دلایل عقلی عصمت انبیاء در مقام تلقی وحی چیست؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۷ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۲۰
، ۲۷ اوت ۲۰۲۳بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
متکلمان ادله عقلی متعددی بر عصمت انبیا در مقام دریافت و تلقی وحی اقامه کردهاند که بارزترین انها به شرح ذیل است: | متکلمان ادله عقلی متعددی بر عصمت انبیا در مقام دریافت و تلقی وحی اقامه کردهاند که بارزترین انها به شرح ذیل است: | ||
'''[[بعثت]] و [[عصمت]]''': | '''[[بعثت]] و [[عصمت]]- (نقض غرض)''': | ||
[[انسانها]] فطرتاً طالب [[سعادت]] و کمال خویش هستند و [[سعی]] میکنند تا [[بهترین]] و ارزندهترین راههای وصول به [[کمال نهایی]] را بیابند و بر محور آن، چرخ [[زندگی]] خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای [[درک]] و [[شناخت]] در [[اختیار]] همه انسانها قرار داده شده است؛ یعنی، [[حس]] و [[عقل]]، برای وصول به [[سعادت ابدی]] کافی نیستند. | [[انسانها]] فطرتاً طالب [[سعادت]] و کمال خویش هستند و [[سعی]] میکنند تا [[بهترین]] و ارزندهترین راههای وصول به [[کمال نهایی]] را بیابند و بر محور آن، چرخ [[زندگی]] خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای [[درک]] و [[شناخت]] در [[اختیار]] همه انسانها قرار داده شده است؛ یعنی، [[حس]] و [[عقل]]، برای وصول به [[سعادت ابدی]] کافی نیستند. [[ضعف]]، نقصان و [[خطاپذیری]] [[شناخت حسی]] در این مورد پرواضح است. [[شناخت عقلانی]] نیز کافی نیست، زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را میشناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به [[حکمت خداوند]]، درمییابد که حتماً باید [[راه]] دیگری در [[اختیار انسان]] قرار گیرد و آن، [[راه وحی]] و [[نبوت]] است. عقل میگوید: بدون [[وحی]]، [[هدف خلقت]] به ثمر نمینشیند، و غرض [[خداوند]] از [[آفرینش]] [[نقص]] خواهد بود. | ||
[[ضعف]]، نقصان و [[خطاپذیری]] [[شناخت حسی]] در این مورد پرواضح است. [[شناخت عقلانی]] نیز کافی نیست، زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را میشناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به [[حکمت خداوند]]، درمییابد که حتماً باید [[راه]] دیگری در [[اختیار انسان]] قرار گیرد و آن، [[راه وحی]] و [[نبوت]] است. عقل میگوید: بدون [[وحی]]، [[هدف خلقت]] به ثمر نمینشیند، و غرض [[خداوند]] از [[آفرینش]] [[نقص]] خواهد بود | |||
حال با تمسّک به این دلیل عقلی که [[ضرورت وحی]] و نبوت را [[اثبات]] میکند، میتوان [[ضرورت]] عصمت و [[مصونیت وحی]] [[الهی]] را از هر گونه [[سهو]] و اشتباهی و همچنین [[عصمت]] [[ملائکه]] [[مأمور]] [[پیام الهی]] را [[اثبات]] کرد؛ زیرا در غیر این صورت، [[هدف از بعثت انبیا]] تأمین نخواهد شد<ref>جزوه راه و راهنماشناسی، ص۵۴۳-۵۵۱ و ۶۳۷؛ همچنین ر.ک: قواعد المرام، ص۱۲۵-۱۲۷؛ امامشناسی، ج۱، ص۱۰۳.</ref>. | حال با تمسّک به این دلیل عقلی که [[ضرورت وحی]] و نبوت را [[اثبات]] میکند، میتوان [[ضرورت]] عصمت و [[مصونیت وحی]] [[الهی]] را از هر گونه [[سهو]] و اشتباهی و همچنین [[عصمت]] [[ملائکه]] [[مأمور]] [[پیام الهی]] را [[اثبات]] کرد؛ زیرا در غیر این صورت، [[هدف از بعثت انبیا]] تأمین نخواهد شد<ref>جزوه راه و راهنماشناسی، ص۵۴۳-۵۵۱ و ۶۳۷؛ همچنین ر.ک: قواعد المرام، ص۱۲۵-۱۲۷؛ امامشناسی، ج۱، ص۱۰۳.</ref>. | ||
به بیان دیگر: با توجه به سه صفت: [[علم]]، [[قدرت]] و [[حکمت]]، به خوبی مصونیت وحی الهی از هر گونه [[تصرف]] عمدی یا سهوی به اثبات میرسد، زیرا: اگر [[خداوند]] "نداند" که از چه راهی و توسط چه کسانی [[پیام]] خویش و [[راه]] [[سعادت]] | به بیان دیگر: با توجه به سه صفت: [[علم]]، [[قدرت]] و [[حکمت]]، به خوبی مصونیت وحی الهی از هر گونه [[تصرف]] عمدی یا سهوی به اثبات میرسد، زیرا: اگر [[خداوند]] "نداند" که از چه راهی و توسط چه کسانی [[پیام]] خویش و [[راه]] [[سعادت]] را به [[انسانها]] برساند، این مسأله با علم بی پایان خداوند سازگار نیست؛ زیرا که او به هر چیز [[آگاهی]] دارد. {{متن قرآن|إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«که او به هر چیزی داناست» سوره شوری، آیه ۱۲.</ref> و اگر [[خداوند]] "نتواند" [[راه]] [[نجات]] و [[پیام]] [[سعادت]] خویش را از دستبرد [[انحرافات]] و تصرفات [[شیطانی]] و [[انسانی]] محفوظ دارد. لازمهاش [[نقص]] و [[ضعف]] در [[قدرت الهی]] است و حال آنکه او بر هر چیزی [[قدرت]] دارد؛ {{متن قرآن|أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره فصلت، آیه ۳۹.</ref>. این با [[حکمت خداوند]] منافات دارد که در عین [[علم]] و قدرت بر [[حفظ]] و حراست از [[وحی]] "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، ارادهای نسبت به [[مصونیت]] آن از [[خطا]] و [[اشتباه]] و دستبردهای شیطانی و غیر آن نداشته باشد. زیرا، [[هدف]] خداوند از [[ارسال وحی]] به [[آدمیان]]، ارائه راه صواب و [[حق]] به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این پیام را با مصونیت کامل به آنها برساند، لازمه آن، [[نقض غرض]] خواهد بود و این نسبت به [[خداوند حکیم]] [[متعال]]، امری محال و نپذیرفتنی است<ref>آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.</ref>. بنابراین بیان، هم [[عصمت]] [[فرشته وحی]] ثابت میشود و هم [[عصمت پیامبر]] در هنگام تلقی و [[ابلاغ وحی]].<ref>[[مهدی مهدوی اعلاء|مهدوی اعلاء، مهدی]]، [[علی رضا خاتم شیشهبر|خاتم شیشهبر، علی رضا]]، [[بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی (مقاله)|بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی]]، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۹۸-۱۰۵.</ref> | ||
* '''[[معجزه]] و عصمت''': | |||
* '''[[معجزه]] و عصمت''': | |||
[[دلیل عقلی]] دیگری که بر [[عصمت انبیا]] در [[مقام]] تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای معجزه به [[پیامبران]]، عقلاً دلالت میکند بر اینکه، [[دروغ]] در آنچه [[انبیا]] به خداوند نسبت میدهند راه ندارد<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.</ref>. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله [[تأیید]] و [[تصدیق]] او در گفتارش میباشد. حال اگر قرار باشد انبیا به [[دروغ]] چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین [[پیامبری]] با معجزه، در [[حکم]] تصادیق نمودن شخص [[دروغگو]] است، و تصدیق دروغگو [[قبیح]] و [[ناپسند]] است، و از [[خدای حکیم]] کار قبیح سر نمیزند. | |||
به | کسانی میتوانند به این دلیل [[تمسک]] نمایند که [[حُسن و قبح]] [[عقلی]] را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با [[قطع]] نظر از [[شرع]]، چیزهایی وجود دارد که [[عقل انسانها]] مستقلاً، [[زشتی]] یا [[زیبایی]] آنها را [[درک]] میکند. مثلاً: [[عقل]] در این [[حکم]] که "[[تصدیق]] شخص [[دروغگو]] [[ناپسند]] است" احتیاجی به بیان [[خداوند]] و [[اولیای دین]] ندارد. بنابراین، از دیدگاه کسانی مانند [[اشاعره]] - که با صرف نظر از حکم [[شارع]]، منکر هر [[حسن و قبح]]ی هستند و میگویند: {{عربی|الحسن ما حسنه الشارع}}؛ هر کاری که خداوند انجام دهد و آن را [[نیکو]] بداند، همان [[پسندیده]] است – اعطای [[معجزه]] به کسی که [[افترا]] به [[خدا]] ببندد و به [[دروغ]] چیزی را به او نسبت دهد، قاعدتاً نباید مانعی داشته باشد! از این رو طبق این مبنا، نمیتوان با دلیل [[اعجاز]]، [[عصمت انبیا]] در این [[مقام]] را [[اثبات]] نمود<ref>دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.</ref>. | ||
همچنان که اشاره شد، بسیاری از کسانی که به این دلیل استناد کردهاند، تنها در صدد بودهاند که [[کذب]] و دروغ در مقام [[ابلاغ وحی]] را با آن [[نفی]] کنند. اما [[علامه طباطبایی]] آن را توسعه داده و [[خطا]] در [[تلقی وحی]] و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را هم مشمول آن دانستهاند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶.</ref>. به گفته ایشان، تصدیق نمودن آورنده معجزه، همچنان که دلالت بر نفی کذب او دارد، نشان میدهد که [[پیامبر]]، [[وحی]] را درست دریافت نموده و در مقام ابلاغ نیز اشتباهی صورت نگرفته است؛ زیرا که تصدیق کذب [[قبیح]] است، تصدیق [[باطل]] و خلاف [[حق]] نیز ناپسند است؛ یعنی، اگر در محتوای وحی تغییری صورت گیرد. هر چند از روی خطا و اشتباه و [[فراموشی]] – تصدیق نمودن دعوتی که متضمن این [[انحرافات]] است، [[مخالف]] با [[حکمت خداوند]] میباشد. | |||
* '''[[هدایت تکوینی]] و [[عصمت]]''': | |||
* '''[[هدایت تکوینی]] و [[عصمت]]''': | |||
[[دلیل]] دیگری که [[علامه طباطبایی]]<ref>شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.</ref> به آن اشاره کردهاند این است که دریافت، حفظ و [[ابلاغ وحی]]، سه رکن هدایت تکوینی است و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره هدایت تکوینی و [[تشریعی]] ضروری مینماید. | |||
امّا هدایت تکوینی را میتوان به "رساندن به مقصد" معنا کرد<ref>ر.ک: المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.</ref>. در [[هدایت تکوینی]] [[سخن]] از [[اختیار]] و [[انتخاب]] آزادانه نیست. [[انسان]] و سایر موجودات، در این عرصه بیاختیار ۔ طوعاً او کرهاً - به سوی مقصدی که او فراهم دیده در حرکتند. | در [[هدایت تشریعی]]، فقط [[راهنمایی]] و نشان دادن [[راه]]، صورت میپذیرد. [[اوامر و نواهی الهی]] که در [[قرآن]] و [[سنت]] بیان شده، همگی از مصادیق [[هدایت]] تشریعیاند که راه [[سعادت]] و [[چاه]] [[شقاوت]] را به [[بشریت]] مینمایانند. در این میان، [[آدمی]] هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، میتواند گوش سپارد و هر راهی را که میخواهد، برگزیند. {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>. خلاصه آنکه اساس هدایت تشریعی و رکن مهم آن را [[اختیار انسان]] تشکیل میدهد. امّا هدایت تکوینی را میتوان به "رساندن به مقصد" معنا کرد<ref>ر.ک: المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.</ref>. در [[هدایت تکوینی]] [[سخن]] از [[اختیار]] و [[انتخاب]] آزادانه نیست. [[انسان]] و سایر موجودات، در این عرصه بیاختیار ۔ طوعاً او کرهاً - به سوی مقصدی که او فراهم دیده در حرکتند. | ||
مثلاً، [[خداوند]] در [[قرآن]]، درباره [[زندگی]] [[زنبور عسل]] میفرماید: {{متن قرآن|وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ}}<ref>«و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوهها و بر درخت و بر داربستهایی که (مردم) میسازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.</ref>. معنای [[وحی]] در اینجا آن نیست که [[حکم]] و فرمانی صادر نمودیم که {{متن قرآن|أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا...}} آنگاه زنبور عسل درباره [[اطاعت]] از این [[فرمان]]، [[تصمیمگیری]] نمود و... بلکه بدین معنا است که [[خلقت]] و [[آفرینش]] زنبور عسل این گونه بوده است، و تکویناً در نهاد او میل و غریزهای قرار داده شده که او را به سوی کمال خویش میراند. | مثلاً، [[خداوند]] در [[قرآن]]، درباره [[زندگی]] [[زنبور عسل]] میفرماید: {{متن قرآن|وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ}}<ref>«و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوهها و بر درخت و بر داربستهایی که (مردم) میسازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.</ref>. معنای [[وحی]] در اینجا آن نیست که [[حکم]] و فرمانی صادر نمودیم که {{متن قرآن|أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا...}} آنگاه زنبور عسل درباره [[اطاعت]] از این [[فرمان]]، [[تصمیمگیری]] نمود و... بلکه بدین معنا است که [[خلقت]] و [[آفرینش]] زنبور عسل این گونه بوده است، و تکویناً در نهاد او میل و غریزهای قرار داده شده که او را به سوی کمال خویش میراند. | ||
خط ۵۱: | خط ۳۹: | ||
با توجه به آنچه گذشت، [[دلیل]] سوّم بر [[عصمت انبیا]] در دریافت و [[ابلاغ وحی]] آن است که تمام موجودات عالم با هدایت تکوینی [[الهی]] به سوی کمال خویش رهسپارند<ref>این مطلب، خود، یکی از دلایل اثبات وجود خدا شمرده شده است. استاد شهید مطهری، در این مورد میگوید: «از جمله آثار و علایمی که در خلقت موجودات مشاهده میشود و دلیل بر دخالت نوعی قصد و عمد و تدبیر است «راهیابی» اشیاء است، هر موجودی علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی، از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو، راه خود را به سوی آینده میشناسد... [و وجود این نیرو] دلیل و مؤید وجود قدرت مدبری است که بر موجودات سیطره دارد و آنها را تدبیر میکند» (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۸۷).</ref>. انسان نیز در برخورداری از هدایت تکوینی عمومی از سایر موجودات مستثنا نیست. اما از یک امتیاز اساسی برخوردار است و آن مجهز بودن به دستگاه [[عقل]] و [[تفکر]] است. ولی در عین حال، در طول روزگاران گذشته، [[آدمی]] نتوانسته است قانونی فراگیر و کامل که متضمّن تأمین [[سعادت]] [[جامعه بشری]] باشد، ارائه دهد. همین خود نمایانگر آن است که [[هدایت تکوینی]] [[انسان]]، بر عهده عقل او گذاشته نشده و از اینجا است که ناگزیر، وجود دستگاه ادراکی دیگری در بین نوع [[انسانها]]، ضروری است. و آن، [[شعور]] و درکی است که [[وحی]] نامیده میشود. اما چون وحی اختصاص به افراد معینی از انسانها دارد، هدایت تکوینی سایر [[آدمیان]] به وسیله [[عصمت پیامبران]] تضمین میگردد. و چون [[پیغمبران]] که با وحی و [[نبوت]] مجهّز بودند، در هر [[زمان]] که ظاهر شدند، بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند، [[خدای متعال]]، [[هدایت]] بقیه [[مردم]] را با [[مأموریت]] [[دعوت]] و [[تبلیغ]] که به پیغمبران خود داده، تتمیم و تکمیل نمود. و از اینجاست که [[پیغمبر]] [[خدا]] باید به صفت [[عصمت]] متصف باشد..؛ زیرا چنانچه گذشت، [[تلقی وحی]] و [[حفظ]] و تبلیغ آن، سه رکن هدایت تکوینی میباشند و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد<ref>شیعه در اسلام، ص۸۵.</ref>. | با توجه به آنچه گذشت، [[دلیل]] سوّم بر [[عصمت انبیا]] در دریافت و [[ابلاغ وحی]] آن است که تمام موجودات عالم با هدایت تکوینی [[الهی]] به سوی کمال خویش رهسپارند<ref>این مطلب، خود، یکی از دلایل اثبات وجود خدا شمرده شده است. استاد شهید مطهری، در این مورد میگوید: «از جمله آثار و علایمی که در خلقت موجودات مشاهده میشود و دلیل بر دخالت نوعی قصد و عمد و تدبیر است «راهیابی» اشیاء است، هر موجودی علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی، از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو، راه خود را به سوی آینده میشناسد... [و وجود این نیرو] دلیل و مؤید وجود قدرت مدبری است که بر موجودات سیطره دارد و آنها را تدبیر میکند» (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۸۷).</ref>. انسان نیز در برخورداری از هدایت تکوینی عمومی از سایر موجودات مستثنا نیست. اما از یک امتیاز اساسی برخوردار است و آن مجهز بودن به دستگاه [[عقل]] و [[تفکر]] است. ولی در عین حال، در طول روزگاران گذشته، [[آدمی]] نتوانسته است قانونی فراگیر و کامل که متضمّن تأمین [[سعادت]] [[جامعه بشری]] باشد، ارائه دهد. همین خود نمایانگر آن است که [[هدایت تکوینی]] [[انسان]]، بر عهده عقل او گذاشته نشده و از اینجا است که ناگزیر، وجود دستگاه ادراکی دیگری در بین نوع [[انسانها]]، ضروری است. و آن، [[شعور]] و درکی است که [[وحی]] نامیده میشود. اما چون وحی اختصاص به افراد معینی از انسانها دارد، هدایت تکوینی سایر [[آدمیان]] به وسیله [[عصمت پیامبران]] تضمین میگردد. و چون [[پیغمبران]] که با وحی و [[نبوت]] مجهّز بودند، در هر [[زمان]] که ظاهر شدند، بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند، [[خدای متعال]]، [[هدایت]] بقیه [[مردم]] را با [[مأموریت]] [[دعوت]] و [[تبلیغ]] که به پیغمبران خود داده، تتمیم و تکمیل نمود. و از اینجاست که [[پیغمبر]] [[خدا]] باید به صفت [[عصمت]] متصف باشد..؛ زیرا چنانچه گذشت، [[تلقی وحی]] و [[حفظ]] و تبلیغ آن، سه رکن هدایت تکوینی میباشند و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد<ref>شیعه در اسلام، ص۸۵.</ref>. | ||
میتوان با تصرفات اندکی در این [[برهان]]، آن را به همان برهان اول برگرداند. به این صورت که بگوییم: اگر [[راه]] [[سعادت]] به [[انسان]] ارائه نشود، [[نقض غرض]] شده و [[آفرینش]] [[آدمی]]، لغو و [[بیهوده]] خواهد بود. از این رو میتوان گفت که "[[اراده تکوینی]]" [[خداوند]] به "[[هدایت تشریعی]]"[[انسان]] تعلق گرفته است. به عبارت دیگر، به اقتضای [[حکمت خداوند]] میبایست راه [[سعادت انسان]] به او نشان داده شود. پس "باید" [[انبیا]] و پیامآوران راه سعادت، [[وحی]] و [[پیام الهی]] را درست و کامل دریافت کرده، به همان صورت به امتهای خود برسانند. دور از احتمال نیست که مراد مرحوم [[علامه طباطبایی]] نیز همین بوده است؛ آنجا که میفرماید: مدلول وحی که یک [[سلسله]] دستوراتی است که [[اختلافات]] بشری را طبق اقتضای عصر رفع کرده و سعادت [[جامعه انسانی]] را تأمین مینماید، باید به گوش همین [[جامعه]]، با کفالت دستگاه آفرینش، برسد. [[بدیهی]] است که در این میانه، خطایی واقع نخواهد شد<ref>وحی یا شعور مرموز، ص۱۹.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۹۸-۱۰۵.</ref> | |||
== پاسخها و دیدگاههای متفرقه== | == پاسخها و دیدگاههای متفرقه== | ||
خط ۶۶: | خط ۴۸: | ||
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد حسین شریفی|شریفی]]''' و آقای دکتر '''[[حسن یوسفیان|یوسفیان]]''' در کتاب ''«[[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]»'' در اینباره گفتهاند: | | پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد حسین شریفی|شریفی]]''' و آقای دکتر '''[[حسن یوسفیان|یوسفیان]]''' در کتاب ''«[[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]»'' در اینباره گفتهاند: | ||
* | * '''[[بعثت]] و [[عصمت]]''': | ||
[[انسانها]] فطرتاً طالب [[سعادت]] و کمال خویش هستند و [[سعی]] میکنند تا [[بهترین]] و ارزندهترین راههای وصول به [[کمال نهایی]] را بیابند و بر محور آن، چرخ [[زندگی]] خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای [[درک]] و [[شناخت]] در [[اختیار]] همه انسانها قرار داده شده است؛ یعنی، [[حس]] و [[عقل]]، برای وصول به [[سعادت ابدی]] کافی نیستند. | |||
[[ضعف]]، نقصان و [[خطاپذیری]] [[شناخت حسی]] در این مورد پرواضح است. [[شناخت عقلانی]] نیز کافی نیست، زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را میشناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به [[حکمت خداوند]]، درمییابد که حتماً باید [[راه]] دیگری در [[اختیار انسان]] قرار گیرد و آن، [[راه وحی]] و [[نبوت]] است. عقل میگوید: بدون [[وحی]]، [[هدف خلقت]] به ثمر نمینشیند، و غرض [[خداوند]] از [[آفرینش]] [[نقص]] خواهد بود. | [[ضعف]]، نقصان و [[خطاپذیری]] [[شناخت حسی]] در این مورد پرواضح است. [[شناخت عقلانی]] نیز کافی نیست، زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را میشناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به [[حکمت خداوند]]، درمییابد که حتماً باید [[راه]] دیگری در [[اختیار انسان]] قرار گیرد و آن، [[راه وحی]] و [[نبوت]] است. عقل میگوید: بدون [[وحی]]، [[هدف خلقت]] به ثمر نمینشیند، و غرض [[خداوند]] از [[آفرینش]] [[نقص]] خواهد بود. | ||
خط ۸۳: | خط ۶۷: | ||
این با [[حکمت خداوند]] منافات دارد که در عین [[علم]] و قدرت بر [[حفظ]] و حراست از [[وحی]] "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، ارادهای نسبت به [[مصونیت]] آن از [[خطا]] و [[اشتباه]] و دستبردهای شیطانی و غیر آن نداشته باشد. زیرا، [[هدف]] خداوند از [[ارسال وحی]] به [[آدمیان]]، ارائه راه صواب و [[حق]] به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این پیام را با مصونیت کامل به آنها برساند، لازمه آن، [[نقض غرض]] خواهد بود و این نسبت به [[خداوند حکیم]] [[متعال]]، امری محال و نپذیرفتنی است<ref>آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.</ref>. بنابراین بیان، هم [[عصمت]] [[فرشته وحی]] ثابت میشود و هم [[عصمت پیامبر]] در هنگام تلقی و [[ابلاغ وحی]]. | این با [[حکمت خداوند]] منافات دارد که در عین [[علم]] و قدرت بر [[حفظ]] و حراست از [[وحی]] "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، ارادهای نسبت به [[مصونیت]] آن از [[خطا]] و [[اشتباه]] و دستبردهای شیطانی و غیر آن نداشته باشد. زیرا، [[هدف]] خداوند از [[ارسال وحی]] به [[آدمیان]]، ارائه راه صواب و [[حق]] به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این پیام را با مصونیت کامل به آنها برساند، لازمه آن، [[نقض غرض]] خواهد بود و این نسبت به [[خداوند حکیم]] [[متعال]]، امری محال و نپذیرفتنی است<ref>آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.</ref>. بنابراین بیان، هم [[عصمت]] [[فرشته وحی]] ثابت میشود و هم [[عصمت پیامبر]] در هنگام تلقی و [[ابلاغ وحی]]. | ||
* '''[[معجزه]] و عصمت''': [[دلیل عقلی]] دیگری که بر [[عصمت انبیا]] در [[مقام]] تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای معجزه به [[پیامبران]]، عقلاً دلالت میکند بر اینکه، [[دروغ]] در آنچه [[انبیا]] به خداوند نسبت میدهند راه ندارد<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.</ref>. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله [[تأیید]] و [[تصدیق]] او در گفتارش میباشد. حال اگر قرار باشد انبیا به [[دروغ]] چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین [[پیامبری]] با معجزه، در [[حکم]] تصادیق نمودن شخص [[دروغگو]] است، و تصدیق دروغگو [[قبیح]] و [[ناپسند]] است، و از [[خدای حکیم]] کار قبیح سر نمیزند. | |||
* '''[[معجزه]] و عصمت''': | |||
[[دلیل عقلی]] دیگری که بر [[عصمت انبیا]] در [[مقام]] تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای معجزه به [[پیامبران]]، عقلاً دلالت میکند بر اینکه، [[دروغ]] در آنچه [[انبیا]] به خداوند نسبت میدهند راه ندارد<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.</ref>. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله [[تأیید]] و [[تصدیق]] او در گفتارش میباشد. حال اگر قرار باشد انبیا به [[دروغ]] چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین [[پیامبری]] با معجزه، در [[حکم]] تصادیق نمودن شخص [[دروغگو]] است، و تصدیق دروغگو [[قبیح]] و [[ناپسند]] است، و از [[خدای حکیم]] کار قبیح سر نمیزند. | |||
بسیاری از پیشینیان و از جمله [[اشاعره]]، برای [[اثبات]] عصمت انبیا در مقام [[تبلیغ]]، به [[دلیل]] پیشگفته استناد کردهاند. ولی باید توجّه داشت، کسانی میتوانند به این دلیل [[تمسک]] نمایند که [[حُسن و قبح]] [[عقلی]] را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با [[قطع]] نظر از [[شرع]]، چیزهایی وجود دارد که [[عقل انسانها]] مستقلاً، [[زشتی]] یا [[زیبایی]] آنها را [[درک]] میکند. مثلاً: [[عقل]] در این [[حکم]] که "[[تصدیق]] شخص [[دروغگو]] [[ناپسند]] است" احتیاجی به بیان [[خداوند]] و [[اولیای دین]] ندارد. | بسیاری از پیشینیان و از جمله [[اشاعره]]، برای [[اثبات]] عصمت انبیا در مقام [[تبلیغ]]، به [[دلیل]] پیشگفته استناد کردهاند. ولی باید توجّه داشت، کسانی میتوانند به این دلیل [[تمسک]] نمایند که [[حُسن و قبح]] [[عقلی]] را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با [[قطع]] نظر از [[شرع]]، چیزهایی وجود دارد که [[عقل انسانها]] مستقلاً، [[زشتی]] یا [[زیبایی]] آنها را [[درک]] میکند. مثلاً: [[عقل]] در این [[حکم]] که "[[تصدیق]] شخص [[دروغگو]] [[ناپسند]] است" احتیاجی به بیان [[خداوند]] و [[اولیای دین]] ندارد. | ||
خط ۹۶: | خط ۸۳: | ||
پاسخی که میتوان به این اشکال داد این است که عقلای عالم گاه در مورد اهداف خود سهلانگاری کرده، رسیدن به برخی از خواستههایشان را کافی میدانند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. همچنین عقلا در امور مهم، حداکثر تلاش خود را به کار میبرند تا [[بهترین]] و [[شایستهترین]] افراد را برای [[ابلاغ]] پیامهای خود [[انتخاب]] نمایند و اگر گاه در این کار [[توفیق]] نمییابند، به خاطر [[جهل]] یا [[ناتوانی]] آنهاست. امّا خداوندی که او را با صفاتی همچون [[علم]]، [[حکمت]] و [[قدرت]] میشناسیم، نه در اهداف خود [[مسامحه]] میکند، و نه نسبت احوال [[بندگان]] [[جاهل]] است و نه از [[حفظ]] [[پیام]] خود [[ناتوان]]. | پاسخی که میتوان به این اشکال داد این است که عقلای عالم گاه در مورد اهداف خود سهلانگاری کرده، رسیدن به برخی از خواستههایشان را کافی میدانند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. همچنین عقلا در امور مهم، حداکثر تلاش خود را به کار میبرند تا [[بهترین]] و [[شایستهترین]] افراد را برای [[ابلاغ]] پیامهای خود [[انتخاب]] نمایند و اگر گاه در این کار [[توفیق]] نمییابند، به خاطر [[جهل]] یا [[ناتوانی]] آنهاست. امّا خداوندی که او را با صفاتی همچون [[علم]]، [[حکمت]] و [[قدرت]] میشناسیم، نه در اهداف خود [[مسامحه]] میکند، و نه نسبت احوال [[بندگان]] [[جاهل]] است و نه از [[حفظ]] [[پیام]] خود [[ناتوان]]. | ||
* '''[[هدایت تکوینی]] و [[عصمت]]''': [[دلیل]] دیگری که [[علامه طباطبایی]]<ref>شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.</ref> به آن اشاره کردهاند این است که دریافت، حفظ و [[ابلاغ وحی]]، سه رکن هدایت تکوینی است و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره هدایت تکوینی و [[تشریعی]] ضروری مینماید. | |||
* '''[[هدایت تکوینی]] و [[عصمت]]''': | |||
[[دلیل]] دیگری که [[علامه طباطبایی]]<ref>شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.</ref> به آن اشاره کردهاند این است که دریافت، حفظ و [[ابلاغ وحی]]، سه رکن هدایت تکوینی است و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره هدایت تکوینی و [[تشریعی]] ضروری مینماید. | |||
در [[هدایت تشریعی]]، فقط [[راهنمایی]] و نشان دادن [[راه]]، صورت میپذیرد. [[اوامر و نواهی الهی]] که در [[قرآن]] و [[سنت]] بیان شده، همگی از مصادیق [[هدایت]] تشریعیاند که راه [[سعادت]] و [[چاه]] [[شقاوت]] را به [[بشریت]] مینمایانند. در این میان، [[آدمی]] هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، میتواند گوش سپارد و هر راهی را که میخواهد، برگزیند. {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>. خلاصه آنکه اساس هدایت تشریعی و رکن مهم آن را [[اختیار انسان]] تشکیل میدهد. | در [[هدایت تشریعی]]، فقط [[راهنمایی]] و نشان دادن [[راه]]، صورت میپذیرد. [[اوامر و نواهی الهی]] که در [[قرآن]] و [[سنت]] بیان شده، همگی از مصادیق [[هدایت]] تشریعیاند که راه [[سعادت]] و [[چاه]] [[شقاوت]] را به [[بشریت]] مینمایانند. در این میان، [[آدمی]] هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، میتواند گوش سپارد و هر راهی را که میخواهد، برگزیند. {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>. خلاصه آنکه اساس هدایت تشریعی و رکن مهم آن را [[اختیار انسان]] تشکیل میدهد. |