دلایل عقلی عصمت انبیاء در مقام تلقی وحی چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۳: خط ۱۳:
متکلمان ادله عقلی متعددی بر عصمت انبیا در مقام دریافت و تلقی وحی اقامه کرده‌اند که بارزترین انها به شرح ذیل است:
متکلمان ادله عقلی متعددی بر عصمت انبیا در مقام دریافت و تلقی وحی اقامه کرده‌اند که بارزترین انها به شرح ذیل است:


'''[[بعثت]] و [[عصمت]]''':  
'''[[بعثت]] و [[عصمت]]- (نقض غرض)''':  


[[انسان‌ها]] فطرتاً طالب [[سعادت]] و کمال خویش هستند و [[سعی]] می‌کنند تا [[بهترین]] و ارزنده‌ترین راه‌های وصول به [[کمال نهایی]] را بیابند و بر محور آن، چرخ [[زندگی]] خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای [[درک]] و [[شناخت]] در [[اختیار]] همه انسان‌ها قرار داده شده است؛ یعنی، [[حس]] و [[عقل]]، برای وصول به [[سعادت ابدی]] کافی نیستند.
[[انسان‌ها]] فطرتاً طالب [[سعادت]] و کمال خویش هستند و [[سعی]] می‌کنند تا [[بهترین]] و ارزنده‌ترین راه‌های وصول به [[کمال نهایی]] را بیابند و بر محور آن، چرخ [[زندگی]] خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای [[درک]] و [[شناخت]] در [[اختیار]] همه انسان‌ها قرار داده شده است؛ یعنی، [[حس]] و [[عقل]]، برای وصول به [[سعادت ابدی]] کافی نیستند. [[ضعف]]، نقصان و [[خطاپذیری]] [[شناخت حسی]] در این مورد پرواضح است. [[شناخت عقلانی]] نیز کافی نیست، زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را می‌شناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به [[حکمت خداوند]]، درمی‌یابد که حتماً باید [[راه]] دیگری در [[اختیار انسان]] قرار گیرد و آن، [[راه وحی]] و [[نبوت]] است. عقل می‌گوید: بدون [[وحی]]، [[هدف خلقت]] به ثمر نمی‌نشیند، و غرض [[خداوند]] از [[آفرینش]] [[نقص]] خواهد بود.
 
[[ضعف]]، نقصان و [[خطاپذیری]] [[شناخت حسی]] در این مورد پرواضح است. [[شناخت عقلانی]] نیز کافی نیست، زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را می‌شناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به [[حکمت خداوند]]، درمی‌یابد که حتماً باید [[راه]] دیگری در [[اختیار انسان]] قرار گیرد و آن، [[راه وحی]] و [[نبوت]] است. عقل می‌گوید: بدون [[وحی]]، [[هدف خلقت]] به ثمر نمی‌نشیند، و غرض [[خداوند]] از [[آفرینش]] [[نقص]] خواهد بود.
 
[[قرآن کریم]] درباره [[هدف بعثت انبیا]] می‌فرماید: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref> که در واقع [[ارشاد]] به همین [[دلیل عقلی]] است؛ زیرا، اگر خداوند از [[طریق وحی]]، راه سعادت و کمال [[آدمی]] را به او نشان نمی‌داد، [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نبود و انسان‌ها می‌توانستند عذر بیاورند که خداوند ابزار کافی برای شناخت راه و وصول به آن را در اختیار آنها قرار نداده است. امّا [[خدای حکیم]]، با ارسال [[انبیا]] و انزال وحی، حجت را بر انسان‌ها تمام نمود.


حال با تمسّک به این دلیل عقلی که [[ضرورت وحی]] و نبوت را [[اثبات]] می‌کند، می‌توان [[ضرورت]] عصمت و [[مصونیت وحی]] [[الهی]] را از هر گونه [[سهو]] و اشتباهی و همچنین [[عصمت]] [[ملائکه]] [[مأمور]] [[پیام الهی]] را [[اثبات]] کرد؛ زیرا در غیر این صورت، [[هدف از بعثت انبیا]] تأمین نخواهد شد<ref>جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۵۴۳-۵۵۱ و ۶۳۷؛ همچنین ر.ک: قواعد المرام، ص۱۲۵-۱۲۷؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۱۰۳.</ref>.
حال با تمسّک به این دلیل عقلی که [[ضرورت وحی]] و نبوت را [[اثبات]] می‌کند، می‌توان [[ضرورت]] عصمت و [[مصونیت وحی]] [[الهی]] را از هر گونه [[سهو]] و اشتباهی و همچنین [[عصمت]] [[ملائکه]] [[مأمور]] [[پیام الهی]] را [[اثبات]] کرد؛ زیرا در غیر این صورت، [[هدف از بعثت انبیا]] تأمین نخواهد شد<ref>جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۵۴۳-۵۵۱ و ۶۳۷؛ همچنین ر.ک: قواعد المرام، ص۱۲۵-۱۲۷؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۱۰۳.</ref>.


به بیان دیگر: با توجه به سه صفت: [[علم]]، [[قدرت]] و [[حکمت]]، به خوبی مصونیت وحی الهی از هر گونه [[تصرف]] عمدی یا سهوی به اثبات می‌رسد، زیرا: اگر [[خداوند]] "نداند" که از چه راهی و توسط چه کسانی [[پیام]] خویش و [[راه]] [[سعادت]] - راهی که هر گونه [[انحراف]] در جزئی از آن، موجب بی‌اثر شدن بقیه اجزا و اختلال در آنها خواهد شد- را به [[انسان‌ها]] برساند، این مسأله با علم بی پایان خداوند سازگار نیست؛ زیرا که او به هر چیز [[آگاهی]] دارد. {{متن قرآن|إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«که او به هر چیزی داناست» سوره شوری، آیه ۱۲.</ref>.
به بیان دیگر: با توجه به سه صفت: [[علم]]، [[قدرت]] و [[حکمت]]، به خوبی مصونیت وحی الهی از هر گونه [[تصرف]] عمدی یا سهوی به اثبات می‌رسد، زیرا: اگر [[خداوند]] "نداند" که از چه راهی و توسط چه کسانی [[پیام]] خویش و [[راه]] [[سعادت]] را به [[انسان‌ها]] برساند، این مسأله با علم بی پایان خداوند سازگار نیست؛ زیرا که او به هر چیز [[آگاهی]] دارد. {{متن قرآن|إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«که او به هر چیزی داناست» سوره شوری، آیه ۱۲.</ref> و اگر [[خداوند]] "نتواند" [[راه]] [[نجات]] و [[پیام]] [[سعادت]] خویش را از دستبرد [[انحرافات]] و تصرفات [[شیطانی]] و [[انسانی]] محفوظ دارد. لازمه‌اش [[نقص]] و [[ضعف]] در [[قدرت الهی]] است و حال آنکه او بر هر چیزی [[قدرت]] دارد؛ {{متن قرآن|أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره فصلت، آیه ۳۹.</ref>. این با [[حکمت خداوند]] منافات دارد که در عین [[علم]] و قدرت بر [[حفظ]] و حراست از [[وحی]] "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، اراده‌ای نسبت به [[مصونیت]] آن از [[خطا]] و [[اشتباه]] و دستبردهای شیطانی و غیر آن نداشته باشد. زیرا، [[هدف]] خداوند از [[ارسال وحی]] به [[آدمیان]]، ارائه راه صواب و [[حق]] به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این پیام را با مصونیت کامل به آنها برساند، لازمه آن، [[نقض غرض]] خواهد بود و این نسبت به [[خداوند حکیم]] [[متعال]]، امری محال و نپذیرفتنی است<ref>آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.</ref>. بنابراین بیان، هم [[عصمت]] [[فرشته وحی]] ثابت می‌شود و هم [[عصمت پیامبر]] در هنگام تلقی و [[ابلاغ وحی]].<ref>[[مهدی مهدوی اعلاء|مهدوی اعلاء، مهدی]]، [[علی رضا خاتم شیشه‌بر|خاتم شیشه‌بر، علی رضا]]، [[بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء‌ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی (مقاله)|بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء‌؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی]]، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۹۸-۱۰۵.</ref>


و اگر [[خداوند]] "نتواند" [[راه]] [[نجات]] و [[پیام]] [[سعادت]] خویش را از دستبرد [[انحرافات]] و تصرفات [[شیطانی]] و [[انسانی]] محفوظ دارد. لازمه‌اش [[نقص]] و [[ضعف]] در [[قدرت الهی]] است و حال آنکه او بر هر چیزی [[قدرت]] دارد؛ {{متن قرآن|أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره فصلت، آیه ۳۹.</ref>.
* '''[[معجزه]] و عصمت''':
 
این با [[حکمت خداوند]] منافات دارد که در عین [[علم]] و قدرت بر [[حفظ]] و حراست از [[وحی]] "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، اراده‌ای نسبت به [[مصونیت]] آن از [[خطا]] و [[اشتباه]] و دستبردهای شیطانی و غیر آن نداشته باشد. زیرا، [[هدف]] خداوند از [[ارسال وحی]] به [[آدمیان]]، ارائه راه صواب و [[حق]] به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این پیام را با مصونیت کامل به آنها برساند، لازمه آن، [[نقض غرض]] خواهد بود و این نسبت به [[خداوند حکیم]] [[متعال]]، امری محال و نپذیرفتنی است<ref>آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.</ref>. بنابراین بیان، هم [[عصمت]] [[فرشته وحی]] ثابت می‌شود و هم [[عصمت پیامبر]] در هنگام تلقی و [[ابلاغ وحی]].
* '''[[معجزه]] و عصمت''': [[دلیل عقلی]] دیگری که بر [[عصمت انبیا]] در [[مقام]] تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای معجزه به [[پیامبران]]، عقلاً دلالت می‌کند بر اینکه، [[دروغ]] در آن‌چه [[انبیا]] به خداوند نسبت می‌دهند راه ندارد<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.</ref>. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله [[تأیید]] و [[تصدیق]] او در گفتارش می‌باشد. حال اگر قرار باشد انبیا به [[دروغ]] چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین [[پیامبری]] با معجزه، در [[حکم]] تصادیق نمودن شخص [[دروغگو]] است، و تصدیق دروغگو [[قبیح]] و [[ناپسند]] است، و از [[خدای حکیم]] کار قبیح سر نمی‌زند.
 
بسیاری از پیشینیان و از جمله [[اشاعره]]، برای [[اثبات]] عصمت انبیا در مقام [[تبلیغ]]، به [[دلیل]] پیش‌گفته استناد کرده‌اند. ولی باید توجّه داشت، کسانی می‌توانند به این دلیل [[تمسک]] نمایند که [[حُسن و قبح]] [[عقلی]] را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با [[قطع]] نظر از [[شرع]]، چیز‌هایی وجود دارد که [[عقل انسان‌ها]] مستقلاً، [[زشتی]] یا [[زیبایی]] آنها را [[درک]] می‌کند. مثلاً: [[عقل]] در این [[حکم]] که "[[تصدیق]] شخص [[دروغگو]] [[ناپسند]] است" احتیاجی به بیان [[خداوند]] و [[اولیای دین]] ندارد.
 
بنابراین، از دیدگاه کسانی مانند [[اشاعره]] - که با صرف نظر از حکم [[شارع]]، منکر هر [[حسن و قبح]]ی هستند و می‌گویند: {{عربی|الحسن ما حسنه الشارع}}؛ هر کاری که خداوند انجام دهد و آن را [[نیکو]] بداند، همان [[پسندیده]] است – اعطای [[معجزه]] به کسی که [[افترا]] به [[خدا]] ببندد و به [[دروغ]] چیزی را به او نسبت دهد، قاعدتاً نباید مانعی داشته باشد! از این رو طبق این مبنا، نمی‌توان با دلیل [[اعجاز]]، [[عصمت انبیا]] در این [[مقام]] را [[اثبات]] نمود<ref>دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.</ref>.


همچنان که اشاره شد، بسیاری از کسانی که به این دلیل استناد کرده‌اند، تنها در صدد بوده‌اند که [[کذب]] و دروغ در مقام [[ابلاغ وحی]] را با آن [[نفی]] کنند. اما [[علامه طباطبایی]] آن را توسعه داده و [[خطا]] در [[تلقی وحی]] و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را هم مشمول آن دانسته‌اند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶.</ref>.
[[دلیل عقلی]] دیگری که بر [[عصمت انبیا]] در [[مقام]] تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای معجزه به [[پیامبران]]، عقلاً دلالت می‌کند بر اینکه، [[دروغ]] در آن‌چه [[انبیا]] به خداوند نسبت می‌دهند راه ندارد<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.</ref>. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله [[تأیید]] و [[تصدیق]] او در گفتارش می‌باشد. حال اگر قرار باشد انبیا به [[دروغ]] چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین [[پیامبری]] با معجزه، در [[حکم]] تصادیق نمودن شخص [[دروغگو]] است، و تصدیق دروغگو [[قبیح]] و [[ناپسند]] است، و از [[خدای حکیم]] کار قبیح سر نمی‌زند.


به گفته ایشان، تصدیق نمودن آورنده معجزه، همچنان که دلالت بر نفی کذب او دارد، نشان می‌دهد که [[پیامبر]]، [[وحی]] را درست دریافت نموده و در مقام ابلاغ نیز اشتباهی صورت نگرفته است؛ زیرا که تصدیق کذب [[قبیح]] است، تصدیق [[باطل]] و خلاف [[حق]] نیز ناپسند است؛ یعنی، اگر در محتوای وحی تغییری صورت گیرد. هر چند از روی خطا و اشتباه و [[فراموشی]] – تصدیق نمودن دعوتی که متضمن این [[انحرافات]] است، [[مخالف]] با [[حکمت خداوند]] می‌باشد.
کسانی می‌توانند به این دلیل [[تمسک]] نمایند که [[حُسن و قبح]] [[عقلی]] را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با [[قطع]] نظر از [[شرع]]، چیز‌هایی وجود دارد که [[عقل انسان‌ها]] مستقلاً، [[زشتی]] یا [[زیبایی]] آنها را [[درک]] می‌کند. مثلاً: [[عقل]] در این [[حکم]] که "[[تصدیق]] شخص [[دروغگو]] [[ناپسند]] است" احتیاجی به بیان [[خداوند]] و [[اولیای دین]] ندارد. بنابراین، از دیدگاه کسانی مانند [[اشاعره]] - که با صرف نظر از حکم [[شارع]]، منکر هر [[حسن و قبح]]ی هستند و می‌گویند: {{عربی|الحسن ما حسنه الشارع}}؛ هر کاری که خداوند انجام دهد و آن را [[نیکو]] بداند، همان [[پسندیده]] است اعطای [[معجزه]] به کسی که [[افترا]] به [[خدا]] ببندد و به [[دروغ]] چیزی را به او نسبت دهد، قاعدتاً نباید مانعی داشته باشد! از این رو طبق این مبنا، نمی‌توان با دلیل [[اعجاز]]، [[عصمت انبیا]] در این [[مقام]] را [[اثبات]] نمود<ref>دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.</ref>.


ممکن است گفته شود نمی‌توان از [[ناحیه]] عقل دلیلی بر [[قبح]] تصدیق خبر مشتمل بر خطا و اشتباه و حتّی [[تصدیق]] خبری که مشتمل بر [[دروغ]] باشد‌، یافت؛ زیرا معمولاً عقلای عالم برای رساندن پیام‌های خود از افرادی استفاده می‌کنند که احتمال خطای آنها و یا حتّی کوتاهی و [[سهل‌انگاری]] آنها وجود دارد. امّا در عین حال، این باعث نمی‌شود که از واسطه قرار دادن چنین افرادی برای انتقال پیام‌های خود اجتناب ورزند.
همچنان که اشاره شد، بسیاری از کسانی که به این دلیل استناد کرده‌اند، تنها در صدد بوده‌اند که [[کذب]] و دروغ در مقام [[ابلاغ وحی]] را با آن [[نفی]] کنند. اما [[علامه طباطبایی]] آن را توسعه داده و [[خطا]] در [[تلقی وحی]] و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را هم مشمول آن دانسته‌اند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶.</ref>. به گفته ایشان، تصدیق نمودن آورنده معجزه، همچنان که دلالت بر نفی کذب او دارد، نشان می‌دهد که [[پیامبر]]، [[وحی]] را درست دریافت نموده و در مقام ابلاغ نیز اشتباهی صورت نگرفته است؛ زیرا که تصدیق کذب [[قبیح]] است، تصدیق [[باطل]] و خلاف [[حق]] نیز ناپسند است؛ یعنی، اگر در محتوای وحی تغییری صورت گیرد. هر چند از روی خطا و اشتباه و [[فراموشی]] – تصدیق نمودن دعوتی که متضمن این [[انحرافات]] است، [[مخالف]] با [[حکمت خداوند]] می‌باشد.


پاسخی که می‌توان به این اشکال داد این است که عقلای عالم گاه در مورد اهداف خود سهل‌انگاری کرده، رسیدن به برخی از خواسته‌هایشان را کافی می‌دانند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. همچنین عقلا در امور مهم، حداکثر تلاش خود را به کار می‌برند تا [[بهترین]] و [[شایسته‌ترین]] افراد را برای [[ابلاغ]] پیام‌های خود [[انتخاب]] نمایند و اگر گاه در این کار [[توفیق]] نمی‌یابند، به خاطر [[جهل]] یا [[ناتوانی]] آنهاست. امّا خداوندی که او را با صفاتی همچون [[علم]]، [[حکمت]] و [[قدرت]] می‌شناسیم، نه در اهداف خود [[مسامحه]] می‌کند، و نه نسبت احوال [[بندگان]] [[جاهل]] است و نه از [[حفظ]] [[پیام]] خود [[ناتوان]].
* '''[[هدایت تکوینی]] و [[عصمت]]''':
* '''[[هدایت تکوینی]] و [[عصمت]]''': [[دلیل]] دیگری که [[علامه طباطبایی]]<ref>شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.</ref> به آن اشاره کرده‌اند این است که دریافت، حفظ و [[ابلاغ وحی]]، سه رکن هدایت تکوینی است و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره هدایت تکوینی و [[تشریعی]] ضروری می‌نماید.


در [[هدایت تشریعی]]، فقط [[راهنمایی]] و نشان دادن [[راه]]، صورت می‌پذیرد. [[اوامر و نواهی الهی]] که در [[قرآن]] و [[سنت]] بیان شده، همگی از مصادیق [[هدایت]] تشریعی‌اند که راه [[سعادت]] و [[چاه]] [[شقاوت]] را به [[بشریت]] می‌نمایانند. در این میان، [[آدمی]] هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، می‌تواند گوش سپارد و هر راهی را که می‌خواهد، برگزیند. {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>. خلاصه آن‌که اساس هدایت تشریعی و رکن مهم آن را [[اختیار انسان]] تشکیل می‌دهد.
[[دلیل]] دیگری که [[علامه طباطبایی]]<ref>شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.</ref> به آن اشاره کرده‌اند این است که دریافت، حفظ و [[ابلاغ وحی]]، سه رکن هدایت تکوینی است و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره هدایت تکوینی و [[تشریعی]] ضروری می‌نماید.


امّا هدایت تکوینی را می‌توان به "رساندن به مقصد" معنا کرد<ref>ر.ک: المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.</ref>. در [[هدایت تکوینی]] [[سخن]] از [[اختیار]] و [[انتخاب]] آزادانه نیست. [[انسان]] و سایر موجودات، در این عرصه بی‌اختیار ۔ طوعاً او کرهاً - به سوی مقصدی که او فراهم دیده در حرکتند.
در [[هدایت تشریعی]]، فقط [[راهنمایی]] و نشان دادن [[راه]]، صورت می‌پذیرد. [[اوامر و نواهی الهی]] که در [[قرآن]] و [[سنت]] بیان شده، همگی از مصادیق [[هدایت]] تشریعی‌اند که راه [[سعادت]] و [[چاه]] [[شقاوت]] را به [[بشریت]] می‌نمایانند. در این میان، [[آدمی]] هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، می‌تواند گوش سپارد و هر راهی را که می‌خواهد، برگزیند. {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>. خلاصه آن‌که اساس هدایت تشریعی و رکن مهم آن را [[اختیار انسان]] تشکیل می‌دهد. امّا هدایت تکوینی را می‌توان به "رساندن به مقصد" معنا کرد<ref>ر.ک: المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.</ref>. در [[هدایت تکوینی]] [[سخن]] از [[اختیار]] و [[انتخاب]] آزادانه نیست. [[انسان]] و سایر موجودات، در این عرصه بی‌اختیار ۔ طوعاً او کرهاً - به سوی مقصدی که او فراهم دیده در حرکتند.


مثلاً، [[خداوند]] در [[قرآن]]، درباره [[زندگی]] [[زنبور عسل]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ}}<ref>«و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.</ref>. معنای [[وحی]] در اینجا آن نیست که [[حکم]] و فرمانی صادر نمودیم که {{متن قرآن|أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا...}} آنگاه زنبور عسل درباره [[اطاعت]] از این [[فرمان]]، [[تصمیم‌گیری]] نمود و... بلکه بدین معنا است که [[خلقت]] و [[آفرینش]] زنبور عسل این گونه بوده است، و تکویناً در نهاد او میل و غریزه‌ای قرار داده شده که او را به سوی کمال خویش می‌راند.
مثلاً، [[خداوند]] در [[قرآن]]، درباره [[زندگی]] [[زنبور عسل]] می‌فرماید: {{متن قرآن|وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ}}<ref>«و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.</ref>. معنای [[وحی]] در اینجا آن نیست که [[حکم]] و فرمانی صادر نمودیم که {{متن قرآن|أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا...}} آنگاه زنبور عسل درباره [[اطاعت]] از این [[فرمان]]، [[تصمیم‌گیری]] نمود و... بلکه بدین معنا است که [[خلقت]] و [[آفرینش]] زنبور عسل این گونه بوده است، و تکویناً در نهاد او میل و غریزه‌ای قرار داده شده که او را به سوی کمال خویش می‌راند.
خط ۵۱: خط ۳۹:
با توجه به آنچه گذشت، [[دلیل]] سوّم بر [[عصمت انبیا]] در دریافت و [[ابلاغ وحی]] آن است که تمام موجودات عالم با هدایت تکوینی [[الهی]] به سوی کمال خویش رهسپارند<ref>این مطلب، خود، یکی از دلایل اثبات وجود خدا شمرده شده است. استاد شهید مطهری، در این مورد می‌گوید: «از جمله آثار و علایمی که در خلقت موجودات مشاهده می‌شود و دلیل بر دخالت نوعی قصد و عمد و تدبیر است «راه‌یابی» اشیاء است، هر موجودی علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی، از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو، راه خود را به سوی آینده می‌شناسد... [و وجود این نیرو] دلیل و مؤید وجود قدرت مدبری است که بر موجودات سیطره دارد و آنها را تدبیر می‌کند» (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۸۷).</ref>. انسان نیز در برخورداری از هدایت تکوینی عمومی از سایر موجودات مستثنا نیست. اما از یک امتیاز اساسی برخوردار است و آن مجهز بودن به دستگاه [[عقل]] و [[تفکر]] است. ولی در عین حال، در طول روزگاران گذشته، [[آدمی]] نتوانسته است قانونی فراگیر و کامل که متضمّن تأمین [[سعادت]] [[جامعه بشری]] باشد، ارائه دهد. همین خود نمایان‌گر آن است که [[هدایت تکوینی]] [[انسان]]، بر عهده عقل او گذاشته نشده و از اینجا است که ناگزیر، وجود دستگاه ادراکی دیگری در بین نوع [[انسان‌ها]]، ضروری است. و آن، [[شعور]] و درکی است که [[وحی]] نامیده می‌شود. اما چون وحی اختصاص به افراد معینی از انسان‌ها دارد، هدایت تکوینی سایر [[آدمیان]] به وسیله [[عصمت پیامبران]] تضمین می‌گردد. و چون [[پیغمبران]] که با وحی و [[نبوت]] مجهّز بودند، در هر [[زمان]] که ظاهر شدند، بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند، [[خدای متعال]]، [[هدایت]] بقیه [[مردم]] را با [[مأموریت]] [[دعوت]] و [[تبلیغ]] که به پیغمبران خود داده، تتمیم و تکمیل نمود. و از اینجاست که [[پیغمبر]] [[خدا]] باید به صفت [[عصمت]] متصف باشد..؛ زیرا چنان‌چه گذشت، [[تلقی وحی]] و [[حفظ]] و تبلیغ آن، سه رکن هدایت تکوینی می‌باشند و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد<ref>شیعه در اسلام، ص۸۵.</ref>.
با توجه به آنچه گذشت، [[دلیل]] سوّم بر [[عصمت انبیا]] در دریافت و [[ابلاغ وحی]] آن است که تمام موجودات عالم با هدایت تکوینی [[الهی]] به سوی کمال خویش رهسپارند<ref>این مطلب، خود، یکی از دلایل اثبات وجود خدا شمرده شده است. استاد شهید مطهری، در این مورد می‌گوید: «از جمله آثار و علایمی که در خلقت موجودات مشاهده می‌شود و دلیل بر دخالت نوعی قصد و عمد و تدبیر است «راه‌یابی» اشیاء است، هر موجودی علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی، از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو، راه خود را به سوی آینده می‌شناسد... [و وجود این نیرو] دلیل و مؤید وجود قدرت مدبری است که بر موجودات سیطره دارد و آنها را تدبیر می‌کند» (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۸۷).</ref>. انسان نیز در برخورداری از هدایت تکوینی عمومی از سایر موجودات مستثنا نیست. اما از یک امتیاز اساسی برخوردار است و آن مجهز بودن به دستگاه [[عقل]] و [[تفکر]] است. ولی در عین حال، در طول روزگاران گذشته، [[آدمی]] نتوانسته است قانونی فراگیر و کامل که متضمّن تأمین [[سعادت]] [[جامعه بشری]] باشد، ارائه دهد. همین خود نمایان‌گر آن است که [[هدایت تکوینی]] [[انسان]]، بر عهده عقل او گذاشته نشده و از اینجا است که ناگزیر، وجود دستگاه ادراکی دیگری در بین نوع [[انسان‌ها]]، ضروری است. و آن، [[شعور]] و درکی است که [[وحی]] نامیده می‌شود. اما چون وحی اختصاص به افراد معینی از انسان‌ها دارد، هدایت تکوینی سایر [[آدمیان]] به وسیله [[عصمت پیامبران]] تضمین می‌گردد. و چون [[پیغمبران]] که با وحی و [[نبوت]] مجهّز بودند، در هر [[زمان]] که ظاهر شدند، بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند، [[خدای متعال]]، [[هدایت]] بقیه [[مردم]] را با [[مأموریت]] [[دعوت]] و [[تبلیغ]] که به پیغمبران خود داده، تتمیم و تکمیل نمود. و از اینجاست که [[پیغمبر]] [[خدا]] باید به صفت [[عصمت]] متصف باشد..؛ زیرا چنان‌چه گذشت، [[تلقی وحی]] و [[حفظ]] و تبلیغ آن، سه رکن هدایت تکوینی می‌باشند و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد<ref>شیعه در اسلام، ص۸۵.</ref>.


نقد و بررسی: به نظر می‌رسد این بیان برهانی نباشد. زیرا:
می‌توان با تصرفات اندکی در این [[برهان]]، آن را به همان برهان اول برگرداند. به این صورت که بگوییم: اگر [[راه]] [[سعادت]] به [[انسان]] ارائه نشود، [[نقض غرض]] شده و [[آفرینش]] [[آدمی]]، لغو و [[بیهوده]] خواهد بود. از این رو می‌توان گفت که "[[اراده تکوینی]]" [[خداوند]] به "[[هدایت تشریعی]]"[[انسان]] تعلق گرفته است. به عبارت دیگر، به اقتضای [[حکمت خداوند]] می‌بایست راه [[سعادت انسان]] به او نشان داده شود. پس "باید" [[انبیا]] و پیام‌آوران راه سعادت، [[وحی]] و [[پیام الهی]] را درست و کامل دریافت کرده، به همان صورت به امت‌های خود برسانند. دور از احتمال نیست که مراد مرحوم [[علامه طباطبایی]] نیز همین بوده است؛ آنجا که می‌فرماید: مدلول وحی که یک [[سلسله]] دستوراتی است که [[اختلافات]] بشری را طبق اقتضای عصر رفع کرده و سعادت [[جامعه انسانی]] را تأمین می‌نماید، باید به گوش همین [[جامعه]]، با کفالت دستگاه آفرینش، برسد. [[بدیهی]] است که در این میانه، خطایی واقع نخواهد شد<ref>وحی یا شعور مرموز، ص۱۹.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۹۸-۱۰۵.</ref>
 
'''اولاً''': نمی‌توان از وجود هدایت تکوینی در سایر موجودات و راهیابی غریزی آنها به سوی [[هدف]] و کمال خود، چنین نتیجه‌گیری کرد که [[انسان]] نیز باید از این هدایت تکوینی برخوردار باشد.
 
'''ثانیاً''': اینکه [[عقل انسان‌ها]] در طول سالیان متمادی نتوانسته است [[قانون]] کاملی برای [[سعادت بشر]] سامان دهد، لزوماً بدان معنا نیست که هدایت تکوینی[[بشر]] در هیچ زمانی به عهده عقل او گذاشته نشده است. یعنی، با این بیان نیاز به وحی در همه زمان‌ها [[اثبات]] نمی‌شود. چون این احتمال- هر چند بسیار [[ضعیف]] باشد- وجود دارد که [[عقل انسان]] در [[آینده]] چنان کامل شود که بتواند قانونی کامل و [[سعادت‌بخش]] را تدوین کند.
 
البته می‌توان با تصرفات اندکی در این [[برهان]]، آن را به همان برهان اول برگرداند. به این صورت که بگوییم: اگر [[راه]] [[سعادت]] به [[انسان]] ارائه نشود، [[نقض غرض]] شده و [[آفرینش]] [[آدمی]]، لغو و [[بیهوده]] خواهد بود. از این رو می‌توان گفت که "[[اراده تکوینی]]" [[خداوند]] به "[[هدایت تشریعی]]"[[انسان]] تعلق گرفته است. به عبارت دیگر، به اقتضای [[حکمت خداوند]] می‌بایست راه [[سعادت انسان]] به او نشان داده شود. پس "باید" [[انبیا]] و پیام‌آوران راه سعادت، [[وحی]] و [[پیام الهی]] را درست و کامل دریافت کرده، به همان صورت به امت‌های خود برسانند. دور از احتمال نیست که مراد مرحوم [[علامه طباطبایی]] نیز همین بوده است؛ آنجا که می‌فرماید: مدلول وحی که یک [[سلسله]] دستوراتی است که [[اختلافات]] بشری را طبق اقتضای عصر رفع کرده و سعادت [[جامعه انسانی]] را تأمین می‌نماید، باید به گوش همین [[جامعه]]، با کفالت دستگاه آفرینش، برسد. [[بدیهی]] است که در این میانه، خطایی واقع نخواهد شد<ref>وحی یا شعور مرموز، ص۱۹.</ref>»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۹۸-۱۰۵.</ref>


== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه==
== پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه==
خط ۶۶: خط ۴۸:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد حسین شریفی|شریفی]]''' و آقای دکتر '''[[حسن یوسفیان|یوسفیان]]''' در کتاب ''«[[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:
| پاسخ = حجت الاسلام و المسلمین دکتر '''[[احمد حسین شریفی|شریفی]]''' و آقای دکتر '''[[حسن یوسفیان|یوسفیان]]''' در کتاب ''«[[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]»'' در این‌باره گفته‌‌اند:


* «'''[[بعثت]] و [[عصمت]]''': [[انسان‌ها]] فطرتاً طالب [[سعادت]] و کمال خویش هستند و [[سعی]] می‌کنند تا [[بهترین]] و ارزنده‌ترین راه‌های وصول به [[کمال نهایی]] را بیابند و بر محور آن، چرخ [[زندگی]] خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای [[درک]] و [[شناخت]] در [[اختیار]] همه انسان‌ها قرار داده شده است؛ یعنی، [[حس]] و [[عقل]]، برای وصول به [[سعادت ابدی]] کافی نیستند.
* '''[[بعثت]] و [[عصمت]]''':
 
[[انسان‌ها]] فطرتاً طالب [[سعادت]] و کمال خویش هستند و [[سعی]] می‌کنند تا [[بهترین]] و ارزنده‌ترین راه‌های وصول به [[کمال نهایی]] را بیابند و بر محور آن، چرخ [[زندگی]] خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای [[درک]] و [[شناخت]] در [[اختیار]] همه انسان‌ها قرار داده شده است؛ یعنی، [[حس]] و [[عقل]]، برای وصول به [[سعادت ابدی]] کافی نیستند.


[[ضعف]]، نقصان و [[خطاپذیری]] [[شناخت حسی]] در این مورد پرواضح است. [[شناخت عقلانی]] نیز کافی نیست، زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را می‌شناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به [[حکمت خداوند]]، درمی‌یابد که حتماً باید [[راه]] دیگری در [[اختیار انسان]] قرار گیرد و آن، [[راه وحی]] و [[نبوت]] است. عقل می‌گوید: بدون [[وحی]]، [[هدف خلقت]] به ثمر نمی‌نشیند، و غرض [[خداوند]] از [[آفرینش]] [[نقص]] خواهد بود.
[[ضعف]]، نقصان و [[خطاپذیری]] [[شناخت حسی]] در این مورد پرواضح است. [[شناخت عقلانی]] نیز کافی نیست، زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را می‌شناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به [[حکمت خداوند]]، درمی‌یابد که حتماً باید [[راه]] دیگری در [[اختیار انسان]] قرار گیرد و آن، [[راه وحی]] و [[نبوت]] است. عقل می‌گوید: بدون [[وحی]]، [[هدف خلقت]] به ثمر نمی‌نشیند، و غرض [[خداوند]] از [[آفرینش]] [[نقص]] خواهد بود.
خط ۸۳: خط ۶۷:


این با [[حکمت خداوند]] منافات دارد که در عین [[علم]] و قدرت بر [[حفظ]] و حراست از [[وحی]] "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، اراده‌ای نسبت به [[مصونیت]] آن از [[خطا]] و [[اشتباه]] و دستبردهای شیطانی و غیر آن نداشته باشد. زیرا، [[هدف]] خداوند از [[ارسال وحی]] به [[آدمیان]]، ارائه راه صواب و [[حق]] به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این پیام را با مصونیت کامل به آنها برساند، لازمه آن، [[نقض غرض]] خواهد بود و این نسبت به [[خداوند حکیم]] [[متعال]]، امری محال و نپذیرفتنی است<ref>آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.</ref>. بنابراین بیان، هم [[عصمت]] [[فرشته وحی]] ثابت می‌شود و هم [[عصمت پیامبر]] در هنگام تلقی و [[ابلاغ وحی]].
این با [[حکمت خداوند]] منافات دارد که در عین [[علم]] و قدرت بر [[حفظ]] و حراست از [[وحی]] "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، اراده‌ای نسبت به [[مصونیت]] آن از [[خطا]] و [[اشتباه]] و دستبردهای شیطانی و غیر آن نداشته باشد. زیرا، [[هدف]] خداوند از [[ارسال وحی]] به [[آدمیان]]، ارائه راه صواب و [[حق]] به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این پیام را با مصونیت کامل به آنها برساند، لازمه آن، [[نقض غرض]] خواهد بود و این نسبت به [[خداوند حکیم]] [[متعال]]، امری محال و نپذیرفتنی است<ref>آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.</ref>. بنابراین بیان، هم [[عصمت]] [[فرشته وحی]] ثابت می‌شود و هم [[عصمت پیامبر]] در هنگام تلقی و [[ابلاغ وحی]].
* '''[[معجزه]] و عصمت''': [[دلیل عقلی]] دیگری که بر [[عصمت انبیا]] در [[مقام]] تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای معجزه به [[پیامبران]]، عقلاً دلالت می‌کند بر اینکه، [[دروغ]] در آن‌چه [[انبیا]] به خداوند نسبت می‌دهند راه ندارد<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.</ref>. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله [[تأیید]] و [[تصدیق]] او در گفتارش می‌باشد. حال اگر قرار باشد انبیا به [[دروغ]] چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین [[پیامبری]] با معجزه، در [[حکم]] تصادیق نمودن شخص [[دروغگو]] است، و تصدیق دروغگو [[قبیح]] و [[ناپسند]] است، و از [[خدای حکیم]] کار قبیح سر نمی‌زند.
 
* '''[[معجزه]] و عصمت''':
 
[[دلیل عقلی]] دیگری که بر [[عصمت انبیا]] در [[مقام]] تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای معجزه به [[پیامبران]]، عقلاً دلالت می‌کند بر اینکه، [[دروغ]] در آن‌چه [[انبیا]] به خداوند نسبت می‌دهند راه ندارد<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.</ref>. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله [[تأیید]] و [[تصدیق]] او در گفتارش می‌باشد. حال اگر قرار باشد انبیا به [[دروغ]] چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین [[پیامبری]] با معجزه، در [[حکم]] تصادیق نمودن شخص [[دروغگو]] است، و تصدیق دروغگو [[قبیح]] و [[ناپسند]] است، و از [[خدای حکیم]] کار قبیح سر نمی‌زند.


بسیاری از پیشینیان و از جمله [[اشاعره]]، برای [[اثبات]] عصمت انبیا در مقام [[تبلیغ]]، به [[دلیل]] پیش‌گفته استناد کرده‌اند. ولی باید توجّه داشت، کسانی می‌توانند به این دلیل [[تمسک]] نمایند که [[حُسن و قبح]] [[عقلی]] را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با [[قطع]] نظر از [[شرع]]، چیز‌هایی وجود دارد که [[عقل انسان‌ها]] مستقلاً، [[زشتی]] یا [[زیبایی]] آنها را [[درک]] می‌کند. مثلاً: [[عقل]] در این [[حکم]] که "[[تصدیق]] شخص [[دروغگو]] [[ناپسند]] است" احتیاجی به بیان [[خداوند]] و [[اولیای دین]] ندارد.
بسیاری از پیشینیان و از جمله [[اشاعره]]، برای [[اثبات]] عصمت انبیا در مقام [[تبلیغ]]، به [[دلیل]] پیش‌گفته استناد کرده‌اند. ولی باید توجّه داشت، کسانی می‌توانند به این دلیل [[تمسک]] نمایند که [[حُسن و قبح]] [[عقلی]] را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با [[قطع]] نظر از [[شرع]]، چیز‌هایی وجود دارد که [[عقل انسان‌ها]] مستقلاً، [[زشتی]] یا [[زیبایی]] آنها را [[درک]] می‌کند. مثلاً: [[عقل]] در این [[حکم]] که "[[تصدیق]] شخص [[دروغگو]] [[ناپسند]] است" احتیاجی به بیان [[خداوند]] و [[اولیای دین]] ندارد.
خط ۹۶: خط ۸۳:


پاسخی که می‌توان به این اشکال داد این است که عقلای عالم گاه در مورد اهداف خود سهل‌انگاری کرده، رسیدن به برخی از خواسته‌هایشان را کافی می‌دانند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. همچنین عقلا در امور مهم، حداکثر تلاش خود را به کار می‌برند تا [[بهترین]] و [[شایسته‌ترین]] افراد را برای [[ابلاغ]] پیام‌های خود [[انتخاب]] نمایند و اگر گاه در این کار [[توفیق]] نمی‌یابند، به خاطر [[جهل]] یا [[ناتوانی]] آنهاست. امّا خداوندی که او را با صفاتی همچون [[علم]]، [[حکمت]] و [[قدرت]] می‌شناسیم، نه در اهداف خود [[مسامحه]] می‌کند، و نه نسبت احوال [[بندگان]] [[جاهل]] است و نه از [[حفظ]] [[پیام]] خود [[ناتوان]].
پاسخی که می‌توان به این اشکال داد این است که عقلای عالم گاه در مورد اهداف خود سهل‌انگاری کرده، رسیدن به برخی از خواسته‌هایشان را کافی می‌دانند<ref>المیزان، ج۲، ص۱۳۷.</ref>. همچنین عقلا در امور مهم، حداکثر تلاش خود را به کار می‌برند تا [[بهترین]] و [[شایسته‌ترین]] افراد را برای [[ابلاغ]] پیام‌های خود [[انتخاب]] نمایند و اگر گاه در این کار [[توفیق]] نمی‌یابند، به خاطر [[جهل]] یا [[ناتوانی]] آنهاست. امّا خداوندی که او را با صفاتی همچون [[علم]]، [[حکمت]] و [[قدرت]] می‌شناسیم، نه در اهداف خود [[مسامحه]] می‌کند، و نه نسبت احوال [[بندگان]] [[جاهل]] است و نه از [[حفظ]] [[پیام]] خود [[ناتوان]].
* '''[[هدایت تکوینی]] و [[عصمت]]''': [[دلیل]] دیگری که [[علامه طباطبایی]]<ref>شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.</ref> به آن اشاره کرده‌اند این است که دریافت، حفظ و [[ابلاغ وحی]]، سه رکن هدایت تکوینی است و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره هدایت تکوینی و [[تشریعی]] ضروری می‌نماید.
 
* '''[[هدایت تکوینی]] و [[عصمت]]''':
 
[[دلیل]] دیگری که [[علامه طباطبایی]]<ref>شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.</ref> به آن اشاره کرده‌اند این است که دریافت، حفظ و [[ابلاغ وحی]]، سه رکن هدایت تکوینی است و [[خطا]] در [[تکوین]] معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره هدایت تکوینی و [[تشریعی]] ضروری می‌نماید.


در [[هدایت تشریعی]]، فقط [[راهنمایی]] و نشان دادن [[راه]]، صورت می‌پذیرد. [[اوامر و نواهی الهی]] که در [[قرآن]] و [[سنت]] بیان شده، همگی از مصادیق [[هدایت]] تشریعی‌اند که راه [[سعادت]] و [[چاه]] [[شقاوت]] را به [[بشریت]] می‌نمایانند. در این میان، [[آدمی]] هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، می‌تواند گوش سپارد و هر راهی را که می‌خواهد، برگزیند. {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>. خلاصه آن‌که اساس هدایت تشریعی و رکن مهم آن را [[اختیار انسان]] تشکیل می‌دهد.
در [[هدایت تشریعی]]، فقط [[راهنمایی]] و نشان دادن [[راه]]، صورت می‌پذیرد. [[اوامر و نواهی الهی]] که در [[قرآن]] و [[سنت]] بیان شده، همگی از مصادیق [[هدایت]] تشریعی‌اند که راه [[سعادت]] و [[چاه]] [[شقاوت]] را به [[بشریت]] می‌نمایانند. در این میان، [[آدمی]] هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، می‌تواند گوش سپارد و هر راهی را که می‌خواهد، برگزیند. {{متن قرآن|إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا}}<ref>«ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.</ref>. خلاصه آن‌که اساس هدایت تشریعی و رکن مهم آن را [[اختیار انسان]] تشکیل می‌دهد.
۱۱٬۹۶۷

ویرایش