سعدالعشیره در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
[[نبرد]] [[اود بن صعب بن سعد العشیره]] با [[قبیله ازد]] در "جبّ"<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۷.</ref> و نیز [[پیکار]] بنی حکم بن سعد العشیره با [[ازدیان]] هم از دیگر ایام [[جاهلی]] است که در برخی منابع بدان پرداخته شده است. بر اساس برخی گزارشات، [[مردم]] [[ازد]] در راه [[هجرت]] خود به سرزمینهای شمالی، به [[سرزمین]] حکم بن سعد العشیره رسیدند و با ایشان به [[ستیز]] برخاستند و بر آنها غالب شدند.<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۶.</ref> | [[نبرد]] [[اود بن صعب بن سعد العشیره]] با [[قبیله ازد]] در "جبّ"<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۲، ص۹۷.</ref> و نیز [[پیکار]] بنی حکم بن سعد العشیره با [[ازدیان]] هم از دیگر ایام [[جاهلی]] است که در برخی منابع بدان پرداخته شده است. بر اساس برخی گزارشات، [[مردم]] [[ازد]] در راه [[هجرت]] خود به سرزمینهای شمالی، به [[سرزمین]] حکم بن سعد العشیره رسیدند و با ایشان به [[ستیز]] برخاستند و بر آنها غالب شدند.<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۶.</ref> | ||
علاوه بر ایام جاهلی حضور در برخی پیمانهای جاهلی هم از دیگر اخبار واصله از ایام جاهلی بنی سعد العشیره به شمار میروند. [[همپیمانی]] بنی سعد العشیره با جنب از جمله [[احلاف]] [[جاهلی]] این [[قبیله]] است.<ref>ابن سلام، کتاب النسب، ص۳۱۹.</ref> ضمن آنکه [[همکاری]] با دستگاه [[حکومتی]] برخی از [[پادشاهان]] [[حمیری]] موسوم به "تبابعه" نیز، از دیگر اخباری جاهلی [[فرزندان]] [[سعد العشیره]] است، که به دست ما رسیده است. بر پایه برخی [[اخبار]]، [[عدل]] بن جزء بن سعد العشیره [[منصب]] [[رییس]] پلیسی ([[شرطه]]) تبع را بر عهده داشته<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۶۱۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۸.</ref> و در [[برخورد با مخالفان]] به حدی [[شدت عمل]] داشته که [[عرب]] آن را مثل قرار داده، میگفتند: «هو علی یدی عدل».<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۸.</ref> از دیگر وقایع معروف [[عهد]] جاهلی که نام برخی از [[طوایف]] قبیله سعد العشیره را در خود جای داده، واقعه موسوم به "[[حلف الفضول]]" در [[مکه]] است که عامل پیدایش آن را [[مورخان]] و [[سیرهنگاران]]، [[ظلم]] [[عاص بن وائل سهمی]] به مردی از [[بنی ابی زبید]] - از فرزندان صعب بن سعد العشیره - و نپرداختن [[پول]] کالای او دانستند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۷۹.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | علاوه بر ایام جاهلی حضور در برخی پیمانهای جاهلی هم از دیگر اخبار واصله از ایام جاهلی بنی سعد العشیره به شمار میروند. [[همپیمانی]] بنی سعد العشیره با جنب از جمله [[احلاف]] [[جاهلی]] این [[قبیله]] است.<ref>ابن سلام، کتاب النسب، ص۳۱۹.</ref> ضمن آنکه [[همکاری]] با دستگاه [[حکومتی]] برخی از [[پادشاهان]] [[حمیری]] موسوم به "تبابعه" نیز، از دیگر اخباری جاهلی [[فرزندان]] [[سعد العشیره]] است، که به دست ما رسیده است. بر پایه برخی [[اخبار]]، [[عدل]] بن جزء بن سعد العشیره [[منصب]] [[رییس]] پلیسی ([[شرطه]]) تبع را بر عهده داشته<ref>ابن قتیبه، المعارف، ص۶۱۹؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۸.</ref> و در [[برخورد با مخالفان]] به حدی [[شدت عمل]] داشته که [[عرب]] آن را مثل قرار داده، میگفتند: «هو علی یدی عدل».<ref>ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۴۰۸.</ref> از دیگر وقایع معروف [[عهد]] جاهلی که نام برخی از [[طوایف]] قبیله سعد العشیره را در خود جای داده، واقعه موسوم به "[[حلف الفضول]]" در [[مکه]] است که عامل پیدایش آن را [[مورخان]] و [[سیرهنگاران]]، [[ظلم]] [[عاص بن وائل سهمی]] به مردی از [[بنی ابی زبید]] - از فرزندان صعب بن سعد العشیره - و نپرداختن [[پول]] کالای او دانستند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص۱۷۹.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | ||
==[[سعد العشیره]] و [[ادیان]] [[جاهلی]]== | |||
بنی سعد العشیره در [[جاهلیت]]، عموماً [[بتپرست]] بودند و بتی به نام "فراض" را میپرستیدند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۳۸.</ref> این [[بت]] در بلاد سعد العشیره قرار داشت<ref>یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۲۴۳.</ref> و تولیت و [[مسئولیت]] [[حفظ]] و نگهداری آن را مردی از [[طایفه]] انس [[الله]] به عهده داشت.<ref>ابن اثیر، اسد الغابه، ج۲، ص۱۵.</ref> پس از [[بعثت]] [[نبی خاتم]]{{صل}} و ظهور [[دین الهی]] [[اسلام]]، مردی از طایفه انس الله به نام [[ذباب بن حارث]]، بت فراض (فرّاص) را در هم [[شکست]] و سپس نزد [[پیامبر]]{{صل}} شتافت و اسلام پذیرفت. وی سپس در [[تمجید]] از عمل خود چنین سرود: | |||
{{عربی|تَبِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ إِذْ جَاءَ بِالْهُدَي وَخَلَّفْتُ فَرَّاضًا بِدَارِ هَوَانٍ* | |||
شَدَدْتُ عَلَيْهِ شِدَّةً فَتَرَكْتُهُ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ وَالدَّهْرُ ذُو حِدْثَانِ | |||
فَلَمَّا رَأَيْتُ اللَّهَ أَظْهَرَ دِينَهُ أَجَبْتُ رَسُولَ اللَّهِ حِينَ دَعَانِي | |||
فَأَصْبَحْتُ لِلإِسْلامِ مَا عِشْتُ نَاصِرًا وَأَلْقَيْتُ فِيهَا كُلْكُلِي وَجِرَانِي | |||
فَمَنْ مُبَلِّغٌ سَعْدَ الْعَشِيرَةِ أَنَّنِي شَرَيْتُ الَّذِي يَبْقَي بِآخَرَ فَانِ؟}} | |||
چون [[رسول خدا]]{{صل}} برای [[راهنمایی]] آمد از او [[پیروی]] کردم و بت فرّاص را در [[خواری]] و [[پستی]] فرو نهادم. ضربت [[سختی]] بر او فرود آوردم و رهایش کردم، گویی هرگز نبوده است و [[روزگار]] چه حادثه آفرین است. چون دیدم [[خدا]] [[دین]] خود را آشکار ساخت و رسول خدا{{صل}} مرا میخواند، اجابتش کردم. تا زمانی که زنده ام اسلام را [[یاری]] خواهم داد و سراپای وجودم را در این راه مینهم. چه کسی پیغام مرا به سعد العشیره میبرد که من چیز ماندگاری را در ازای فروش چیز فانی خریدهام.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۳۸.</ref> | |||
علاوه بر [[بت پرستی]] که دین غالب [[مردم]] سعد العشیره را به خود اختصاص داده بود، برخی از [[اخبار]]، از [[مسیحی]] شدن بخشی از مردم [[جعفی]] که در [[عراق]] سکنی یافته بودند حکایت دارند.<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ج۲، ص۳۵۱.</ref> | |||
==بنی سعد العشیره و تعامل با [[نبی خاتم]]{{صل}}== | |||
در پی [[بعثت نبی مکرم اسلام]]{{ع}}، [[محیمة بن جزء بن عبدی غوث زبیدی]]، [[حلیف بنی سهم]]<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۴۶۳.</ref> و به [[نقلی]] [[بنی جمح]]،<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶-۳۲۷.</ref> از نخستین [[مردمان]] بنی سعد العشیره بودند که در [[مکه]] به [[آیین اسلام]] گرویدند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۴، ص۳۴۳.</ref> وی را همچنین از [[مهاجران به حبشه]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۵۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۰۷.</ref> و از [[حاضران در جنگ بدر]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۲۶.</ref> نیز گفتهاند. اما [[پذیرش اسلام]] عمومی [[طوایف]] بنی سعد العشیره بعد از [[هجرت رسول خدا]]{{صل}} به [[مدینه]] و از سالهای بین نهم تا یازدهم [[هجری]] و در پی ارسال [[سرایا]] از سوی [[نبی اکرم]]{{صل}} و [[وفود]] [[قبایل مذحجی]] به مدینه محقق گردید. مناسبات دیرینه [[فرهنگی]] و [[تجاری]] [[یمن]] با یثرب بهویژه پس از استقرار [[رسول خدا]]{{صل}} در مدینه و نیز رفت و آمدهای [[نمایندگان]] [[قبیله]] سعد العشیره به این [[شهر]]، زمینه آشنایی آنها را با [[اسلام]] و [[دعوت]] رسول خدا{{صل}} و نیز امکان [[پرسشگری]] و [[گرایش]] به اسلام را در مردمان این قبیله را فراهم آورده بود. گفته شده که پس از رسیدن [[اخبار]] مربوط به [[بعثت]] رسول خدا{{صل}} به طوایف [[بنی زبید]] و [[بنی مراد]] در [[سرزمین]] یمن، [[عمرو بن معدی کرب]] - که از بزرگان و [[شجاعان]] و [[شاعران]] زُبید بود - به نزد [[قیس بن مکشوح مرادی]] رفت و کوشید تا وی را برای رفتن نزد [[پیامبر]]{{صل}} و [[ایمان]] به ایشان در صورت [[صدق در گفتار]]، متقاعد سازد. اما قیس، نظر [[عمرو بن معدی کرب]] را احمقانه خواند و آن را نپذیرفت؛ به همین جهت، عمرو بن معدی کرب همراه عدهای از قومش به سوی مدینه حرکت کردند و هنگامی که [[لشکر]] اسلام تازه از [[تبوک]] ([[سال نهم هجری]]) بازگشته بود، به نزد پیامبر{{صل}} رسیدند و با شنیدن [[سخنان رسول خدا]]{{صل}} درباره [[قیامت]]، اسلام آوردند و سپس به سوی قبیله خود بازگشتند. در مسیر بازگشت، عمرو بن معدی کرب، [[قاتل]] پدرش [[أبی بن عثعث خثعمی]] را دید و او را دستگیر کرد و پیش رسول خدا{{صل}} آورد و به ایشان گفت: "[[شکایت]] مرا درباره این [[قاتل]] فراری قبول کن که پدرم را کشته است". آن حضرت{{صل}} به او فرمود: "ای [[عمرو بن معدی کرب]]، [[اسلام]] خونهایی را که در [[زمان]] [[جاهلیت]] ریخته شده، هدر دانسته است". عمرو بن معدی کرب برگشت، اما [[مرتد]] شد و در مسیر به [[قوم]] ابی بن عثعث شبیخون زد و آن را [[غارت]] کرد و سپس به سوی قوم خود رفت.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱. ابن سعد و دیگران خبر این وفد را به گونهای دیگر نقل کردهاند. ر. ک. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۸. نیز طبری، تاریخ الطبری، ج۳، ص۱۳۲-۱۳۳؛ مقریزی، امتاع الاسماع، ج۲، ص۹۹.</ref> [[رسول خدا]]{{صل}} پس از دریافت خبر [[ارتداد]] و شبیخون عمرو بن معدی کرب، به [[امام علی]]{{ع}} دستور داد که همراه عدهای از [[مهاجران]]، که [[خالد بن سعید بن عاص اموی]] هم جزء آنها بود، به سوی [[قبیله]] [[بنی زبید]] حرکت کند. این قبیله با قبیله [[بنی جعفی]] [[همپیمان]] بودند، به همین دلیل، [[رسول اکرم]]{{صل}} [[خالد بن ولید]] را همراه عدهای از [[اعراب]] به سوی آنها فرستاد. رسول خدا{{صل}} به خالد دستور داد که به سوی قبیله بنی جعفی حرکت کند و اگر به علی{{ع}} برخوردند، [[فرماندهی]] دو [[لشکر]] را [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بر عهده بگیرد. وقتی که قبیله بنی جعفی از آمدن لشکر اسلام باخبر شدند، عدهای از آنها به قبیله بنی زبید پیوستند و عدهای دیگر به منطقه تخوم در [[یمن]] رفتند. علی{{ع}} احتمال داد که خالد بن ولید به دنبال آنها بیاید، به همین دلیل، نامهای به او نوشت و وی را از ادامه حرکت باز داشت. علی{{ع}} به حرکت خود ادامه داد تا اینکه در [[وادی]] کسر، از مناطق صنعای یمن، به قبیله بنی زبید رسید. دو [[سپاه]] با هم روبرو شدند پس عمرو بن معدی کرب در حالی که [[شمشیر]] معروف خود، - [[صمصام]] - را در دست داشت، از سپاهش خارج شد و مبارزطلبید. در [[همراهی]] با او، [[برادر]] و برادرزادهاش نیز از لشکر خارج شدند. علی{{ع}} به [[مبارزه]] آنها رفت و در یک لحظه، برادر و برادرزاده عمرو بن معدی کرب را به [[هلاکت]] رساند. به دنبال آن، عمرو بن معدی کرب و بنی زبید فرار کردند و زنانشان، از جمله [[زن]] عمرو بن معدی کرب، رکانه دختر [[سلامه]] و فرزندش، [[اسیر]] شدند. علی{{ع}}، [[خالد بن سعید]] را در میان بنی زبید باقی گذاشت تا به هر کدام از فراریان که [[مسلمان]] میشوند، [[امان]] دهد و [[زکات]] را گرد آورد. عمرو بن معدی کرب بازگشت و از خالد بن سعید [[اجازه]] [[ملاقات]] خواست. در پی [[اذن]] خالد بن سعید، او نزد خالد بن سعید رفت و دوباره اسلام آورد.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ج۱، ص۱۵۸-۱۶۱.</ref>-<ref>حبیب عباسی، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم{{صل}}، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۹.</ref> | |||
همچنین در [[ماه رمضان]] [[سال دهم هجری]]، [[رسول خدا]]{{صل}} برای علی{{ع}} [[پرچم]] بست و به دست خود ایشان را معمم ساخت و ایشان را به [[یمن]] گسیل داشت. [[پیامبر]]{{صل}} به ایشان توصیه فرمود که رو سوی یمنیان کند و چون در بلاد آنها وارد شد تا زمانی که آنها به جنگشان نرفتند با ایشان به [[نبرد]] برنخیزد. پس علی{{ع}} با سیصد سوار سوی یمن رفت و این اولین سپاهی بود که به یمن و بلاد [[مذحج]] وارد میشد. علی{{ع}} پس از ورود به [[سرزمین]] یمن، به گروهی از مَذحِجیان برخورد. پس آنان را به [[اسلام]] [[دعوت]] کرد، ولی [[مذحجیان]] نپذیرفتند و به [[جنگ]] با ایشان پرداختند. حضرت نیز [[سپاه]] خود را آراست و به آنان [[حمله]] برد. بیست نفر از [[مردم]] [[قبیله مذحج]] کشته شدند و بقیه گریختند. علی{{ع}} از تعقیب آنان دست برداشت و آنها را به اسلام دعوت کرد که بیدرنگ پذیرفتند و چند نفر از رؤسای [[مَذحِج]] نیز با علی{{ع}} [[بیعت]] کردند.<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۱۰۷۹. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۲۸-۱۲۹.</ref>-<ref>منتظرالقائم، اصغر، نقش قبایل یمنی در حمایت از اهل بیت، ص:۷۲.</ref> رسول خدا{{صل}} بعد از [[پذیرش اسلام]] توسط [[زبید]] و مراد و مذحج، [[فروة بن مُسیک مرادی]] را عامل خود بر ایشان قرار داد و [[خالد بن سعید بن عاص]] را با او همراه نمود.<ref>احمدی میانجی، مکاتیب الرسول، ج۱، ص۳۸.</ref> | |||
پس از این [[سرایا]]، هیئات متعددی از بنی [[سعد العشیره]] خود را به [[مدینه]] رساندند و به رسول خدا{{صل}} اظهار [[وفاداری]] کردند. این [[وفود]] که از [[سال نهم هجری]] آغاز و تا سال دهم هجری ادامه یافت، پس از [[وفد]] مردم صداء، نخستین وفود [[قبایل مذحجی]] دانسته شدهاند که به مدینه انجام گرفته است.<ref>الموسوعة العربیه، مقاله مذحج.</ref>در یکی از این وفدها، ابوسَبَره [[یزید بن مالک]] جُعفی به همراه پسرانش - [[عزیز]] و سَبَره - به محضر رسول خدا{{صل}} شرفیاب شدند و به آن حضرت [[ایمان]] آوردند. علاوه بر این، در گزارشی دیگر چنین نقل شده که گروهی از [[جعفیها]] به [[ریاست]] دو نفر از بزرگان شان به نامهای «[[قیس بن سَلَمة بن شراحیل]]» و «[[سلمة بن یزید]]» به [[مدینه]] رفتند و به حضور [[رسول خدا]]{{صل}} رسیدند. حضرت، آنان را به [[یکتاپرستی]] فراخواند و [[تکالیف]] [[ایمانی]] را بر ایشان [[ابلاغ]] کرد. رسول خدا{{صل}} در این دیدار دستور دادند تا برای قیس [[نامه]] ای نوشتند و او را بر [[قبایل]] «مُرّان» و «حَریم» و «کُلاب» و وابستگان آنان [[امیر]] کردند.<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۶.</ref> اگرچه به نظر میرسد [[هدف]] رسول خدا{{صل}} [[نفی]] [[ضلالت]] و [[عصبیت]] [[جاهلی]] و جایگزین کردن آن با [[ایمان]] و [[عمل صالح]] بود؛ اما این گروه همچنان بر [[تأیید]] رفتارشان از سوی [[پیامبر]]{{صل}} [[اصرار]] میورزیدند. در نتیجه، [[دعوت]] رسول خدا{{صل}} را نپذیرفتند و فردی از [[مسلمانان]] را که با خود شتری از شتران [[زکات]] همراه داشت [[حمله]] برده، او را دست بستند و شتر را به [[غارت]] بردند. از همین رو، مورد [[لعن]] رسول خدا{{صل}} قرار گرفتند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۴۵-۲۴۶</ref> علاوه بر آن، برخی [[اخبار]] هم از ارسال نامهای از سوی پیامبر{{صل}} برای سران [[قبیله]] [[جعفی]] حکایت دارد. بر اساس این گزارش، [[سفیر]] رسول خدا{{صل}} با نامهای به نزد آنها رفت که در بخشی از آن نوشته شده بود: {{متن حدیث|اَ يُجْمَعُ بَيْنَ مُتَفَرِّقٍ وَ لاَ يُفَرَّقُ بَيْنَ مُجْتَمِعٍ}} به واسطه این دعوت، عموم جعفیها [[اسلام]] آوردند.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۶۸.</ref> -<ref>فصلنامه علمی - پژوهشی پژوهش نامۀ تاریخ اسلام، قبیله جُعفی و نقش آن در تاریخ اسلام تا پایان خلافت امویان، مریم سعیدیان جزی، ص۸-۹.</ref> | |||
[[عبدالجد بن ربیعة بن حجر حکمی]] - بزرگ بنی الحکم - نیز، از دیگر بزرگان [[سعد العشیره]] بود که همراه با قومش بر [[نبی اکرم]]{{صل}} وارد شد و اسلام آورد.<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۳۰۲</ref> همچنین برخی از اخبار، از [[وفد]] مردی از [[طایفه]] انس الله به نام [[ذباب بن حارث]]، پس از در هم [[شکستن بت]] [[قبیله]] [[سعد العشیره]] به نام فراض (فرّاص)، نزد [[پیامبر]]{{صل}} و [[مسلمانی]] او حکایت دارد.<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۵۷-۲۵۸؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد، ج۶، ص۳۳۸.</ref>بدین ترتیب از [[سال دهم هجرت]]، رفته رفته [[اسلام]] در قبیله سعد العشیره و [[طوایف]] آن آشکار گردید.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |