بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
== [[مظلومیت پیامبر]] {{صل}} در موضعگیری [[منافقین]] در [[غدیر خم]] == | == [[مظلومیت پیامبر]] {{صل}} در موضعگیری [[منافقین]] در [[غدیر خم]] == | ||
سال آخر عمر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است و [[جبرئیل]] [[نسیم]] خوش [[آخرت]] را به مشام | سال آخر عمر [[پیامبر اکرم]] {{صل}} است و [[جبرئیل]] [[نسیم]] خوش [[آخرت]] را به مشام حضرت رساند. [[پیامبر]] {{صل}} به [[اصحاب]] خصوصاً و به [[مردم مدینه]] عموماً تأکید کرد که امسال را برای اقامه [[حج]] همراه من باشید تا [[فریضه]] حج را عملاً از ایشان فراگیرند. | ||
جمعیتی انبوه از [[مردم]] [[مشتاق]] از [[مدینه]] و اطراف، روانه حج شدند. در برگشت از حج قبل از آنکه جمعیتی از حضرت جدا شود، جبرئیل نازل شد و [[پیام]] [[وحی الهی]] را فرود آورد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. | جمعیتی انبوه از [[مردم]] [[مشتاق]] از [[مدینه]] و اطراف، روانه حج شدند. در برگشت از حج قبل از آنکه جمعیتی از حضرت جدا شود، جبرئیل نازل شد و [[پیام]] [[وحی الهی]] را فرود آورد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>. | ||
خط ۲۶: | خط ۲۶: | ||
ولی باز هم [[جبهه]] [[متحد]] نفاق بیکار ننشست، انسانهای مریضی که [[بیماری]] دو رویی جانشان را فراگرفته بود گرچه ظاهراً نزد علی {{ع}} آمدند و مثل سایر مسلمین تبریک گفتند، [[ابابکر]] و عمر دست در دست علی {{ع}} گذاشتند و گفتند: بخ بخ... ولی در خفا و در جمع [[تشکیلات]] خودشان از [[بغض]] به خود میپیچیدند و حادثه را بسیار ناگوار ارزیابی کردند. هسته مرکزی [[نفاق]] از آن [[روز]] در تدارکات پاتک سنگین و [[ضد]] [[حمله]] حساب شدهای بر [[حادثه غدیر]] [[برنامهریزی]] کردند ولی این بار هم [[خداوند متعال]] آنها را لو داد و [[رسوا]] کرد. | ولی باز هم [[جبهه]] [[متحد]] نفاق بیکار ننشست، انسانهای مریضی که [[بیماری]] دو رویی جانشان را فراگرفته بود گرچه ظاهراً نزد علی {{ع}} آمدند و مثل سایر مسلمین تبریک گفتند، [[ابابکر]] و عمر دست در دست علی {{ع}} گذاشتند و گفتند: بخ بخ... ولی در خفا و در جمع [[تشکیلات]] خودشان از [[بغض]] به خود میپیچیدند و حادثه را بسیار ناگوار ارزیابی کردند. هسته مرکزی [[نفاق]] از آن [[روز]] در تدارکات پاتک سنگین و [[ضد]] [[حمله]] حساب شدهای بر [[حادثه غدیر]] [[برنامهریزی]] کردند ولی این بار هم [[خداوند متعال]] آنها را لو داد و [[رسوا]] کرد. | ||
از [[امام صادق]] {{ع}} در ذیل [[آیه]]: {{متن قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا...}} [[روایت]] شده که وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را در [[روز غدیر خم]] نگه داشت در مقابل آن | از [[امام صادق]] {{ع}} در ذیل [[آیه]]: {{متن قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا...}} [[روایت]] شده که وقتی [[پیامبر اکرم]] {{صل}}، [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را در [[روز غدیر خم]] نگه داشت در مقابل آن حضرت هفت نفر از [[منافقان]] بودند و آنها [[ابوبکر]]، عمر، [[عبدالرحمن بن عوف]]، [[سعد ابی وقاص]]، [[ابوعبیده]]، [[سالم غلام ابی حذیفه]] و [[مغیره بن شعبه]] بودند و عمر گفت: آیا نمیبینید دو چشم او مانند دو چشم دیوانه است! و مقصودش [[پیغمبر اکرم]] {{صل}} بود، الان میایستد و میگوید: [[خدا]] به من فرموده! | ||
پس چون پیغمبر اکرم {{صل}} ایستاد فرمود: ای [[مردم]] چه کسی اولی است به شما از خودتان، گفتند: خدا و پیغمبرش، فرمود: خدایا [[شاهد]] باش. پس فرمود: [[آگاه]] باشید هر کس من مولای اویم این علی مولای اوست و مردم [[سلام]] نمودند به آن حضرت به عنوان [[امامت]] بر [[مؤمنان]]. | پس چون پیغمبر اکرم {{صل}} ایستاد فرمود: ای [[مردم]] چه کسی اولی است به شما از خودتان، گفتند: خدا و پیغمبرش، فرمود: خدایا [[شاهد]] باش. پس فرمود: [[آگاه]] باشید هر کس من مولای اویم این علی مولای اوست و مردم [[سلام]] نمودند به آن حضرت به عنوان [[امامت]] بر [[مؤمنان]]. | ||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
در نقل دیگری از [[حذیفه بن یمان]] [[روایت]] شده است: وقتی پیامبر {{صل}} برای [[جانشینی علی]] {{ع}} در [[غدیر خم]] فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}. [[نعمان بن منذر فهری]] از جای برخاست و گفت: یا محمد! آیا این [[انتصاب]] به دستور [[پروردگار]] است یا از جانب توست؟ | در نقل دیگری از [[حذیفه بن یمان]] [[روایت]] شده است: وقتی پیامبر {{صل}} برای [[جانشینی علی]] {{ع}} در [[غدیر خم]] فرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ}}. [[نعمان بن منذر فهری]] از جای برخاست و گفت: یا محمد! آیا این [[انتصاب]] به دستور [[پروردگار]] است یا از جانب توست؟ | ||
[[رسول الله]] {{صل}} فرمود: البته خدای [[قادر]] و [[علیم]] مرا دستور فرمود تا علی {{ع}} را در میان شما [[نصب]] کنم. نعمان بن منذر که از این انتصاب ناراضی و ناراحت بود با [[عصبانیت]] به طرف شتر خود رفت و گفت: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ}}؛ خدایا! مرا تاب و [[تحمل]] [[ولایت علی]] نیست، پس سنگی از آسمان بر من فرود آر. هنوز به نزدیک شتر خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و در دم هلاک شد. آنگاه [[آیه]] {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ}}<ref>«خواهندهای عذابی رخدهنده را خواست * که از آن کافران است، بیآنکه بازدارندهای داشته باشد» سوره معارج، آیه ۱-۲.</ref> نازل شد<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} لِعَلِيٍّ {{ع}} مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ قَامَ النُّعْمَانُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْفِهْرِيُّ فَقَالَ هَذَا شَيْءٌ قُلْتَهُ مِنْ عِنْدِكَ أَوْ شَيْءٌ أَمَرَكَ بِهِ رَبُّكَ قَالَ لَا بَلْ أَمَرَنِي بِهِ رَبِّي فَقَالَ اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ فَمَا بَلَغَ رَحْلَهُ حَتَّى جَاءَهُ حَجَرٌ فَأَدْمَاهُ فَخَرَّ مَيِّتاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ}}}}؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۶.</ref>. | [[رسول الله]] {{صل}} فرمود: البته خدای [[قادر]] و [[علیم]] مرا دستور فرمود تا علی {{ع}} را در میان شما [[نصب]] کنم. نعمان بن منذر که از این انتصاب ناراضی و ناراحت بود با [[عصبانیت]] به طرف شتر خود رفت و گفت: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ}}؛ خدایا! مرا تاب و [[تحمل]] [[ولایت علی]] نیست، پس سنگی از آسمان بر من فرود آر. هنوز به نزدیک شتر خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و در دم هلاک شد. آنگاه [[آیه]] {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ}}<ref>«خواهندهای عذابی رخدهنده را خواست * که از آن کافران است، بیآنکه بازدارندهای داشته باشد» سوره معارج، آیه ۱-۲.</ref> نازل شد<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} لِعَلِيٍّ {{ع}} مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ قَامَ النُّعْمَانُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْفِهْرِيُّ فَقَالَ هَذَا شَيْءٌ قُلْتَهُ مِنْ عِنْدِكَ أَوْ شَيْءٌ أَمَرَكَ بِهِ رَبُّكَ قَالَ لَا بَلْ أَمَرَنِي بِهِ رَبِّي فَقَالَ اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ فَمَا بَلَغَ رَحْلَهُ حَتَّى جَاءَهُ حَجَرٌ فَأَدْمَاهُ فَخَرَّ مَيِّتاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى {{متن قرآن|سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ}}}}؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۶.</ref>. | ||
خط ۴۷: | خط ۴۸: | ||
وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} از [[حجةالوداع]] به [[مدینه]] برگشت، [[انصار]] حضور [[پیامبر]] شرفیاب شدند و گفتند: یا [[رسول الله]] به [[راستی]] [[خداوند]] به ما [[احسان]] کرد و ما را به وجود شما شرافتمند ساخت و تو را میان ما مأوا داد و خداوند [[دوستان]] ما را به وجود تو [[خرسند]] نمود و [[دشمنان]] ما را [[سرکوب]] کرد و امروز مردمی به تو وارد میشوند و [[پذیرایی]] خواهند و بسا که چیزی در دست نداشته باشی تا به آنها ببخشی و [[دشمن]] تو را [[سرزنش]] کند، ما خواهش داریم یک سوم [[دارایی]] ما را ضبط کنی تا وقتی [[نمایندگان]] [[مکه]] به تو وارد شوند عطای مناسبی در دست داشته باشی که به آنها ببخشی. | وقتی [[رسول خدا]] {{صل}} از [[حجةالوداع]] به [[مدینه]] برگشت، [[انصار]] حضور [[پیامبر]] شرفیاب شدند و گفتند: یا [[رسول الله]] به [[راستی]] [[خداوند]] به ما [[احسان]] کرد و ما را به وجود شما شرافتمند ساخت و تو را میان ما مأوا داد و خداوند [[دوستان]] ما را به وجود تو [[خرسند]] نمود و [[دشمنان]] ما را [[سرکوب]] کرد و امروز مردمی به تو وارد میشوند و [[پذیرایی]] خواهند و بسا که چیزی در دست نداشته باشی تا به آنها ببخشی و [[دشمن]] تو را [[سرزنش]] کند، ما خواهش داریم یک سوم [[دارایی]] ما را ضبط کنی تا وقتی [[نمایندگان]] [[مکه]] به تو وارد شوند عطای مناسبی در دست داشته باشی که به آنها ببخشی. | ||
[[پیغمبر]] جوابی به آنها نداد و [[منتظر]] بود تا [[جبرئیل]] در این مورد چه [[دستوری]] بیاورد، جبرئیل آمد و این [[آیه]] را آورد {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>؛ و از [[اموال]] آنها چیزی نپذیرفت، باز هم [[منافقان]] گفتند: [[خدا]] چنین چیزی به محمد نازل نکرده، مقصودی ندارد جز این که زیر بازوی پسر عمش را بلند کند و خاندانش را بر ما [[تحمیل]] نماید، دیروز میگفت: هر که را من مولا و آقا هستم علی مولا و آقا است و امروز هم میگوید: بگو من از شما مزدی نخواهم جز [[دوستی]] درباره [[خویشان]]<ref>کافی، ج۲، ص۴۲۱.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۲۰۸.</ref> | [[پیغمبر]] جوابی به آنها نداد و [[منتظر]] بود تا [[جبرئیل]] در این مورد چه [[دستوری]] بیاورد، جبرئیل آمد و این [[آیه]] را آورد {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>؛ و از [[اموال]] آنها چیزی نپذیرفت، باز هم [[منافقان]] گفتند: [[خدا]] چنین چیزی به محمد نازل نکرده، مقصودی ندارد جز این که زیر بازوی پسر عمش را بلند کند و خاندانش را بر ما [[تحمیل]] نماید، دیروز میگفت: هر که را من مولا و آقا هستم علی مولا و آقا است و امروز هم میگوید: بگو من از شما مزدی نخواهم جز [[دوستی]] درباره [[خویشان]]<ref>کافی، ج۲، ص۴۲۱.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۲۰۸.</ref> | ||
[[امام صادق]] {{ع}} فرمود: هنگامی که [[پیامبر اکرم]] فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست، عَدوی گفت: به خدا [[سوگند]] خداوند وی را به چنین کاری دستور نداده است و این سخن ساختگی و [[دروغ]] میباشد و [[خداوند متعال]] این [[آیات]] را نازل کرد: {{متن قرآن|وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ}}<ref>«و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست * دست راستش را میگرفتیم * سپس شاهرگش را میبریدیم * آنگاه هیچ یک از شما (آن را) از وی بازدارنده نبود» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۷.</ref> تا آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«و اینکه این (قرآن)، دریغ (دل) کافران است» سوره حاقه، آیه ۵۰.</ref> [[پیامبر]] است و {{متن قرآن|إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ}}<ref>«و اینکه این حقیقت بیگمان است» سوره حاقه، آیه ۵۱.</ref> منظور علی {{ع}} میباشد<ref>مناقب، ج۳، ص۳۷؛ تفسیر البرهان، ج۹، ص۱۸۱.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۳۴۱.</ref> | [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: هنگامی که [[پیامبر اکرم]] فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست، عَدوی گفت: به خدا [[سوگند]] خداوند وی را به چنین کاری دستور نداده است و این سخن ساختگی و [[دروغ]] میباشد و [[خداوند متعال]] این [[آیات]] را نازل کرد: {{متن قرآن|وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ}}<ref>«و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست * دست راستش را میگرفتیم * سپس شاهرگش را میبریدیم * آنگاه هیچ یک از شما (آن را) از وی بازدارنده نبود» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۷.</ref> تا آنجا که میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«و اینکه این (قرآن)، دریغ (دل) کافران است» سوره حاقه، آیه ۵۰.</ref> [[پیامبر]] است و {{متن قرآن|إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ}}<ref>«و اینکه این حقیقت بیگمان است» سوره حاقه، آیه ۵۱.</ref> منظور علی {{ع}} میباشد<ref>مناقب، ج۳، ص۳۷؛ تفسیر البرهان، ج۹، ص۱۸۱.</ref>.<ref>[[علی راجی|راجی، علی]]، [[مظلومیت پیامبر (کتاب)|مظلومیت پیامبر]] ص ۳۴۱.</ref> | ||
== اشکال بر | == اشکال بر منکران [[غدیر]] == | ||
آن دسته از مسلمانانی که موضوع غدیر را به معنی [[نصب]] [[جانشینی امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} توسط پیامبر {{صل}} [[انکار]] میکنند، با این انکار لا [[جرم]] به پیامبر {{صل}} بزرگترین توهین را روا داشتهاند و آن این است که وقتی میگویند پیامبر {{صل}} از [[دنیا]] رفت و برای خود [[جانشین]] معین نفرمود، العیاذ بالله یعنی [[پیامبر اکرم]] به اندازه [[ابوبکر]] یا عمر یا [[معاویه]] هم [[فهم سیاسی]] نداشته است. برای اینکه ابوبکر موقع [[مرگ]] به [[فکر]] جانشین بعد از خودش بود، عمر هم به همین فکر بود و نزدیک رفتنش گاه گاه با [[ابن عباس]] و [[عبدالرحمن بن عوف]] [[مشورت]] و درد [[دل]] میکرد و میگفت: در سر امر جانشین بعد از خودم، متحیرم. ابن عباس اشخاص را برایش بر شمرد تا به علی {{ع}} رسید، عمر گفت: اگر این کار را به علی واگذارم شما را به طریق [[حق]] [[سیر]] خواهد داد. ابن عباس گفت: پس برای چه معطلی؟ گفت: علی خوب است ولی خیلی [[خودخواه]] است. | آن دسته از مسلمانانی که موضوع غدیر را به معنی [[نصب]] [[جانشینی امیرالمؤمنین]] علی {{ع}} توسط پیامبر {{صل}} [[انکار]] میکنند، با این انکار لا [[جرم]] به پیامبر {{صل}} بزرگترین توهین را روا داشتهاند و آن این است که وقتی میگویند پیامبر {{صل}} از [[دنیا]] رفت و برای خود [[جانشین]] معین نفرمود، العیاذ بالله یعنی [[پیامبر اکرم]] به اندازه [[ابوبکر]] یا عمر یا [[معاویه]] هم [[فهم سیاسی]] نداشته است. برای اینکه ابوبکر موقع [[مرگ]] به [[فکر]] جانشین بعد از خودش بود، عمر هم به همین فکر بود و نزدیک رفتنش گاه گاه با [[ابن عباس]] و [[عبدالرحمن بن عوف]] [[مشورت]] و درد [[دل]] میکرد و میگفت: در سر امر جانشین بعد از خودم، متحیرم. ابن عباس اشخاص را برایش بر شمرد تا به علی {{ع}} رسید، عمر گفت: اگر این کار را به علی واگذارم شما را به طریق [[حق]] [[سیر]] خواهد داد. ابن عباس گفت: پس برای چه معطلی؟ گفت: علی خوب است ولی خیلی [[خودخواه]] است. | ||
خط ۶۱: | خط ۶۲: | ||
غدیر یعنی [[نفی]] [[حکومت]] و [[خلافت]] هوسبازان طماعی مثل [[معاویه]] و [[تأیید]] [[حاکمیت]] [[ائمه معصومین]] به خلافت و [[زمامداری]] امت به سبک و [[سیاق]] خلافت و زمامداری پیامبر اکرم. گویی [[پیامبر]] آشکارا عملکرد نفاق را پس از رحلتش میبیند و [[رنج]] میبرد ولی از طرف [[پروردگار]] [[مأمور]] به [[انجام وظیفه]] میشود. | غدیر یعنی [[نفی]] [[حکومت]] و [[خلافت]] هوسبازان طماعی مثل [[معاویه]] و [[تأیید]] [[حاکمیت]] [[ائمه معصومین]] به خلافت و [[زمامداری]] امت به سبک و [[سیاق]] خلافت و زمامداری پیامبر اکرم. گویی [[پیامبر]] آشکارا عملکرد نفاق را پس از رحلتش میبیند و [[رنج]] میبرد ولی از طرف [[پروردگار]] [[مأمور]] به [[انجام وظیفه]] میشود. | ||
[[رسول خدا]] {{صل}} در [[عالم رؤیا]] مشاهده نمود که [[بنیامیه]] از منبرش بالا میروند و [[مردم]] را از [[صراط]] هدایت به راه [[ضلالت]] میبرند. از این رو، شب را [[اندوهگین]] به صبح رسانید. [[جبرئیل]] بر او نازل شد و عرض کرد: یا [[رسول الله]]! چرا تو را محزون میبینم؟ فرمود: ای جبرئیل! دیشب [[خواب]] دیدم که بنیامیه از منبرم بالا میروند و مردم را [[گمراه]] میکنند. جبرئیل عرض کرد: به آن خدایی که تو را بر [[حق]] به [[نبوت]] [[مبعوث]] کرده است، من اطلاعی بر آن نداشتم. سپس به [[آسمان]] [[عروج]] کرد و دیری نگذشت که با آیهای از [[قرآن]] فرود آمد و آن [[آیه]] این بود: {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ * ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ * مَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يُمَتَّعُونَ}}<ref>«چه بینی اگر سالها برخوردارشان گردانیم؟ * سپس آنچه وعده مییافتند، بر سرشان بیاید * آنچه از آن برخوردار میشدند به کارشان نمیآید» سوره شعراء، آیه ۲۰۵-۲۰۷.</ref> و همچنین [[سوره قدر]] را بر آن | [[رسول خدا]] {{صل}} در [[عالم رؤیا]] مشاهده نمود که [[بنیامیه]] از منبرش بالا میروند و [[مردم]] را از [[صراط]] هدایت به راه [[ضلالت]] میبرند. از این رو، شب را [[اندوهگین]] به صبح رسانید. [[جبرئیل]] بر او نازل شد و عرض کرد: یا [[رسول الله]]! چرا تو را محزون میبینم؟ فرمود: ای جبرئیل! دیشب [[خواب]] دیدم که بنیامیه از منبرم بالا میروند و مردم را [[گمراه]] میکنند. جبرئیل عرض کرد: به آن خدایی که تو را بر [[حق]] به [[نبوت]] [[مبعوث]] کرده است، من اطلاعی بر آن نداشتم. سپس به [[آسمان]] [[عروج]] کرد و دیری نگذشت که با آیهای از [[قرآن]] فرود آمد و آن [[آیه]] این بود: {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ * ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ * مَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يُمَتَّعُونَ}}<ref>«چه بینی اگر سالها برخوردارشان گردانیم؟ * سپس آنچه وعده مییافتند، بر سرشان بیاید * آنچه از آن برخوردار میشدند به کارشان نمیآید» سوره شعراء، آیه ۲۰۵-۲۰۷.</ref> و همچنین [[سوره قدر]] را بر آن حضرت نازل کرد، که [[خدا]] در این [[سوره]]، [[شب قدر]] را برای پیامبرش بهتر از هزار ماه [[سلطنت]] [[بنیامیه]] قرار داد<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} قَالَ: رَأَى رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} فِي مَنَامِهِ بَنِي أُمَيَّةَ يَصْعَدُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ يُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَأَصْبَحَ كَئِيباً حَزِيناً قَالَ فَهَبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ {{ع}} فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِي أَرَاكَ كَئِيباً حَزِيناً قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ إِنِّي رَأَيْتُ بَنِي أُمَيَّةَ فِي لَيْلَتِي هَذِهِ يَصْعَدُونَ مِنْبَرِي مِنْ بَعْدِي وَ يُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَقَالَ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً... وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ}} جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ لِنَبِيِّهِ {{صل}} {{متن قرآن|خَيْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ}} مُلْكِ بَنِي أُمَيَّةَ}}؛ الکافی، ج۴، ص۱۵۹.</ref>. | ||
از [[امام صادق]] {{ع}} نقل شده که فرمود: چون که [[خداوند]] امر کرد به پیامبرش که امیرالمؤمنین علی {{ع}} را برای [[مردم]] [[نصب]] به [[ولایت]] کند، در [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...}} که در [[حق علی]] {{ع}} در [[غدیر خم]] نازل شد، [[پیامبر]] {{صل}} [[اطاعت]] کرد و علی {{ع}} را نصب نمود و فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست، تمام ابلیسها نزد [[ابلیس]] بزرگ آمدند و با [[ناراحتی]] [[خاک]] بر سر خود ریختند، ابلیس بزرگ به آنها گفت: چرا ناراحتید؟ شما را چه شده؟ جواب دادند: این [[مرد]] (پیامبر) امروز پیمانی بست که تا [[روز قیامت]] چیزی آن را باز نمیکند. ابلیس بزرگ جواب داد: نه! اینطور نیست، عدهای از کسانی که دور این شخص (پیامبر) هستند به من [[وعده]] دادهاند که هرگز خلاف نخواهند کرد. (یعنی وعده دادهاند اجازه ندهند علی به [[خلافت]] برسد و میدان برای [[اعمال]] [[ولایت علی]] در [[جامعه]] مهیا نشود) پس آیه بر پیامبر {{صل}} نازل شد {{متن قرآن|وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ}}<ref>«و به راستی ابلیس گمان خویش را درباره آنان درست یافت» سوره سبأ، آیه ۲۰.</ref><ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} قَالَ: لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ أَنْ يَنْصِبَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ {{ع}} لِلنَّاسِ فِي قَوْلِهِ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...}} فِي عَلِيٍّ بِغَدِيرِ خُمٍّ فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَجَاءَتِ الْأَبَالِسَةُ إِلَى إِبْلِيسَ الْأَكْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرَابَ عَلَى رُءُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِيسُ مَا لَكُمْ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْيَوْمَ عُقْدَةً لَا يَحُلُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِيسُ كَلَّا إِنَ الَّذِينَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِي فِيهِ عِدَةً لَنْ يُخْلِفُونِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ {{متن قرآن|وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ}}}}؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۱.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: [[ابلیس]] چهار بار ناله کرده ۱- روزی که در لسان [[خداوند]] [[ملعون]] شد، ۲- روزی که به [[زمین]] فرستاده شد، ۳- روزی که خداوند [[پیامبر]] {{صل}} را [[مبعوث]] به [[رسالت]] کرد، ۴- [[روز غدیر]]<ref>امام صادق {{ع}}: {{متن حدیث|إِنَّ إِبْلِيسَ رَنَّ أَرْبَعَ رَنَّاتٍ يَوْمَ لُعِنَ وَ يَوْمَ أُهْبِطَ إِلَى الْأَرْضِ وَ يَوْمَ بُعِثَ النَّبِيُّ {{صل}} وَ يَوْمَ الْغَدِيرِ}}؛ قرب الاسناد، ص۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۱.</ref>. | از [[امام صادق]] {{ع}} نقل شده که فرمود: چون که [[خداوند]] امر کرد به پیامبرش که امیرالمؤمنین علی {{ع}} را برای [[مردم]] [[نصب]] به [[ولایت]] کند، در [[آیه]] {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...}} که در [[حق علی]] {{ع}} در [[غدیر خم]] نازل شد، [[پیامبر]] {{صل}} [[اطاعت]] کرد و علی {{ع}} را نصب نمود و فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست، تمام ابلیسها نزد [[ابلیس]] بزرگ آمدند و با [[ناراحتی]] [[خاک]] بر سر خود ریختند، ابلیس بزرگ به آنها گفت: چرا ناراحتید؟ شما را چه شده؟ جواب دادند: این [[مرد]] (پیامبر) امروز پیمانی بست که تا [[روز قیامت]] چیزی آن را باز نمیکند. ابلیس بزرگ جواب داد: نه! اینطور نیست، عدهای از کسانی که دور این شخص (پیامبر) هستند به من [[وعده]] دادهاند که هرگز خلاف نخواهند کرد. (یعنی وعده دادهاند اجازه ندهند علی به [[خلافت]] برسد و میدان برای [[اعمال]] [[ولایت علی]] در [[جامعه]] مهیا نشود) پس آیه بر پیامبر {{صل}} نازل شد {{متن قرآن|وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ}}<ref>«و به راستی ابلیس گمان خویش را درباره آنان درست یافت» سوره سبأ، آیه ۲۰.</ref><ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ {{ع}} قَالَ: لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ أَنْ يَنْصِبَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ {{ع}} لِلنَّاسِ فِي قَوْلِهِ {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...}} فِي عَلِيٍّ بِغَدِيرِ خُمٍّ فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَجَاءَتِ الْأَبَالِسَةُ إِلَى إِبْلِيسَ الْأَكْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرَابَ عَلَى رُءُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِيسُ مَا لَكُمْ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْيَوْمَ عُقْدَةً لَا يَحُلُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِيسُ كَلَّا إِنَ الَّذِينَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِي فِيهِ عِدَةً لَنْ يُخْلِفُونِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ {{متن قرآن|وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ}}}}؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۱.</ref>. [[امام صادق]] {{ع}} فرمود: [[ابلیس]] چهار بار ناله کرده ۱- روزی که در لسان [[خداوند]] [[ملعون]] شد، ۲- روزی که به [[زمین]] فرستاده شد، ۳- روزی که خداوند [[پیامبر]] {{صل}} را [[مبعوث]] به [[رسالت]] کرد، ۴- [[روز غدیر]]<ref>امام صادق {{ع}}: {{متن حدیث|إِنَّ إِبْلِيسَ رَنَّ أَرْبَعَ رَنَّاتٍ يَوْمَ لُعِنَ وَ يَوْمَ أُهْبِطَ إِلَى الْأَرْضِ وَ يَوْمَ بُعِثَ النَّبِيُّ {{صل}} وَ يَوْمَ الْغَدِيرِ}}؛ قرب الاسناد، ص۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۱.</ref>. | ||
خط ۸۰: | خط ۸۱: | ||
[[سعد بن عبدالله]] گوید: گرفتار یک [[ناصبی]] [[مذهب]] شدم که در [[منازعه]] [[عقیدتی]] بسیار سخت گیر بود، به من گفت: بگو ببینم آیا اسلام آن دو از سر طوع و رغبت بود یا [[کراهت]] و [[اجبار]]؟ من نیز از پاسخ بدان [[احتراز]] نموده و در [[دل]] گفتم: اگر بگویم از سر طوع و رغبت بوده میگوید در این صورت ممکن نیست که ایمان آن دو از سر [[نفاق]] بوده باشد و اگر بگویم از سر [[اکراه]] و اجبار بوده، که در آن [[زمان]] هنوز اسلام نیرو و قوتی نگرفته بود که [[اسلام]] آن دو از سر [[زور]] و [[اجبار]] بوده باشد، پس بدون هیچ پاسخی از نزد این فرد مخاصم مراجعت نمودم در حالی که از [[غصه]] نزدیک بود جگرم پاره پاره شود، پس از آن دست به قلم برده و در طوماری [[اقدام]] به [[نوشتن]] بیش از چهل مسأله غامض و مشکلی که جوابش را نمیدانستم نمودم و با خود گفتم آن را از [[احمد بن اسحاق]] که مصاحب مولایمان [[امام حسن عسکری]] {{ع}} است [[پرسش]] کنم، حال خود را برایش باز گفتم. به من گفت: با من به [[سامرا]] بیا تا آن مسائل را از مولایمان امام حسن عسکری {{ع}} بپرسیم. | [[سعد بن عبدالله]] گوید: گرفتار یک [[ناصبی]] [[مذهب]] شدم که در [[منازعه]] [[عقیدتی]] بسیار سخت گیر بود، به من گفت: بگو ببینم آیا اسلام آن دو از سر طوع و رغبت بود یا [[کراهت]] و [[اجبار]]؟ من نیز از پاسخ بدان [[احتراز]] نموده و در [[دل]] گفتم: اگر بگویم از سر طوع و رغبت بوده میگوید در این صورت ممکن نیست که ایمان آن دو از سر [[نفاق]] بوده باشد و اگر بگویم از سر [[اکراه]] و اجبار بوده، که در آن [[زمان]] هنوز اسلام نیرو و قوتی نگرفته بود که [[اسلام]] آن دو از سر [[زور]] و [[اجبار]] بوده باشد، پس بدون هیچ پاسخی از نزد این فرد مخاصم مراجعت نمودم در حالی که از [[غصه]] نزدیک بود جگرم پاره پاره شود، پس از آن دست به قلم برده و در طوماری [[اقدام]] به [[نوشتن]] بیش از چهل مسأله غامض و مشکلی که جوابش را نمیدانستم نمودم و با خود گفتم آن را از [[احمد بن اسحاق]] که مصاحب مولایمان [[امام حسن عسکری]] {{ع}} است [[پرسش]] کنم، حال خود را برایش باز گفتم. به من گفت: با من به [[سامرا]] بیا تا آن مسائل را از مولایمان امام حسن عسکری {{ع}} بپرسیم. | ||
با او به سامرا رفته تا اینکه رسیدم به درب [[منزل]] مولایمان {{ع}}، اجازه ورود به منزل را گرفتیم و آن | با او به سامرا رفته تا اینکه رسیدم به درب [[منزل]] مولایمان {{ع}}، اجازه ورود به منزل را گرفتیم و آن حضرت اجازه فرمود، ما نیز داخل [[خانه]] شدیم وقتی داخل شده و دیدگانمان بر آن حضرت افتاد، سیمای او همچون ماه شب چهارده میدرخشید و بر زانوی آن حضرت پسر بچهای نشسته بود که در نیکویی و [[زیبایی]] همچون [[ستاره]] مشتری بود. مولایمان [[امام عسکری]] {{ع}} نظری به من انداخته و فرمود: ای سعد تو برای چه آمدهای؟ گفتم: احمد بن اسحاق مرا [[تشویق به زیارت]] شما نمود، [[امام]] فرمود: پس سؤالاتی که قرار بود از من بپرسی چه؟! گفتم: آنها نیز بر حال خود باقی است، فرمود: آنها را از [[نور]] دیدهام و با دست مبارکش به آن پسر بچه ([[امام عصر]]) اشاره فرمود، هر چه میخواهی بپرس، سوالاتم را میپرسیدم و جواب میداد تا نوبت به این سوال رسید که فرمود: {{متن حدیث|وَ أَمَّا مَا قَالَ لَكَ الْخَصْمُ بِأَنَّهُمَا أَسْلَمَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لِمَ لَمْ تَقُلْ بَلْ إِنَّهُمَا أَسْلَمَا طَمَعاً؟ وَ ذَلِكَ أَنَّهُمَا يُخَالِطَانِ مَعَ الْيَهُودِ وَ يُخْبِرَانِ بِخُرُوجِ مُحَمَّدٍ {{صل}} وَ اسْتِيلَائِهِ عَلَى الْعَرَبِ عَنِ التَّوْرَاةِ وَ الْكُتُبِ الْمُقَدَّسَةِ وَ مَلَاحِمِ قِصَّةِ مُحَمَّدٍ صوَ يَقُولُونَ لَهُمَا يَكُونُ اسْتِيلَاؤُهُ عَلَى الْعَرَبِ كَاسْتِيلَاءِ بُخْتَنَصَّرَ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا أَنَّهُ يَدَّعِي النُّبُوَّةَ وَ لَا يَكُونُ مِنَ النُّبُوَّةِ فِي شَيْءٍ فَلَمَّا ظَهَرَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ فَسَاعَدَا مَعَهُ عَلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ طَمَعاً أَنْ يَجِدَا مِنْ جِهَةِ وَلَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ وَلَايَةَ بَلَدٍ إِذَا انْتَظَمَ أَمْرُهُ وَ حَسُنَ بَالُهُ وَ اسْتَقَامَتْ وَلَايَتُهُ فَلَمَّا أَيِسَا مِنْ ذَلِكَ وَافَقَا مَعَ أَمْثَالِهِمَا لَيْلَةَ الْعَقَبَةِ وَ تَلَثَّمَا مِثْلَ مَنْ تَلَثَّمَ مِنْهُمْ فَنَفَرُوا بِدَابَّةِ رَسُولِ اللَّهِ لِتُسْقِطَهُ وَ يَصِيرَ هَالِكاً بِسُقُوطِهِ بَعْدَ أَنْ صَعِدَ الْعَقَبَةَ فِيمَنْ صَعِدَ فَحَفِظَ اللَّهُ تَعَالَى نَبِيَّهُ مِنْ كَيْدِهِمْ وَ لَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَفْعَلُوا شَيْئاً وَ كَانَ حَالُهُمَا كَحَالِ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ إِذْ جَاءَا عَلِيّاً {{ع}} وَ بَايَعَاهُ طَمَعاً أَنْ تَكُونَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَلَايَةٌ فَلَمَّا لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ وَ أَيِسَا مِنَ الْوَلَايَةِ نَكَثَا بَيْعَتَهُ وَ خَرَجَا عَلَيْهِ حَتَّى آلَ أَمْرُ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا إِلَى مَا يَئُولُ أَمْرُ مَنْ يَنْكُثُ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ}}؛ | ||
و اما پاسخ به مطلبی که [[دشمن]] تو گفت که: آیا [[اسلام]] آن دو با میل و رغبت بوده یا [[زور]] و [[اجبار]]؟ چرا نگفتی به هیچ کدام! چرا نگفتی اسلام آن دو از روی [[طمع]] بوده، به طمع [[ریاست]] و گرفتن [[خلافت]] بود؛ زیرا آن دو با [[یهودیان]] مجالست داشتند و از [[پیشگوییهای تورات]] و کتابهای گذشتگان از خروج محمد {{صل}} و استیلای او بر [[عرب]] و پایان کار او خبردار میشدند و ایشان [[پیشگویی]] کرده بودند که محمد بر عرب مسلط میشود، همان گونه که [[بخت نصر]] بر [[بنیاسرائیل]] مسلط شد، جز آنکه محمد [[ادعای نبوت]] میکند ولی او ادعای نبوت نداشت. ([[ابوبکر]] و عمر این [[اخبار]] را از یهودیها شنیدند و [[یقین]] کردند که محمد خواهد آمد و کارش بالا خواهد گرفت) بنابراین وقتی [[امر رسول خدا]] {{صل}} ظاهر و آشکار شد نزد [[پیامبر]] شتافته و او را در [[شهادت]] به {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}}؛ [[یاری]] کردند به طمع آنکه چون امور او استقرار یافت و خیالش راحت شد و ولایتش [[استقامت]] گرفت هر کدام به [[حکومت]] شهری برسند ولی چون تیرشان به سنگ خورد با همفکران خود در شب [[عقبه]] ایستادند و به بالای آن گردنه رفتند تا مرکب [[رسول خدا]] {{صل}} را پس از صعود به آنجا، ساقط کنند تا آن | و اما پاسخ به مطلبی که [[دشمن]] تو گفت که: آیا [[اسلام]] آن دو با میل و رغبت بوده یا [[زور]] و [[اجبار]]؟ چرا نگفتی به هیچ کدام! چرا نگفتی اسلام آن دو از روی [[طمع]] بوده، به طمع [[ریاست]] و گرفتن [[خلافت]] بود؛ زیرا آن دو با [[یهودیان]] مجالست داشتند و از [[پیشگوییهای تورات]] و کتابهای گذشتگان از خروج محمد {{صل}} و استیلای او بر [[عرب]] و پایان کار او خبردار میشدند و ایشان [[پیشگویی]] کرده بودند که محمد بر عرب مسلط میشود، همان گونه که [[بخت نصر]] بر [[بنیاسرائیل]] مسلط شد، جز آنکه محمد [[ادعای نبوت]] میکند ولی او ادعای نبوت نداشت. ([[ابوبکر]] و عمر این [[اخبار]] را از یهودیها شنیدند و [[یقین]] کردند که محمد خواهد آمد و کارش بالا خواهد گرفت) بنابراین وقتی [[امر رسول خدا]] {{صل}} ظاهر و آشکار شد نزد [[پیامبر]] شتافته و او را در [[شهادت]] به {{متن حدیث|لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ}}؛ [[یاری]] کردند به طمع آنکه چون امور او استقرار یافت و خیالش راحت شد و ولایتش [[استقامت]] گرفت هر کدام به [[حکومت]] شهری برسند ولی چون تیرشان به سنگ خورد با همفکران خود در شب [[عقبه]] ایستادند و به بالای آن گردنه رفتند تا مرکب [[رسول خدا]] {{صل}} را پس از صعود به آنجا، ساقط کنند تا آن حضرت هلاک گردد ولی [[خداوند متعال]] آن حضرت را از [[کید]] ایشان محفوظ داشت و آنان نتوانستند کاری از پیش ببرند، بعد [[امام عصر]] فرمودند: کار آن دو نفر [[شبیه]] [[رفتار]] [[طلحه]] و زبیر بود آن هنگام که نزد علی {{ع}} رسیدند و به [[طمع]] آنکه هر کدام به [[ولایت]] شهری برسند با آن حضرت [[بیعت]] کردند ولی چون تیرشان به سنگ خورد و از رسیدن به حکومت [[نومید]] شدند بیعت او را شکسته و بر آن حضرت [[شورش]] کردند (و [[جنگ جمل]] را به پا کردند)، تا [[عاقبت]] کارشان به همان جا ختم شد که سرانجام هر [[عهدشکنی]] است. پس [[اسلام]] و [[ایمان]] آن دو و این دو نفر نه از روی رغبت و نه از جهت [[اکراه]] بلکه از روی طمع و [[حب ریاست]] بود<ref>الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۴۶۱؛ زبدة المعارف، ص۶۴۲.</ref>. | ||
از [[امام]] [[معصوم]]، [[حجت]] بر [[حق]]، [[بقیة الله الاعظم]] آن کسی که کلامش و سوز دلش دقیقاً ندای علی {{ع}} است، اینگونه از دو لب مبارکش تراوش میکند که این همه [[توطئه]] چه در عصر [[نبوت]] و چه بعد از [[وفات پیامبر]] {{صل}}، از طرف [[ابابکر]] و عمر ریشه در [[کفر]] درونی آنها دارد. | از [[امام]] [[معصوم]]، [[حجت]] بر [[حق]]، [[بقیة الله الاعظم]] آن کسی که کلامش و سوز دلش دقیقاً ندای علی {{ع}} است، اینگونه از دو لب مبارکش تراوش میکند که این همه [[توطئه]] چه در عصر [[نبوت]] و چه بعد از [[وفات پیامبر]] {{صل}}، از طرف [[ابابکر]] و عمر ریشه در [[کفر]] درونی آنها دارد. | ||
خط ۹۵: | خط ۹۶: | ||
== ناکام ماندن اهداف [[غدیر]] == | == ناکام ماندن اهداف [[غدیر]] == | ||
[[پیامبر اکرم]] در ماههای آخر [[عمر]] مبارکش [[تأسف]] و نگرانیش بیش از ماهها و سالهای اول رسالتش بود. از آیندهای تیره سخن میگفت، به ابرهای تیره و فتنههای متراکم بر [[آسمان]] [[امامت علی]] {{ع}} اشاره میکرد. از فضاسازی [[منافقین]] نسبت به [[بیاحترامی]] و [[سبک شمردن]] [[حق]] [[اهل]] بیتش به [[سختی]] [[رنج]] میبرد. | [[پیامبر اکرم]] در ماههای آخر [[عمر]] مبارکش [[تأسف]] و نگرانیش بیش از ماهها و سالهای اول رسالتش بود. از آیندهای تیره سخن میگفت، به ابرهای تیره و فتنههای متراکم بر [[آسمان]] [[امامت علی]] {{ع}} اشاره میکرد. از فضاسازی [[منافقین]] نسبت به [[بیاحترامی]] و [[سبک شمردن]] [[حق]] [[اهل]] بیتش به [[سختی]] [[رنج]] میبرد. | ||
سخن [[حضرت باقر]] {{ع}} را قبلاً اشاره کردیم که آن | سخن [[حضرت باقر]] {{ع}} را قبلاً اشاره کردیم که آن حضرت به [[حمران]] فرمود: ای حمران! شگفت است از [[مردم]] چگونه [[غافل]] شدند یا فراموش کردند یا خود را به [[فراموشی]] زدند که [[پیغمبر]] {{صل}} هنگامی که [[بیمار]] شد و مردم به [[عیادت]] او آمده بر آن حضرت [[سلام]] میکردند تا این که [[خانه]] پر شد و در این هنگام علی {{ع}} وارد شد و سلام کرد و نتوانست (از زیادی [[جمعیت]]) نزدیک آن حضرت برود و مردم هم راه ندادند،... تا این که علی {{ع}} از میان آنان گذشت، حضرت او را پهلوی خود نشانید، سپس فرمود: ای گروه مردم در [[حیات]] و [[زندگی]] من که اینگونه با اهل بیتم [[رفتار]] کنید، پس چگونه بعد از مرگم «با آنان رفتار خواهید کرد؟» | ||
به [[خدا]] [[سوگند]] هر مقدار به [[اهل بیت]] من نزدیک شوید به همان اندازه به خدا [[تقرب]] جسته و نزدیکتر میشوید و هر گامی که از آنان دور شوید و [[اعراض]] کنید به همان مقدار [[خداوند]] از شما اعراض میکند؛ سپس فرمود: ای گروه مردم گوش فرادارید، حتماً [[رضایت]] و [[خشنودی]] و [[دوستی]] برای آن کس است که علی را [[دوست]] دارد و [[ولایت]] او را بر خود نهد و به جهت فضیلتش به او و اوصیای من پس از وی [[اقتدا]] کند و بر [[پروردگار]] من لازم و حتم است که دعای مرا درباره ایشان [[مستجاب]] فرموده، به [[درستی]] که ایشان [[دوازده وصی]] هستند<ref>الانصاف، ص۱۲۶.</ref>. | به [[خدا]] [[سوگند]] هر مقدار به [[اهل بیت]] من نزدیک شوید به همان اندازه به خدا [[تقرب]] جسته و نزدیکتر میشوید و هر گامی که از آنان دور شوید و [[اعراض]] کنید به همان مقدار [[خداوند]] از شما اعراض میکند؛ سپس فرمود: ای گروه مردم گوش فرادارید، حتماً [[رضایت]] و [[خشنودی]] و [[دوستی]] برای آن کس است که علی را [[دوست]] دارد و [[ولایت]] او را بر خود نهد و به جهت فضیلتش به او و اوصیای من پس از وی [[اقتدا]] کند و بر [[پروردگار]] من لازم و حتم است که دعای مرا درباره ایشان [[مستجاب]] فرموده، به [[درستی]] که ایشان [[دوازده وصی]] هستند<ref>الانصاف، ص۱۲۶.</ref>. | ||
خط ۱۰۱: | خط ۱۰۲: | ||
در این روزهای آخر عمر، این [[نگرانی]] پیامبر اکرم را سخت رنجور کرده که چرا قلبهای [[ناپاک]] و [[تبلیغات]] [[مسموم]] جایگاه قدر و منزلتی را که علی {{ع}} نزد [[خدا]] و [[رسول خدا]] دارد پیش [[مردم]] پایین آورده و [[روحیه]] [[حقشناسی]]، [[عامه]] مردم را تنزل داده است. | در این روزهای آخر عمر، این [[نگرانی]] پیامبر اکرم را سخت رنجور کرده که چرا قلبهای [[ناپاک]] و [[تبلیغات]] [[مسموم]] جایگاه قدر و منزلتی را که علی {{ع}} نزد [[خدا]] و [[رسول خدا]] دارد پیش [[مردم]] پایین آورده و [[روحیه]] [[حقشناسی]]، [[عامه]] مردم را تنزل داده است. | ||
بعد از [[خطبه غدیر]] | بعد از [[خطبه غدیر]] حضرت [[گریه]] کرد {{متن حدیث|... ثُمَّ بَكَى صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَقِيلَ مِمَّ بُكَاؤُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ أَنَّهُمْ يَظْلِمُونَهُ وَ يَمْنَعُونَهُ حَقَّهُ وَ يُقَاتِلُونَهُ وَ يَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ يَظْلِمُونَهُمْ بَعْدَهُ وَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ أَنَّ ذَلِكَ يَزُولُ...}}<ref>بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۲.</ref>؛ | ||
به حضرت عرض شد: یا [[رسول الله]] چرا گریه میکنی؟ فرمود: [[جبرئیل]] مرا خبر داد که [[ظلم]] میکنند در [[حق علی]] {{ع}} و از حقش محرومش مینمایند و با او میجنگند و فرزندش را میکشند و بعد از او به فرزندانش ظلم میکنند و جبرئیل به من خبر داد که آن خواهد شد و لذا حضرت در روزهای آخر عمرش [[روحی]] ناآرام داشت. در راستای این عدم [[آرامش روحی]] بود که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} با [[نگرانی]] از [[آینده]] [[امت]] میفرمود: {{متن حدیث|مَعَاشِرَ النَّاسِ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ {{متن قرآن|يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ}}<ref>«(مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>}}<ref>بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۱۱.</ref>. | به حضرت عرض شد: یا [[رسول الله]] چرا گریه میکنی؟ فرمود: [[جبرئیل]] مرا خبر داد که [[ظلم]] میکنند در [[حق علی]] {{ع}} و از حقش محرومش مینمایند و با او میجنگند و فرزندش را میکشند و بعد از او به فرزندانش ظلم میکنند و جبرئیل به من خبر داد که آن خواهد شد و لذا حضرت در روزهای آخر عمرش [[روحی]] ناآرام داشت. در راستای این عدم [[آرامش روحی]] بود که [[پیامبر اکرم]] {{صل}} با [[نگرانی]] از [[آینده]] [[امت]] میفرمود: {{متن حدیث|مَعَاشِرَ النَّاسِ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ {{متن قرآن|يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ}}<ref>«(مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.</ref>}}<ref>بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۱۱.</ref>. | ||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۶: | ||
[[احمد بن محمد]] گوید: نزدیک [[حضرت رضا]] {{ع}} بودم در [[مجلسی]] که انبوه [[جمعیت]] بود، ذکری از [[عید غدیر]] به میان آمد بعضی از حاضران گفتند: ما غدیر را نمیشناسیم. حضرت رضا {{ع}} فرمود: [[حدیث]] کرد مرا پدرم از پدرانش از [[حضرت رسول]] که فرمود: روز غدیر در آسمان معروفتر است از آنکه در زمین<ref>تفسیر گازر، ج۲، ص۴۱۰.</ref>. | [[احمد بن محمد]] گوید: نزدیک [[حضرت رضا]] {{ع}} بودم در [[مجلسی]] که انبوه [[جمعیت]] بود، ذکری از [[عید غدیر]] به میان آمد بعضی از حاضران گفتند: ما غدیر را نمیشناسیم. حضرت رضا {{ع}} فرمود: [[حدیث]] کرد مرا پدرم از پدرانش از [[حضرت رسول]] که فرمود: روز غدیر در آسمان معروفتر است از آنکه در زمین<ref>تفسیر گازر، ج۲، ص۴۱۰.</ref>. | ||
در [[تفسیر]] [[فرات]] [[کوفی]] در [[سوره مائده]] از [[ابی عبدالله]] {{ع}} [[روایت]] نموده گوید: به آن | در [[تفسیر]] [[فرات]] [[کوفی]] در [[سوره مائده]] از [[ابی عبدالله]] {{ع}} [[روایت]] نموده گوید: به آن حضرت عرض کردم: فدای تو شوم، آیا برای [[مسلمین]] عیدی است که از [[عید فطر]] و اضحی و [[روز جمعه]] و [[روز عرفه]] [[افضل]] باشد؟ فرمود: بلی! افضل و اعظم و [[اشرف]] در نزد [[خدا]] از حیث [[منزلت]]، آن روزی است که [[خدای متعال]] در آن [[روز]] [[دین]] خود را کامل نمود و این [[آیه]] را بر [[پیغمبر]] خود فرو فرستاد: {{متن قرآن|الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا}}<ref>«امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.</ref> عرض کردم: آن چه روزی است؟ فرمود: همانا [[پیغمبران]] [[بنیاسرائیل]] هر وقت میخواستند رشته [[وصیت]] و [[امامت]] را برای بعد از خود منعقد نمایند، پس از انجام آن، آن روز را روز [[عید]] قرار میدادند و این روز، روزی است که [[رسول خدا]] {{صل}} علی {{ع}} را [[منصوب]] فرمود و در آن نازل شد آنچه که نازل شد و دین در آن روز کامل گردید و [[نعمت]] در آن روز بر [[مؤمنین]] تمام گشت. این روز، روز [[عبادت]] و [[نماز]] و [[شکر]] و [[ستایش پروردگار]] است و روز ابراز مسرت و [[خوشحالی]] شما است در قبال نعمت [[ولایت]] ما، که [[خداوند]] در این روز بر شما آن [[موهبت]] را بخشیده و همانا من دوست دارم که شما در این روز [[روزه]] بدارید<ref>الغدیر، ج۲، ص۲۰۰. </ref>. | ||
[[غدیر]] در نگاه [[اهل بیت]] روز عید معرفی شد ولی [[پیامبر]] حوادث بعد از [[وفات]] را میبیند و ظلمی را که به [[امیرالمؤمنین]] به دست [[منافقین]] در پیش است [[مشاهده]] میکند و لذا با اندوهی [[عظیم]] از ناکام ماندن اهداف غدیر از آن یاد میکند. | [[غدیر]] در نگاه [[اهل بیت]] روز عید معرفی شد ولی [[پیامبر]] حوادث بعد از [[وفات]] را میبیند و ظلمی را که به [[امیرالمؤمنین]] به دست [[منافقین]] در پیش است [[مشاهده]] میکند و لذا با اندوهی [[عظیم]] از ناکام ماندن اهداف غدیر از آن یاد میکند. |