سعد بن معاذ انصاری در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'حنظله' به 'حنظله'
جز (جایگزینی متن - 'حنظله' به 'حنظله') |
|||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
پس از ماجرای سر باز کردن زخم سعد، روزی صبح هنگام وقتی که [[رسول خدا]] {{صل}} از [[خواب]] برخاست، [[جبرئیل]] نازل شد و گفت: "یا [[رسول الله]]! [[بنده]] صالحی از [[امت]] شما از [[دنیا]] رفته است که درهای [[آسمان]] برای او باز شده و [[عرش الهی]] به لرزه افتاده است". [[حضرت]] فرمود: "[[سعد معاذ]] مریض بود". [[پیامبر]] {{صل}} به [[مسجد]] رفت و از حاضران پرسید: سعد چه شد؟ گفتند: [[وفات]] کرد<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۵۵۳.</ref>. لذا بستگانش او را به خانهاش بردند. حضرت [[نماز صبح]] را خواند و از مسجد بیرون رفت و جمعیت نیز در پشت سر ایشان به [[راه]] افتاد؛ پیامبر {{صل}} به اندازهای تند میرفت که [[مردم]] به [[زحمت]] افتادند؛ کفشها از پا در میآمد و عباها از دوش میافتاد. | پس از ماجرای سر باز کردن زخم سعد، روزی صبح هنگام وقتی که [[رسول خدا]] {{صل}} از [[خواب]] برخاست، [[جبرئیل]] نازل شد و گفت: "یا [[رسول الله]]! [[بنده]] صالحی از [[امت]] شما از [[دنیا]] رفته است که درهای [[آسمان]] برای او باز شده و [[عرش الهی]] به لرزه افتاده است". [[حضرت]] فرمود: "[[سعد معاذ]] مریض بود". [[پیامبر]] {{صل}} به [[مسجد]] رفت و از حاضران پرسید: سعد چه شد؟ گفتند: [[وفات]] کرد<ref>مجمع البیان فی تفسیر القرآن، طبرسی، ج۸، ص۵۵۳.</ref>. لذا بستگانش او را به خانهاش بردند. حضرت [[نماز صبح]] را خواند و از مسجد بیرون رفت و جمعیت نیز در پشت سر ایشان به [[راه]] افتاد؛ پیامبر {{صل}} به اندازهای تند میرفت که [[مردم]] به [[زحمت]] افتادند؛ کفشها از پا در میآمد و عباها از دوش میافتاد. | ||
مردی گفت: "یا رسول الله! مردم را به زحمت انداختی!" حضرت فرمود: "از آن میترسم که [[ملائکه]] بر ما پیشی بگیرند و او را [[غسل]] دهند. چنان که در جنازۀ | مردی گفت: "یا رسول الله! مردم را به زحمت انداختی!" حضرت فرمود: "از آن میترسم که [[ملائکه]] بر ما پیشی بگیرند و او را [[غسل]] دهند. چنان که در جنازۀ حنظله بر ما [[سبقت]] گرفتند و او را غسل دادند"<ref>سیر أعلام النبلاء، ذهبی، ج۱، ص۲۸۷؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۳۲۶.</ref>. | ||
وقتی پیامبر {{صل}} وارد [[خانه]] سعد شد شد، دید [[اقوام]] او مشغول غسل دادن او هستند. پیامبر در کناری نشست ولی برخلاف [[انتظار]] دیدند که زانوهای خود را جمع کرد. علتش را پرسیدند، حضرت فرمود: "فرشتهای فرود آمد و جا برای او نبود، پس به او جا دادم". | وقتی پیامبر {{صل}} وارد [[خانه]] سعد شد شد، دید [[اقوام]] او مشغول غسل دادن او هستند. پیامبر در کناری نشست ولی برخلاف [[انتظار]] دیدند که زانوهای خود را جمع کرد. علتش را پرسیدند، حضرت فرمود: "فرشتهای فرود آمد و جا برای او نبود، پس به او جا دادم". |