موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد

آشنایی اجمالی

ابوحامد محمد بن محمد بن محمد بن احمد غزالی طوسی ملقب به «حجت الاسلام» در سال ۴۵۰ه در طابران طوس به دنیا آمد. [۱] پدرش مردی تهیدست، اما عابد و دانش دوست بود که به زودی درگذشت؛ اما هنگام مرگ سرپرستی این دو فرزند را به یکی از دوستان صوفی خود واگذارد و او با اندک میراثی که برای ایشان باقی گذاشته بود، هزینه زندگی و تعلیم و تربیت آن دو را تأمین نمود. چون ماترک پدر به اتمام رسید و حتی تهیه قوت و غذا برایشان مشکل بود، آنان را به مدرسه فرستاد؛ چه اینکه شاید رفتن به مدرسه در آن روزگار، هم به نوعی تأمین قوت و غذا بود، هم تعلیم و یادگیری فقه؛ چنان که خود غزالی در این باره می‌‌گوید: به مدرسه به طلب فقه می‌‌رفتیم تا از این راه نان و روزی خود را حاصل کنیم. [۲] به هر حال وی نخست بخشی از فقه را در طوس نزد فقیه آن دیار احمد رادکانی فرا گرفت، سپس راهی نیشابور شد و به همراه جمعی از طالبان دانش به آموختن فقه کمر همت بست. چندی از ورود وی به نیشابور نگذشته بود که با امام الحرمین ابوالمعالی جوینی از فقهای شافعی و اشعری مذهب آن روزگار آشنا شده و ارتباطی تنگاتنگ برقرار ساخت و از وی بهره‌های فراوانی برد و به زودی خود نیز از علما و دانشمند صاحب نظر در فقه و برخی علوم دیگر گردید و از بسیاری از دوستان و هم قطاران خود پیشی گرفت و آوازه‌اش در بلاد گوناگون منتشر شد. [۳] گفته شده به جرجان نیز مسافرت کرد و بخشی از فقه را نزد ابونصر اسماعیلی فرا گرفت. [۴] پس از نیشابور به لشکرگاه نزدیک نیشابور نزد خواجه نظام الملک وزیر مقتدر و معروف آلب ارسلان و ملکشاه سلجوقی رفت و چون آنجا محل رفت وآمد علما و فقها و دانشمندان بود و جمعی در آن حاضر بودند؛ مناظره‌ای میان ایشان درگرفت و غزالی در مناظره پیروز شد و مورد تمجید و تکریم قرار گرفت و با پی بردن به شأن و مقام وی شهرتش دو چندان گردید. این امر سبب گردید تا نظام الملک وی را به مدرسی نظامیه بغداد بزرگ‌ترین مرکز علمی ـ کلامی و فقهی اشعریان و شافعیان برگزیند. با ورود وی به بغداد در ۴۸۴ه و اشتغال به تدریس و مناظره، جایگاه علمی وی در بغداد بر خاص و عام روشن گردید و آوازه‌اش بغداد و دیگر شهرها را تحت تأثیر قرار داد تا بدانجا که بر بسیاری از امرا و بزرگان برتری یافت؛ اما در این مقام و مسئولیت بیش از چهار سال دوام نیاورد و بر اثر انقلاب درونی که در وجودش پدیدار شد، دچار آشفتگی گردید و به طور کلی تدریس و مناظره را رها کرد و در ذی القعده ۴۸۸ه به قصد انجام مناسک حج راهی مکه شد و برادرش احمد را به جای خود نشانید. در سال ۴۸۹ه به دمشق رفت و از آنجا به بیت المقدس سفر کرد. گفته شده وی مدت درازی در دمشق اقامت کرد و در آنجا به تألیف چند کتاب از جمله معروف‌ترین اثر خود یعنی احیاء العلوم پرداخت و با جدّیت تمام به تهذیب و مجاهدت با نفس و مسائل اخلاقی روی آورد. [۵] بنا بر نقلی وی مدت ده سال در دمشق اقامت کرد و در این مدت به مصر و اسکندریه نیز سفر کرد. [۶] غزالی سرانجام با این ایده و تفکر که تنها راه سعادت و دست یافتن به مقصود، طی مراحل عرفان و اخلاق و تهذیب نفس است، به وطنش مراجعت کرد و فخرالملک پسر نظام الملک که در این دوران نوبت وزارت به وی رسیده بود، او را به نیشابور دعوت کرد و مدرسی مدرسه نظامیه آنجا را به وی سپرد و تا مدتی در این سمت باقی بود؛ ولی به هر حال از جوشش درونی وی به مسائل عرفانی و اخلاقی نه تنها کاسته نشد، بلکه آن را به صورت جدی‌تر پی گرفت. [۷] بدین منظور نیشابور را رها کرد و به طوس بازگشت و در کنار منزلش مدرسه‌ای برای طالبان علم و خانقاهی برای صوفیان بنا کرد و به تدریس مسائل گوناگون در این دو محل پرداخت. [۸] به گفته ذهبی اوقات خویش را با برنامه‌ریزی، صرف شاگردان مدرسه و مریدان خانقاه نمود و تا پایان عمر به همین امر و تصنیف و تألیف دست یافته‌های خویش مشغول بود. [۹]

سبکی در شرح حال مفصلی که از وی داده است می‌‌نویسد: امام غزالی در فقه مذهب شافعی داشت و در اصول دین پیرو اشاعره بود. او جامع علوم منقول و معقول بود. در فقه، اصول، منطق، کلام، حدیث، مناظره، مسائل اختلافی بین مذاهب مهارت داشت و در تمام این فنون تألیفاتی دارد. فردی باذکاوت بود و از هوش و حافظه خارق‌العاده ای برخوردار بود. [۱۰] گفته شده وی با وجود آنکه بخش عظیمی از صحاح ستّه را از مشایخ فرا گرفت، هیچ روایتی از وی نقل نشده است. [۱۱] از وی اشعاری نیز نقل شده که حکایت از ورود وی در شعر دارد. [۱۲] به هر حال ابوحامد گرچه فردی صاحب نظر در فلسفه، عرفان، اخلاق، فقه و غیره بود، آرای او خالی از ایراد و اشتباه نیست. ذهبی معتقد است در احیاء العلوم وی احادیث غیر قابل قبولی آمده است. نیز در تصنیفاتش مسائل و مطالبی آمده که حتی قابل پذیرش هم مذهبان او، یعنی شافعیان نیست. [۱۳] سرانجام غزالی در سال ۵۰۵ه در زادگاه خویش، طابران از دنیا رفت و در همانجا به خاک سپرده شد. [۱۴]

از وی آثار و تألیفات فراوانی بر جای ماند که عبارت‌اند از: الاجوبة المسکته عن الاسئلة المبهته، احیاء علوم الدین، اخلاق الابراء و النجاة من الاشرار، اساس القیاس، اساس المذاهب، اسرار الانوار الالهیه بالآیات المتلوه، اسرار الحروف و الکلمات، اسرار المعاملات، اسرار الملکوت، الاشارة المعنویة و الاسرار الحرفیه، اشراق المأخذ، الاقتصاد فی الاعتقاد، الحام العوام عن علم الکلام، الاملاء علی مشکل الاحیاء، الانتصار لما فی الاجناس من الاسرار، الانیس فی الوحده، بدایة الهدایة فی الموعظه، بدائع الضنیع، البدور فی اخبار البعث و النشور، البسیط فی الفروع، البیان فی مسالک الایمان، النبر المسبوک فی نصائح الملوک، تحفة الادله، تحقیق المأخذ، تدلیس ابلیس، تعلیق الاصول، تهافت الفلاسفة فی العقائد و الکلام، الجوابات المرقومه، جواب مفصل الخلاف، جواهر القرآن، حجة الحق، حجة الشرع، حصن المأخذ، حقیقة القوانین، حل الشکوک، خلاصة الفقه، حدائق الدقائق، حیاة القلوب، خزائن الدین، الدرج، الدر المنظوم و السر المکتوم، خاتم فی علم الحروف، الدرة الفاخرة فی کشف علوم الآخره، ذکر العالمین، الذهب الابریز، رسالة التسریح، رسالة الحدود، الفلسفی، رسالة الطیر، رسالة فی رجوع اسماء اللّه تعالی الی ذات واحده، الرسالة القدسیة بادلتها البرهانیه، الرسالة اللدنیّه، الرسالة المسترشدیه، روضة الطالبین و عمدة السالکین، زاد المتعلمین، زاد الآخره، زجر النفس، سبل السلام، سدرة المنتهی، السر المصون و الجوهر المکنون، سرائر العیوب، سرّ العالمین و کشف ما فی الدارین، شفاء العلیل فی القیاس و التعلیل، شفاء القلوب، صرة الأنام، عنصر النجاة، عنقود المختصر و نقاوة المفتقر فی تلخیص اختصار مختصر المزنی، العنوان، غایة الغور فی الدور، غایة الفصول، غایة الوصول فی الاصول، غرر الدرر فی المواعظ، الغور فی الدور فی المسئلة السریجیّه، فاتحة العلوم، الفتاوی، فرض الدین، فرض العین، فضائح الاباضیه، الفکرة و العبره، فواتح السور، فیصل التفرقة بین الاسلام و الزندقه، قانون الرسول، القربة الی اللّه سبحانه و تعالی، القسطاس المستقیم، قواعد العقائد، القول الجمیل فی الرد علی من غیّر الانجیل، کتاب التوحید و اثبات الصفات، کتاب الحدود، الفرق بین الصالح و غیر الصالح، الکشف و التبیین فی غرور الخلق اجمعین، کنز العده، کنوز الجواهر، کیمیای سعادت، کنز القوم و السرّ المکتوم، لباب اللباب، لب الالباب، السلوک، المأخذ فی الخلاف بین الخنفیّه، المبادی و الغایات فی قتل المسلم بالذمی، محک النظر، مدخل السلوک الی منازل الملوک، مدارج الاستدراج، مدرج الزلق، مراقی الزلفی، مرشد الطالبین، مرشد السالکین و منقذ الهالکین، المسائل المستظهریه، المستصفی فی اصول الفقه، مشکاة الانوار فی ریاض الازهار، مشکاة الانوار فی لطائف الاخبار، مشکاة الانوار و مصفاة الاسرار فی تفسیر آیة النور و غیره، المصالح و المفاسد، مصطفیات الاسرار، معارج القدس الی مدارج النفس، المعارف العقلیه و الحکم الالهیّه، المعتقد، معراج السالکین، معرفة النفس، معیار العلم فی المنطق، مفتاح الدرجات، مقاصد الاقطار، مقاصد الفلاسفه، مقامات العلماء بین یدی الخلفاء و الامراء، المقصد الاسنی فی شرح اسماء اللّه الحسنی، المقصد الاقصی، مقصد الخلاف فی علم الکلام، مناقضات، المنتحل فی علم الجدل المتحول، منشأ الرسالة فی احکام الزیغ و الضلاله، المنقذ من الضلال و المفصح عن الاحوال، منهاج العابدین، میزان العمل، نصیحة الملوک فارسی، نیر العالمین، نزهة السالکین، الوجیز فی الفروع، الوسیط فی الفروع، یاقوت التأویل فی تفسیر التنزیل، یواقیت العلوم[۱۵][۱۶]

منابع

  1.   جمعی از پژوهشگران، فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۴

پانویس

  1. وفیات الاعیان، ج ۴، ص۲۱۸.
  2. طبقات الشافعیة الکبری، ج ۶، ص۱۹۳ ـ ۱۹۴.
  3. تاریخ الاسلام، ج ۳۵، ص۱۱۵ ـ ۱۱۶.
  4. سیر اعلام النبلاء، ج ۱۹، ص۳۳۵.
  5. مرآة الجنان، ج ۳، ص۱۳۶.
  6. بقات الشافعیه (اسنوی)، ج ۲، ص۱۱۳.
  7. تاریخ مدینة دمشق، ج ۵۵، ص۲۰۲ ـ ۲۰۳.
  8. وفیات الاعیان، ج ۴، ص۲۱۸.
  9. سیر اعلام النبلاء، ج ۱۹، ص۳۲۵.
  10. طبقات الشافعیة الکبری، ج ۶، ص۱۹۲ ـ ۱۹۳ و ۱۹۶.
  11. المنتخب من السیاق، ص۸۴.
  12. الوافی بالوفیات، ج ۱، ص۲۷۷.
  13. سیر اعلام النبلاء، ج ۱۹، ص۳۲۹ و ۳۳۹.
  14. المنتظم، ج ۱۷، ص۱۲۷.
  15. هدیة العارفین، ج 2، ص 79 ـ 81.
  16. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۴، ص۳۵۷-۳۵۹.