پرش به محتوا

عصمت حضرت موسی: تفاوت میان نسخه‌ها

۵٬۲۸۳ بایت حذف‌شده ،  ‏۱ اکتبر ۲۰۲۳
خط ۸۲: خط ۸۲:
'''پاسخ: [[لغزش]] نبودن این گونه [[فراموشی]]''': [[نسیان]] در موارد معینی که متعلق آن امر مهمی نباشد و به حدی هم تکرار نشود که مایه سلب اعتماد گردد، هیچ خدشه‌ای بر [[عصمت]] وارد نمی‌سازد. این مورد را می‌توان از موارد این‌گونه نسیان دانست. البته نسیان شخص همراه [[حضرت موسی]] {{ع}} به [[شیطان]] نسبت داده شده است و باید این تصرف را همچون تصرف شیطان در [[حضرت ایوب]] {{ع}} دانست {{متن قرآن|...أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ}}<ref>«و از بنده ما ایّوب یاد کن آنگاه که پروردگارش را ندا کرد که شیطان به من رنج و عذاب رسانده است» سوره ص، آیه ۴۱.</ref> که هیچ‌گونه تأثیری در امر [[نبوت]] ندارد<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۲۲.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۲۶۷-۲۷۴.</ref>
'''پاسخ: [[لغزش]] نبودن این گونه [[فراموشی]]''': [[نسیان]] در موارد معینی که متعلق آن امر مهمی نباشد و به حدی هم تکرار نشود که مایه سلب اعتماد گردد، هیچ خدشه‌ای بر [[عصمت]] وارد نمی‌سازد. این مورد را می‌توان از موارد این‌گونه نسیان دانست. البته نسیان شخص همراه [[حضرت موسی]] {{ع}} به [[شیطان]] نسبت داده شده است و باید این تصرف را همچون تصرف شیطان در [[حضرت ایوب]] {{ع}} دانست {{متن قرآن|...أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ}}<ref>«و از بنده ما ایّوب یاد کن آنگاه که پروردگارش را ندا کرد که شیطان به من رنج و عذاب رسانده است» سوره ص، آیه ۴۱.</ref> که هیچ‌گونه تأثیری در امر [[نبوت]] ندارد<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۶، ص۱۲۲.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۲۶۷-۲۷۴.</ref>


=== آیه 20 سوره شعراء ===
=== آیه ۲۰ سوره شعراء ===
{{اصلی|آیا آیه ۲۰ سوره شعراء بر عدم عصمت حضرت موسی دلالت می‌کند؟ (پرسش)}}
قرآن کریم در یکی از آیات خود از اعتراف حضرت موسی{{ع}} بر گمراهی خویش سخن به میان آورده و می‌فرماید: {{متن قرآن|قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«موسی گفت: آن را در آن زمان در حالی انجام دادم که بی خبر از این واقعه بودم [که با مشت من در دفاع از مظلوم، آن مرد قبطی کشته می شود.]».</ref> روشن است که اعتراف به گمراهی با عصمت منافات دارد.
قرآن کریم در یکی از آیات خود از اعتراف حضرت موسی{{ع}} بر گمراهی خویش سخن به میان آورده و می‌فرماید: {{متن قرآن|قَالَ فَعَلْتُهَا إِذًا وَأَنَا مِنَ الضَّالِّينَ}}<ref>«موسی گفت: آن را در آن زمان در حالی انجام دادم که بی خبر از این واقعه بودم [که با مشت من در دفاع از مظلوم، آن مرد قبطی کشته می شود.]».</ref> روشن است که اعتراف به گمراهی با عصمت منافات دارد.


'''پاسخ نخست: [[ضلالت]] در [[آیه]] به معنای گم کردن راه [[سلامت]]''': «[[ضالین]]» از ماده «[[ضلال]]» است و «ضلال» در اصل به معنای گم کردن [[راه مستقیم]] است. ضلالت معنای گسترده‌ای دارد و تنها به معنای [[گمراهی]] از [[دین]] و [[آیین حق]] نیست (راه نیافتن به مقصود و [[هدف]] و از دست دادن راه درست؛ خواه مقصود و هدف [[حق]] باشد یا [[باطل]])<ref>ر.ک: حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۷، ص۳۸.</ref>. این تعبیر در مورد شخصی مانند [[حضرت موسی]] {{ع}} که با کشتن آن [[مرد]] [[فرعونی]] [[جان]] خود را به خطر انداخت نیز [[صدق]] می‌کند. به دیگر سخن، او راه سلامت را رها کرد و به راهی پردردسر گام نهاد<ref>ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۲۴.</ref>. پس حضرت به گمراهی خود در گذشته اعتراف می‌کند و هرگز مقصود وی این نبوده است که با این کار، در ردیف [[گمراهان]] قرار گرفته‌ام. از آنجا که [[فرعون]] آن حضرت را در شمار [[کافران]] می‌پنداشت، حضرت ضمن مردود ساختن این پندار، به گمراهی و [[سرگردانی]] خود در مورد کاری که انجام دادن آن بایسته بود، اعتراف کرد<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۲۰۱.</ref>؛ یعنی من از راه درست [[منحرف]] شدم و خود را به هلاکت افکندم<ref>ر.ک: قاضی عبدالجبار بن احمد الهمذانی، متشابه القرآن، تحقیق عدنان محمد زرزور، ج۲، ص۵۳۳.</ref>.
'''پاسخ نخست: [[ضلالت]] در [[آیه]] به معنای گم کردن راه [[سلامت]]''': «ضالین» از ماده «[[ضلال]]» است و «ضلال» در اصل به معنای گم کردن [[راه مستقیم]] است. ضلالت معنای گسترده‌ای دارد و تنها به معنای [[گمراهی]] از [[دین]] و [[آیین حق]] نیست (راه نیافتن به مقصود و [[هدف]] و از دست دادن راه درست؛ خواه مقصود و هدف [[حق]] باشد یا [[باطل]])<ref>ر.ک: حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۷، ص۳۸.</ref>. این تعبیر در مورد شخصی مانند [[حضرت موسی]] {{ع}} که با کشتن آن [[مرد]] [[فرعونی]] [[جان]] خود را به خطر انداخت نیز [[صدق]] می‌کند. به دیگر سخن، او راه سلامت را رها کرد و به راهی پردردسر گام نهاد<ref>ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۲۴.</ref>. پس حضرت به گمراهی خود در گذشته اعتراف می‌کند و هرگز مقصود وی این نبوده است که با این کار، در ردیف [[گمراهان]] قرار گرفته‌ام. از آنجا که فرعون آن حضرت را در شمار [[کافران]] می‌پنداشت، حضرت ضمن مردود ساختن این پندار، به گمراهی و [[سرگردانی]] خود در مورد کاری که انجام دادن آن بایسته بود، اعتراف کرد<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۲۰۱.</ref>؛ یعنی من از راه درست [[منحرف]] شدم و خود را به هلاکت افکندم<ref>ر.ک: قاضی عبدالجبار بن احمد الهمذانی، متشابه القرآن، تحقیق عدنان محمد زرزور، ج۲، ص۵۳۳.</ref>.


به تعبیری دیگر، آن حضرت [[مصلحت]] و حق [[واقعی]] را نیافته بود و از نتایج کارش [[غافل]] بود؛ چون نمی‌دانست آن ضربه، سبب [[مرگ]] آن مرد خواهد شد<ref>ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۶؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۸، ص۱۲؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۱؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۶۰؛ ابوالفضل رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، ج۷، ص۸۹؛ محمد بن یوسف ابوحیان اندلسی، البحر المحیط، ص۱۴۷؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۹، ص۵۲.</ref> (لازم نیست [[علم]] [[انبیا]] و [[امامان]] در هر موردی بالفعل باشد؛ بلکه اگر بخواهند، عالم خواهند شد: {{عربی|لهم علوم لا یکاد یعلم و ان ارادو اعلم شی علموا...}}<ref>حسن حسینی لواسانی، نور الافهام فی الکلام، ج۳، ص۶.</ref> و تنها به منظور [[تأدیب]]، آن ضربه را بر او زد. پس اصل کار پسندیده بود؛ گرچه به [[قتل]] آن شخص منجر شد. حال که چنین است، نباید آن حضرت از سوی [[فرعون]] به [[کافر]] بودن (کفران نعمت) متهم شود<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۱۲۶.</ref>. [[مفسران]] پرشماری این دیدگاه را برگزیده‌اند<ref>ر.ک: نرم افزار نورالانوار.</ref>.
به تعبیری دیگر، آن حضرت [[مصلحت]] و حق [[واقعی]] را نیافته بود و از نتایج کارش [[غافل]] بود؛ چون نمی‌دانست آن ضربه، سبب [[مرگ]] آن مرد خواهد شد<ref>ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۰۶؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان، تحقیق احمد حبیب قصیر العاملی، ج۸، ص۱۲؛ سید محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۱؛ جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۶۰؛ ابوالفضل رشیدالدین میبدی، کشف الاسرار، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، ج۷، ص۸۹؛ محمد بن یوسف ابوحیان اندلسی، البحر المحیط، ص۱۴۷؛ احمد مصطفی مراغی، تفسیر المراغی، ج۱۹، ص۵۲.</ref> (لازم نیست [[علم]] [[انبیا]] و [[امامان]] در هر موردی بالفعل باشد؛ بلکه اگر بخواهند، عالم خواهند شد: {{عربی|لهم علوم لا یکاد یعلم و ان ارادو اعلم شی علموا...}}<ref>حسن حسینی لواسانی، نور الافهام فی الکلام، ج۳، ص۶.</ref> و تنها به منظور [[تأدیب]]، آن ضربه را بر او زد. پس اصل کار پسندیده بود؛ گرچه به [[قتل]] آن شخص منجر شد. حال که چنین است، نباید آن حضرت از سوی [[فرعون]] به [[کافر]] بودن (کفران نعمت) متهم شود<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۱۲، جزء ۲۴، ص۱۲۶.</ref>. [[مفسران]] پرشماری این دیدگاه را برگزیده‌اند<ref>ر.ک: نرم افزار نورالانوار.</ref>.


این [[تفاسیر]] را که از ایرادهای دیگر تفاسیر به دورند، می‌توان درست دانست. [[علامه طباطبایی]] پس از نقل وجوهی در [[تفسیر]] این [[آیه]]، آنها را به توجیه منتخب خود بازگشت پذیر می‌داند<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۳.</ref>.
این [[تفاسیر]] را که از ایرادهای دیگر تفاسیر به دورند، می‌توان درست دانست. [[علامه طباطبایی]] پس از نقل وجوهی در [[تفسیر]] این [[آیه]]، آنها را به توجیه منتخب خود بازگشت پذیر می‌داند<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۳.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص ۲۸۳.</ref>
 
'''پاسخ دوم: [[ناآگاهی]] حضرت از [[رسالت]] [[آینده]] خود''': [[ضلالت]] به معنای [[جهالت]] و [[گمراهی]] در [[دین]] نیست، بلکه مراد این است که هنوز به [[مقام رسالت]] نرسیده بود<ref>ر.ک: محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه‌کننده: خسرو تقدمی‌نیا، ص۲۹۹.</ref>. یعنی حضرت از آن رسالت حکیمانه‌ای که پس از انجام دادن آن کار و بیرون رفتن از [[شهر]] بدان نایل آمد، [[آگاهی]] نداشت و با انجام دادن آن کار، این رسالت را به تأخیر انداخت<ref>ر.ک: محمد صادقی، الفرقان، ج۱۹، ص۲۸.</ref>.
 
نقد این پاسخ این است که اگر ضلالت این گونه معنا یابد، با مقام پاسخ‌گویی به فرعون چندان تناسبی ندارد؛ چراکه در آنجا از رسالت [[حضرت موسی]] {{ع}} [[سختی]] به میان نیامده بود و فرعون این موضوع را رد و [[انکار]] می‌کرد. چگونه می‌توان در مورد موضوعی که او در موضع انکار آن قرار دارد، عذر آورد؟
 
'''پاسخ سوم: مراد از ضلالت؛ همان [[محبت]] و [[دوستی]]''': مراد از ضلالت در اینجا، همان محبت و دوستی است<ref>به نقل از: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۲.</ref>؛ یعنی هنگامی که من آن کار را انجام دادم، انگیزه‌ام تنها محبت الهی بود. کلمه [[ضلال]] در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّكَ لَفِي ضَلَالِكَ الْقَدِيمِ}}<ref>«گفتند: سوگند به خداوند که تو همچنان در گمراهی دیرینه خویشی» سوره یوسف، آیه ۹۵.</ref>، به معنای [[محبت]] [[تفسیر]] شده است<ref>ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۵۰۸ (دیدگاه قتاده).</ref>
 
ایرادهای این تفسیر چنین تبیین شده است که اولاً این معنا با سیاق این [[آیات]] ناهمخوان است؛ ثانیاً [[ادب]] [[قرآن]]، تفسیر ضلال به محبت را برنمی‌تابد. چگونه می‌توان محبت الهی را ضلال نامید؟!<ref>ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۲.</ref>.
 
'''پاسخ چهارم: [[ضلالت]]؛ همان انجام دادن کار بدون [[اندیشه]]''': مقصود از ضلالت این است که حضرت بدون [[اندیشیدن]] در فرجام کار، آن را انجام داد.
 
در نقد این پاسخ گفته شده: این خود نوعی اعتراف به [[جرم]] و [[گناه]] است و با آیه شریفه {{متن قرآن|وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا...}}<ref>«و چون به برنایی خویش رسید و استواری یافت بدو (نیروی) داوری و دانشی بخشیدیم و بدین‌گونه به نیکوکاران پاداش می‌دهیم» سوره قصص، آیه ۱۴.</ref> سازگاری ندارد؛ زیرا طبق این [[آیه]]، حضرت پیش از این ماجرا، از [[حکمت]] و [[علم الهی]] برخوردار بوده است و این چنین [[اقدام]] بی‌مبالات، با حکمت تنافی دارد<ref>سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۵، ص۲۶۲.</ref>.
 
'''پاسخ پنجم: بیان این سخن بر اساس توریه''': حضرت در این گفتار خود توریه کرده و مقصودش از ضلالت این بوده است که من هنگام عزیمت به [[مصر]]، راه را گم کردم؛ ولی [[فرعون]] از این گفتار برداشت دیگری داشته است<ref>ر.ک: محمد نجفی سبزواری، الجدید، ص۱۷۲.</ref>. در واقع معنای ظاهری سخن حضرت این بود که من در آن [[زمان]] راه [[حق]] را نیافته بودم و پس از آن، [[خداوند]] راه حق را به من نشان داد و [[مقام رسالت]] بخشید؛ ولی در [[باطن]]، مقصود دیگری داشت و آن این بود که من نمی‌دانستم این کار مایه این همه دردسر می‌شود، و گرنه اصل کار، [[حق]] و مطابق [[عدالت]] بود<ref>ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۲۰۴.</ref>.
 
ایراد این [[تفسیر]] در این است که چون حمل بر توریه برخلاف ظاهر گفتار است، پس نیازمند دلیل و [[شاهد]] است؛ همان‌گونه که توریه در گفتار بدون [[ضرورت]] نیز بر خلاف [[احتیاط]] است. پس اگر بتوان برای این گفتار [[حضرت موسی]] {{ع}} توجیهی درست یافت، دیگر حمل بر توریه، توجیهی نخواهد داشت»<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]] ص ۲۸۳.</ref>.


=== آیه 31 سوره قصص ===
=== آیه 31 سوره قصص ===
۱۱۷٬۲۲۵

ویرایش