مصافحه

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مصافحه[۱]

بعد از سلام کردن و آغاز روابط کلامی که هنوز میان متکلم و مخاطب فاصله وجود دارد، نوبت به مصافحه می‌رسد و با این کار فاصله مکانی از بین رفته، کنش متقابل افراد با هم نزدیک‌تر می‌گردد. در اسلام به مصافحه نیز زیاد سفارش شده است، پیامبر به یاران خود فرمود: هرگاه به هم رسیدید، به همدیگر سلام و مصافحه کنید[۲]. سیره عملی حضرت این‌گونه بود که به هرکس می‌رسید، ابتدا به او سلام می‌کرد. همچنین با اصحاب خود مصافحه می‌کرد و در این کار بر آنان سبقت می‌گرفت[۳]. پیامبر به دیگران سفارش می‌کرد که اگر برادر خود را دید با او مصافحه نماید[۴]. روایت شده که حضرت فرمود: بهترین خوی پیامبران و راست‌گویان آن بود که هنگام رؤیت دیگران، شادی از چهره‌هایشان میبارید و موقع ملاقات مصافحه می‌کردند[۵].[۶]

مقدمه

سیره رسول خدا (ص) چنین بود که با همه مردمان دست می‌داد و آنان را احترام می‌نمود، چنان که سیره‌نویسان دراین‌باره نوشته‌اند: «كَانَ النَّبِيُّ (ص)... يُصَافِحُ‏ الْغَنِيَّ‏ وَ الْفَقِيرَ وَ لَا يَنْزِعُ يَدَهُ مِنْ يَدِ أَحَدٍ حَتَّى يَنْزِعَهَا هُوَ»[۷].

همچنین در خبر ایمن بن محرز[۸] از امام صادق (ع) آمده است که رسول خدا (ص) هرگز با کسی مصافحه نمی‌کرد مگر آنکه دست خود را از دست او نمی‌کشید تا وقتی که او دست خود را از دست حضرت می‌کشید[۹]. رسول خدا (ص) بر روابط اجتماعی صمیمانه و آکنده از دوستی و کرامت‌ورزی تأکید می‌نمود. جابر از امام باقر (ع) روایت کرده است که رسول خدا (ص) به اصحاب خود می‌فرمود: «إِذَا لَقِيَ‏ أَحَدُكُمْ‏ أَخَاهُ‏ فَلْيُسَلِّمْ‏ عَلَيْهِ وَ لْيُصَافِحْهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ أَكْرَمَ بِذَلِكَ الْمَلَائِكَةَ فَاصْنَعُوا صُنْعَ الْمَلَائِكَةِ»[۱۰].

اصحاب رسول خدا (ص) چنین می‌کردند و محبت قلب‌های خود را به یکدیگر در فشردن دست‌ها نشان می‌دادند. رزین[۱۱] از امام صادق (ع) چنین روایت کرده است: «كَانَ الْمُسْلِمُونَ إِذَا غَزَوْا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) وَ مَرُّوا بِمَكَانٍ‏ كَثِيرِ الشَّجَرِ ثُمَ‏ خَرَجُوا إِلَى الْفَضَاءِ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَتَصَافَحُوا»[۱۲].

آنان در این مدت با هم و کنار هم بودند، اما مصافحه را فرصتی برای جلوه دادن پیوند دل‌ها و تحکیم دوستی‌ها می‌دانستند و چنین می‌کردند. برای آنان فشردن دست‌ها، نمایش پیوند جان‌ها و سبب یگانگی قدم‌ها در راه ساختن جامعه‌ای نوین بود. خداوند مصافحه اهل ایمان و پیوند قلب‌های آنان را دوست دارد. امام باقر (ع) دراین‌باره فرمود: «إِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا وَ تَصَافَحَا أَدْخَلَ اللَّهُ يَدَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِمَا فَصَافَحَ أَشَدَّهُمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ»[۱۳].

پیشوایان هدایت، خود به این امر اهتمام داشتند. در خبر ابوعبیده چنین آمده است: «كُنْتُ زَمِيلَ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) وَ كُنْتُ‏ أَبْدَأُ بِالرُّكُوبِ‏ ثُمَّ يَرْكَبُ هُوَ فَإِذَا اسْتَوَيْنَا سَلَّمَ وَ سَاءَلَ مُسَاءَلَةَ رَجُلٍ لَا عَهْدَ لَهُ بِصَاحِبِهِ وَ صَافَحَ قَالَ وَ كَانَ إِذَا نَزَلَ نَزَلَ قَبْلِي فَإِذَا اسْتَوَيْتُ أَنَا وَ هُوَ عَلَى الْأَرْضِ سَلَّمَ وَ سَاءَلَ مُسَاءَلَةَ مَنْ لَا عَهْدَ لَهُ بِصَاحِبِهِ- فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّكَ لَتَفْعَلُ شَيْئاً مَا يَفْعَلُهُ أَحَدُ مَنْ قِبَلَنَا وَ إِنْ فَعَلَ مَرَّةً فَكَثِيرٌ فَقَالَ أَ مَا عَلِمْتَ مَا فِي الْمُصَافَحَةِ إِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ يَلْتَقِيَانِ فَيُصَافِحُ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ فَلَا تَزَالُ الذُّنُوبُ تَتَحَاتُّ عَنْهُمَا كَمَا يَتَحَاتُّ الْوَرَقُ عَنِ الشَّجَرِ وَ اللَّهُ يَنْظُرُ إِلَيْهَا حَتَّى يَفْتَرِقَا»[۱۴].

پیشوایان حق در عمل می‌آموختند که روابط ایمانی چگونه روابطی است.[۱۵]

پیامدهای اجتماعی مصافحه

از بین بردن کینه

در حدیث نبوی آمده است که پیامبر(ص) فرمود: با هم‌دیگر دست بدهید تا کینه از دل‌هایتان برود: «تصافحوا یذهب الغل عن قلوبکم»[۱۶].

ازدیاد محبت

مصافحه موجب می‌شود، محبت انسان به هم دیگر زیاد شود؛ زیرا با این کار کینه‌ها و کدورت‌ها از میان می‌رود و جای آن را محبت و صمیمیت می‌گیرد.

بی‌تردید اگر مسلمانان این‌گونه با هم برخورد کنند و بدون تبعیض، با همه صمیمی باشند و در این کار از هم سبقت بگیرند، زندگی سرشار از صمیمیت خواهند داشت.[۱۷]

منابع

پانویس

  1. گفتنی است مصافحه مردان با مردان یا زنان با زنان و یا مردان و زنانی که با هم محرم‌اند، صحیح است و در مورد زنان نامحرم با مردان حرام است و اگر آنها با هم فامیل باشند، اما به هم‌دیگر محرم نباشند و بخواهند با هم دست بدهند باید زن دست خود را با دستمال یا با چادرش بپوشاند، آن‌گاه با مرد دست دهد؛ در غیر این صورت دست دادن زن نامحرم با مرد نامحرم گناه است.
  2. وسائل الشیعه، ج۸، احکام العشره، ب ۳۲، ح۲.
  3. کحل البصر، ص۶۹.
  4. مصادقة الاخوان، ص۳۰.
  5. سنن النبی، ص۶۲.
  6. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص 20-21.
  7. «پیامبر (ص) با ثروتمند و نادار یکسان مصافحه می‌کرد و دست خود را نمی‌کشید تا طرف دست خود را بکشد». ارشاد القلوب، ج۱، ص۱۱۵؛ وسائل الشیعة، ج۳، ص۳۷۷.
  8. از اصحاب امام صادق و امام کاظم (ع) است. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج۳، ص۲۵۰-۲۵۱؛ قاموس الرجال، ج۲، ص۲۳۳-۲۳۴.
  9. ««مَا صَافَحَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) رَجُلًا قَطُّ، فَنَزَعَ‏ يَدَهُ‏ حَتّى‏ يَكُونَ‏ هُوَ الَّذِي‏ يَنْزِعُ‏ يَدَهُ‏ مِنْهُ»الکافی، ج۲، ص۱۸۲؛ بحارالانوار، ج۷۶، ص۳۰.
  10. «هنگامی که یکی از شما برادرش را ملاقات کند باید به او سلام کند و دست بدهد، زیرا خدای عزّوجلّ فرشتگان را بدین عمل گرامی داشته است، پس شما هم کار فرشتگان را بکنید». الکافی، ج۲، ص۱۷۹؛ بحارالانوار، ج۷۶، ص۲۸.
  11. از اصحاب امام صادق (ع) است. ر. ک: معجم رجال الحدیث، ج۷، ص۱۸۶؛ قاموس الرجال، ج۴، ص۳۶۵.
  12. «هنگامی که مسلمانان با رسول خدا (ص) به جنگ می‌رفتند و از جای پردرختی می‌گذشتند و سپس به فضای باز می‌رسیدند، به یکدیگر می‌نگریستند و مصافحه می‌کردند». الکافی، ج۲، ص۱۸۱؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۵۵۹.
  13. «چون دو مؤمن با هم رویاروی شوند و مصافحه کنند، خداوند دستش را میان دست آنان گذارد و با آنکه رفیقش را بیشتر دوست دارد مصافحه کند». الکافی، ج۲، ص۱۷۹؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۵۵۵.
  14. «من هم‌سفر و هم‌کجاوه امام باقر (ع) بودم و اوّل من سوار می‌شدم و سپس آن حضرت. چون قرار می‌گرفتیم حضرت به من سلام می‌کرد و مانند کسی که رفیقش را تازگی ندیده احوالپرسی و مصافحه می‌کرد و هنگام پیاده شدن آن حضرت پیش از من پیاده می‌شد، چون بر زمین قرار می‌گرفتیم سلام می‌کرد و مانند کسی که رفیقش را تازگی ندیده احوال‌پرسی می‌کرد. من گفتم: ای فرزند رسول خدا، شما کاری می‌کنی که هیچ کس از مردم نزد ما نمی‌کند و اگر یک بار هم بکند زیاد است؟ فرمود: مگر ثواب مصافحه را نمی‌دانی؟ چون دو مؤمن با هم روبه‌رو می‌شوند و یکی با دیگری دست می‌دهد، پیوسته گناهان آن دو می‌ریزد، چنان که برگ از درخت می‌ریزد و خداوند به آنان توجه می‌فرماید تا از یکدیگر جدا شوند». الکافی، ج۲، ص۱۷۹؛ وسائل الشیعة، ج۸، ص۵۵۸.
  15. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲، ص ۵۹۱.
  16. نهج الفصاحه، ح۱۱۵۰.
  17. برهانی، محمد جواد، سیره اجتماعی پیامبر اعظم، ص 22-23.