دلایل عقلی عصمت انبیاء در مقام تلقی وحی چیست؟ (پرسش)

دلایل عقلی اثبات عصمت انبیاء چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

دلایل عقلی عصمت انبیاء در مقام تلقی وحی چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاترعصمت پیامبران
مدخل اصلیعصمت در تلقی وحی
تعداد پاسخ۳ پاسخ

پاسخ جامع اجمالی

متکلمان ادله عقلی متعددی بر عصمت انبیا در مقام دریافت و تلقی وحی اقامه کرده‌اند که بارزترین انها به شرح ذیل است:

بعثت و عصمت (نقض غرض)

انسان‌ها فطرتاً طالب سعادت و کمال خویش هستند و سعی می‌کنند تا بهترین و ارزنده‌ترین راه‌های وصول به کمال نهایی را بیابند و بر محور آن، چرخ زندگی خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای درک و شناخت در اختیار همه انسان‌ها قرار داده شده است؛ یعنی، حس و عقل، برای وصول به سعادت ابدی کافی نیستند. ضعف، نقصان و خطاپذیری شناخت حسی در این مورد پرواضح است. شناخت عقلانی نیز کافی نیست، زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را می‌شناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به حکمت خداوند، درمی‌یابد که حتماً باید راه دیگری در اختیار انسان قرار گیرد و آن، راه وحی و نبوت است. عقل می‌گوید: بدون وحی، هدف خلقت به ثمر نمی‌نشیند، و غرض خداوند از آفرینش نقص خواهد بود.

حال با تمسّک به این دلیل عقلی که ضرورت وحی و نبوت را اثبات می‌کند، می‌توان ضرورت عصمت و مصونیت وحی الهی را از هر گونه سهو و اشتباهی و همچنین عصمت ملائکه مأمور پیام الهی را اثبات کرد؛ زیرا در غیر این صورت، هدف از بعثت انبیا تأمین نخواهد شد[۱].

به بیان دیگر: با توجه به سه صفت: علم، قدرت و حکمت، به خوبی مصونیت وحی الهی از هر گونه تصرف عمدی یا سهوی به اثبات می‌رسد، زیرا: اگر خداوند "نداند" که از چه راهی و توسط چه کسانی پیام خویش و راه سعادت را به انسان‌ها برساند، این مسأله با علم بی پایان خداوند سازگار نیست؛ زیرا که او به هر چیز آگاهی دارد: ﴿إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۲] و اگر خداوند "نتواند" راه نجات و پیام سعادت خویش را از دستبرد انحرافات و تصرفات شیطانی و انسانی محفوظ دارد، لازمه‌اش نقص و ضعف در قدرت الهی است و حال آنکه او بر هر چیزی قدرت دارد؛ ﴿أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۳]. این با حکمت خداوند منافات دارد که در عین علم و قدرت بر حفظ و حراست از وحی "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، اراده‌ای نسبت به مصونیت آن از خطا و اشتباه و دستبردهای شیطانی و غیر آن نداشته باشد. زیرا، هدف خداوند از ارسال وحی به آدمیان، ارائه راه صواب و حق به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این پیام را با مصونیت کامل به آنها برساند، لازمه آن، نقض غرض خواهد بود و این نسبت به خداوند حکیم متعال، امری محال و نپذیرفتنی است[۴]. بنابراین بیان، هم عصمت فرشته وحی ثابت می‌شود و هم عصمت پیامبر در هنگام تلقی و ابلاغ وحی[۵].[۶]

معجزه و عصمت

دلیل عقلی دیگری که بر عصمت انبیا در مقام تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که اعطای معجزه به پیامبران، عقلاً دلالت می‌کند بر اینکه، دروغ در آن‌چه انبیا به خداوند نسبت می‌دهند راه ندارد[۷]. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله تأیید و تصدیق او در گفتارش می‌باشد. حال اگر قرار باشد انبیا به دروغ چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین پیامبری با معجزه، در حکم تصادیق نمودن شخص دروغگو است، و تصدیق دروغگو قبیح و ناپسند است و از خدای حکیم کار قبیح سر نمی‌زند.

کسانی می‌توانند به این دلیل تمسک نمایند که حُسن و قبح عقلی را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با قطع نظر از شرع، چیز‌هایی وجود دارد که عقل انسان‌ها مستقلاً، زشتی یا زیبایی آنها را درک می‌کند. مثلاً: عقل در این حکم که "تصدیق شخص دروغگو ناپسند است" احتیاجی به بیان خداوند و اولیای دین ندارد. بنابراین، از دیدگاه کسانی مانند اشاعره ـ که با صرف نظر از حکم شارع، منکر هر حسن و قبحی هستند و می‌گویند: الحسن ما حسنه الشارع؛ هر کاری که خداوند انجام دهد و آن را نیکو بداند، همان پسندیده است ـ اعطای معجزه به کسی که افترا به خدا ببندد و به دروغ چیزی را به او نسبت دهد، قاعدتاً نباید مانعی داشته باشد! از این رو طبق این مبنا، نمی‌توان با دلیل اعجاز، عصمت انبیا در این مقام را اثبات نمود[۸].

همچنان که اشاره شد، بسیاری از کسانی که به این دلیل استناد کرده‌اند، تنها در صدد بوده‌اند که کذب و دروغ در مقام ابلاغ وحی را با آن نفی کنند. اما علامه طباطبایی آن را توسعه داده و خطا در تلقی وحی و نیز سهو و اشتباه در ابلاغ را هم مشمول آن دانسته‌اند[۹]. به گفته ایشان، تصدیق نمودن آورنده معجزه، همچنان که دلالت بر نفی کذب او دارد، نشان می‌دهد که پیامبر، وحی را درست دریافت نموده و در مقام ابلاغ نیز اشتباهی صورت نگرفته است؛ زیرا که تصدیق کذب قبیح است، تصدیق باطل و خلاف حق نیز ناپسند است؛ یعنی، اگر در محتوای وحی تغییری صورت گیرد. هر چند از روی خطا و اشتباه و فراموشی ـ تصدیق نمودن دعوتی که متضمن این انحرافات است، مخالف با حکمت خداوند است[۱۰].[۱۱]

هدایت تکوینی و عصمت

دلیل دیگری که علامه طباطبایی[۱۲] به آن اشاره کرده‌اند این است که دریافت، حفظ و ابلاغ وحی، سه رکن هدایت تکوینی است و خطا در تکوین معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره هدایت تکوینی و تشریعی ضروری می‌نماید.

در هدایت تشریعی، فقط راهنمایی و نشان دادن راه، صورت می‌پذیرد. اوامر و نواهی الهی که در قرآن و سنت بیان شده، همگی از مصادیق هدایت تشریعی‌اند که راه سعادت و چاه شقاوت را به بشریت می‌نمایانند. در این میان، آدمی هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، می‌تواند گوش سپارد و هر راهی را که می‌خواهد، برگزیند. ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا[۱۳]. خلاصه آن‌که اساس هدایت تشریعی و رکن مهم آن را اختیار انسان تشکیل می‌دهد. امّا هدایت تکوینی را می‌توان به "رساندن به مقصد" معنا کرد[۱۴]. در هدایت تکوینی سخن از اختیار و انتخاب آزادانه نیست. انسان و سایر موجودات، در این عرصه بی‌اختیار ۔ طوعاً او کرهاً - به سوی مقصدی که او فراهم دیده در حرکتند.

مثلاً، خداوند در قرآن، درباره زندگی زنبور عسل می‌فرماید: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۱۵]. معنای وحی در اینجا آن نیست که حکم و فرمانی صادر نمودیم که ﴿أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا... آنگاه زنبور عسل درباره اطاعت از این فرمان، تصمیم‌گیری نمود و... بلکه بدین معنا است که خلقت و آفرینش زنبور عسل این گونه بوده است، و تکویناً در نهاد او میل و غریزه‌ای قرار داده شده که او را به سوی کمال خویش می‌راند.

با توجه به آنچه گذشت، دلیل سوّم بر عصمت انبیا در دریافت و ابلاغ وحی آن است که تمام موجودات عالم با هدایت تکوینی الهی به سوی کمال خویش رهسپارند[۱۶]. انسان نیز در برخورداری از هدایت تکوینی عمومی از سایر موجودات مستثنا نیست. اما از یک امتیاز اساسی برخوردار است و آن مجهز بودن به دستگاه عقل و تفکر است. ولی در عین حال، در طول روزگاران گذشته، آدمی نتوانسته است قانونی فراگیر و کامل که متضمّن تأمین سعادت جامعه بشری باشد، ارائه دهد. همین خود نمایان‌گر آن است که هدایت تکوینی انسان، بر عهده عقل او گذاشته نشده و از اینجا است که ناگزیر، وجود دستگاه ادراکی دیگری در بین نوع انسان‌ها، ضروری است. و آن، شعور و درکی است که وحی نامیده می‌شود. اما چون وحی اختصاص به افراد معینی از انسان‌ها دارد، هدایت تکوینی سایر آدمیان به وسیله عصمت پیامبران تضمین می‌گردد. و چون پیغمبران که با وحی و نبوت مجهّز بودند، در هر زمان که ظاهر شدند، بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند، خدای متعال، هدایت بقیه مردم را با مأموریت دعوت و تبلیغ که به پیغمبران خود داده، تتمیم و تکمیل نمود. و از اینجاست که پیغمبر خدا باید به صفت عصمت متصف باشد..؛ زیرا چنان‌چه گذشت، تلقی وحی و حفظ و تبلیغ آن، سه رکن هدایت تکوینی می‌باشند و خطا در تکوین معنا ندارد[۱۷].

می‌توان با تصرفات اندکی در این برهان، آن را به همان برهان اول برگرداند. به این صورت که بگوییم: اگر راه سعادت به انسان ارائه نشود، نقض غرض شده و آفرینش آدمی، لغو و بیهوده خواهد بود. از این رو می‌توان گفت که "اراده تکوینی" خداوند به "هدایت تشریعی"انسان تعلق گرفته است. به عبارت دیگر، به اقتضای حکمت خداوند می‌بایست راه سعادت انسان به او نشان داده شود. پس "باید" انبیا و پیام‌آوران راه سعادت، وحی و پیام الهی را درست و کامل دریافت کرده، به همان صورت به امت‌های خود برسانند. دور از احتمال نیست که مراد مرحوم علامه طباطبایی نیز همین بوده است؛ آنجا که می‌فرماید: مدلول وحی که یک سلسله دستوراتی است که اختلافات بشری را طبق اقتضای عصر رفع کرده و سعادت جامعه انسانی را تأمین می‌نماید، باید به گوش همین جامعه، با کفالت دستگاه آفرینش، برسد. بدیهی است که در این میانه، خطایی واقع نخواهد شد[۱۸].[۱۹]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. حجت الاسلام و المسلمین شریفی؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر شریفی و آقای دکتر یوسفیان در کتاب «پژوهشی در عصمت معصومان» در این‌باره گفته‌‌اند:

«متکلمان ادله عقلی متعددی بر عصمت انبیا در مقام دریافت و تلقی وحی اقامه کرده‌اند که بارزترین انها به شرح ذیل است:

بعثت و عصمت- (نقض غرض):

انسان‌ها فطرتاً طالب سعادت و کمال خویش هستند و سعی می‌کنند تا بهترین و ارزنده‌ترین راه‌های وصول به کمال نهایی را بیابند و بر محور آن، چرخ زندگی خویش را به حرکت در آورند. از طرفی، ابزاری که برای درک و شناخت در اختیار همه انسان‌ها قرار داده شده است؛ یعنی، حس و عقل، برای وصول به سعادت ابدی کافی نیستند.

ضعف، نقصان و خطاپذیری شناخت حسی در این مورد پرواضح است. شناخت عقلانی نیز کافی نیست، زیرا عقل هر چند بسیاری از اسباب سعادت را می‌شناسد، اما از درک و شناخت بسیاری دیگر عاجز است. از این رو با توجه به حکمت خداوند، درمی‌یابد که حتماً باید راه دیگری در اختیار انسان قرار گیرد و آن، راه وحی و نبوت است. عقل می‌گوید: بدون وحی، هدف خلقت به ثمر نمی‌نشیند، و غرض خداوند از آفرینش نقص خواهد بود.

قرآن کریم درباره هدف بعثت انبیا می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۲۰] که در واقع ارشاد به همین دلیل عقلی است؛ زیرا، اگر خداوند از طریق وحی، راه سعادت و کمال آدمی را به او نشان نمی‌داد، حجت بر مردم تمام نبود و انسان‌ها می‌توانستند عذر بیاورند که خداوند ابزار کافی برای شناخت راه و وصول به آن را در اختیار آنها قرار نداده است. امّا خدای حکیم، با ارسال انبیا و انزال وحی، حجت را بر انسان‌ها تمام نمود.

حال با تمسّک به این دلیل عقلی که ضرورت وحی و نبوت را اثبات می‌کند، می‌توان ضرورت عصمت و مصونیت وحی الهی را از هر گونه سهو و اشتباهی و همچنین عصمت ملائکه مأمور پیام الهی را اثبات کرد؛ زیرا در غیر این صورت، هدف از بعثت انبیا تأمین نخواهد شد[۲۱].

امام رضا (ع) در پاسخ کسی که از او پرسید: "چرا شناخت پیامبران، و ایمان به آنان بر مردم لازم است؟" به همین دلیل عقلی ضرورت نبوّت استناد نمودند و از نارسایی قوای ادراکی مردم برای شناخت مصالح و مفاسد خود، به عنوان دلیل مشترک لزوم "نبوت" و "عصمت" استفاده فرمودند. حضرت در این روایت می‌فرمایند: «لَمَّا لَمْ يَكُنْ فِي خَلْقِهِمْ وَ قُوَاهُمْ مَا يكملوا [يَكْمُلُونَ‌] لِمَصَالِحِهِمْ وَ كَانَ الصَّانِعُ مُتَعَالِياً عَنْ أَنْ يُرَى... لَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ رَسُولٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ مَعْصُومٍ يُؤَدِّي إِلَيْهِمْ أَمْرَهُ وَ نَهْيَهُ وَ أَدَبَهُ وَ يَقِفُهُمْ عَلَى مَا يَكُونُ بِهِ إِحْرَازُ مَنَافِعِهِمْ وَ دَفْعُ مَضَارِّهِمْ»[۲۲].

چون در آفرینش مردم و قوا و نیروهای آنان، چیزی که آنها را به مصالح خود برساند وجود نداشت. و آفریدگار، بالاتر از آن بود که [به چشم] دیده شود [و همه مردم با او ارتباط برقرار کنند...] چاره‌ای جز این نبود که "فرستاده معصومی" بین او و مردم واسطه گردد تا اوامر، نواهی و آداب الهی را با مردم باز گوید و آنها را از [چگونگی] به دست آوردن منافع و دور گردن مضرّات، آگاه نماید.

به بیان دیگر: با توجه به سه صفت: علم، قدرت و حکمت، به خوبی مصونیت وحی الهی از هر گونه تصرف عمدی یا سهوی به اثبات می‌رسد، زیرا: اگر خداوند "نداند" که از چه راهی و توسط چه کسانی پیام خویش و راه سعادت - راهی که هر گونه انحراف در جزئی از آن، موجب بی‌اثر شدن بقیه اجزا و اختلال در آنها خواهد شد- را به انسان‌ها برساند، این مسأله با علم بی پایان خداوند سازگار نیست؛ زیرا که او به هر چیز آگاهی دارد. ﴿إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۲۳].

و اگر خداوند "نتواند" راه نجات و پیام سعادت خویش را از دستبرد انحرافات و تصرفات شیطانی و انسانی محفوظ دارد. لازمه‌اش نقص و ضعف در قدرت الهی است و حال آنکه او بر هر چیزی قدرت دارد؛ ﴿أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۲۴].

این با حکمت خداوند منافات دارد که در عین علم و قدرت بر حفظ و حراست از وحی "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، اراده‌ای نسبت به مصونیت آن از خطا و اشتباه و دستبردهای شیطانی و غیر آن نداشته باشد. زیرا، هدف خداوند از ارسال وحی به آدمیان، ارائه راه صواب و حق به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این پیام را با مصونیت کامل به آنها برساند، لازمه آن، نقض غرض خواهد بود و این نسبت به خداوند حکیم متعال، امری محال و نپذیرفتنی است[۲۵]. بنابراین بیان، هم عصمت فرشته وحی ثابت می‌شود و هم عصمت پیامبر در هنگام تلقی و ابلاغ وحی.

معجزه و عصمت:

دلیل عقلی دیگری که بر عصمت انبیا در مقام تلقی و ابلاغ وحی، اقامه شده، این است که: اعطای معجزه به پیامبران، عقلاً دلالت می‌کند بر اینکه، دروغ در آن‌چه انبیا به خداوند نسبت می‌دهند راه ندارد[۲۶]. چون، اعطای معجزه به یک شخص به منزله تأیید و تصدیق او در گفتارش می‌باشد. حال اگر قرار باشد انبیا به دروغ چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین پیامبری با معجزه، در حکم تصادیق نمودن شخص دروغگو است، و تصدیق دروغگو قبیح و ناپسند است، و از خدای حکیم کار قبیح سر نمی‌زند.

بسیاری از پیشینیان و از جمله اشاعره، برای اثبات عصمت انبیا در مقام تبلیغ، به دلیل پیش‌گفته استناد کرده‌اند. ولی باید توجّه داشت، کسانی می‌توانند به این دلیل تمسک نمایند که حُسن و قبح عقلی را پذیرفته باشند. یعنی بپذیرند که با قطع نظر از شرع، چیز‌هایی وجود دارد که عقل انسان‌ها مستقلاً، زشتی یا زیبایی آنها را درک می‌کند. مثلاً: عقل در این حکم که "تصدیق شخص دروغگو ناپسند است" احتیاجی به بیان خداوند و اولیای دین ندارد.

بنابراین، از دیدگاه کسانی مانند اشاعره - که با صرف نظر از حکم شارع، منکر هر حسن و قبحی هستند و می‌گویند: الحسن ما حسنه الشارع؛ هر کاری که خداوند انجام دهد و آن را نیکو بداند، همان پسندیده است – اعطای معجزه به کسی که افترا به خدا ببندد و به دروغ چیزی را به او نسبت دهد، قاعدتاً نباید مانعی داشته باشد! از این رو طبق این مبنا، نمی‌توان با دلیل اعجاز، عصمت انبیا در این مقام را اثبات نمود[۲۷].

همچنان که اشاره شد، بسیاری از کسانی که به این دلیل استناد کرده‌اند، تنها در صدد بوده‌اند که کذب و دروغ در مقام ابلاغ وحی را با آن نفی کنند. اما علامه طباطبایی آن را توسعه داده و خطا در تلقی وحی و نیز سهو و اشتباه در ابلاغ را هم مشمول آن دانسته‌اند[۲۸].

به گفته ایشان، تصدیق نمودن آورنده معجزه، همچنان که دلالت بر نفی کذب او دارد، نشان می‌دهد که پیامبر، وحی را درست دریافت نموده و در مقام ابلاغ نیز اشتباهی صورت نگرفته است؛ زیرا که تصدیق کذب قبیح است، تصدیق باطل و خلاف حق نیز ناپسند است؛ یعنی، اگر در محتوای وحی تغییری صورت گیرد. هر چند از روی خطا و اشتباه و فراموشی – تصدیق نمودن دعوتی که متضمن این انحرافات است، مخالف با حکمت خداوند می‌باشد.

ممکن است گفته شود نمی‌توان از ناحیه عقل دلیلی بر قبح تصدیق خبر مشتمل بر خطا و اشتباه و حتّی تصدیق خبری که مشتمل بر دروغ باشد‌، یافت؛ زیرا معمولاً عقلای عالم برای رساندن پیام‌های خود از افرادی استفاده می‌کنند که احتمال خطای آنها و یا حتّی کوتاهی و سهل‌انگاری آنها وجود دارد. امّا در عین حال، این باعث نمی‌شود که از واسطه قرار دادن چنین افرادی برای انتقال پیام‌های خود اجتناب ورزند.

پاسخی که می‌توان به این اشکال داد این است که عقلای عالم گاه در مورد اهداف خود سهل‌انگاری کرده، رسیدن به برخی از خواسته‌هایشان را کافی می‌دانند[۲۹]. همچنین عقلا در امور مهم، حداکثر تلاش خود را به کار می‌برند تا بهترین و شایسته‌ترین افراد را برای ابلاغ پیام‌های خود انتخاب نمایند و اگر گاه در این کار توفیق نمی‌یابند، به خاطر جهل یا ناتوانی آنهاست. امّا خداوندی که او را با صفاتی همچون علم، حکمت و قدرت می‌شناسیم، نه در اهداف خود مسامحه می‌کند، و نه نسبت احوال بندگان جاهل است و نه از حفظ پیام خود ناتوان.

هدایت تکوینی و عصمت:

دلیل دیگری که علامه طباطبایی[۳۰] به آن اشاره کرده‌اند این است که دریافت، حفظ و ابلاغ وحی، سه رکن هدایت تکوینی است و خطا در تکوین معنا ندارد. برای دریافت صحیح این نظریه، توضیحی درباره هدایت تکوینی و تشریعی ضروری می‌نماید.

در هدایت تشریعی، فقط راهنمایی و نشان دادن راه، صورت می‌پذیرد. اوامر و نواهی الهی که در قرآن و سنت بیان شده، همگی از مصادیق هدایت تشریعی‌اند که راه سعادت و چاه شقاوت را به بشریت می‌نمایانند. در این میان، آدمی هست و اختیارش. هر بانگی را که بخواهد، می‌تواند گوش سپارد و هر راهی را که می‌خواهد، برگزیند. ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا[۳۱]. خلاصه آن‌که اساس هدایت تشریعی و رکن مهم آن را اختیار انسان تشکیل می‌دهد.

امّا هدایت تکوینی را می‌توان به "رساندن به مقصد" معنا کرد[۳۲]. در هدایت تکوینی سخن از اختیار و انتخاب آزادانه نیست. انسان و سایر موجودات، در این عرصه بی‌اختیار ۔ طوعاً او کرهاً - به سوی مقصدی که او فراهم دیده در حرکتند.

مثلاً، خداوند در قرآن، درباره زندگی زنبور عسل می‌فرماید: ﴿وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۳۳]. معنای وحی در اینجا آن نیست که حکم و فرمانی صادر نمودیم که ﴿أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا... آنگاه زنبور عسل درباره اطاعت از این فرمان، تصمیم‌گیری نمود و... بلکه بدین معنا است که خلقت و آفرینش زنبور عسل این گونه بوده است، و تکویناً در نهاد او میل و غریزه‌ای قرار داده شده که او را به سوی کمال خویش می‌راند.

با توجه به آنچه گذشت، دلیل سوّم بر عصمت انبیا در دریافت و ابلاغ وحی آن است که تمام موجودات عالم با هدایت تکوینی الهی به سوی کمال خویش رهسپارند[۳۴]. انسان نیز در برخورداری از هدایت تکوینی عمومی از سایر موجودات مستثنا نیست. اما از یک امتیاز اساسی برخوردار است و آن مجهز بودن به دستگاه عقل و تفکر است. ولی در عین حال، در طول روزگاران گذشته، آدمی نتوانسته است قانونی فراگیر و کامل که متضمّن تأمین سعادت جامعه بشری باشد، ارائه دهد. همین خود نمایان‌گر آن است که هدایت تکوینی انسان، بر عهده عقل او گذاشته نشده و از اینجا است که ناگزیر، وجود دستگاه ادراکی دیگری در بین نوع انسان‌ها، ضروری است. و آن، شعور و درکی است که وحی نامیده می‌شود. اما چون وحی اختصاص به افراد معینی از انسان‌ها دارد، هدایت تکوینی سایر آدمیان به وسیله عصمت پیامبران تضمین می‌گردد. و چون پیغمبران که با وحی و نبوت مجهّز بودند، در هر زمان که ظاهر شدند، بیش از یک فرد یا چند فرد نبودند، خدای متعال، هدایت بقیه مردم را با مأموریت دعوت و تبلیغ که به پیغمبران خود داده، تتمیم و تکمیل نمود. و از اینجاست که پیغمبر خدا باید به صفت عصمت متصف باشد..؛ زیرا چنان‌چه گذشت، تلقی وحی و حفظ و تبلیغ آن، سه رکن هدایت تکوینی می‌باشند و خطا در تکوین معنا ندارد[۳۵].

نقد و بررسی: به نظر می‌رسد این بیان برهانی نباشد. زیرا:

اولاً: نمی‌توان از وجود هدایت تکوینی در سایر موجودات و راهیابی غریزی آنها به سوی هدف و کمال خود، چنین نتیجه‌گیری کرد که انسان نیز باید از این هدایت تکوینی برخوردار باشد.

ثانیاً: اینکه عقل انسان‌ها در طول سالیان متمادی نتوانسته است قانون کاملی برای سعادت بشر سامان دهد، لزوماً بدان معنا نیست که هدایت تکوینیبشر در هیچ زمانی به عهده عقل او گذاشته نشده است. یعنی، با این بیان نیاز به وحی در همه زمان‌ها اثبات نمی‌شود. چون این احتمال- هر چند بسیار ضعیف باشد- وجود دارد که عقل انسان در آینده چنان کامل شود که بتواند قانونی کامل و سعادت‌بخش را تدوین کند.

البته می‌توان با تصرفات اندکی در این برهان، آن را به همان برهان اول برگرداند. به این صورت که بگوییم: اگر راه سعادت به انسان ارائه نشود، نقض غرض شده و آفرینش آدمی، لغو و بیهوده خواهد بود. از این رو می‌توان گفت که "اراده تکوینی" خداوند به "هدایت تشریعی"انسان تعلق گرفته است. به عبارت دیگر، به اقتضای حکمت خداوند می‌بایست راه سعادت انسان به او نشان داده شود. پس "باید" انبیا و پیام‌آوران راه سعادت، وحی و پیام الهی را درست و کامل دریافت کرده، به همان صورت به امت‌های خود برسانند. دور از احتمال نیست که مراد مرحوم علامه طباطبایی نیز همین بوده است؛ آنجا که می‌فرماید: مدلول وحی که یک سلسله دستوراتی است که اختلافات بشری را طبق اقتضای عصر رفع کرده و سعادت جامعه انسانی را تأمین می‌نماید، باید به گوش همین جامعه، با کفالت دستگاه آفرینش، برسد. بدیهی است که در این میانه، خطایی واقع نخواهد شد»[۳۶].[۳۷]
2. مهدی مهدوی اعلاء؛
آقایان خاتم شیشه‌بر و مهدوی اعلاء در مقاله «بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء‌ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی» در این‌باره گفته‌‌اند: «برهان وثوق و حصول غرض: اگر پیامبران در مقام دریافت و حفظ معارف و احکام الهی معصوم نباشد، غرض از نبوت که ابلاغ پیام‌های الهی در زمینه هدایت بشر به انسان‌هاست تحقق نخواهد یافت. این در حالی است که مسلّماً نقض غرض در مورد افعال خداوند حکیم، محال است»[۳۸].[۳۹]
3. بهروز مینایی؛
آقای دکتر بهروز مینایی در کتاب «اندیشه کلامی عصمت» در این‌باره گفته‌ است:

«دلیل عقلی دیگری که برای اثبات عصمت انبیا به آن تمسّک شده است، رابطه معجزه با عصمت می‌باشد[۴۰]. اعطای معجزه به یک شخص، دلیل عصمت او در تلقّی و ابلاغ وحی شمرده می‌شود؛ همچنین نشانه آن است که شایستگی و قابلیت دریافت این مقام را داشته است؛ پس ما این دلیل را در دو مقام تقریر می‌کنیم:

توضیح اینکه اعطای معجزه به پیامبران عقلاً دلالت می‌کند بر اینکه دروغ در آنچه انبیا به خداوند نسبت می‌دهند راه ندارد؛ چون اعطای معجزه به یک شخص به منزله تأیید و تصدیق او در گفتارش می‌باشد. حال اگر قرار باشد انبیا به دروغ چیزی را به خداوند نسبت دهند، تأیید چنین پیامبری با معجزه، در حکم تصدیق نمودن شخص دروغگو است و تصدیق دروغگو قبیح و ناپسند است، و از خدای حکیم کار قبیح سر نمی‌زند.

برخی اشاعره برای اثبات عصمت انبیا در مقام تبلیغ به این دلیل تمسّک جسته‌اند. نکته‌ای که در این مورد باید به آن توجه داشت این است که کسانی می‌توانند به این دلیل تمسّک کنند که حسن و قبح عقلی را پذیرفته باشند؛ یعنی بپذیرند که با قطع نظر از شرع، چیزهایی وجود دارد که عقل انسان‌ها مستقلاً زشتی یا زیبایی آنها را درک می‌کند؛ مثلاً، عقل در این حکم که «تصدیق شخص دروغ گو ناپسند است» احتیاجی به بیان خداوند و اولیای دین ندارد. اما ازآنجاکه اشاعره با صرف نظر از حکم شارع، منکر هر حسن و قبحی هستند و می‌گویند: «الحسن ما حسنّه الشارع» هر کاری را که خداوند نیکو بداند، نیکوست، بنا به این رأی و مبنا اعطای معجزه به کسی که به خدا افترا می‌بندد و به دروغ چیزی را به خدا نسبت می‌دهد، علی القاعده نباید مانعی داشته باشد. طبق این مبنا نمی‌توان با دلیل اعجاز، عصمت انبیا در این مقام را اثبات کرد[۴۱].

بسیاری از کسانی که به این دلیل استناد کرده‌اند، تنها در صدد بوده‌اند کذب و دروغ در مقام ابلاغ وحی را با آن نفی کنند؛ اما علامه طباطبائی، آن را توسعه داده، خطا در تلقی وحی و نیز سهو و اشتباه در ابلاغ را هم مشمول آن دانسته‌اند[۴۲]. او می‌گوید: تصدیق نمودن آورنده معجزه همچنان که دلالت بر نفی کذب او دارد، نشان می‌دهد که پیامبر، وحی را درست دریافت نموده و در مقام ابلاغ نیز اشتباهی صورت نگرفته است؛ زیرا همچنان که تصدیق کذب قبیح است، تصدیق باطل و خلاف حق نیز ناپسند است؛ یعنی اگر در محتوای وحی تغییری صورت گیرد - هرچند از روی خطا و اشتباه و فراموشی باشد - تصدیق نمودن دعوتی که متضمن این انحرافات است، مخالف با حکمت خداوند می‌باشد.

ممکن است گفته شود نمی‌توان از ناحیه عقل، دلیلی بر قبح تصدیق خبر مشتمل بر خطا و اشتباه و حتی تصدیق خبری که مشتمل بر دروغ باشد، یافت؛ زیرا معمولاً عُقلای عالم برای رساندن پیام‌های خود از افرادی استفاده می‌کنند که احتمال خطای آنها یا حتی کوتاهی و سهل انگاری آنها وجود دارد؛ اما در عین حال باعث نمی‌شود از واسطه قراردادن چنین افرادی برای انتقال پیام‌های خود اجتناب ورزند.

پاسخی که می‌توان به این اشکال داد این است که عقلای عالم گاه در مدار اهداف خود سهل انگاری کرده، رسیدن به برخی از خواسته‌هایشان را کافی می‌دانند[۴۳]. همچنین عُقلا در امور مهم، حداکثر تلاش خود را به کار می‌برند تا بهترین و شایسته‌ترین افراد را برای ابلاغ پیام‌های خود انتخاب کنند و اگر گاه در این کار توفیق نمی‌یابند به دلیل جهل یا ناتوانی آنهاست؛ اما خداوندی که او را با صفاتی همچون علم، حکمت و قدرت می‌شناسیم نه در اهداف خود مسامحه می‌کند نه نسبت به احوال بندگان جاهل است و نه از حفظ پیام خود ناتوان است»[۴۴].[۴۵]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۵۴۳-۵۵۱ و ۶۳۷؛ همچنین ر.ک: قواعد المرام، ص۱۲۵-۱۲۷؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۱۰۳.
  2. «که او به هر چیزی داناست» سوره شوری، آیه ۱۲.
  3. «اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره فصلت، آیه ۳۹.
  4. آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.
  5. مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشه‌بر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء‌؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
  6. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۹۸-۱۰۵.
  7. المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.
  8. دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.
  9. المیزان، ج۲، ص۱۳۶.
  10. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۹۸-۱۰۵.
  11. ر.ک: مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۰۸.
  12. شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.
  13. «ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
  14. ر.ک: المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.
  15. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.
  16. این مطلب، خود، یکی از دلایل اثبات وجود خدا شمرده شده است. استاد شهید مطهری، در این مورد می‌گوید: «از جمله آثار و علایمی که در خلقت موجودات مشاهده می‌شود و دلیل بر دخالت نوعی قصد و عمد و تدبیر است «راه‌یابی» اشیاء است، هر موجودی علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی، از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو، راه خود را به سوی آینده می‌شناسد... [و وجود این نیرو] دلیل و مؤید وجود قدرت مدبری است که بر موجودات سیطره دارد و آنها را تدبیر می‌کند» (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۸۷).
  17. شیعه در اسلام، ص۸۵.
  18. وحی یا شعور مرموز، ص۱۹.
  19. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۹۸-۱۰۵.
  20. «پیامبرانی نویدبخش و هشدار دهنده تا پس از این پیامبران برای مردم بر خداوند حجتی نباشد و خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  21. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۵۴۳-۵۵۱ و ۶۳۷؛ همچنین ر.ک: قواعد المرام، ص۱۲۵-۱۲۷؛ امام‌شناسی، ج۱، ص۱۰۳.
  22. بحارالانوار، ج۱۱، ص۴۰.
  23. «که او به هر چیزی داناست» سوره شوری، آیه ۱۲.
  24. «اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره فصلت، آیه ۳۹.
  25. آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.
  26. المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰؛ الذخیرة فی علم الکلام، ص۳۳۸.
  27. دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.
  28. المیزان، ج۲، ص۱۳۶.
  29. المیزان، ج۲، ص۱۳۷.
  30. شیعه در اسلام، ص۸۱-۸۵.
  31. «ما به او راه را نشان داده‌ایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۳.
  32. ر.ک: المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴.
  33. «و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!» سوره نحل، آیه ۶۸.
  34. این مطلب، خود، یکی از دلایل اثبات وجود خدا شمرده شده است. استاد شهید مطهری، در این مورد می‌گوید: «از جمله آثار و علایمی که در خلقت موجودات مشاهده می‌شود و دلیل بر دخالت نوعی قصد و عمد و تدبیر است «راه‌یابی» اشیاء است، هر موجودی علاوه بر ارگانیزم و سازمان منظم داخلی، از یک نیروی مرموز برخوردار است که به موجب آن نیرو، راه خود را به سوی آینده می‌شناسد... [و وجود این نیرو] دلیل و مؤید وجود قدرت مدبری است که بر موجودات سیطره دارد و آنها را تدبیر می‌کند» (اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۵، ص۸۷).
  35. شیعه در اسلام، ص۸۵.
  36. وحی یا شعور مرموز، ص۱۹.
  37. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۹۸-۱۰۵.
  38. ر.ک: طوسی، محمد بن حسن، تجرید الاعتقاد، ص۲۱۳.
  39. مهدوی اعلاء، مهدی، خاتم شیشه‌بر، علی رضا، بازکاوی نگرش اندیشمندان علم کلام در باب قلمرو عصمت انبیاء‌؛ با تاکید بر آراء سید مرتضی و فخرالدین رازی، پژوهشنامه کلام تطبیقی شیعه بهار و تابستان ۱۴۰۱ - شماره ۱، ص۱۴۸ ـ ۱۶۸.
  40. سید مرتضی، تنزیه الانبیاء و الائمه، ص۴-۵؛ سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۳۶؛ سعدالدین تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۵۰؛ محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵؛ شیخ طوسی، الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص۲۶۰؛ همو، تمهید الاصول فی علم الکلام، ص۳۲۰؛ سید مرتضی، الذخیره فی علم الکلام، ص۳۳۸.
  41. محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.
  42. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۳۶.
  43. سیدمحمدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۳۷.
  44. احمدحسین شریفی و حسن یوسفیان، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۱۰۵.
  45. مینایی، بهروز، اندیشه کلامی عصمت، ص ۳۰۸.