عامر بن واثله کنانی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(تغییرمسیر از ابوطفیل)
عامر بن واثله کنانی
تصویری کهن از مدینه
نام کاملعامر بن واثله کنانی
جنسیتمرد
کنیهابوطفیل
از قبیلهکنانه
پدرواثله بن عبدالله بن عمیر
پسر
تاریخ تولد۲ هجری
محل زندگی
درگذشت۱۰۰ هجری
از اصحاب
حضور در جنگ

مقدمه

عامر فرزند واثله بن عبدالله بن عمیر معروف به کنیه‌اش ابوطفیل از قبیله کنانه و صحابی بزرگوار رسول خدا (ص) و از یاران باوفا و یکی از بهترین موالیان امیرمؤمنان (ع) بود.

عامر، در سال دوم هجری مقارن با جنگ احد متولد شد و هشت سال از حیات پربرکت رسول خدا (ص) را درک نمود. بعد ساکن کوفه شد و از آنجا به مکه رفت و ساکن شد، و در زمره اصحاب حضرت علی (ع) درآمد و در همه جنگ‌های آن حضرت شرکت جست و سرانجام در سال ۱۰۰ و به قولی ۱۱۰ هجری در زمان امام محمد باقر (ع) بدرود حیات گفت. او آخرین صحابی پیامبر (ص) بود که چشم از جهان فرو بست[۱].

خود در این باره می‌گوید: «از کسانی که چشمشان به جمال نورانی پیامبر (ص) روشن شده باشد، کسی جز من در روی زمین باقی نمانده است»[۲].[۳]

ابوطفیل راوی احادیث معتبر و معروف

ابوطفیل علاوه بر این که از یاران امیرمؤمنان علی (ع) بود، روایاتی که از نظر ما شیعه امامیه که اهمیت بسیار فوق العاده‌ای دارد را نقل کرده است: از جمله حدیث معتبر و پُر اهمیت ثقلین، که پیامبر خدا (ص) فرمود: «قرآن و اهل‌بیت من دو ثقل و گوهر گرانبها در میان امت قرار دارند و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در قیامت کنار حوض بر من وارد شوند»، و... و از جمله روایات مهمی که ابوطفیل از پیامبر اسلام (ص) نقل کرده است حدیث غدیر خم است که رسول خدا (ص) حضرت علی (ع) را به خلافت و جانشینی خود در حجة الوداع در غدیر خم معرفی فرمودند، که در حدیث ذیل متن یکی از روایات ابوطفیل را خواهیم آورد و از جمله روایاتی که ابوطفیل نقل کرده داستان بیعت ابن ملجم مرادی است که از اخبار غیبی امیرمؤمنان (ع) است که در شرح حال عبدالرحمان بن ملجم مرادی در همین اثر خواهد آمد.

اینک متن حدیث غدیر و ثقلین: ابوطفیل حدیث غدیر که در ضمن آن موضوع ثقلین آمده را چنین نقل کرده که گفت: پیامبر خدا (ص) در غدیر خم در حجة الوداع برای مردمی که از حج باز می‌گشتند، خطبۀ مفصلی خواند و در آن علی بن ابی طالب (ع) را به عنوان خلیفه و جانشین خود معرفی کرد و فرمود: «ای مردم، هر کس را من مولای اویم، همانا علی مولای اوست، و آن همین علی است»[۴]

سپس حضرت با دست خود، دست علی (ع) را گرفت و بالا برد به طوری که زیر بغل پیامبر (ص) و علی (ع) دیده شد، در این موقع فرمود: «بارالها، هر کس علی را دوست دارد، تو او را دوست بدار، و هر کس او را دشمن بدارد، تو او را دشمن بدار؛ خداوندا، یاری کن کسی که علی را یاری کند، و خوار کن کسی که علی را خوار کند...[۵].

بعد رسول خدا (ص) ادامه داد تا آنجا که فرمود: آگاه باشید، و همانا فردای قیامت - که در حوض بر من وارد می‌شوید - از شما سؤال خواهم کرد، با این عزیزانی که خدا را بر عزت و اهمیّت آنان گواه گرفتم، چه کردید؟ - شما با این دو گوهر پرارزش پس از من چگونه عمل نمودید؟ - بنابراین مراقب باشید و بنگرید با این دو ثقل و دو گوهر پرارزش که به عنوان جانشین خود قرار دادم، چگونه رفتار خواهید کرد تا مرا ملاقات نمایید.[۶]

بعضی از حاضران پرسیدند: ای رسول خدا، این دو ثقل و دو گوهر گران‌بها کیستند؟ فرمود: «اما ثقل اکبر، کتاب خدای عزوجل (قرآن) است که وسیله‌ای است از طرف خدا در دست من و از من در دستان شما، بنابراین یک طرف آن در دست خداست و طرف دیگر به دست شماست و این کتاب خدا، علم گذشته دنیا و علم آیندۀ آن تا روز قیامت را در بر دارد؛ و اما ثقل اصغر، همان حلیف و ملازم قرآن است که او علی بن ابی طالب و عترت من است و این دو از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند»[۷].

شخصی به نام معروف بن خرّبوذ می‌گوید: من این حدیث را به امام باقر (ع) عرضه داشتم. حضرت فرمود: «ابوطفیل راست گفته است، من این حدیث را در کتاب علی (ع) یافتم»[۸].

آری، رسول گرامی اسلام (ص) برای آنکه پس از خود امت او بدون پیشوا و امام نباشند، به طور مکرر حضرت علی (ع) را به جانشینی خود نزد مردم معرفی کرد و در آخرین حجی که آورد (حجة الوداع) باز هم مردم را در گرمای سوزان سرزمین حجاز در غدیر خم جمع کردند و پس از ادای نماز ظهر، در میان آنان خطبه‌ای – که مختصری از آن قبلاً گذشت – برای مردم خواندند و امیرالمؤمنین علی (ع) را به عنوان ثقل اصغر و ملازم و هم‌ردیف قرآن قرار دادند و به مردم اطاعت از او را سفارش نمودند. اما هیهات که هنوز جنازه پیامبر (ص) روی زمین بود، سفارش‌های آن حضرت را نادیده گرفتند و حضرت علی (ع) را خانه‌نشین کردند، و مضی ما مضی.[۹]

ابوطفیل در جنگ جمل و نقل خبر غیبی از علی (ع)

ابوطفیل در مسیر حرکت به سوی بصره برای دفع فتنه ناکثین و سپاه جمل باز هم یک خبر مهم غیبی از مولایش امیرمؤمنان (ع) روایت کرده است، او می‌گوید: در مسیر حرکت امیرالمؤمنین، علی (ع) از مدینه به بصره برای دفع فتنه ناکثین هنگامی که به ذی قار رسیدند، خطاب به یاران و همراهان فرمودند: «به زودی از جانب کوفه دوازده هزار و یک مرد به یاری شما می‌آیند».

ابوطفیل می‌گوید: من هنگامی که این خبر غیبی و مکاشفه را از زبان حضرت امیر (ع) شنیدم از روی دقت و کنجکاوی روی تپه‌ای در ذی قار نشسته و منتظر ورود و شمارش دقیق افراد کوفی ماندم. به خدا قسم، آنان را یکی یکی برشمردم، همان عددی که حضرت علی (ع) فرموده بود نه یک تن کمتر بود و نه یک تن افزون[۱۰].

اگرچه در تاریخ راجع به حضور ابوطفیل در جنگ جمل خبری نیامده است، اما از این نقل خبر غیبی، به خوبی استفاده می‌شود که او در جنگ جمل حضور داشته است، اما خبر دیگری از تلاش او در جهاد در رکاب امیرمؤمنان (ع) نیامده است.[۱۱]

ابوطفیل در جنگ صفین

وی از کسانی است که در صفین و جنگ با شامیان همۀ رشادت و دلیری خویش را به کار گرفت و موقعی که احساس کرد نیروهای عراقی تحلیل رفته و سستی از خود نشان می‌دهند، و جمعی از سران یاران امام (ع) به شهادت رسیده‌اند اشعاری در تهییج نیروهای خودی بر ضد معاویه سرود. و در یکی از همان روزها، جنگ سختی علیه سپاه دشمن ترتیب داد و او ساعاتی پس از یک هجوم شکننده، نزد حضرت بازگشت و عرض کرد: ای امیرمؤمنان، شما به ما خبر دادید که شریف‌ترین نوع مرگ، شهادت در راه خدا و پربهره‌ترین کارها، صبر و پایداری است؛ به خدا سوگند، ما در میدان نبرد، چنان صبر و پایداری کردیم که گروهی از ما، کشته شدند، کشتگان ما شهید و زندگان ما سعادتمندند، بازماندگان و بقایای ما، انتقام خون کشتگان خود را از دشمن می‌گیرند، اگرچه در این روز صفوف یک پارچه ما به هم ریخته و توان نظامیان تحلیل رفته و برگزیدگان ما از میان رفته‌اند و ضعیف و ناتوانان مانده‌اند، اما ما دینی داریم که دستخوش هوس‌ها نمی‌شود و ایمانی داریم که هرگز دچار شک و شبهه نمی‌گردد[۱۲].

ابوطفیل با این سخنان دلگرم ‌کننده بر ادامه نبرد با شامیان تأکید مجدد نمود و سپاهیان عراقی را در ادامه نبرد با شامیان تهییج کرد[۱۳].

پاسخ ابوطفیل به دشنام عمرو عاص و مروان

ابوطفیل نه تنها دشمن را با نیروی بازوان و دلاوری‌های اعجاب‌انگیز خود ضربه می‌زد بلکه از طریق سروده‌های حماسی خود سپاهیان عراق را بر ضد لشکریان معاویه تهییج می‌نمود و در مناسبت‌های مختلف با اشعار خود کمر دشمن را درهم می‌شکست، و روحیۀ آنها را سخت تحت تأثیر قرار می‌داد؛ تا جایی که عمرو عاص و مروان بن حکم از شدت ناراحتی لب به ناسزا گشودند و ابوطفیل را مورد شتم و دشنام قرار دادند، چون این خبر به اطلاع وی رسید چند بیتی در پاسخ دشنام آنان سرود[۱۴].[۱۵]

ابوطفیل در مجلس معاویه

همواره یکی از آرزوهای معاویه، پس از شهادت امیرالمؤمنین (ع) و استقرار حکومت ظالمانه‌اش ملاقات با ابوطفیل بود که بالاخره به این آرزو رسید، و در یکی از روزها که ابوطفیل با معاویه دیدار داشت معاویه خواست با سؤال‌هایی او را آزار دهد و حقد و کینه جنگ صفین را درمان کند، اما از این راه طرفی نبست و با جواب‌های کوبنده و ارادتمندانه وی به امیرمؤمنان (ع) مواجه شد! اصل داستان چنین است:

علامه امینی از کتاب الامامة و السیاسة و مسعودی در مروج الذهب و تاریخ الخلفاء این داستان را نقل کرده‌اند، اما در اینجا به استناد کتاب الامامة و السیاسة به نقل الغدیر می‌پردازیم: ابوطفیل برای دیدار برادرزاده خود، که در سپاه معاویه بود، به شام آمد. خبر ورود وی به شام به گوش معاویه رسید، فوراً دستور داد او را به حضورش بیاورند. ابوطفیل، این پیرمرد با شخصیت و بزرگوار به ناچار نزد معاویه رفت. معاویه با مشاهدۀ او گفت: تو ابوطفیل، عامر بن واثله هستی؟ گفت: آری. گفت: تو جزو کسانی بودی که در قتل امیرالمؤمنین عثمان، شرکت داشتی؟ ابوطفیل گفت: خیر، ولی از کسانی هستم که شاهد تسخیر خانه و قتلش بودم و به یاریش نشتافتم، معاویه گفت: چرا یاریش نکردی؟ عامر گفت: چون هیچ یک از مهاجرین و انصار به یاریش برنخاستند.

معاویه گفت: به خدا سوگند، یاری و کمک به او هم وظیفه تو بود و هم وظیفه آنان و چون به وظیفه خود عمل نکردید و از یاری او شانه خالی نمودید، خداوند هم شما را به سزای آن رساند و به این حال و وضعی که دارید، گرفتار نمود.

ابوطفیل فوراً گفت: اگر یاری عثمان وظیفه همه بود، پس چرا تو که مردم شام، تحت فرمانت بودند، وقتی دیدی او در آستانه کشته شدن است، به یاری او نشتافتی؟ معاویه با سفسطه گفت: مگر همین حالا که به خونخواهی او برخاسته‌ام، کمک به او به شمار نمی‌آید؟ ابوطفیل خندید و گفت: چرا، این هم یاری است ولی این بیت شعر عبید بن الرص مناسب حال من و توست که گفت: بعد از مرگم بر من نوحه‌سرایی خواهی کرد، ولی تا زنده‌ام هیچ کمکی به من نکردی.[۱۶]

در همین حال، مروان بن حکم، سعید بن عاص و عبدالرحمن بن حکم وارد شدند و هر یک در محلی نشستند.

معاویه از آنها پرسید: این پیرمرد را می‌شناسید؟

گفتند: خیر. گفت: این پیرمرد، دوست صمیمی علی بن ابی طالب است، این همان سوار جنگجوی صفین و شاعر مردم عراق، ابوطفیل است.

سعید بن عاص گفت: حال او را شناختیم، چرا مجازاتش نمی‌کنی؟ و در آن مجلس، دیگران هم که نظاره‌گر این صحنه بودند، همگی برای خشنودی معاویه به ابوطفیل دشنام دادند. ولی معاویه بر آنها تاخت و آنان را از بی‌احترامی به او منع کرد و گفت: بسا ممکن است با مساعد شدند اوضاع، اسباب زحمت و دردسر شما شود. سپس معاویه، از ابوطفیل پرسید: آیا تو اینها را می‌شناسی؟

ابوطفیل گفت: نه بدشان را می‌گویم و نه خیری از آنها دیده‌ام.

معاویه باز پرسید: آیا هنوز هم علی را دوست داری؟ ابوطفیل گفت: عشق و علاقۀ من به حضرت علی (ع) مانند عشق و علاقۀ مادر موسی به فرزندش موسی بود و از این که در حق آن حضرت کوتاهی و قصور کرده‌ام، به درگاه خدا می‌نالم[۱۷].

معاویه خندید و گفت: ولی به خدا سوگند، اگر از اینها که اکنون در کنار من نشسته‌اند، دربارۀ من بپرسند، چنین سخنی که تو در حق علی گفتی، اینان در حق من نخواهند گفت. مروان با این که مداح و چاپلوس دربار معاویه بود این جا یک کلام حق بر زبان آورد و گفت: آری ما چنین نخواهیم گفت، به خدا سوگند، ما حرف بی‌اساس نخواهیم زد[۱۸].

آری، این مرد بزرگ و پیر سالخورده و صحابی بزرگ رسول خدا (ص) با جرئت و شهادمت و صراحت حق را به زبان آورد و از قدرت و شوکت معاویه در بیان فضایل امیرالمؤمنین علی (ع) نهراسید، رحمت و رضوان خدا بر او باد.[۱۹]

منابع

پانویس

  1. ر. ک: تاریخ بغداد، ج۱، ص، ۱۹۸؛ اسدالغابه، ج۳، ص۹۶؛ الاغانی، ج۱۵، ص۱۴۳؛ سیر اعلام النبلاء، ج۵، ص۳۸۸؛ تهذیب التهذیب، ج۴، ص۱۷۱.
  2. قاموس الرجال، ج۵، ص۱۹۹.
  3. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۰۳-۸۰۴.
  4. «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَإِنَّ عَلِيّاً مَوْلَاهُ وَ هُوَ هَذَا»
  5. «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ...»
  6. «أَلَا وَ إِنِّي سَائِلُكُمْ بِالثَّقَلَيْنِ مِنْ بَعْدِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَكُونُونَ خَلَفْتُمُونِي فِيهِمَا حِينَ تَلْقَوْنِي»
  7. ر. ک: خصال صدوق، باب الاثنین، ص۶۵- ۶۶. حدیث ثقلین به طور متواتر از طرف شیعه و اهل سنت نقل شده است. رجوع شود به: مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۱۷؛ مناقب ابن مغازلی شافعی، ص۲۳۵؛ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۲- ۶۶۳، ح۳۷۸۶؛ مصابیح السنة، ج۴، ص۱۸۵، ح۴۸۰۰؛ خصائص نسائی، ص۲۱؛ سیره حلبی، ج۳، ص۳۳۶؛ تفسیر خوارزمی، ج۸، ص۱۶۳؛ الفصول المائة فی حیاة ابی الائمة علی (ع)، ج۱، ص۵۵۸ و ج۱، ص۶۴۰–۶۸۹.
  8. خصال صدوق، باب الاثنین، ص۶۵-۶۶.
  9. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۰۵-۸۰۶.
  10. تاریخ طبری، ج۴، ص۵۰۰.
  11. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۰۶-۸۰۷.
  12. يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّكَ نَبَّأْتَنَا أَنَّ أَشْرَفَ الْقَتْلِ الشَّهَادَةُ وَ أَحْظَى الْأَمْرِ الصَّبْرُ...وقعة صفین، ص۳۱۰.
  13. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۰۷-۸۰۸.
  14. وقعة صفین، ص۳۱۳.
  15. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۰۸.
  16. لَأَعْرِفَنَّكَ بَعْدَ الْمَوْتِ تَنْدُبُنِي وَ فِي حَيَاتِي مَا زَوَّدْتَنِي زَادِي‏
  17. وقعة صفین، ص۵۵۳.
  18. الغدیر، ج۹، ص۱۳۹؛ ر. ک: تاریخ الخلفاء، ص۱۷۶؛ مروج الذهب، ج۳، ص۲۵؛ الآغانی، ج۱۵، ص۱۴۵ آمده است: «معاویه در ادامه پرسید: گریه تو در فراق علی چگونه بود؟ ابوطفیل گفت: مانند گریه مرد و زنی که فرزندی برایشان نمانده باشد».
  19. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام علی، ج۲، ص۸۰۹-۸۱۱.