|
|
خط ۷: |
خط ۷: |
|
| |
|
| '''ویژگی [[امام]]''' به معنای صفاتی است که [[امام]] [[معصوم]] بدان متصف میشود. | | '''ویژگی [[امام]]''' به معنای صفاتی است که [[امام]] [[معصوم]] بدان متصف میشود. |
|
| |
| == [[صفات]] [[خلیفه الهی]] ==
| |
| [[انسانها]] در [[پذیرش]] [[خلافت الهی]] دارای ویژگیهایی میباشند که در ذیل به پارهای از این ویژگیها، پرداخته میشود:
| |
| # '''[[جعل الهی]]:''' [[خداوند]] [[انسان]] را [[جانشین]] خود در [[زمین]] قرار داده است و این جانشنی با هدف [[رشد]]، تعالی و حرکت [[انسان]] به سوی [[سعادت]] و کمال [[جاودانی]] صورت گرفته است. بنابراین از این دیدگاه [[انسان]] نمیتواند ادعا کند که ذاتاً دارای [[حاکمیت]] و [[خلافت]] است، زیرا [[انسان]] [[جایگاه]] "[[خلافت]]" و پایگاه، [[امانت]] و [[مسئولیت الهی]] است به همین جهت در [[قرآن]] نیز [[خلافت]] [[انسان]] در [[زمین]] با فعل "[[جعل]]" بیان شده است. بنابراین از این نظر که منشأ و سرچشمه آن بیرون از [[جامعه انسانی]] است جعلی است. از اینرو [[خلافت]]، طرحی [[الهی]] است و [[خلیفه]] تنها به [[اذن]] او به این [[مقام]] میرسد که در [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً}}<ref>«میخواهم جانشینی در زمین بگمارم» سوره بقره، آیه ۳۰.</ref> معیار [[خلیفه]] بودن برای [[انسان]]، [[جعل الهی]] است یعنی کسی میتواند [[خلیفه الهی]] باشد که به [[جعل الهی]] [[خلیفه]] بودن وی صورت پذیرد<ref>محمدباقر صدر، نهادهای اقتصادی اسلام، ترجمه: غلامرضا بیات، ص۴۰.</ref>.
| |
| # '''[[محدودیت]] و نسبیت:''' با توجه به اینکه [[خلافت]] در [[زمین]] به دست [[انسانها]] تحقق مییابد و تواناییها، امکانات و تلاشهای بشری محدود و نسبی است لذا [[خلافت]] او نیز همینگونه خواهد بود؛ بنابراین [[خلیفه الهی]]، اختیارات نامحدودی ندارد. همچنین [[انسانها]] بر حسب تقربی که به درگاه [[خداوند]] دارند، درجات خلافتشان متفاوت میشود. از اینرو بسیاری از [[انسانها]] هیچگونه صلاحیتی برای [[خلیفه]] بودن را ندارند. افرادی که در [[کفر]] و [[فساد]] غوطهورند و صلاحیت نام [[انسان]] بودن را ندارند چه برسد به اینکه: {{متن قرآن|أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ}}<ref>«آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.</ref>.
| |
| # '''[[تکوینی]] و [[فطری]]:''' [[ولایت]] و [[خلافت]] [[انسان]] در [[زمین]] امری طبیعی و [[تکوینی]] است؛ یعنی مطابق با ساخت و [[سرشت]] طبیعی اوست و [[تشریعی]]، وضعی و قانونی نمیباشد؛ یعنی به عنوان [[وظیفه]] و [[تکلیف]] به او عرضه نشده است بلکه به خاطر تناسب وهمآهنگی که با [[سرشت]] و ساختار طبیعیاش داشته است به او عرضه شده و او نیز آن را پذیرفته است و اگر فعل "[[جعل]]" را در مورد آن به کار میبرد، جعلش [[تکوینی]] و [[فطری]] است نه [[تشریعی]] و وضعی. [[جعل]] در اینجا چیزی شبیه به "[[خلق]]" یا تکمیل [[خلق]] میباشد. همانگونه که در [[قرآن]] ابتدا از [[خلق]] [[آسمانها]] و [[زمین]] سخن میگوید و بعد با [[جعل]] [[ظلمات]] و [[نور]] آن را کامل میکند<ref>{{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَجَعَلَ الظُّلُمَاتِ وَالنُّورَ ثُمَّ الَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ يَعْدِلُونَ}} «سپاس خداوند را که آسمانها و زمین را آفرید و تاریکیها و روشنایی را پدید آورد؛ آنگاه کافران برای پروردگار خود همتا میتراشند» سوره انعام، آیه ۱.</ref>. [[خلافت]] بنا به [[تفسیر آیه]] {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}}<ref>«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref>، بر [[انسان]] عرضه شده است و [[انسان]] هم آن را پذیرفته و زیر بار [[مسئولیت]] آن رفته است، اما [[خلافت]] بر موجودات دیگر عرضه شد ولی آن را نپذیرفتند از اینروست که این [[جعل]] و عرضه، [[جعل]] [[تشریعی]] و قانونی نیست بلکه [[تکوینی]] و [[فطری]] است و با جعلهای [[تشریعی]] نظیر [[ارسال رسل]] تفاوت دارد. [[شهید صدر]] میفرماید: "این عرضه [[تکوینی]] است نه [[تشریعی]]" مقصود این است که این عطای [[پروردگار]] در جستجوی جایی متناسب با طبیعتش، متناسب با [[فطرت]] و سرشتش گردش کرد، کوهها با این [[خلافت]] هماهنگی نداشتند، [[آسمانها]] و [[زمین]] با آن تناسبی نداشتند تا بتوانند بار [[امانت]] و [[خلافت الهی]] را بردارند ولی تنها موجودی که بر حسب ساختمان و بافت خود و به [[حکم]] [[فطرت]] الهیاش با این [[خلافت]] تناسب دارد [[انسان]] است بنابراین [[عرضه امانت]] و [[خلافت الهی]] [[فطری]] و [[تکوینی]] است<ref>محمد باقر صدر، المدرسة القرأنیه، ص۴۳۱-۵۳۱.</ref>.
| |
| # '''[[سنت الهی]]:''' [[خلافت]] [[انسان]] در [[زمین]] چون امری [[فطری]] و واقعی است و ریشه در [[طبیعت]] [[انسان]] و [[جهان]] دارد از آن به "[[سنت]]" یا "[[قانون]]" [[الهی]] تعبیر میشود. بنابراین تمام خصوصیات [[سنتهای الهی]] را دارد. منتها سنتی است از نوع سنتهای گروه سوم یعنی گرایشهای طبیعی و [[فطری]]، بدین معنا که [[انسان]] به عنوان موجودی [[اجتماعی]] - [[سیاسی]] (یا به تعبیر [[ابونصر فارابی]] "[[مدنی]]") بدون [[خلافت]] و [[حاکمیت]] [[انسان]] - به معنای واقعی - نخواهد بود و این ویژگی را نمیتوان از او جدا کرد، هرچند که میتوان موقتا با [[فطرت]] و [[سرشت انسان]] به مقابله برخاست و در مقابل سنتهای [[فطری]] ایستاد.
| |
| # '''عمومیت و همگانی:''' [[خلافت]] [[انسان]] موضوعی عمومی، [[انسانی]] و همگانی است. فراگیرنده [[جهان شمول]] و عام است و به هیچ [[فرد]]، گروه یا طبقه خاصی تعلق ندارد و هیچ [[فرد]] یا گروه یا طبقهای نمیتواند ادعا کند که دیگران فاقد آن هستند. همانگونه که [[انسانها]] همه در پیشگاه [[حق]] برابرند، در دارا بودن [[حق]] [[ولایت]] و [[خلافت]] در [[زمین]] نیز برابرند؛ زیرا آنچه که [[فرشتگان الهی]] از آن [[بیم]] داشتند که [[آدم]] در [[زمین]] [[خونریزی]] و [[فساد]] میکند، یقیناً شخص [[آدم]] نبود بلکه آدمیت و [[انسانیت]] در طول [[تاریخ]] میباشد بنابراین [[جعل]] [[خلافت]] مخصوص او نبود بلکه تمامی [[انسانها]] در آن [[شریک]] و مشترک بودند.
| |
| # '''گستردگی و شمول:''' حوزه و دایره [[خلافت]] [[انسان]] در [[زمین]] بسیار گسترده است و تمام ابعاد [[زندگی]] او را دربر میگیرد. در [[سیاست]]، در [[اقتصاد]]، [[جامعه]]، [[فرهنگ]]، [[اخلاق]]، [[دانش]] و... [[انسان]] [[جانشین]] خداست. مثلا در [[اقتصاد]] [[انسان]] به عنوان [[خلیفه خدا]] [[وظیفه]] دارد ثروتی را که [[خداوند]] در [[اختیار]] او گذارده براساس فرمانها و دستورهای مالک اصلی اداره نماید<ref>محمدباقر صدر، نهادهای اقتصادی اسلام، ترجمه: غلامرضا بیات، ص۴۰.</ref>. در [[قرآن]] نیز به این نوع [[استخلاف]] [[اقتصادی]] اشاره شده است: {{متن قرآن|أَنْفِقُوا مِمَّا جَعَلَكُمْ مُسْتَخْلَفِينَ فِيهِ}}<ref>«و از آنچه شما را در آن جانشین کرده است ببخشید» سوره حدید، آیه ۷.</ref>. در [[سیاست]] نیز [[قوانین]] و [[زندگی اجتماعی]] را در مدار [[اراده تشریعی]] او [[اجرا]] کند. بنابراین [[خلافت]] [[انسان]] تنها یک [[خلافت]] [[سیاسی]] محض نیست بلکه ابعاد گوناگونی دارد و راهی است برای رسیدن [[بشر]] به [[مقام عبودیت]] محض [[الهی]] و خداگونه شدن. به تعبیر [[شهید صدر]]: "... [[خداوند]] [[پروردگار]] [[زمین]] و همه [[خیرات]] آن است و نیز [[پروردگار]] [[انسان]] و حیوان و هر جنبندهای بدینسان [[خلیفةالله]] در [[زمین]] یعنی [[جانشین]] [[خداوند]] در تمام این امور و اشیا و..."<ref>محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهی فرشتگان، ترجمه: سید جمال موسوی، ص۱۰.</ref>.
| |
| # '''[[برابری]] در [[خلافت]]:''' تمام [[انسانها]] در دارا بودن [[حقوق]] مربوط به [[خلافت]] با هم برابرند و [[حق]] [[خلافت]] هیچ کس طبیعتا بیشتر از دیگری نیست، یعنی همان [[حق]] و سهمی که شخص الف برای تحقق [[خلافت خدا]] در [[زمین]] دارد، شخص ب نیز داراست و از اینجاست که در این نظریه برتری طلبی و سلطهجویی افراد و [[اقوام]] بر یکدیگر منتفی است. "همانگونه که [[گذشت]] [[مردم]] صاحب [[حق]] و عهدهدار حمل این [[امانت]] هستند و همگی نسبت به این [[حق]] در پیشگاه [[قانون]] با هم برابرند و تمام آنها در جهت تحقق آن، [[حق]] بیان آرا و [[افکار]] و انجام [[فعالیتهای سیاسی]] به گونههای مختلف را دارند، همانگونه که در انجام مراسم و [[شعائر]] [[دینی]] و مذهبی خود [[آزاد]] هستند"<ref>محمدباقر صدر، الاسلام یقود الحیاة، ص۴۱.</ref>.
| |
| # '''[[امانت]] بودن:''' [[امانت]] آن چیزی است که [[امانتدار]] باید در آن بر اساس [[رضایت]] و توافق صاحب [[امانت]] دخل و [[تصرف]] نماید. [[خلافت]] [[انسان]] در [[زمین]] از نوع [[امانت]] است؛ یعنی [[جامعه]] و [[طبیعت]] مورد [[امانت]] هستند و [[انسان]] [[امانتدار]] آنها. به همین جهت [[امانت]]، [[مسئولیت]] و [[تعهد]] را به دنبال دارد.
| |
| # '''[[توحیدی]] بودن:''' مرکز و محور اصلی [[خلافت]] [[انسان]] را "[[توحید]]" تشکیل میدهد و مبنا و اساس آن در [[اعتقاد]] به مبادی [[توحیدی]] قرار دارد و لذا بدون [[پذیرش]] [[توحید]]، تحقق آن بعید به نظر میرسد.
| |
| # '''غیر قابل سلب بودن:''' همانگونه که قبلاً بیان شد "[[خلافت]] [[انسان]]" در [[زمین]] جنبه عمومی و همگانی دارد و همگان در دارا بودن آن و [[حقوق]] مربوط به آن با هم برابرند. از این دو مقدمه میتوان نتیجه گرفت که نمیتوان [[حق]] [[خلافت]] در [[زمین]] را در هیچ یک از ابعاد آن ([[سیاسی]]، [[حقوقی]]، [[اقتصادی]] و...) از کسی سلب کرد. به عنوان نمونه یکی از ابعاد آن [[استخلاف]] در [[طبیعت]] و [[ثروت]] است که [[حق]] [[مالکیت خصوصی]] را به دنبال دارد، نمیتوان [[حق]] [[مالکیت خصوصی]] را از کسی سلب کرد. در [[امور سیاسی]] نیز همینگونه است. مثلا یکی از جنبههای آن [[حق نظارت]] و مشارکت در [[حکومت]] است و این [[حق]] را نمیتوان از کسی سلب نمود.
| |
| # '''غیر قابل انتقال بودن:''' این [[خلافت]] به دو [[دلیل]] غیر قابل انتقال است، اولاً همه دارای [[حق]] [[خلافت]] برابرند و [[حق]] دخالت آنها در [[امور جامعه]] یکسان میباشد. پس انتقال آن از کسی به دیگری بیمعنا است و ثانیاً انتقال [[حق]] [[خلافت]] از کسی به دیگری به معنای این است که او دیگر بر [[سرنوشت]] خود، [[جامعه]] و [[طبیعت]] [[حاکم]] نیست و تحت [[سلطه]] دیگران قرار دارد و این امر برابر است با از بین رفتن [[آزادی]] او.
| |
| # '''زیربنا و اساس [[حکومت]]:''' [[مردم]] با دارا بودن [[حق]] [[خلافت]] در [[زمین]] است که میتوانند با [[تشکیل حکومت]] [[اداره امور]] [[جامعه]] را به دست گیرند، زیرا مادامی که [[مردم]] همه، [[حق]] دخالت در [[سرنوشت]] [[جامعه]] خود را نداشته باشند، نمیتوانند به [[تشکیل حکومت]] [[اقدام]] کنند: "از همین رو مسئله [[خلافت]] [[انسان]]، از دیدگاه [[قرآن]]، در [[حقیقت]] شالوده [[حکومت]] [[انسان]] بر هستی است. بدین ترتیب [[حکومت]] [[انسان]] بر خود هم بر این پایه درست میشود. چنانکه [[حکومت]] [[مردم]] بر [[مردم]]، یعنی [[حق حاکمیت]] ملی نیز به عنوان [[خلیفةالله]] بودن [[انسانها]] میتواند [[مشروع]] و قانونی باشد: {{عربی|...و شرعية ممارسة الجماعة البشرية حكم نفسها بوصفها خليفة عن الله}}<ref>محمدباقر صدر، خلافت انسان و گواهی فرشتگان، ترجمه: سید جمال موسوی، ص۱۰.</ref>.<ref>[[فاطمه زیوری کبیرنیا|زیوری کبیرنیا، فاطمه]]، [[بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان (کتاب)|بررسی ابعاد خلیفة اللهی انسان]]، ص:۷۷-۸۳.</ref>
| |
|
| |
|
| == مقدمه == | | == مقدمه == |