پرش به محتوا

عمار بن یاسر در تراجم و رجال: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۳۴: خط ۱۳۴:
# '''حمایت از [[جنگ]] با [[شامیان]]:''' موقعی که [[امیرمؤمنان]] برای [[جنگ]] با [[شامیان]] آماده می‌شد، نخست موضوع را با [[مهاجران]] و [[انصار]] در میان گذاشت و از آنان [[مشورت]] خواست، [[یاران]] هر کدام سخنی گفتند و [[عمار یاسر]] در حمایت از [[جنگ]] با [[شامیان]] چنین گفت: "ای [[امیرمؤمنان]]، اگر می‌توانی یک روز هم درنگ نکنی، چنان کن و پیش از آنکه شعله [[آتش]] [[تبهکاران]] برافروخته شود و رأی آنان بر [[گریز]] و [[تفرقه]] [[استوار]] گردد، ما را به سوی آنان ببر و نخست آنان را به رسد و [[صلاح]] [[دعوت]] نما، اگر پذیرفتند، [[سعادتمند]] شده‌اند و اگر چیزی جز [[جنگ]] با ما را نپذیرند، به [[خدا]] [[سوگند]] که ریختن [[خون]] ایشان و کوشش در [[جهاد]] با ایشان مایۀ [[قرب به خداوند]] و کرامتی از سوی [[پروردگار]] است"<ref>ر.ک: وقعة صفین، ص۹۲-۹۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۷۰-۱۷۳.</ref>.
# '''حمایت از [[جنگ]] با [[شامیان]]:''' موقعی که [[امیرمؤمنان]] برای [[جنگ]] با [[شامیان]] آماده می‌شد، نخست موضوع را با [[مهاجران]] و [[انصار]] در میان گذاشت و از آنان [[مشورت]] خواست، [[یاران]] هر کدام سخنی گفتند و [[عمار یاسر]] در حمایت از [[جنگ]] با [[شامیان]] چنین گفت: "ای [[امیرمؤمنان]]، اگر می‌توانی یک روز هم درنگ نکنی، چنان کن و پیش از آنکه شعله [[آتش]] [[تبهکاران]] برافروخته شود و رأی آنان بر [[گریز]] و [[تفرقه]] [[استوار]] گردد، ما را به سوی آنان ببر و نخست آنان را به رسد و [[صلاح]] [[دعوت]] نما، اگر پذیرفتند، [[سعادتمند]] شده‌اند و اگر چیزی جز [[جنگ]] با ما را نپذیرند، به [[خدا]] [[سوگند]] که ریختن [[خون]] ایشان و کوشش در [[جهاد]] با ایشان مایۀ [[قرب به خداوند]] و کرامتی از سوی [[پروردگار]] است"<ref>ر.ک: وقعة صفین، ص۹۲-۹۴؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۳، ص۱۷۰-۱۷۳.</ref>.
# '''[[عمار]]، فرمانده بخشی از [[سپاه]] [[صفین]]:''' [[امیرالمؤمنین]] پس از پایان [[محرم]] [[سال]] ۳۷ هجری قمری و آغاز ماه صفر که رفت و آمد سران [[سپاه]] نزد [[معاویه]] و گفت‌وگوها به جایی نرسید [[سپاه]] خود را آرایش داد و [[منظم]] کرد و [[عمار یاسر]] را به [[فرماندهی]] و سالاری کل سواران و [[عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی]] را بر پیادگان [[سپاه]] گماشت و [[پرچم]] [[سپاه]] را به [[هاشم بن عتبه]] ([[هاشم مرقال]]) سپرد و [[اشعث بن قیس]] را بر میمنه و [[عبدالله بن عباس]] را بر [[میسره]] گمارد و سپس بر گروه‌های کوچکتر افراد مورد [[تأیید]] و دلاوران مطمئن را نیز [[فرماندهی]] بخشید<ref>وقعة صفین، ص۲۰۵.</ref>.  
# '''[[عمار]]، فرمانده بخشی از [[سپاه]] [[صفین]]:''' [[امیرالمؤمنین]] پس از پایان [[محرم]] [[سال]] ۳۷ هجری قمری و آغاز ماه صفر که رفت و آمد سران [[سپاه]] نزد [[معاویه]] و گفت‌وگوها به جایی نرسید [[سپاه]] خود را آرایش داد و [[منظم]] کرد و [[عمار یاسر]] را به [[فرماندهی]] و سالاری کل سواران و [[عبدالله بن بدیل بن ورقاء خزاعی]] را بر پیادگان [[سپاه]] گماشت و [[پرچم]] [[سپاه]] را به [[هاشم بن عتبه]] ([[هاشم مرقال]]) سپرد و [[اشعث بن قیس]] را بر میمنه و [[عبدالله بن عباس]] را بر [[میسره]] گمارد و سپس بر گروه‌های کوچکتر افراد مورد [[تأیید]] و دلاوران مطمئن را نیز [[فرماندهی]] بخشید<ref>وقعة صفین، ص۲۰۵.</ref>.  
# '''[[عمار]] و جواب اعتراض‌ها:''' [[حبیب بن ابی ثابت]] [[نقل]] می‌کند: در هنگامه [[جنگ صفین]] مردی به [[عمار]] گفت: ای ابوالیقطان، مگر [[پیامبر خدا]] {{صل}} نفرمودند: "با [[مردم]] [[جنگ]] کنید تا [[اسلام]] آورند، و همین که [[مسلمان]] شدند [[خون‌ها]] و [[اموال]] خود را از من [[حفظ]] کرده‌اند -و دیگر کسی به [[جان]] و [[مال]] آنها متعرض نشود-"<ref>{{متن حدیث|قَاتِلُوا النَّاسَ حَتَّى يُسْلِمُوا فَإِذَا أَسْلَمُوا عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ}}؟</ref>. [[عمار]] به او گفت: آری، [[پیامبر خدا]] {{صل}} چنین فرمودند، اما به [[خدا]] [[سوگند]]، اینان [[مسلمان]] نشدند، بلکه به ظاهر [[تسلیم]] شدند و [[کفر]] را در سینه [[نهان]] داشتند تا برای اظهار آن یارانی پیدا کردند<ref>وقعة صفین، ص۲۱۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۳۱۶.</ref>. [[عمار]]، هم چنین در ملاقاتی که با [[عمروعاص]] در بحبوحه [[جنگ]] داشت با استدلال‌های محکم از [[اقدام]] [[مردم]] در کشتن [[عثمان]] و [[جنگ]] علیه [[معاویه]] و [[شامیان]]، [[عمر
# '''[[عمار]] و جواب اعتراض‌ها:''' [[حبیب بن ابی ثابت]] [[نقل]] می‌کند: در هنگامه [[جنگ صفین]] مردی به [[عمار]] گفت: ای ابوالیقطان، مگر [[پیامبر خدا]] {{صل}} نفرمودند: "با [[مردم]] [[جنگ]] کنید تا [[اسلام]] آورند، و همین که [[مسلمان]] شدند [[خون‌ها]] و [[اموال]] خود را از من [[حفظ]] کرده‌اند -و دیگر کسی به [[جان]] و [[مال]] آنها متعرض نشود-"<ref>{{متن حدیث|قَاتِلُوا النَّاسَ حَتَّى يُسْلِمُوا فَإِذَا أَسْلَمُوا عَصَمُوا مِنِّي دِمَاءَهُمْ وَ أَمْوَالَهُمْ}}؟</ref>. [[عمار]] به او گفت: آری، [[پیامبر خدا]] {{صل}} چنین فرمودند، اما به [[خدا]] [[سوگند]]، اینان [[مسلمان]] نشدند، بلکه به ظاهر [[تسلیم]] شدند و [[کفر]] را در سینه [[نهان]] داشتند تا برای اظهار آن یارانی پیدا کردند<ref>وقعة صفین، ص۲۱۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۴، ص۳۱۶.</ref>. [[عمار]]، هم چنین در ملاقاتی که با [[عمروعاص]] در بحبوحه [[جنگ]] داشت با استدلال‌های محکم از [[اقدام]] [[مردم]] در کشتن [[عثمان]] و [[جنگ]] علیه [[معاویه]] و [[شامیان]]، [[عمروعاص]] را محکوم نمود و از [[امام المتقین]] [[علی]]{{ع}} و [[حقانیت]] او [[دفاع]] کرد<ref>وقعة صفین، ص۳۳۷؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۸ ص۲۱.</ref>.
#'''حملات پی در پی [[عمار]] تا [[شهادت]]:''' [[ابن اثیر]] می‌نویسد: [[ابو عبدالرحمان سلمی]] [[نقل]] می‌کند که در [[جنگ صفین]] در رکاب [[علی]]{{ع}} [[شاهد]] بودم که [[عمار بن یاسر]] به نقطه‌ای از نقاط درگیری و به هر ناحیه‌ای از نواحی [[جنگ]] حمله‌ور نمی‌شد مگر این که [[اصحاب رسول الله]]{{صل}} که در این [[جنگ]] در رکاب [[حضرت]] بودند پشت سر او قرار می‌گرفتند و لحظه‌ای او را رها نمی‌کردند؛ گویی که او [[عَلَم]] و [[پرچم]] آن [[جماعت]] از [[اصحاب پیامبر]] بود.
وی در ادامه می‌گوید: من خود از او شنیدم که خطاب به [[هاشم بن عتبه]] معروف به [[هاشم مرقال]] سردار معروف پیاده [[نظام]] [[سپاه علی]]{{ع}} می‌گفت: "ای [[هاشم]]، آیا از [[بهشت]] فرار می‌کنی؟ مگر نمی‌دانی [[بهشت]] زیر بارقۀ همین شمشیرهاست؟ امروز روز [[ملاقات]] من با [[حبیب]] خودم [[محمد]]{{صل}} و [[یاران]] اوست، به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر [[دشمن]] آن [[قدر]] بر ما بتازد که ناچار به دره‌های [[هجر]] [[پناهنده]] شویم باز هم در مورد [[حقانیت]] خود راهی که [[انتخاب]] کرده‌ایم و در مورد [[خوی]] [[تجاوزگری]] و [[عداوت]] [[دشمن]] لحظه‌ای دچار تردید نخواهم شد"<ref>اسدالغابه، ج۴، ص۴۶.</ref>.
[[کشی]] و دیگر مؤرخان از [[ابوالبختری]] [[نقل]] می‌کنند که: در یکی از روزهای [[جنگ صفین]] شربتی از شیر برای [[عمار]] آوردند، همین که به دست وی دادند، لبخندی زد و گفت: [[رسول خدا]]{{صل}} به من فرمود:آخرین شرابی که در [[دنیا]] می‌نوشی جرعۀ شیری خواهد بود تا از [[دنیا]] بروی.<ref>{{متن حدیث|آخِرُ شَرَابٍ تَشْرَبُهُ مِنَ الدُّنْيَا مَذْقَةٌ مِنْ لَبَنٍ حَتَّى تَمُوتَ}}؛ رجال کشی، ص۳۳، ح۶۴؛ ر.ک: اسدالغابه، ج۴، ص۴۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۸۱.</ref>؛
[[عمار]] پس از بازگو کردن این [[حدیث]]، شیر را نوشید و به [[قتال]] پرداخت و به قدری در امر [[جهاد]] [[پایداری]] کرد که [[عاقبت]] در همان زمان و در [[ربیع الاول]] یا [[ربیع]] الآخر سال ۳۷ [[هجری]] به دست [[ستمکاران]] ([[سپاهیان]] [[معاویه]]) به [[قتل]] رسید و سن او در این زمان بالغ بر ۹۴ سال بود. قول دیگری سن او را در زمان [[شهادت]] ۹۳ و [[روایت]] دیگری ۹۱ سال ذکر کرده است<ref>اسدالغابه، ج۴، ص۴۶ و....</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۰۴۹-۱۰۵۲.</ref>
==بازتاب [[شهادت]] [[عمار]] بر [[سپاه امام]]{{ع}}==
بر اساس روایتی که درباره [[فضایل]] [[عمار]] از [[رسول خدا]]{{صل}} [[نقل]] شده، افرادی که در [[حمایت]] از [[حضرت علی]]{{ع}} به [[شک]] افتاده بودند، پس از [[شهادت]] [[عمار]] در رکاب [[حضرت]] آمدند و تا مرز [[شهادت]] پیش رفتند.
[[ابن اثیر]] در ضمن بیان [[مناقب]] [[عمار]]، این [[حدیث]] را آورده که عماره [[فرزند]] [[خزیمة بن ثابت]] گفت: پدرم [[خزیمه]] در [[جنگ جمل]] حضور یافت و در آن [[جنگ]] کمترین [[نرمش]] نسبت به [[دشمن]] از خود نشان نداد. [[خزیمه]] هم چنین در [[نبرد صفین]] نیز شرکت جست اما وارد [[پیکار]] نشد نه به نفع [[سپاه]] [[امیرالمؤمنین]] و نه علیه آن. او می‌گفت: من در این [[جنگ]] دست به [[شمشیر]] نخواهم برد مگر این که [[عمار بن یاسر]] کشته شود و به محض کشته شدن [[عمار]] معلوم خواهد شد که کدام یک از این دو [[فرقه]] [[قاتل]] او خواهند بود که در این صورت [[حجت]] بر من تمام شده و علیه جناح [[قاتل]] او وارد [[پیکار]] خواهم شد؛ زیرا من خود از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده‌ام که فرمود: "عمار به دست [[اهل بغی]] کشته می‌شود".
[[خزیمه]] پس از [[شهادت]] [[عمار]] گفت: اکنون [[حق و باطل]] را به خوبی شناختم. وی آن‌گاه علیه قوای [[شام]] وارد نبردی بی‌امان شد و به حدی از خود [[استقامت]] و [[پایداری]] نشان داد تا این که او نیز به [[سرنوشت]] [[عمار]] دچار شد و در همان [[نبرد]] به [[شهادت]] رسید<ref>اسدالغابه، ج۴، ص۴۷.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۰۵۲-۱۰۵۳.</ref>
==[[حیله]] [[معاویه]] در واکنش به [[شهادت]] [[عمار]]==
فاجعۀ [[شهادت]] [[عمار]] اگر چه [[روحیه]] [[متین]] و [[استوار]] [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} را سخت متأثر ساخت و همه [[یاران]] [[وفادار]] و [[شیعیان]] [[مخلص]] آن [[حضرت]] را [[عزادار]] کرد. اما [[اضطراب]] حاصل از فقدان این [[صحابی]] [[جلیل]] القدر فقط به [[سپاهیان]] [[علی]]{{ع}} محدود نمی‌شد، بلکه [[سپاه شام]] نیز از این فاجعه تکان خورد و موازنه و [[تعادل]] [[قدرت]] به زیان آنان به هم ریخت؛ زیرا پس از [[شهادت]] [[عمار]] به دست [[سپاهیان]] [[معاویه]] - با توجه به [[حدیث مشهور]] [[نبوی]]، که [[عمار]] را گروه [[ستمگر]] به [[قتل]] میرساند – یگانهایی از قوای [[معاویه]] در صدد بر آمدند که هر چه سریع‌تر از اردوگاه [[معاویه]] که [[سپاه]] [[بغی]] و [[عدوان]] نام گرفت، فاصله بگیرند و به [[جبهه حق]] و [[سپاه علی]]{{ع}} بپیوندند؛ زیرا با [[شهادت]] [[عمار]] دیگر [[حق و باطل]] برای جویندگان [[حقیقت]] [[کشف]] گردید و وسوسه‌ها زایل شد و [[شک]] و [[تردیدها]] به [[یقین]] مبدل گردید.
از این‌رو [[معاویه]] و [[عمرو بن عاص]] بر آن شدند که به هر وسیله ممکن، از شدت [[اضطراب]] [[سپاه]] خود بکاهند و با [[تمسک]] به حیلۀ جدیدی [[راه]] فرار نیروهای خود و [[پیوستن]] آنان را به اردوگاه [[علی]] بیندند.
در این باره به [[تدبیر]] نشستند و بالاخره چاره‌ای اندیشیدند و آن این بود که در میان [[سپاه]] خود شایع کردند که: آری، [[رسول خدا]]{{صل}} خطاب به [[عمار]] فرموده بود که: "تو سرانجام به دست [[اهل بغی]] و [[عدوان]] کشته خواهی شد". آری، [[عاقبت]] [[وعده]] صادق [[رسول خدا]]{{صل}} به [[حقیقت]] پیوست و [[عمار]] به دست گروهی ناجوانمرد به [[قتل]] رسید، اما آیا نمی‌دانید که [[قاتل]] [[حقیقی]] او [[علی]] است، مگر نه این است که [[علی]] او را به این معرکه کشید و اسباب [[مرگ]] او را فراهم ساخت، پس بدانید که [[قاتل]] او و [[مسئول]] [[مرگ]] او کسی جز [[علی]] نیست!
سخن [[معاویه]] که به صورت ظاهر قابل قبول بود، توسط جاسوسان و مأموران مخصوص [[معاویه]] در میان [[سپاه شام]] طنین‌انداز شد و موجی از [[سرور]] سراسر [[سپاه]] او را فراگرفت و به [[دستور]] [[معاویه]] و همه سربازان از خیمه‌ها بیرون ریختند و فریاد زدند: آری، [[قاتل]] [[عمار]] کسی است که او را به میدان [[جنگ]] آورده و اسباب [[مرگ]] او را فراهم ساخته است<ref>کامل ابن اثیر، ج۲، ص۳۸۱؛ اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۷۴؛ و ر.ک: طبقات الکبری، ج۳، ص۲۵۳.</ref>.
چون این گفتار [[فریبنده]] به [[سمع]] [[حضرت علی]]{{ع}} رسید: با جمله کوتاهی [[توطئه]] او را نقش بر آب کرد و پاسخ گفتۀ او را داد و چنین فرمود: "بنابراین باید گفت که [[حمزه]] را نیز [[پیغمبر]]{{صل}} کشته است نه [[کفار]] [[مکه]]؛ زیرا آن [[حضرت]] او را با خود به [[جنگ اُحد]] آورده بود"<ref>طبقات الکبری، ج۳، ص۲۵۳.</ref>. البته جواب [[امام]]{{ع}} به [[توطئه]] [[معاویه]] چندان کارگر نیفتاد و [[معاویه]] موفق شد با این جمله ساختگی و [[انحرافی]] از [[اضطراب]] [[لشکر]] خود بکاهد و به [[جنگ]] با [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} ادامه دهد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۰۵۳-۱۰۵۴.</ref>
==[[اندوه]] [[امام]]{{ع}} کنار پیکر [[عمار]]==
هنگامی که خبر [[شهادت]] [[عمار]] به مولایش [[علی]]{{ع}} رسید، آن [[حضرت]] با فرا رسیدن [[شب]] و [[متارکه جنگ]]، در میان اجساد قربانیان و شهدای [[سپاه]] به جست و جو پرداخت تا این که به پیکر نحیف و به [[خون]] خفتۀ [[عمار]] رسید؛ همین که چشم [[حضرت]] به [[جسد]] غرقه به [[خون]] [[عمار]] افتاد، روی [[زمین]] نشست و پیکر او را به آغوش کشید و در [[فراق]] او [[اشک]] ماتم ریخت و با درونی سوخته و خاطری پریشان بر حال او گریست.
[[ابن سعد]] [[نقل]] می‌کند: روزی که [[عمار]] به [[شهادت]] رسید، [[علی]]{{ع}} درباره‌اش چنین فرمود:[[خداوند]] [[رحمت]] کند [[عمار]] را در روزی که [[مسلمان]] شد و روزی که به [[قتل]] رسید و روزی که باز در [[قیامت]] [[مبعوث]] می‌شود، همانا دیدم که هیچ گاه از [[اصحاب]] بزرگ [[پیامبر]] نامی به میان نمی‌آید مگر این که [[عمار]] چهارمین یا پنجمین آنان باشد، و احدی از قدمای [[اصحاب]] در این نکته شکی نداشته است که نه در یک جا و نه در دو جا بلکه در جاهای متعددی [[بهشت]] [[خدا]] برای او [[واجب]] شد، پس گوارا باد بر او [[بهشت]] [[خداوند]]<ref>{{متن حدیث|رَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً يَومَ أسلَمَ، وَ رَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً يَومَ قُتِلَ، وَ رَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً يَومَ يُبعَثُ حَيّاً! لَقَد رأيتُ عَمَّاراً ما يُذكَرُ مِن أصَحابِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} أربَعَةٌ إلّا كانَ الرَّابِعَ، وَ لا خَمسَةٌ إلّا كان الخامِسَ، وَما كان أحدٌ مِن أصحَابِ مُحَمّدٍ{{صل}} يَشُكُّ في أنّ عَمَّاراً قَد وَجَبَت لَهُ الجَنَّةُ في غَيرِ مَوطِنٍ، ولا اثنين، فهنيئاً له الجنّة!}}طبقات الکبری، ج۳، ص۲۶۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۰۵۴-۱۰۵۵.</ref>
==آخرین سخن [[عمار]] و [[قاتل]] او==
[[عمار]] قبل از [[شهادت]] خود [[وصیت]] کرده بود که: مرا با لباس‌های خونینم [[دفن]] کنید تا در حضور پروردگارم حجتی علیه این [[جماعت]] ناجوانمرد اقامه کنم<ref>رجال کشی، ص۳۳، ح۶۴؛ اسدالغابه، ج۴، ص۴۷.</ref>. از این‌رو [[امیرالمؤمنین]] بر جنازه او [[نماز]] خواند و بدون [[غسل]] و [[کفن]] او را به [[خاک]] سپرد <ref>اسدالغابه، ج۴، ص۴۷.</ref>.
البته آن [[حضرت]]، با سایر شهدای [[صفین]] نیز این گونه عمل کرد و این [[اعتقاد]] [[شیعه]] است که [[شهید]] در معرکه [[قتال]] بدون [[غسل]] و [[کفن]] به [[خاک]] سپرده می‌شود و تنها بر جنازۀ او [[نماز]] خوانده می‌شود <ref>اسدالغابه، ج۴، ص۴۷.</ref>.
[[ابن اثیر]] می‌نویسد: در مورد شخصی که [[قاتل]] [[عمار]] است [[اختلاف]] نظر است<ref>ابن ابی الحدید در شرح خود (ج ۸، ص۲۴) قاتل عمار را به نام «ابن حرّی» و مسعودی در مروج الذهب (ج ۲، ص۲۱) «ابوحواء سکسکی» و در وقعة صفین «ابن جون سکونی» نامیده شده است.</ref>. برخی [[قاتل]] او را [[عمرو بن حارث خولانی]]، [[شرکی بن سلمه مرادی]] و [[عقبة بن عامر جهنی]] دانسته‌اند که ابتدا به او حمله کردند و بعد سر از پیکر رنجورش جدا نمودند و برخی [[قاتل]] او را [[ابو العادیه مزنی]] دانسته و برخی گفته‌اند که [[عقبة بن عامر جهنی]] ابتدا به [[عمار]] حمله کرد و چون بر [[زمین]] افتاد [[ابو العادیه مزنی]]، آن بزرگوار را به [[قتل]] رساند و سر از پیکر مطهرش جدا کرد. عجیب آن‌که این دو نفر برای گرفتن جایزه از [[معاویه]] بر سر کشتن [[عمار]] با یک دیگر به [[ستیز]] برخاستند و هر یک مدعی بودند که [[عمار]] را او کشته است!
[[عمرو عاص]] می‌گوید: من [[شاهد]] و نظاره‌گر صحنه [[ستیز]] این دو [[جنگجو]] بر سر [[قتل]] [[عمار]] بودم و گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، که [[جدال]] و [[ستیز]] آن دو نیست مگر بر [[آتش جهنم]]. [[عمرو عاص]] در ادامه می‌گوید: به [[خدا]] [[سوگند]]، که [[آرزو]] داشتم بیست سال قبل از این مرده بودم تا این گونه [[شاهد]] [[افتخار]] [[قاتلان]] [[عمار]] نبودم<ref>اسدالغابه، ج۴، ص۴۷.</ref>.
[[کشی]] از [[حمران بن اعین]] [[روایت]] می‌کند که گفت: از [[امام باقر]]{{ع}} سؤال کردم که نظر شما دربارۀ [[عمار بن یاسر]] چیست؟ [[امام]]{{ع}} سه مرتبه فرمود:"خداوند [[عمار]] را [[رحمت]] کند"<ref>{{متن حدیث|رَحِمَ اللَّهُ عَمَّاراً}}</ref> و سپس فرمود: "او در رکاب [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[پیکار]] نمود و به درجۀ [[شهادت]] رسید"<ref>رجال کشی، ص۲۹، ح۵۶.</ref>.
[[خداوند]] [[روح]] [[مطهر]] و با [[عظمت]] عمار را با مولایش [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} [[محشور]] نماید و ما را از رهروان واقعی این بزرگوار و دیگر [[یاران]] [[راستین]] و [[صدیق]] آن [[حضرت]] قرار دهد.<ref>[[سید اصغر ناظم‌زاده|ناظم‌زاده، سید اصغر]]، [[اصحاب امام علی ج۲ (کتاب)|اصحاب امام علی]]، ج۲، ص۱۰۵۶-۱۰۵۷.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش