پرش به محتوا

علم غیب امام در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۴: خط ۱۴:


بر پایه این انگارها می‌توان گفت [[ابن قبه رازی]] به مفهوم [[علم غیب]] برای [[امام]] [[باور]] داشته و حتی به مواردی اشاره کرده است، البته علم غیب مدنظر وی که تعریف و چارچوب خاصی داشته است. ابن قبه رازی [[علم خاص]] و ویژه‌ای برای امام قائل است؛ ولی از عنوان علم غیب خودداری [[پیامبر]] می‌کند. او همه این [[علوم]] خاص [[ائمه]] را جزء علوم مستفاد می‌داند که از طریق پیامبر{{صل}} به امام رسیده است<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.</ref>. او علم غیب را تنها مخصوص [[خداوند متعال]] می‌داند؛ یعنی [[علمی]] که هیچ محدوده‌ای ندارد و ذاتی است؛ اما اگر [[علم]] خاصی باشد؛ که [[خداوند]] به کسی داده و تحت [[اراده]] او باشد، می‌توان آن را به امام نسبت داد<ref>گفتنی است شیخ مفید به همین معنا از علم غیب در اوائل المقالات توجه کرده و آن را نظریه گروهی از امامیه بیان کرده است(از ص۶۷). </ref>؛ از این روست که ابن قبه رازی [[معتقد]] است امام بنده‌ای [[صالح]] و شایسته‌ای است که تنها عالم به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[رسول]] اوست و از مغیباتی باخبر می‌شود که به او برسد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۰.</ref>. بر این اساس باید گفت حکم تکفیر و خروج از [[اسلام]] کسی که علم غیب را به امام نسبت می‌دهد، در نظریه ابن قبه رازی مخصوص کسی است که [[علم امام]] را هم‌سنخ با [[علم خدا]] بداند؛ یعنی علمی ذاتی و نامحدود<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۵۲-۱۵۴.</ref>.
بر پایه این انگارها می‌توان گفت [[ابن قبه رازی]] به مفهوم [[علم غیب]] برای [[امام]] [[باور]] داشته و حتی به مواردی اشاره کرده است، البته علم غیب مدنظر وی که تعریف و چارچوب خاصی داشته است. ابن قبه رازی [[علم خاص]] و ویژه‌ای برای امام قائل است؛ ولی از عنوان علم غیب خودداری [[پیامبر]] می‌کند. او همه این [[علوم]] خاص [[ائمه]] را جزء علوم مستفاد می‌داند که از طریق پیامبر{{صل}} به امام رسیده است<ref>ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.</ref>. او علم غیب را تنها مخصوص [[خداوند متعال]] می‌داند؛ یعنی [[علمی]] که هیچ محدوده‌ای ندارد و ذاتی است؛ اما اگر [[علم]] خاصی باشد؛ که [[خداوند]] به کسی داده و تحت [[اراده]] او باشد، می‌توان آن را به امام نسبت داد<ref>گفتنی است شیخ مفید به همین معنا از علم غیب در اوائل المقالات توجه کرده و آن را نظریه گروهی از امامیه بیان کرده است(از ص۶۷). </ref>؛ از این روست که ابن قبه رازی [[معتقد]] است امام بنده‌ای [[صالح]] و شایسته‌ای است که تنها عالم به [[کتاب خدا]] و [[سنت]] [[رسول]] اوست و از مغیباتی باخبر می‌شود که به او برسد<ref>ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۰.</ref>. بر این اساس باید گفت حکم تکفیر و خروج از [[اسلام]] کسی که علم غیب را به امام نسبت می‌دهد، در نظریه ابن قبه رازی مخصوص کسی است که [[علم امام]] را هم‌سنخ با [[علم خدا]] بداند؛ یعنی علمی ذاتی و نامحدود<ref>[[عباس میرزایی|میرزایی، عباس]]، [[ابن قبه رازی (کتاب)| ابن قبه رازی]]، ص۱۵۲-۱۵۴.</ref>.
== [[شبهات]] [[علم غیب ائمه]]{{عم}} ==
=== [[شبهه]] اول: انکار علم غیب [[انبیا]] ===
[[محمد بن عبدالوهاب]]، بنیانگذار [[وهابیت]]، درباره عدم [[علم غیب انبیا]] چنین گفته است: {{عربی|تبرؤ الرسل من دعوى أن عندهم خزائن الله و علم الغيب مع أن الطواغيت في زمننا ادعوا ذلك}}<ref>ابن عبدالوهاب، تفسیر آیات من القرآن الکریم، ج۱، ص۱۲۴.</ref>؛ «[[رسولان الهی]] از این ادعا که نزدشان [[خزائن]] [[خداوند]] و [[علم غیب]] است، [[بیزاری]] جسته‌اند؛ اما طاغوت‌های [[زمان]] ما، ادعا کرده‌اند که رسولان الهی علم غیب دارند»<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۵۹.</ref>.
=== پاسخ شبهه اول===
مستند سخن [[ابن عبدالوهاب]] [[آیه]] ۴۹ [[سوره هود]] است: {{متن قرآن|تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ}}<ref>«این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۹.</ref>.
جواب بسیار روشن است. بر خلاف آنچه وی می‌پندارد، از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که [[پیامبران]] از علم غیب [[آگاهی]] داشتند؛ منتها این آگاهی از طریق [[الهی]] و به مقداری که [[خدا]] می‌خواست، بود؛ نه اینکه از پیش خود چیزی بدانند و اگر می‌بینیم در پاره‌ای از [[آیات]] [[نفی علم غیب]] شده، اشاره به همین است که [[علم]] آنها ذاتی نیست؛ بلکه فقط از ناحیه [[خدای تبارک و تعالی]] است. آنان که [[اعتقاد به علم غیب]] انبیا و [[اولیا]] دارند، هیچ‌گاه نگفته‌اند که علم غیب آن بزرگواران ذاتی و همیشگی است؛ بلکه منشأ علم آنها [[خداوند متعال]] است که در آیات متعددی بر این مسئله تأکید شده است.
برخی آیاتی که به [[صراحت]] [[اخبار]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} و بقیه پیامبران را مستند به [[غیب]] نموده، عبارت است از:
#{{متن قرآن|وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ}}<ref>«و خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.</ref>.
#{{متن قرآن|ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ}}<ref>«(ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که (برادران یوسف) بر کار خود هم‌داستان شدند و نیرنگ می‌باختند نزد آنها نبودی» سوره یوسف، آیه ۱۰۲.</ref>.
#{{متن قرآن|ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ}}<ref>«این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که آنان تیرچه‌های (قرعه) خود را (در آب) می‌افکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه می‌ورزیدند نزد آنان نبودی» سوره آل عمران، آیه ۴۴.</ref>.
همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، در همه این [[آیات]] در قسمتی [[علم غیب ذاتی]] از [[رسول الله]]{{صل}} [[نفی]] شده و [[علم غیب]] غیر ذاتی ثابت گردیده است<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۵۹.</ref>.
===[[شبهه]] دوم: علم غیب از صفات انحصاری [[خداوند]]===
قفاری، یکی از نویسندگان وهابی، می‌گوید: «اما اینکه [[شیعیان]] می‌گویند [[ائمه]] به گذشته و [[آینده]] [[آگاهی]] دارند، باید گفت که بر اساس آیات ذیل این علم غیب جزو صفات انحصاری خداوند است و هیچ کس به چنین صفاتی متصف نیست:
#{{متن قرآن|قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند» سوره نمل، آیه ۶۵.</ref>.
#{{متن قرآن|وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ}}<ref>«و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.</ref>.
#{{متن قرآن|قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ}}<ref>«بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم» سوره انعام، آیه ۵۰.</ref>.
#{{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ...}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد.».. سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.</ref>.<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۶۱.</ref>
=== پاسخ شبهه دوم===
ما هم [[باور]] داریم که [[علم غیب ذاتی]] و مطلق، ویژه و مخصوص [[خدای متعال]] است و از [[صفات ذاتی]] او محسوب می‌گردد و هیچ کسی با او در این صفت [[شریک]] نیست. در آیاتی هم که نویسنده وهابی به آنها [[استدلال]] کرده، همین معنا بیان شده است و در این باره تقریباً بین همه فرق و [[مذاهب اسلامی]] اتفاق وجود دارد. ولی نویسنده وهابی توجه ندارد که در [[آیات]] یک استثنایی وجود دارد و آن اینکه {{متن قرآن|إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ}} است که برخی [[بندگان]] [[مخلص]] اگر [[خدا]] بخواهد از آن برخوردار می‌گردند. تمام علومی که از جانب خدا به غیر [[عنایت]] شده است، [[افاضه]] از ناحیه او بوده و تمام موجودات هر یک در حد خود و به نوبه خود دارای [[علم]] هستند؛ اما تبعاً و به [[افاضه خدا]] و به اعطای او. در این صورت بین آیاتی که [[علم غیب]] را منحصر به خدا می‌داند و بین [[آیه کریمه]] که [[رسولان]] را [[عالم به غیب]] می‌داند و بر [[غیب]] راه می‌دهد، هیچ‌گونه تنافی و تضادی نیست. نظیر این [[استقلال]] و [[تبعیت]] - یا ذاتی و عرضی یا اصلی و ظلی در عبارات [[قرآن کریم]] بسیار آمده است؛ همچون [[آیه]]: {{متن قرآن|اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ}}<ref>«خداوند، جان‌ها را هنگام مرگشان می‌گیرد» سوره زمر، آیه ۴۲.</ref> که بر [[حصر]] دلالت دارد؛ یا آیه: {{متن قرآن|حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا}}<ref>«تا چون مرگ هر یک از شما در رسد فرشتگان ما جان او را بستانند» سوره انعام، آیه ۶۱.</ref>. بنابراین علم غیب (به معنای غیر ذاتی) برای رسولان [[خداوند]] امری ضروری و حتمی است و با اختصاص آن به خدا منافات ندارد.
[[آلوسی]] ذیل [[آیه شریفه]]: {{متن قرآن|قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.</ref> می‌نویسد: [[حق]] این است که [[علم غیب]]، که از غیر [[خداوند عزوجل]] [[نفی]] شده، [[علمی]] است که برای ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد؛ و اما آنچه برای بعضی از [[خواص]] به وقوع پیوسته از این سنخ نیست؛ بلکه جزء [[عنایات]] و افاضات [[الهی]] است که [[خداوند]] آن را بر عده‌ای از [[بندگان]] خود [[افاضه]] کند...<ref>{{عربی|لعل الحق أن علم الغيب المنفي عن غيره جل وعلا هو ما كان للشخص بذاته أي بلا واسطة في ثبوته له و ما وقع للخواص ليس من هذا العلم المنفي في شيء و انما هو من الواجب عز وجل إفاضة منه عليهم بوجه من الوجوه فلا يقال: انهم علموا الغيب بذلك المعنى فإنه كفر، بل يقال: انهم أظهروا و اطلعوا على الغيب}}؛ (آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۲۲۲).</ref>.
بنا به نقل [[ابن حجر هیتمی]]، [[نووی]] گفته است: «علم غیب به نحو [[استقلال]] حاصل نمی‌شود، مگر به [[عنایت خداوند]] و افاضه او»<ref>{{عربی|لا يعلم ذلك إستقلالا إلا بإعلام الله لهم}}؛ (ابن حجر هیتمی، الفتاوی الحدیثیة، ج۱، ص۲۲۳).</ref>.
[[ابن حجر]] نیز در این باره گفته است: اینکه خداوند، [[انبیا]] و [[اولیا]] را به پاره‌ای از علم غیب [[آگاه]] و مطلع می‌کند، امری است ممکن و هرگز مستلزم محال نمی‌شود و [[انکار]] آن، [[عناد]] و مکابره است<ref>{{عربی|إعلام الله تعالى للأنبياء و الأولياء ببعض الغيوب ممكن لا يستلزم محالا بوجه و انكار وقوعه عناد، لأنهم علموا بإعلام الله و اطلاعه لهم}}؛ (الفتاوی الحدیثیة، ص۲۲۳).</ref>.<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۶۲.</ref>
===[[شبهه]] سوم، [[تکفیر]] مدعی علم غیب===
قناری مدعی است که [[علمای اسلام]] گفته‌اند: «هر کسی ادعای علم غیب کند، [[کافر]] است»<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۵۶۲.</ref>.
===پاسخ شبهه سوم===
هرچند قفاری بیان نکرده که چرا علمای اسلام چنین شخصی را کافر می‌دانند، ولی ممکن است [[هدف]] وی این باشد که لازمه چنین [[اعتقادی]] [[شرک]] به خداست؛ چه اینکه برخی نویسندگان وهابی به چنین ملازمه‌ای تصریح نموده‌اند: {{عربی|دعوى علم الغيب و دعوى مشاركة الله في ذلك، و هذا كفر و ضلال}}<ref>آل فراج، المختصر المفید فی عقائد أئمة التوحید، ص۲۴۵.</ref>؛ «[[ادعای علم غیب]] ادعای مشارکت با [[خدا]] در این باره است و این [[کفر]] و [[گمراهی]] است».
پاسخ این است که هیچ ملازمه‌ای بین [[علم غیب]] برای غیر خدا و مسئله [[شرک]] وجود ندارد؛ زیرا ما بر اساس مبانی و داده‌های [[دینی]]، همان‌گونه که پیش از این اشاره شد، معتقدیم که [[علم غیب انبیا]] و [[اولیا]]{{عم}} ذاتی و استقلالی نیست؛ بلکه [[علمی]] است که [[خداوند]] به آنها داده است و در طول [[علم]] [[خداوند متعال]] است، نه در عرض آن. بنابر این شرک در صورتی خواهد بود که ما [[علم غیب ائمه]]{{عم}} را ذاتی و مستقل از [[علم الهی]] بدانیم و اگر [[علم غیب معصومان]]{{عم}} را از جانب خدا بدانیم، هیچ‌گونه شرکی به وجود نخواهد آمد؛ زیرا بین این دو نوع علم غیب تفاوت اساسی وجود دارد و اصولاً قابل مقایسه نیست؛ مهم‌ترین فرق‌های آن دو عبارتند از:
# [[علم غیب خداوند]] بالذات است؛ یعنی خارج از ذات نیست. اما [[علم غیب امامان]] و [[انبیا]]{{عم}} بالغیر و [[مأذون]] از جانب خداوند است؛ لذا [[قرآن مجید]] به [[صراحت]] علم غیب بالذات و مستقل را از غیر خدا [[نفی]] می‌کند: {{متن قرآن|قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ}}<ref>«بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند» سوره نمل، آیه ۶۵.</ref>. در عین حال [[حضرت عیسی]]{{ع}} به [[مردم]] می‌گفت: {{متن قرآن|وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ}}<ref>«و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت» سوره آل عمران، آیه ۴۹.</ref>. روشن است که در [[آیه]] اول [[علم غیب ذاتی]] را از غیر خدا نفی می‌کند و در آیه دوم علم غیب غیر ذاتی را برای غیر خداوند [[اثبات]] می‌کند.
# علم [[غیب الهی]]، قدیم و سابق بر همه [[مخلوقات]] و معلومات است؛ ولی [[علم غیبی]] انبیا و [[ائمه]]{{عم}} در ظرف وجودی خود آنان شکل گرفته و حادث است.
# علم غیب الهی عین ذات اوست؛ ولی [[علم غیب انبیا]] و ائمه‌{{عم}} زائد بر ذات آنان است.
# [[علم]] [[غیب الهی]] مانند اصل [[علم الهی]] منشأ پیدایش اشیاست؛ اما علم غیب انبیا و ائمه‌{{عم}} چنین نیست.
#اصولاً برای [[خداوند]] [[غیب]] و شهادتی مطرح نیست، بلکه همه هستی در محضر اوست و در مقایسه با [[مخلوقات]]، [[علم غیبی]] برای خداوند متصور است. در حالی که برای [[معصومان]]{{عم}} به واقع [[غیب و شهادت]] مطرح است. بنابراین احدی در [[علم غیب]]، [[شریک خداوند]] نخواهد بود.
# [[علم غیب خداوند]]، که عین ذات اوست، همچون ذات او بی‌نهایت و نامحدود است و هیچ استثنا و قیدی ندارد؛ اما [[علم غیب معصومان]]{{عم}} زائد بر ذات و همچون ذات آنان محدود است به آن حد و مقداری که خداوند خواسته باشد: {{متن قرآن|وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ}}<ref>«و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.</ref>.
لذا [[شبهه]] فوق ناشی از برداشت نادرست از برخی [[آیات]] و نیز عدم توجه به آیات دیگر است. وجود این فرق‌های اساسی میان علم غیب الهی با [[علم غیب پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}}، زمینه هر گونه [[شرک]] را برطرف می‌سازد.
افزون بر آنچه ذکر شد، [[وهابیان]] نیز پذیرفته‌اند که [[رسولان]] خداوند از علم غیب غیر ذاتی برخوردارند. یکی از نویسندگان وهابی به این موضوع تصریح کرده است: {{عربی|لأن الله تعالى حصر ذلك الاطلاع في الرسل فقط...}}<ref>آل الشیخ، البراهین الإسلامیة، ص۷۶؛ حقوی، التوضیح الرشید، ۲۳۵.</ref>. بنابراین اگر در یک مورد علم غیب برای غیر ثابت شد و شرک نبود، در همه موارد چنین خواهد بود؛ زیرا شرک استثنابردار نیست. حتی [[ابن تیمیه]] افراد عادی را برخوردار از «علم غیب» می‌داند؛ او در پاسخ به [[علامه حلی]] که می‌گوید [[امام علی]]{{ع}} از غیب خبر می‌دادند، می‌نویسد: اما در مورد خبر به بعضی از امور غایبه، افرادی که کمتر از [امام] علی هستند هم از غیب خبر می‌دهند؛ [امام] علی که مقامی بالاتر از آن دارد. [[پیروان]] [[ابوبکر]] و [[عمر]] و [[عثمان]] چند برابر [[علی بن أبی طالب]] از [[غیب]] خبر می‌دادند و از کسانی که [[صلاحیت امامت]] را داشته باشند، هم نبودند. [[حذیفة بن یمان]] و [[ابوهریره]] و دیگر [[صحابه]] چند برابر علی بن أبی طالب از غیب خبر می‌دادند و [[عمر بن خطاب]] چند نوع از این غیب‌ها را خبر داده بود<ref>{{عربی| أما الإخبار ببعض الأمور الغائبة فمن هو دون على يخبر بمثل ذلك فعلى أجل قدرا من ذلك، و في أتباع أبي بكر و عمر و عثمان من يخبر بأضعاف ذلك و ليسوا ممن يصلح للإمامة. و حذيفة بن اليمان و أبو هريرة و غيرهما من الصحابة كانوا يتحدثون الناس بأضعاف ذلك و عمر رضي الله عنه قد أخبر بأنواع من ذلك}}؛ (ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵).</ref>.<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۶۴.</ref>
===[[شبهه]] چهارم: انکار علم غیب از سوی [[امام صادق]]{{ع}}===
قفاری مدعی است که امام صادق{{ع}} در مقابل گفته‌های [[ابوالخطاب]]، که [[علم غیب]] را به او نسبت داده بود، [[سوگند]] مؤکد یاد کرد که چنین مسئله‌ای در کار نیست و از ادعاهای او اظهار [[بیزاری]] کرد<ref>کشی، رجال الکشی، ص۱۸۸ و ۱۸۹.</ref> و نمونه‌ای عملی از واقعیت [[زندگی]] خود را بیان کرد و گفت: شگفتا از اقوامی که مدعی هستند من غیب می‌دانم! جز [[خدا]] کسی غیب نمی‌داند. من روزی تصمیم گرفتم کنیزکم را کتک بزنم؛ ولی از دستم فرار کرد و نفهمیدم در کدام [[اتاق]] [[خانه]] خود را مخفی نموده است.
اگر امام صادق{{ع}} از غیب خبر می‌داشت، نباید جایگاه [[کنیز]] بر وی مخفی می‌ماند!<ref>کشی، رجال الکشی، ص۵۶۲.</ref>.<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۶۷.</ref>
===پاسخ شبهه چهارم===
بررسی روایاتی که در آنها علم غیب از [[ائمه]]{{عم}} [[نفی]] شده، منوط به [[درک]] [[وضعیت اجتماعی]] و [[علمی]] [[مردمان]] [[دوران ائمه]]{{عم}} است و چون متبادر از «علم غیب» در [[عصر رسالت]] و بعد از آن [[علم ذاتی]] بوده، نه [[علم]] عرضی، از این رو ائمه{{عم}} در عین حال که [[اخبار غیبی]] زیادی را بیان می‌کردند، از اینکه متصف به [[علم غیب]] شوند، ابا داشتند؛ چراکه چنین ادعایی را مترادف با [[ربوبیت]] می‌دانستند؛ لذا آن را [[نفی]] می‌نمودند و [[علوم]] خود را به [[خداوند متعال]] نسبت می‌دادند؛ زیرا بعضی [[مردم]] [[عوام]] نمی‌توانستند بپذیرند که علم غیب اختصاصی [[خداوند]]، [[علم غیب ذاتی]] و استقلالی است، اما [[علم غیب امامان]] [[علمی]] غیر ذاتی است که منشأ آن [[علم الهی]] است. از این رو [[امامان]] برای ملاحظه مردم، که [[قادر]] به تحلیل [[عقلانی]] مسئله [[غیب]] نبودند، علم غیب خود را [[انکار]] می‌کردند. نمونه آن [[اعتراض]] یکی از [[لشکریان حضرت علی]]{{ع}} است، وقتی حضرت از فتح [[بصره]] خبر می‌دهد، بر حضرت اعتراض نمود که آیا تو علم غیب می‌دانی؟! حضرت در پاسخ فرمود: «این علم غیب نیست، بلکه [[علم]] فراگرفته از [[پیامبر]]{{صل}} است»<ref>نهج البلاغه، خبطه ۱۰۲.</ref>.
ثانیاً: [[ائمه]]{{عم}} توجه به مخاطب داشته‌اند. برخی مخاطبان ائمه‌{{عم}} توان [[درک]] تفاوت بین علم غیب ذاتی و غیر ذاتی را نداشتند؛ لذا با [[مشاهده]] کوچک‌ترین [[علم غیب ائمه]]، آنان را در مرتبه [[نبوت]] و چه بسا [[الوهیت]] بالا می‌بردند. بر این اساس وقتی امامان [[احساس]] می‌کردند که در مخاطب زمینه [[غلو]] وجود دارد، به مقابله با آن برمی‌خاستند و برای این کار زمینه پیدایش غلو را از بین می‌بردند که [[نفی علم غیب]] از خودشان یکی از راهکارهای آن است؛ به ویژه در [[زمان]] [[امام علی بن ابی طالب]]{{ع}} گروهی که [[امام]]{{ع}} را [[خدا]] می‌پنداشتند، یا دست‌کم او را در وصف «الوهیت» با خداوند [[شریک]] قرار داده بودند یا از پیامبر{{صل}} بالاترش می‌دانستند، به [[مجازات]] [[سختی]] از سوی امام{{ع}} گرفتار شدند<ref>فاضل لنکرانی، پاسداران وحی، ص۱۹۱.</ref>.
ثالثاً: در این گونه [[روایات]] نفی [[علم استقلالی]] شده است، نه [[علم غیبی]] تبعی و غیر ذاتی.
رابعاً: در روایات نافی علم غیب، علم غیب فعلی است نه مطلق علم غیب؛ به این معنا که ائمه{{عم}} بالفعل همه علوم را نمی‌دانند، بلکه وقتی بخواهند، خداوند آن را اعطا می‌کند. [[عمار ساباطی]] از [[امام صادق]]{{ع}} پرسید آیا [[امام]] [[علم غیب]] می‌داند؟ حضرت فرمود: {{متن حدیث|لَا وَ لَكِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‌ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ}}<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۷.</ref>؛ «نه، اما اگر بخواهد از چیزی [[آگاه]] شود، [[خداوند]] او را از آن چیز آگاه می‌کند».
خامساً: [[علامه مجلسی]] در [[مرآة العقول]] روات این [[حدیث]] را [[تضعیف]] کرده و می‌گوید افرادی مجهول یا [[ضعیف]] هستند<ref>مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۱۱۲.</ref>.<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۶۸.</ref>
===[[شبهه]] پنجم: عدم تحقق [[اخبار غیبی]] [[ائمه]]{{عم}}===
شبهه دیگر قفاری بر علم غیب، محقق نشدن اخبار غیبی [[امام صادق]]{{ع}} است. وی در این باره می‌نویسد: «بر اساس [[گمان]] آنها ائمه با [[مصحف فاطمه]] به علم غیب دست پیدا می‌کنند. [[ابوعبدالله]] می‌گوید: با نگاه کردن به مصحف فاطمه متوجه شدم که زنادقه در [[سال ۱۲۸ هجری]] پیدا می‌شوند»<ref>الکافی، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. در این سال هیچ حادثه‌ای رخ نداده مگر کشته شدن بعضی از سران [[گمراه]] مانند [[جهم بن سفیان]] و غیره؛ این در حالی است که چیز دیگری در داستان بیان شده است<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۵۹۱.</ref>.<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۷۰.</ref>
===پاسخ شبهه پنجم===
برای [[اهل علم]] روشن است که [[استدلال به حدیث]] در صورتی تمام است که از حیث [[سند صحیح]] باشد و هیچ‌گونه شبهه‌ای در آن وجود نداشته باشد و پس از این مرحله است که وارد [[دلالت حدیث]] شده و آن را با دیگر داده‌های [[تاریخی]] می‌سنجیم و از [[صحت]] و سقم آن بحث می‌کنیم. [[حدیثی]] که قفاری ذکر نموده، از حیث [[سند ضعیف]] است<ref>مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۵۷.</ref> و نمی‌تواند مورد [[استدلال]] وی در [[نقد]] باورهایی باشد که [[آیات]] و [[روایات صحیح]] آن را [[پشتیبانی]] می‌کند.
از طرفی از کجا معلوم که ظهور زنادقه در سال مورد اشاره [[روایت]] تحقق پیدا نکرده باشد؛ [[بدیهی]] است که آن [[زمان]] رسانه‌های خبری به این صورت که ما الآن [[شاهد]] آن هستیم نبوده است و به طور قطع بیشتر اتفاقات گزارش نمی‌شده و در جایی ثبت نمی‌گردیده است و به این جهت هیچ گزارشی از آنها در منابع موجود تاریخی نیامده است؛ آیا نبود گزارش می‌تواند اصل واقعه را تخطئه کند؟<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۷۱.</ref>
===[[شبهه]] ششم: برتری فاطمه{{س}} بر [[رسول الله]]{{صل}}===
نویسنده وهابی می‌نویسد: «چگونه ممکن است [[خداوند]] به [[فاطمه]]{{س}} [[علم غیب]] عطا کند، ولی رسول الله{{صل}} مطابق [[دستور خداوند]]<ref>{{متن قرآن|قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ}} «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.</ref>، بگوید من علم غیب نمی‌دانم؟ آیا فاطمه از [[پیامبر خدا]] [[افضل]] است»؟<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۵۸۹.</ref>.<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۷۱.</ref>
===پاسخ شبهه ششم===
بر [[اهل]] تحقیق روشن است که در تبیین مسائل و [[معارف اسلامی]] نمی‌توان به یک بخش از [[آیه]] یا یک آیه از [[قرآن]] [[استدلال]] کرد و از [[آیات]] و [[روایات]] دیگر [[غافل]] ماند و آنها را نادیده گرفت؛ متأسفانه نویسنده وهابی از همین روش غلط استفاده کرده و مصداق آن قول [[قرآن کریم]] که {{متن قرآن|نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ}}<ref>«به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم» سوره نساء، آیه ۱۵۰.</ref> شده است.
پیش از این هم بیان شد که [[آیه ۱۸۸ سوره اعراف]] (آیه استشهادی قفاری) [[علم غیب ذاتی]]، که مخصوص [[خداوند تبارک و تعالی]] است، را از [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} [[نفی]] کرده است؛ اما علم غیب غیر ذاتی و غیر استقلالی نه تنها برای [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، بلکه برای دیگران، مانند [[انبیا]] و [[اولیا]]، ثابت است و با توجه به دلائل بی‌شمار، که در [[منابع اسلامی]] وجود دارد، هیچ‌گونه شبهه در این نیست که برخی [[بندگان صالح خدا]] از [[علم غیب خدادادی]] برخوردارند. از این رو اکثر [[اهل علم]] به این مسئله تصریح کرده‌اند. [[آلوسی]] می‌گوید: «[[حق]] این است که علم غیب، که از غیر [[خداوند عزوجل]] [[نفی]] شده، [[علمی]] است که برای ذات شخص و بدون واسطه ثابت باشد؛ اما آنچه برای بعضی از [[خواص]] به وقوع پیوسته، از این سنخ نیست؛ بلکه جزء [[عنایات]] و افاضات [[الهی]] است که [[خداوند]] آن را بر عده‌ای از [[بندگان]] خود [[افاضه]] کند»<ref>{{عربی|لعل الحق أن علم الغيب المنفي عن غيره جل و علا هو ما كان للشخص بذاته أي بلا واسطة في ثبوته له و ما وقع للخواص ليس من هذا العلم المنفي في شيء و انما هو من الواجب عزوجل إفاضة منه عليهم بوجه من الوجوه}}؛ (آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۲۲۲).</ref>.
در [[قرآن مجید]] آیاتی وجود دارد که آشکارا [[آگاهی]] [[پیامبران]] و برخی از [[بندگان خاص]] [[خدا]] را از امور پنهان از [[حس]]، [[تصدیق]] می‌کند: {{متن قرآن|وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ}}<ref>«و آنگاه که پیامبر به یکی از همسرانش سخنی را، نهانی گفت و چون او آن را (به همسر دیگر) خبر داد و خداوند پیامبر را از آن آگاه کرد وی بخشی از آن را (به همسران خود) گفت و در (گفتن) بخشی دیگر خودداری ورزید، پس هنگامی که (پیامبر) آن (همسر رازگشا) را از این (امر) باخبر ساخت (همسر) گفت: چه کسی تو را از این (رازگشایی من) آگاه کرد؟ (پیامبر) گفت: خداوند دانای آگاه مرا با خبر ساخت» سوره تحریم، آیه ۳.</ref>.
دقت در جمله آخر [[آیه]] که می‌فرماید: {{متن قرآن|نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ}} به طور واضح و روشن می‌رساند که [[خداوند تبارک و تعالی]] ایشان را از [[اسرار]] پشت پرده، یعنی [[علوم غیبی]]، [[آگاه]] کرد: {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا}}<ref>«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.</ref>.
مفاد [[آیه]] بسیار روشن است و به خوبی می‌فهماند که [[علم غیب]]، از خداست و او فرستادگان خود را از [[غیب]] [[آگاه]] می‌کند: {{متن قرآن|وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ * وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ * وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ}}<ref>«و همنشین شما، دیوانه نیست * و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است * و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد» سوره تکویر، آیه ۲۲-۲۴.</ref>.
بنابراین به خوبی از آیه بر می‌آید که [[خداوند]] [[رسول]] گرامی خود را توسط [[فرشته وحی]] بر غیب آگاه کرده است. از آیاتی که تا اینجا نقل شد، به خوبی استفاده می‌شود [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، بسان دیگر [[پیامبران الهی]]، چون [[آدم]]، نوح، [[یعقوب]]، یوسف، [[صالح]]، داوود، سلیمان و [[عیسی]]{{عم}}، از غیب خبر می‌داد. در [[روایات صحیح]] آمده است که [[رسول الله]]{{صل}} از غیب خبر داده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم:
#آن‌گاه که [[عمار یاسر]]، با کوله باری از سنگ، برای ساختن [[مسجد]] به [[پیامبر خدا]]{{صل}} عرض کرد: «ای [[رسول خدا]]! آنان مرا با این بار سنگین به حد [[مرگ]] رساندند». حضرت از زنده ماندن او خبر داد و گفت: اینها [[قاتل]] تو نیستند؛ مرگ تو به دست گروهی [[شورشگر]] و [[متجاوز]] است: {{متن حدیث|وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَ يَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ}}<ref>بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۹۷.</ref>. بیچاره [[عمار]]! گروه [[ستمگر]] او را می‌کشند عمار آنان را به [[بهشت]]، ولی آنها او را به [[آتش]] [[دعوت]] می‌کنند.
# [[پیامبر]]{{صل}} به [[امام علی]]{{ع}} فرمود: {{متن حدیث|تُقَاتِلُ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ‌}}<ref>حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۱، ص۱۵۰.</ref>؛ «تو با [[پیمان‌شکنان]] و [[ستمکاران]] و [[شورشگران]] [[نبرد]] می‌کنی».
# [[مسلم بن حجاج]] در صحیحش بابی دارد به نام {{عربی|اخبار النبي{{صل}} فيها يكون إلى قيام الساعة}} که در آن [[روایت]] زیر به چشم می‌خورد: {{عربی|صلّى بنا رسول اللّه{{صل}} الفجر و صعد المنبر، فخطبنا حتى حضرت الظهر، فنزل فصلّى، ثم صعد المنبر، فخطبنا حتى حضرت العصر، ثم نزل فصلّى، ثم صعد المنبر، فخطبنا حتى [[غربت]] الشمس، فأخبرنا بما كان و ما هو كائن}}<ref>مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۱۷.</ref>. [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[نماز صبح]] را با ما خواند و به [[منبر]] رفت و تا ظهر به [[سخنرانی]] پرداخت؛ سپس پایین آمد و [[نماز ظهر]] را خواند و دوباره به منبر رفت و تا عصر سخنرانی کرد و سپس پایین آمد و [[نماز عصر]] را خواند، دوباره به منبر رفت و تا [[غروب]] سخنرانی کرد و در آن [[روز]] از تمام حوادث [[زمان]] حال و [[آینده]]، ما را باخبر ساخت.
# [[بخاری]] در صحیحش چنین [[روایت]] می‌کند: [[عدی بن حاتم]] گفت: در محضر [[رسول خدا]]{{صل}} بودیم که مردی آمد و از [[مشکلات]] و [[سختی‌ها]] [[شکایت]] کرد. سپس شخص دیگری آمد و از [[راهزنی]] شکایت نمود. رسول خدا{{صل}} فرمود: «آیا تا به حال [[حیره]] را دیده‌ای»؟ گفتم: «ندیده‌ام؛ ولی برایم تعریف کرده‌اند». فرمود: «اگر عمرت دراز شود، خواهی دید زنی در هودج از حیره برای [[طواف]] [[خانه کعبه]] حرکت می‌کند؛ در حالی که از احدی جز [[خدا]] نمی‌ترسد». در [[دل]] خود گفتم: «پس دزدان [[[قبیله]]] طی، که سبب داغ شدن شهر‌ها و [[ناامنی]] [[شهرها]] شده‌اند، کجا هستند»! و فرمود: «اگر عمرت طولانی شود، فتح گنج‌های کسرا را خواهی دید»<ref>{{متن حدیث|عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ قَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ النَّبِيِّ{{صل}} إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَشَكَى إِلَيْهِ الْفَاقَةَ، ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ فَشَكَى إِلَيْهِ قَطْعَ السَّبِيلِ، فَقَالَ: "يَا عَدِيُّ هَلْ رَأَيْتَ الْحِيرَةَ؟ قُلْتُ: لَمْ أَرَهَا وَقَدْ أُنْبِئْتُ عَنْهَا"، قَالَ: "فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ فَلَتَرَيَنَّ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ مِنَ الْحِيرَةِ حَتَّى تَطُوفَ بِالْكَعْبَةِ لَا تَخَافُ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ"، قُلْتُ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِي: فَأَيْنَ دُعَّارُ طَيْءٍ الَّذِينَ قَدْ سَعَّرُوا الْبِلَادَ؟، "وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَى...}}؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۹۷). </ref>.
#همچنین در [[صحیح بخاری]] آمده است که [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «آیا [[قبله]] مرا همین جا [[گمان]] می‌برید؟ [[قسم به خدا]] [[خشوع]] و [[رکوع]] شما بر من پنهان نیست؛ من شما را از پشت سر خویش می‌بینم»!<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} قَالَ: «هَلْ تَرَوْنَ قِبْلَتِي هَاهُنَا؟ فَوَاللَّهِ مَا يَخْفَى عَلِيَّ خُشُوعُكُمْ وَلَا رُكُوعُكُمْ وَلَا سُجُودُكُمْ؛ إِنِّي أَرَاكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي}}؛ (صحیح البخاری، ج۱، ص۹۱).</ref>.
#در [[صحیح مسلم]] آمده است که آن حضرت فرمود: «[[سوگند]] به [[خدا]]! که من همان طور که پیش رویم را می‌بینم، پشت سرم را نیز می‌بینم»<ref>{{متن حدیث|إِنِّي وَاللهِ لأُبْصِرُ مَنْ وَرَائِي كَمَا أُبْصِرُ مَنْ بَيْنَ يَدَيَّ}}؛ (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۳۱۹).</ref>.
شواهد [[قرآنی]] نشان می‌دهد: افزون بر [[پیامبران]]، به غیر پیامبران نیز در مواردی [[علم به غیب]] عطا شده است:
{{متن قرآن|إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ}}<ref>«که این قرآنی ارجمند است، * در نوشته‌ای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.</ref><ref>طبری، جامع البیان، ج۳۲، ص۲۰.</ref>. ضمیر {{متن قرآن|لَا يَمَسُّهُ}}، اگر به [[مرجع]] نزدیک‌تر باز گردد، به [[کتاب مکنون]] اشاره دارد و اگر آن را به مرجع دورتر بازگردانیم، به [[قرآن کریم]]، از آن جهت که در کتاب مکنون سرچشمه دارد، اشاره دارد. کتاب مکنون یا همان [[لوح محفوظ]] منبع و سرچشمه تمام [[علوم الهی]] است. بنا بر [[تفسیر]] اول، عده‌ای از [[انسان‌ها]] - که از آنها با عنوان {{متن قرآن|مُطَهَّرُون}}، یعنی پاکیزگان، یاد شده است - به کتاب مکنون یا همان لوح محفوظ دسترسی دارند. با توجه به محتوای [[آیه]]، مقصود از [[پاکیزگی]] در این آیه، پاکیزگی [[معنوی]] و برخورداری از [[کمالات الهی]] است. به [[شهادت]] [[آیه تطهیر]]، [[اهل بیت پیامبر]]{{عم}} از [[پاکان]] هستند: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>.
چنان که می‌دانیم، مقصود از [[اهل بیت]] در این آیه، [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، [[امیرالمؤمنین]]، [[حضرت فاطمه]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} می‌باشند که البته [[علوم]] آنان به سایر [[ائمه]]{{عم}} منتقل شده است. بنابراین، از این [[آیات]] این گونه [[استنباط]] می‌شود که این بزرگواران به علومی ویژه از [[لوح محفوظ]] دسترسی داشته‌اند که از [[علوم غیبی]] به شمار می‌آید و دیگران از آن محرومند. قابل توجه است که حتی اگر ضمیر {{متن قرآن|لَا يَمَسُّهُ}} را به [[قرآن]] باز گردانیم، این [[آیه]] به علوم ظاهری قرآن اشاره ندارد؛ بلکه به علوم غیبی آن اشاره دارد که در لوح محفوظ سرچشمه داشته و غیر از عده‌ای خاص (پاکیزگان) به آن دسترسی ندارند<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۷۲.</ref>.
===[[شبهه]] هفتم: انحصار [[علم غیب]] به [[رسول الله]]{{صل}}===
یکی از نویسندگان [[وهابی]](بر خلاف دیدگاه دیگر [[رهبران]] این جریان که [[معتقد]] به انحصار علم غیب به [[خداوند تبارک و تعالی]] هستند و [[اعتقاد]] به برخورداری علم غیب به غیر [[خداوند]] را [[شرک]] می‌پندارند)، مدعی است که [[پیامبران]] نیز واقف به [[علم]] غیب‌اند؛ ولی این گونه علم منحصر به آنهاست و دیگران از آن محرومند: {{عربی|لأن الله تعالى حصر ذلك الاطلاع في الرسل فقط...}}<ref>آل الشیخ، البراهین الإسلامیة، ص۷۶؛ حقوی، التوضیح الرشید فی شرح التوحید، ص۲۳۵.</ref>.<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۷۸.</ref>
===پاسخ شبهه هفتم===
هر چند این سخن، که [[پیامبران الهی]] از علم غیب برخوردارند، برخلاف دیدگاه رهبران [[فرقه وهابیت]] است و تا حدودی همسو با [[عقاید]] و باورهای دیگر [[مسلمانان]] است، ولی از آنجایی که چنین [[علمی]] را به پیامبران انحصار نموده، از مسیر صواب خارج گردیده است؛ زیرا: اولاً: این سخن تنها ادعاست و هیچ شاهدی از قرآن و [[سنت]] ارائه نداده است که دلیل این انحصار چیست؟ آنهایی که علم غیب برای غیر [[خدا]] را منکرند، دستاویزشان دوری از [[شرک به خداوند]] است که در همین نوشتار به شبهه آنها پاسخ داده شد که علم غیب، به ذاتی و غیر ذاتی تقسیم می‌شود: [[علم غیب ذاتی]] مخصوص خداوند است و هیچ کسی با وی [[شریک]] نیست؛ اما [[اعتقاد به علم غیب]] غیر ذاتی، که در [[حقیقت]] خداوند به برخی از [[بندگان خاص]] خویش عطا فرموده است، [[شرک]] نیست و با ارائه [[دلایل]] و شواهد [[اثبات]] گردید که [[انبیا]] و [[اولیا]] از چنین [[علمی]] برخوردار بوده‌اند. چنانچه [[مفسر]] بزرگ [[اهل سنت]] گفته است: [[حق]] این است که [[علم غیب]]، که از غیر [[خداوند عزوجل]] [[نفی]] شده، علمی است که برای ذات شخص و بدون واسطه ثابت باشد. اما آنچه برای بعضی از [[خواص]] به وقوع پیوسته، از این سنخ نیست؛ بلکه جزء [[عنایات]] و افاضات [[الهی]] است که [[خداوند]] آن را بر عده‌ای از [[بندگان]] خود [[افاضه]] کند<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۲۲۲.</ref>.
همان‌گونه که پیش از این نیز اشاره شد، [[ابن تیمیه]] (که سخن وی برای [[وهابیان]] [[فصل الخطاب]] است) حتی برای افرادی عادی - مانند [[اتباع]] [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]]، [[حذیفه]] و [[ابوهریره]] - [[اثبات علم غیب]] نموده است<ref>ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵.</ref>. از طرفی این ادعا، که علم غیب منحصر به [[انبیای الهی]] است، حاکی از سردرگمی میان وهابیان است و از آنجایی که به بی‌راهه رفته‌اند و سخنانشان بر اصول علمی [[استوار]] نیست، سخنان متناقض می‌گویند. برخی از آنها می‌گویند [[اعتقاد به علم غیب]] برای غیر [[خدا]] شرک است!<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۵۶۲.</ref> برخی دیگرشان، مانند خود ابن تیمیه، برای افراد بسیار عادی اثبات علم غیب می‌کند<ref>ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵.</ref> و این نویسنده نیز علم غیب را منحصر به انبیا می‌داند<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۷۸.</ref>.
===نتیجه‌گیری===
از مجموع مطالبی که در این نوشتار تاکنون بیان گردید، نتایج زیر به دست می‌آید:
# [[علم غیب ذاتی]] و استقلالی از اوصاف ذاتی [[خداوند تبارک و تعالی]] است و هیچ کسی در آن [[شریک]] نیست و تنها خداوند از [[اسرار]] علم غیب خبر دارد. هیچ یک از [[مسلمانان]]، اعم از [[شیعه]] و اهل سنت، که به [[معارف دینی]] و [[قرآنی]] آشنایی داشته باشند، چنین ادعایی نکرده‌اند که انبیا و اولیا از علم غیب ذاتی در عرض [[علم غیب خداوند]] بر خوردار بوده‌اند که متأسفانه نویسندگان وهابی از [[درک]] چنین چیزی عاجز هستند.
# [[علم غیبی]] که در [[آیات]] و [[روایات]] برای غیر [[خداوند]] بیان شده است، به معنای [[علم غیب]] غیر استقلالی است که خداوند هر اندازه خواسته باشد، به [[انبیا]] و اولیای خویش [[عنایت]] می‌فرماید. در [[تاریخ]] و [[فرهنگ اسلامی]] کسانی بوده‌اند که از چنین [[علمی]] برخوردار بوده‌اند؛ مانند آنچه در [[قرآن]] آمده است و از کسی نام برده است که [[تخت بلقیس]] را به چشم برهم نهادنی مقابل حضرت آورد یا [[حذیفه]] که حاوی [[اسرار]] بود و از چیزهایی خبر داشت که دیگران از آن بی‌بهره بودند.
#درباره [[ائمه]]{{عم}} ادعای [[شیعه]] فراتر از آنچه در قرآن و روایات آمده، نیست؛ با توجه به [[جایگاه ائمه]]{{عم}} و روایات فراوانی که در [[منابع شیعه]] آمده و آن بزرگواران را برخوردار از علم غیب دانسته است، به [[یقین]] می‌توان ادعا کرد که آن [[انوار]] الاهی، از [[نعمت]] علم غیب غیر استقلالی برخوردار بوده‌اند<ref>[[علم غیب ائمه - ضیایی (مقاله)|مقاله «علم غیب ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]]، ص ۸۰.</ref>.


==[[شبهه]] [[وهابیان]] در [[علم غیب امام]]==
==[[شبهه]] [[وهابیان]] در [[علم غیب امام]]==
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش