پرش به محتوا

ایمان در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۵۴: خط ۵۴:
در این باره [[حدیثی]] نیز از [[امام علی]]{{ع}} نقل کنیم:
در این باره [[حدیثی]] نیز از [[امام علی]]{{ع}} نقل کنیم:
[[اصبغ بن نباته]] گوید: مردی به [[خدمت]] علی{{ع}} آمد و گفت: عده‌ای بر این گمانند که [[بنده]] در حالی که مؤمن است، [[زنا]] نمی‌کند؛ [[دزدی]] نمی‌کند؛ شراب نمی‌خورد؛ [[ربا]] نمی‌گیرد و به ناحق خونی نمی‌ریزد. این سخن بر من سنگین آمد و سینه ام از آن تنگ شد. حتی [[گمان]] شده بنده‌ای که مانند من به سوی [[قبله]] [[نماز]] می‌گزارد و میان من و او رابطه [[نکاح]] و [[ارث]] برقرار است، به سبب [[گناه]] کوچکی که از او سر می‌زند، از ساحت [[ایمان]] خارج می‌شود. علی{{ع}} به او فرمود: [[برادر]] تو راست می‌گوید. از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که می‌گفت: [[خداوند]] [[آدمیان]] را [[خلق]] کرد و ایشان بر سه طبقه‌اند و آنها را در سه [[منزل]] قرار داد. این است قول خداوند در [[قرآن]] که فرمود: «خجستگان و ناخجستگان شوم و [[سبقت]] گیرندگان مقدم، که آنانند [[مقربان]]»<ref>واقعه، آیه ۱۱-۸.</ref>. سبقت گیرندگان [[انبیا]] هستند، چه [[رسول]] باشند و چه نباشند؛ خداوند در ایشان پنج [[روح]] قرار داد: [[روح القدس]]، [[روح ایمان]]، [[روح قوت]]، [[روح شهوت]] و روح بدن... اما خجستگان به [[حق]] مؤمنند و در آنها چهار روح قرار داده شده است: روح ایمان، روح قوت، روح شهوت و روح بدن... اما از ناخجستگان... روح ایمان را بازداشت و در بدن‌هایشان سه روح قرار داد: روح قوت، روح شهوت، و روح بدن<ref>صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۴۹.</ref>.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۶۰.</ref>.
[[اصبغ بن نباته]] گوید: مردی به [[خدمت]] علی{{ع}} آمد و گفت: عده‌ای بر این گمانند که [[بنده]] در حالی که مؤمن است، [[زنا]] نمی‌کند؛ [[دزدی]] نمی‌کند؛ شراب نمی‌خورد؛ [[ربا]] نمی‌گیرد و به ناحق خونی نمی‌ریزد. این سخن بر من سنگین آمد و سینه ام از آن تنگ شد. حتی [[گمان]] شده بنده‌ای که مانند من به سوی [[قبله]] [[نماز]] می‌گزارد و میان من و او رابطه [[نکاح]] و [[ارث]] برقرار است، به سبب [[گناه]] کوچکی که از او سر می‌زند، از ساحت [[ایمان]] خارج می‌شود. علی{{ع}} به او فرمود: [[برادر]] تو راست می‌گوید. از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که می‌گفت: [[خداوند]] [[آدمیان]] را [[خلق]] کرد و ایشان بر سه طبقه‌اند و آنها را در سه [[منزل]] قرار داد. این است قول خداوند در [[قرآن]] که فرمود: «خجستگان و ناخجستگان شوم و [[سبقت]] گیرندگان مقدم، که آنانند [[مقربان]]»<ref>واقعه، آیه ۱۱-۸.</ref>. سبقت گیرندگان [[انبیا]] هستند، چه [[رسول]] باشند و چه نباشند؛ خداوند در ایشان پنج [[روح]] قرار داد: [[روح القدس]]، [[روح ایمان]]، [[روح قوت]]، [[روح شهوت]] و روح بدن... اما خجستگان به [[حق]] مؤمنند و در آنها چهار روح قرار داده شده است: روح ایمان، روح قوت، روح شهوت و روح بدن... اما از ناخجستگان... روح ایمان را بازداشت و در بدن‌هایشان سه روح قرار داد: روح قوت، روح شهوت، و روح بدن<ref>صفار قمی، محمد بن حسن، بصائر الدرجات، ص۴۴۹.</ref>.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۶۰.</ref>.
==آثار ایمان==
پس از [[شناخت]] [[آثار ایمان]] می‌توان [[ایمان]] به معنای خاص را از ایمان به معنای عام، بهتر متمایز ساخت. بحث مربوط به آثار ایمان را در پنج عنوان پی می‌گیریم:
==نخست: خلل ناپذیری مرتبه‌ای از ایمان==
در یکی از [[مراتب ایمان]]، [[شک]]، [[شبهه]]، [[ناملایمات]] و [[سختی‌ها]] نمی‌تواند [[مؤمن]] را از وضعیت [[ایمانی]] خارج کند، بلکه چنین وضعیت‌هایی ایمان را قوی‌تر و راسخ‌تر می‌کند. طبق ویژگی سوم، ایمان شدت یا [[ضعف]] می‌پذیرد؛ اما با تحقق یکی از مراتب ایمان، راه ضعف و [[کاستی]] بسته می‌شود و اگر انتقالی در کار باشد، جهت آن به سوی مراتب بالا است. جهت پایین ایمان به مرتبه «[[اسلام]]» منتهی می‌شود که بر اثر استمرار ضعف است. کسی که در مرتبه اسلام قرار دارد، چه بسا با از دست دادن مقتضیات اسلام به قلمرو [[کفر]] و خروج از حوزه مطلق ایمان کشیده شود. پس جهت پایین ایمان انتها دارد، اما جهت بالای آن را نهایتی نیست. حال سخن این است که در مراتب ایمانی، گاه وضعی پدید می‌آید که راه سراشیبی بسته می‌شود؛ هر چند همه عوامل ضعف با هم [[اجتماع]] کنند. چنین مؤمنی را به هیچ روی نمی‌توان [[متزلزل]] و پریشان ساخت. آنچه ایمان را [[هدف]] قرار می‌دهد، اموری است که در قرارگاه ایمان، یعنی [[قلب]]، به وقوع می‌پیوندد. شک و [[شرک]]، از این جهت که با [[لشکر]] ایمان، یعنی [[اخلاص]] و [[یقین]]، منافات دارند، ایمان را [[ضعیف]] می‌کنند. اخلاص و یقین که در درجات مختلف ایمان به شکل‌های گوناگون ظهور می‌کنند، با ورود شک و شرک رو به ضعف می‌گذارد، مگر در آن مرتبه از ایمان که یقینش هرگونه شک، و اخلاصش، شرک را نابود می‌سازد. علی{{ع}} می‌فرماید: «به [[پیامبر]] ایمان می‌آوریم؛ همچون ایمان کسی که پنهانی‌ها را آشکارا دیده و به آنچه [[وعده]] داده شده [[آگاه]] شده است؛ ایمانی که با اخلاص، شرک را و با یقین، شک را زدوده است»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴.</ref>. شک مانع ورود [[انسان]] به منطقه [[اسلام]] و [[ایمان]] است و در صورت ورود او به این منطقه، ایمان را [[ضعیف]] می‌کند و وی را به منطقه [[کفر]] بازمی‌گرداند. علی{{ع}} می‌فرماید: {{متن حدیث|... يَنْقَدِحُ الشَّكُ فِي قَلْبِهِ بِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ...}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۴۷.</ref>؛ «... با اولین [[شبهه]]، [[شک]]، در [[دل]] او [[آتش]] می‌افروزد». همچنین با ورود به حوزۀ، ایمان، هنوز [[شرک]] از [[جان]] [[مؤمن]] دست برنمی‌دارد تا اینکه مؤمن به وضعیتی خاص از ایمان منتقل شود. هر چه مرتبه ایمان بالاتر رود، [[قلب]] [[آدمی]] را از شرک پاک‌تر و مصفاتر می‌کند: {{متن حدیث|فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ‌}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲.</ref>؛ «[[خداوند]] ایمان را برای [[پاک]] شدن از شرک [[واجب]] گردانید».
[[مبارزه]] ایمان با کفر و آن‌گاه با شرک است. [[ظلمت]] شرک با [[نور ایمان]] در درجات پایین مواجه می‌شود و مؤمن باید تا رسیدن به مراحل فرازین ایمان، این [[تاریکی]] را از وجود خویش بیرون کند. اگر این تاریکی مهار نشود، ظلمت خود را می‌گستراند، به طوری که آدمی را به [[دیار]] کفر روانه می‌کند. بنابراین، در یک منطقه فقط شرک است و ایمان نیست و در منطقه دیگر فقط ایمان است و شرک قراری ندارد. در میان این دو منطقه، منطقه‌ای است که ایمان و شرک جمع می‌شوند. در منطقه [[اجتماع]]، هنوز ایمان ضعیف است. ایمان و شرک، قلب را به دو طرف متقابل می‌کشاند و [[ضعف ایمان]]، موجبات [[سلطه]] شرک را فراهم می‌آورد. در [[قرآن]] می‌خوانیم: {{متن قرآن|وَمَا يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِكُونَ}}<ref>«و بیشتر آنها که (در ظاهر) به خداوند ایمان می‌آورند (در باطن همچنان) مشرکند» سوره یوسف، آیه ۱۰۶.</ref>.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۴۱.</ref>.
==دوم: [[سکینه]] [[قلبی]]==
«سکینه» از [[خواص]] و [[آثار ایمان]] است. سکینه از مادۀ «سکون» در مقابل حرکت و [[تزلزل]] است. قرارگاه چنین ماهیت کمیابی قلب آدمی است و با ورودش، هرگونه [[اضطراب]] و [[سرگردانی]] را از میان می‌برد. اضطراب و [[پریشانی]] وضعیتی است که [[بشر]] در [[زندگی]]، همواره آن را به شکل‌های مختلف [[تجربه]] می‌کند و هیچ امر ممکنی [[قدرت]] بر کندن آن را از وجود [[انسان]] ندارد؛ چراکه همین امور امکانی است که [[اضطراب]] و [[پریشانی]] [[تولید]] می‌کنند. از این رو اگر همۀ اسباب امکانی در کنار هم گرد آیند، اگر موجب تشدید [[سرگردانی]] و اضطراب نشوند، درمان‌گر آن نیستند. اگر فقط [[جهان]] امکانی در نظر جلوه کند، اضطراب‌ها و [[تشویش‌ها]] نیز از متن همین جهان بر خواهند خاست. پس «[[سکینه]]» دستاورد انسان یا فرآورده پیرامونی او نیست، بلکه منشأ آن [[خالق هستی]] است و گیرنده و پذیرای آن، [[مؤمن]] است. به تعبیر دیگر، در تحقق سکینه، هیچ واسطه امکانی دخالت ندارد و سکینه، هدیه‌ای است از ساحت [[ربوبی]] بر [[قلب]] مؤمن. با آمدن چنین هدیه‌ای [[آرامش]] بر سراسر وجود [[آدمی]] [[حاکم]] می‌شود. همچنین اگر [[ترس]] [[قلبی]] منشأ [[الهی]] داشته باشد، [[همکاری]] همه اسباب امکانی نیز نخواهند توانست این ترس را از میان بردارند.
به نظر می‌رسد که این دستاورد با اثر قبلی ارتباط دارد؛ یعنی «سکینه» قلب را از احتمال [[سقوط]] به مراحل [[پایین‌تر]] [[ایمان]] باز می‌دارد و فقط او را به جهت متعالی سوق می‌دهد. در [[قرآن]] می‌خوانیم: {{متن قرآن|هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ لِيَزْدَادُوا إِيمَانًا مَعَ إِيمَانِهِمْ}}<ref>«اوست که آرامش را در دل مؤمنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند و سپاهیان آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و خداوند دانایی فرزانه است» سوره فتح، آیه ۴.</ref>. با آمدن سکینه، نه دستگاه [[اندیشه]] در [[تشخیص حق]] از [[باطل]] تردیدی به خود راه می‌دهد و نه دستگاه [[عواطف]] و [[احساسات]] دچار [[خوف]] و [[حزن]] می‌شود و نه بدن در ادای [[تکالیف]] مربوط به خود [[سختی]] می‌بیند. [[سرور]] حاصل از سکینه به قلب قدرتی می‌دهد که [[سختی‌ها]] بر او آسان می‌شود و [[طاعت]] و [[بندگی]] را [[لذت]] بخش و مطابق با وجود خود می‌یابد که [[عصیان]] را از او دور می‌کند. چون مبدأ سکینه، خالق هستی است، می‌تواند وجود [[آدمی]] را از عالم کثرت و [[ظلمت]] به عالم [[وحدت]] و [[نور]] منتقل کند.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۴۳.</ref>.
==سوم: اطلاق [[قلبی]]==
از آثار [[ایمان دینی]]، دگرگونه کردن حالت‌های بشری و [[گسستن]] بندهای [[اسارت]] و پدید آوردن [[آزادی]] است. آدمی در این [[زندگی]] در [[آرزوها]]، [[امیدها]] و آرمان‌های خویش [[غوطه]] می‌خورد، اما طعم [[شکست]] و به بن بست رسیدن را هم می‌چشد. [[ترس]] از نرسیدن به آرزوها و از دست دادن سرمایه‌ها، لحظه‌ای او را به حال خود را نمی‌گذارد. دگرگونی‌هایی که در زندگی برای او رخ می‌دهد، تنها متعلق ترس او را [[تغییر]] می‌دهد، اما اصل ترس را ریشه کن نمی‌کند. وضعیت‌های مطلوب، [[بشر]] را به خود مشغول می‌کند، اما او خوب می‌داند که هیچ یک از حالت‌های مطلوب تضمین بقا ندارد. [[علم]] او در معرض [[فراموشی]]، [[زیبایی]] او در معرض زوال، [[حب]] او در معرض تبدیل به [[بغض]]، و [[شادی]] او در معرض تبدیل به [[دلهره]] و [[افسردگی]] است. اگر درست باشد که حب [[انسان]] به خویش از هر حبی بالاتر است، همین وضعیت هم تضمینی ندارد و از این رو است که گاه خود را به دست خویش در معرض [[هلاکت]] قرار می‌دهد.
با تحقق ایمان دینی و به میان آمدن متعلق آن در کل محاسبات آدمی، وجود او چنان دگرگونی می‌پذیرد که همه وضعیت‌های یاد شده تغییر می‌کند. [[مؤمن]] در این صورت به [[کشف]] [[وابستگی]] [[واقعی]] و [[ناب]]، نایل می‌شود که با دریافت آن از همه [[وابستگی‌ها]] [[نجات]] می‌یابد و به [[ساحل]] [[اطمینان]] و قرار می‌رسد. این همان وابستگی مخلوق به [[خالق]] است که همه حالت‌ها و وضعیت‌های مخلوق را به سوی هستی بخش خویش سوق می‌دهد و مخلوق درمی‌یابد که دیگر موجودات نیز با او در این وابستگی شریکند. این حلقات آویخته و وابسته، همه به هستی بخش خویش تعلق دارند. هیچ یک از این حلقات، [[شایسته]] آن نیست تا حلقه دیگر، وضعیت‌های خود را بدان مشروط و [[مقید]] کند. مؤمن، در مدار [[وابستگی]] به [[خدا]]، با موجودات دیگر [[احساس]] [[همبستگی]] می‌کند. از این‌رو در پیش [[مؤمن]]، [[بیماری]] و [[سلامتی]]، [[فقر]] و [[غنا]]، [[زندگی]] و [[مرگ]] و اقبال و [[ادبار]] مطلوب‌ها، یکسان است. هر یک از این وضعیت‌ها، صحنه‌هایی شورانگیز را برای او پدید می‌آورد و مؤمن با نقش آفرینی خود رابطه‌ای معنادار با [[اسمای الهی]] برقرار می‌کند. او با [[اعتماد]] به متعلق [[ایمان]] خود که همیشه با او است، از هر یک از این وضعیت‌ها بهره‌ای می‌برد و قلمروی را فتح می‌کند که مخصوص همان وضعیت است. علی{{ع}} در این باره می‌فرمایند: {{متن حدیث|لَا يَكْمُلُ إِيمَانُ الْمُؤْمِنِ حَتَّى يَعُدَّ الرَّخَاءَ فِتْنَةً وَ الْبَلَاءَ نِعْمَةً}}<ref>آمدی، غرر الحکم، ح۱۰۸۱۱، همچنین ر.ک: همان، ح۱۰۸۰۶.</ref>؛ «ایمان [[مؤمن کامل]] نمی‌شود تا اینکه [[فرصت]] عیش را [[فتنه]] و [[بلا]] را [[نعمت]] شمارد».<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۴۴.</ref>.
==چهارم: [[تحول]] دستگاه [[معرفت]] و [[کشف]] متعالی==
دستگاه ادراکی با حصول ایمان در [[قلب]]، با تجهیزات کامل‌تر، شنیدنی‌ها، دیدنی‌ها و مدرکات دیگر مواجه می‌شود که پیش از تقرر ایمان، یا این تجهیزات وجود نداشته و یا اگر بوده به سبب وجود موانع، با [[جهان]] خاص خود ارتباط برقرار نکرده است. آنچه در این جهان می‌گذرد چنان در نظر [[بشر]]، [[زیبا]] جلوه می‌کند و [[سلطه]] می‌یابد که دستگاه [[شناخت]]، همواره، خود را به این منطقه مشغول می‌کند و [[قدرت]] ورود به بخش [[نهان]] و واقعی‌تر را از دست می‌دهد. ایمان بخش [[نهان آدمی]] را به تدریج در آستانه ورود به ساختار نهان و اصیل‌تر هستی قرار می‌دهد. این بخش از هستی ممکن است به [[علت ظهور]] موانع همیشه مستور و محجوب بماند. در طلیعه ایمان، بسیاری از امور [[واقعی]] نامشهود است، ولی تحول‌های [[ایمانی]] موجب می‌شود [[انسان]] با برداشتن موانع و زدودن پرده‌های [[نسیان]] و [[غفلت]]، دستگاه [[شناسایی]] ویژه آن بخش را با آن منطقه مرتبط سازد. با پدید آمدن چنین وضعی، دریافت‌های مؤمن از عالم واقع تصحیح می‌شود و او همه بخش‌های جهان را، آن‌گونه که هست، نظاره می‌کند.
آیینه وجود [[بشر]] با رسیدن به مراتبی از [[ایمان]]، به [[درستی]] بزرگ را بزرگ و کوچک را کوچک نشان می‌دهد. آنها را هم می‌بیند و هم درست دریافت می‌کند. به بیان علی{{ع}} تنها [[خالق هستی]] را، که بزرگ است، بزرگ می‌یابد و در جنب چنین [[معرفتی]] غیر [[خالق]] را، که همچون خود او مخلوق است، کوچک می‌یابد؛ چون به [[راستی]] در برابر خالق از بزرگی سهمی ندارند:
{{متن حدیث|عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.</ref>؛ «[[خداوند]] در نظر آنان چنان بزرگ است که غیر او در دیده آنها کوچک می‌نماید».
چون خالق، بزرگ است، در [[جان]] آنها بزرگ جلوه می‌کند و نتیجه این است که مخلوق در دیدگان آنها کوچک می‌نماید؛ چون مخلوق به واقع چنین است. آیینه وجودی [[مؤمن]] بزرگ نمایی کاذب ندارد تا کوچک‌ها را بزرگ و خود را دچار توهمات کند، بلکه هر چه را که در واقع هست به خوبی و درستی می‌بیند. نشانه مؤمن این است که از غیر [[خدا ترس]] ندارد. علی{{ع}} در این باره می‌فرماید:
هر چیز از مؤمن می‌هراسد؛ زیرا وی در [[دین]] خداوند صاحب [[عزت]] است. او از هیچ چیز نمی‌هراسد و این نشانه مؤمن است<ref>صدوق، صفات الشیعه، ص۱۱۴، ح۵۵.</ref>.
مؤمن حوادث دور و نزدیک را در جای خود [[مشاهده]] می‌کند و چشمان او در دام نزدیک‌بینی و دوربینی گرفتار نمی‌شود. اگر کسی نزدیک را دور ببیند، معلوم می‌شود که دستگاه [[شناسایی]] او نتوانسته است با آن امر ارتباط درستی برقرار کند. این گونه [[ادراکات]]، بیشتر به جنبه‌های [[ذهنی]] شده و روانشناسانه ارتباط دارد؛ مثلاً [[قیامت]]، حادثه‌ای است که در نظر غیر مؤمن، دور جلوه می‌کند و در نظر مؤمن، نزدیک. هر چه ایمان مؤمن متعالی‌تر باشد، قیامت در نظر او نزدیک‌تر است. مؤمن توانسته است فاصله [[حقیقی]] قیامت را دریابد. این دریافت نیاز به تحولی وجودی دارد که در جان او رخ داده است و تا این [[تحول]] صورت نگیرد، [[قیامت]] همواره بعید جلوه می‌کند: علی{{ع}} می‌فرماید:
اگر شما به چشم ببینید آنچه را که [[مردگان]] شما به چشم دیدند، [[غمگین]] می‌شوید و [[زاری]] می‌کنید و می‌شنوید و [[پیروی]] می‌کنید. اما آنچه را که آنها دیده‌اند از شما پنهان، و نزدیک است پرده برداشته شود<ref>نهج البلاغه، خطبه ٢٠.</ref>.
از این رو، [[مؤمن]] هیچ گاه نمی‌تواند امور این [[جهان]] را بدون ملاحظه [[آخرت]] به انجام رساند. او در محاسبات خود همواره به آخرت توجه دارد و کاری را که این [[محاسبه]] در او راه نیافته باشد، [[دنیایی]] می‌شمارد.
[[دنیا]] و آخرت دو [[دشمن]] ناجور و دو راه جدا هستند. کسی که دنیا را [[دوست]] داشت و به آن [[دل]] بست، به آخرت کین ورزید و با آن [[دشمنی]] کرد. دنیا و آخرت مانند خاور و باخترند که روندۀ میان آنها هر چه به یکی نزدیک شود، از دیگری دور می‌شود. این دو به رغم اختلافشان به دو [[زن]] می‌مانند که یک شوهر داشته باشند<ref>نهج البلاغه، حکمت ۱۰۳.</ref>.
همچنین مؤمن کم را اندک و زیاد را فزون می‌شمارد. او متاع این جهان را اندک و ناپایدار می‌یابد و [[نعمت‌های آخرت]] را فراوان و [[پایدار]] می‌داند. او در این [[ادراک]] نیز به واقع رسیده و [[جان]] او در دام پدیدارهای کاذب و وهمی نیفتاده است. به همین جهت، مؤمن به [[قدرت]] [[تقوا]]، در برابر خواسته‌های [[نامشروع]] [[ایستادگی]] می‌کند و هنگام [[ناملایمات]] هرگز خود را نمی‌بازد. اگر [[عظمت]] [[ثواب و عقاب]] [[الهی]] در [[جان آدمی]] قرار نگیرد، او در برابر ناملایمات این جهان [[بی‌تابی]] می‌کند و آنها را بسیار بزرگ‌تر از آنچه هست می‌یابد. چنین [[معرفتی]]، شب و [[روز]] مؤمن را به جهان [[مراقبه]]، [[اندیشه]]، [[عبادت]] و [[گفت‌وگو]] با [[خالق]] خود می‌کشاند. مؤمن اندک اندک در هر روز خود به شبی نیازمند می‌شود تا با [[نیایش]]، [[رهایی]] وجود خود را از [[خداوند]] درخواست کند. [[بهشت و جهنم]] همیشه در وجود او حاضر است و به آنها می‌نگرد. سخن علی{{ع}} را بشنویم:
یقینشان به [[بهشت]]، مانند [[یقین]] کسی است که آن را دیده که اهلش در آن به [[خوشی]] به سر می‌برند. ایمانشان به [[دوزخ]] همچون [[ایمان]] کسی است که آن را دیده که اهلش در آن گرفتار عذابند... هرگاه به آیه‌ای برخورند که به [[شوق]] آورد، در آن [[طمع]] می‌کنند و با [[اشتیاق]] به آن می‌نگرند، گویی پاداشی که [[آیه]] از آن خبر می‌دهد، در برابر چشم ایشان است. هرگاه به آیه‌ای برخورند که در آن [[ترس]] و [[بیم]] است، گوش دلشان را بر آن می‌گشایند، چنان‌که گویا شیون و فریاد دوزخ در بیخ گوش‌هایشان است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.</ref>.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۴۵.</ref>.
==پنجم: گذر وجودی به جهان‌های [[اخلاقی]]==
با قرار گرفتن ایمان در [[جان آدمی]]، راه وی به سوی جهان‌های اخلاقی هموار می‌شود و در یکی از آنها سکنا می‌گزیند، [[اخلاق]]، نه یک [[جهان]]، بلکه جهان‌های بی‌شمار را شامل است. با قرار یافتن ایمان در [[قلب]]، [[انسان]] به سوی [[کامل‌ترین]] جهان اخلاقی پیش می‌رود و در هر مرتبه از [[مراتب ایمان]]، به جهان اخلاقی متناظر با آن وارد می‌شود. [[قواعد]] این جهان‌ها، همه اخلاقی‌اند. هر عملی که در این جهان‌ها به وقوع می‌پیوندد، [[حکم]] همان جهان را دارد.
اگر در جهان اول اخلاقی، عملی خوب باشد، در جهان دوم بد به حساب نمی‌آید؛ هر چند ممکن است درست شمرده نشود. از این رو [[دین]]، [[آدمیان]] را به بهترین جهان اخلاقی، که قواعد اخلاقی آن [[برترین]] قواعد است، فرامی‌خواند و راه رسیدن به آن را در [[اختیار]] او قرار می‌دهد. هر عمل خوب می‌تواند «خوب‌تر» باشد و [[آدمی]] را در این [[سیر]] به سوی جهان‌های دیگر اخلاقی [[عروج]] دهد. رسیدن به جهان‌های والای اخلاقی جز با [[تحول]] این دستگاه میسر نیست و شرط لازم و کافی این تحول، [[ایمان به خدا]] است. با تحقق هر مرتبه از ایمان، [[بشر]] در جهانی از جهان‌های اخلاقی قرار می‌گیرد. [[اعمال]] کسی که در جهان اخلاقی متعالی‌تر به سر می‌برد، شاید برای [[آدمیان]] جهان‌های [[پایین‌تر]]، چندان قابل توجیه نباشد. توضیح آن ساختار به مدد الفاظ و عبارات ممکن نیست. توضیح لفظی برای کسی که در این [[سفر]] وجودی قرار نگرفته و آن تحولات را [[تجربه]] نکرده است، اگر بر ابهام او نیفزاید، گرهی نمی‌گشاید. حتی ممکن است ظاهر یک عمل در دو [[جهان]] [[اخلاقی]]، یکسان، اما تفاوت [[حقیقت]] آنها بیش از شباهتشان باشد. همین وجه مشابهت است که پنجره‌های این جهان‌ها را به روی یکدیگر باز می‌کند و همه تا حدی، یکدیگر را به رسمیت می‌شناسند؛ مثلاً [[صبر]] بر خواسته‌های [[نامشروع]] نفس در هر جهان اخلاقی از [[اعمال نیک]] محسوب می‌شود، اما اگر این صبر برخاسته از صفت اخلاقی «[[حیا]]» و [[حرمت]] نهادن به حضور [[خالق]] باشد، بسیار نیک‌تر و پسندیده‌تر از صبری است که برخاسته از توجه به [[کیفر الهی]] باشد. هر دو نوع صبر، «[[عمل نیک]]» محسوب می‌شوند، اما وضعیت [[صابر]] اول از نظر وجودی با وضعیت صابر دوم بسیار متفاوت است. نمونه‌هایی از [[قواعد]] اخلاقی که [[انسان]] فقط در وضعیت‌های خاص [[ایمانی]]، [[قدرت]] اظهار آنها را دارد، قواعدی هستند که بر انسان طبیعی یا بر [[انسانی]] که در مراتب پایین‌تر [[ایمان]] قرار دارند، بسیار سنگین جلوه می‌کند؛ از جمله به سه مورد اشاره می‌کنیم:
۱. [[آدمی]] خود را محتاج [[مدح]] و ثنای دیگران می‌داند و حتی گاه وانمود می‌کند که کمالاتی در او هست تا از مدح دیگران بهره‌ای ببرد. چنین انسانی البته از [[ذم]] دیگران هم آسیب می‌بیند؛ از این رو [[زندگی]] خود را به گونه‌ای تنظیم می‌کند که مدح‌ها را به خود جلب کند و گزندی از ذم‌ها به او نرسد. اما [[مؤمنان]]، در وضعیتی خاص، حتی وقتی موجبات مدح آنها وجود دارد، اگر نگوییم از مدح آزرده می‌شوند، از آن مسرور نمی‌شوند. مدح و ذم آدمیان در نظر ایشان یکسان است و آن را در انجام دادن عمل اخلاقی دخالت نمی‌دهند. علی{{ع}} در این باره در وصف این گروه از [[اهل]] [[ایمان]] می‌فرماید:
هرگاه یکی از آنان را بستأیید از آنچه درباره او گفته شده می‌ترسد و می‌گوید: «من از دیگری به خود داناترم و پروردگارم به حالم داناتر از من است. خدایا، آنچه می‌گویند بر من مگیر، و مرا [[برتر]] از آنچه می‌پندارند بگردان، و گناهانم را که نمی‌دانند ببخش»<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳؛ غرر الحکم، ح۲۱۳۴.</ref>.
۲. علی{{ع}} در وصف اهل ایمان می‌فرماید: {{متن حدیث|يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.</ref>؛ «کسی را که به او [[ستم]] کند ببخشاید و به کسی که او را [[محروم]] کند، [[احسان]] ورزد و به آن‌که از او [[بریده]] است، می‌پیوندد». همچنین می‌فرماید: {{متن حدیث|الْمُؤْمِنُ مَنْ تَحَمَّلَ أَذَى النَّاسِ وَ لَا يَتَأَذَّى أَحَدٌ بِهِ}}<ref>آمدی، غرر الحکم، ح۹۴۱۳، ۲۱۵۵.</ref>؛ «[[مؤمن]] کسی است که [[آزار مردم]] را [[تحمل]] کند و کسی به سبب او [[آزار]] نبیند».
از این سخنان درمی‌یابیم که [[اهل تقوا]] و ایمان در برابر [[اعمال بد]] دیگران، راه [[مقابله به مثل]] را نمی‌پیمایند، بلکه با [[نور]] به مقابله با [[تاریکی]] برمی‌خیزند.
۳. [[مؤمنان]] کار دیگران را کم نمی‌شمارند و عمل خود را زیاد به حساب نمی‌آورند و بدون [[تکلف]]، دیگران را از خود بهتر می‌دانند. [[امام کاظم]]{{ع}} فرمودند:
... [[امیرمؤمنان]]{{ع}} می‌گفت: «... [[[عقل]] کسی درست نباشد تا][[ذلت]] همراه [[حق]] را از [[عزت]] ناحق برتر بداند، و [[تواضع]] را از [[اشرافیت]] دوست‌تر دارد، و احسان اندک از دیگران را بیش شمارد و احسان بیش از طرف خود را کم به حساب آورد، و همه [[مردم]] را بهتر از خود بداند و خود را در [[دل]] از همه بدتر شمارد» و این تمام سخن است<ref>اصول کافی، ج۱، ص۵۴ و نیز ر.ک: بحار الانوار، ج۶۷، ص۳۰۵، ح۳۷.</ref>.
با توجه به این سخنان می‌توان بخشی از تفاوت‌های مؤمن را با [[کافر]] دریافت. تقسیم [[آدمیان]] به دو گروه مؤمن و کافر، اساسی‌ترین تقسیمی است که در [[متون دینی]] به رسمیت شناخته شده است. دو صفت [[ایمان]] و [[کفر]]، [[آدمیان]] را از نظر وجودی متمایز می‌کند. [[ادراکات]]، [[احساسات]] و [[عواطف]]، [[اخلاقیات]] و در یک کلمه، [[ساختار وجودی انسان]]، با حصول ایمان دگرگون می‌شود. سایر تفاوت‌ها در میان [[انسان‌ها]] قابل اعتنا نیست. تفاوت در زبان، نژاد، رنگ، زادگاه، [[هوش]]، [[استعداد]]، جنس و... هیچ یک موجب نمی‌شود تا [[انسانی]] با [[انسان]] دیگر تفاوت جوهری یابد. این گونه امور به [[اختیار]] و [[اراده]] کسی حاصل نشده تا کسی با داشتن آن [[تفاخر]] کند و از نداشتن آن رنجور شود.
همان طور که یک نژاد پرست می‌تواند درباره [[برتری]] رنگ سفید نظریه پردازی کند، نژاد پرست دیگر هم می‌تواند در [[دفاع]] از رنگ سیاه چنان کند. در [[انسانیت]] انسان رنگ و نژاد و... مطرح نیست. تنها با ورود به منطقه ایمان، [[قدرت]] تشخیص مزایای انسانی به دست می‌آید. در این منطقه همه یکدیگر را [[زیبا]]، مفید و محتاج هم می‌یابند و [[شایسته]] [[احترام]] می‌دانند. همین جا است که همگی [[هویت]] واحد خویش را به عیان می‌بینند و [[غم]] و [[شادی]] دیگران را غم و شادی خود به حساب می‌آورند. ایمان است که [[حجاب]] ساختگی میان آدمیان را می‌درد و [[بغض‌ها]] و [[کینه‌ها]] را به [[دوستی]] بدل می‌کند. [[همبستگی]] میان دو [[مؤمن]] از همبستگی میان [[خویشاوندان]] بالاتر است، ایمان، آدمیان گسسته از یکدیگر را در کنار هم جمع می‌کند و هیچ قدرتی نمی‌تواند این همبستگی و ارتباط را از میان بردارد. [[امام علی]]{{ع}} می‌فرمایند:
به من خبر رسید که یکی از [[لشکریان]] [[[معاویه]]] بر یک [[زن]] [[مسلمان]] و یک زن [[کافر ذمی]] تاخته و [[حریم]] آنها را شکسته است تا آنجا که خلخال و دست‌بند و گردن‌بندها و گوشواره‌های او را می‌کند و آن زن نمی‌توانسته او را بازدارد، مگر آن‌که صدا به [[گریه و زاری]] بلند کند و از [[خویشان]] خود کمک بطلبد. [[دشمنان]] با [[غنیمت]] و [[دارایی]] بسیار بازگشتند، درحالی‌که به هیچ یک از آنها زخمی نرسید و خونی از آنها ریخته نشد. اگر [[مرد]] [[مسلمانی]] با شنیدن این واقعه از [[اندوه]] بمیرد بر او ملامت نیست، بلکه نزد من به مردن سزاوار است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۷. برای مطالعه وضعیت عواطف مؤمنان ر.ک: آمدی، غرر الحکم، ح۸۸۹۷ و ۱۷۴۲.</ref>.
[[امام صادق]]{{ع}} فرموده‌اند:
[[مؤمن]] [[برادر]] مؤمن است؛ آن دو اعضای یک تن‌اند، و اگر یکی را دردی رسد، در دیگر پاره‌های تن اثر کند. روحشان از یک مبدأ است. به [[راستی]] [[روح]] مؤمن به [[روح خدا]] پیوسته‌تر است از پیوست پرتو [[آفتاب]] به آن<ref>اصول کافی، ج۴، ص۴۹۰.</ref>.
بنابراین وقتی گفته می‌شود «الف [[شجاع]] است» یا «الف [[مهربان]] است» با گزاره‌ای روبه‌رو هستیم که مضمونی خاص دارد و درباره شخص الف خبری می‌دهد. اما وقتی می‌گوییم «الف مؤمن است» هر چند با یک گزاره رو به رو هستیم، اطلاعات فراوانی را از الف در [[اختیار]] مخاطب قرار می‌دهیم. مخاطب [[انتظار]] دارد که الف [[راستگو]]، مهربان، [[امانت‌دار]] و [[خدا ترس]] باشد؛ به طوری که اگر پس از این گزاره بگوییم «اما الف [[خائن]] [[دروغگو]] است» مخاطب میان این دو گزاره نوعی [[ناسازگاری]] می‌بیند<ref>دربارۀ اوصاف مؤمنان ر.ک: آمدی، غرر الحکم، ح۱۷۴۴، ۱۷۳۰، ۱۳۵۰؛ مجلسی، بحار الانوار، ج۲، ص۱۲۲، ح۴۳ و ج۷۸، ص۵۰، ح۷۹؛ سبزواری، جامع الاخبار، ص۳۳۹، ح۹۴۹؛ حرانی، تحف العقول، ص۲۱۷ و ۲۱۲.</ref>. پس چگونه می‌توان ماهیت [[ایمان]] را توضیح داد، به طوری که همه ویژگی‌های مذکور را در آن بیابیم. در این جا نظریه‌هایی است که باید تک تک آنها را با اوصاف یاد شده آزمود. فقدان هر یک از آن اوصاف، اگر نظریه‌ای را [[ابطال]] نکند، دست کم نقصان آن را بر ملا می‌سازد. گزارش پاره‌ای از نظریه‌های [[متکلمان]] [[مسیحی]] و [[مسلمان]] در ذیل خواهد آمد.<ref>[[امیر دیوانی|دیوانی، امیر]]، [[ایمان - دیوانی (مقاله)| مقاله «ایمان»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۱۴۸.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==
۷۲٬۴۶۷

ویرایش