین شیعیان یا باید بپذیرند که قبل از غدیر خم امامت علی(ع) از سوی پیامبر(ص) بیان نشده بود، یا باید بپذیرند که حدیث غدیر، ربطی به امامت علی(ع) ندارد[۱۸۶]. این ایراد نیز نادرست است چون هرچند امامت امیرالمؤمنین(ع) قبل از خطبه غدیر خم به صورت‌های مختلف بیان شده بود، ولی به صورت رسمی و با تشریفات ویژه و در میان جمع کثیری از مسلمانان از مناطق مختلف و گرفتن بیعت از آنان انجام نشده بود.

۵. اگر مولی در حدیث غدیر به معنای اولی به تصرف و امام بود، امیرالمؤمنین(ع) و کسانی‌که در جریان اختلاف در مسأله امامت از وی طرفداری می‌کردند مانند عباس، زبیر، عمار و مقداد به آن احتجاج می‌کردند و دیگران نیز به آن ملتزم می‌شدند، ولی چنین مطلبی گزارش نشده است[۱۸۷] و این سخن که علی(ع) از روی تقیه به نص غدیر احتجاج نکرده و دیگران نیز از روی عناد به آن عمل نکرده‌اند، نهایت وقاحت و نشانه غوایت است[۱۸۸]. امیرالمؤمنین(ع) تنها در دوران خلافت خود به حدیث غدیر احتجاج کرده است. این مطلب بیانگر آن است که از نظر او حدیث غدیر بر امامت او قبل از آن دلالت نداشته است[۱۸۹]. در پاسخ باید گفت که اولاً: نخستین اختلاف درباره امامت در سقیفه بنی‌ساعده رخ داد و امیرالمؤمنین(ع) و هوادارن خاص او در آنجا حضور نداشتند تا به حدیث غدیر یا نصوص دیگر امامت احتجاج کنند، اما پس از آن در مسجد النبی(ص) عده‌ای از مهاجران و انصار با ابوبکر احتجاج کردند. اعتراض آنان سبب شد که ابوبکر سه روز از خانه بیرون نیامد. ولی عده‌ای از کسانی که در سقیقه با او بیعت کرده بودند، با افراد مسلح به خانه او رفته و وی را به مسجد آوردند و مخالفان را تهدید کردند که اگر بار دیگر در مسجد، سخن به اعتراض بگویند با شمشیر به آنها پاسخ خواهند داد[۱۹۰]. پس از جریان سقیفه، علی(ع) با فاطمه زهرا(س) به مجالس انصار می‌رفتند و از آنان یاری می‌خواستند، ولی آنان بیعت خود با ابوبکر را بهانه کرده و از پذیرش درخواست او خودداری می‌کردند[۱۹۱]. حضرت زهرا(س) خطاب به مهاجران و انصار گفت: «أَ نَسِيتُمْ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فِي يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ وَ قَوْلُهُ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»[۱۹۲]. امیرالمؤمنین(ع) در جلسه شورای خلافت که به دستور عمر تشکیل شده بود به حدیث غدیر و غیر آن احتجاج کرده و فرموده است: «لَأَحْتَجَّنَّ عَلَيْكُمْ بِمَا لَا يَسْتَطِيعُ عَرَبِيُّكُمْ وَعَجَمِيُّكُمْ تَغْيِيرَ ذَلِكَ»[۱۹۳]. روزی امام حسن مجتبی(ع) بر ابوبکر وارد شد و او را بر منبر پیامبر(ص) دید، به وی گفت: «از جایگاه پدرم فرود آی». نظیر این برخورد و اعتراض از امام حسین(ع) نسبت به عمر نیز نقل شده است[۱۹۴].

ثانیاً: امیرالمؤمنین(ع) تا مدتی با ابوبکر بیعت نکرد، برخی گفته‌اند: ده روز پس از وفات فاطمه(س) بیعت کرد، برخی گفته‌اند: سه ماه پس از رحلت پیامبر(ص) و برخی دیگر گفته‌اند: شش ماه پس از رحلت پیامبر(ص) بیعت کرد[۱۹۵]. یعقوبی و ابن‌اثیر قول اخیر را برگزیده‌اند[۱۹۶]. خودداری امیرالمؤمنین(ع) از بیعت با ابوبکر، دلیل روشنی بر این است که وی خلافت ابوبکر را نامشروع و خلافت را حق خود می‌دانست؛ زیرا او به خوبی از این سخن پیامبر(ص) آگاه بود که هرکس بدون بیعت با امام برحق مسلمانان از دنیا برود، به مرگ جاهلی مرده است[۱۹۷]. از سوی دیگر، پیامبر(ص) درباره او فرموده است: «حق و علی دایر مدار یکدیگرند و هرگز از هم جدا نخواهند شد»[۱۹۸]. فخرالدین رازی با استناد به همین مطلب (دائر مدار بودن حق با علی(ع)) بر درستی آشکار گفتن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» در ابتدای نماز استدلال کرده است[۱۹۹]. اما اینکه امیرالمؤمنین(ع) برای استیفای حق خود در باب امامت به زور متوسل نشد، بدان جهت بود که آن روش را به صلاح امت اسلامی نمی‌دانست؛ چراکه فرصت مناسبی را در اختیار دشمنان خارجی و داخلی مسلمانان قرار می‌داد، چنان‌که خود فرموده است: «تا زمانی که مصلحت مسلمانان اقتضا کند، تسلیم خواهم بود»[۲۰۰]. امام(ع) یادآور شده است که در شرایطی بسیار دشوار، بسان کسی‌که خار در چشم و استخوان در گلو دارد، صبر کرده است[۲۰۱]. بنابراین، قیام نکردن امام(ع) برای استیفای حق امامت، ناشی از ترس بر جان خود نبوده است تا گفته شود: این مطلب با شجاعت و صلابت او سازگاری ندارد، بلکه برای مصلحت اسلام و مسلمانان بوده است که خود از شجاعت و صلابت ناشی از ایمان خالصانه و استوار آن حضرت سرچشمه می‌گرفت. اما اینکه چرا بسیاری از مسلمانان نص غدیر در امامت امیرالمؤمنین(ع) را نادیده گرفتند، علل متفاوتی دارد که برخی از محققان آنها را بیان کرده‌اند[۲۰۲].

۶. اگر مقصود از حدیث غدیر، اعلان امامت علی(ع) بود، مناسب‌ترین زمان، روزهایی بود که مسلمانان به انجام مناسک حج مشغول بودند، چنان‌که بهترین مکان نیز سرزمین عرفه و منی بود؛ زیرا در آن زمان و مکان، همه حاجیان حضور داشتند و امامت که مسأله‌ای همگانی است، به آنان ابلاغ می‌شد[۲۰۳]. با توجه به قراین بسیاری که دلالت حدیث غدیر بر امامت امیرالمؤمنین(ع) را آشکار می‌سازد چنان‌که در مباحث پیشین بیان گردید طرح این‌گونه احتمالات ارزش علمی ندارد،؛ چراکه ما از شرایط حاکم بر آن زمان و مکان آگاهی کامل نداریم تا بتوانیم بر اساس آن درباره گفتار و رفتار پیامبر(ص) داوری کنیم، حتی اگر آگاهی کامل نیز می‌داشتیم، با تمامیت دلالت لفظی، حق چون و چرا در گفتار و رفتار پیامبر(ص) را نداشتیم؛ زیرا شرط ایمان راستین، تسلیم بودن در برابر حکم و تصمیم پیامبر اکرم(ص) است[۲۰۴]. مضاف بر اینکه مسأله غدیر صرف یک سخنرانی نبود که در سرزمین عرفه و منی و همزمان با انجام مناسک امکان‌پذیر بوده باشد. مراسم غدیر علاوه بر سخنرانی و اعلام امامت علی(ع) با انجام مراسم و تشریفات ویژه‌ای همراه بود که بیعت کردن مسلمانان حاضر در آن مراسم با او مهم‌ترین آن است. روشن است که انجام این تشریفات در سرزمین عرفات و مِنی که مردم به انجام مناسک حج اشتغال داشتند، میسور نبود، در حالی‌که اگر مقصود از خطبه غدیر صرفاً بیان لزوم محبت و نصرت امیرالمؤمنین(ع) بود، انجام آن در عرفات و مِنی کاملاً امکان‌پذیر بود؛ زیرا با سخنرانی تحقق می‌پذیرفت و به مراسم بیعت گرفتن از مسلمانان نیازی نبود.

۷. در منابع شیعه روایاتی نقل شده است که با این مطلب که امامت علی(ع) منصوص، و حدیث غدیر یکی از تصوص آن بوده، منافات دارد[۲۰۵]:

  1. حسن بن ظریف از امام حسن عسکری(ع) از معنای «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ» پرسید، امام پاسخ داد: مقصود این است که او را نشانه‌ای قرار داد که وقتی اختلاف واقع می‌شود، حزب خدا به واسطه او شناخته شود[۲۰۶]. در توضیح روایت باید گفت: آنچه امام حسن عسکری(ع) در تفسیر حدیث غدیر فرموده است، همان امامت است، یعنی علی(ع) معیار حق و باطل است. هر کس از او اطاعت کند پیرو حق و حزب خداست و هرکس با او مخالفت کند پیرو باطل و حزب شیطان خواهد بود.
  2. امام حسین(ع) به سپاه شام فرمود: «آیا می‌دانید که علی(ع) ولی هر فرد و زن با ایمانی است؟ گفتند آری؟»[۲۰۷]. آیا سپاه شام از ولایت علی(ع) همان معنایی را فهمیدند که شیعیان می‌گویند و در عین حال فرزندش را کشتند؟. اولاً: اگر ولی در روایت مزبور به معنای دوست باشد نیز کشتن امام حسین(ع) توسط سپاه شام سؤال‌برانگیز است. چگونه می‌توان پذیرفت که کسانی معتقد باشند که پیامبر اکرم(ص) آنان را به دوستی علی(ع) فرمان داده باشد و در عین حال، فرزندش را با آن وضع فجیع به شهادت برسانند؟! ثانیاً: درباره امام حسین(ع) توصیه‌های مؤکدی از پیامبر اکرم(ص) روایت شده و امام حسین(ع) و برخی از یاران او آنها را به سپاه شام یادآور شدند، مانند اینکه او و برادرش امام حسن(ع) بزرگ جوانان اهل بهشتند و اینکه حسین از من و من از حسینم، خدایا! هر کس حسین را دوست دارد دوست بدار، و سفارش‌های دیگر، اما آنان به این سفارش‌ها اعتنا نکردند. علتش هم این بود که آنان اسیر شیطان و نفس اماره خود شده بودند و چراغ عقل و وجدانشان خاموش شده بود.
  3. از امام صادق(ع) درباره این سخن پیامبر(ص) که فرمود: «أَنَا أَوْلَى بِكُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ عَلِيٌّ أَوْلَى بِهِ مِنْ بَعْدِي» سؤال شد. امام صادق(ع) آن را با سخن دیگر پیامبر(ص) تفسیر کرد که فرمود: «هر کس از دنیا برود و دینی بر عهده او باشد، ادای آن بر عهده من است، و اگر مالی بر جای گذارد به ورثه او تعلق دارد»[۲۰۸]. با اینکه در این روایت، ولایت آشکارا بر امامت دلالت می‌کند ولی امام صادق(ع) آن را به خلافت عامه تفسیر نکرده است. ایراد فوق نیز وارد نیست چراکه اولاً: اگر فرض کنیم روایت مزبور به خلافت عامه ارتباط ندارد، می‌توان سخن امام صادق(ع) را بر تقیه حمل کرد. ثانیاً: اینکه پیامبر(ص) عهده‌دار ادای دین مدیونی که از دنیا رفته است، می‌باشد، به جهت شأن امامت او است، گواه این مطلب آن است که روایت مزبور در ارتباط با آیه کریمه ﴿النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ[۲۰۹] نقل شده است[۲۱۰].
  4. امام کاظم(ع) این عقیده را که آنان بر مردم ولایت مالکیت دارند، رد کرده و گفته است: ولایت ما بر مردم ولایت دینی است، سپس به حدیث غدیر استشهاد کرده است[۲۱۱]. در پاسخ می‌توان گفت که این سخن امام کاظم(ع) با اینکه ولایت در حدیث غدیر، ولایت امامت است منافات ندارد؛ زیرا امامت از جلوه‌های بارز ولایت دینی است.
  5. پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) فرمود: آیا خشنود نیستی که ولی، وصیّ و وارث من باشی؟[۲۱۲]. آیا پیامبر(ص) به علی(ع) گفته است که او امیر و امام پیامبر(ص) است؟ ادر پاسخ باید گفت که واژه مولی و ولی کاربردهای مختلفی دارد که امامت، محبت و نصرت از آن جمله است، و با توجه به شواهد و قرائن، کاربرد مورد نظر، معلوم می‌شود. چنان‌که قراین و شواهد در حدیث غدیر بیانگر ولایت امامت است. در روایت مزبور، اگر اضافه کلمه ولی به یاء متکلم وحده (ولیّی) به تقدیر «من» باشد (ولی منّی) به معنای امامت است، و اگر به تقدیر «لام» باشد (ولی لی) به معنای محبت و نصرت است. از توضیح یاد شده معنای این روایت نیز روشن شد که پیامبر(ص) فرمود: «در شب معراج، خداوند به فرشتگان و ساکنان آسمان و زمین و حاملان عرش خطاب کرد و فرمود: علی(ع) ولی من و ولی رسول من و ولی مؤمنان پس از رسول من است[۲۱۳]. روایات دیگری نیز که بیانگر ولایت محبت در مورد امیرالمؤمنین(ع) است و در کتاب «الإمامة و النص»[۲۱۴] به عنوان روایات ناسازگار با ولایت امامت در حدیث غدیر انگاشته شده است، هیچ‌گونه ناسازگاری با آن ندارند،؛ چراکه ولایت در مورد امیرالمؤمنین(ع) در روایات، معانی و کاربردهای مختلفی دارد که باید با توجه به قراین و شواهد درباره آنها نظر داد.

۸. گفتار و رفتار علی(ع) بیانگر آن است که او به منصوص بودن امامت خود براساس حدیث غدیر و غیر آن معتقد نبوده است؛ زیرا سیره ابوبکر و عمر را در خلافت تأیید کرده است[۲۱۵] و با آنان همکاری می‌کرد و در مشورت‌ها آنچه را که به صلاح آنها بود اظهار می‌کرد، چنان‌که عضویت در جلسه شورای خلافت را نیز قبول کرد[۲۱۶]. هنگامی که مهاجران و انصار پس از قتل عثمان می‌خواستند با او به عنوان امام مسلمین بیعت کنند گفت از من بگذرید و با فرد دیگری بیعت کنید[۲۱۷]، اگر امامت او از جانب خدا تعیین شده بود، جایز نبود که آن را نپذیرد و انتخاب فرد دیگری را به آنان پیشنهاد دهد[۲۱۸]. در احتجاج با معاویه، به بیعت مهاجران و انصار با او، استناد کرد نه به منصوص بودن امامت خود[۲۱۹]. همچنین آن حضرت از اینکه کسی بخواهد بدون مشورت، زمام رهبری امت اسلامی را بر عهده بگیرد، به شدت نهی کرده و قتل او را مجاز دانسته است[۲۲۰].

در پاسخ از اشکال فوق باید گفت: در سخنان امیرالمؤمنین(ع) نسبت به ابوبکر و عمر، هم انتقاد و اعتراض آمده است و هم تعریف و تأیید و این دو ناظر به جنبه‌های مثبت و منفی آنان و نشانگر واقع‌نگری و انصاف امیرالمؤمنین(ع) درباره کسانی است که آنها را غاصب حق خود می‌دانست: «فَوَاللَّهِ مَا زِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقِّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ(ص) حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هَذَا»[۲۲۱]. همکاری امام(ع) با آنان نیز به این دلیل بود که امام(ع) رعایت مصلحت اسلام و مسلمانان را بر هر چیز دیگری مقدم می‌داشت: «وَ اللَّهِ لَأُسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِينَ وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً»[۲۲۲]. شرکت در جلسه شورای خلافت نیز فرصتی بود تا امام(ع) از حق خود که در حقیقت به مصلحت اسلام و مسلمین بود، دفاع کند. خودداری امام(ع) از پذیرش بیعت مردم پس از کشته شدن عثمان، از یک سو اعتراض به رفتار گذشته آنان بود که از امامت منصوص او روی برگردانده بودند و از سوی دیگر می‌دانست که در میان آنان کسانی هستند که روش عادلانه او در امامت را تحمل نخواهند کرد، می‌خواست حجت را بر آنان تمام کند که آنان خود با اصرار زیاد با او بیعت کردند، تا زشتی بیعت‌شکنی آنان نمایان‌تر باشد. بدین جهت امام(ع) پس از اصرار مردم، با این استدلال که چون با وجود یاوران، حجت بر او تمام است: «وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ»[۲۲۳] عهده‌دار زعامت سیاسی امت اسلامی شد. با وجود این‌گونه احتمالات، مناقشه در دلالت حدیث غدیر بر امامت، منطقی نیست. وجه احتجاج امام(ع) با معاویه به بیعت مهاجران و انصار نیز، استفاده از روش جدال احسن بود، تا راه هرگونه اعتذاری را بر معاویه ببندد. سخن امیرالمؤمنین(ع) درباره لزوم مشورت در تعیین رهبری امت اسلامی، مربوط به حکم ثانوی آن است، یعنی اگر جامعه اسلامی به هر دلیلی از پذیرش امامت کسی که امامتش منصوب و منصوص است، سر باز زد، روش مطلوب در تعیین امام، مشورت است،؛ چراکه نهاد رهبری در جامعه بشری از ضروریات است: «لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ»[۲۲۴] و روش مشورت در جایی که جامعه از رهبری امام منصوب و منصوص از جانب خدا محروم شد، مناسب‌ترین روش خواهد بود.

۹. در منابع شیعه[۲۲۵] روایاتی نقل شده است که مفاد آنها این است که شیعیان در عصر امامان اهل بیت(ع) معنای حدیث غدیر را نمی‌دانستند، بدین جهت درباره آن از امامان سؤال می‌کردند[۲۲۶]. اشکال مزبور وارد نیست،؛ چراکه اولاً پرسش درباره مطلبی، همیشه ناشی از ناآگاهی از آن نیست، بلکه می‌تواند انگیزه دیگری داشته باشد، مانند اینکه پرسشگر با کسی در آن مسأله اختلاف دارد و برای اثبات مدعای خود، آن را از شخصیت برجسته‌ای که سخنش برای آنان حجت است می‌پرسد. ثانیاً: در فضای اختناق‌آلودی که در عصر ائمه(ع) از سوی حکومت‌های اموی و عباسی بر شیعیان حاکم بود و فشار تبلیغاتی سنگین و گسترده‌ای که بر شیعیان اعمال می‌کردند، این احتمال وجود دارد که برخی از مسایل، بر عده‌ای از شیعیان مشتبه شده باشد، چنان‌که در مسأله صفات خداوند نیز چنین اشتباهاتی رخ داده است[۲۲۷].

۱۰. هنگامی که پیامبر اکرم(ص) در بستر بیماری منتهی به وفات او بود، عباس به علی(ع) گفت: بیا تا نزد پیامبر(ص) برویم و درباره امامت پس از وی از او سؤال کنیم، اگر امامت از آن ماست، پیامبر(ص) آن را بیان خواهد کرد، و اگر از ما نیست، مردم را نسبت به رعایت ما سفارش کند. حال اگر امامت امیرالمؤمین(ع) منصوص بود، عباس آن را می‌دانست و چنان مطلبی را نمی‌گفت و بر فرض که او فراموش کرده بود، علی(ع) آن را می‌دانست و به او یادآور می‌شد[۲۲۸]. همچنین، عباس خطاب به علی(ع) گفت: دستت را دراز کن تا با تو بیعت کنم و در نتیجه مردم بگویند: عموی پیامبر خدا با پسر عمویش بیت کرد و با تو مخالفت نشود[۲۲۹]. بر فرض درستی این سخنان، احتمال دارد مقصود عباس در سخن نخست، این بوده که از آنچه درباره امامت واقع خواهد شد، از پیامبر(ص) سؤال کنند، نه درباره اینکه امامت حق چه کسی است؟ و درباره سخن دوم او نیز ممکن است او از قراین و شواهد آگاه بود و یا حدس می‌زد که کسانی قصد دارند از طریق بیعت درباره امامت اقدام کنند و او می‌خواست پیشگیری کند، ولی امیرالمؤمنین(ع) یا آن را سودمند یا به مصلحت نمی‌دانست و نپذیرفت.[۲۳۰]

منابع

پانویس

  1. ر.ک: ادله امامه أمیر المؤمنین، ص ۵۸ و بدایة المعارف، ص ۴۰۹.
  2. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص
  3. «جایگاهتان آتش (دوزخ) است، همان (دوزخ) یار شماست» سوره حدید، آیه ۱۵.
  4. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، قسم الالهیات، ص۱۹۱.
  5. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص
  6. ر.ک: الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۱، ص ۶۰۹ فإنّا مهما شككنا في شي‏ء فلا نشكّ في أنّ لفظة (المولى) سواء كانت نصّا في المعنى الذي نحاوله بالوضع اللغويّ أو مجملة في مفادها لإشتراكها بين معان جمّة، و سواء كانت عريّة عن القرائن‏ لإثبات ما ندّعيه من معنى الإمامة أو محتفّة بها، فإنّها في المقام لا تدلّ إلّا على ذلك لفهم من وعاه من الحضور في ذلك المحتشد العظيم، و من بلغه النبأ بعد حين ممّن يحتجّ بقوله في اللغة من غير نكير بينهم، و تتابع هذا الفهم فيمن بعدهم من الشعراء و رجالات الأدب حتى عصرنا الحاضر، و ذلك حجّة قاطعة في المعنى المراد.
  7. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ص
  8. الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۴۸.
  9. ر.ک: رجال نجاشی، ص ۶۹ أن الشیخ المحدث الجلیل أبو عبد الله الحسین بن عبید الله بن إبراهیم الغضائری المتوفی ۴۱۱ه‍ کان قد ألف کتابا سماه (کتاب التسلیم علی امیرالمؤمنین (ع) بامرة المؤمنین). ر.ک: الذریعه ج۴ ص۱۸۰؛ کتاب التسلیم علی أمیر المؤمنین (ع) بامرة المؤمنین، للشیخ أبی عبدالله الحسین ابن عبیدالله بن ابراهیم الغضائری المتوفی النصف من صفر فی سنة ۴۱۱ و هو من مشایخ النجاشی. معجم المولفین: الحسین الغضایری الحسین بن عبیدالله بن ابراهیم البغدادی الغضایری من علماء و فقهاء الشیعة توفی فی صفر من تصانیفه: التسلیم علی امیرالمؤمنین.
  10. ابن طاووس، علی بن موسی تاریخ وفات مؤلف: ۶۶۴ ق محقق/ مصحح: انصاری زنجانی خوئینی ناشر: دارالکتاب مکان چاپ: ایران؛ قم سال چاپ: ۱۴۱۳ق.
  11. الغدیر، ج۱، ص۵۰۸.
  12. ر.ک: نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۹۲، دلائل الصدق، ج۵، ص۱۶۴. و الغدیر، ج ۱، ص ۳۵ و آیات ولایت در قرآن، ص۴۱.
  13. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵
  14. القاموس المحیط، ص۲۹۶.
  15. الغدیر، ج۱، ص۲۳.
  16. البدایة والنهایة، ج۵، ص۱۴۹.
  17. الذریعة، ج۷، ص۲۰۴.
  18. الغدیر، ج۱، ص۳۱۸.
  19. الغدیر، ج۱، ص۳۱۳-۳۲۵.
  20. ینابیع المودة، ص۴۳.
  21. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث غدیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۸۰.
  22. الغدیر، ج۱، ص۳۱۳-۳۲۵.
  23. الغدیر، ج۱، ص‌۵۷۳.
  24. روح المعانی، ج۶، ص۱۹۵؛ البدایة والنهایة، ج۵، ص۲۲۸.
  25. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴.
  26. الغدیر، ج۱، ص۵۷۵.
  27. ابکار الافکار، ج۳، ص۴۷۵.
  28. الفصل، ج۲، ص۱۴۱.
  29. مشکل الآثار، ج۲، ص۳۰۸؛ الصواعق المحرقة، ص۵۴؛ المستدرک، ج۳، ص۱۲۸، حدیث ۴۵۷۶؛ سلسلة الأحادیث الصحیحة، ج۶، ص۱۲۰۲، حدیث ۲۹۸۲.
  30. منهاج السنة، ج۴، ص۸۵.
  31. المسند، ج۱۴، ص۴۳۶، حدیث ۱۹۱۹۸؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴.
  32. البدایة والنهایة، ج۵، ص۱۵۰-۱۵۱.
  33. الغدیر، ج۱، ص۳۳۹-۳۷۵.
  34. الغدیر، ج۱، ص۳۷۸.
  35. سنن ابن‌ماجه، ج۱، ص۴۳، حدیث ۱۱۶.
  36. کتاب الولایة، ص۲۱۸.
  37. الفصول المهمة، ص۴۱.
  38. کتاب الولایة، ص۲۴۰.
  39. کتاب الولایة، ص۲۱۵.
  40. المستدرک، ج۳، ص۱۲۶، حدیث ۴۶۰۱.
  41. الغدیر، ج۱، ص۱۲۳، نقل از کتاب الولایة حافظ سجستانی.
  42. المستدرک، ج۳، ص۱۱۸، روایات ۴۵۷۶ و ۴۵۷۷؛ بحار الأنوار، ج۳۷، ص۱۹۱، از زید بن ارقم؛ الفصول المهمة، ص۲۴، از حذیفة بن اسید، عامر بن لیلی بن ضمرة و براء بن عازب؛ کتاب الولایة، ص۲۱۸، رقم ۴۹، از جابر بن عبدالله انصاری، و ص۲۳۲، رقم ۶۹، از عامر بن لیلی بن ضمرة و حذیفة بن اسید، و ص۱۹۶، رقم ۳۰، از هفده نفر از صحابه.
  43. ر.ک: مدخل حدیث ثقلین.
  44. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  45. النور المشتعل، ص۵۶.
  46. مناقب علی بن ابی‌طالب(ع)، ص۱۸، حدیث ۲۴.
  47. شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۵۸، حدیث ۲۱۲.
  48. المناقب، ص۱۳۵، حدیث ۱۵۲.
  49. فرائد السمطین، ج۱، ص۷۲، حدیث ۳۹ و ص۳۱۵، حدیث ۲۵۰.
  50. الغدیر، ج۱، ص۴۴۷-۴۵۷.
  51. الاحتجاج، ج۱، ص۵۵-۶۶.
  52. روضة الواعظین، ص۸۹-۹۹.
  53. بحار الانوار، ج۳۷، ص۲۰۱-۲۱۹.
  54. غایة المرام، ج۱، ص۳۲۵-۳۳۷.
  55. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
  56. ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.
  57. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  58. غایة المرام، ج۱، ص۳۰۵-۳۴۲.
  59. بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۸-۲۳۵.
  60. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۴۵.
  61. شرح المواقف، ج۷، ص۳۶۱.
  62. شرح المواقف، ج۷، ص۳۶۱؛ نیز ر.ک: نفحات الازهار، ج۶، ص‌۱۲۳، به نقل از «نهایة العقول» فخر رازی.
  63. المنهاج، ج۱، ص٣٧؛ المنهل الروی، ص۶؛ زاد المعاد، ج۴، ص۶۰.
  64. میزان الاعتدال، ج۳، ص۶۶۲.
  65. سیر اعلام النبلاء، ج۱۳، ص۲۶۰.
  66. الشافی، ج۲، ص۲۶۴.
  67. الشافی، ج۲، ص۲۶۴.
  68. میزان الاعتدال، ج۳، ص۲۴۷.
  69. نفحات الازهار، ج۶، ص۲۶۱.
  70. نهایة العقول، ج۴، ص۴۸۲.
  71. مشکل الآثار، ج۲، ص۳۰۸؛ الصواعق المحرقة، ص۲۵؛ مرقاة المفاتیح، ج۵، ص۵۷۴.
  72. صحیح البخاری، ج۱، ص۲۷۱؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۸۸۴.
  73. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۹۵۴، حدیث ۲۵۲۰.
  74. نهایة العقول، ج۴، ص۴۸۲.
  75. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث غدیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۸۱.
  76. تقریب المعارف، ص۱۵۴.
  77. مطالب السئول، ص۴۴-۴۵.
  78. المیزان، ج۶، ص۱۲.
  79. الغدیر، ج۱، ص۶۴۸-۶۵۱؛ نیز ر.ک: کنزالفوائد، ج۲، ص۹۱؛ تقریب المعارف، ص۱۵۴.
  80. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث غدیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۸۶.
  81. الشافی، ج۲، ص۲۶۰؛ المنقذ، ج۲، ص۳۳۴؛ کشف المراد، ص۵۰۰.
  82. حوارات عقلیة، ص۱۲.
  83. المغنی، ج۲۰، جزء اول، ص۱۵۱.
  84. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  85. مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۱۶۱.
  86. تفسیر ابن‌کثیر، ج۵، ص۴۲۵.
  87. الکشاف، ج۳، ص۵۲۳؛ تفسیر بیضاوی، ج۳، ص۳۷۳.
  88. تفسیر جلالین، ص۵۵۲؛ التبیان، ج۸، ص۳۱۷؛ مجمع البیان، ج۷-۸، ص۳۳۸؛ تفسیر ابوالفتوح رازی، ج۱۵، ص۳۴۶-۳۴۷؛ روح المعانی، ج۲۸، ص۲۲۸-۲۲۹.
  89. المغنی، ج۲۰، جزء اول، ص۱۵۰.
  90. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  91. الشافی، ج۲، ص۲۹۸-۳۰۱.
  92. المغنی، ج۲۰، جزء اول، ص۱۵۱.
  93. الشافی، ج۲، ص۳۰۴-۳۰۵.
  94. شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۲؛ الصواعق المحرقة، ص۵۶؛ مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۱۶۰.
  95. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث غدیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۸۶.
  96. الغدیر، ج۱، ص۶۵۴-۶۵۵.
  97. المغنی، ج۲۰، جزء اول، ص۱۴۷.
  98. مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۱۶۰.
  99. نفحات الازهار، ج۹، ص۲۲۳.
  100. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث غدیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۸۹.
  101. «و مردان و زنان مؤمن، دوستان یکدیگرند» سوره توبه، آیه ۷۱.
  102. المراجعات، ص۲۸۰-۲۸۱، مراجعه ۵۸.
  103. مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۱۶۲؛ الصواعق المحرقة، ص۵۵.
  104. السیرة النبویة، ج۴، ص۶۰۳.
  105. المسند، ج۱۶، ص۴۷۵، حدیث ۲۲۸۴۱ و ص۵۰۲، حدیث ۲۲۹۲۴.
  106. المغنی، ج۲۰، جزء اول، ص۱۵۴؛ الشافی، ج۲، ص۳۱۴.
  107. المغنی، ج۲۰، جزء اول، ص۱۵۳-۱۵۴؛ الاعتقاد والهدایة، ص۲۷۹-۲۸۰.
  108. ر.ک: الشافی، ج۲، ص۳۱۲-۳۱۴؛ اللوامع الإلهیة، ص۳۲۹.
  109. ابکار الافکار، ج۳، ص۴۷۶.
  110. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث غدیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۸۹.
  111. الغدیر، ج۲، ص۶۶-۷۵.
  112. مرآة المؤمنین، ص۴۱؛ الغدیر، ج۱، ص۵۱۰ به نقل از تاریخ حبیب‌السیر، ج۱، ص۴۱۱.
  113. الغدیر، ج۱، ص۵۱۰-۵۲۷.
  114. المغنی، ج۲۰، جزء اول، ص۱۴۷.
  115. الصواعق المحرقه، ص۵۶.
  116. سرّ العالمین، ص۱۸.
  117. تذکرة الخواص، ص۹۹.
  118. میزان الاعتمال، ج۱، ص۵۰۰.
  119. المسند، ج۱۷، حدیث ۲۳۴۵۳ و ۲۳۴۵۴؛ بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۷۷؛ البدایة والنهایة، ج۵، ص۲۳۱ و ج۷، ص۳۸۴؛ الریاض النضرة، ج۳، ص١٠٩؛ الإصابة، ج۱، ص۳۰۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۳، ص۲۰۸.
  120. الغدیر، ج۱، ص۶۶۴.
  121. تذکرة الخواص، ص۶۱؛ کنز الفوائد، ج۲، ص۹۸؛ الفصول المختارة، ص۲۳۶.
  122. «خواهنده‌ای عذابی رخ‌دهنده را خواست» سوره معارج، آیه ۱.
  123. تفسیر فرات بن ابراهیم، ص۱۹۰-۱۹۱؛ البرهان، ج۴، ص۳۸۱-۳۸۳؛ بحار الانوار، ج۳۷، ص۱۷۵-۱۷۶.
  124. شواهد التنزیل، ج۲، ص۲۸۶-۲۸۹، روایات ۱۰۳۰-۱۰۳۴؛ تذکرة الخواص، ص۵۸؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۸۲-۸۳، حدیث ۶۳؛ تفسیر قرطبی، ج۱۸، ص۲۴۲.
  125. الغدیر، ج۱، ص۴۶۱-۴۷۱.
  126. منهاج السنة، ج۷، ص۲۶.
  127. النهایة، ج۱، ص۱۳۴؛ لسان العرب، ج۲، ص۱۰۱.
  128. الفصول المهمة، ص۴۱.
  129. صحیح مسلم، ج۲، ص۹۸۱، کتاب الحج، حدیث ۴۳۰.
  130. منهاج السنة، ج۷، ص۲۶.
  131. الاتقان، ج۱، ص۵۶.
  132. «و نماز را در دو سوی روز و ساعتی از آغاز شب بپا دار» سوره هود، آیه ۱۱۴.
  133. تفسیر قرطبی، ج۹، ص۵.
  134. «و هر یک از شما در آن درخواهد آمد» سوره مریم، آیه ۷۱.
  135. الاتقان، ج۱، ص۶۱.
  136. «آیا در (کار) کسانی که ناسپاسی را جایگزین نعمت خداوند کردند ننگریسته‌ای؟» سوره ابراهیم، آیه ۲۸.
  137. تفسیر قرطبی، ج۹، ص۲۸۸.
  138. ر.ک: الإتقان، ج۱، ص۱۳۰-۱۳۱.
  139. منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
  140. الغدیر، ج۱، ص۴۸۹.
  141. «و خداوند بر آن نیست تا تو در میان آنان هستی آنان را عذاب کند» سوره انفال، آیه ۳۳.
  142. منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
  143. التفسیر الکبیر، ج۲۷، ص۲۴۲.
  144. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۴۸۹-۴۹۶.
  145. منهاج السنة، ج٧، ص٢٧.
  146. صحیح مسلم، ج۳، کتاب الأشربة، حدیث ۱۰۷.
  147. منهاج السنة، ج۷، ص۲۷.
  148. الغدیر، ج۱، ص۴۹۶-۴۹۷.
  149. منهاج السنة، ج۷، ص۲۲.
  150. الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۱، ص۴.
  151. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث غدیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۹۱.
  152. المناقب، ص۳۱۳ حدیث ۳۱۴؛ فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۹، حدیث ۲۵۱؛ الدر النظیم، ج۱، ص۳۳۲؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۶۷، خطبه ۷۳؛ و منابع دیگر. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۳۲۷-۳۳۸.
  153. الغدیر، ج۱، ص۳۳۹-۳۷۵.
  154. المستدرک، ج۳، ص۴۱۹، حدیث ۵۵۹۴؛ المناقب، ص۱۸۲، حدیث ۲۲۱ و منابع دیگر. ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۳۸۰.
  155. «ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.
  156. «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آورده‌اند، همان کسان که نماز برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند» سوره مائده، آیه ۵۵.
  157. «آیا پنداشته‌اید که به خود واگذاشته می‌شوید در حالی که هنوز خداوند کسانی از شما را که جهاد کرده‌اند و جز خداوند و پیامبرش و مؤمنان همرازی نگزیده‌اند معلوم نداشته است؟! و خداوند از آنچه انجام می‌دهید آگاه است» سوره توبه، آیه ۱۶.
  158. «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
  159. کتاب سلیم بن قیس، ص۱۷۱-۱۷۲.
  160. غایة المرام، ج۱، ص‌۳۲۴.
  161. أسنی المطالب، ص۴۹؛ الضوء اللامع، ج۹، ص۲۵۶، رقم ۸۰۶؛ البدر الطالع، ج۲، ص۲۹۷، رقم ۵۱۳.
  162. ینابیع المودة، ص۵۴۱، باب ۹۰؛ الامالی، طوسی، ص۵۶۰، حدیث ۱۱۷۳.
  163. کتاب سلیم بن قیس، ص۱۹۲.
  164. غایة المرام، ج۱، ص۳۲۳.
  165. الکافی، ج۱، ص۵۱۴، باب نادر جامع فی فضل الإمام وصفاته.
  166. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث غدیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۹۵.
  167. مطالب السئول، ص۴۴-۴۵.
  168. تذکرة الخواص، ص۶۰.
  169. الغدیر، ج۱، ص۶۵۰.
  170. نفحات الازهار، ج۹، ص۲۲۷.
  171. الغدیر، ج۱، ص۶۸۸ به نقل از کتاب «هدایة السعداء» تألیف دولت‌آبادی.
  172. مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۱۶۱؛ الإمامة و النص، ص۶۱۳.
  173. نفحات الازهار، ج۹، ص۲۶۵.
  174. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث غدیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۹۶.
  175. «جایگاهتان آتش (دوزخ) است، همان (دوزخ) یار شماست» سوره حدید، آیه ۱۵.
  176. شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱-۳۶۲؛ التفسیر الکبیر، ج۲۹، ص۲۲۷؛ مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۱۵۹.
  177. ابکار الافکار، ج۳، ص۴۷۵-۴۷۶.
  178. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۳.
  179. شرح التجرید، ص۴۷۷.
  180. شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۱، حاشیه.
  181. الصواعق المحرقة، ص۵۶.
  182. نفحات الازهار، ج۸، ص۱۶-۷۳؛ نیز ر.ک: الغدیر، ج۱، ص۶۱۵-۶۲۱.
  183. مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۱۶۰.
  184. المغنی، ج۲۰، جزء اول، ص۱۵۳-۱۵۴؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴؛ ابکار الافکار، ج۳، ص۴۷۵-۴۷۸؛ مختصر التحفة الإثنی عشریة، ص۱۶۱.
  185. ابکار الافکار، ج۳، ص۴۷۷.
  186. الإمامة و النص، ص۶۰۸-۶۱۰.
  187. المغنی، ج۲۰، جزء اول، ص۱۵۲.
  188. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۴.
  189. الصواعق المحرقة، ص۵۷.
  190. الخصال، ابواب دوازده‌گانه، حدیث ۴؛ الاحتجاج، ج۱، ص۷۵-۷۹.
  191. الامامة و السیاسة، ج۱، ص١۹.
  192. الغدیر، ج۱، ص۱۹۶-۱۹۷، به نقل از «اسنی المطالب»، تألیف شمس‌الدین جزری شافعی.
  193. کتاب الولایة، ص۱۶۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۳۴؛ المناقب، ص۱۳۳، حدیث ۱۳۴.
  194. الصواعق المحرقة، ص۲۱۹.
  195. مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۰-۳۳۱.
  196. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱؛ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۰.
  197. ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، مدخل حدیث من مات.
  198. المستدرک، ج۳، ص۱۳۴، حدیث ۴۶۲۸؛ فیض القدیر، ج۴، ص۴۵۵؛ الصواعق المحرقة، ص۵۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۷۱.
  199. التفسیر الکبیر، ج۱، ص۲۰۵.
  200. نهج البلاغة، خطبه ۷۴.
  201. نهج البلاغه، خطبه ۳.
  202. ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۶۵-۷۱؛ الفصول المهمة، ص۹۶-۱۴۲؛ المراجعات، ص۲۶۷-۳۰۰، شماره‌های ۸۳-۱۰۰.
  203. حوارات عقلیة، ص۱۲.
  204. ﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجًا مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيمًا «پس نه، به پروردگارت سوگند که ایمان نمی‌آورند تا در آنچه میانشان ستیز رخ داده است تو را داور کنند سپس از آن داوری که کرده‌ای در خود دلتنگی نیابند و یکسره (بدان) تن در دهند» سوره نساء، آیه ۶۵.
  205. الإمامة و النص، ص۴۱۴-۴۱۸.
  206. کشف الغمة، ص٣٠٣؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۲۳.
  207. الامالی، صدوق، ص۱۳۵؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۳۱۸.
  208. الکافی، ج۱، ص۴۰۷؛ بحارالانوار، ج۲۷، ص۲۴۸.
  209. «پیامبر بر مؤمنان از خودشان سزاوارتر است» سوره احزاب، آیه ۶.
  210. تفسیر ابن کثیر، ج۵، ص۴۲۵.
  211. بحار الأنوار، ج۴۸، ص۱۴۷.
  212. الامالی، طوسی، ص۲۱۱؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۴۴.
  213. الامالی، طوسی، ص۲۸۲، حدیث ۲۳.
  214. الإمامة و النص، ص۶۱۷-۶۱۸.
  215. الامامة والنص، ص۶۲۱.
  216. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۶۲.
  217. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۶۲.
  218. الإمامة و النص، ص۶۲۶-۶۲۷.
  219. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۶۲؛ الإمامة و النص، ص۶۳۰-۶۳۱.
  220. عیون اخبار الرضا، ج۲، ص۶۷.
  221. نهج البلاغه، خطبه ۳ و ۶.
  222. نهج البلاغة، خطبه ۷۴؛ نیز ر.ک: المناقب، ص۳۱۳، ح۳۱۴.
  223. نهج البلاغة، خطبه ۳.
  224. نهج البلاغة، خطبه ۴۰.
  225. الأمالی، صدوق، ص۱۰۷؛ معانی الاخبار، ص۶۵-۶۶؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۲۳.
  226. الإمامة و النص، ص۶۱۴.
  227. التوحید، باب ۱۱، حدیث ۳ و ۹.
  228. أبکار الأفکار، ج۳، ص۴۲۹.
  229. شرح المقاصد، ج۵، ص۲۶۲.
  230. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «حدیث غدیر»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۹۷.
بازگشت به صفحهٔ «حدیث غدیر در کلام اسلامی».