سند حدیث غدیر

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

آشنایی اجمالی با حدیث

این حدیث از احادیث متواتره‌ای است که هیچ کس نمی‌تواند در صدور آن از پیامبر (ص) تردید داشته باشد، تا آنجا که علامه امینی در کتاب گرانقدر «الغدیر» این حدیث را از صد و ده نفر از صحابه و یاران پیامبر (ص) و از سیصد و شصت دانشمند و کتاب معروف اسلامی نقل کرده است و در غالب کتب تفسیر و تاریخ و حدیث عامّه ذکر شده است.

مرحوم میر حامد حسین در کتاب عبقات الانوار چنین آورده است: ... از این عبارت (مرحوم سید بن طاووس در اقبال) ظاهر است که ابن عقده کتابی خاص برای ذکر طرق حدیث غدیر تصنیف نموده که آن را به «حدیث الولایه» مسمّی ساخته و به یکصد و پنج طریق، این حدیث را ذکر کرده... و در کتاب «غایة المرام» هشتاد و نُه حدیث از عامّه در ارتباط با حدیث شریف غدیر خم نقل شده است[۱].

حافظ سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی در ینابیع الموده می‌نویسد:

در کتاب مناقب، محمد بن جریر طبری صاحب تاریخ، خبر غدیر خم را از هفتاد و پنج طریق روایت کرده، و کتابی در این موضوع به نام «الولایة» نوشته است، همچنین ابوالعباس احمد بن محمد بن سعید بن عقده خبر غدیر خم را روایت کرده، و کتابی در این موضوع به نام «الموالاة» نوشته و طُرق خبر را از صد و پنج طریق ذکر کرده است.

سپس می‌نویسد:

حکایت کرد علامه علی بن موسی و علی بن محمد ابوالمعالی الجوینی ملقب به امام الحرمین، استادِ ابوحامد غزالی، در حالی که تعجّب می‌کرد و می‌گفت: مجلّدی در دست صحّافی در بغداد دیدم که در آن روایات غدیر خم بود، بر آن نوشته شده بود: جلد بیست و هشتم از طُرُق قول پیامبر (ص) که فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، و در پی آن خواهد آمد جلد بیست و نهم![۲].

ابن حجر در باره حدیث غدیر می‌گوید: حدیث غدیر بدون شک صحیح است و جمعی از محدّثان همانند ترمذی و نسائی و احمد آن را ذکر کرده‌اند. اسناد و طُرُق آن بسیار زیاد است و شانزده صحابی، آن را از پیامبر (ص) نقل کرده‌اند. و احمد بن حنبل می‌گوید: سی نفر از صحابه این حدیث را از پیامبر (ص) شنیده و در زمان خلافت حضرت علی - به جهت اختلافاتی که روی داد - بر این حدیث شهادت دادند، و بسیاری از أسناد آن صحیح و حسن است، و لذا هیچ اعتنائی به قول کسی که در صحت آن قدح و اشکال کند نمی‌شود[۳].

ذهبی می‌گوید:اما حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ» اسناد خوبی دارد، و من در این زمینه کتابی نوشته‌ام[۴].

و نیز گوید: طبری اسناد و طرق حدیث غدیر خم را در مجموعه چهار جلدی جمع‌آوری کرده، و من بخشی از آن را دیده و از گستردگی دامنه این روایات مبهوت شدم، و به محقق شدن واقعه غدیر، جزم و قطع پیدا کردم[۵].

و می‌گوید:این حدیث «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ» حسن و بسیار عالی السند است و متن و مضمون آن نیز متواتر است[۶]؛

شمس الدین شافعی در باره حدیث غدیر می‌گوید:این حدیث از امیرالمؤمنین (ع) به تواتر رسیده، و البته از پیامبر (ص) نیز متواتر نقل شده است. عدّه بسیاری از محدّثان آن را نقل کرده‌اند. و تلاش بعضی از افراد - که در این علم تخصّصی ندارند - برای تضعیف این حدیث بی‌فایده است[۷].

قرطبی می‌گوید:حدیث مواخاه (اُخوّت و برادری) و روایت خیبر و حدیث غدیر، تماما از احادیث و آثار ثابت و مسلّم است[۸].

باری، اکابر محدّثین و مورّخین و مفسّرین، واقعه غدیر خم را نقل نموده‌اند و کثرت عدد طرق حدیث به حدّی است که محتاج به صحّت سند نیست[۹].

با این حال، چگونه امام عامّه «بخاری» حدیث غدیر را کتمان کرده و آن را - به رغم صحّت سند و تواتر نقل آن - در کتاب خود ذکر نکرده است!؟ علّت آن چیزی جز نفاق و خُبث طینت و سریرت و کفر باطنی و الحاد و بغض و عداوت بخاری نسبت به امیرالمؤمنین علی (ع) نیست![۱۰] و این کوران دنیا و آخرت باید بدانند که چراغ تابان ولایت را با پف عجوزه نتوان خاموش کرد!

این که فخر رازی، «نقل نکردن بخاری و مسلم» را سند انکار خود قرار داده است [۱۱]، جز تعصّب نیست؛ زیرا پس از آنکه ثابت کردیم که بسیاری از اعلام عامه و شیوخ و حفّاظ ایشان و حتّی اصحاب و تابعین، به نقل مسلّم و مقطوع، حدیث غدیر را نقل کرده‌اند، و اعتبار آن نزد ایشان به درجه‌ای است که در عداد ارسال مسلّمات تلقّی شده است، نقل نکردن بخاری و مسلم نمی‌تواند زیانی به آن برساند، خصوصا با توجّه به جهاتی که هر دو نفر آنها متّهمند. از جمله این که: هر حدیثی که بخاری و مسلم با هدف خود مساعد نمی‌دیدند، از نقل آن خودداری می‌کردند تا مبادا موجب دستاویز شیعه بر علیه ایشان گردد و به آبروی خلفاء! لطمه‌ای وارد آید.

در صحیح بخاری و مسلم از خوارج و نواصب و افرادی که دشمنی و عداوت شان با خاندان عصمت مسلّم است، احادیث فراوان نقل گردیده است، مخصوصاً بخاری از اشخاصی مانند عمران بن حطان که از رؤسای خوارج و از فقهاء و خطبای آنان بوده حدیث نقل نموده است ولی در مقابل این همه افراد معلوم الحال و شناخته شده، از حضرت امام جعفر صادق (ع) حتّی یک حدیث هم نقل ننموده است!

از این هم که بگذریم، مگر احادیث صحیحه، نزد عامه منحصر به منقولات بخاری و مسلم است، و کتاب‌های صحاح دیگر ایشان بی‌اعتبار است؟ و آیا کتب روائی معتبره دیگری ندارند؟ علاوه بر این که خود بخاری و مسلم تصریح کرده‌اند که قسمتی از احادیث صحیحه را در کتاب‌های خود نقل نموده‌اند نه همه آنها را؛ لذا خود بخاری می‌گوید: در کتاب جامع نقل ننمودم مگر احادیث صحیحه را، و قسمتی از صحاح را برای پرهیز از طول مطلب ترک نمودم[۱۲].

و مسلم می‌گوید: هر چیزی که نزد من است صحیح نیست و من قرار دادم آنچه بر آن اجماع کرده‌اند[۱۳]؛

و شیخ عبد الحق دهلوی در مقدّمه شرح فارسی (مشکوه) گفته است: احادیث صحیح منحصر به منقولات صحیح بخاری و مسلم نیست، و تمام احادیث صحیحه را ایشان نقل نکرده‌اند بلکه بعضی صحاح بنا بر شروطی که ایشان نموده‌اند، در صحاح‌شان آورده نشده است، تا چه رسد به مطلق صحاح[۱۴].

قاضی محمد ابراهیم بن سعدالله بن جماعه کتانی، در کتاب المنهل الروی فی مختصر علوم الحدیث النبوی می‌گوید: «همه احادیث صحیحه در کتاب بخاری و مسلم ضبط نشده است»[۱۵].

و شمس الدین محمد علقمی در کتاب «الکوکب المنیر فی شرح الجامع الصغیر» در شرح حدیث: « مَا مِنْ غازیة تَغْزُو فِى سبیل اللَّهِ فیصیبون الغنیمة الَّا تَعْجَلُوا ثلثى أَجْرِهِمْ » در جواب قادحین این حدیث گفته: «و اما این که گفته‌اند: این حدیث در صحیح بخاری و مسلم نقل نشده (و بدین جهت مورد قدح قرار داده‌اند، درست نیست)؛ زیرا: لازم نیست هر حدیث صحیحی در این دو صحیح یا یکی از آن دو باشد»[۱۶].

و نیز «النووی»[۱۷] و ابن القیم[۱۸] به این حقیقت تصرح نمودند.

از سوی دیگر، حتّی اگر حدیث غدیر در این دو صحیح هم نقل می‌گردید، و متعصّبان و مغرضان هیچ راهی در انکار آن نداشتند، باز هم از قدح و عیب و ردّ آن باز نمی‌ایستادند.

چنان که این کار را در بسیاری از احادیث، از جمله «حدیث منزلت» نموده‌اند. و با این که حدیث منزلت، در این دو کتاب نقل شده است و تواتر و صحّت صدور آن هم از طریق عامه مسلّم و ثابت شده[۱۹]، با این حال، ابوالحسن آمدی[۲۰]، عضدالدین ایجی[۲۱]، شمس الدین اصفهانی[۲۲]، سعد الدین تفتازانی[۲۳]، علاءالدین قوشچی[۲۴]، شریف جرجانی[۲۵]با سخنان پوچ و بی‌مغز و غیر علمی، آن را مورد قدح قرار داده‌اند.

و نیز در این دو صحیح نقل شده که: «حضرت فاطمه از دنیا رفت در حالی که از ابوبکر غضبناک بوده (و بیزاری جسته است»[۲۶].

با این حال «شاه عبدالعزیز دهلوی» در «التحفه الاثنی عشریه» و «محمد ایوب مظاهری‌ سهارنفوری» در «مرافض الروافض» خود آن را ردّ نمودند.

چنان که حدیث امتناع امیرالمؤمنین (ع) از بیعت با ابوبکر تا مدت شش ماه، در این دو صحیح ذکر شده[۲۷]، با این حال بعضی آن را مورد طعن و رد قرار دادند[۲۸].

و از این‌ها مهمتر این که فخررازی - بنا به نقل علی جیلانی شیعی در «فتح السبل» - در رساله تفضیل مذهب شافعی بعضی از روایات بخاری را مورد طعن قرار داده است.

و جمعی از علمای شافعی در پاره‌ای از موارد، روایات علماء دیگر را بر روایت بخاری ترجیح می‌دهند، و حتّی بعضی از ایشان، کتب روایی دیگر را بر صحیحین مقدّم داشته‌اند، مثل ابوسلیمان احمد خطابی، کتاب سنن ابن داود را از کتاب بخاری و مسلم بهتر می‌دانست، و حافظ ابوالفضل محمد بن طاهر مقدسی از امام ابوالفضل عبدالله بن محمد انصاری نقل می‌کند که کتاب ترمذی را از کتاب بخاری و مسلم سودمندتر می‌دانست. ابوزرعه نیز صحیح مسلم را مورد طعن قرار داده[۲۹] و.... با این حال، نمی‌توان از بخاری و مسلم انتظار داشت که چرا از نقل حدیث غدیر - که بر خلاف اهداف شان است - خود داری کرده‌اند و به جای آنها، فضائل دروغین امثال معاویة بن ابی‌سفیان را که مطاعن و جنایات او بی‌نیاز از بیان است، نقل نموده‌اند.

و فخررازی هم نمی‌تواند عدم نقل شیخَین (بخاری و مسلم) را مستند حمله خویش به حدیث شریف غدیر قرار دهد، در حالی که جمهور عامّه قائل به صحّت حدیث غدیر هستند و بسیاری از ایشان، از اعاظم مشایخ بخاری و مسلم می‌باشند که حدیث غدیر را از طرق صحاح و حسان نقل کرده‌اند، و در میان ایشان جمعی بوده‌اند که بخاری و مسلم از ایشان، حدیث نقل نموده‌اند، مثل: یحیی بن آدم، شبابه بن سوار، اسود بن عامر، عبد الرّزاق بن همام، عبدالله بن یزید، عبیدالله بن موسی و حجاج بن منهال و دیگران که همه از مشایخ قرن سوّم هستند، و به تواتر حدیث غدیر اعتراف نموده‌اند[۳۰].

بنا بر این می‌توان گفت: نقل ننمودن بخاری و مسلم، موجب قدح حدیث نیست، بلکه موجب قدح در خودشان و نقص کتاب آنها است.[۳۱]

شبهه در یمن بودن حضرت امیرالمؤمنین (ع)

اشکال دوّم فخررازی[۳۲] این است که در روز غدیر خم، امیرالمؤمنین علی (ع) در یمن بود. پاسخش این است که، رجوع آن حضرت (ع) از یمن، و تشرّف‌شان به حضور رسول خدا (ص) در روز غدیر خم (یعنی در روز هجدهم ذی الحجه الحرام) از قطعیّات و مسلّمات عند الفریقین است و اخبار بسیاری دلالت بر این مطلب دارد که ذیلاً به چند نمونه اشاره می‌شود:

۱. ابن حجر مکی پس از بیان حدیث غدیر و اعتراف بر این مطلب که حدیث مزبور را جماعتی از قبیل: ترمذی، نسائی و احمد از طرق کثیره نقل نموده‌اند و اقرار او بر این که «شانزده» صحابی در نقل آن متّفق‌اند، و از احمد بن حنبل نقل نموده که حدیث غدیر را «سی» صحابی از پیامبر خدا (ص) شنیده‌اند، می‌نویسد: «بسیاری از اسناد حدیث غدیر صحیح و حسن است و به نظر آنان که در صحّت حدیث مزبور قدح نموده و یا کسانی که رأسا قبول نکرده‌اند به این توهّم که علی در یمن بوده است، نباید توجّهی نمود؛ زیرا مسلّم است که آن حضرت، از یمن مراجعت نموده، و اعمال حج را همراه رسول خدا (ص)انجام داده است» [۳۳]؛

۲. احمد بن شعیب نسائی شافعی در کتاب خصائص از زید بن ارقم حدیث غدیر را نقل نموده و تصریح کرده که امیرالمؤمنین علی (ع) در آن هنگام، در محضر رسول خدا (ص) بوده است[۳۴].

۳. حافظ ابن کثیر در البدایه و النهایه احادیثی به طرق مختلف نقل کرده که دلالت بر رجوع امیرالمؤمنین (ع) از یمن می‌کند[۳۵].

۴. صاحب عبقات در مجلد غدیر، جماعتی را نام برده و احادیث ایشان را نیز نقل کرده که به مراجعت حضرت امیرالمؤمنین (ع) از یمن تصریح نموده‌اند، و فهرست اسامی ایشان به شرح زیر است:

  1. بخاری در صحیح[۳۶].
  2. مسلم در صحیح[۳۷].
  3. ابن ماجه در صحیح[۳۸].
  4. ابو داود در صحیح[۳۹].
  5. ترمذی در صحیح[۴۰].
  6. نسائی در صحیح[۴۱].

همچنین صاحب عبقات یکی از دلائل حضور امیرالمؤمنین (ع) را این گونه نوشته است: از جمله مؤیّدات بر این موضوع، این که در مضامین احادیث غدیر، هر جا که جمله: «"أخذ بید علیّ"» یا «"فأخذ بضبعه"» تعبیر گردیده نشان می‌دهد که حضرت امیرالمؤمنین (ع) در یمن نبوده و در محضر مقدّس رسول خدا (ص) بوده است[۴۲].

۵. ابن هشام در کتاب السیره النبویه از ابن اسحاق از یزید بن رکانه نقل نموده که گفت: «چون حضرت علی برای ملاقات رسول خدا (ص) در مکّه بر آن حضرت وارد شد، رسول خدا (ص) عجله فرمود و مردی از یاران خویش را بر لشکری که همراه او بود، جانشین خود ساخت»[۴۳].

۶. ملا علی قاری در کتاب مرقاه در شرح حدیث غدیر، ردّ حدیث غدیر را بعید شمرده؛ زیرا انکار حدیث متواتر، بر خلاف مبانی علمی است. سپس می‌گوید: از حقیقت دور شده و دور رفته کسی که حدیث غدیر را رد کرده به توهّم حضور حضرت امیرالمؤمنین علی در یمن؛ زیرا یقیناً از یمن مراجعت فرموده و با پیامبر (ص) در حج شرکت داشته است.[۴۴].[۴۵]

تذکّر:

جای تعجّب است که امثال فخررازی و هر که بر مشرب اوست و در دشمنی و عناد با حضرت امیرالمؤمنین (ع) با او هم داستان است، در غالب موارد برای استدلال بر اهداف خویش به همین کتب صحاح و سنن، تمسّک می‌جویند و حتی صحیح بخاری و صحیح مسلم را از اصح کتاب‌های روائی می‌شمارند!! ولی در این بحث، از جهت عداوت و تعصّب جاهلانه، با این که همه صحاح داستان رجوع امیرالمؤمنین (ع) را از یمن نقل کرده و به شرکت در حج، تصریح کرده‌اند، آن را انکار نموده، و آتش عناد خویش را با انکار منقولاتِ صحاحِ مورد اعتمادشان، فرو نشانده‌اند!![۴۶]

بر فرض بودن امیرالمؤمنین (ع) در یمن

از آنچه ذکر نمودیم اغماض کنیم و فرض کنیم که امیرالمؤمنین (ع) در یمن بوده، باز هم ضرری به تمامیت حدیث غدیر که نزد خاصّه و عامّه از حد تواتر هم گذشته است، نمی‌رساند؛ زیرا احادیث غدیر به دو گونه روایت گردیده:

  1. به صورت مطلق.
  2. به صورت مقیّد که رسول خدا (ص)، امیرالمؤمنین (ع) را روی دست گرفت و ضمن بیان حدیث غدیر، وی را نیز به مردم معرفی فرمود.

و بر فرض که «عدم مراجعت آن حضرت (ع) از یمن» احادیث مقیّد را تضعیف نماید، اما احادیث مطلق بدون هر گونه معارض، به دلالت قطعیّه خود باقی مانده و در دلالت بر امامت آن حضرت (ع)، کفایت می‌کند[۴۷].

شیخ طوسی در کتاب «تلخیص الشافی» در باره حدیث غدیر بیانی دارد که حاصلش این است:

عموم علمای شیعه این داستان را متواترا نقل کرده‌اند و اکثر محدّثین آن را با اسناد متّصله روایت نموده‌اند و ارباب تاریخ یکی پس از دیگری - همان گونه که دیگر وقایع و حوادث تاریخی را ضبط کرده‌اند - آن را در کتاب‌های خود، بدون ذکر سند مخصوصی از اسلاف خویش آورده‌اند، و مصنّفین احادیث آن را در عداد احادیث صحاح آورده‌اند. و این حدیث واجد خصوصیّتی است که دیگر احادیث این ویژگی را ندارند؛ زیرا به طور کلّی احادیث صادره (به اعتبار موضوعات مختلفه) بر دو گونه است:

  1. احادیثی که در نقل آنها اتّصال سند لازم نیست، مثل آنچه در باب غزوات چون: جنگ بدر و حنین و جمل و صفّین و نظائر آنکه مشهود مسلمین و مشهور بین ایشان بوده و مورّخین اسلامی در قرون متمادیه به همان طریق مخصوص، منقولات خویش را ثبت و ضبط کرده‌اند.
  2. اخباری که اتّصال سند در آنها معتبر است، مثل اخباری که در احکام شریعت مقدّس است.

امتیاز خبر غدیر این است که به هر دو طریق روایت شده یعنی هم در قالب حوادث تاریخی در مآثر و تواریخ که اتصال سند لازم نبوده، و هم در شکل احکام شریعت با اتصال سند. و همه علما امت (از خاصّه و عامّه) بر قبول آن اتّفاق نموده‌اند و در دعوای اتفاق، هیچ گونه تردیدی نیست؛ زیرا شیعه حدیث مزبور را دلیل بر امامت حضرت امیرالمؤمنین (ع) می‌داند و مخالفین شیعه با تأویلات غلطی که کرده‌اند، دلیل بر امامت آن حضرت (ع) نمی‌دانند، (ولی صدور آن را با عین عبارات شیعه نقل کرده‌اند) و هیچ فرقه‌ای از فِرَق اسلامی را سراغ نداریم که سند حدیث را رد کرده، یا معتقد به بطلان آن باشند، یا امتناع از قبول آن نموده باشند، و (در جای خود ثابت شده که) آنچه همه امت اجماع بر آن داشته باشند، نزد ما و مخالفین ما حجّت است، گر چه در علّت و نحوه استدلال، اختلافی باشد[۴۸].

جای بسی تعجب و تأسّف است که با تصریح فحول علمای خاصّه و عامّه، به خصوص شیوخ و ائمّه و حفّاظ عامّه بر قطعیّت و مسلّمیت صدور حدیث غدیر، چگونه «ابن تیمیه» ناصبی که عداوتش با خاندان رسالت (ع)، مشهور آفاق است و از لعن و سبّ و دشنام شیعه امامیّه - به دلیل پیروی ایشان از اهل بیت رسالت (ع) و اهانت به علمای فریقَین از هر گونه بی‌ادبی و هتّاکی دریغ نداشته و بر خلاف موازین علمی به کلّی حدیثی را که در آسمان علم، و افق احادیث مرویّه، مانند خورشید تابان می‌درخشد و تمام قرن‌ها، زیور کتاب‌های دانشمندان اسلامی قرار گرفته و احدی را مجال شک و تردید در آن نبوده و نیست - با کمال گستاخی - صریحاً انکار نموده است.

او در کتاب «المنتقی» بر رد استدلال علامه حلّی - که فرمودند: «اتّفقوا علی نزولها - أی آیه البلاغ - فی علی (ع)؛ اتفاق علما فریقین است که آیه: يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ[۴۹] در شأن امیرالمؤمنین (ع) نازل گردیده است». - می‌نویسد: قلنا: هذا أعظم کذبا و فریه من الأوّل، (أی آیه إنّما ولیّکم الله و رسوله...) فقولک: اتّفقوا علی نزولها فی علیّ کذب بل و لا قاله عالم[۵۰]؛

این که علامه حلی دعوی اتّفاق بر نقل حدیث غدیر نموده، دروغ و افترایش بزرگتر است از آنچه در آیه إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ گفته؛ زیرا ادّعاء اتفاق بر نزول آیه مزبور در شأن حضرت علی از ریشه دروغ است، و هیچ عالمی این سخن را بر زبان نرانده است!

تکذیب حدیثی که در حدّ ارسال مسلّمات است، و نقلش از حد تواتر هم گذشته، چیزی جز عناد و دشمنی با آل رسول (ع) نیست! و آیا این همه علما و مؤلفین و شیوخ و حفّاظ عامّه، و مفسّرین و مورّخین که این حدیث را در کتب خود نقل کرده‌اند، و صحّت صدور آن را امضا نمودند، حتّی مثل ابن جریر طبری و حسکانی و سیوطی و ذهبی و ابن حجر و ابن عقده و.... و صدها نظائر ایشان که به تواتر و مسلّمیّت صدور حدیث فوق اعتراف کرده‌اند، هیچ یک از علما نبوده‌اند و بهره‌ای از علم نداشته‌اند؟![۵۱].[۵۲]

منابع

پانویس

  1. عبقات الأنوار، جلد غدیر، صفحه ۸ - ۹، چاپ قم.
  2. ینابیع المودّه، ج۱، ص۱۱۳.
  3. إنّه حدیث صحیح لا مریه فیه. و قد أخرجه جماعه کالترمذی و النّسائی و أحمد، و طرقه کثیره جدا، و من ثمّ رواه ستّه عشر صحابیّا، و فی روایه أحمد أنّه سمعه من النّبی ثلاثون صحابیّا و شهدوا به لعلی لما نوزع أیّام خلافته، و کثیرا من أسانیدها صحاح و حسان، و لا التفات لمن قدح فی صحتهالصواعق المحرقه، ص۶۴.
  4. أما حدیث: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ» "فلهُ طُرق جيده وقد أفردت ذلك أیضا"؛ تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۲۳۱.
  5. "جمع الطبري طرق حديث غدير خم، في أربعه أجزاء، رأيت شطره فبهرني سعه رواياته، و جزمتُ بوقوع ذلك"؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۴، ص۲۷۷.
  6. "هذا حدیث حسن عال جدا و متنه فمتواتر"؛ سیر أعلام النبلاء، ج۸، ص۳۳۵؛ و لاحظ: شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۰۷.
  7. "تواتر عن أمیر المؤمنین و هو متواتر أیضاً عن النبی - صلّی الله علیه [و آله] و سلّم - رواه الجمّ الغفیر و لا عبره بمن حاول تضعیفه ممّن لا اطلاع له فی هذا العلم"؛ أسنی المطالب، ص۴۷.
  8. "حدیث المواخاه و روایه خیبر و الغدیر هذه کلّها آثار ثابته"؛ الاستیعاب، ج۲، ص۳۷۳.
  9. بعضی از مصادر شیعه عبارتند از: الهدایه للصدوق، ص۱۴۹ و ۱۵۰؛ رسائل المرتضی، ج۳، ص۲۰ و ۱۳۰؛ الاقتصاد للطوسی، ص۲۱۶؛ الرسائل العشر للشیخ الطوسی، ص۱۳۳؛ الکافی، ج۱، ص۲۸۷ و ۲۹۴؛ ج۴، ص۵۶۷؛ ج۸، ص۲۷؛ من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۱۴۸، حدیث ۶۸۶؛ ج۲، ص۳۳۵، حدیث ۱۵۵۸؛ علل الشرایع، ج۱، ص۱۴۳؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۵۲ و ۶۴ و ۱۶۴؛ ج۲، ص۵۸؛ الخصال، ص۶۶ و ۲۱۱ و ۲۱۹ و ۳۱۱؛ الأمالی للصدوق، ص۴۹ و ۱۴۹ و ۱۸۴ و ۱۸۵ و ۱۸۶ و ۴۲۸ و ۶۷۰؛ کمال الدین، ص۲۷۶ و ۳۳۷؛ التوحید، ص۲۱۲؛ معانی الأخبار، ص۶۵ و ۶۶ و ۶۷. برخی از مصادر عامه عبارتند از: فضائل الصحابه، ص۱۴؛ مسند احمد، ج۱، ص۸۴ و ۱۱۸ و ۱۱۹ و ۱۵۲ و ۳۳۱؛ ج۴، ص۲۸۱ و ۳۶۸ و ۳۷۰ و ۳۷۲؛ ج۵، ص۳۴۷ و ۳۶۶ و ۳۷۰ و ۴۱۹؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۴۵؛ المستدرک علی الصّحیحین، ج۳، ص۱۱۶؛ فتح الباری، ج۷، ص۶۱؛ السنن الکبری للنسائی، ج۵، ص۴۵ و ۱۰۸ و ۱۳۰؛ خصائص امیرالمؤمنین (ع)، ص۵۰ و ۶۴ و ۹۴؛ مسند ابی یعلی، ج۱، ص۴۲۹؛ ج۱۱، ص۳۰۷؛ المعجم الصغیر، ج۱، ص۶۵ و ۷۱؛ المعجم الأوسط، ج۱، ص۱۱۲؛ ج۲، ص۲۶؛ شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، ج۳، ص۲۰۸؛ ج۴، ص۷۴؛ ج۶، ص۱۶۸؛ ج۸، ص۲۱؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷؛ ج۵، ص۲۹۰؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۰۰ و ۲۵۱ و ۳۵۲ و ۳۸۱؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۵؛ الدر المنثور، ج۲، ص۲۵۹.
  10. چنان‌که به زودی روشن خواهد شد که بخاری دشمن امیرالمؤمنین (ع) و اهل بیت (ع) بود.
  11. فخررازی در نهایة العقول، مبحث الإمامة، ص۳۲۶، می‌نویسد: "لا نسلّم صحّه الحدیث. أمّا دعواهم العلم الضروری بصحّته فهی مکابره... فإنّ کثیرا من أصحاب الحدیث لم ینقلوا هذا الحدیث کالبخاری و مسلم... والثانی: و هو أنّ الشیعه یزعمون أنّه علیه وآله السلام إنّما قال هذا الکلام بغدیر خم فی منصرفه من الحج ولم یکن علیّ مع النبی فی ذلک الوقت فإنّه کان بالیمن".
  12. ما أدخلت فی کتاب الجامع إلا ما صحّ، و ترکت من الصحاح لحال الطول؛ الکامل، عبدالله بن عدی الجرجانی، ج۱، ص۱۳۱؛ تاریخ مدینه دمشق، ابن عساکر، ج۵۲، ص۷۳؛ سیر أعلام النبلاء، ج۱۲، ص۴۰۲؛ المنهل الروی فی علم اصول حدیث النبی، ص۶؛ تهذیب الکمال، المزی، ج۱، ص۱۶۷؛ الغدیر، ج۱، ص۳۱۸.
  13. لیس کلّ شیء عندی صحیح و صنعته ههنا و إنّما وضعت ما أجمعوا علیه؛ المنهل الروی فی علم اصول حدیث النبی (ص)، ص۶؛ مقدمه ابن الصلاح، ص۱۶؛ تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، عبدالرحمن بن ابی بکر السیوطی، ج۱، ص۹۸؛ الغدیر، ج۱، ص۳۱۸.
  14. ترجمه المشکاة لعبد الحق الدهلوی.
  15. لم یستوعبا کلّ الصحیح فی کتابیهما؛ المنهل الروی فی مختصر علوم الحدیث النبوی، ص۶.
  16. و أمّا قولهم: لیس فی الصحیحین فلیس بلازم فی صحّه الحدیث کونه فی الصحیحین و لا فی أحدهما؛ الکوکب المنیر فی شرح الجامع الصغیر، حرف المیم، مخطوط.
  17. المنهاج فی شرح صحیح مسلم بن الحجّاج، ج۱، ص۳۷. قال: فإنّهما لم یلتزما استیعاب الصحیح بل صحّ عنهما تصریحهما بأنّهما لم یستوعباه و إنّما قصدا جمع جمل من الصحیح.
  18. زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج۴، ص۶۰. قال: و کم قد احتجّ البخاری بأحادیث خارج الصحیح و لیس لها ذکر فی صحیحه؟ و کم صحّح من حدیث خارج عن صحیحه؟.
  19. در کتاب «نفحات الازهار فی خلاصة عبقات الانوار»، ج۱۷، ص۲۳ - ۱۶۲، این حدیث را از ۸۸ نفر از مشاهیر ائمه مخالفین نقل کرده و اعتراف جمعی از اعاظم‌شان - حتی ابن تیمیّه - را بر صحت آن ذکر نموده است.
  20. الصواعق المحرقه، ص۷۳.
  21. المواقف فی علم الکلام، ص۴۰۶.
  22. شرح التجرید، مخطوط؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۵.
  23. شرح التجرید، مخطوط؛ شرح المقاصد، ج۵، ص۲۷۵.
  24. شرح التجرید، ص۳۷۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۲ - ۲۶۳.
  25. شرح التجرید، ص۳۷۰؛ شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۲ - ۲۶۳.
  26. إنّها ماتت و هی ساخطه علی أبی بکر؛ صحیح بخاری، ج۵، ص۱۷۷؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۷۲؛ الامامة والسیاسة ابن قتیبه، ج۱، ص۱۴؛ مسند احمد، ج۱، ص۶ و ۹؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۲.
  27. صحیح بخاری، ج۵، ص۱۷۷ - ۱۷۸؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۱۵۳ - ۱۵۴.
  28. الصواعق، ص۹۰؛ ارشاد الساری لصحیح البخاری، ج۶، ص۳۶۳.
  29. تذهیب التهذیب، مخطوط؛ وانظر میزان الاعتدال فی نقد الرجال، ج۱، ص۱۲۵؛ ج۳، ص۱۳۸؛ المغنی فی الضعفاء، ج۲، ص۵۵۷. نیز به «سیر اعلام النبلاء، ذهبی» در ترجمه محمد بن یحیی ذهلی مراجعه شود.
  30. الغدیر، ج۱، ص۳۲۰.
  31. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۲۰۹-۲۱۶.
  32. فخررازی در نهایة العقول، مبحث الإمامة، ص۳۲۶، می‌نویسد: الثانی: و هو أنّ الشیعه یزعمون أنّه علیه وآله السلام إنّما قال هذا الکلام بغدیر خم فی منصرفه من الحج ولم یکن علیّ مع النبی فی ذلک الوقت فإنّه کان بالیمن.
  33. و کثیر من أسانیدها صحاح و حسان، و لا التفات لمن قدح فی صحّته و لا لمن ردّه بأنّ علیّا کان بالیمن؛ لثبوت رجوعها منها و ادراکه الحج مع النبی (ص)...؛ الصواعق المحرقه، ابن حجر مکّی، ص۲۵.
  34. خصائص الإمام علی (ع)، ص۹۳، به تصحیح محمد هادی امینی طبع نجف اشرف.
  35. البدایة و النهایه، ج۵، ص۲۰۹.
  36. صحیح بخاری، ج۲، ص۱۷۲. قال البخاری: «قدم علی علی النبی (ص).
  37. صحیح مسلم، ج۴، ص۴۰. قال مسلم: قدم علیّ من الیمن ببدن النبی (ص).
  38. سنن ابن ماجه، ج۲، ص۱۰۲۴. قال ابن ماجه: و قدم علیّ ببدن علی النبی (ص).
  39. سنن ابی داود، ج۲، ص۱۵۸. قال أبوداود: و قدم علیّ من الیمن ببدن النبی (ص)».
  40. سنن الترمذی، ج۲، ص۲۱۶. قال الترمذی: إنّ علیّاً قدم علی رسول الله (ص) من الیمن.
  41. سنن النسائی، ج۵، ص۱۵۷. قال النسائی: کنت مع علیّ حین أمّره النبی (ص) علی الیمن فأصبت علیه (معه) أواقی. فلما قدم علیّ علی النبی (ص).
  42. عبقات، مجلد غدیر، ص۵۹۲، ج۳، ص۴۷؛ لاحظ: نفحات الأزهار، ج۶، ص۳۶۷ - ۳۷۰.
  43. لمّا أقبل علیّ رضی الله عنه من الیمن لیلقی رسول الله (ص) بمکّه تعجّل رسول الله و استخلف علی جنده الّذین معه رجلاً من أصحابه؛ السیره النبویه، ابن هشام، ص۲۵۰.
  44. "و أبْعَدَ مَن رَدّه بأنّ علیّا کان بالیمن، لثبوت رجوعه منها و إدراکه الحجّ مع النبی (ص)"؛ المرقاة فی شرح المشکاة، ملا علی قاری، ج۵، ص۵۷۴.
  45. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۲۱۶.
  46. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۲۹.
  47. امامت در اسلام، علامه شهید شیخ قاسم اسلامی، ص۱۵۳ - ۱۵۵.
  48. تلخیص الشافی، ج۲، ص۱۶۹. قال: فإنّ الشیعه - قاطبه - تنقله و تتواتر به. و أکثر رواه أصحاب الحدیث ترویه بالأسانید المتصله، و جمیع أصحاب السّیر ینقلونه عن أسلافهم - خلفا عن سلف - نقلا بغیر أسناد مخصوص، کما نقلوا الوقائع و الحوادث الظاهره. و قد أورده مصنّفوا الحدیث فی جمله الصحیح. فقد استبدّ هذا الخبر بما لا یشارکه فیه سائر الأخبار، لأنّ الأخبار علی ضربین: أحدهما - لا تعتبر فی نقله الأسانید المتّصله کالخبر عن وقعه بدر، و حنین، و الجمل، و صفین، و ما جری مجری ذلک من الأمور الظاهره التی نقلها الناس - قرنا بعد قرن - بعد اسناد معین و طریق مخصوص. و الضرب الآخر - یعتبر فیه اتصال الأسانید، کأکثر أخبار الشریعه. و قد اجتمع فی خبر الغدیر الطریقان معا - مع تفرّقهما فی غیره من الأخبار -.... و مما یدل علی صحه الخبر، اطباق علماء الأمّه علی قبوله. و لا شبهه - فیما ادعیناه - من الاطباق، لأن الشیعه جعلته الحجه فی النص علی امیرالمؤمنین (ع) بالامامه و مخالفوا الشیعه تأوّلوه علی خلاف الامامه - علی اختلاف تأویلاتهم، فمنهم من یقول: انه یقتضی کونه (ع) الأفضل، و منهم من یقول: إنه یقتضی موالاته علی الظاهر و الباطن. و آخرون یذهبون فیه الی ولاء العتق و یجعلون سببه ما وقع من زید بن حارثه، أو ابنه أسامه: من المشاجره، الی غیر ما ذکرناه من ضروب التأویلات و الاعتقادات. و ما نعلم أنّ فرقه من فرق الأمّه ردت هذا الخبر، أو اعتقدت بطلانه، أو امتنعت من قبوله. و ما تجمع الأمّه علیه لا یکون إلا حقا عندنا و عند مخالفینا - و ان اختلفنا فی العله و الاستدلال.
  49. «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای» سوره مائده، آیه ۶۷.
  50. المنتقی من منهاج الاعتدال، ص۴۲۲؛ و لاحظ: منهاج السنة، ج۷، ص۳۱۹.
  51. برای اطلاع بر عقائد و آراء علماء عامه در مورد ابن تیمیّه به کتاب «الغدیر، ج۷، ص۸۷» مراجعه کنید.
  52. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۲۱۹.