غدیر خم در معارف و سیره نبوی
مظلومیت پیامبر (ص) در موضعگیری منافقین در غدیر خم
سال آخر عمر پیامبر اکرم (ص) است و جبرئیل نسیم خوش آخرت را به مشام حضرت رساند. پیامبر (ص) به اصحاب خصوصاً و به مردم مدینه عموماً تأکید کرد که امسال را برای اقامه حج همراه من باشید تا فریضه حج را عملاً از ایشان فراگیرند.
جمعیتی انبوه از مردم مشتاق از مدینه و اطراف، روانه حج شدند. در برگشت از حج قبل از آنکه جمعیتی از حضرت جدا شود، جبرئیل نازل شد و پیام وحی الهی را فرود آورد: ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾[۱]. این آیه ضرورت ابلاغ مسئلهای را متذکر شد که از تمام فروع دین با اهمیتتر بود. به دلیل اینکه وقتی ﴿أَقِمِ الصَّلَاةَ﴾، نازل شد انذاری اینگونه به دنبال نداشت که اگر نماز را ابلاغ نکردی، کل رسالتت تهدید میشود. وقتی ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾[۲] نازل شد هشداری اینگونه نیامد که اگر فریضه روزه را ابلاغ نکنی گویا رسالتت را به جا نیاوردهای! و همین طور در سایر فروع دین مثل حج و زکات و خمس و امر به معروف و...
پیامبر (ص) فرمود: جبرئیل سه مرتبه بر من فرود آمد و پس از ابلاغ سلام از جانب خدایم... به من فرمان داد در این مجمع عمومی مسلمانان به پا خیزم و به عموم ملت اسلام اعلام کنم که علی برادر من وصی من، جانشین من و امام پس از من است. نسبت او به من نسبت هارون است به موسی، الا آنکه پس از موسی پیامبری آمد، اما پس از من پیامبری برانگیخته نمیشود.
امام باقر (ع) فرمود: در آن روز جمعیت به هفتاد هزار نفر رسید، درست به اندازه جمعیت بنیاسرائیل در هنگامی که حضرت موسی از آنها برای رهبری و خلافت برادرش هارون بیعت گرفت و آنها نقض بیعت کردند و گوساله سامری را پرستیدند[۳].
ولذا پیامبر (ص) در همان جا یعنی در غدیر خم دستور توقف داد و فرمود تأمل کنید تا آنها که از پشت سر میآیند به ما ملحق شوند و آنها که جلو رفتهاند باز گردند. تاریخ گواه است که به مدت سه روز مردم را در آن محل مجتمع کرد. مردم میپرسیدند چه مسئله مهمی است که در میان گرمای حجاز، ما باید منتظر ابلاغ آن بمانیم؟ مردم از شدت گرما زیر شکم اسب و شترشان سایه میگرفتند تا جمع انبوه مسلمین حجگذار، مهیای شنیدن شدند و پیامبر اکرم خطبه غدیر را ایراد فرمود و در این خطبه علی را به جانشینی و خلافت پس از خود از طرف پروردگار معرفی کرد. دست علی را گرفت و فرمود: آیا من اولی از شما به خودتان نیستم؟ گفتند: بلی! بعد فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»؛ آنها که ولایت مرا داشتهاند، این علی است که پس از من مولای آنهاست. خداوندا دوست بدارد کسی را که او را دوست بدارد و دشمن دار کسی را که علی را دشمن بدارد و یاری کن یاری او را و خوار کن کسی را که او را خوار کند.
تمام مفسرین معتقدند که در همان فاصله سه الی چهار روز، این آیه نازل شد، ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۴]. ابوسعید خدری گفت: والله ما تفرقنا حتى نزل ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي﴾ به خدا قسم از صحرای غدیر متفرق نشده بودیم تا اینکه آیه ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ...﴾ نازل شد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «اللَّهُ أَكْبَرُ عَلَى كَمَالِ الدِّينِ وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ وَ رِضَى الرَّبِ بِرِسَالَتِي وَ الْوَلَايَةِ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) بَعْدِي»؛ همانا کامل شدن دین و اتمام نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و به ولایت علی است بعد از من[۵].
گویا در آیه اول میفرماید: بگو، برسان، نترس و در آیه دوم گویا میفرماید: خوب شد، تمام شد، چیزی از قلم نیفتاد. در فاصله این دو آیه فقط یک امر تحقق یافت و آن نصب علی (ع) به ناخدایی کشتی دین در میان امواج سهمگین عصر امامت و در تحقق این مسئله، پروردگار ابراز رضایت میفرماید که به دینی و شریعتی راضی شدم که ولی آن علی باشد. به اسلامی رضایت دادم که علی زمامدار آن جامعه اسلامی باشد و با نصب علی (ع) نعمت تمام شد و دین در بستر تاریخ به جریان سالم خود به حرکت افتاد. این توقع پروردگار از زمامداری علی (ع) در جامعه اسلامی و حمایت از دستاوردهای حکومت دینی بود. در عین حال که پیامبر (ص) از آینده هراس دارد و افق بعد از وفات، یعنی استقرار حکومت دینی را به زعامت علی تاریک میدید و ابرهای تیره نفاق را برای غصب خلافت امامت نور متراکم مشاهده میکرد؛ ولی از افشاگری و روشنگری هر چه تمامتر چیزی فروگذار نمیکند. همگان را به بیعت با امیرالمؤمنین (ع) دعوت کرد و مسلمین به تبریکگویی به علی (ع) مشغول شدند. گل لبخندها بر چهرهها نقش بست و نثار علی (ع) گردید. گویی همگان را به حفظ یاد این عید و خاطره فراموش نشدنی آن سفارش میکرد.
ولی باز هم جبهه متحد نفاق بیکار ننشست، انسانهای مریضی که بیماری دو رویی جانشان را فراگرفته بود گرچه ظاهراً نزد علی (ع) آمدند و مثل سایر مسلمین تبریک گفتند، ابابکر و عمر دست در دست علی (ع) گذاشتند و گفتند: بخ بخ... ولی در خفا و در جمع تشکیلات خودشان از بغض به خود میپیچیدند و حادثه را بسیار ناگوار ارزیابی کردند. هسته مرکزی نفاق از آن روز در تدارکات پاتک سنگین و ضد حمله حساب شدهای بر حادثه غدیر برنامهریزی کردند ولی این بار هم خداوند متعال آنها را لو داد و رسوا کرد.
از امام صادق (ع) در ذیل آیه: ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا...﴾ روایت شده که وقتی پیامبر اکرم (ص)، امیرالمؤمنین (ع) را در روز غدیر خم نگه داشت در مقابل آن حضرت هفت نفر از منافقان بودند و آنها ابوبکر، عمر، عبدالرحمن بن عوف، سعد ابی وقاص، ابوعبیده، سالم غلام ابی حذیفه و مغیره بن شعبه بودند و عمر گفت: آیا نمیبینید دو چشم او مانند دو چشم دیوانه است! و مقصودش پیغمبر اکرم (ص) بود، الان میایستد و میگوید: خدا به من فرموده!
پس چون پیغمبر اکرم (ص) ایستاد فرمود: ای مردم چه کسی اولی است به شما از خودتان، گفتند: خدا و پیغمبرش، فرمود: خدایا شاهد باش. پس فرمود: آگاه باشید هر کس من مولای اویم این علی مولای اوست و مردم سلام نمودند به آن حضرت به عنوان امامت بر مؤمنان.
پس جبرئیل نازل شد و پیامبر (ص) را از گفتار آن منافقان آگاه کرد و پیامبر (ص) آنها راطلبید و از این امر سوال فرمود. پس آنها منکر شدند و قسم خوردند پس این آیه نازل شد ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا...﴾[۶].
حسان جمال (شتربان امام صادق (ع)) گوید: امام صادق (ع) را از مدینه به مکه میبردم، هنگامی که به مسجد الغدیر رسیدیم، امام صادق (ع) نگاهی به طرف چپ مسجد انداخت و فرمود: این جای پای رسول خداست، در زمانی که فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»؛ آن گاه امام صادق (ع) به گوشهای دیگر از مسجد نظر افکند و فرمود: اینجا محلی است که منافقان و سالم مولی ابن حذیفه و ابی عبیده بن جراح، خیمه زده بودند. چون دست پیامبر (ص) را دیدند که دست امیرالمؤمنین (ع) را گرفته و بلند کرده، بین خودشان گفتند: به چشمان او بنگرید، که در حدقه میچرخند، چنانکه که گویی چشمان مجنونی است. در این حال، جبرئیل (ع) این آیه را آورد: ﴿وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ * وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾[۷][۸]. صاحب تفسیر البرهان از ابنشهرآشوب نقل میکند که پیامبر اکرم وقتی که علی بن ابیطالب را در غدیر خم به ولایت نصب فرمود، عدهای از قریش اجتماع کردند و گفتند: ای کاش پیامبر غیر از علی فرد دیگری را به این سمت برمیگزید و از ولایت علی اظهار تأسف کردند. این موضوع را ابوذر شنید و به رسول خدا خبر داد! پیامبر (ص) آنان را احضار فرمود و جریان قضیه را پرسید! آنان منکر شدند و سوگند یاد کردند که چنین موضوعی را درباره علی (ع) نگفتهاند سپس این آیه نازل شد. ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا...﴾[۹].
از امام باقر (ع) نقل شده که در روز غدیر وقتی پیامبر اکرم دست علی (ع) را گرفت و به ولایت بعد از خود معرفی کرد، حارث بن نعمان فهری نزد پیامبر (ص) آمد و گفت: ای محمد آمدی و به ما امر کردی ۳۶۰ بت را رها کنید و بگویید خدا یکی است، گفتیم! بعد گفتی: پنج نوبت نماز بخوانید، خواندیم! گفتی: ماه رمضان روزه بدارید، قبول کردیم! گفتی: زکات مال بدهید، دادیم! حج را امر کردی، قبول کردیم، جهاد را امر کردی، ابا نکردیم، به این همه اوامر راضی نشدی تا دست پسر عمت را بالا بردی و بر ما فضیلت دادی و گفتی: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَهَذَا شَيْءٌ مِنْكَ أَمْ مِنَ اللَّهِ؟» ما این را قبول نداریم! آیا این کار از جانب خودت بود یا امری از خدا بود؟ پیامبر فرمود: امری از جانب خدا بود، گفت: سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست، آیا این کار از سوی خدا بود؟ پیامبر گفت: «وَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ إِنَّ هَذَا مِنَ اللَّهِ» سوگند به خدایی که معبودی جز او نیست، این کار از سوی خدا بود. وقتی حارث بن نعمان این را شنید پشت به پیامبر (ص) کرد و گفت: ﴿اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ هَذَا هُوَ الْحَقَّ مِنْ عِنْدِكَ فَأَمْطِرْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ أَوِ ائْتِنَا بِعَذَابٍ أَلِيمٍ﴾[۱۰]، هنوز سخنش تمام نشده بود که سنگی از آسمان آمد و بر سر او افتاد و در جا مرد[۱۱].
در نقل دیگری از حذیفه بن یمان روایت شده است: وقتی پیامبر (ص) برای جانشینی علی (ع) در غدیر خم فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ». نعمان بن منذر فهری از جای برخاست و گفت: یا محمد! آیا این انتصاب به دستور پروردگار است یا از جانب توست؟
رسول الله (ص) فرمود: البته خدای قادر و علیم مرا دستور فرمود تا علی (ع) را در میان شما نصب کنم. نعمان بن منذر که از این انتصاب ناراضی و ناراحت بود با عصبانیت به طرف شتر خود رفت و گفت: «اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ»؛ خدایا! مرا تاب و تحمل ولایت علی نیست، پس سنگی از آسمان بر من فرود آر. هنوز به نزدیک شتر خود نرسیده بود که سنگی از آسمان بر سرش فرود آمد و در دم هلاک شد. آنگاه آیه ﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ﴾[۱۲] نازل شد[۱۳].
پیامبر اکرم در بیان چالشهای فرا روی غدیر و تلاش پیگیر منافقین فرمود: بدانید که من در ابتدای امر از جبرئیل خواستم مرا از ابلاغ این مطلب به شما معذور بدارد زیرا به این نکته واقف بودم که تعداد اهل نفاق و دغل و دورویی بر پرهیزگاران امتم غالب است و مسخرهکنندگان اسلام را میشناختم، همانها که در کتاب خدا اینگونه وصف شدهاند که: چیزی با دهانهایشان میگویند که در دلهایشان نیست و آن را سخنی کوچک و آسان میپنداشتند و حال آنکه در نزد خداوند، بزرگ و عظیم است و شدت اذیت و آزارم را بدان جا رساندند که مرا اذن «سراپا گوش» نامیدند و دلیل این نامگذاری این بود که میپنداشتند من شنوای هر سخنی میباشم، تا اینکه خداوند این آیه را نازل فرمود که: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ...﴾[۱۴].
اگر بخواهم میتوانم نامهای یکایک آنان را بشمارم و خصوصیات کامل و تفصیل امورشان را ذکر کنم؛ ولی به خدا قسم که این کار نه شایسته حال من و نه مورد پسند خداست که جز آنچه وحی شدهام را نگویم، سپس این آیه را خواند: ای پیامبر آنچه را از سوی پروردگارت به تو فرو آمده (درباره علی بن ابیطالب) برسان و اگر این نکنی پیام او را نرسانده باشی و خدا تو را از فتنه و گزند مردم نگاه میدارد[۱۵].
وقتی رسول خدا (ص) از حجةالوداع به مدینه برگشت، انصار حضور پیامبر شرفیاب شدند و گفتند: یا رسول الله به راستی خداوند به ما احسان کرد و ما را به وجود شما شرافتمند ساخت و تو را میان ما مأوا داد و خداوند دوستان ما را به وجود تو خرسند نمود و دشمنان ما را سرکوب کرد و امروز مردمی به تو وارد میشوند و پذیرایی خواهند و بسا که چیزی در دست نداشته باشی تا به آنها ببخشی و دشمن تو را سرزنش کند، ما خواهش داریم یک سوم دارایی ما را ضبط کنی تا وقتی نمایندگان مکه به تو وارد شوند عطای مناسبی در دست داشته باشی که به آنها ببخشی.
پیغمبر جوابی به آنها نداد و منتظر بود تا جبرئیل در این مورد چه دستوری بیاورد، جبرئیل آمد و این آیه را آورد ﴿قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى﴾[۱۶]؛ و از اموال آنها چیزی نپذیرفت، باز هم منافقان گفتند: خدا چنین چیزی به محمد نازل نکرده، مقصودی ندارد جز این که زیر بازوی پسر عمش را بلند کند و خاندانش را بر ما تحمیل نماید، دیروز میگفت: هر که را من مولا و آقا هستم علی مولا و آقا است و امروز هم میگوید: بگو من از شما مزدی نخواهم جز دوستی درباره خویشان[۱۷].[۱۸]
امام صادق (ع) فرمود: هنگامی که پیامبر اکرم فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست، عَدوی گفت: به خدا سوگند خداوند وی را به چنین کاری دستور نداده است و این سخن ساختگی و دروغ میباشد و خداوند متعال این آیات را نازل کرد: ﴿وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ * ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ * فَمَا مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حَاجِزِينَ﴾[۱۹] تا آنجا که میفرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَحَسْرَةٌ عَلَى الْكَافِرِينَ﴾[۲۰] پیامبر است و ﴿إِنَّهُ لَحَقُّ الْيَقِينِ﴾[۲۱] منظور علی (ع) میباشد[۲۲].[۲۳]
اشکال بر منکران غدیر
آن دسته از مسلمانانی که موضوع غدیر را به معنی نصب جانشینی امیرالمؤمنین علی (ع) توسط پیامبر (ص) انکار میکنند، با این انکار لا جرم به پیامبر (ص) بزرگترین توهین را روا داشتهاند و آن این است که وقتی میگویند پیامبر (ص) از دنیا رفت و برای خود جانشین معین نفرمود، العیاذ بالله یعنی پیامبر اکرم به اندازه ابوبکر یا عمر یا معاویه هم فهم سیاسی نداشته است. برای اینکه ابوبکر موقع مرگ به فکر جانشین بعد از خودش بود، عمر هم به همین فکر بود و نزدیک رفتنش گاه گاه با ابن عباس و عبدالرحمن بن عوف مشورت و درد دل میکرد و میگفت: در سر امر جانشین بعد از خودم، متحیرم. ابن عباس اشخاص را برایش بر شمرد تا به علی (ع) رسید، عمر گفت: اگر این کار را به علی واگذارم شما را به طریق حق سیر خواهد داد. ابن عباس گفت: پس برای چه معطلی؟ گفت: علی خوب است ولی خیلی خودخواه است.
بعد از عمر، معاویه هم در زمان خلافتش، یزید را ولیعهد خودش قرار داد و برای او اخذ بیعت نمود. ولی منکران غدیر پیامبر (ص) را با اینکه عقل کل بود، حتی با آنها هم برابر نمیدانند. گویا آنها میگویند پیامبر (ص) ۲۳ سال زحمت کشید پایههای شریعت را محکم کرد ولی کسی را به سرپرستی آن دین الهی معین ننمود و رفت و حال آنکه پیامبر (ص) میدانست این دین قیوم و آسمانی در عرصههای مختلف چقدر دشمن قسم خورده دارد و چه کینههای کهنهای از اسلام در دل میپرورند و اگر دین را بدون ولی رها کند، چند روزه ثمرات و دستاوردهای این مکتب آسمانی از دست خواهد رفت[۲۴].
همسویی نفاق و شیطان در حادثه غدیر
شیطان با نماز شب خواندن یک مؤمن یا صدقات و مبرات جامعه عزا نمیگیرد. بلکه از آغاز خلقت آدم تا به حال در برابر کلیدیترین تصمیمی که خداوند و رسولش برای اصلاح امت و هدایت جامعه گرفتهاند شیطان نگرانی و مصیبت خود را ابراز کرده است. آن تصمیمی که به قیمت نجات امت از انحراف و لغزش باشد برای شیطان رنجآور و مصیبتبار بوده است. قطعاً در طول تاریخ از ابتدای خلقت آدم تا آخر عمر پیامبر اکرم تصمیمی به وزانت و استحکام حادثه غدیر و نصب امیرالمؤمنین به ولایت جامعه مسلمین مشاهده نشده است. غدیر یعنی نصب صالحان برای حفظ دین در بستر همیشه تاریخ تا آخرالزمان.
غدیر یعنی نفی حکومت و خلافت هوسبازان طماعی مثل معاویه و تأیید حاکمیت ائمه معصومین به خلافت و زمامداری امت به سبک و سیاق خلافت و زمامداری پیامبر اکرم. گویی پیامبر آشکارا عملکرد نفاق را پس از رحلتش میبیند و رنج میبرد ولی از طرف پروردگار مأمور به انجام وظیفه میشود.
رسول خدا (ص) در عالم رؤیا مشاهده نمود که بنیامیه از منبرش بالا میروند و مردم را از صراط هدایت به راه ضلالت میبرند. از این رو، شب را اندوهگین به صبح رسانید. جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! چرا تو را محزون میبینم؟ فرمود: ای جبرئیل! دیشب خواب دیدم که بنیامیه از منبرم بالا میروند و مردم را گمراه میکنند. جبرئیل عرض کرد: به آن خدایی که تو را بر حق به نبوت مبعوث کرده است، من اطلاعی بر آن نداشتم. سپس به آسمان عروج کرد و دیری نگذشت که با آیهای از قرآن فرود آمد و آن آیه این بود: ﴿أَفَرَأَيْتَ إِنْ مَتَّعْنَاهُمْ سِنِينَ * ثُمَّ جَاءَهُمْ مَا كَانُوا يُوعَدُونَ * مَا أَغْنَى عَنْهُمْ مَا كَانُوا يُمَتَّعُونَ﴾[۲۵] و همچنین سوره قدر را بر آن حضرت نازل کرد، که خدا در این سوره، شب قدر را برای پیامبرش بهتر از هزار ماه سلطنت بنیامیه قرار داد[۲۶].
از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: چون که خداوند امر کرد به پیامبرش که امیرالمؤمنین علی (ع) را برای مردم نصب به ولایت کند، در آیه ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ...﴾ که در حق علی (ع) در غدیر خم نازل شد، پیامبر (ص) اطاعت کرد و علی (ع) را نصب نمود و فرمود: هر کس من مولای اویم علی مولای اوست، تمام ابلیسها نزد ابلیس بزرگ آمدند و با ناراحتی خاک بر سر خود ریختند، ابلیس بزرگ به آنها گفت: چرا ناراحتید؟ شما را چه شده؟ جواب دادند: این مرد (پیامبر) امروز پیمانی بست که تا روز قیامت چیزی آن را باز نمیکند. ابلیس بزرگ جواب داد: نه! اینطور نیست، عدهای از کسانی که دور این شخص (پیامبر) هستند به من وعده دادهاند که هرگز خلاف نخواهند کرد. (یعنی وعده دادهاند اجازه ندهند علی به خلافت برسد و میدان برای اعمال ولایت علی در جامعه مهیا نشود) پس آیه بر پیامبر (ص) نازل شد ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ﴾[۲۷][۲۸]. امام صادق (ع) فرمود: ابلیس چهار بار ناله کرده ۱- روزی که در لسان خداوند ملعون شد، ۲- روزی که به زمین فرستاده شد، ۳- روزی که خداوند پیامبر (ص) را مبعوث به رسالت کرد، ۴- روز غدیر[۲۹].
در اولین نگاه به عملکرد منافقین در بعد از حادثه غدیر، همسویی خط نفاق را با اهداف ابلیس و تحقق آرزوهای ضد کمال او میتوان دریافت. پیامبر اکرم در غدیر خم وقتی خط نفاق را فعال دید، ابتدائاً رابطه منافقین را با خودش قطع کرد و به مردم ابلاغ کرد که مخالفین علی ادعای دوستی با رسول را نداشته باشند. با جمله «كَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ يُحِبُّنِي وَ يُبْغِضُ عَلِيّاً»[۳۰]، دروغ میگوید کسی که گمان میکند مرا دوست دارد و علی را دشمن است؛ وقتی این ارتباط قطع شد حتماً ارتباط با خداوند متعال هم قطع خواهد بود.
بیپرده بگویم در مطالب گذشته شمهای از برخوردهای زشت عمر و ابابکر را در برابر پیامبر رحمت، محبوب خداوند عالم و فرشتگانش بررسی کردیم، اجمالاً اشاره شد که اولاً: در ماجرای صلح حدیبیه عمر با کمال جسارت به پیامبر اکرم اعتراض کرد و گفت: مگر تو رسول خدا نیستی؟ مگر ما را نگفتی که وارد مکه میشویم؟ مگر به ما نگفتی قربانی میکنیم، سر میتراشیم؟ پس کجا؟ پس چرا نمیرویم؟ پس چرا معطلی و طرح دهها سؤال و اعتراض در نهایت بیادبی با پیامبر اکرم برخورد کرد[۳۱]. ثانیاً: در جنگ احد که ضد حمله سنگین دشمن شروع شد و پیامبر (ص) در اثر مقاومت بیش از نود ضربه و زخم برداشت، جز معدود افرادی مثل علی و ابودجانه (به تعداد کمتر از انگشتان یک دست) همه فرار کردند و شیر زنی مثل نسیبه با شمشیر از پیامبر (ص) دفاع کرد. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لمقام نسيبة اليوم أفضل من مقام فلان و فلان»[۳۲].
جایگاه نسیبه امروز افضل است بر ابابکر و عمر که مرحوم مجلسی میگوید: کلمه فلان و فلان کنایه از خلیفه اول و دوم است[۳۳]. ثالثاً: پیامبر (ص) در محاصره طائف وقتی علی (ع) را برای شکستن بتها ارسال داشت، پس از ۲۵ روز وقتی برگشت، پیامبر اکرم او را به کناری برد و با یکدیگر خلوت کردند و نجوای آنها طول کشید. عمر پیش آمد و با جسارت گفت: این راز گفتن تمام نمیشود؟ چرا با او تنها خلوت کردهای و ما را در گفتگوی با او دخالت نمیدهی؟ که پیامبر (ص) در پاسخ اعتراض عمر فرمود: من نیستم که با او گفتگوی خصوصی دارم، بلکه خداست که با او سخن دارد.
رابعاً: در بازگشت از تبوک رسماً طرح ترور رهبر انقلاب را به اجرا در آوردند و دبههای پر از ریگ را در گردنه باریکی که شتر پیامبر (ص) رد میشد رها کردند، تا پیامبر (ص) با رم کردن شترش به دره سقوط کند و آنها صورت خود را پوشیده بودند؛ ولی خداوند آنها را رسوا کرد و ابابکر و عمر در رأس آنها بودند. خامساً: در نماز خواندن مصلحتآمیز پیامبر (ص) به جنازه عبدالله بن ابی، چون پسرش از مؤمنین صالح بود، باز هم عمر با جسارت به پیامبر (ص) توهین کرد: آیا خدا نهی نفرموده تو را از نماز و استغفار بر منافقین؟ و وقتی پیامبر (ص) برای نماز بر جنازه او حاضر شد، عمر با اهانت دست برد و عبای پیامبر (ص) را در حال نماز کشید و گفت نمیگذارم بر جنازه این شخص نماز بخوانی....
و دهها توطئه دیگر که در مباحث آینده شمهای از آنها نقل خواهد شد، از نسبت هذیان دادن - به رسول خدا، از تمرد اوامر پیامبر (ص) نسبت به همراهی با سپاه اسامه و... ولی این بحث به طور ریشهای باید مطرح شود و آن اینکه آیا ابابکر و عمر از ابتدای بعثت تا لحظه فوت رسول خدا، به اسلام و نبوت رسول ایمان آوردند یا نه؟ حداقل اسلام آوردند و از وادی شرک به موحد بودن نائل آمدند یا نه؟ این سوال اگر به طور قطعی جواب داده شود، روشن خواهد شد که این نوع جسارتها و اهانتها به پیامبر (ص) و مخالفتهای صریح نسبت به اوامر نبی مکرم و آن همه توطئهها نسبت به آرمانهای اسلام، خصوصاً بعد از وفات رسول خدا و تشکیل سقیفه و انکار مرگ رسول خدا و به فراموشی انگاشتن حادثه غدیر و خلاصه غصب خلافت امیرالمؤمنین ریشه در کجا دارد؟
سعد بن عبدالله گوید: گرفتار یک ناصبی مذهب شدم که در منازعه عقیدتی بسیار سخت گیر بود، به من گفت: بگو ببینم آیا اسلام آن دو از سر طوع و رغبت بود یا کراهت و اجبار؟ من نیز از پاسخ بدان احتراز نموده و در دل گفتم: اگر بگویم از سر طوع و رغبت بوده میگوید در این صورت ممکن نیست که ایمان آن دو از سر نفاق بوده باشد و اگر بگویم از سر اکراه و اجبار بوده، که در آن زمان هنوز اسلام نیرو و قوتی نگرفته بود که اسلام آن دو از سر زور و اجبار بوده باشد، پس بدون هیچ پاسخی از نزد این فرد مخاصم مراجعت نمودم در حالی که از غصه نزدیک بود جگرم پاره پاره شود، پس از آن دست به قلم برده و در طوماری اقدام به نوشتن بیش از چهل مسأله غامض و مشکلی که جوابش را نمیدانستم نمودم و با خود گفتم آن را از احمد بن اسحاق که مصاحب مولایمان امام حسن عسکری (ع) است پرسش کنم، حال خود را برایش باز گفتم. به من گفت: با من به سامرا بیا تا آن مسائل را از مولایمان امام حسن عسکری (ع) بپرسیم.
با او به سامرا رفته تا اینکه رسیدم به درب منزل مولایمان (ع)، اجازه ورود به منزل را گرفتیم و آن حضرت اجازه فرمود، ما نیز داخل خانه شدیم وقتی داخل شده و دیدگانمان بر آن حضرت افتاد، سیمای او همچون ماه شب چهارده میدرخشید و بر زانوی آن حضرت پسر بچهای نشسته بود که در نیکویی و زیبایی همچون ستاره مشتری بود. مولایمان امام عسکری (ع) نظری به من انداخته و فرمود: ای سعد تو برای چه آمدهای؟ گفتم: احمد بن اسحاق مرا تشویق به زیارت شما نمود، امام فرمود: پس سؤالاتی که قرار بود از من بپرسی چه؟! گفتم: آنها نیز بر حال خود باقی است، فرمود: آنها را از نور دیدهام و با دست مبارکش به آن پسر بچه (امام عصر) اشاره فرمود، هر چه میخواهی بپرس، سوالاتم را میپرسیدم و جواب میداد تا نوبت به این سوال رسید که فرمود: «وَ أَمَّا مَا قَالَ لَكَ الْخَصْمُ بِأَنَّهُمَا أَسْلَمَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لِمَ لَمْ تَقُلْ بَلْ إِنَّهُمَا أَسْلَمَا طَمَعاً؟ وَ ذَلِكَ أَنَّهُمَا يُخَالِطَانِ مَعَ الْيَهُودِ وَ يُخْبِرَانِ بِخُرُوجِ مُحَمَّدٍ (ص) وَ اسْتِيلَائِهِ عَلَى الْعَرَبِ عَنِ التَّوْرَاةِ وَ الْكُتُبِ الْمُقَدَّسَةِ وَ مَلَاحِمِ قِصَّةِ مُحَمَّدٍ صوَ يَقُولُونَ لَهُمَا يَكُونُ اسْتِيلَاؤُهُ عَلَى الْعَرَبِ كَاسْتِيلَاءِ بُخْتَنَصَّرَ عَلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ إِلَّا أَنَّهُ يَدَّعِي النُّبُوَّةَ وَ لَا يَكُونُ مِنَ النُّبُوَّةِ فِي شَيْءٍ فَلَمَّا ظَهَرَ أَمْرُ رَسُولِ اللَّهِ فَسَاعَدَا مَعَهُ عَلَى شَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ طَمَعاً أَنْ يَجِدَا مِنْ جِهَةِ وَلَايَةِ رَسُولِ اللَّهِ وَلَايَةَ بَلَدٍ إِذَا انْتَظَمَ أَمْرُهُ وَ حَسُنَ بَالُهُ وَ اسْتَقَامَتْ وَلَايَتُهُ فَلَمَّا أَيِسَا مِنْ ذَلِكَ وَافَقَا مَعَ أَمْثَالِهِمَا لَيْلَةَ الْعَقَبَةِ وَ تَلَثَّمَا مِثْلَ مَنْ تَلَثَّمَ مِنْهُمْ فَنَفَرُوا بِدَابَّةِ رَسُولِ اللَّهِ لِتُسْقِطَهُ وَ يَصِيرَ هَالِكاً بِسُقُوطِهِ بَعْدَ أَنْ صَعِدَ الْعَقَبَةَ فِيمَنْ صَعِدَ فَحَفِظَ اللَّهُ تَعَالَى نَبِيَّهُ مِنْ كَيْدِهِمْ وَ لَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَفْعَلُوا شَيْئاً وَ كَانَ حَالُهُمَا كَحَالِ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرِ إِذْ جَاءَا عَلِيّاً (ع) وَ بَايَعَاهُ طَمَعاً أَنْ تَكُونَ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا وَلَايَةٌ فَلَمَّا لَمْ يَكُنْ ذَلِكَ وَ أَيِسَا مِنَ الْوَلَايَةِ نَكَثَا بَيْعَتَهُ وَ خَرَجَا عَلَيْهِ حَتَّى آلَ أَمْرُ كُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا إِلَى مَا يَئُولُ أَمْرُ مَنْ يَنْكُثُ الْعُهُودَ وَ الْمَوَاثِيقَ»؛
و اما پاسخ به مطلبی که دشمن تو گفت که: آیا اسلام آن دو با میل و رغبت بوده یا زور و اجبار؟ چرا نگفتی به هیچ کدام! چرا نگفتی اسلام آن دو از روی طمع بوده، به طمع ریاست و گرفتن خلافت بود؛ زیرا آن دو با یهودیان مجالست داشتند و از پیشگوییهای تورات و کتابهای گذشتگان از خروج محمد (ص) و استیلای او بر عرب و پایان کار او خبردار میشدند و ایشان پیشگویی کرده بودند که محمد بر عرب مسلط میشود، همان گونه که بخت نصر بر بنیاسرائیل مسلط شد، جز آنکه محمد ادعای نبوت میکند ولی او ادعای نبوت نداشت. (ابوبکر و عمر این اخبار را از یهودیها شنیدند و یقین کردند که محمد خواهد آمد و کارش بالا خواهد گرفت) بنابراین وقتی امر رسول خدا (ص) ظاهر و آشکار شد نزد پیامبر شتافته و او را در شهادت به «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»؛ یاری کردند به طمع آنکه چون امور او استقرار یافت و خیالش راحت شد و ولایتش استقامت گرفت هر کدام به حکومت شهری برسند ولی چون تیرشان به سنگ خورد با همفکران خود در شب عقبه ایستادند و به بالای آن گردنه رفتند تا مرکب رسول خدا (ص) را پس از صعود به آنجا، ساقط کنند تا آن حضرت هلاک گردد ولی خداوند متعال آن حضرت را از کید ایشان محفوظ داشت و آنان نتوانستند کاری از پیش ببرند، بعد امام عصر فرمودند: کار آن دو نفر شبیه رفتار طلحه و زبیر بود آن هنگام که نزد علی (ع) رسیدند و به طمع آنکه هر کدام به ولایت شهری برسند با آن حضرت بیعت کردند ولی چون تیرشان به سنگ خورد و از رسیدن به حکومت نومید شدند بیعت او را شکسته و بر آن حضرت شورش کردند (و جنگ جمل را به پا کردند)، تا عاقبت کارشان به همان جا ختم شد که سرانجام هر عهدشکنی است. پس اسلام و ایمان آن دو و این دو نفر نه از روی رغبت و نه از جهت اکراه بلکه از روی طمع و حب ریاست بود[۳۴].
از امام معصوم، حجت بر حق، بقیة الله الاعظم آن کسی که کلامش و سوز دلش دقیقاً ندای علی (ع) است، اینگونه از دو لب مبارکش تراوش میکند که این همه توطئه چه در عصر نبوت و چه بعد از وفات پیامبر (ص)، از طرف ابابکر و عمر ریشه در کفر درونی آنها دارد. آنها ایمان و اسلام نیاوردهاند تا سوال کنیم یا ایراد بگیریم چگونه دست به ترور پیامبر (ص) میزنند؟ آنها در جرگه دینداری قرار نگرفتهاند تا نسبت به جسارت و اهانت به رسول خدا مشکل و محذور داشته باشند.
نمونهای از کفر ابابکر را از زبان امام صادق (ع) بشنویم: از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: وقتی پیامبر اکرم در غار ثور حضور داشت به ابوبکر که از ترس به خود میلرزید فرمود: ناراحت نباش گویا هم اکنون جعفر طیار و همراهانش را در هجرت به حبشه در کشتی نشسته و کشتی آنها در دریا متوقف است، به چشم میبینم و انصار را مشاهده میکنم که برای پشتیبانی از دین اسلام حاضر به فداکاری و جانبازی هستند. ابوبکر گفت: ای رسول خدا آیا به راستی آنچه که میفرمایی میبینی؟ پیامبر فرمود: آری! گفت: خواهش میکنم آن را به من نیز بنمایان. پیامبر دست مبارک خود را به چشم ابوبکر کشید و او نیز آنان را در دریا بر عرشه کشتی دید. ابوبکر در دل خود گفت: اکنون تصدیق میکنم که شخص جادوگری هستی! پیامبر بیدرنگ از آنچه در دل او گذشت آگاهی یافت و فرمود: این سخن خداوند است: ﴿وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾[۳۵][۳۶].
آنها از ابتدا بر اساس پیشگوییهای یهود که با الهام از کتب آسمانی خود، منتظر ظهور پیامبر آخرالزمان بودند و دوستی ابابکر و عمر با یهودیان باعث شده بود که باخبر شوند که پیامبر (ص) خواهد آمد و دینش پیروز خواهد شد و لذا به طمع ریاست پس از پیامبر (ص) بر دیگران سبقت گرفتند و گفتند سرانجام روزی محمد خواهد مرد، اگر ما از ابتدا با او باشیم پس از مرگش میتوانیم ادعای ریاست بر عرب را برای خود ثابت کنیم و لذا با نقشه آمدند و در آخر هم با نقشه خلافت را از بیت امامت جدا کرده و غصب نمودند و در آخر عمر با حسرت از دنیا رفتند و به تعبیر زیبای امام عصر (ع) آنها نه تنها ایمان نیاوردند نه تنها با اجبار اسلام نیاوردند، بلکه با طمعورزی برای غصب آینده خلافت رسول خدا اظهار اسلام کردند.
بیجهت نیست که وقتی پیامبر (ص) در حادثه غدیر امیرالمؤمنین را نصب به ولایت کرد و تدابیر آینده منافقین را نقش بر آب نمود، سخت به آنها برخورد و زشتترین توهینها را که شایسته خودشان بود به پیامبر (ص) روا داشتند... (چشمهایش چون مجنون در حدقه) ابابکر و عمر و سایر اعضای باند نفاق مترصد مرگ پیامبر (ص) بودند تا به اهدافشان برسند ولی پیامبر (ص) در غدیر آرزوهای آنها را به یأس مبدل کرد. ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ﴾[۳۷].[۳۸]
ناکام ماندن اهداف غدیر
پیامبر اکرم در ماههای آخر عمر مبارکش تأسف و نگرانیش بیش از ماهها و سالهای اول رسالتش بود. از آیندهای تیره سخن میگفت، به ابرهای تیره و فتنههای متراکم بر آسمان امامت علی (ع) اشاره میکرد. از فضاسازی منافقین نسبت به بیاحترامی و سبک شمردن حق اهل بیتش به سختی رنج میبرد. سخن حضرت باقر (ع) را قبلاً اشاره کردیم که آن حضرت به حمران فرمود: ای حمران! شگفت است از مردم چگونه غافل شدند یا فراموش کردند یا خود را به فراموشی زدند که پیغمبر (ص) هنگامی که بیمار شد و مردم به عیادت او آمده بر آن حضرت سلام میکردند تا این که خانه پر شد و در این هنگام علی (ع) وارد شد و سلام کرد و نتوانست (از زیادی جمعیت) نزدیک آن حضرت برود و مردم هم راه ندادند،... تا این که علی (ع) از میان آنان گذشت، حضرت او را پهلوی خود نشانید، سپس فرمود: ای گروه مردم در حیات و زندگی من که اینگونه با اهل بیتم رفتار کنید، پس چگونه بعد از مرگم «با آنان رفتار خواهید کرد؟»
به خدا سوگند هر مقدار به اهل بیت من نزدیک شوید به همان اندازه به خدا تقرب جسته و نزدیکتر میشوید و هر گامی که از آنان دور شوید و اعراض کنید به همان مقدار خداوند از شما اعراض میکند؛ سپس فرمود: ای گروه مردم گوش فرادارید، حتماً رضایت و خشنودی و دوستی برای آن کس است که علی را دوست دارد و ولایت او را بر خود نهد و به جهت فضیلتش به او و اوصیای من پس از وی اقتدا کند و بر پروردگار من لازم و حتم است که دعای مرا درباره ایشان مستجاب فرموده، به درستی که ایشان دوازده وصی هستند[۳۹].
در این روزهای آخر عمر، این نگرانی پیامبر اکرم را سخت رنجور کرده که چرا قلبهای ناپاک و تبلیغات مسموم جایگاه قدر و منزلتی را که علی (ع) نزد خدا و رسول خدا دارد پیش مردم پایین آورده و روحیه حقشناسی، عامه مردم را تنزل داده است.
بعد از خطبه غدیر حضرت گریه کرد «... ثُمَّ بَكَى صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ فَقِيلَ مِمَّ بُكَاؤُكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ أَنَّهُمْ يَظْلِمُونَهُ وَ يَمْنَعُونَهُ حَقَّهُ وَ يُقَاتِلُونَهُ وَ يَقْتُلُونَ وُلْدَهُ وَ يَظْلِمُونَهُمْ بَعْدَهُ وَ أَخْبَرَنِي جَبْرَئِيلُ أَنَّ ذَلِكَ يَزُولُ...»[۴۰]؛
به حضرت عرض شد: یا رسول الله چرا گریه میکنی؟ فرمود: جبرئیل مرا خبر داد که ظلم میکنند در حق علی (ع) و از حقش محرومش مینمایند و با او میجنگند و فرزندش را میکشند و بعد از او به فرزندانش ظلم میکنند و جبرئیل به من خبر داد که آن خواهد شد و لذا حضرت در روزهای آخر عمرش روحی ناآرام داشت. در راستای این عدم آرامش روحی بود که پیامبر اکرم (ص) با نگرانی از آینده امت میفرمود: «مَعَاشِرَ النَّاسِ سَيَكُونُ مِنْ بَعْدِي أَئِمَّةٌ ﴿يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنْصَرُونَ﴾[۴۱]»[۴۲].
ای مردم پیشوایانی بعد از من خواهد آمد که مردم را به آتش دعوت میکنند و روز قیامت یاری نخواهند شد. پیامبر (ص) از قوت گرفتن خط نفاق و برنامهریزی آنها برای تصدی خلافت اسلامی و حذف امیرالمؤمنین از حق طبیعیاش رنج میبرد.
در حادثه غدیر پیامبر اکرم فقط بنا نداشت علی (ع) را به مردم معرفی کند بلکه در غدیر پیامبر (ص) از مردم برای امامت و زمامداری علی (ع) بیعت گرفت. گویا توقع داشت ما در هر روز غدیر با علی بیعت کنیم وقتی که در مصافحه میگوییم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»؛ وقتی اصرار پیامبر (ص) و ائمه دین را در زنده نگه داشتن غدیر مشاهده میکنیم و غدیر را به عنوان روز عید به ما معرفی کردهاند و دستور تشکیل مجالس جشن و سرور به شیعیان داده شده در مییابیم که احیاء غدیر از فرائضی است که هیچ فریضهای به پای آن نمیرسد و غدیر قلب اسلام است و منافقین آگاهانه قلب اسلام را نشانه رفتند.
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ أَفْضَلُ أَعْيَادِ أُمَّتِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَمَرَنِي اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ فِيهِ بِنَصْبِ أَخِي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (ع) عَلَماً لِأُمَّتِي يَهْتَدُونَ بِهِ مِنْ بَعْدِي وَ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي أَكْمَلَ اللَّهُ فِيهِ الدِّينَ وَ أَتَمَّ عَلَى أُمَّتِي فِيهِ النِّعْمَةَ وَ رَضِيَ لَهُمُ الْإِسْلَامَ دِيناً»[۴۳]؛ پیامبر اکرم (ص) فرمود: روز غدیر خم بزرگترین عید امت من است و آن همان روزی است که خداوند مرا امر کرد برادرم علی بن ابیطالب را در آن منصوب کنم به زمامداری امتم که بعد از من، امت هدایت شوند و غدیر روزی است که خداوند در آن دین را کامل کرد و نعمت را بر امتم تمام کرد و راضی شد بر آنها که اسلام دین مردم باشد.
امام صادق (ع) فرمود: «يوم الغدير عيد الله الأكبر و ما بعث نبياً إلّا عرّفه حرمته و إنّه عيد في السماء و في الأرض»[۴۴] روز غدیر عید بزرگ خداوند است و خداوند هیچ پیغمبری را نفرستاد مگر اینکه او را به تعظیم این روز عارف کرد و غدیر عید است در آسمان و زمین.
احمد بن محمد گوید: نزدیک حضرت رضا (ع) بودم در مجلسی که انبوه جمعیت بود، ذکری از عید غدیر به میان آمد بعضی از حاضران گفتند: ما غدیر را نمیشناسیم. حضرت رضا (ع) فرمود: حدیث کرد مرا پدرم از پدرانش از حضرت رسول که فرمود: روز غدیر در آسمان معروفتر است از آنکه در زمین[۴۵].
در تفسیر فرات کوفی در سوره مائده از ابی عبدالله (ع) روایت نموده گوید: به آن حضرت عرض کردم: فدای تو شوم، آیا برای مسلمین عیدی است که از عید فطر و اضحی و روز جمعه و روز عرفه افضل باشد؟ فرمود: بلی! افضل و اعظم و اشرف در نزد خدا از حیث منزلت، آن روزی است که خدای متعال در آن روز دین خود را کامل نمود و این آیه را بر پیغمبر خود فرو فرستاد: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۴۶] عرض کردم: آن چه روزی است؟ فرمود: همانا پیغمبران بنیاسرائیل هر وقت میخواستند رشته وصیت و امامت را برای بعد از خود منعقد نمایند، پس از انجام آن، آن روز را روز عید قرار میدادند و این روز، روزی است که رسول خدا (ص) علی (ع) را منصوب فرمود و در آن نازل شد آنچه که نازل شد و دین در آن روز کامل گردید و نعمت در آن روز بر مؤمنین تمام گشت. این روز، روز عبادت و نماز و شکر و ستایش پروردگار است و روز ابراز مسرت و خوشحالی شما است در قبال نعمت ولایت ما، که خداوند در این روز بر شما آن موهبت را بخشیده و همانا من دوست دارم که شما در این روز روزه بدارید[۴۷].
غدیر در نگاه اهل بیت روز عید معرفی شد ولی پیامبر حوادث بعد از وفات را میبیند و ظلمی را که به امیرالمؤمنین به دست منافقین در پیش است مشاهده میکند و لذا با اندوهی عظیم از ناکام ماندن اهداف غدیر از آن یاد میکند.
پیامبر در خطبه غدیر فرمود: به زودی این موضوع را غصب میکنند و به صورت پادشاهی در میآورند و در آن صورت «ای گروه جن و انس! به زودی به حساب شما میرسیم و خداوند بر شما شرارههای آتش و مس گداخته فرو میفرستد، تا هیچ نصرت و نجاتی نیابید»[۴۸].[۴۹]
منابع
پانویس
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.
- ↑ «روزه بر شما مقرّر شده است» سوره بقره، آیه ۱۸۳.
- ↑ کشف المهم، ص۱۹.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ تفسیر گازر، ج۲، ص۴۰۷.
- ↑ در ذیل آیه ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾ {{متن حدیث|عن الصادق (ع) لما اقام رسول الله علیاً یوم غدیر خم کان بخدائه سبعه نفر من المنافقین و هم ابوبکر و عمر و عبدالرحمن بن عوف وسعاد بن ابی وقاص و ابوعبیده و سالم مولی ابی حذیفه و المغیرة بن شعبه، قال عمر: الا ترون عینیه کانهما عینا مجنون؟ یعنی النبی (ص)، الساعه یقوم و یقول قال لی ربی، فلما قام قال: یا ایها الناس من اولی بکم من انفسکم؟ قالوا الله و رسوله، قال اللهم فاشهد، ثم قال: الا من کنت مولاه فعلی مولاه و سلموا علیه بامره المؤمنین، فنزل جبرئیل و اعلم رسول الله بمقاله القوم فدعاهم و سألهم، فانکروا و حلفوا، فأنزل الله ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا...﴾؛ تفسیر صافی، ج۱، ص۷۱۵؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۱۹.
- ↑ «و به راستی نزدیک است کافران هنگامی که این یادکرد را میشنوند با چشمانشان به تو آسیب رسانند و میگویند بیگمان او دیوانه است * در حالی که این (قرآن) جز یادکردی برای جهانیان نیست» سوره قلم، آیه ۵۱-۵۲.
- ↑ «رُوِيَ عَنْ حَسَّانَ الْجَمَّالِ قَالَ حَمَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) مِنَ الْمَدِينَةِ إِلَى مَكَّةَ فَلَمَّا انْتَهَيْنَا إِلَى مَسْجِدِ الْغَدِيرِ نَظَرَ فِي مَيْسَرَةِ الْمَسْجِدِ فَقَالَ ذَاكَ مَوْضِعُ قَدَمِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) حَيْثُ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى الْجَانِبِ الْآخَرِ فَقَالَ ذَاكَ مَوْضِعُ فُسْطَاطِ الْمُنَافِقِينَ وَ سَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَ أَبِي عُبَيْدَةَ بْنِ الْجَرَّاحِ فَلَمَّا رَأَوْهُ رَافِعاً يَدَهُ قَالَ بَعْضُهُمُ انْظُرُوا إِلَى عَيْنَيْهِ تَدُورَانِ كَأَنَّهُمَا عَيْنَا مَجْنُونٍ فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ (ع) بِهَذِهِ الْآيَةِ ﴿وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ * وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِلْعَالَمِينَ﴾»؛ من لا یحضره الفقیه، ج۲، ص۵۶۰.
- ↑ نمونه بینات در شأن نزول آیات، ص۴۲۵.
- ↑ «بار خداوندا! اگر این (آیات) که از سوی توست راستین است بر ما از آسمان سنگ ببار یا بر (سر) ما عذابی دردناک بیاور» سوره انفال، آیه ۳۲.
- ↑ تفسیر گازر، ج۲، ص۴۰۸.
- ↑ «خواهندهای عذابی رخدهنده را خواست * که از آن کافران است، بیآنکه بازدارندهای داشته باشد» سوره معارج، آیه ۱-۲.
- ↑ «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) لِعَلِيٍّ (ع) مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ قَامَ النُّعْمَانُ بْنُ الْمُنْذِرِ الْفِهْرِيُّ فَقَالَ هَذَا شَيْءٌ قُلْتَهُ مِنْ عِنْدِكَ أَوْ شَيْءٌ أَمَرَكَ بِهِ رَبُّكَ قَالَ لَا بَلْ أَمَرَنِي بِهِ رَبِّي فَقَالَ اللَّهُمَّ أَنْزِلْ عَلَيْنَا حِجَارَةً مِنَ السَّمَاءِ فَمَا بَلَغَ رَحْلَهُ حَتَّى جَاءَهُ حَجَرٌ فَأَدْمَاهُ فَخَرَّ مَيِّتاً فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى ﴿سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ﴾»؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۳۶.
- ↑ «و برخی از ایشان کسانی هستند که پیغمبر را آزار میکنند و میگویند او خوشباور است.».. سوره توبه، آیه ۶۱.
- ↑ «سَأَلْتُ جَبْرَئِيلَ أَنْ يَسْتَعْفِيَ لِي عَنْ تَبْلِيغِ ذَلِكَ إِلَيْكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ لِعِلْمِي بِقِلَّةِ الْمُتَّقِينَ وَ كَثْرَةِ الْمُنَافِقِينَ وَ إِدْغَالِ الْآثِمِينَ وَ خَتْلِ الْمُسْتَهْزِءِينَ بِالْإِسْلَامِ الَّذِينَ وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ بِأَنَّهُمْ ﴿يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ﴾ ﴿وَتَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ عَظِيمٌ﴾ وَ كَثْرَةِ أَذَاهُمْ لِي فِي غَيْرِ مَرَّةٍ حَتَّى سَمَّوْنِي أُذُناً وَ زَعَمُوا أَنِّي كَذَلِكَ لِكَثْرَةِ مُلَازَمَتِهِ إِيَّايَ وَ إِقْبَالِي عَلَيْهِ حَتَّى أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي ذَلِكَ قُرْآناً ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ﴾ عَلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُ أُذُنٌ ﴿خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ الْآيَةَ وَ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُسَمِّيَ بِأَسْمَائِهِمْ لَسَمَّيْتُ»؛ احتجاج، ج۱، ص۱۲۸.
- ↑ «بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.
- ↑ کافی، ج۲، ص۴۲۱.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۲۰۸.
- ↑ «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را میبست * دست راستش را میگرفتیم * سپس شاهرگش را میبریدیم * آنگاه هیچ یک از شما (آن را) از وی بازدارنده نبود» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۷.
- ↑ «و اینکه این (قرآن)، دریغ (دل) کافران است» سوره حاقه، آیه ۵۰.
- ↑ «و اینکه این حقیقت بیگمان است» سوره حاقه، آیه ۵۱.
- ↑ مناقب، ج۳، ص۳۷؛ تفسیر البرهان، ج۹، ص۱۸۱.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۳۴۱.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۳۴۹.
- ↑ «چه بینی اگر سالها برخوردارشان گردانیم؟ * سپس آنچه وعده مییافتند، بر سرشان بیاید * آنچه از آن برخوردار میشدند به کارشان نمیآید» سوره شعراء، آیه ۲۰۵-۲۰۷.
- ↑ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: رَأَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي مَنَامِهِ بَنِي أُمَيَّةَ يَصْعَدُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ يُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَأَصْبَحَ كَئِيباً حَزِيناً قَالَ فَهَبَطَ عَلَيْهِ جَبْرَئِيلُ (ع) فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا لِي أَرَاكَ كَئِيباً حَزِيناً قَالَ يَا جَبْرَئِيلُ إِنِّي رَأَيْتُ بَنِي أُمَيَّةَ فِي لَيْلَتِي هَذِهِ يَصْعَدُونَ مِنْبَرِي مِنْ بَعْدِي وَ يُضِلُّونَ النَّاسَ عَنِ الصِّرَاطِ الْقَهْقَرَى فَقَالَ وَ الَّذِي بَعَثَكَ بِالْحَقِّ نَبِيّاً... وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ جَعَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَيْلَةَ الْقَدْرِ لِنَبِيِّهِ (ص) ﴿خَيْراً مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ﴾ مُلْكِ بَنِي أُمَيَّةَ»؛ الکافی، ج۴، ص۱۵۹.
- ↑ «و به راستی ابلیس گمان خویش را درباره آنان درست یافت» سوره سبأ، آیه ۲۰.
- ↑ «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: لَمَّا أَمَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ أَنْ يَنْصِبَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) لِلنَّاسِ فِي قَوْلِهِ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...﴾ فِي عَلِيٍّ بِغَدِيرِ خُمٍّ فَقَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ فَجَاءَتِ الْأَبَالِسَةُ إِلَى إِبْلِيسَ الْأَكْبَرِ وَ حَثَوُا التُّرَابَ عَلَى رُءُوسِهِمْ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِيسُ مَا لَكُمْ فَقَالُوا إِنَّ هَذَا الرَّجُلَ قَدْ عَقَدَ الْيَوْمَ عُقْدَةً لَا يَحُلُّهَا شَيْءٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقَالَ لَهُمْ إِبْلِيسُ كَلَّا إِنَ الَّذِينَ حَوْلَهُ قَدْ وَعَدُونِي فِيهِ عِدَةً لَنْ يُخْلِفُونِي فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ ﴿وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ﴾»؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۱.
- ↑ امام صادق (ع): «إِنَّ إِبْلِيسَ رَنَّ أَرْبَعَ رَنَّاتٍ يَوْمَ لُعِنَ وَ يَوْمَ أُهْبِطَ إِلَى الْأَرْضِ وَ يَوْمَ بُعِثَ النَّبِيُّ (ص) وَ يَوْمَ الْغَدِيرِ»؛ قرب الاسناد، ص۷؛ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۲۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۰۹.
- ↑ صحیح مسلم، ج۲، ص۸۱.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۴۰.
- ↑ بحارالانوار ج۶، ص۴۹۶.
- ↑ الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج۲، ص۴۶۱؛ زبدة المعارف، ص۶۴۲.
- ↑ «و سخن کافران را فروتر نهاد و سخن خداوند است که فراتر است» سوره توبه، آیه ۴۰.
- ↑ «فَإِنَّهُ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ بَعْضِ رِجَالِهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ لَمَّا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) فِي الْغَارِ قَالَ لِفُلَانٍ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى سَفِينَةِ جَعْفَرٍ فِي أَصْحَابِهِ- يَقُومُ فِي الْبَحْرِ- وَ أَنْظُرُ إِلَى الْأَنْصَارِ مُحْتَسِبِينَ فِي أَفْنِيَتِهِمْ- فَقَالَ فُلَانٌ وَ تَرَاهُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ نَعَمْ- قَالَ فَأَرِنِيهِمْ فَمَسَحَ عَلَى عَيْنَيْهِ فَرَآهُمْ [فَقَالَ فِي نَفْسِهِ الْآنَ صَدَّقْتُ أَنَّكَ سَاحِرٌ] فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ أَنْتَ الصِّدِّيقُ وَ قَوْلُهُ ﴿وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾ قول رَسُولُ اللهِ (ص) ﴿وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾»؛ تفسیر القمی، ج۱، ص۲۹۰؛ نورالثقلین، ج۳، ص۲۰۵.
- ↑ «امروز کافران از دین شما نومید شدند» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۳۵۹.
- ↑ الانصاف، ص۱۲۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۱۹۲.
- ↑ «(مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند و روز رستخیز یاری نخواهند شد» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۷، ص۲۱۱.
- ↑ تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۵۸۹.
- ↑ تفسیر گازر، ج۲، ص۴۱۰.
- ↑ تفسیر گازر، ج۲، ص۴۱۰.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه ۳.
- ↑ الغدیر، ج۲، ص۲۰۰.
- ↑ «...سَيَجْعَلُونَهَا مُلْكاً وَ اغْتِصَاباً ﴿سَنَفْرُغُ لَكُمْ أَيُّهَ الثَّقَلَانِ﴾ وَ ﴿يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ﴾»؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۸۸.
- ↑ راجی، علی، مظلومیت پیامبر ص ۳۶۶.