پرش به محتوا

سکینه دختر امام حسین در معارف و سیره حسینی: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = سکینه دختر امام حسین | عنوان مدخل = سکینه دختر امام حسین | مداخل مرتبط = سکینه دختر امام حسین در تاریخ اسلامی - سکینه دختر امام حسین در معارف و سیره حسینی | پرسش مرتبط = }} نام '''سکینه'''، آمنه است. مادرش رَباب است. و...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۱۲: خط ۱۲:


الأعلام، زِرِکلی: سَکینه، دختر [[حسین بن علی بن ابی طالب]]، فهیم، شاعر، بزرگوار، و از زیباترینِ [[زنان]] و نیکوسیرت‌ترینِ آنان بود. وی، سروَر زنان [[روزگار]] خود و با بزرگان قریش، [[همنشین]] بود. [[شاعران]]، در [[خانه]] او گِرد می‌آمدند، به گونه‌ای که او آنها را می‌دید و آنها او را نمی‌دیدند، و او سخن آنان را می‌شنید و سبُک و سنگینشان می‌کرد و با آنان، بحث می‌کرد و صِله می‌داد. او بر [[هشام]] ([[خلیفه]] اُمَوی) در آمد و [[عمامه]]، ردای خز و کمربندش را از او خواست، و او هم آنها را داد. یکی از معاصران او گفته است: نزد سَکینه آمدم و در درگاهش، [[جریر]] و [[فَرَزدَق]] و جَمیل و کثیر را دیدم. پس او [[فرمان]] داد که به هر یک، هزار [[درهم]] بدهند. [[مصعب بن زبیر]]، با او [[ازدواج]] کرد و کشته شد. [[عبدالله بن عثمان بن عبدالله]] نیز با او ازدواج کرد و در گذشت. [[زید بن عمرو بن عثمان بن عفان]] هم با او ازدواج کرد؛ ولی [[سلیمان بن عبد الملک]] به او [[فرمان]] داد تا طلاقش دهد؛ زیرا از [[مرگ]] همسرانش فال بد زد. [[زید]] نیز طلاقش داد. [[اخبار]] درباره سَکینه، فراوان است و اقامت و درگذشت او در [[مدینه]] بوده است<ref>{{متن حدیث|سُكَينَةُ بِنتُ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ {{ع}}: نَبيلَةٌ شاعِرَةٌ كَريمَةٌ، مِن أجمَلِ النِّساءِ وَ أطيَبِهِنَّ نَفساً. كانَت سَيِّدَةَ نِساءِ عَصرِها، تُجالِسُ الأَجِلَّةَ مِن قُرَيشٍ، وَ تُجمَعُ إلَيهَا الشُّعَراءُ فَيَجلِسونَ بِحَيثُ تَراهُم وَ لا يَرَونَها، وَ تَسمَعُ كَلامَهُم، فَتُفاضِلُ بَينَهُم، وَ تُناقِشُهُم وَ تُجيزُهُم. دَخَلَت عَلى هِشامٍ (الخَليفَةِ) وَ سَأَلَتهُ عِمامَتَهُ وَ مِطرَفَهُ وَ مِنطَقَتَهُ، فَأَعطاها ذلِكَ. وَ قالَ أحَدُ مُعاصِريها: أتَيتُها وَ إذا بِبابِها جَريرٌ وَ الفَرَزدَقُ وَ جَميلٌ وَ كَثيرٌ، فَأَمَرَت لِكُلِّ واحِدٍ بِأَلفِ دِرهَمٍ. تَزَوَّجَها مُصعَبُ بنُ الزُّبَيرِ، وَ قُتِلَ، فَتَزَوَّجَها عَبدُ اللّهِ بنُ عُثمانَ بنِ عَبدِ اللّهِ، فَمات عَنها، وَ تَزَوَّجَها زَيدُ بنُ عَمرِو بنِ عُثمانَ بنِ عَفّانَ، فَأَمَرَهُ سُلَيمانُ بنُ عَبدِ المَلِكِ بِطَلاقِها، تَشاؤُما مِن مَوتِ أزواجِها، فَفَعَلَ. أخبارُها كَثيرَةٌ. وَ كانَت إقامَتُها وَ وَفاتُها بِالمَدينَةِ}}، الأعلام، زرکلی، ج۳، ص۱۰۶.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۹۸.</ref>
الأعلام، زِرِکلی: سَکینه، دختر [[حسین بن علی بن ابی طالب]]، فهیم، شاعر، بزرگوار، و از زیباترینِ [[زنان]] و نیکوسیرت‌ترینِ آنان بود. وی، سروَر زنان [[روزگار]] خود و با بزرگان قریش، [[همنشین]] بود. [[شاعران]]، در [[خانه]] او گِرد می‌آمدند، به گونه‌ای که او آنها را می‌دید و آنها او را نمی‌دیدند، و او سخن آنان را می‌شنید و سبُک و سنگینشان می‌کرد و با آنان، بحث می‌کرد و صِله می‌داد. او بر [[هشام]] ([[خلیفه]] اُمَوی) در آمد و [[عمامه]]، ردای خز و کمربندش را از او خواست، و او هم آنها را داد. یکی از معاصران او گفته است: نزد سَکینه آمدم و در درگاهش، [[جریر]] و [[فَرَزدَق]] و جَمیل و کثیر را دیدم. پس او [[فرمان]] داد که به هر یک، هزار [[درهم]] بدهند. [[مصعب بن زبیر]]، با او [[ازدواج]] کرد و کشته شد. [[عبدالله بن عثمان بن عبدالله]] نیز با او ازدواج کرد و در گذشت. [[زید بن عمرو بن عثمان بن عفان]] هم با او ازدواج کرد؛ ولی [[سلیمان بن عبد الملک]] به او [[فرمان]] داد تا طلاقش دهد؛ زیرا از [[مرگ]] همسرانش فال بد زد. [[زید]] نیز طلاقش داد. [[اخبار]] درباره سَکینه، فراوان است و اقامت و درگذشت او در [[مدینه]] بوده است<ref>{{متن حدیث|سُكَينَةُ بِنتُ الحُسَينِ بنِ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ {{ع}}: نَبيلَةٌ شاعِرَةٌ كَريمَةٌ، مِن أجمَلِ النِّساءِ وَ أطيَبِهِنَّ نَفساً. كانَت سَيِّدَةَ نِساءِ عَصرِها، تُجالِسُ الأَجِلَّةَ مِن قُرَيشٍ، وَ تُجمَعُ إلَيهَا الشُّعَراءُ فَيَجلِسونَ بِحَيثُ تَراهُم وَ لا يَرَونَها، وَ تَسمَعُ كَلامَهُم، فَتُفاضِلُ بَينَهُم، وَ تُناقِشُهُم وَ تُجيزُهُم. دَخَلَت عَلى هِشامٍ (الخَليفَةِ) وَ سَأَلَتهُ عِمامَتَهُ وَ مِطرَفَهُ وَ مِنطَقَتَهُ، فَأَعطاها ذلِكَ. وَ قالَ أحَدُ مُعاصِريها: أتَيتُها وَ إذا بِبابِها جَريرٌ وَ الفَرَزدَقُ وَ جَميلٌ وَ كَثيرٌ، فَأَمَرَت لِكُلِّ واحِدٍ بِأَلفِ دِرهَمٍ. تَزَوَّجَها مُصعَبُ بنُ الزُّبَيرِ، وَ قُتِلَ، فَتَزَوَّجَها عَبدُ اللّهِ بنُ عُثمانَ بنِ عَبدِ اللّهِ، فَمات عَنها، وَ تَزَوَّجَها زَيدُ بنُ عَمرِو بنِ عُثمانَ بنِ عَفّانَ، فَأَمَرَهُ سُلَيمانُ بنُ عَبدِ المَلِكِ بِطَلاقِها، تَشاؤُما مِن مَوتِ أزواجِها، فَفَعَلَ. أخبارُها كَثيرَةٌ. وَ كانَت إقامَتُها وَ وَفاتُها بِالمَدينَةِ}}، الأعلام، زرکلی، ج۳، ص۱۰۶.</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۹۸.</ref>
==هرگز دست از دامنت بر نمی‌داریم!==
در کتاب «[[الدمعة الساکبة (کتاب)|الدمعة الساکبة]]» به نقل از کتاب «[[نور]] العین» آمده است که حضرت [[سکینه]]، [[دختر امام حسین]]{{ع}} می‌گوید: در یک شب مهتابی در میان [[خیمه]] نشسته بودم که ناگاه صدای [[گریه]] و ناله‌ای توجهم را جلب نمود، نگران بودم که [[زنان]] متوجهم شوند. به پا خاستم و به دنبال آن رفتم، دیدم پدرم نشسته و در حالی که اصحابش به گرد وجود او حلقه زدند، چنین می‌فرماید:
{{متن حدیث|إِعْلَمُوا، أَنَّکُمْ خَرَجْتُمْ مَعِي لِعِلْمِکُمْ أَنِّي أَقْدِمُ عَلَی قَوْمٍ بَایَعُونِي بِأَلْسِنَتِهِمْ وَ قُلُوبِهِمْ، وَ قَدِ انْعَکَسَ الْأَمْرُ، لِأَنَّهُمُ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنْسَیهُمْ ذِکْرَ اللهِ. وَ الْآنَ لَیْسَ یَکُنْ لَهُمْ مَقْصَدٌ إِلَّا قَتْلِي وَ قَتْلَ مَنْ یُجَاهِدُ بَیْنَ یَدَیَّ، وَ سَبْیَ حَرِیمِي بَعْدَ سَلْبِهِمْ، وَ أَخْشَی أَنَّکُمْ مَا تَعْلَمُونَ أَوْ تَعْلَمُونَ وَ تَسْتَحْیُونَ. وَ الْخَدْعُ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیْتِ مُحَرَّمٌ، فَمَنْ کَرِهَ مِنْکُمْ ذَلِكَ فَلْیَنْصَرِفْ، فَاللَّیْلُ سَتِیرٌ وَ السَّبِیلُ غَیْرُ خَطِیرٍ وَ الْوَقْتُ لَیْسَ بِهَجِیرٍ، وَ مَنْ وَاسَانَا بِنَفْسِهِ کَانَ مَعَنَا غَداً فِي الْجِنَانِ نَجِیّاً مِنْ غَضَبِ الرَّحْمَنِ، وَ قَدْ قَالَ جَدِّي رَسُولُ اللهِ{{صل}}: وَلَدِي حُسَیْنٌ یُقْتَلُ بِطَفِّ کَرْبَلَاءَ غَرِیباً وَحِیداً عَطْشَاناً فَرِیداً، فَمَنْ نَصَرَهُ فَقَدْ نَصَرَنِي وَ نَصَرَ وَلَدَهُ الْقَائِمَ، وَ لَوْ نَصَرَنَا بِلِسَانِهِ فَهُوَ فِي حِزْبِنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ}}.
«بدانید! شما زمانی با من همراه شدید که [[فکر]] می‌کردید من به سوی قومی می‌روم که با زبان و قلبشان با من [[بیعت]] کرده‌اند و اکنون عکس آن را می‌بینیم، [[شیطان]] بر آنها چیره شده و آنها را از [[یاد خدا]] [[غافل]] نموده است، و آنها هدفی جز کشتن من و همراهانم و به [[اسارت]] کشاندن [[خانواده]] من بعد از [[غارت]] آنان ندارند، و من می‌ترسم (بعضی از) شما از این وضعیت بی‌خبر باشید یا خبر دارید، ولی [[شرم]] دارید که مرا ترک کنید. بدانید نزد ما [[خاندان پیامبر]]{{صل}}، [[خدعه]] و [[نیرنگ]] [[حرام]] است. پس هر کس ماندن در کنار ما را نمی‌پسندد، هم اکنون بازگردد که شب [[پوشش]] خوبی است و راه بی‌خطر و [[زمان]] هم برای رفتن بسیار؛ ولی هر کس با [[جان]] خود ما را [[یاری]] کند از [[خشم خداوند]] [[نجات یافته]] و با ما در [[بهشت]] برین خواهد بود. جدم [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرموده است: فرزندم حسین{{ع}} در [[کربلا]] [[غریب]] و تنها و [[تشنه]] [[شهید]] خواهد شد. هر کس او را یاری نماید، مرا و فرزندش [[حضرت قائم]]{{ع}} را یاری کرده است و هر کس با زبانش ما را یاری کند، در [[روز قیامت]] در [[حزب]] ما خواهد بود.»...
به چهره پدرم که سرش را پایین انداخته بود نگریستم، [[گریه]] امانم نداد، ترسیدم متوجه من شود، سرم را به سوی [[آسمان]] بالا گرفتم و عرض کردم:
«بار الها! این [[مردم]] دست از یاری ما برداشتند؛ دست از یاریشان بردار و هیچ دعایی را از آنان [[مستجاب]] نکن و بر آنان [[[ظالمان]] را] مسلط کن و از [[شفاعت]] جدم در روز قیامت محرومشان دار!»
هنگامی که باز می‌گشتم و [[اشک]] از دیدگانم بر گونه‎هایم جاری بود، عمه‎ام [[ام کلثوم]] مرا دید و فرمود: چه شده است؟ جریان را نقل کردم، عمه‌ام فریاد زد، {{متن حدیث|وَا جَدَّاهْ، وَا عَلِيَّاهْ‌، وَا حَسَنَاهْ، وَا حُسَيْنَاهْ}}، ای وای بر بی‌یاوری....
عمه‌ام گفت: [[برادر]]! ما را به [[حرم]] جدمان برسان. فرمود:
{{متن حدیث|یَا أُخْتَاهُ! لَیْسَ لِي إِلَی ذَلِكَ سَبِیلٌ}}؛ هان ای خواهرم! راهی برای انجام این کار نیست».
ام کلثوم عرض کرد: برای این مردم از [[منزلت]] جدت و پدر و مادرت و برادرت بگو (و به یادشان آور).
[[امام]] فرمود:
{{متن حدیث|ذَکَّرْتُهُمْ فَلَمْ یُذَکَّرُوا، وَ وَعَظْتُهُمْ فَلَمْ یَتَّعِظُوا وَ لَمْ یَسْمَعُوا قَوْلِي، فَمَا لَهُمْ غَیْرُ قَتْلِي سَبِیلاً، وَ لَا بُدَّ أَنْ تَرَوْني عَلَی الثَّرَی جَدِیلاً، لَکِنْ أُوصِیکُنَّ بِتَقْوَی اللهِ رَبِّ الْبَرِیَّةِ وَ الصَّبْرِ عَلَی الْبَلِیَّةِ وَ کَظْمِ نُزُولِ الرَّزِیَّةِ، وَ بِهَذَا وَعَدَ جَدُّکُمْ، وَ لَا خُلْفَ لِمَا وَعَدَ، وَدَّعْتُکُمْ إِلَهِیَ الْفَرْدَ الصَّمَدَ}}؛ «یادآوری کردم ولی توجّهی نکردند، پندشان دادم ولی نپذیرفتند، آنان هیچ هدفی جز کشتن من ندارند، و به ناچار مرا در این دشت به خاک افتاده خواهید دید، شما را به تقوای خداوندی که [[پروردگار]] عالم است و [[بردباری]] در برابر [[گرفتاری‌ها]] و [[خویشتن‌داری]] در برابر [[مصائب]] سفارش می‌کنم. جد شما، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} مرا به این [[روز]] نوید داده است وعده‌ای که تخلفی در آن نخواهد بود. شما را به [[خدای یگانه]] [[بی‌نیاز]] می‌سپارم».
سپس مدتی گریستم و [[امام]] این [[آیه]] را [[تلاوت]] کرد: {{متن قرآن|وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ}}<ref>«و آنان بر ما ستم نکردند بلکه بر خویشتن ستم روا می‌داشتند» سوره بقره، آیه ۵۷.</ref>.
پس از سخنان صریح و آزادمنشانه [[ابی عبدالله]]{{ع}}، ابتدا [[عباس بن علی]] ([[برادر]] رشیدش) به امام{{ع}} عرض کرد: برای چه دست از تو برداریم؟ برای این که پس از تو زنده بمانیم؟ [[خدا]] نکند هرگز چنین روزی را ببینیم!!
آنگاه [[برادران]] امام و [[فرزندان]] و برادرزادگان او و فرزندان [[عبدالله بن جعفر]] ([[فرزندان حضرت]] [[زینب]]) به [[پیروی]] از عباس یکی پس از دیگری، سخنان مشابهی گفتند، طبعاً امام{{ع}} از این همه [[وفاداری]] و [[پایمردی]] و [[شهامت]] در [[انتخاب]] بهترین راه و بهترین [[سرنوشت]] شاد شد.
آنگاه روی به [[فرزندان عقیل]] نمود و فرمود:
{{متن حدیث|يَا بَنِي عَقِيلٍ حَسْبُكُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِمٍ إِذْهَبُوا أَنْتُمْ فَقَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ}}؛ «[[افتخار]] [[شهادت مسلم]] برای [[خاندان]] شما کافی است، اینک من به شما [[اجازه]] می‌دهم که بروید (و از این [[وادی]] پر خطر خود را [[نجات]] دهید)».
آنها عرض کردند: «[[مردم]] چه می‌گویند؟! می‌گویند ما بزرگِ خاندان و سالار و افتخار خود و عموزادگان خود را که بهترین مردم بودند در چنگال [[دشمن]] رها کردیم، بی‌آن‎که با آنها به طرف دشمن تیری رها کنیم و یا با نیزه‌های خویش زخمی بر دشمن وارد سازیم و یا شمشیری علیه آنان به کار ببریم!!».
نه به خدا [[سوگند]]! چنین نمی‌کنیم، بلکه [[جان]] خود و [[اموال]] و [[اهل]] خود را فدای تو سازیم و در کنار تو [[جهاد]] می‌نماییم و راه پر افتخار [[شهادت]] را که تو پیشتاز آن هستی می‌پیماییم. [[زندگی]] پس از تو ننگمان باد!
سپس [[مسلم بن عوسجه]] به پا خاست و گفت: «آیا تو را در این شرایط در حلقه محاصره [[دشمن]] رها کنیم و برویم؟ در پیشگاه [[خدا]] برای تنها گذاردن تو چه عذری داریم؟ به خدا [[سوگند]] از تو جدا نخواهم شد تا نیزه خود را در سینه آنها فرو برم و تا قبضه این [[شمشیر]] در دست من است بر آنان [[حمله]] می‌کنم و اگر سلاحی نداشته باشم که با آن [[پیکار]] کنم با سنگ بر آنان حمله کنم، تا آنجا که همراه تو [[جان]] بسپارم».
پس از او [[شجاع]] دیگری به نام «[[سعید بن عبدالله حنفی]]» بپاخاست و ضمن بیان [[وفاداری]] خود گفت:
«نه به خدا سوگند هرگز تو را، رها نخواهیم ساخت تا [[خداوند]] را [[گواه]] بگیریم که [[حرمت]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را در غیاب او در [[حق]] تو رعایت کردیم. به خدا سوگند اگر بدانم که در راه تو کشته می‌شوم و دگر بار زنده شده و در [[آتش]] سوزانده می‌شوم و خاکسترم را به باد می‌دهند و هفتاد بار، با من چنین کنند، باز هم هرگز از تو جدا نخواهم شد تا در رکاب تو جان دهم. پس چرا چنین نکنم در حالی که کشته شدن فقط یک بار است و پس از آن کرامتی [[جاودانه]] است که پایانی ندارد».
پس از او، [[یاران]] نامدار [[امام]]{{ع}} [[زهیر بن قین]] و گروه دیگری از [[اصحاب]]، سخنان حماسی همانندی بر زبان جاری ساختند<ref>الدمعة الساکبة، ج۴، ص۲۷۱؛ ناسخ التواریخ، ج۲، ص۱۵۸- ۱۸۰. بخشی از این ماجرا در ارشاد مفید، ص۴۴۲- ۴۴۳ آمده است.</ref>.
[[تاریخ]] [[جهان]] را ورق بزنید، آیا می‌توانید جریانی شبیه جریان [[شب عاشورا]] پیدا کنید، شبی که [[پیشوای مردم]] و [[فرمانده لشکر]] به همه [[سپاهیان]] و افسران خود [[اذن]] ترک منطقه و [[نجات]] از [[مهلکه]] دهد، و آنها با [[علم]] و [[یقین به مرگ]] در فردای آن شب، با [[افتخار]] و [[شادی]] اعلام [[وفاداری]] کنند و آماده باشند که نه یک [[جان]]، بلکه اگر هزار جان داشته باشند فدای او کنند!
چه [[حماسه]] باشکوه، چه صحنه عجیب و فراموش نشدنی، و چه علاقه و [[عشق]] آتشینی به [[شهادت در راه خدا]] و در رکاب یک [[رهبر الهی]] و آسمانی.
بی‌شک اگر [[اراده]] آهنین و [[عزم راسخ]]، و وفاداری بی‌نظیر آنها در میان [[مسلمین]] [[جهان]] تقسیم گردد هر کدام سهم وافری خواهند داشت و [[دشمنان]] را برای همیشه [[مأیوس]] خواهند کرد.
یاد این بزرگ مردان [[تاریخ]] گرامی باد.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها]] ص ۳۸۶.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']]
# [[پرونده:13681353.jpg|22px]] [[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|'''گزیده دانشنامه امام حسین''']]
# [[پرونده:1100843.jpg|22px]] [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها (کتاب)|'''عاشورا ریشه‌ها انگیزه‌ها رویدادها پیامدها''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


۷۳٬۳۴۳

ویرایش