پرش به محتوا

حدیث غدیر در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب‌ها: برگردانده‌شده پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۴۳۹: خط ۴۳۹:


روایت [[غدیر]] توسط [[حدیث]] شناسان بزرگ از شیعه و [[اهل سنت]]، با سندهای فراوان و [[اطمینان]] بخش روایت شده است. عدم نقل این روایت، توسط بخاری، که در بیان [[فضائل]] [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} کوتاهی می‌کند، ضرری ندارد. این [[حدیث]] حتی توسط دانشمندانی که مورد قبول [[وهابیان]] هستند، تصحیح شده و هیچ خدشه‌ای به آن وارد نیست.<ref>[[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۲۳۹-۲۵۰.</ref>
روایت [[غدیر]] توسط [[حدیث]] شناسان بزرگ از شیعه و [[اهل سنت]]، با سندهای فراوان و [[اطمینان]] بخش روایت شده است. عدم نقل این روایت، توسط بخاری، که در بیان [[فضائل]] [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} کوتاهی می‌کند، ضرری ندارد. این [[حدیث]] حتی توسط دانشمندانی که مورد قبول [[وهابیان]] هستند، تصحیح شده و هیچ خدشه‌ای به آن وارد نیست.<ref>[[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۲۳۹-۲۵۰.</ref>
==شبهه وهابیان در حدیث غدیر==
وهابیان ادعا می‌کنند: چگونه ممکن است [[یاران]] پاکباخته [[پیامبر]] [[عظیم‌الشأن]]{{صل}} که از تقوای بالایی برخوردار بودند، سخن پیامبرشان را در مورد [[جانشینی امام علی]]{{ع}} در [[غدیر]] بشنوند، ولی به فاصله کمتر از سه ماه آن را نادیده گرفته یا آن را فراموش کرده، [[سقیفه]] تشکیل دهند و [[ابوبکر]] را به عنوان [[خلیفه]] [[انتخاب]] کنند؟! آنان که با اشاره پیامبر{{صل}} به سر می‌دویدند چگونه باورکردنی است که مرتکب چنین [[عصیان]] دسته جمعی شده باشند؟!
این نشان می‌دهد [[حدیث]] {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌ مَوْلَاهُ‌}} ارتباطی با مسئله [[جانشینی]] و [[خلافت]] نداشته است؛ زیرا [[صحابه]] آن را بهتر از ما [[درک]] می‌کردند.
پیش از پاسخ، شایان ذکر است از آنجا که این مطلب دارای ابعاد گوناگونی است و هر بعدش در جای خود قابل بررسی است، در اینجا تنها به این بخش پاسخ داده می‌شود که آیا چنین احتمالی درباره [[صحابه]] پذیرفتنی است که آنها [[فرمان]] پیامبرشان را به یکباره نادیده بگیرند و پس از [[ارتحال پیامبر]]{{صل}}، همه چیز را فراموش کنند و خود رأساً برای [[تعیین خلیفه]] دست به کار شوند؟!!
برای پاسخ، تبیین چند نکته ضروری است:
'''نکته نخست''': تلازمی بین [[اطاعت]] و عدم [[عصیان]] نیست؛ یعنی ممکن است [[انسان]] در همه امور عادی از پیامبرش اطاعت کند، ولی در یک مورد خاص به گونه‌ای دیگر عمل نماید. [[ابلیس]] در همه امور از [[خداوند]] اطاعت کرد؛ ولی در مسئله [[سجده]] بر [[آدم]] چنین نکرد؛ بنابراین اگر بر فرض در پرونده هیچ یک از صحابه، تخلفی از [[فرمان پیامبر]]{{صل}} گزارش نشده باشد، لزوماً بدین معنی نیست که پس در مسئله [[خلافت]] و [[جانشینی]] که مطمح نظر [[صاحبان قدرت]] و [[ثروت]] است نیز، تخلفی صورت نپذیرفته است، بلکه ممکن است کسانی در همه امور عادی از [[پیامبر]]{{صل}} اطاعت نمایند، ولی در این مسئله بسیار حساس و [[وسوسه]] انگیز، وضعیت به گونه‌ای دیگر رقم بخورد.
'''نکته دوم''': این سؤال معنی ندارد که چرا عده‌ای پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}}، برای تعیین خلیفه به [[سقیفه]] رفته‌اند؟ زیرا تشکیل سقیفه درست نقطه مقابل مسئله [[غدیر]] و برای دور زدن غدیر بوده است. دیگر معنی ندارد که از تشکیل دهندگان سقیفه، چنین توقعی داشت که به [[امامت]] [[انتصابی]] غدیر گردن نهند! به [[باور]] [[شیعه]] آنان برای این در سقیفه [[اجتماع]] کردند تا از [[پیام غدیر]] جلوگیری کنند.
'''نکته سوم''': داستان غدیر و [[سخنان پیامبر اکرم]]{{صل}} نسبت به جانشینی [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} چیزی نیست که با یک فرض و یا [[تعجب]]، قابل [[کتمان]] باشد؛ زیرا این واقعه حداقل توسط ۱۱۰ تن از [[صحابی]] و ۸۴ نفر از [[تابعین]] نقل شده و در معتبرترین کتاب‌های [[شیعه]] و [[اهل سنت]] وارد شده است<ref>بزرگانی چون علامه امینی در الغدیر و قاضی شوشتری در احقاق الحق این مدارک و مستندات را به تفصیل آورده‌اند.</ref>.
این واقعه را [[مفسران]] در بیان [[نزول]] [[آیه ابلاغ]] ([[مائده]]، [[آیه]] ۶۷) و اکمال (مائده آیه ۳)، [[محدثان]] در [[نقل حدیث]] معروف «[[من کنت مولاه]] فعلی مولاه»، گاه با اشاره به داستان [[غدیر]] و گاه بدون اشاره به آن و [[مورخان]] در بیان [[حجه الوداع]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نقل کرده‌اند.
[[واقعه غدیر]] و [[سخن پیامبر]]{{صل}} در این باره به قدری معروف است که حتی [[اختناق]] شدید [[بنی امیه]] و جریان یک صد ساله منع [[تدوین حدیث]]، نتوانست غبار [[فراموشی]] بر آن بیفکند و آن را از ذهن‌ها [[پاک]] سازد.
بنابراین [[ماجرای غدیر]] چیزی نیست که با این اما و اگرها، قابل [[انکار]] باشد؛ اما این که چرا [[صحابه رسول خدا]]{{صل}} پس از [[ارتحال]] آن حضرت به فاصله ۷۰ یا ۸۴ [[روز]]، همه آن سفارش‌ها را فراموش کرده‌اند، نکته‌ای است که باید دلائل آن را [[کشف]] و [[شناسایی]] کرد نه آنکه اصل ماجرای غدیر را انکار کرد. البته درست است که پاک کردن صورت مسئله، کار آسانی است، ولی قطعاً [[علمی]] و [[اطمینان]] بخش نیست.
'''نکته چهارم''': تعمیم دادن این مطلب که همه [[صحابه]] به یکباره ماجرای غدیر را فراموش کرده‌اند، خلاف گزارش‌های [[تاریخی]] است. بر اساس [[اسناد]] تاریخی، [[بنی هاشم]] و گروهی از [[مهاجران]]، مسئله غدیر را فراموش نکرده‌اند بلکه چون ملتزم به [[پیام غدیر]] بودند، از [[بیعت با خلیفه]] اول سرباز زدند. آنان به دنبال [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} در [[خانه]] آن حضرت متحصن شدند که در جمع آنان چهره‌های شاخصی چون [[سلمان]]، [[ابوذر]]، [[مقداد]]، [[عمار یاسر]]، [[عباس بن عبدالمطلب]]، [[طلحه بن عبیدالله]]، [[زبیر بن عوام]] و [[ابی بن کعب]] حضور داشته‌اند<ref>ر.ک: تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۲۴۶؛ مسند احمد، ج۱، ص۵۵؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۲۴.</ref>.
[[مالک بن نویره]] و قبیله‌اش که در خارج [[مدینه]] [[زندگی]] می‌کردند از جمله کسانی بودند که به همین دلیل از [[بیعت با خلیفه]] [[امتناع]] کردند و حاضر نشدند [[زکات]] خویش را به مأموران [[خلیفه]] بپردازند و به همین دلیل مورد [[تعدی]] و حتی هتک ناموسی قرار گرفتند<ref>ر.ک: وفیات الاعیان، ج۶، ص۱۴؛ تاریخ الاسلام، ج۳، ص۳۳ و ۳۴؛ الفتوح، ج۱، ص۲۰.</ref>.
بلکه در همان [[سقیفه]]، [[سعد بن عباده]] - [[رئیس]] [[خزرجیان]] - و [[پیروان]] او تن به بیعت با خلیفه نداده‌اند. سعد بر همین راه ماند تا آنکه او را کشتند و شایع نمودند که [[جنیان]] وی را کشته‌اند<ref>ر.ک: تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۴۴۶، در اینجا از قول خلیفه دوم آمده است: {{عربی|تخلفت عنا الأنصار بأسرها}}.</ref>.
بنابراین [[ماجرای غدیر]] چنان نبود که فراموش شود؛ ولی آنان که به اوضاع مسلط شدند به سرعت صداهای مخالف را [[سرکوب]] کردند تا جایی که به [[بیت]] [[وحی]] [[یورش]] بردند و تا [[مرز]] [[شهادت]] بزرگ‌ترین بانوی [[اسلام]] [[زهرای مرضیه]]{{س}} پیش رفتند<ref>العقد الفرید، ج۷، ص۲۴۷: {{عربی|فقالت فاطمة: يا بن الخطاب! أجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم}}. این مسئله در پاسخ به شبهه‌ای دیگر، جداگانه بررسی شد.</ref>؛ بنابراین نمی‌توان همه [[صحابه]] را متهم کرد که آنان [[غدیر]] را فراموش کرده‌اند، بلکه [[اختناق]] به وجود آمده و سانسورهای بعدی، شنیدن صداهای مخالف را دشوار کرده است.
'''نکته پنجم''': [[تاریخ]] [[گواهی]] می‌دهد که برخی از چهره‌ها، [[حدیث غدیر]] را فراموش نکرده بودند بلکه از [[ترس]]، دنبالش را نگرفتند. بعضی‌ها اگر مختصر جرئتی داشتند با ایما و اشاره از آن یاد می‌کردند. نمونه‌اش [[روایت]] [[زید بن ارقم]] است که وقتی [[عطیه عوفی]] از وی درباره غدیر پرسید، گفت: {{عربی|إنكم معشر أهل العراق فيكم ما فيكم}}؛ «شما [[مردم عراق]] همیشه دنبال دردسر می‌گردید». سپس وقتی [[عطیه]] به وی [[اطمینان]] داد او حاضر شد خیلی سر بسته و مختصر داستان غدیر را بیان کند<ref>مسند احمد، ج۴، ص۳۶۸.</ref>.
چطور می‌شد دم از غدیر زد در حالی که [[تیم]] سقیفه با [[زور]] [[قبیله اسلم]] - از [[قبایل]] [[تازه مسلمان]] اطراف [[مدینه]] - همه [[مدینه]] را زیر کنترل گرفته و به احدی [[اجازه]] کمترین مخالفتی را نمی‌دادند؟<ref>ر.ک: تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۵۸: {{عربی|إن أسلم أقبلت بجماعتها حتى تضايق بهم السكك فبايعوا أبا بكر، فكان عمر يقول: ما هو إلا أن رأيت أسلم فأيقنت بالنصر}}؛ «قبیله اسلم با انبوهی از جمعیت کوچه پس کوچه‌های مدینه را پر کرد، پس آنها برای ابوبکر [به اجبار] بیعت گرفتند. عمر همواره می‌گفت: وقتی سپاه قبیله اسلم را دیدم که به کمک ما آمده، دیگر به پیروزی و غلبه اطمینان کردم».</ref>
روشن است که در شرایط [[رعب]] و [[وحشت]]، فراموش کردن [[حدیث غدیر]] موضوعیت ندارد.
از گزارش‌های [[تاریخی]] استفاده می‌شود که [[ترس]] از گفتن [[حقیقت]] در باب [[غدیر]]، فقط منحصر به آن دوران نبود، بلکه در طول [[تاریخ]] بسیار پیش آمده که افرادی پس از [[درک]] حقیقت، از بیان آن خوداری کردند.
[[عبدالله بن علاء]] می‌گوید [[حدیثی]] درباره غدیر از شهاب الدین [[زهری]] شنیدم، به وی گفتم: این حرف‌ها را در [[سرزمین شام]] نقل نکن، آنجا تو با گوش‌های خود [[سب علی]]{{ع}} را می‌شنوی! گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]! من درباره [[فضائل علی]]{{ع}} احادیثی می‌دانم که اگر آنها را [[روایت]] کنم، مرا خواهند کشت<ref>اسد الغابه، ج۱، ص۳۰۸: {{عربی|فقلت للزهري: لا تحدث بهذا بالشام و أنت تسمع ملء أذنيك سب علي، فقال: و الله إن عندي من فضائل علي ما لو تحدثت بها لقتلت}}.</ref>.
از این نمونه برخوردها نسبت به حدیث غدیر زیاد است. [[ابوبکر]] خلال - که [[ذهبی]] درباره کتابش می‌گوید: {{عربی|من نظر في كتاب السنة لأبي بكر الخلال رأي فيه علما غزيرا و نقلا كثيرا}}<ref>سیر أعلام النبلاء، ج۱۱، ص۲۹۱.</ref>- به نقل از [[زکریا بن یحیی]] می‌نویسد:
«از [[احمد بن حنبل]] پرسیدند: نظرت درباره حدیث غدیر چیست؟ گفت: {{عربی|لا تكلم في هذا، دع الحديث كما جاء}}؛ در مورد این [[حدیث]] سخن مگو! تو نیز مانند دیگران [آن را [[کتمان]] کن]»<ref>السنه، ج۲، ص۳۴۸.</ref>.
بنابر این نباید نقش [[اختناق]] را در کتمان حدیث غدیر، نادیده گرفت.
'''نکته ششم''': این ادعا که [[صحابه]] همواره [[تسلیم]] امر [[پیامبر]]{{صل}} بوده‌اند، مطلبی است که نه [[قرآن]] آن را [[تأیید]] می‌کند و نه [[تاریخ]] و [[روایات]].
گزارش‌های [[تاریخی]] نشان می‌دهد در پرونده برخی از صحابه، تخلف‌های بسیاری اتفاق افتاده است، بلکه تعدادی از آنها نه تنها از پیامبر{{صل}} [[اطاعت]] نمی‌کردند بلکه گاه چشم در چشم پیامبر{{صل}} در مقابل [[نص صریح]] آن حضرت [[ایستادگی]] می‌کردند؛ حتی مانع از [[اجرای دستور پیامبر]]{{صل}} توسط دیگران می‌شدند. در ادامه به چند نمونه از این دست عصیان‌ها اشاره می‌شود:
۱. '''ترک تنگه در [[جنگ احد]]''': از موارد قابل اشاره ماجرای [[جبل عینین]] در جنگ احد است. با آنکه پیامبر{{صل}} به مأموران تنگه تأکید فرموده بودند که حتی اگر دیدید ما [[پیروز]] شدیم باز تنگه را رها نکنید، بر اساس [[اسناد]] تاریخی از میان پنجاه نفر تنها [[دوازده نفر]] اطاعت کردند؛ ولی بقیه به گونه‌ای آشکارا [[عصیان]] نمودند و باعث [[شکست]] سخت [[مسلمانان]] شدند<ref>ر.ک: تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۹۴.</ref>. قرآن با اشاره به همین نکته از واژه عصیان استفاده کرده، می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللَّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَعَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ مَا أَرَاكُمْ مَا تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنْكُمْ مَنْ يُرِيدُ الْآخِرَةَ}}<ref>«و به راستی خداوند به وعده خود وفا کرد که (در جنگ احد) به اذن وی آنان را از میان برداشتید؛ تا اینکه سست شدید و در کار (خود) به کشمکش افتادید و پس از آنکه آنچه را دوست می‌داشتید به شما نمایاند سرکشی کردید؛ برخی از شما این جهان را و برخی جهان واپسین را می‌خواستید؛ سپس شما را از (دنبال کردن) آنان روگردان کرد تا بیازمایدتان؛ و از شما در گذشت و خداوند به مؤمنان بخشش دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۲.</ref>.
جالب توجه آنکه [[خداوند]] در این [[آیه]]، هم به [[نزاع]] صحابه نسبت به یکدیگر (تنازعتم) و هم به [[تمرد]] و [[سرپیچی]] آنان از [[فرمان پیامبر]]{{صل}} (عصیتم) و هم به [[دنیاطلب]] بودن برخی از آنها (منکم من یرید الدنیا)، تصریح کرده است. با اینکه اینان صحابه‌ای هستند که [[افتخار]] شرکت در [[جنگ احد]] را در رکاب [[پیامبر]]{{صل}} در [[پرونده اعمال]] خویش دارند!!
۲. '''ترک [[افطار]] در [[جنگ بدر]]''': بی‌تردید شرکت کنندگان در جنگ بدر به افتخار عظیمی نایل شده‌اند؛ ولی [[تاریخ]] نشان می‌دهد هنگام رفتن [[سپاه اسلام]] به سوی [[بدر]]، چون از [[شهر]] خارج شدند [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[فرمان]] داد تا [[مسلمانان]] [[روزه]] خویش را افطار کنند (با توجه به اینکه جنگ بدر در [[ماه رمضان]] اتفاق افتاده بود)؛ ولی گروهی از آنان از این دستور [[سرپیچی]] کردند تا آنکه پیامبر{{صل}} آنان را مخاطب ساخته فرمود: {{متن حدیث|یا معشر العصاه! إنی مفطر فافطروا}}؛ ای گروه سرپیچی‌کنندگان! من [که پیامبرم] روزه ام را افطار کردم، پس شما نیز افطار کنید»<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۵۸؛ سیره حلبیه، ج۲، ص۳۸۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۱۱.</ref>.
۳. '''[[مخالفت با پیامبر]]{{صل}} در [[صلح حدیبیه]]''': برابر نقل [[صحیح بخاری]]، هنگام تدوین [[صلحنامه]]، [[عمر]] به پیامبر{{صل}} [[اعتراض]] کرد و پیامبر{{صل}} به [[دفاع]] از خویش فرمود: {{متن حدیث|إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ وَ لَسْتُ أَعْصِيهِ وَ هُوَ نَاصِرِي}}؛ من فرستاده خدایم و او را [[نافرمانی]] نمی‌کنم و او [[یاور]] من است». وقتی [[صلح‌نامه]] [[امضا]] شد، پیامبر{{صل}} - که هفده [[روز]] در [[لباس]] [[احرام]] در صحرای [[حدیبیه]] به سر برده بود - فرمود: «حال برخیزید پس از [[قربانی]]، حلق کرده از احرام خارج شوید»؛ ولی هیچ کس از [[صحابه]] برنخاست. پیامبر{{صل}} سه بار آن را تکرار کرد؛ ولی باز هم کسی [[اطاعت]] نکرد. [[رسول خدا]]{{صل}} چون چنین دید با [[نگرانی]] بر همسرش [[ام سلمه]] وارد شد، ام سلمه گفت: ای رسول خدا! آیا می‌خواهی دستورت [[اجرا]] شود، بر آنان وارد شو، بدون آنکه با کسی سخن بگویی خودت ابتدا قربانی کن و سرت را حلق نما، پیامبر{{صل}} چنین کرد آنگاه صحابه حاضر به انجام آن شدند<ref>صحیح البخاری، ج۳، ص۱۸۳؛ مسند احمد، ج۴، ص۳۳۱؛ سنن الکبری، ج۵، ص۲۱۵.</ref>.
۴. '''[[اصرار]] بر [[عادات]] [[جاهلی]] در مقابل [[فرمان پیامبر]]{{صل}}''': از اتفاقات شگفت‌آوری که در بهترین منابع مورد قبول [[وهابیان]] گزارش شده، [[رفتار]] بسیار زننده و [[توهین]] آمیز برخی از [[صحابه]] در [[سفر]] [[حجه الوداع]] است. [[رفتاری]] که [[انسان]] از بی‌فرهنگ‌ترین [[اقوام]] هم [[انتظار]] ندارد. برابر نقل [[بخاری]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[روز]] چهارم [[ذی الحجه]] وارد [[مکه]] شد. در همان روز خطبه‌ای ایراد فرمود که در آن خط بطلان بر یکی از عادات دوره [[جاهلیت]] کشید. در دوره جاهلیت، زشت‌ترین کار این بود که در ماه ذی الحجه، به جای [[حج]]، [[عمره]] [[تمتع]] انجام شود. بخاری از [[ابن عباس]] نقل می‌کند: {{عربی|كَانُوا يَرَوْنَ أَنَّ الْعُمْرَةَ فِي أَشْهُرِ الْحَجِّ مِنْ أَفْجَرِ الْفُجُورِ فِي الْأَرْضِ}}؛ «[[عرب جاهلی]]، می‌پنداشتند که به جا آوردن عمره در ماه‌های حج از زشت‌ترین [[کارها]] در [[زمین]] است»<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۵۲؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۵۶.</ref>.
ولی [[پیامبر]]{{صل}} در همان بدو ورود دستور داد همه کسانی که [[قربانی]] همراه ندارند، پس از تقصیر از [[احرام]] خارج شده، از تمام تمتعاتی که برایشان در حال احرام [[حرام]] شده بود، استفاده کنند. بخاری از قول ابن عباس می‌نویسد: {{عربی|فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَجْعَلُوهَا عُمْرَةً إِلَّا مَنْ مَعَهُ الْهَدْي‌}}؛ پیامبر به آنان دستور داد تا این [[اعمال]] را به عنوان عمره حساب کنند مگر کسانی که همراه خود قربانی آورده اند»<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۳۵؛ صحیح مسلم، ج۴، ص۵۹.</ref>.
این [[دستور پیامبر]] موجب شد تا [[باطن]] تعدادی از صحابه آشکار گردد. آنان با زننده‌ترین تعابیر، به استقبال فرموده پیامبر{{صل}} رفتند که بازگویی آنها [[شرم]] آور است. برخی از صحابه به عنوان [[اعتراض]] گفتند: {{عربی|نَنْطَلِقُ إِلَى مِنًى وَ ذَكَرُ أَحَدِنَا يَقْطُرُ}}؛ آیا در حالی به [[منا]] برویم که از آلت تناسلی ما قطرات [[منی]] بچکد؟!»<ref>صحیح البخاری، ج۲، ص۱۷۱؛ السنن الکبری، بیهقی، ج۵، ص۹۵.</ref>
بخاری در روایتی دیگر، تعبیر [[زشت]] تری را از برخی نقل می‌کند. وی از قول ابن عباس نقل می‌کند که شخصی به نام جابر به عنوان اعتراض برخاست و آلت تناسلی‌اش را به دست گرفت و آن را حرکت داده، مطلب فوق را به زبان جاری ساخت<ref>صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۴: «فقال جابر بکفه...؛ ابن حجر در شرح این روایت می‌نویسد: {{عربی|و وقع في رواية الإسماعيلي قال: يقول جابر: كأني أنظر إلى يده يحركها}}. (فتح الباری، ج۱۳، ص۲۸۸).</ref>.
این وضعیت همان سفری است که [[پیامبر]]{{صل}} باید چند [[روز]] بعدش، [[خطبه غدیر]] را در جمع همین افراد ایراد فرماید!
این برخوردهای [[شرم]] آور موجب [[خشم پیامبر]]{{صل}} شد تا جایی که [[عایشه]] نیز واکنش نشان داد. برابر نقل [[صحیح مسلم]] عایشه می‌گوید: {{عربی|قَدِمَ النَّبِيُّ{{صل}} لِأَرْبَعٍ مَضَيْنَ مِنْ ذِي الْحِجَّةِ أَوْ خَمْسٍ، فَدَخَلَ عَلَيَّ- وَ هُوَ غَضْبَانُ- فَقُلْتُ مَا أَغْضَبَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟! أَدْخَلَهُ اللَّهُ النَّارَ. قَالَ: أَ وَ مَا شَعَرْتِ أَنِّي أَمَرْتُ النَّاسَ بِأَمْرٍ فَإِذَا هُمْ يَتَرَدَّدُونَ‌}}؛ «پیامبر{{صل}} در حالی که چهار یا پنج روز از [[ذی الحجه]] گذشته بود با حالتی [[خشمگین]] بر من وارد شد، گفتم: ای [[پیامبر خدا]]! کسی که تو را به [[خشم]] آورد [[خدا]] او را در [[جهنم]] گرفتار کند! فرمود: آیا متوجه نشدی که من [[مردم]] را به کاری [[فرمان]] می‌دهم ولی آنان در انجام آن تردید روا می‌دارند»<ref>صحیح مسلم، ج۴، ص۳۴.</ref>؟
عدم [[اطاعت از پیامبر]]{{صل}} همراه اجتهادات شخصی و سلیقه‌ای برخی از [[صحابه]] گاه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را وادار می‌کرد تا در موضع [[دفاع]] از خویش [[خطبه]] بخواند. [[بخاری]] نقل می‌کند پیامبر{{صل}} با آنکه انجام کاری را مجاز شمرده بود؛ ولی برخی به [[اجتهاد]] خود از انجام آن اجتناب می‌کردند. پیامبر{{صل}} در خطبه‌ای پس از [[حمد الهی]] فرمود: {{متن حدیث|مَا بَالُ أَقْوَامٍ يَتَنَزَّهُونَ عَنِ الشَّيْ‌ءِ أَصْنَعُهُ، فَوَ اللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُهُمْ بِاللَّهِ وَ أَشَدُّهُمْ لَهُ خَشْيَةً}}؛ «چرا بعضی‌ها از انجام کاری که من انجام می‌دهم [[پرهیز]] می‌کنند. به خدا [[سوگند]]! من از همه آنان نسبت به [[دین خدا]] آگاه‌تر و از همه آنان، ترسم از خدا بیشتر است»<ref>صحیح البخاری، ج۷، ص۹۶؛ ج۸، ص۱۴۵.</ref>.
۵. '''[[تخلف]] از شرکت در اردوگاه [[اسامه]]''': در روزهای سخت [[بیماری پیامبر]]{{صل}} با آنکه حضرت، درباره حضور سران [[صحابه]] در [[لشکرگاه]] اسامه، سفارش‌های اکید فرموده بود، آنان به بهانه‌های واهی از حضور در آن اردوگاه سرباز زدند. گاه [[جوان بودن]] و گمنام بودن اسامه را دستمایه [[اعتراض]] قرار دادند و گاه بیماری پیامبر{{صل}} را بهانه ساختند. چون خبرها به [[گوش]] [[پیامبر]]{{صل}} رسید، با آنکه در تب می‌سوخت خود را به [[زحمت]] به [[مسجد]] رسانده، فرمود: {{متن حدیث|ما مقاله بلغتني عن بعضكم في تأميري أسامة و لئن طعنتم في تأميري أسامة لقد طعنتم في تأميري أباه من قبل، وايم الله إنه كان لخليقا بالإمرة و إن ابنه من بعده لخليق بها}}؛ «ای [[مردم]]! این چه سخنی است که از بعضی از شماها درباره [[فرماندهی]] اسامه می‌شنوم؟! اگر امروز در این مورد [[طعنه]] می‌زنید در سابق نیز نسبت به [[انتصاب]] پدرش به فرماندهی طعنه می‌زدید، به [[خدا]] [[سوگند]]! او سزاوار فرماندهی بود و پسرش نیز پس از او سزاوار چنین منصبی است»<ref>الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹؛ المصنف، ج۱۱، ص۲۳۴. در آنجا از قول پیامبر{{صل}} نقل می‌کند که فرمود: {{متن حدیث|يلوموني الناس في تأميري أسامة كما لاموني في تأمير أبيه قبله}}.</ref>.
برابر نقل [[مورخان]]، پیامبر{{صل}} به تمام سران و چهره‌های نخستین [[مهاجر]] و [[انصار]] از جمله [[ابوبکر]] و [[عمر]] [[فرمان]] داد تا به [[سپاه اسامه]] ملحق شوند؛ ولی آنها با این دستور [[مخالفت]] ورزیدند<ref>ر.ک: الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۰: {{عربی|فلما كان يوم الأربعاء بدئ برسول الله{{صل}} فحم و صدع فلما أصبح يوم الخميس عقد لأسامة لواء بيده... و عسكر بالجرف فلم يبق أحد من وجوه المهاجرين الأولين و الأنصار إلا انتدب في تلك الغزوة، فيهم أبو بكر الصديق و عمر بن الخطاب و أبو عبيدة بن الجراح و سعد بن أبي وقاص و سعيد بن زيد و قتادة بن النعمان و سلمة بن أسلم}}.</ref>.
۶. '''[[سرپیچی]] از آوردن قلم و کاغذ''': شاید دردناک‌ترین سرپیچی برخی‌ها از [[فرمان پیامبر]]{{صل}} در زمانی اتفاق افتاد که آن حضرت در بستر [[احتضار]] قرار داشت. حادثه‌ای که تنها چند [[روز]] قبل از [[ارتحال پیامبر اکرم]]{{صل}} رخ داد. در آن واقعه، تعدادی از سران [[صحابه]] نزد [[پیامبر]]{{صل}} [[اجتماع]] کرده بودند، پیامبر{{صل}} با دیدن آنها - که می‌بایست در اردوگاه [[اسامه]] حاضر می‌بودند - [[خشمگین]] شده، قلم و صحیفه‌ای‌طلبیدند تا با ارائه سندی کتبی درباره [[جانشینی علی]]{{ع}} چیزی بنویسند و [[امت]] را از [[ضلالت]] و [[گمراهی]] [[نجات]] دهد؛ ولی بنا بر نقل [[بخاری]] و مسلم، [[عمر]] به اتفاق گروهی از صحابه با شدت و تندی، از آوردن نوشت افزار ممانعت کرد به گونه‌ای که کار به [[تنازع]] و درگیری در حضور پیامبر{{صل}} انجامید و حضرت در این آخرین دیدار، آنها را از نزد خویش دور کرد!!<ref>ر.ک: صحیح البخاری، ج۷، ص۹؛ ج۱، ص۳۷؛ ج۸، ص۱۶۱؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۷۶: {{متن حدیث|عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا اشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ{{صل}} وَجَعَهُ، قَالَ:ائْتُونِي بِكِتَابٍ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ. قَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِيَّ{{صل}} غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَ عِنْدَنَا كِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا، فَاخْتَلَفُوا وَ كَثُرَ اللَّغَطُ، فَقَالَ: قُومُوا عَنِّي وَ لَا يَنْبَغِي عِنْدِيَ التَّنَازُعُ}}.</ref>
این موارد، نمونه‌هایی از سرپیچی‌های مستقیم صحابه از [[اوامر]] صریح [[پیامبر عظیم الشأن اسلام]]{{صل}} بود! حال چه جای [[شگفتی]] است اگر همین دست از صحابه که چشم در چشم پیامبر{{صل}} چنین جرئت و جسارتی به [[خرج]] می‌دادند، پس از [[ارتحال]] آن حضرت دست به چنین اعمالی بزنند؟!
بنابراین در مسئله [[غدیر]]، سخن از [[فراموشی]] [[کلام پیامبر]]{{صل}} نیست، بلکه سخن از [[عصیان]] و [[تمرد]] عمدی است. ناگفته پیداست همه صحابه در این ماجرا یکسان عمل نکردند و سکوت‌شان هم با انگیزه‌های واحدی نبوده است.
برخی چنان [[ناامید]] شده بودند که دیگر [[سخن گفتن]] از [[ماجرای غدیر]] را در آن روزها، چون آب در هاون کوبیدن می‌دانستند. برخی نیز اساساً [[الهی]] بودن [[تعیین جانشین]] را [[باور]] نکرده بودند هر چند اصل [[رسالت پیامبر]]{{صل}} را یک [[امر الهی]] می‌دانستند. بعضی نیز در این ماجرا، دنبال تشفی سینه‌های خویش از حسادت‌ها و کینه‌هایشان نسبت به [[امیر مؤمنان علی]]{{ع}} بودند.
به هر حال، هر یک به گونه‌ای به جای [[غدیر]]، [[چشم]] به [[سقیفه]] دوخته بودند؛ حتی [[منافقان]] که تا دیروز در [[زمان حیات پیامبر]]{{صل}} لحظه‌ای از [[فتنه]] گری آرام نمی‌نشستند، پس از [[ماجرای سقیفه]] به یکباره آرام شدند!! دیگر رد پای هیچ منافقی در [[مدینه]] گزارش نشده است. [[راستی]] چرا؟!
'''نکته پنجم''': متأسفانه دستگاه [[امنیتی]] عریض و طویل حکومت‌های پس از [[ارتحال پیامبر]]{{صل}} با دستاویز کردن منع [[تدوین حدیث]]، سانسور و [[اختناق]] شدیدی را بر [[جامعه]] [[حاکم]] کرد تا جایی که بسیاری از [[حقایق]] روزهای پایانی [[عصر پیامبر]]{{صل}} در سینه‌ها مدفون شد؛ ولی همین مقدار که از لابه‌لای [[تاریخ]] به ما رسیده، به خوبی نشانگر آن است که چگونه برخی از سران [[صحابه]] در آن [[روز]] برای تصاحب جای [[پیامبر]]{{صل}} به تکاپو افتاده بودند.
آنان از تمام زمینه‌ها برای کنار گذاشتن [[اهل بیت]]{{عم}} استفاده کرده‌اند. اتفاقات و رخدادها هم به گونه‌ای رقم خورد که همه چیز به نفع آنان و به [[ضرر]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به پیش رفت.
از سویی [[قریشیان]] که از [[شمشیر علی]]{{ع}} در جنگ‌های [[بدر]] و [[احد]] خاطرات تلخی در سینه‌ها داشتند، نگاه‌شان به امیرمؤمنان علی{{ع}}، به تعبیر [[عمر]]، چون نگاه گاو به کشنده‌اش بود<ref>شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۹: عمر به ابن عباس گفت: می‌دانی چرا مردم شما را نخواستند؟! ابن عباس می‌گوید: نمی‌دانم. عمر می‌گوید: {{عربی|إن قومكم كرهوا أن يجتمع لكم النبوة و الخلافة فتذهبوا في السماء شمخا و بذخا... و لو لا رأي أبو بكر في لجعل لكم من الأمر نصيبا و لو فعل ما هناكم مع قومكم إنهم ينظرون إليكم نظر الثور إلى جازرة}}.</ref>.
از سوی دیگر رسوبات [[فکری]] به جامانده از [[نظام قبیله‌ای]]، همه علیه [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بوده است؛ زیرا پیش از آمدن [[رسول خدا]]{{صل}} به مدینه و [[تشکیل حکومت]] مرکزی، [[مردم]] [[حجاز]] تحت نظام قبیله‌ای [[زندگی]] می‌کردند و هیچ [[دولت]] مرکزی در حجاز، تا آن روز تشکیل نشده بود. [[پیامبر]]{{صل}} نخستین فردی بود که ارزش‌های فرا قبیله‌ای را [[حاکم]] ساخت و [[دولت]] متمرکزی به وجود آورد که همه [[قبایل]] را گرد آن جمع کرد.
از نگاه عموم قبایل، [[حکومت]] شخص پیامبر{{صل}} دارای [[بعد الهی]] بود؛ از این رو کسی در برابر آن مقاومتی نشان نمی‌داد؛ ولی در [[حجاز]] تا آن [[روز]] [[تعیین خلیفه]] و [[جانشین]] در [[نظام قبیله‌ای]] مرسوم نبود. گذشته از این پیامبر{{صل}} در [[جریان غدیر]] کسی را به عنوان جانشین برگزید که از [[قبیله]] خود و داماد خویش بوده و از سن بالایی نیز برخوردار نبوده است. این کار با توجه به پشتوانه [[فرهنگ]] قبیله‌ای نزد عموم [[مردم]]، به منظور رابطه قبیله‌ای و [[خویشاوندی]] تلقی شد؛ از این رو با آنکه آنان در مقابل شخص پیامبر{{صل}} به عنوان [[حاکم الهی]]، چندان مخالفتی نداشتند، ولی درباره جانشین وی که از نگاه آنان به [[تسلط]] قبیله [[بنی هاشم]] بر دیگر قبایل [[تفسیر]] شده بود، چنین نبود.
بی‌تردید نگاه پیامبر{{صل}} در [[انتخاب]] جانشین که به [[حفظ دین]] و [[آیین]] می‌اندیشید، بسیار فراتر از یک رابطه قبیله‌ای و خویشاوندی بوده است؛ ولی عموم مردم چنین نگاهی نداشتند. این نگاه سطحی و [[جاهلانه]] مردم، همان [[واهمه]] و [[دل]] [[نگرانی پیامبر]]{{صل}} است که در [[آیه ابلاغ]] در فراز {{متن قرآن|وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ}}<ref>«خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref>، بدان اشاره شده است. چیزی که پیامبر{{صل}} از [[بیم]] [[ابلاغ]] آن، پس از دریافت ضمانت [[الهی]] بدان مبادرت کرد. در واقع پیامبر{{صل}} از این می‌ترسید که مردم [[گمان]] کنند حضرت، با نگاه [[دنیوی]] درصدد است تا [[نزدیکان]] خویش از بنی هاشم را بر دیگر قبایل حاکم نماید. چیزی که رؤسای قبایل بدان [[راضی]] نبودند.
[[حاکم حسکانی]] از [[جابر بن عبدالله]] و [[ابن عباس]] نقل می‌کند: وقتی [[خداوند]] به پیامبر{{صل}} [[فرمان]] داد تا مردم را به [[ولایت علی]]{{ع}} خبر دهد، آن حضرت بیمناک شد: {{متن حدیث|فَتَخَوَّفَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}} أَنْ يَقُولُوا حَابَى ابْنَ عَمِّهِ- وَ أَنْ يَطْعَنُوا فِي ذَلِكَ عَلَيْهِ فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَيْهِ: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...}}<ref>«ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرسانده‌ای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه می‌گیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمی‌کند» سوره مائده، آیه ۶۷.</ref> فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ بِوَلَايَتِهِ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ}}؛ «[[پیامبر]] ترسید که [[مردم]] بگویند از پسر عمویش جانبداری می‌کند و برای همین، [[طعنه]] بر پیامبر بزنند، پس [[خداوند]] به سوی پیامبر [[وحی]] فرستاد که ای [[رسول]]! آنچه را به سوی تو از پروردگارت نازل شد [[ابلاغ]] کن... پس پیامبر در [[روز غدیر خم]] بدان امر مبادرت ورزید»<ref>شواهد التنزیل، ج۱، ص۲۵۵، ح۲۴۹.</ref>.
چالش دیگر پیش رو، در قضیه [[جانشینی]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} این بود که در [[نظام قبیله‌ای]] سابقه نداشت از نظر سن، کسی کمتر از [[چهل سالگی]] به [[ریاست]] [[قبیله]] گمارده شود؛ از این رو از نگاه آنان که با این رسوبات [[فکری]]، خو گرفته بودند، علی{{ع}} از نظر سن نیز، واجد شرایط جانشینی و ریاست بر دیگر [[قبایل]] نبود.
[[شاهد]] این نوع تلقی، گفت و گوهای چند جانبه بین [[اوس و خزرج]] و چند تن از [[مهاجرین]] در [[سقیفه]] است که همه سخن‌ها پیرامون قبیله و قومیت دور می‌زد<ref>ر.ک: صحیح البخاری، ج۴، ص۱۹۴؛ ج۸، ص۲۷.</ref>.
از دیگر نکات قابل توجه آنکه در نظام‌های قبیله‌ای، آنچه اهمیت داشت تصمیم [[رئیس قبیله]] بود نه فرد فرد آن. چنان که در [[عام الوفود]] (سال هیئت‌ها) افراد به [[نمایندگی]] رؤسای قبایل [[خدمت]] پیامبر{{صل}} شرفیاب می‌شدند و معمولاً اگر [[رئیس]] قبیله‌ای به [[اسلام]] می‌گرایید، تمام افراد قبیله هم‌چنین می‌کردند. از این منظر افراد [[جامعه]] چندان نقشی در [[انتخاب]] یا عدم انتخاب نداشتند.
روشن است با این پشتوانه فکری در میدان [[رقابت سیاسی]]، بُرد با کسی است که رؤسای قبایل بدان راضی‌تر باشند؛ ولی چنانچه اشاره شد رؤسای قبایل، تمایلی به [[حکومت]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به عنوان [[جانشین پیامبر]]{{صل}} نداشتند؛ بنابراین نمی‌توان همه [[صحابه پیامبر]]{{صل}} را در [[ماجرای غدیر]] متهم کرد، بلکه بیشتر، این رؤسای [[قبایل]] بودند که نقش اصلی را در عدم [[امتثال امر پیامبر]]{{صل}} در باب [[جانشینی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} ایفا کرده‌اند.
'''نکته ششم''': [[ابن ابی الحدید]] در این زمینه احتمال دیگری را از قول استادش [[ابو جعفر]] [[نقیب]] نقل می‌کند و آن اینکه [[صحابه]] تلقی شان از مسئله [[خلافت]] یک امر [[دنیایی]] بوده که [[مخالفت]] [[پیامبر]]{{صل}} را در آن مجاز می‌شمردند. از منظر آنان [[اطاعت]] آن حضرت در [[امور دنیوی]] [[واجب]] نبوده است، پس آنان سفارش پیامبر{{صل}} را در موضوع جانشینی، فراموش نکرده بودند بلکه چون آن را صرفاً یک توصیه [[اخلاقی]] و از امور دنیایی می‌دانستند، نه یک [[امر مولوی]]، عمداً آن را [[امتثال]] نکردند.
[[ابن ابی الحدید معتزلی]] - [[شارح نهج البلاغه]] - پس از بیان [[روایات]] بسیار درباره [[خلافت امام علی]]{{ع}} می‌گوید: «من هنگامی که این روایات را بر استادم ابوجعفر نقیب قرائت کردم به او گفتم: گویا این روایات درباره خلافت [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} [[صراحت]] دارد و من بعید می‌بینم صحابه، بر ردّ [[نصّ]] [[کلام]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[اجماع]] کرده باشند».
آنگاه می‌نویسد: «استادم گفت: [[اصحاب]]، خلافت را از [[امور دینی]] نمی‌دانستند، بلکه آن را مانند تعیین [[امیر]] و [[والی]] و [[تدبیر]] در [[جنگ‌ها]] و [[سیاست]] [[دنیوی]] می‌دانستند، از این رو در این گونه امور آنچه را به نظرشان [[صلاح]] می‌دانستند انجام می‌دادند و از مخالفت امر پیامبر{{صل}} در این امور ابایی نداشتند. مگر نمی‌بینی با اینکه پیامبر{{صل}} صراحتاً به [[ابوبکر]] و [[عمر]] دستور داد که به [[لشکر اسامه]] بپیوندند، آنها چون [[مصلحت]] را در این دیدند که در [[مدینه]] بمانند، از [[دستور پیامبر]]{{صل}} سرباز زدند.
آنگاه ابن ابی الحدید به نقل از ابوجعفر نقیب می‌نویسد:
صحابه [[گمان]] غالب داشتند که [[عرب]] - به بهانه‌های گوناگون - از علی{{ع}} [[پیروی]] نخواهد کرد. آنگاه لیستی از بهانه‌ها را یادآور شده، سپس می‌افزاید: از این رو بر این اتفاق کردند که علی{{ع}} [[خلیفه]] نشود و دستور صریح [[پیامبر]]{{صل}} را درباره [[خلافت علی]]{{ع}} توجیه نموده، با آن [[مخالفت]] کردند<ref>ر.ک: شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۸۲-۸۶: {{عربی|سألت النقيب أبا جعفر يحيى بن محمد بن أبي زيد و قد قرأت عليه هذه الأخبار فقلت له: ما أراها إلا تكاد تكون دالة على النص ولكني أستبعد أن يجتمع الصحابة على دفع نص رسول الله{{صل}} على شخص بعينه... قال: إن القوم لم يكونوا يذهبون في الخلافة إلى أنها من معالم الدين و أنها جارية مجرى العبادات كالصلاة و الصوم ولكنهم يجرونها مجرى الأمور الدنيوية، مثل تأمير الأمراء و تدبير الحروب و سياسة الرعية و ما كانوا يبالون في أمثال هذا من مخالفة نصوصه{{صل}} إذا رأوا المصلحة في غيرها ألا تراه كيف نص على إخراج أبي بكر و عمر في جيش أسامة و لم يخرجا لما رأيا في مقامهما مصلحة...}}.</ref>.<ref>[[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۳۸۹-۴۰۲.</ref>
===آخرین [[تدابیر]] پیامبر{{صل}}===
چنان که اشاره شد همه شرایط برخلاف مسیر [[حکومت علوی]]{{ع}} به پیش می‌رفت. کسانی که دستی در [[تاریخ]] دارند به خوبی می‌دانند که تاریخ، از [[ماجرای غدیر]] تا [[رحلت پیامبر]]{{صل}} به صورت معنی داری در هاله‌ای از [[کتمان]] و رازگونگی باقی مانده است؛ ولی شواهدی در دست است که نشان می‌دهد در آن فاصله زمانی فضای [[جامعه]] به شدت علیه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} ملتهب شده بود. داماد پیامبر{{صل}} بودن، کم بودن سن حضرت، به اضافه سابقه شمشیرزنی [[امام]] در جنگ‌های یک دهه گذشته، سوژه‌هایی بود که علیه حضرت به کار افتاده بود.
از شواهدی که بر این معنی دلالت می‌کند، تشکیل [[سپاه اسامه]] به عنوان آخرین تدبیرهای پیامبر{{صل}} است که در آن روزها برای هموار کردن [[جانشینی امیر مؤمنان علی]]{{ع}} انجام گرفت.
با آنکه خالی کردن [[مدینه]] به عنوان [[مرکز حکومت]] نوپای [[اسلامی]] از [[نیروهای نظامی]] و مردمی در آستانه رحلت پیامبر{{صل}} از لحاظ [[سیاسی]] امر خطرناکی بود، پیامبر{{صل}} با [[انتصاب]] [[جوانی]] هجده ساله به نام [[اسامه بن زید]] به [[فرماندهی سپاه]] [[اسلام]]، [[فرمان]] داد تا [[لشکر]] عظیمی به سوی دورترین [[مرزهای اسلامی]] ([[مرز]] [[روم]]) رهسپار شود<ref>الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۴-۵۵؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ المصنف، ج۶، ص۵۷؛ المعجم الکبیر، ج۳، ص١٣٠.</ref>.
کار [[پیامبر]]{{صل}} در آن روزها بسیار معنادار بوده است، هم [[فرمانده]] را شخص [[جوان]] کم سابقه‌ای قرار داد که حدود پانزده سال از [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} کوچک‌تر بود و هم سران و ریش سفیدان [[صحابه]] چون [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[ابوعبیده جراح]]، [[عثمان]]، [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[عبدالرحمن بن عوف]] و [[سعد بن ابی وقاص]] را ملزم کرد که در این [[جنگ]] تحت [[فرمان]] [[اسامه]] شرکت کنند<ref>ر.ک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۱۳؛ طبقات الکبری، ج۲، ص۱۹۰؛ به تعبیر ابن سعد: {{عربی|فلم يبق أحد من وجوه المهاجرين الأولين و الأنصار إلا انتدب في تلك الغزوة فيهم أبو بكر و عمر بن الخطاب و أبو عبيدة الجراح و سعد بن أبي وقاص و...}}.</ref>.
دقت در این ترکیب نشان می‌دهد تمام کسانی که احتمال داشت در مسئله [[خلافت]] با علی{{ع}} به [[رقابت]] برخیرند به امر پیامبر{{صل}} [[مأمور]] شدند تا از [[مدینه]] خارج شوند و چون برخی از [[فرمان پیامبر]]{{صل}} [[تخلف]] کردند با جمله {{متن حدیث|لعن الله تخلف عن جيش أسامة}}<ref>الملل و النحل، شهرستانی، ج۱، ص۲۳.</ref> روبه رو شدند.
جالب آنکه در همان روزها، عده‌ای از صحابه، سن اسامه را دستاویز [[مخالفت]] با وی و [[اعتراض]] به پیامبر{{صل}} قرار داده بودند<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱۳.</ref>. چیزی که همین بهانه را در مقابل علی{{ع}} به کار می‌گرفتند.
عده‌ای مکرر به [[امیرمؤمنان]]{{ع}} می‌گفتند: «تو [[جوانی]] و برای خلافت [[فرصت]] داری»<ref>ر.ک: السقیفه و فدک، ص۶۳؛ شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۲؛ الامامه و السیاسه، ج۱، ص۲۹.</ref>!!
وقتی مجموع این شواهد و قرائن کنار هم ملاحظه می‌شود چنین نتیجه گرفته می‌شود که پیامبر{{صل}} در آن روزهای واپسین با [[انتصاب]] اسامه جوان، برای [[فرماندهی]] بر سران صحابه، می‌خواست این دستاویز مخالفان در باب [[جانشینی]] امیرمؤمنان علی{{ع}} را از کار بیندازد و به [[امت]] بفهماند که این یک مسئله [[الهی]] است و سن و سال و [[قبیله]] در آن دخالتی ندارد.
[[صحابه]]، [[حدیث غدیر]] را فراموش نکرده بودند بلکه یا [[سرکوب]] شدند یا هر یک به دلیلی با [[حاکمیت]] [[همکاری]] کردند یا آنکه اساساً آن را یک امر توصیه‌ای قابل [[مخالفت]] می‌دانستند.<ref>[[مهدی رستم‌نژاد|رستم‌نژاد، مهدی]]، [[پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه (کتاب)|پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه]] ص ۴۰۲.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
۷۴٬۱۶۳

ویرایش