اشعث بن قیس کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز
جایگزینی متن - 'همان گونه' به 'همانگونه'
جز (جایگزینی متن - 'همان گونه' به 'همانگونه') |
|||
خط ۱۹۴: | خط ۱۹۴: | ||
اما بعد، اگر سستیهایی در تو رخ نمیداد، پیش از دیگران در این امر [[اقدام]] میکردی و شاید آخر کارت، باعث [[ستایش]] و جبران اول آن گردد و بعضی از آن، بعضی دیگر را جبران کند؛ اگر از [[خدا]] [[پروا]] داشته باشی. | اما بعد، اگر سستیهایی در تو رخ نمیداد، پیش از دیگران در این امر [[اقدام]] میکردی و شاید آخر کارت، باعث [[ستایش]] و جبران اول آن گردد و بعضی از آن، بعضی دیگر را جبران کند؛ اگر از [[خدا]] [[پروا]] داشته باشی. | ||
همانگونه که میدانی [[مردم]] با من [[بیعت]] کردند و [[طلحه]] و [[زبیر]] نیز در شمار اولین افرادی بودند که با من بیعت کردند. سپس بیهیچ عذری بیعت مرا نقض کردند و [[عایشه]] را از خانهاش بیرون آورده، به سوی [[بصره]] راهی شدند. پس من نیز با [[مهاجرین]] و [[انصار]] به طرف آنان رفتم و ایشان را دیدم و به [[حفظ]] [[عهد]] و [[پیمان]] نقض شده [[دعوت]] کردم؛ ولی از من رخ برتافتند. پس من [[اتمام حجت]] کردم و نسبت به باقی مانده [[یاران]] آنها خوشرفتاری نمودم. | |||
و بدان که [[حکومت]] و عمل، طعمهای برای [[رزق]] و [[خوراک]] تو نیست. بلکه آن [[کارگزاری]]، [[امانت]] و سپردهای در گردن توست و تو [[نگهبانی]] (و مسئولی) در برابر کسی که بالاتر از توست. تو را نمیرسد که در کار [[رعیت]] به میل خود [[رفتار]] نمایی و نمیرسد که متوجه کار بزرگی شوی، مگر به [[اعتماد]] [[امر]] و فرمانی که به تو رسیده باشد. | و بدان که [[حکومت]] و عمل، طعمهای برای [[رزق]] و [[خوراک]] تو نیست. بلکه آن [[کارگزاری]]، [[امانت]] و سپردهای در گردن توست و تو [[نگهبانی]] (و مسئولی) در برابر کسی که بالاتر از توست. تو را نمیرسد که در کار [[رعیت]] به میل خود [[رفتار]] نمایی و نمیرسد که متوجه کار بزرگی شوی، مگر به [[اعتماد]] [[امر]] و فرمانی که به تو رسیده باشد. | ||
خط ۲۱۴: | خط ۲۱۴: | ||
زیاد بن مرحب بعد از قرائت نامه علی{{ع}} برخاست و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] گفت: ای [[مردم]]! هر که را چیز اندک کفایت نکند، چیز بسیار نیز او را بسنده نباشد. دیدن ماجرای [[عثمان]] را سودی نیست و شنیدنش نیز درمانی در بر ندارد؛ لیکن شنیدن آن ماجرا همچون دیدنش نیست. مردم از روی [[رضامندی]] با علی{{ع}} [[بیعت]] کردند، ولی [[طلحه]] و [[زبیر]] بیهیچ دلیلی [[بیعت]] او را نقض کردند و سپس [[اعلان]] [[جنگ]] نمودند، و امالمؤمنین را با خود همراه کردند. پس علی{{ع}} به سوی آن دو رفت و تمایلی به [[جنگ]] نشان نداد. سرانجام [[خدا]] [[زمین]] را در حیطه [[قدرت]] او نهاد و فرجام [[پرهیزگاران]] را از آن او کرد. | زیاد بن مرحب بعد از قرائت نامه علی{{ع}} برخاست و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] گفت: ای [[مردم]]! هر که را چیز اندک کفایت نکند، چیز بسیار نیز او را بسنده نباشد. دیدن ماجرای [[عثمان]] را سودی نیست و شنیدنش نیز درمانی در بر ندارد؛ لیکن شنیدن آن ماجرا همچون دیدنش نیست. مردم از روی [[رضامندی]] با علی{{ع}} [[بیعت]] کردند، ولی [[طلحه]] و [[زبیر]] بیهیچ دلیلی [[بیعت]] او را نقض کردند و سپس [[اعلان]] [[جنگ]] نمودند، و امالمؤمنین را با خود همراه کردند. پس علی{{ع}} به سوی آن دو رفت و تمایلی به [[جنگ]] نشان نداد. سرانجام [[خدا]] [[زمین]] را در حیطه [[قدرت]] او نهاد و فرجام [[پرهیزگاران]] را از آن او کرد. | ||
سپس [[اشعث بن قیس]] برخاست و پس از [[حمد]] و ثنای خدا گفت: ای مردم! همانا [[امیرمؤمنان]] - عثمان - مرا [[والی آذربایجان]] کرد و پس از آن کشته شد، ولی آن [[سرزمین]] همچنان در دست من قرار دارد. مردم با علی{{ع}} بیعت کردند و ما از او [[اطاعت]] میکنیم؛ | سپس [[اشعث بن قیس]] برخاست و پس از [[حمد]] و ثنای خدا گفت: ای مردم! همانا [[امیرمؤمنان]] - عثمان - مرا [[والی آذربایجان]] کرد و پس از آن کشته شد، ولی آن [[سرزمین]] همچنان در دست من قرار دارد. مردم با علی{{ع}} بیعت کردند و ما از او [[اطاعت]] میکنیم؛ همانگونه که از خلفای پیشین اطاعت کردیم. ماجرای او با طلحه و زبیر را میدانید و علی{{ع}} بر آنچه که در این ماجرا بر ما و شما پنهان مانده، [[امین]] است. | ||
هنگامی که اشعث به [[منزل]] رسید، [[یاران]] خود را فرا خواند و گفت: [[نامه]] علی مرا بیمناک کرده است. او میخواهد [[اموال]] [[آذربایجان]] را از من بستاند و من میخواهم به [[معاویه]] بپیوندم. یارانش گفتند: [[مرگ]] برای تو زیبندهتر از رفتن به سوی معاویه است. آیا [[شهر]] و عشیرهات را رها میکنی و طُفیلی مردم [[شام]] میشوی. اشعث از شنیدن این سخنان شرمگین شد<ref>واقعة صفین در تاریخ، ص۳۲.</ref>. | هنگامی که اشعث به [[منزل]] رسید، [[یاران]] خود را فرا خواند و گفت: [[نامه]] علی مرا بیمناک کرده است. او میخواهد [[اموال]] [[آذربایجان]] را از من بستاند و من میخواهم به [[معاویه]] بپیوندم. یارانش گفتند: [[مرگ]] برای تو زیبندهتر از رفتن به سوی معاویه است. آیا [[شهر]] و عشیرهات را رها میکنی و طُفیلی مردم [[شام]] میشوی. اشعث از شنیدن این سخنان شرمگین شد<ref>واقعة صفین در تاریخ، ص۳۲.</ref>. | ||
خط ۳۱۶: | خط ۳۱۶: | ||
ای [[بندگان خدا]]! من سزاوارترین فرد در [[اجابت]] [[قرآن]] هستم، لیکن [[معاویه]]، [[عمرو عاص]]، [[ابن ابی معیط]]، [[حبیب بن مسلمه]] و [[عبدالله بن ابی]] سرح مردان [[دین]] و [[قرآن]] نیستند. من آنها را بیش از شما میشناسم. با آنان هم در کوچکی و هم در بزرگی مصاحب بودم، لیکن آنها در [[دوران کودکی]] بدترین بچهها و در بزرگی بدترین مردان بودهاند. وای بر شما! این ([[حکمیت]]) کلمه حقی است که غرضی [[باطل]] از آن [[اراده]] شده است. آنان قرآنها را بر سر نیزه نکردند از باب این که به آن، [[معرفت]] و عمل و [[تعهد]] دارند بلکه از سر [[خدعه]] و [[نیرنگ]] و [[سستی]] به آن است. بازوان و سرهای خود را کوته زمانی به من عاریه بسپارید؛ به تحقیق [[حق]] به جای خود نزدیک شده، به زودی [[ظالمان]] نابود شوند.<ref>{{متن حدیث|عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي أَحَقُّ مَنْ أَجَابَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ لَكِنَّ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ ابْنَ أَبِي مُعَيْطٍ وَ حَبِيبَ بْنَ مَسْلَمَةَ وَ ابْنَ أَبِي سَرْحٍ لَيْسُوا بِأَصْحَابِ دِينٍ وَ لَا قُرْآنٍ إِنِّي أَعْرَفُ بِهِمْ مِنْكُمْ صَحِبْتُهُمْ أَطْفَالًا وَ صَحِبْتُهُمْ رِجَالًا فَكَانُوا شَرَّ أَطْفَالٍ وَ شَرَّ رِجَالٍ إِنَّهَا كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ. إِنَّهُمْ وَ اللَّهِ مَا رَفَعُوهَا أَنَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا وَ يَعْمَلُونَ بِهَا وَ لَكِنَّهَا الْخَدِيعَةُ وَ الْوَهْنُ وَ الْمَكِيدَةُ أَعِيرُونِي سَوَاعِدَكُمْ وَ جَمَاجِمَكُمْ سَاعَةٍ وَاحِدَةً فَقَدْ بَلَغَ الْحَقُّ مَقْطَعَهُ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا أَنْ يَقْطَعَ دَابِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا}}؛</ref> | ای [[بندگان خدا]]! من سزاوارترین فرد در [[اجابت]] [[قرآن]] هستم، لیکن [[معاویه]]، [[عمرو عاص]]، [[ابن ابی معیط]]، [[حبیب بن مسلمه]] و [[عبدالله بن ابی]] سرح مردان [[دین]] و [[قرآن]] نیستند. من آنها را بیش از شما میشناسم. با آنان هم در کوچکی و هم در بزرگی مصاحب بودم، لیکن آنها در [[دوران کودکی]] بدترین بچهها و در بزرگی بدترین مردان بودهاند. وای بر شما! این ([[حکمیت]]) کلمه حقی است که غرضی [[باطل]] از آن [[اراده]] شده است. آنان قرآنها را بر سر نیزه نکردند از باب این که به آن، [[معرفت]] و عمل و [[تعهد]] دارند بلکه از سر [[خدعه]] و [[نیرنگ]] و [[سستی]] به آن است. بازوان و سرهای خود را کوته زمانی به من عاریه بسپارید؛ به تحقیق [[حق]] به جای خود نزدیک شده، به زودی [[ظالمان]] نابود شوند.<ref>{{متن حدیث|عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي أَحَقُّ مَنْ أَجَابَ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ لَكِنَّ مُعَاوِيَةَ وَ عَمْرَو بْنَ الْعَاصِ وَ ابْنَ أَبِي مُعَيْطٍ وَ حَبِيبَ بْنَ مَسْلَمَةَ وَ ابْنَ أَبِي سَرْحٍ لَيْسُوا بِأَصْحَابِ دِينٍ وَ لَا قُرْآنٍ إِنِّي أَعْرَفُ بِهِمْ مِنْكُمْ صَحِبْتُهُمْ أَطْفَالًا وَ صَحِبْتُهُمْ رِجَالًا فَكَانُوا شَرَّ أَطْفَالٍ وَ شَرَّ رِجَالٍ إِنَّهَا كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ. إِنَّهُمْ وَ اللَّهِ مَا رَفَعُوهَا أَنَّهُمْ يَعْرِفُونَهَا وَ يَعْمَلُونَ بِهَا وَ لَكِنَّهَا الْخَدِيعَةُ وَ الْوَهْنُ وَ الْمَكِيدَةُ أَعِيرُونِي سَوَاعِدَكُمْ وَ جَمَاجِمَكُمْ سَاعَةٍ وَاحِدَةً فَقَدْ بَلَغَ الْحَقُّ مَقْطَعَهُ وَ لَمْ يَبْقَ إِلَّا أَنْ يَقْطَعَ دَابِرَ الَّذِينَ ظَلَمُوا}}؛</ref> | ||
بعد از سخنان حضرت، حدود بیست هزار مرد [[مسلح]] [[زره]] دار که شمشیرها را بر دوشهای خود افکنده بودند و آثار [[سجده]] بر جبین داشتند، نزد علی{{ع}} آمدند. پیشاپیش آنها [[مِسعَر بن فدکی]] و [[زید بن حُصَین]] و جمعی از [[قاریان]] - که بعدها موسوم به [[خوارج]] شدند - در حرکت بودند. علی{{ع}} را بدون ذکر [[لقب]] [[امیرالمؤمنین]] صدا کردند و گفتند: «ای علی! [[حکمیت]] قرآن را بپذیر و گرنه | بعد از سخنان حضرت، حدود بیست هزار مرد [[مسلح]] [[زره]] دار که شمشیرها را بر دوشهای خود افکنده بودند و آثار [[سجده]] بر جبین داشتند، نزد علی{{ع}} آمدند. پیشاپیش آنها [[مِسعَر بن فدکی]] و [[زید بن حُصَین]] و جمعی از [[قاریان]] - که بعدها موسوم به [[خوارج]] شدند - در حرکت بودند. علی{{ع}} را بدون ذکر [[لقب]] [[امیرالمؤمنین]] صدا کردند و گفتند: «ای علی! [[حکمیت]] قرآن را بپذیر و گرنه همانگونه که [[عثمان]] را کشتیم، تو را هم خواهیم کشت. [[سوگند]] به [[خدا]] اگر پاسخ آنها را ندهی، چنان خواهیم کرد». | ||
علی{{ع}} فرمود: وای بر شما! من نخستین [[دعوت]] کننده به قرآن و اولین [[اجابت]] کننده آنم. سزاوار نیست که به حکمیت قرآن خوانده شوم و آن را نپذیرم. من با آنها میجنگم تا به [[حکم]] قرآن گردن بنهند؛ زیرا آنان [[امر خدا]] را [[عصیان]] کرده و پیمانش را شکستهاند و [[کتاب خدا]] را رها کردهاند لیکن به شما میگویم که آنها قصد عمل کردن به قرآن را ندارند. | علی{{ع}} فرمود: وای بر شما! من نخستین [[دعوت]] کننده به قرآن و اولین [[اجابت]] کننده آنم. سزاوار نیست که به حکمیت قرآن خوانده شوم و آن را نپذیرم. من با آنها میجنگم تا به [[حکم]] قرآن گردن بنهند؛ زیرا آنان [[امر خدا]] را [[عصیان]] کرده و پیمانش را شکستهاند و [[کتاب خدا]] را رها کردهاند لیکن به شما میگویم که آنها قصد عمل کردن به قرآن را ندارند. |