پرش به محتوا

معاویة بن ابی سفیان در معارف و سیره حسینی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۲۳۹: خط ۲۳۹:
با این که «سمره» برای رسیدن به [[منافع مادی]] حاضر به هر جنایتی بود و سالیان درازی در دستگاه [[حکومت معاویه]] به توجیه جنایات وی و سران [[بنی‌امیه]] [[اشتغال]] داشت، ولی حکومتش بر بصره بیش از شش ماه دوام نیافت، هنگامی که [[حکم]] عزلش از جانب معاویه صادر شد، از روی [[خشم]] گفت:
با این که «سمره» برای رسیدن به [[منافع مادی]] حاضر به هر جنایتی بود و سالیان درازی در دستگاه [[حکومت معاویه]] به توجیه جنایات وی و سران [[بنی‌امیه]] [[اشتغال]] داشت، ولی حکومتش بر بصره بیش از شش ماه دوام نیافت، هنگامی که [[حکم]] عزلش از جانب معاویه صادر شد، از روی [[خشم]] گفت:
{{عربی|لَعَنَ اللهُ مُعَاوِیَةَ! وَ اللهِ لَوْ اَطَعْتُ اللهَ کَمَا اَطَعْتُ مُعَاوِیَةَ مَا عَذَّبَنِي اَبَداً}}؛ «[[خدا]] [[لعنت]] کند معاویه را! به خدا [[سوگند]]! اگر آن گونه که از [[معاویه]] [[اطاعت]] کردم، از [[خداوند]] اطاعت می‌نمودم هرگز مرا گرفتار [[عذاب]] نمی‌کرد»<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۷۶.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۱۷۲.</ref>.
{{عربی|لَعَنَ اللهُ مُعَاوِیَةَ! وَ اللهِ لَوْ اَطَعْتُ اللهَ کَمَا اَطَعْتُ مُعَاوِیَةَ مَا عَذَّبَنِي اَبَداً}}؛ «[[خدا]] [[لعنت]] کند معاویه را! به خدا [[سوگند]]! اگر آن گونه که از [[معاویه]] [[اطاعت]] کردم، از [[خداوند]] اطاعت می‌نمودم هرگز مرا گرفتار [[عذاب]] نمی‌کرد»<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۷۶.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۱۷۲.</ref>.
==بسترسازی‌های [[فرهنگی]] برای پیشبرد اهداف شوم خویش==
[[معاویه]] برای پیشبرد اهداف خویش و تثبیت [[حکومت اموی]] و محو تدریجی [[آثار اسلام]]، نیاز به انجام مقدمات و ایجاد بسترهای مناسب فرهنگی داشت. او می‌بایست [[فرهنگ]] جدیدی را از [[اسلام]] به [[جامعه اسلامی]] عرضه کند، تا در پرتو آن، [[امور سیاسی]] خود را پیش ببرد. از این رو، دست به حرکات مختلف و شگردهای گوناگونی زد که بخشی از آنها به شرح زیر است:
===جلوگیری از [[تفسیر قرآن]]===
محو ظاهری الفاظ [[قرآن]] در جامعه اسلامی برای معاویه ممکن نبود، ولی از آنجا که وجود قرآن با [[تفسیر]] صحیح و [[فهم]] درست [[آیات]] آن، مانع خودکامگی‌های او بود، از [[دانشمندان]] [[امت اسلامی]] می‌خواهد از تفسیر و [[تأویل]] صحیح آن بپرهیزند. ماجرای گفتگوی معاویه با [[ابن عباس]] در این زمینه شنیدنی است:
در سفری که معاویه در ایام [[خلافت]] خویش به [[مدینه]] داشت، به ابن عباس برخورد کرد، وقتی که او را دید، گفت: ای ابن عباس! ما به همه [[سرزمین اسلامی]] [[نامه]] نوشتیم که کسی [[حق]] ندارد از [[مناقب علی]] و خاندانش چیزی را نقل کند پس تو نیز زبانت را نگه دار و چیزی مگو!
ابن عباس گفت: آیا ما را از [[خواندن قرآن]] [[نهی]] می‌کنی؟
معاویه گفت: هرگز!
ابن عباس گفت: پس ما را از تفسیر و تأویل آن باز می‌داری؟
معاویه گفت: آری!
ابن عباس: بنابراین ما فقط باید قرآن بخوانیم، ولی از مقصود آن چیزی نپرسیم!
آنگاه ادامه داد: کدام یک بر ما واجب‌تر است، خواندن قرآن، یا عمل کردن به آن؟
معاویه: [[عمل به قرآن]]!
ابن عباس: چگونه به قرآن عمل کنیم در حالی که نمی‌دانیم [[خدا]] چه امری را قصد کرده است (بنابراین، بدون [[فهم آیات]] نمی‌شود به آن عمل کرد).
معاویه: اشکالی ندارد، شما تأویل و [[تفسیر آیات]] را از کسانی بپرسید که مطابق تفسیر و تأویل تو و [[اهل بیت]] تو تفسیر نمی‌کنند!
ابن عباس: قرآن بر اهل بیت ما ([[رسول خدا]] و [[خاندان]] پاکش{{عم}}) نازل شده است، آنگاه [[تفسیر]] آن را از [[آل ابوسفیان]] بپرسیم؟!...
[[معاویه]] که پاسخی نداشت با نهایت [[گستاخی]] به [[ابن عباس]] گفت:
[[قرآن]] بخوانید و تفسیرش کنید؛ ولی آنچه را که از [[آیات قرآن]] درباره شما ([[اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{عم}}) نازل شده است را [[روایت]] نکنید؛ و غیر آن را برای [[مردم]] نقل کنید...
آنگاه افزود: اگر ناچار از نقل چنین آیاتی می‌باشی، آن را پنهانی نقل کن که کسی آن را آشکارا از شما نشنود<ref>احتجاج طبرسی، ج۲، ص۱۶؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۲۴.</ref>.
معاویه نمی‌خواهد مردم از [[حقایق قرآن]] مخصوصاً آنچه مربوط به اهل بیت{{عم}} بود، [[آگاه]] شوند؛ وی به دنبال [[تفسیر قرآن]] و بیان مصادیق و [[شأن نزول آیات]] مطابق «تفسیر [[اموی]]» است! و حتی بیان آن را از مردی همانند ابن عباس که آشنای به تفسیر و [[تأویل آیات]] است، بر نمی‌تابد؛ چراکه [[آگاهی]] از حقایق قرآن، بزرگ‌ترین مانع خودکامگی‌های او و [[حکومت اموی]] است و بهترین راه برای چنین هدفی، در [[جهل]] نگه داشتن مردم است؛ همان‌گونه که سال‌ها مردم [[شام]] را در بی‌خبری از [[حقیقت قرآن]] و [[اسلام]] نگه داشت و حداکثر استفاده را از [[ناآگاهی]] آنان در پیشبرد مقاصد خویش برد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۱۷۵.</ref>.
===[[ترویج]] [[مذهب]] [[جبر]]===
معاویه برای پیشبرد اهداف خویش [[عقیده]] جبر را میان [[مسلمانان]] ترویج می‌کرد. نقل شده است که معاویه می‌گفت: «عمل و [[کوشش]] هیچ نفعی ندارد، چون همه [[کارها]] به دست [[خداوند]] است»<ref>حیاة الصحابه، ج۳، ص۵۲۹ (به نقل از تاریخ سیاسی اسلام، ج۲، ص۴۱۰).</ref>.
این سخن معاویه نه از روی [[اعتقاد]]، بلکه برای [[تحمیل]] [[خلافت]] خود بر مردم بود؛ چنان که از او نقل شده است که می‌گفت:
{{عربی|هَذِهِ الْخِلافَةُ أَمْرٌ مِنَ اللهِ وَ قَضَاءٌ مِنْ قَضَاءِ اللهِ}}؛ «خلافت من یکی از فرمان‌های خداست و از [[قضا و قدر]] [[پروردگار]] می‌باشد!»<ref>مختصر تاریخ دمشق، ج۹، ص۸۹. وی همچنین در برابر مخالفت عایشه با زمامداری یزید در سال ۵۶ هجری در مدینه، به وی گفت: {{عربی|إِنَّ أَمْرَ یَزِیدَ قَضَاءٌ مِنَ الْقَضَاءِ، وَ لَیْسَ لِلْعِبَادِ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ}}؛ «ماجرای زمامداری یزید قضای حتمی است که بندگان در این ارتباط از خود اختیاری (در مخالفت) ندارند». (تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۰).</ref>.
در واقع [[ترویج]] این [[عقیده]] برای جلوگیری از [[اعتراض]] و [[قیام]] [[مردم]] بود. بدین معنا که آنچه امروز اتفاق می‌افتد، خواست خداست و [[مقاومت]] در برابر [[قضا]] و قَدَر [[الهی]] بی‌فایده است.
[[معاویه]] با این ترفند، بذر [[سستی]] و بی‌اثر بودن تلاش‌های معترضانه را در [[جامعه]] منتشر می‌ساخت و آنها را وادار به پذیرش کارهای خلاف خویش می‌کرد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۱۷۶.</ref>.
===[[تحریم]] ذکر [[فضایل علی]]{{ع}} و [[جعل حدیث]] درباره دیگران===
معاویه برای جلوگیری از [[نفوذ]] [[معنوی]] [[اهل بیت]] [[رسول خدا]]{{صل}} - و به ویژه [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}}- به مقابله با نشر [[فضایل]] آن حضرت{{ع}} پرداخت؛ از یک سو چنان بر [[شیعیان]] و علاقمندان آن حضرت سخت می‌گرفت که کسی [[جرأت]] بیان فضایل مولا{{ع}} را پیدا نکند، و از سوی دیگر دستور داد، برای خلفای گذشته، به ویژه [[عثمان]] به نقل (و [[جعل]]) فضایل بپردازند و برای ناقلان این فضایل جوایز فراوانی در نظر گرفت.
[[ابن ابی الحدید معتزلی]] در این باره می‌نویسد:
«معاویه به [[والیان]] [[شهرها]] [[نامه]] نوشت و طی بخش نامه‌ای به همه آنان [[ابلاغ]] کرد که: علاقمندان عثمان و آنان که فضایل و مناقبش را نقل می‌کنند، از [[مقربان]] دستگاه [[حکومتی]] قرار داده و مورد [[اکرام]] و [[احترام]] ویژه قرار دهند و اگر کسی روایتی را در [[فضیلت]] وی نقل کرد، علاوه بر نام او، نام پدر و خویشاوندانش را بنویسید، تا به همه آنان جایزه و [[پاداش]] دهم!
این بخش نامه [[اجرا]] شد و در نتیجه جوایز و پاداش‌های فراوانی میان مردم سرازیر گردید و چند سالی به همین منوال گذشت، تا آنکه بار دیگر نوشت: «[[احادیث]] در فضایل و [[مناقب]] عثمان فراوان شد! از این پس از مردم بخواهید تا در فضایل دیگر [[صحابه]]- به ویژه آن [[دو خلیفه]]- به [[نقل حدیث]] بپردازند و در برابر هر [[حدیثی]] که در [[فضیلت علی]]{{ع}} نقل شده است، با نقل همان [[فضایل]] برای دیگر [[صحابه]] به مقابله با [[فضایل علی]]{{ع}} بپردازند!».
[[ابن ابی الحدید]] می‌افزاید:
«[[معاویه]] چنان بر [[شیعیان علی]]{{ع}} سخت گرفت که اگر مردی از [[شیعیان امیرمؤمنان]]{{ع}} می‌خواست [[حدیثی]] را درباره آن حضرت و یا از آن حضرت برای افراد مورد [[اعتماد]] نقل کند، از او پیمان‌های مؤکد می‌گرفت و او را [[سوگند]] می‌داد که این ماجرا را پنهان نگه دارد، سپس [[حدیث]] را برای وی می‌گفت.
این سخت‌گیری‌ها و آن بذل و بخشش‌های معاویه جهت نشر فضایل خُلفا- به ویژه [[عثمان]]- سبب شد که [[احادیث]] [[دروغین]] فراوان شود و هر کس برای کسب متاع [[دنیا]] حدیثی در [[فضیلت]] افراد مورد نظر معاویه نقل کند»<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۴- ۴۶ (با اختصار).</ref>.
این دانشمند بزرگ [[اهل سنت]] در جای دیگر از کتابش می‌نویسد:
«[[بنی‌امیه]] از آشکار شدن فضایل علی{{ع}} جلوگیری کردند، و هر کس روایتی را دراین باره نقل می‌کرد، [[مجازات]] می‌کردند؛ تا آنجا که اگر کسی می‌خواست روایتی را از آن حضرت - حتی روایتی که مربوط به فضیلت وی نبود، بلکه درباره [[احکام دینی]] بود - نقل کند، [[جرأت]] نداشت، نام آن حضرت را ببرد، بلکه می‌گفت: {{متن حدیث|عَنْ أَبِي زَيْنَبَ‌}} یعنی [[ابوزینب]] چنین گفته است!»<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۷۳. توجه دارید که کنیه معروف آن حضرت ابوالحسن است، ولی جو اختناق حکومت اموی چنان بر شیعیان سخت گرفته بود که نه تنها از بردن نام و القاب آن حضرت می‌ترسیدند، بلکه از کنیه معروف آن حضرت نیز استفاده نمی‌کردند و از کنیه غیر معروف (ابوزینب) بهره می‌گرفتند.</ref>.
داستان [[جعل]] فضایل برای خلفای گذشته و حتی برای خود معاویه و بیان آن در [[منبرها]] و مکتب‌خانه‌ها را مرحوم [[طبرسی]] نیز در [[احتجاج]] نقل می‌کند<ref>احتجاج طبرسی، ج۲، ص۸۴- ۸۵. مرحوم علامه امینی در کتاب ارزشمند الغدیر احادیث ساختگی در فضایل خلفا و همچنین معاویه را به طور مشروح مورد بحث و بررسی قرار داده است. (رجوع کنید به: الغدیر، ج۷، ۸، ۹ و ۱۰).</ref>.
[[ابن ابی الحدید]] از یکی از بزرگان [[علم حدیث]] نقل می‌کند که: «بیشترین [[احادیث جعلی]] و [[دروغین]] در [[فضایل صحابه]]، در عصر [[حاکمیت]] [[بنی‌امیه]] ساخته و [[ترویج]] شد؛ [[هدف]] حدیث‌سازان این بود که با کوبیدن [[بنی‌هاشم]] به [[حاکمان]] بنی‌امیه نزدیک شوند (و به [[مال]] و [[مقام]] دست یابند)»<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۶.</ref>.
دستگاه [[خلافت معاویه]] به این مقدار نیز اکتفا نکرد، بلکه به یکی از حدیث‌سازان، مقدار فراوانی [[پول]] داد، تا [[شأن نزول]] برخی از [[آیات]] را به نفع [[دشمنان امیرمؤمنان]]{{ع}} و به ضرر آن حضرت [[تحریف]] کند!
معروف است [[معاویه]] مبلغ چهارصد هزار درهم به «[[سمرة بن جندب]]» (یکی از حدیث‌سازان) داد، تا اعلام کند که این دو [[آیه]] درباره علی{{ع}} نازل شده است:
{{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يُعْجِبُكَ قَوْلُهُ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيُشْهِدُ اللَّهَ عَلَى مَا فِي قَلْبِهِ وَهُوَ أَلَدُّ الْخِصَامِ * وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِي الْأَرْضِ لِيُفْسِدَ فِيهَا وَيُهْلِكَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْفَسَادَ}}<ref>«و از مردم کسی است که گفتارش درباره زندگی این جهان تو را به شگفتی وا می‌دارد و خداوند را بر آنچه در دل دارد گواه می‌گیرد و همو کینه‌توزترین دشمنان است * و چون به سرپرستی در کاری دسترسی یابد می‌کوشد که در زمین تبهکاری ورزد و کشت و پشت را نابود کند و خداوند تباهی را دوست نمی‌دارد» سوره بقره، آیه ۲۰۴-۲۰۵.</ref><ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۷۳.</ref>.
در حالی که این آیه مطابق سخن [[مفسران]] درباره «[[اخنس بن شریق]]» [[منافق]] نازل شده است، که در عصر [[رسول خدا]]{{صل}} دست به جنایاتی زد<ref>رجوع کنید به: تفسیر فخر رازی، روح المعانی، الدر المنثور، مجمع البیان و تفسیر نمونه (ذیل تفسیر آیات فوق).</ref>.
وی همچنین اعلام کرد آیه ۲۰۷ [[سوره بقره]] که می‌فرماید:
{{متن قرآن|وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ}}<ref>«و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.</ref>. در وصف [[ابن ملجم]] ([[قاتل]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}}) نازل شده است، (در حالی که این [[آیه]] درباره علی{{ع}} در ماجرای [[لیلة المبیت]] نازل شده بود)<ref>آری؛ این آیه در عظمت فداکاری امیرمؤمنان{{ع}} نازل شده است. مطابق نقل مفسران و مورخان شیعه و سنی این آیه مربوط به لیلة المبیت یعنی آن شب است که مشرکان مکه قصد داشتند رسول خدا{{صل}} را در منزلش به قتل برسانند؛ و رسول خدا{{صل}} به فرمان الهی بستر خود را ترک کرد و علی{{ع}} آن شب به جای پیامبر{{صل}} خوابید. صبحگاهان که مشرکان با شمشیرهای آخته بر آن خانه هجوم آوردند، علی{{ع}} را در آنجا یافتند و با این فداکاری، رسول خدا{{صل}} از دست مشرکان نجات یافت و از همان جا هجرت رسول خدا{{صل}} به سوی مدینه آغاز شد. بنابراین، آیه فوق درباره عظمت کار امیرمؤمنان{{ع}} که با وجود خطر فراوان، شجاعانه و فداکارانه آن شب را در بستر رسول خدا{{صل}} به سر برد، نازل شده است. (برای آگاهی از مصادر این شأن نزول، رجوع کنید به: تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۷، تفسیر آیه ۲۰۷ سوره بقره).</ref>.
تمام این تلاش‌ها برای آن بود که خط [[فضیلت]] [[علوی]] مورد تردید [[مسلمانان]] قرار گیرد، و [[بغض]] و [[کینه]] [[جانشین]] آن شود تا در [[پناه]] آن، [[معاویه]] خط سیاه [[اموی]] را که از سرچشمه [[جاهلی]] [[سیراب]] می‌شد، [[ترویج]] کند و به اهداف دنیاطلبانه خویش برسد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۱۷۷.</ref>.
===ترویج [[ناسزاگویی به علی]]{{ع}}===
معاویه به [[پرده‌پوشی]] [[فضایل علی]]{{ع}} و ترویج [[فضایل]] ساختگی سایر [[خلفا]] و بعضی از [[صحابه]] اکتفا نکرد، بلکه به [[سبّ]] و [[ناسزاگویی]] آن حضرت روی آورد و آنچه را که پیش از آن، میان [[مردم]] [[شام]] [[سنت]] ساخته بود، به سایر [[بلاد اسلامی]] نیز گسترش داد و به سبّ و [[لعن]] امیرمؤمنان{{ع}} در محافل و مجالس و بر فراز [[منبرها]] و در [[خطبه‌های نماز جمعه]] [[فرمان]] داد.
[[مرحوم علامه امینی]] با استناد به منابع معتبر [[اهل سنت]] می‌نویسد:
«معاویه پیوسته [[اصرار]] داشت که روایاتی در [[نکوهش]] [[مقام امیرمؤمنان]] علی{{ع}} [[جعل]] کند و این کار را آن قدر ادامه داد که [[کودکان]] [[شام]] با آن خو گرفتند و بزرگ شدند و بزرگسالان به [[پیری]] رسیدند. هنگامی که پایه‌های [[بغض]] و [[عداوت]] نسبت به [[اهل بیت]]{{عم}} در [[قلوب]] ناپاکان محکم شد، [[سنت]] [[زشت]] [[لعن]] و [[سبّ]] [[مولا علی]]{{ع}} را به دنبال [[نمازهای جمعه]] و [[جماعت]] و بر [[منابر]]، در همه جا، حتی در محل [[نزول وحی]] یعنی [[مدینه]] رواج داد<ref>الغدیر، ج۲، ص۱۰۱- ۱۰۲.</ref>.
«[[جاحظ]]» نقل می‌کند که [[معاویه]] در پایان [[خطبه]] [[نماز]]، با کلماتی زشت<ref>این کلمات را ابن ابی الحدید در شرح خود (ج ۴، ص۵۶) به نقل از جاحظ آورده است که به علت زشتی این کلمات، از نقل آن خودداری می‌کنیم.</ref>، علی{{ع}} را مورد سبّ و لعن قرار می‌داد و آنگاه همین جملات را طی بخش‌نامه‌ای به همه [[بلاد اسلامی]] فرستاد، تا خطبای [[جمعه]]! نیز هماهنگ با او این گونه آن حضرت را لعن نمایند<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۶- ۵۷.</ref>.
همچنین نقل شده است که معاویه در [[قنوت]] نماز خویش علی، حسن و حسین{{عم}} را لعن می‌کرد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۲؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۶۹.</ref>.
[[ابن ابی الحدید معتزلی]] می‌نویسد: «به دستور معاویه خطبا در هر [[آبادی]] و بر فراز [[منبرها]]، علی{{ع}} را لعن می‌کردند و به او و [[خاندان]] پاکش [[ناسزا]] می‌گفتند»<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۴.</ref>.
[[طبری]] ([[مورخ]] معروف) می‌نویسد: «وقتی که معاویه، [[مغیرة بن شعبه]] را [[والی کوفه]] ساخت، به وی گفت:
{{عربی|لَا تَتَحَمَّ عَنْ شَتْمِ عَلیٍّ وَ ذَمِّهِ}}؛ «از [[ناسزاگویی]] و [[مذمت]] نسبت به علی [[پرهیز]] نکن!»<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۱۸۸ (حوادث سال ۵۱ هجری) و کامل ابن اثیر، ج۳، ص۴۷۲.</ref>.
[[اصرار]] معاویه بر این کار تا آنجا بود که وقتی در [[مراسم حج]] شرکت کرد و وارد مدینه شد، تصمیم داشت، بر [[منبر رسول خدا]]{{صل}}، علی{{ع}} را لعن کند. به او گفتند: «[[سعد بن ابی وقاص]]» در اینجا حضور دارد و از این کار ناخشنود خواهد شد؛ بنابراین، خوب است پیش از آن، با وی [[مشورت]] کنی.
[[معاویه]] قصد خویش را با وی در میان گذاشت. سعد گفت: اگر چنین کنی، من دیگر به [[مسجد پیامبر]] نخواهم آمد. معاویه که چنین دید تا زمانی که سعد زنده بود در آنجا [[اقدام]] به [[لعن]] نکرد<ref>عقد الفرید، ج۴، ص۳۶۶.</ref>.
در کتاب «[[صحیح مسلم]]» (از کتاب‌های معروف و معتبر [[اهل سنت]]) آمده است:
معاویه به [[سعد بن ابی وقاص]] گفت: چرا [[ابوتراب]] (علی{{ع}}) را [[ناسزا]] نمی‌گویی؟ سعد در پاسخ گفت: به خاطر سه جمله‌ای که از [[رسول خدا]]{{صل}} در [[عظمت]] علی{{ع}} شنیده‌ام که اگر یکی از آنها در [[حق]] من بود، از داشتن شتران سرخ مو (کنایه از [[اموال]] فراوان است) برایم بهتر بود.
آنگاه سعد بن ابی وقاص آنها را نقل کرد<ref>آن سه [[فضیلت]] عبارتند از:
#در جریان [[تبوک]] که علی{{ع}} را در [[مدینه]] به جای خود گذاشت، خطاب به وی فرمود: {{متن حدیث|أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّةَ بَعْدِي‌}}؛ «آیا [[خشنود]] نیستی که جایگاه تو در نزد من همانند [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشد (با این تفاوت) جز آن‌که بعد از من نبوتی نیست».
#در [[جنگ خیبر]] بعد از آن‌که دیگران نتوانستند [[قلعه خیبر]] را بگشایند فرمود: {{متن حدیث|لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ}}؛ «[[پرچم]] را به دست مردی خواهم داد که [[خدا]] و رسولش را [[دوست]] دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست می‌دارند». آنگاه پرچم را به دست علی{{ع}} داد و فتح و [[پیروزی]] حاصل شد.
#وقتی که (در [[ماجرای مباهله]]) [[آیه ۶۱ سوره آل عمران]] {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ...}} نازل شد، رسول خدا{{صل}}، علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین{{عم}} را فرا خواند و فرمود: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي‌}}؛ «خداوندا! اینان [[خاندان]] من هستند (که مشمول این آیاتند)». (صحیح مسلم، کتاب [[فضائل الصحابة]]، باب [[فضایل علی بن ابی طالب]]، [[حدیث]] سوم، با تلخیص).</ref>.
[[معاویه]] کینه‌توز عجیبی بود و شاید کمتر کسی در [[کینه‌توزی]] به پای او می‌رسید تا آنجا که درخواست بزرگان [[اسلام]] و حتی برخی از بنی‌امیّه را جهت ترک این عمل [[زشت]] و نفرت‌انگیز رد می‌کرد و همچنان به کار خویش ادامه می‌داد.
[[علامه مجلسی]] نقل می‌کند: در ملاقاتی که [[ابن عباس]] با معاویه داشت، به وی گفت: ای معاویه! تو علی را می‌شناسی و سابقه او را در اسلام می‌دانی و به فضل و [[مقام]] وی [[آگاهی]]؛ اکنون که وی از [[دنیا]] رفته است، دستور بده بر منبرهایتان به وی [[ناسزا]] نگویند. معاویه با [[وقاحت]] تمام درخواست وی را رد کرد<ref>بحارالانوار، ج۳۳، ص۲۵۶.</ref>.
[[ابوعثمان]] [[جاحظ]] می‌گوید: گروهی از [[بنی‌امیه]] با توجه به آثار منفی این کار - به معاویه گفتند: تو به آنچه خواستی رسیدی، دیگر از [[لعن علی]] دست بردار! پاسخ داد: نه به [[خدا]] [[سوگند]]! باید آن قدر این کار ادامه یابد، تا [[کودکان]] با آن بزرگ شوند و بزرگسالان با آن پیر گردند و هیچ کس فضیلتی برای علی نگوید!<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۷؛ الغدیر، ج۲، ص۱۰۲.</ref>.
به هر حال، با این برنامه، لعن علی{{ع}} و [[خاندان]] وی به صورت یک [[سنت]] درآمد و هفتاد هزار [[منبر]] در عصر امویین در سراسر [[کشور اسلامی]] [[نصب]] شد و بر فراز آنها، علی{{ع}} را [[لعن]] می‌کردند<ref>ربیع الابرار زمخشری، ج۲، ص۱۸۶ (مطابق نقل الغدیر، ج۱۰، ص۲۶۶).</ref>.
این برنامه تا [[زمان]] عمربن [[عبدالعزیز]] ادامه داشت و آثار منفی آن هر [[روز]] آشکارتر می‌شد؛ تا آنکه وی در زمان [[خلافت]] خویش ([[سال ۹۹ هجری]]) طی بخش‌نامه‌ای به همه [[بلاد اسلامی]] دستور [[لغو]] این سنت زشت را صادر کرد<ref>کامل ابن اثیر، ج۵، ص۴۲؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۸. (برای آگاهی بیشتر از ماجرای سنت معاویه و پیروانش در سبّ و لعن مولا{{ع}} رجوع کنید به: الغدیر، ج۲، ص۱۰۱ به بعد و ج۱۰، ص۲۵۷ به بعد؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۵۶ به بعد؛ پیام امام امیرالمؤمنین{{ع}}، ج۲، ص۶۵۲ و دائرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، ج۱، ص۵۹).</ref>.
آری؛ [[بنی‌امیه]] برای [[کتمان]] سابقه [[زشت]] خود و جلوگیری از نشر [[فضایل علی]]{{ع}} و در نتیجه [[گرایش]] [[مردم]] به «خط [[علوی]]» به [[سبّ]] و [[لعن]] آن حضرت روی آوردند. در واقع، آنان ادامه [[حکومت]] جنایت‌بار خویش را بر پایه چنین سنتی [[استوار]] می‌دیدند. این نکته‌ای است که «[[مروان بن حکم]]» بدان تصریح کرده است.
در [[تاریخ]] می‌خوانیم که وقتی از «[[مروان حکم]]» سؤال شد که چرا شما علی را سبّ و لعن می‌کنید؟ و این کار چه نفعی برای شما دارد؟ پاسخ داد:
{{عربی|لَا یَسْتَقِیمُ لَنَا الْأَمْرُ إِلَّا بِذَلِکَ}}؛ «حکومت ما جز با این کار سامان نمی‌یابد»<ref>رجوع کنید به: انساب الاشراف، ج۲، ص۴۰۷؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۳، ص۲۲۰؛ الغدیر، ج۷، ص۱۴۷، ج۸، ص۲۶۴؛ ج۹، ص۳۹۲.</ref>.
آنان با طرح و گسترش چنین حرکت زشت و ناجوانمردانه‌ای، [[آزار]]، کشتن و [[اسارت]] [[خاندان]] [[هاشمی]] را برای مزدوران خویش امری ساده و حتی مورد [[رغبت]] و [[پسندیده]] می‌ساختند و در [[پناه]] آن به اهداف شوم دنیاطلبانه خویش دست می‌یافتند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۱۸۰.</ref>.
==به [[شهادت]] رساندن [[امام حسن مجتبی]]{{ع}}==
[[معاویه]] می‌دانست که با [[وجود امام]] حسن{{ع}} نمی‌تواند به [[سادگی]] به اهداف شوم دراز مدت خویش و تثبیت [[خلافت]] در [[خاندان اموی]] دست یابد؛ مخصوصاً که در [[پیمان‌نامه]] [[صلح]] او با [[امام مجتبی]]{{ع}} آمده بود که معاویه پس از خویش، کسی را برای خلافت معرفی نکند و کار آن را به [[مسلمین]] بسپارد<ref>مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۸ و بحارالانوار، ج۴۴، ص۶۵. (البته مطابق نقل ابن قتیبه در «الامامة و السیاسة» جلد ۱، صفحه ۱۸۴، معاویه تعهد کرده بود که پس از مرگش، خلافت به امام حسن{{ع}} منتقل شود. در این صورت انگیزه معاویه برای به شهادت رساندن آن حضرت، روشن‌تر است. همین انگیزه را علامه امینی در الغدیر، ج۱۱، ص۹، از ابوالفرج اصفهانی نویسنده کتاب «مقاتل الطالبیین» نقل می‌کند؛ ابن عبدالبر نیز در استیعاب، ج۱، ص۴۳۸ و ۴۳۹ می‌نویسد: امام حسن{{ع}} با وی شرط کرده بود که خلافت پس از معاویه، در اختیار او قرار گیرد).</ref>.
از این رو، [[معاویه]] برای برداشتن موانع از سر راه خویش و هموارساختن [[سلطنت]] یزید [[فاسد]]، دست به [[جنایت]] دیگری زد و [[امام مجتبی]]{{ع}} را به [[شهادت]] رساند. ولی برای در [[امان]] ماندن از پی‌آمد چنین جنایت بزرگی، مخفیانه و با [[مسموم]] ساختن آن حضرت، به چنین عملی [[اقدام]] کرد.
مطابق نقل جمعی از [[مورخان]] [[شیعه]] و [[سنی]]، معاویه به [[همسر امام حسن]]{{ع}} که دختر [[اشعث بن قیس]]<ref>برای آگاهی از زندگی و سابقه اشعث، رجوع کنید به: پیام امام امیرالمؤمنین{{ع}}، ج۱، ص۶۴۴ به بعد (ذیل خطبه نوزدهم).</ref> بود، [[پیام]] داد که اگر وی [[حسن بن علی]]{{ع}} را مسموم سازد، او را به همسری پسرش یزید درخواهد آورد. معاویه برای [[جلب اعتماد]] «[[جعده دختر اشعث]]» مبلغ یکصد هزار درهم نیز برای وی فرستاد. دختر [[اشعث]] نیز پذیرفت که [[همسر]] خود حضرت امام مجتبی{{ع}} را مسموم سازد و به شهادت برساند (هر چند معاویه، وی را هرگز به همسری یزید در نیاورد!)<ref>رجوع کنید به: کتاب‌های معتبر تاریخی از شیعه و سنی؛ مانند: ارشاد مفید، ص۳۵۶ و ۳۵۷؛ مناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۷- ۴۹؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۱۴۷؛ تاریخ الخلفاء، سیوطی، ص۲۱۴؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۲۹؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۷، ص۳۹؛ تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، ص۱۹۱ و ۱۹۲. ابن عبدالبر نیز در استیعاب، ج۱، ص۴۴۰ در شرح حال امام حسن{{ع}} می‌نویسد: گروهی گفته‌اند که آن زن به دسیسه معاویه و پولی که برای وی فرستاد، آن حضرت را مسموم ساخت {{عربی|وَ قَالَتْ طَائِفَةٌ: کَانَ ذَلِکَ مِنْهَا بِتَدْسِیسِ مُعَاوِیَةَ إِلَیْهَا وَ مَا بَذَلَ لَهَا فِي ذَلِکَ}}.</ref>.
[[مورخ]] معروف «[[ابوالفرج اصفهانی]]» می‌نویسد: معاویه می‌خواست برای فرزندش یزید از [[مردم]] [[بیعت]] بگیرد؛ ولی [[وجود امام]] حسن{{ع}} و [[سعد بن ابی وقاص]] کار را برای او مشکل می‌ساخت، از این رو، هر دو تن را [[مسموم]] ساخت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۸.</ref>.
تأسّف‌بارتر آن‌که، وقتی خبر [[شهادت امام حسن]]{{ع}} به [[شام]] رسید، [[معاویه]] و دیگر درباریان جنایتکارش خوشحال شدند و به [[سجده]] افتادند<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۹۶؛ عقد الفرید، ج۴، ص۳۶۱؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۹.</ref>.
به هر حال، تردیدی نیست که معاویه برای رسیدن به اهداف شوم خود، سعی می‌کرد همه موانع را از سر راه خود بر دارد و مسیر را برای «[[خلافت]] موروثی [[آل]] [[امیة]]» هموار سازد که یکی از موانع مهم، حضور [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} با آن همه [[شایستگی‌ها]] و [[عظمت]] فردی و [[خانوادگی]] بود. از این رو، دست خود را به این [[جنایت]] عظیم [[آلوده]] ساخت و به واسطه زنی [[دنیاپرست]] - به [[خیال]] خویش - به هدفش نائل شد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۱۸۴.</ref>.
==کشتن [[شیعیان]] به بهانه‌های گوناگون==
معاویه بعد از تثبیت [[قدرت]] خویش و پس از مسموم ساختن [[امام مجتبی]]{{ع}} برخلاف مفاد [[صلح‌نامه]]<ref>در یکی از بندهای صلح‌نامه آمده بود: {{عربی|وَ أَنْ یُؤَمَنَّ شِیعَتَهُ، وَ لَا یَتَعَرَّضَ لِأَحَدٍ مِنْهُمْ}}؛ «امنیت شیعیان علی{{ع}} را تضمین کند و متعرض احدی از آنان نشود». (مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۳۸ و ارشاد مفید، ص۳۵۵).</ref> و بر خلاف تمام اصول [[انسانی]] و [[دینی]] به [[کشتار]] وسیع [[شیعیان امیرالمؤمنین علی]]{{ع}} دست زد؛ تا با از میان برداشتن مخالفان، راه را برای خودکامگی‌هایش هموارتر سازد.
[[ابن ابی الحدید]] با اشاره به این دوران می‌نویسد: «فشارها بر شیعیان ادامه داشت، تا آنگاه که [[امام حسن]]{{ع}} به [[شهادت]] رسید؛ پس از آن، [[سختی‌ها]] و فشارها بر شیعیان افزایش یافت، به گونه‌ای که هر [[شیعه]]، از کشته شدن و یا [[تبعید]] و آواره شدن بیمناک بود»<ref>شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۶.</ref>.
[[امام باقر]]{{ع}} با اشاره به فضای تاریک و [[وحشت]] بار عصر معاویه می‌فرماید:
{{متن حدیث|وَ كَانَ عِظَمُ ذَلِكَ وَ كِبَرُهُ زَمَنَ مُعَاوِيَةَ بَعْدَ مَوْتِ الْحَسَنِ{{ع}} فَقُتِلَتْ شِيعَتُنَا بِكُلِّ بَلْدَةٍ وَ قُطِّعَتِ الْأَيْدِي وَ الْأَرْجُلُ عَلَى الظِّنَّةِ وَ كَانَ مَنْ ذُكِرَ بِحُبِّنَا وَ الِانْقِطَاعِ إِلَيْنَا سُجِنَ أَوْ نُهِبَ مَالُهُ أَوْ هُدِمَتْ دَارُهُ}}؛ «بیشترین و بزرگترین فشارها بر [[شیعیان]] در عصر [[معاویه]]، پس از [[شهادت امام حسن]]{{ع}} بود. در آن [[زمان]] در هر شهری شیعیان ما کشته می‌شدند و دست‌ها و پاهایشان با اندک [[گمان]] و بهانه‌ای قطع می‌شد. شدت [[سخت‌گیری]] به حدی بود که اگر کسی از [[دوستی]] ما یاد می‌کرد، [[زندانی]] می‌شد و اموالش [[مصادره]] می‌گردید و یا خانه‌اش ویران می‌گشت»<ref>شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۳؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۶۸.</ref>.
در این هنگام، معاویه [[فرمانداری کوفه]] را به «[[زیاد بن ابیه]]»<ref>شرح حال «زیاد» پیش از این گذشت.</ref> سپرد؛ وی که [[شیعیان علی]]{{ع}} را به خوبی می‌شناخت، به تعقیب آنان پرداخت و بسیاری از افرادسرشناس و مؤثر از [[دوستان]] علی{{ع}} را به [[قتل]] رساند. شدت سخت‌گیری و [[جنایت]] «زیاد» را [[ابن ابی الحدید معتزلی]] این‌گونه ترسیم می‌کند:
«زیاد، شیعیان علی{{ع}} را زیر هر سنگ و کلوخی (در هر مکانی) یافت به قتل رساند؛ آنها را دچار [[ترس]] و [[وحشت]] ساخت و دست و پای آنان را قطع کرد و چشم‌های آنها را از حدقه بیرون آورد، آنان را به دار آویخت و گروهی از آنان را از [[سرزمین عراق]] آواره ساخت، تا جایی که هیچ فرد سرشناسی از شیعیان در [[عراق]] نماند»<ref>{{عربی|فَقَتَلَهُمْ تَحْتَ کُلِّ حَجَرٍ وَ مَدَرٍ، وَ أَخَافَهُمْ، وَ قَطَعَ الْأَیْدِي وَ الْأَرْجُلَ، وَ سَمَلَ الْعُیُونَ وَ صَلَبَهُمْ عَلَی جُذُوعِ النَّخْلِ، وَ طَرَدَهُمْ وَ شَرَّدَهُمْ عَنِ الْعِرَاقِ؛ فَلَمْ یَبْقِ بِهَا مَعْرُوفٌ مِنْهُمْ}}؛ (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۱، ص۴۴). محقق ارجمند جناب شیخ باقر قرشی می‌نویسد: زیاد قصد کرد کوفه را از شیعیان خالی کند و شوکت آنان را در هم بشکند؛ از این رو، پنجاه هزار تن از شیعیان کوفه (و عراق) را آواره منطقه خراسان کرد، و البته همین جمعیت موجب نشر تشیع در آن منطقه و تشکیل گروه‌های مقاومت و مبارزه علیه امویان شد. (حیاة الامام الحسین بن علی{{ع}}، ج۲، ص۱۷۸).</ref>.
جنایات «زیاد» در [[نامه امام حسین]]{{ع}} به [[معاویه]] نیز آمده است؛ در بخشی از [[نامه]] آن حضرت می‌خوانیم:
{{متن حدیث|ثُمَّ سَلَّطْتَهُ عَلَی اَهْلِ الْإِسْلَامِ، یَقْتُلُهُمْ وَ یَقْطَعُ أَیْدِیَهُمْ وَ أَرْجُلَهُمْ مِنْ خِلَافٍ، وَ یُصَلِّبُهُمْ عَلَی جُذُوعِ النَّخْلِ}}؛ «آنگاه زیاد را بر [[مسلمانان]] مسلط ساختی و او نیز آنان را به [[قتل]] می‌رساند و دست و پای آنان را به عکس یکدیگر (به طرز وحشتناک) قطع می‌کند و آنان را بر دار [[اعدام]] می‌آویزد»<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۰۳؛ بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۳.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۱۸۶.</ref>.
===[[شهادت]] [[حجر بن عدی]]<ref>حُجر بن عدی از بزرگان صحابی رسول خدا{{صل}} بود. دانشمندان شیعه و سنی تعبیرات بلندی در عظمت او نقل کرده‌اند. درباره او نوشته‌اند: وی هر چند از نظر سن و سال از دیگر صحابه رسول خدا{{صل}} کوچک‌تر بود، ولی از نظر عظمت از بزرگان صحابه بود. حاکم نیشابوری در مستدرک از او با عنوان «راهب أصحاب محمد» یاد کرده است و ابن اثیر در اسدالغابة و ابن حجر عسقلانی در الاصابه از او به عنوان «حُجر الخیر» یاد کرده‌اند. درباره او آمده است که وی مردی عابد بود، همیشه با وضو بود و هر گاه وضو می‌گرفت، نماز می‌خواند. ابن عبدالبر در استیعاب و ابن اثیر در اسدالغابه وی را مستجاب الدعوة دانسته‌اند. برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به: اسدالغابه، ج۱، ص۳۸۵- ۳۸۶؛ الاصابة، ج۱، ص۳۱۴؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۶، ص۲۳۶ به بعد؛ اعیان الشیعة، ج۴، ص۵۶۹ به بعد؛ الغدیر، ج۱۱، ص۵۳ به بعد.</ref>===
از جنایات عظیمی که در این مدت توسط [[عمال معاویه]] انجام گرفت و بسیاری از [[مورخان]] [[شیعه]] و [[سنی]] آن را نقل کرده‌اند، شهادت «حُجر بن عدی» و [[یاران]] گرانقدرش بود. اینان از مردان [[شایسته]] و به [[زهد]] و [[تقوا]] و [[ایمان]] شناخته شده بوده‌اند و فقط به [[جرم]] [[پیروی]] از علی{{ع}} و [[ایستادگی]] در برابر ناسزاگویی‌های «زیاد» نسبت به آن حضرت به طرز فجیعی به شهادت رسیدند، که فشرده آن چنین است:
زمانی که «[[مغیرة بن شعبه]]» از سوی [[معاویه]] [[حاکم کوفه]] شد، به دستور معاویه در [[خطبه‌ها]] و سخنرانی‌ها نسبت به علی{{ع}} [[دشنام]] و [[ناسزا]] می‌گفت. در این میان «[[حُجر بن عدی]]» در برابر او [[ایستادگی]] می‌کرد و از [[فضایل علی]]{{ع}} می‌گفت، و معاویه را [[رسوا]] می‌ساخت. «حُجر» که مردی با [[نفوذ]] و از شخصیت‌های معروف [[کوفه]] بود، با بیانش توطئه‌های [[مغیره]] را خنثی می‌ساخت.
جمع زیادی از [[مردم کوفه]] نیز با وی [[همراهی]] می‌کردند و به [[مخالفت]] با سخنان «مغیره» می‌پرداختند. مغیره که [[ترس]] داشت دست خویش را به [[خون]] آنان [[آلوده]] سازد، [[تحمل]] می‌کرد؛ ولی همیشه «حُجر» را از پی‌آمد سخنانش می‌ترساند و می‌گفت همه [[حاکمان]] مانند من تحمل نخواهند کرد و در برابر تو [[شدت عمل]] به [[خرج]] خواهند داد.
مغیره در [[سال ۵۱ هجری]] به [[هلاکت]] رسید و آنگاه معاویه «زیاد» را که [[والی بصره]] بود، با [[حفظ]] سِمَت، به [[ولایت کوفه]] [[منصوب]] کرد. «زیاد» نیز همانند دیگر [[والیان جور]] و به دستور معاویه بر فراز [[منابر]] و در سخنرانی‌ها به [[سبّ]] و [[بدگویی]] علی{{ع}} می‌پرداخت که با مخالفت «حُجر» مواجه می‌شد.
«حُجر بن عدی» و یارانش که تحمل این ناسزاگویی‌ها را نداشتند، در برابر دستگاه [[ستمگر]] معاویه و «زیاد» ایستادگی کردند و از افشای [[حاکم شام]] و [[آل ابوسفیان]] خودداری نمی‌کردند و به تهدیدات «زیاد» ستمگر اعتنایی نداشتند.
سرانجام زیاد، آنها را دستگیر کرد و همراه با نامه‌ای در [[مذمت]] و بدگویی از آنان به [[شام]] روانه ساخت.
[[حجر]] و یارانش را در «[[مرج عذرا]]» (منطقه‌ای در نزدیکی [[دمشق]]) نگه داشتند، تا [[حکم]] آنان از سوی معاویه صادر شود.
از میان این گروه که چهارده تن بودند، هفت تن با وساطت بعضی به نزد معاویه [[نجات]] یافتند؛ ولی حُجر به همراه شش تن از یارانش که [[مقاومت]] می‌کردند- به [[جرم]] [[دینداری]] و [[محبت]] به علی{{ع}}- به طرز فجیعی به [[شهادت]] رسیدند<ref>رجوع کنید به: تاریخ طبری، ج۴، ص۱۸۷- ۲۰۷؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۴۷۲- ۴۸۶؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۶، ص۲۳۵- ۲۴۲؛ مروج الذهب، ج۳، ص۳- ۴؛ الغدیر، ج۱۱، ص۳۷ به بعد؛ اعیان الشیعة، ج۴، ص۵۶۹- ۵۸۶.</ref>.
در کتاب [[کنز العمال]] (از کتاب‌های معروف [[اهل سنت]]) آمده است که [[حُجر]] به هنگام [[شهادت]] چنین [[وصیت]] کرد:
{{عربی|لَا تُطْلِقُوا عَنِّي حَدِیداً وَ لَا تَغْسِلُوا عَنِّي دَمَاً وَ ادْفِنُونِي فِي ثِیَابِي، فَإِنِّي لَاقٍ مُعَاوِیَةَ بِالْجَادَّةِ وَ إِنِّي مُخَاصِمٌ}}؛ «[[غل و زنجیر]] را از دست و پایم باز نکنید و خونم را نشویید و مرا در پیراهنم [[دفن]] کنید! چراکه می‌خواهم به این صورت [[معاویه]] را در [[قیامت]] برای [[دادخواهی]] در پیشگاه [[خدا]] دیدار کنم»<ref>کنز العمال، ج۱۱، ص۳۵۳، حدیث شماره ۳۱۷۲۴؛ همچنین رجوع کنید به: اسد الغابة، ج۱، ص۳۸۶؛ الاصابة، ج۱، ص۳۱۵.</ref>.
[[قبر]] جناب [[حجر]] و یارانش امروزه در منطقه «[[مرج عذرا]]»، در نزدیکی [[دمشق]] معروف و مشهور است و [[زیارتگاه]] گروه زیادی از [[مسلمانان]] می‌باشد.
شهادت حُجر بن عدی و یارانش چه در همان [[زمان]] و چه پس از آن، مورد [[اعتراض]] شدید [[مردم]] قرار گرفت و از آن به عنوان لکه ننگی در [[زندگی]] معاویه یاد می‌شد.
[[امام حسین]]{{ع}} در نامه‌ای به معاویه به شهادت حُجر و یارانش اشاره می‌کند و می‌فرماید:
{{متن حدیث|أَلَسْتَ قَاتِلَ حُجْرٍ، وَ أَصْحَابَهُ الْعَابِدِینَ الُمُخْبِتِینَ، اَلَّذِینَ کَانُوا یَسْتَفْظِعُونَ الْبِدَعَ، وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ، فَقَتَلْتَهُمْ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً، مِنْ بَعْدِ مَا أَعْطَیْتَهُمُ الْمَوَاثِیقَ الْغَلِیظَةَ، وَ الْعُهُودِ الْمُؤَکَّدَةَ، جُرْأَةً عَلَی اللهِ وَاسْتِخْفَافاً بِعَهْدِهِ}}؛ «(ای معاویه!) آیا تو همان نیستی که حجر و یارانش را که [[عابد]] و در برابر خدا [[متواضع]] بودند، به [[قتل]] رساندی؟ آنان که از [[بدعت‌ها]] بیزار بودند؛ [[امر به معروف و نهی از منکر]] می‌کردند؛ ولی تو آنان را از روی [[ستم]] و [[عداوت]]- پس از پیمان‌های محکم (در عدم تعرض به آنان)- کشتی و این عمل را از روی [[نافرمانی]] در برابر [[خداوند]] و [[سبک شمردن]] [[پیمان]] او انجام دادی»<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۰۳؛ همچنین رجوع کنید به: بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۳.</ref>.
[[عایشه]] نیز در ملاقاتی با معاویه به وی گفت: چرا [[حُجر]] و یارانش را کشتی؟ [[معاویه]] پاسخ داد: [[مصلحت]] [[امت]] را در آن دیدم!!! [[عایشه]] گفت: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که درباره آنان می‌فرمود:
{{متن حدیث|سَيُقْتَلُ بِعَذْرَاءَ نَاسٌ يَغْضَبُ اللَّهُ لَهُمْ وَ أَهْلُ السَّمَاءِ}}؛ «به زودی در منطقه «[[عذراء]]»، مردمانی کشته می‌شوند که [[خداوند]] و [[آسمانیان]] به خاطر آنان [[خشمگین]] می‌شوند»<ref>مختصر تاریخ دمشق، ج۶، ص۲۴۱؛ الاصابة، ج۱، ص۳۱۵.</ref>.
از «[[حسن بصری]]» نقل شده است که می‌گفت: معاویه چهار عمل [[زشت]] انجام داد که هر یک از آنها به [[تنهایی]] [[جرم]] و [[جنایت]] بزرگی محسوب می‌شود و برای [[تبهکاری]] معاویه کافی است... یکی از آن چهار مورد، کشتن حُجر بن عدی بود. سپس دو بار گفت:
{{متن حدیث|وَيْلًا لَهُ مِنْ حُجْرٍ وَ أَصْحَابِ حُجْرٍ}}؛ «وای بر وی (معاویه) از ماجرای حُجر و [[یاران]] حُجر!»<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۲۰۸؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۴۸۷.</ref>.
ماجرای [[شهادت]] [[حجر]] به قدری مظلومانه بود که خود معاویه نیز - به ظاهر- از پی‌آمد [[اخروی]] آن [[وحشت]] داشت!
در کامل [[ابن اثیر]] به نقل از [[ابن سیرین]] آمده است که معاویه به هنگام [[مرگ]] می‌گفت:
{{عربی|یَوْمِي مِنْکَ یَا حُجْرُ طَوِیلٌ}}؛ «ای حُجر! روزی طولانی (برای [[محاکمه]] نزد [[خدا]]) با تو خواهم داشت»<ref>کامل، ابن اثیر، ج۳، ص۴۸۷.</ref>.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۱۸۷.</ref>.
===شهادت [[عمرو بن حَمِق]]===
از دیگر شخصیت‌های بزرگ [[اسلامی]] که توسط معاویه به شهادت رسید، جناب «عمرو بن حَمِق خُزاعی» است.
وی از [[اصحاب]] [[رسول]] گرامی خدا{{صل}} بود و مطابق نقل [[محدثان]] و [[مورخان]] روزی با مقداری شیر رسول خدا{{صل}} را [[سیراب]] کرد، آن حضرت در [[حق]] وی چنین [[دعا]] کرد: {{متن حدیث|اَللَّهُمَّ مَتِّعْهُ بِشَبَابِهِ}}؛ «خدایا او را از جوانی‌اش بهره‌مند ساز!» عمرو نیز به [[برکت]] این دعا، هشتاد سال بر او گذشت، ولی موی سپیدی در سر و رویش دیده نشد»<ref>کنزالعمال، ج۱۳، ص۴۹۵؛ تهذیب التهذیب، ابن حجر، ج۸، ص۲۱؛ اسدالغابة، ج۴، ص۱۰۰؛ بحارالانوار، ج۱۸، ص۱۲.</ref>.
وی از [[شیعیان]] خاص [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود. [[امام کاظم]]{{ع}} هنگامی که [[حواریون]] و یاران ویژه امیرمؤمنان{{ع}} را بر می‌شمارد، از [[عمرو بن حمق]] نیز نام می‌برد<ref>بحارالانوار، ج۲۲، ص۳۴۳.</ref>.
[[امیرمؤمنان]]{{ع}} در [[جنگ صفین]] پس از اعلام [[آمادگی]] و [[وفاداری]] خالصانه [[عمرو]]، به وی فرمود:
{{متن حدیث|لَيْتَ أَنَّ فِي جُنْدِي مِائَةً مِثْلَكَ}}؛ «کاش در میان لشکریانم یکصد نفر همانند تو بودند»<ref>بحارالانوار، ج۳۲، ص۳۹۹؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۸۲.</ref>.
[[عمرو بن حمق]] به سبب [[عشق]] و ارادت به علی{{ع}} مورد بُغض [[معاویه]] قرار داشت، تا آنکه معاویه در [[زمان]] [[خلافت]] خویش، وی را مورد تعقیب قرار داد. عمرو از [[شهر]] خویش گریخت؛ ولی معاویه با [[وقاحت]] تمام همسرش «[[آمنه]]» را به مدت دو سال در [[زندان]] [[دمشق]] [[حبس]] کرد، تا آنکه [[عمال معاویه]] عمرو را در منطقه «[[موصل]]» دستگیر کردند<ref>طبری می‌نویسد: او را در موصل دستگیر کردند و به شهادت رساندند (تاریخ طبری، ج۴، ص۱۹۷). ولی مطابق نقل ابن سعد در طبقات (ج ۶، ص۲۵) او را در منطقه جزیره دستگیر کردند و به شهادت رساندند.</ref>؛ و او را به طرز فجیعی به [[شهادت]] رساندند و سرش را برای زیاد و او نیز برای معاویه فرستاد!
[[مورخان]] نوشته‌اند: نخستین سری که در [[اسلام]] شهر به شهر گردانده شد، سرِ «[[عمروبن حمق خُزاعی]]» بود!
[[ابن سعد]] در طبقات به نقل از [[شعبی]] (از بزرگان [[تابعین]]) می‌نویسد: {{عربی|أَوَّلُ رَأْسٍ حُمِلَ فِی الْإِسْلَامِ رَأْسُ عَمْرِو بْنِ الْحَمِقِ}}<ref>طبقات، ج۶، ص۲۵. ابن حجر عسقلانی نیز می‌نویسد: {{عربی|أَوَّلُ رَأْسٍ اُهْدِیَ فِی الْإِسْلَامِ، رَأْسُ عَمْرِو بْنِ الْحَمِقِ، بُعِثَ بِهِ زِیَادُ إِلَی مُعَاوِیَةَ}}. (الاصابه، ج۲، ص۵۲۳).</ref>.
به دستور معاویه سر بریده «عمرو» برای همسرش در زندان فرستاده شد. مأموران [[سنگدل]] [[حاکم شام]]، سر آن [[شهید]] را به دامن آمنه انداختند و آمنه نیز کلماتی آتشین و با [[حزن]] و [[اندوه]] در فراق شوهرش بیان کرد<ref>رجوع کنید به: الغدیر، ج۱۱، ص۴۱- ۴۴؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۱۹۷؛ طبقات ابن سعد، ج۶، ص۲۵؛ الاصابة، ج۲، ص۵۳۳؛ کنز العمال، ج۱۳، ص۴۹۷؛ مصنف، ابن ابی شیبة، ج۸، ص۳۵۷؛ مختصر تاریخ دمشق، ج۱۹، ص۲۰۲؛ اعیان الشیعة، ج۸، ص۳۷۶.</ref>.
[[امام حسین]]{{ع}} در نامه‌اش به [[معاویه]] به [[شهادت]] عمروبن [[حمق]] اشاره کرده و از آن بزرگمرد به [[عظمت]] یاد می‌کند و می‌فرماید:
{{متن حدیث|أَوَ لَسْتَ بِقَاتِلِ عَمْرِو بْنِ الْحَمِقِ، اَلَّذِي أَخْلَقَتْ وَ أَبْلَتْ وَجْهَهُ الْعِبَادَةَ}}؛ «آیا تو [[قاتل]] عمروبن حمق نیستی؛ همان مردی که [[کثرت عبادت]] چهره‌اش را فرسوده کرده بود»<ref>الامامة و السیاسة، ج۱، ص۲۰۳. (در بحارالانوار، ج۴۴، ص۲۱۳ نیز، این جملات با تفاوتی نقل شده است).</ref>.
آری؛ معاویه با کشتن [[شیعیان علی]]{{ع}} به ویژه افراد بانفوذ و ایجاد [[ترس]] و [[وحشت]] میان آنان، در پی [[انتقام]] از [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} و در واقع انتقام از [[اسلام راستین]] برآمد، تا بتواند به «خط [[اموی]]» [[استحکام]] بیشتری ببخشد و راه را برای خودکامگی‌هایش هموارتر سازد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۱۹۱.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۷۵٬۸۷۱

ویرایش