علم غیب امام در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

از مباحث پیرامون علم بحث علم غیب امام / مغیبات است. آیا امام علم غیب می‌داند یا خیر؟ اگر می‌داند دامنه آن چه مقدار است؟ آیا فقط در حوزه دین و شریعت الهی است یا اینکه همه امور را در بر می‌گیرد؟ ابن قبه رازی در این باره مواضع صریح و روشنی دارد که فهم آن مطالعه مبانی کلامی وی را می‌طلبد. او معتقد است غیب را کسی جز خداوند متعال نمی‌داند و کسی که آن را برای بشر ادعا کند کافر است[۱]؛ از این‌رو امام علم غیب ندارد[۲]. کسی که علم غیب برای امام قائل باشد، کافر و خارج از اسلام است[۳]. ابن قبه رازی علم غیب امام را نظریه برخی از غلات می‌داند؛ چراکه امامیان معتقد به علم غیب برای امامان خود نیستند[۴] و این انتسابی است که مخالفان آن را به همه امامیه نسبت داده‌اند[۵]. ابن قبه رازی معتقد است اگر منظور از اثبات علم غیب برای امام، اثبات امامت اوست، به آن نیاز نیست؛ چراکه امامیه با علم غیبامامت امام را اثبات نمی‌کند، بلکه دلیل آنها فهم و علم امام در دین است[۶]. البته لازمه این نظریه ابن قبه رازی نفی مطلق علوم ویژه ائمه نیست؛ زیرا وی خود علم خاصی / فرابشری در حوزه دین و ناظر به شریعت را برای امام قائل است و بر آن صحه می‌گذارد، نکته‌ای که به روشنی از آثار ناقص بر جای مانده از او بر می‌آید.

در این باره می‌توان به دو نکته اشاره کرد. نخست اینکه ابن قبه رازی نصّ از امام پیشین و ظهور علم را از نشانههای امامت بر می‌شمرد[۷]. حال باید پرسید منظور از ظهور علم چیست؟ ابن قبه رازی بیان علم غیبی امام را از مصادیق ظهور علم می‌شناسد. او پیش‌گویی امام علی(ع) در جنگ نهروان را که از یاران امام ده نفر به شهادت می‌رسند و از نهروانیان ده نفر زنده می‌مانند، نوعی ظهور علم امام بیان می‌کند [۸]، علمی که شایسته است فصل فارق مدعیان امامت قرار گیرد[۹].

دومین نکته که از توجه ابن قبه رازی به علم غیب امام حکایت دارد، ردیه وی بر ابو زید علوی است که برای اثبات امامت دوازدهم(ع) به خبر کمیل استناد می‌کند[۱۰]. این روایت پیرامون علم حقیقی دین است که امام علی(ع) برای کمیل بن زیاد نخعی ایراد فرموده است. امیرالمؤمنین(ع) در این خبر از علم پر وسعت خود خبر می‌دهد و امامان را که حجتهای الهی‌اند، کسانی می‌داند که علم به حقایق امور یکباره در آنان راه می‌یابد؛ آنان می‌توانند ظاهر و مشهور یا خائف و مغمور باشند[۱۱]. این روایت به روشنی نوعی از علم غیب را برای امام اثبات می‌کند، روایتی که مقبول ابن قبه رازی بوده است.

بر پایه این انگارها می‌توان گفت ابن قبه رازی به مفهوم علم غیب برای امام باور داشته و حتی به مواردی اشاره کرده است، البته علم غیب مدنظر وی که تعریف و چارچوب خاصی داشته است. ابن قبه رازی علم خاص و ویژه‌ای برای امام قائل است؛ ولی از عنوان علم غیب خودداری پیامبر می‌کند. او همه این علوم خاص ائمه را جزء علوم مستفاد می‌داند که از طریق پیامبر(ص) به امام رسیده است[۱۲]. او علم غیب را تنها مخصوص خداوند متعال می‌داند؛ یعنی علمی که هیچ محدوده‌ای ندارد و ذاتی است؛ اما اگر علم خاصی باشد؛ که خداوند به کسی داده و تحت اراده او باشد، می‌توان آن را به امام نسبت داد[۱۳]؛ از این روست که ابن قبه رازی معتقد است امام بنده‌ای صالح و شایسته‌ای است که تنها عالم به کتاب خدا و سنت رسول اوست و از مغیباتی باخبر می‌شود که به او برسد[۱۴]. بر این اساس باید گفت حکم تکفیر و خروج از اسلام کسی که علم غیب را به امام نسبت می‌دهد، در نظریه ابن قبه رازی مخصوص کسی است که علم امام را هم‌سنخ با علم خدا بداند؛ یعنی علمی ذاتی و نامحدود[۱۵].

شبهات علم غیب ائمه(ع)

شبهه اول: انکار علم غیب انبیا

محمد بن عبدالوهاب، بنیانگذار وهابیت، درباره عدم علم غیب انبیا چنین گفته است: تبرؤ الرسل من دعوى أن عندهم خزائن الله و علم الغيب مع أن الطواغيت في زمننا ادعوا ذلك[۱۶]؛ «رسولان الهی از این ادعا که نزدشان خزائن خداوند و علم غیب است، بیزاری جسته‌اند؛ اما طاغوت‌های زمان ما، ادعا کرده‌اند که رسولان الهی علم غیب دارند»[۱۷].

پاسخ شبهه اول

مستند سخن ابن عبدالوهاب آیه ۴۹ سوره هود است: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ[۱۸]. جواب بسیار روشن است. بر خلاف آنچه وی می‌پندارد، از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که پیامبران از علم غیب آگاهی داشتند؛ منتها این آگاهی از طریق الهی و به مقداری که خدا می‌خواست، بود؛ نه اینکه از پیش خود چیزی بدانند و اگر می‌بینیم در پاره‌ای از آیات نفی علم غیب شده، اشاره به همین است که علم آنها ذاتی نیست؛ بلکه فقط از ناحیه خدای تبارک و تعالی است. آنان که اعتقاد به علم غیب انبیا و اولیا دارند، هیچ‌گاه نگفته‌اند که علم غیب آن بزرگواران ذاتی و همیشگی است؛ بلکه منشأ علم آنها خداوند متعال است که در آیات متعددی بر این مسئله تأکید شده است.

برخی آیاتی که به صراحت اخبار پیامبر اسلام(ص) و بقیه پیامبران را مستند به غیب نموده، عبارت است از:

  1. ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۱۹].
  2. ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ أَجْمَعُوا أَمْرَهُمْ وَهُمْ يَمْكُرُونَ[۲۰].
  3. ﴿ذَلِكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهِ إِلَيْكَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُونَ أَقْلَامَهُمْ أَيُّهُمْ يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنْتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ[۲۱].

همان‌گونه که ملاحظه می‌شود، در همه این آیات در قسمتی علم غیب ذاتی از رسول الله(ص) نفی شده و علم غیب غیر ذاتی ثابت گردیده است[۲۲].

شبهه دوم: علم غیب از صفات انحصاری خداوند

قفاری، یکی از نویسندگان وهابی، می‌گوید: «اما اینکه شیعیان می‌گویند ائمه به گذشته و آینده آگاهی دارند، باید گفت که بر اساس آیات ذیل این علم غیب جزو صفات انحصاری خداوند است و هیچ کس به چنین صفاتی متصف نیست:

  1. ﴿قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ[۲۳].
  2. ﴿وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ[۲۴].
  3. ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ[۲۵].
  4. ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ...[۲۶].[۲۷]

پاسخ شبهه دوم

ما هم باور داریم که علم غیب ذاتی و مطلق، ویژه و مخصوص خدای متعال است و از صفات ذاتی او محسوب می‌گردد و هیچ کسی با او در این صفت شریک نیست. در آیاتی هم که نویسنده وهابی به آنها استدلال کرده، همین معنا بیان شده است و در این باره تقریباً بین همه فرق و مذاهب اسلامی اتفاق وجود دارد. ولی نویسنده وهابی توجه ندارد که در آیات یک استثنایی وجود دارد و آن اینکه ﴿إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ است که برخی بندگان مخلص اگر خدا بخواهد از آن برخوردار می‌گردند. تمام علومی که از جانب خدا به غیر عنایت شده است، افاضه از ناحیه او بوده و تمام موجودات هر یک در حد خود و به نوبه خود دارای علم هستند؛ اما تبعاً و به افاضه خدا و به اعطای او. در این صورت بین آیاتی که علم غیب را منحصر به خدا می‌داند و بین آیه کریمه که رسولان را عالم به غیب می‌داند و بر غیب راه می‌دهد، هیچ‌گونه تنافی و تضادی نیست. نظیر این استقلال و تبعیت - یا ذاتی و عرضی یا اصلی و ظلی در عبارات قرآن کریم بسیار آمده است؛ همچون آیه: ﴿اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ[۲۸] که بر حصر دلالت دارد؛ یا آیه: ﴿حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَكُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا[۲۹]. بنابراین علم غیب (به معنای غیر ذاتی) برای رسولان خداوند امری ضروری و حتمی است و با اختصاص آن به خدا منافات ندارد.

آلوسی ذیل آیه شریفه: ﴿قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ[۳۰] می‌نویسد: حق این است که علم غیب، که از غیر خداوند عزوجل نفی شده، علمی است که برای ذات شخص و بدون واسطه، ثابت باشد؛ و اما آنچه برای بعضی از خواص به وقوع پیوسته از این سنخ نیست؛ بلکه جزء عنایات و افاضات الهی است که خداوند آن را بر عده‌ای از بندگان خود افاضه کند...[۳۱].

بنا به نقل ابن حجر هیتمی، نووی گفته است: «علم غیب به نحو استقلال حاصل نمی‌شود، مگر به عنایت خداوند و افاضه او»[۳۲].

ابن حجر نیز در این باره گفته است: اینکه خداوند، انبیا و اولیا را به پاره‌ای از علم غیب آگاه و مطلع می‌کند، امری است ممکن و هرگز مستلزم محال نمی‌شود و انکار آن، عناد و مکابره است[۳۳].[۳۴]

شبهه سوم، تکفیر مدعی علم غیب

قناری مدعی است که علمای اسلام گفته‌اند: «هر کسی ادعای علم غیب کند، کافر است»[۳۵].

پاسخ شبهه سوم

هرچند قفاری بیان نکرده که چرا علمای اسلام چنین شخصی را کافر می‌دانند، ولی ممکن است هدف وی این باشد که لازمه چنین اعتقادی شرک به خداست؛ چه اینکه برخی نویسندگان وهابی به چنین ملازمه‌ای تصریح نموده‌اند: دعوى علم الغيب و دعوى مشاركة الله في ذلك، و هذا كفر و ضلال[۳۶]؛ «ادعای علم غیب ادعای مشارکت با خدا در این باره است و این کفر و گمراهی است».

پاسخ این است که هیچ ملازمه‌ای بین علم غیب برای غیر خدا و مسئله شرک وجود ندارد؛ زیرا ما بر اساس مبانی و داده‌های دینی، همان‌گونه که پیش از این اشاره شد، معتقدیم که علم غیب انبیا و اولیا(ع) ذاتی و استقلالی نیست؛ بلکه علمی است که خداوند به آنها داده است و در طول علم خداوند متعال است، نه در عرض آن. بنابر این شرک در صورتی خواهد بود که ما علم غیب ائمه(ع) را ذاتی و مستقل از علم الهی بدانیم و اگر علم غیب معصومان(ع) را از جانب خدا بدانیم، هیچ‌گونه شرکی به وجود نخواهد آمد؛ زیرا بین این دو نوع علم غیب تفاوت اساسی وجود دارد و اصولاً قابل مقایسه نیست؛ مهم‌ترین فرق‌های آن دو عبارتند از:

  1. علم غیب خداوند بالذات است؛ یعنی خارج از ذات نیست. اما علم غیب امامان و انبیا(ع) بالغیر و مأذون از جانب خداوند است؛ لذا قرآن مجید به صراحت علم غیب بالذات و مستقل را از غیر خدا نفی می‌کند: ﴿قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ[۳۷]. در عین حال حضرت عیسی(ع) به مردم می‌گفت: ﴿وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۳۸]. روشن است که در آیه اول علم غیب ذاتی را از غیر خدا نفی می‌کند و در آیه دوم علم غیب غیر ذاتی را برای غیر خداوند اثبات می‌کند.
  2. علم غیب الهی، قدیم و سابق بر همه مخلوقات و معلومات است؛ ولی علم غیبی انبیا و ائمه(ع) در ظرف وجودی خود آنان شکل گرفته و حادث است.
  3. علم غیب الهی عین ذات اوست؛ ولی علم غیب انبیا و ائمه‌(ع) زائد بر ذات آنان است.
  4. علم غیب الهی مانند اصل علم الهی منشأ پیدایش اشیاست؛ اما علم غیب انبیا و ائمه‌(ع) چنین نیست.
  5. اصولاً برای خداوند غیب و شهادتی مطرح نیست، بلکه همه هستی در محضر اوست و در مقایسه با مخلوقات، علم غیبی برای خداوند متصور است. در حالی که برای معصومان(ع) به واقع غیب و شهادت مطرح است. بنابراین احدی در علم غیب، شریک خداوند نخواهد بود.
  6. علم غیب خداوند، که عین ذات اوست، همچون ذات او بی‌نهایت و نامحدود است و هیچ استثنا و قیدی ندارد؛ اما علم غیب معصومان(ع) زائد بر ذات و همچون ذات آنان محدود است به آن حد و مقداری که خداوند خواسته باشد: ﴿وَلَا يُحِيطُونَ بِشَيْءٍ مِنْ عِلْمِهِ إِلَّا بِمَا شَاءَ[۳۹].

لذا شبهه فوق ناشی از برداشت نادرست از برخی آیات و نیز عدم توجه به آیات دیگر است. وجود این فرق‌های اساسی میان علم غیب الهی با علم غیب پیامبر(ص) و امام(ع)، زمینه هر گونه شرک را برطرف می‌سازد. افزون بر آنچه ذکر شد، وهابیان نیز پذیرفته‌اند که رسولان خداوند از علم غیب غیر ذاتی برخوردارند. یکی از نویسندگان وهابی به این موضوع تصریح کرده است: لأن الله تعالى حصر ذلك الاطلاع في الرسل فقط...[۴۰]. بنابراین اگر در یک مورد علم غیب برای غیر ثابت شد و شرک نبود، در همه موارد چنین خواهد بود؛ زیرا شرک استثنابردار نیست. حتی ابن تیمیه افراد عادی را برخوردار از «علم غیب» می‌داند؛ او در پاسخ به علامه حلی که می‌گوید امام علی(ع) از غیب خبر می‌دادند، می‌نویسد: اما در مورد خبر به بعضی از امور غایبه، افرادی که کمتر از [امام] علی هستند هم از غیب خبر می‌دهند؛ [امام] علی که مقامی بالاتر از آن دارد. پیروان ابوبکر و عمر و عثمان چند برابر علی بن أبی طالب از غیب خبر می‌دادند و از کسانی که صلاحیت امامت را داشته باشند، هم نبودند. حذیفة بن یمان و ابوهریره و دیگر صحابه چند برابر علی بن أبی طالب از غیب خبر می‌دادند و عمر بن خطاب چند نوع از این غیب‌ها را خبر داده بود[۴۱].[۴۲]

شبهه چهارم: انکار علم غیب از سوی امام صادق(ع)

قفاری مدعی است که امام صادق(ع) در مقابل گفته‌های ابوالخطاب، که علم غیب را به او نسبت داده بود، سوگند مؤکد یاد کرد که چنین مسئله‌ای در کار نیست و از ادعاهای او اظهار بیزاری کرد[۴۳] و نمونه‌ای عملی از واقعیت زندگی خود را بیان کرد و گفت: شگفتا از اقوامی که مدعی هستند من غیب می‌دانم! جز خدا کسی غیب نمی‌داند. من روزی تصمیم گرفتم کنیزکم را کتک بزنم؛ ولی از دستم فرار کرد و نفهمیدم در کدام اتاق خانه خود را مخفی نموده است.

اگر امام صادق(ع) از غیب خبر می‌داشت، نباید جایگاه کنیز بر وی مخفی می‌ماند![۴۴].[۴۵]

پاسخ شبهه چهارم

بررسی روایاتی که در آنها علم غیب از ائمه(ع) نفی شده، منوط به درک وضعیت اجتماعی و علمی مردمان دوران ائمه(ع) است و چون متبادر از «علم غیب» در عصر رسالت و بعد از آن علم ذاتی بوده، نه علم عرضی، از این رو ائمه(ع) در عین حال که اخبار غیبی زیادی را بیان می‌کردند، از اینکه متصف به علم غیب شوند، ابا داشتند؛ چراکه چنین ادعایی را مترادف با ربوبیت می‌دانستند؛ لذا آن را نفی می‌نمودند و علوم خود را به خداوند متعال نسبت می‌دادند؛ زیرا بعضی مردم عوام نمی‌توانستند بپذیرند که علم غیب اختصاصی خداوند، علم غیب ذاتی و استقلالی است، اما علم غیب امامان علمی غیر ذاتی است که منشأ آن علم الهی است. از این رو امامان برای ملاحظه مردم، که قادر به تحلیل عقلانی مسئله غیب نبودند، علم غیب خود را انکار می‌کردند. نمونه آن اعتراض یکی از لشکریان حضرت علی(ع) است، وقتی حضرت از فتح بصره خبر می‌دهد، بر حضرت اعتراض نمود که آیا تو علم غیب می‌دانی؟! حضرت در پاسخ فرمود: «این علم غیب نیست، بلکه علم فراگرفته از پیامبر(ص) است»[۴۶].

ثانیاً: ائمه(ع) توجه به مخاطب داشته‌اند. برخی مخاطبان ائمه‌(ع) توان درک تفاوت بین علم غیب ذاتی و غیر ذاتی را نداشتند؛ لذا با مشاهده کوچک‌ترین علم غیب ائمه، آنان را در مرتبه نبوت و چه بسا الوهیت بالا می‌بردند. بر این اساس وقتی امامان احساس می‌کردند که در مخاطب زمینه غلو وجود دارد، به مقابله با آن برمی‌خاستند و برای این کار زمینه پیدایش غلو را از بین می‌بردند که نفی علم غیب از خودشان یکی از راهکارهای آن است؛ به ویژه در زمان امام علی بن ابی طالب(ع) گروهی که امام(ع) را خدا می‌پنداشتند، یا دست‌کم او را در وصف «الوهیت» با خداوند شریک قرار داده بودند یا از پیامبر(ص) بالاترش می‌دانستند، به مجازات سختی از سوی امام(ع) گرفتار شدند[۴۷].

ثالثاً: در این گونه روایات نفی علم استقلالی شده است، نه علم غیبی تبعی و غیر ذاتی.

رابعاً: در روایات نافی علم غیب، علم غیب فعلی است نه مطلق علم غیب؛ به این معنا که ائمه(ع) بالفعل همه علوم را نمی‌دانند، بلکه وقتی بخواهند، خداوند آن را اعطا می‌کند. عمار ساباطی از امام صادق(ع) پرسید آیا امام علم غیب می‌داند؟ حضرت فرمود: «لَا وَ لَكِنْ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَعْلَمَ الشَّيْ‌ءَ أَعْلَمَهُ اللَّهُ ذَلِكَ»[۴۸]؛ «نه، اما اگر بخواهد از چیزی آگاه شود، خداوند او را از آن چیز آگاه می‌کند».

خامساً: علامه مجلسی در مرآة العقول روات این حدیث را تضعیف کرده و می‌گوید افرادی مجهول یا ضعیف هستند[۴۹].[۵۰]

شبهه پنجم: عدم تحقق اخبار غیبی ائمه(ع)

شبهه دیگر قفاری بر علم غیب، محقق نشدن اخبار غیبی امام صادق(ع) است. وی در این باره می‌نویسد: «بر اساس گمان آنها ائمه با مصحف فاطمه به علم غیب دست پیدا می‌کنند. ابوعبدالله می‌گوید: با نگاه کردن به مصحف فاطمه متوجه شدم که زنادقه در سال ۱۲۸ هجری پیدا می‌شوند»[۵۱]. در این سال هیچ حادثه‌ای رخ نداده مگر کشته شدن بعضی از سران گمراه مانند جهم بن سفیان و غیره؛ این در حالی است که چیز دیگری در داستان بیان شده است[۵۲].[۵۳]

پاسخ شبهه پنجم

برای اهل علم روشن است که استدلال به حدیث در صورتی تمام است که از حیث سند صحیح باشد و هیچ‌گونه شبهه‌ای در آن وجود نداشته باشد و پس از این مرحله است که وارد دلالت حدیث شده و آن را با دیگر داده‌های تاریخی می‌سنجیم و از صحت و سقم آن بحث می‌کنیم. حدیثی که قفاری ذکر نموده، از حیث سند ضعیف است[۵۴] و نمی‌تواند مورد استدلال وی در نقد باورهایی باشد که آیات و روایات صحیح آن را پشتیبانی می‌کند.

از طرفی از کجا معلوم که ظهور زنادقه در سال مورد اشاره روایت تحقق پیدا نکرده باشد؛ بدیهی است که آن زمان رسانه‌های خبری به این صورت که ما الآن شاهد آن هستیم نبوده است و به طور قطع بیشتر اتفاقات گزارش نمی‌شده و در جایی ثبت نمی‌گردیده است و به این جهت هیچ گزارشی از آنها در منابع موجود تاریخی نیامده است؛ آیا نبود گزارش می‌تواند اصل واقعه را تخطئه کند؟[۵۵]

شبهه ششم: برتری فاطمه(س) بر رسول الله(ص)

نویسنده وهابی می‌نویسد: «چگونه ممکن است خداوند به فاطمه(س) علم غیب عطا کند، ولی رسول الله(ص) مطابق دستور خداوند[۵۶]، بگوید من علم غیب نمی‌دانم؟ آیا فاطمه از پیامبر خدا افضل است»؟[۵۷].[۵۸]

پاسخ شبهه ششم

بر اهل تحقیق روشن است که در تبیین مسائل و معارف اسلامی نمی‌توان به یک بخش از آیه یا یک آیه از قرآن استدلال کرد و از آیات و روایات دیگر غافل ماند و آنها را نادیده گرفت؛ متأسفانه نویسنده وهابی از همین روش غلط استفاده کرده و مصداق آن قول قرآن کریم که ﴿نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ[۵۹] شده است.

پیش از این هم بیان شد که آیه ۱۸۸ سوره اعراف (آیه استشهادی قفاری) علم غیب ذاتی، که مخصوص خداوند تبارک و تعالی است، را از رسول گرامی اسلام(ص) نفی کرده است؛ اما علم غیب غیر ذاتی و غیر استقلالی نه تنها برای پیامبر اسلام(ص)، بلکه برای دیگران، مانند انبیا و اولیا، ثابت است و با توجه به دلائل بی‌شمار، که در منابع اسلامی وجود دارد، هیچ‌گونه شبهه در این نیست که برخی بندگان صالح خدا از علم غیب خدادادی برخوردارند. از این رو اکثر اهل علم به این مسئله تصریح کرده‌اند. آلوسی می‌گوید: «حق این است که علم غیب، که از غیر خداوند عزوجل نفی شده، علمی است که برای ذات شخص و بدون واسطه ثابت باشد؛ اما آنچه برای بعضی از خواص به وقوع پیوسته، از این سنخ نیست؛ بلکه جزء عنایات و افاضات الهی است که خداوند آن را بر عده‌ای از بندگان خود افاضه کند»[۶۰].

در قرآن مجید آیاتی وجود دارد که آشکارا آگاهی پیامبران و برخی از بندگان خاص خدا را از امور پنهان از حس، تصدیق می‌کند: ﴿وَإِذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إِلَى بَعْضِ أَزْوَاجِهِ حَدِيثًا فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأَظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأَعْرَضَ عَنْ بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأَهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أَنْبَأَكَ هَذَا قَالَ نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ[۶۱].

دقت در جمله آخر آیه که می‌فرماید: ﴿نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ به طور واضح و روشن می‌رساند که خداوند تبارک و تعالی ایشان را از اسرار پشت پرده، یعنی علوم غیبی، آگاه کرد: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا[۶۲].

مفاد آیه بسیار روشن است و به خوبی می‌فهماند که علم غیب، از خداست و او فرستادگان خود را از غیب آگاه می‌کند: ﴿وَمَا صَاحِبُكُمْ بِمَجْنُونٍ * وَلَقَدْ رَآهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِينِ * وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۶۳].

بنابراین به خوبی از آیه بر می‌آید که خداوند رسول گرامی خود را توسط فرشته وحی بر غیب آگاه کرده است. از آیاتی که تا اینجا نقل شد، به خوبی استفاده می‌شود پیامبر اکرم(ص)، بسان دیگر پیامبران الهی، چون آدم، نوح، یعقوب، یوسف، صالح، داوود، سلیمان و عیسی(ع)، از غیب خبر می‌داد. در روایات صحیح آمده است که رسول الله(ص) از غیب خبر داده است که به عنوان نمونه به چند مورد اشاره می‌کنیم:

  1. آن‌گاه که عمار یاسر، با کوله باری از سنگ، برای ساختن مسجد به پیامبر خدا(ص) عرض کرد: «ای رسول خدا! آنان مرا با این بار سنگین به حد مرگ رساندند». حضرت از زنده ماندن او خبر داد و گفت: اینها قاتل تو نیستند؛ مرگ تو به دست گروهی شورشگر و متجاوز است: «وَيْحَ عَمَّارٍ تَقْتُلُهُ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ يَدْعُوهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ وَ يَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ»[۶۴]. بیچاره عمار! گروه ستمگر او را می‌کشند عمار آنان را به بهشت، ولی آنها او را به آتش دعوت می‌کنند.
  2. پیامبر(ص) به امام علی(ع) فرمود: «تُقَاتِلُ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمَارِقِينَ‌»[۶۵]؛ «تو با پیمان‌شکنان و ستمکاران و شورشگران نبرد می‌کنی».
  3. مسلم بن حجاج در صحیحش بابی دارد به نام اخبار النبي(ص) فيها يكون إلى قيام الساعة که در آن روایت زیر به چشم می‌خورد: صلّى بنا رسول اللّه(ص) الفجر و صعد المنبر، فخطبنا حتى حضرت الظهر، فنزل فصلّى، ثم صعد المنبر، فخطبنا حتى حضرت العصر، ثم نزل فصلّى، ثم صعد المنبر، فخطبنا حتى غربت الشمس، فأخبرنا بما كان و ما هو كائن[۶۶]. پیامبر اکرم(ص) نماز صبح را با ما خواند و به منبر رفت و تا ظهر به سخنرانی پرداخت؛ سپس پایین آمد و نماز ظهر را خواند و دوباره به منبر رفت و تا عصر سخنرانی کرد و سپس پایین آمد و نماز عصر را خواند، دوباره به منبر رفت و تا غروب سخنرانی کرد و در آن روز از تمام حوادث زمان حال و آینده، ما را باخبر ساخت.
  4. بخاری در صحیحش چنین روایت می‌کند: عدی بن حاتم گفت: در محضر رسول خدا(ص) بودیم که مردی آمد و از مشکلات و سختی‌ها شکایت کرد. سپس شخص دیگری آمد و از راهزنی شکایت نمود. رسول خدا(ص) فرمود: «آیا تا به حال حیره را دیده‌ای»؟ گفتم: «ندیده‌ام؛ ولی برایم تعریف کرده‌اند». فرمود: «اگر عمرت دراز شود، خواهی دید زنی در هودج از حیره برای طواف خانه کعبه حرکت می‌کند؛ در حالی که از احدی جز خدا نمی‌ترسد». در دل خود گفتم: «پس دزدان [[[قبیله]]] طی، که سبب داغ شدن شهر‌ها و ناامنی شهرها شده‌اند، کجا هستند»! و فرمود: «اگر عمرت طولانی شود، فتح گنج‌های کسرا را خواهی دید»[۶۷].
  5. همچنین در صحیح بخاری آمده است که پیامبر(ص) فرمود: «آیا قبله مرا همین جا گمان می‌برید؟ قسم به خدا خشوع و رکوع شما بر من پنهان نیست؛ من شما را از پشت سر خویش می‌بینم»![۶۸].
  6. در صحیح مسلم آمده است که آن حضرت فرمود: «سوگند به خدا! که من همان طور که پیش رویم را می‌بینم، پشت سرم را نیز می‌بینم»[۶۹].

شواهد قرآنی نشان می‌دهد: افزون بر پیامبران، به غیر پیامبران نیز در مواردی علم به غیب عطا شده است: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۷۰][۷۱]. ضمیر ﴿لَا يَمَسُّهُ، اگر به مرجع نزدیک‌تر باز گردد، به کتاب مکنون اشاره دارد و اگر آن را به مرجع دورتر بازگردانیم، به قرآن کریم، از آن جهت که در کتاب مکنون سرچشمه دارد، اشاره دارد. کتاب مکنون یا همان لوح محفوظ منبع و سرچشمه تمام علوم الهی است. بنا بر تفسیر اول، عده‌ای از انسان‌ها - که از آنها با عنوان ﴿مُطَهَّرُون، یعنی پاکیزگان، یاد شده است - به کتاب مکنون یا همان لوح محفوظ دسترسی دارند. با توجه به محتوای آیه، مقصود از پاکیزگی در این آیه، پاکیزگی معنوی و برخورداری از کمالات الهی است. به شهادت آیه تطهیر، اهل بیت پیامبر(ع) از پاکان هستند: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۷۲].

چنان که می‌دانیم، مقصود از اهل بیت در این آیه، پیامبر اکرم(ص)، امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه، امام حسن و امام حسین(ع) می‌باشند که البته علوم آنان به سایر ائمه(ع) منتقل شده است. بنابراین، از این آیات این گونه استنباط می‌شود که این بزرگواران به علومی ویژه از لوح محفوظ دسترسی داشته‌اند که از علوم غیبی به شمار می‌آید و دیگران از آن محرومند. قابل توجه است که حتی اگر ضمیر ﴿لَا يَمَسُّهُ را به قرآن باز گردانیم، این آیه به علوم ظاهری قرآن اشاره ندارد؛ بلکه به علوم غیبی آن اشاره دارد که در لوح محفوظ سرچشمه داشته و غیر از عده‌ای خاص (پاکیزگان) به آن دسترسی ندارند[۷۳].

شبهه هفتم: انحصار علم غیب به رسول الله(ص)

یکی از نویسندگان وهابی(بر خلاف دیدگاه دیگر رهبران این جریان که معتقد به انحصار علم غیب به خداوند تبارک و تعالی هستند و اعتقاد به برخورداری علم غیب به غیر خداوند را شرک می‌پندارند)، مدعی است که پیامبران نیز واقف به علم غیب‌اند؛ ولی این گونه علم منحصر به آنهاست و دیگران از آن محرومند: لأن الله تعالى حصر ذلك الاطلاع في الرسل فقط...[۷۴].[۷۵]

پاسخ شبهه هفتم

هر چند این سخن، که پیامبران الهی از علم غیب برخوردارند، برخلاف دیدگاه رهبران فرقه وهابیت است و تا حدودی همسو با عقاید و باورهای دیگر مسلمانان است، ولی از آنجایی که چنین علمی را به پیامبران انحصار نموده، از مسیر صواب خارج گردیده است؛ زیرا: اولاً: این سخن تنها ادعاست و هیچ شاهدی از قرآن و سنت ارائه نداده است که دلیل این انحصار چیست؟ آنهایی که علم غیب برای غیر خدا را منکرند، دستاویزشان دوری از شرک به خداوند است که در همین نوشتار به شبهه آنها پاسخ داده شد که علم غیب، به ذاتی و غیر ذاتی تقسیم می‌شود: علم غیب ذاتی مخصوص خداوند است و هیچ کسی با وی شریک نیست؛ اما اعتقاد به علم غیب غیر ذاتی، که در حقیقت خداوند به برخی از بندگان خاص خویش عطا فرموده است، شرک نیست و با ارائه دلایل و شواهد اثبات گردید که انبیا و اولیا از چنین علمی برخوردار بوده‌اند. چنانچه مفسر بزرگ اهل سنت گفته است: حق این است که علم غیب، که از غیر خداوند عزوجل نفی شده، علمی است که برای ذات شخص و بدون واسطه ثابت باشد. اما آنچه برای بعضی از خواص به وقوع پیوسته، از این سنخ نیست؛ بلکه جزء عنایات و افاضات الهی است که خداوند آن را بر عده‌ای از بندگان خود افاضه کند[۷۶].

همان‌گونه که پیش از این نیز اشاره شد، ابن تیمیه (که سخن وی برای وهابیان فصل الخطاب است) حتی برای افرادی عادی - مانند اتباع ابوبکر، عمر، عثمان، حذیفه و ابوهریره - اثبات علم غیب نموده است[۷۷]. از طرفی این ادعا، که علم غیب منحصر به انبیای الهی است، حاکی از سردرگمی میان وهابیان است و از آنجایی که به بی‌راهه رفته‌اند و سخنانشان بر اصول علمی استوار نیست، سخنان متناقض می‌گویند. برخی از آنها می‌گویند اعتقاد به علم غیب برای غیر خدا شرک است![۷۸] برخی دیگرشان، مانند خود ابن تیمیه، برای افراد بسیار عادی اثبات علم غیب می‌کند[۷۹] و این نویسنده نیز علم غیب را منحصر به انبیا می‌داند[۸۰].

نتیجه‌گیری

از مجموع مطالبی که در این نوشتار تاکنون بیان گردید، نتایج زیر به دست می‌آید:

  1. علم غیب ذاتی و استقلالی از اوصاف ذاتی خداوند تبارک و تعالی است و هیچ کسی در آن شریک نیست و تنها خداوند از اسرار علم غیب خبر دارد. هیچ یک از مسلمانان، اعم از شیعه و اهل سنت، که به معارف دینی و قرآنی آشنایی داشته باشند، چنین ادعایی نکرده‌اند که انبیا و اولیا از علم غیب ذاتی در عرض علم غیب خداوند بر خوردار بوده‌اند که متأسفانه نویسندگان وهابی از درک چنین چیزی عاجز هستند.
  2. علم غیبی که در آیات و روایات برای غیر خداوند بیان شده است، به معنای علم غیب غیر استقلالی است که خداوند هر اندازه خواسته باشد، به انبیا و اولیای خویش عنایت می‌فرماید. در تاریخ و فرهنگ اسلامی کسانی بوده‌اند که از چنین علمی برخوردار بوده‌اند؛ مانند آنچه در قرآن آمده است و از کسی نام برده است که تخت بلقیس را به چشم برهم نهادنی مقابل حضرت آورد یا حذیفه که حاوی اسرار بود و از چیزهایی خبر داشت که دیگران از آن بی‌بهره بودند.
  3. درباره ائمه(ع) ادعای شیعه فراتر از آنچه در قرآن و روایات آمده، نیست؛ با توجه به جایگاه ائمه(ع) و روایات فراوانی که در منابع شیعه آمده و آن بزرگواران را برخوردار از علم غیب دانسته است، به یقین می‌توان ادعا کرد که آن انوار الاهی، از نعمت علم غیب غیر استقلالی برخوردار بوده‌اند[۸۱].

شبهه وهابیان در علم غیب امام

وهابیان ادعا می‌کنند: شیعیان در مورد امامان خود دچار غلو و زیاده‌گویی هستند. آنان این باورند که امامان‌شان علم غیب می‌دانند، در حالی که به تصریح قرآن علم غیب در انحصار خداست. قرآن می‌فرماید: ﴿وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ[۸۲]. همچنین می‌فرماید: ﴿قُلْ لَا يَعْلَمُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ الْغَيْبَ إِلَّا اللَّهُ[۸۳].

شیعیان در حالی برای امامان خود چنین علمی را قائل‌اند که خداوند آن را حتی از پیامبر اکرم(ص) سلب کرده است. خدا به آن حضرت دستور داده است تا این نکته را به صورت رسمی به همگان اعلام کند: ﴿قُلْ لَا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ[۸۴]. همچنین فرمود: ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ[۸۵]. این آیات به روشنی بیانگر آن است که شیعیان درباره امامان خود دچار زیاده‌گویی شده‌اند، وقتی پیامبر اسلام با آن عظمت، به چنین علمی دسترسی ندارد چگونه درباره دیگران می‌توان آن را ادعا کرد؟ مطلب دیگر آن است که اگر واقعاً امامان شیعه از چنین علومی برخوردار بودند، پس چرا نتوانستند خود را از شر دشمنان برهانند؟ مثلاً اگر امام حسین(ع) می‌دانست که در کربلا به شهادت می‌رسد، پس چرا خود را در آن گرفتاری انداخت؟ در حالی که قرآن می‌فرماید: ﴿وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ[۸۶].

رفتار امامان شیعه در عدم اجتناب از این‌گونه خطرات، بیانگر آن است که آنان هیچ اطلاعی از آینده نداشته و شیعیان درباره آنها دچار غلو شده‌اند!

پاسخ

در پاسخ به این شبهه چند نکته قابل ذکر است:

نکته نخست: آیاتی که درباره علم غیب گذشت همه از متن قرآن است و شکی در آنها نیست؛ ولی برای نسبت دادن یک مطلب به قرآن، باید همه آیات یک موضوع را گردآوری کرد و با جمع‌بندی آنها به یک اندیشه جامع قرآنی دست یافت. به صرف تمسک به چند آیه در یک موضوع، نمی‌توان حکم نهایی داد. در قرآن آیات دیگری نیز هست که به روشنی دلالت می‌کند بر اینکه خداوند از میان بندگانش، تعدادی را برمی‌گزیند و آنان را از غیب آگاه می‌سازد (این آیات در ادامه خواهد آمد). بنابراین باید کوشید تا مقصود این دو دسته آیات به ظاهر متعارض را دریافت؛ یعنی باید دانست چرا بخشی از آیات، علم غیب را تنها در انحصار خدا می‌داند و تعدادی دیگر آن را به برخی از پیامبران و برگزیدگان خدا نسبت می‌دهد؟! وجه جمعش این است که علم غیب دو نوع است:

  1. علم غیب ذاتی و استقلالی که مختص خداست؛
  2. علم غیب اعطایی و افاضی که خداوند به بندگان خاصش اعطا می‌کند.

بنابراین، آن دسته از آیات که علم غیب را مختص خدا می‌داند و حتی آن را از پیامبر اسلام(ص) سلب می‌کند، علم غیب ذاتی است و آن آیاتی که علم غیب را برای برخی از پیامبران اثبات می‌کند، علم غیب اعطایی است. این نفی و اثبات ظاهری به معنی تعارض و تنافی بین آنها نیست؛ بنابراین نمی‌توان با تمسک به آیاتی که در خصوص علم غیب ذاتی وارد شده است، به انکار علم غیب اعطایی مبادرت کرد.

نکته دوم: در آیات قرآن به روشنی بیان شده است که خدا از میان پیامبران برخی را برمی‌گزیند و آنان را در مواردی از غیب مطلع می‌سازد. قرآن می‌فرماید: ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ[۸۷]. همچنین می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ اللَّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشَاءُ[۸۸]. از آنجا که کلمه «لکن» برای استدراک می‌آید؛ معنی آیه چنین می‌شود و لكن الله يجتبي من رسله من يشاء ليطلعه على الغيب؛ یعنی، ولی خدا از میان رسولان خود هر کسی را که بخواهد بر می‌گزیند تا وی را از غیب آگاهش کند.

از این آیات استفاده می‌شود که برخی از پیامبران از علم غیب برخوردار بودند؛ زیرا تعبیر به ﴿مِنْ رُسُلِهِ با توجه به اینکه «من» تبعیضیه است، بیانگر آن است که برخی از پیامبران از علم غیب آگاهی داشتند. قرآن از قول عیسی مسیح(ع) نقل می‌کند که به قومش می‌فرمود: ﴿وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ[۸۹].

گذشته از این، از آیات قرآن استفاده می‌شود که به جز پیامبران، انسان‌های برجسته دیگری هم هستند که به این علم دسترسی دارند، قرآن از مصاحب موسی خبر می‌دهد که با اینکه پیامبر نبوده، به دلیل برخورداری از علم غیب، معلم موسی پیامبر شده است. قرآن می‌فرماید: «مصاحب موسی، سوار کشتی شد و آن را سوراخ کرد، طفلی را در ساحل کُشت و دیوار مخروبه‌ای را تعمیر کرد».

آن‌گاه وی در توجیه سوراخ کردن کشتی گفت: ﴿فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا[۹۰]. چنانچه ملاحظه می‌شود در این جا مصاحب موسی از غصب کشتی‌ها توسط پادشاهی ستمگر در آینده خبر می‌دهد که یک خبر غیبی است.

سپس در توجیه کشتن طفل گفت: ﴿وَأَمَّا الْغُلَامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَنْ يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا * فَأَرَدْنَا أَنْ يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا[۹۱].

چنان‌که ملاحظه می‌شود در اینجا دو نکته غیبی توسط مصاحب موسی بیان شده است: یکی آن‌که از آینده طفل مقتول خبر داده و دیگر اینکه خداوند به جای آن طفل، در آینده فرزندی شایسته به آن پدر و مادر عنایت خواهد کرد. همچنین در توجیه تعمیر کردن دیوار مخروبه گفته است: ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنْزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّكَ[۹۲]. در این آیه هم چنان‌که ملاحظه می‌شود چند نکته غیبی وجود دارد که مصاحب موسی به آنها اشاره کرده است.

از این آیات استفاده می‌شود که به جز پیامبران، افراد دیگری نیز هستند که می‌توانند به این توانایی و آگاهی دست یابند.

نکته سوم: در روایات فریقین ده‌ها روایت از پیامبر اکرم(ص) در دست است که بیانگر آن است پیامبر(ص) از آینده افرادی خبر داده است که دقیقاً همان مسئله اتفاق افتاده است. خبر پیامبر(ص) از شهادت امیر مؤمنان علی(ع) در ماه رمضان به دست شقی‌ترین انسان‌ها[۹۳]، خبر شهادت عمار به دست گروهی طغیانگر «تَقْتُلُكَ فِئَةٌ بَاغِيَةٌ»[۹۴]. که به دست معاویه در جنگ صفین به شهادت رسید و خبر شهادت ابوذر در تنهایی «رَحِمَ اللَّهُ أَبَا ذَرٍّ يَمْشِي وَحْدَهُ وَ يَمُوتُ وَحْدَهُ‌، وَ يُبْعَثُ وَحْدَهُ»[۹۵]، نمونه‌هایی از این دست اخبار است که گذشت زمان، صحت این اخبار را نشان داده است.

بنابراین، اگر چنان که قرآن از پیامبرش در جایی علم غیب را سلب می‌کند و در جای دیگر پیامبر اکرم(ص) از اخبار غیبی سخن می‌گوید بین اینها هیچ منافاتی نیست، بلکه آیاتی از قبیل ﴿وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ[۹۶] درصدد نفی غیب ذاتی و استقلالی است وگرنه خداوند غیب به وسیله وحی را نه تنها از پیامبر اکرم(ص) نفی نکرده، بلکه در خطاب به آن حضرت فرموده است: ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ[۹۷].

نکته چهارم: اما اینکه چگونه اهل بیت پیامبر(ص) از چنین علمی برخوردارند به یک لطیفه قرآنی اشاره می‌شود، قرآن می‌فرماید: ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ * فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ * لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ[۹۸]. منظور از ﴿كِتَابٍ مَكْنُونٍ همان لوح محفوظ است که اسرار غیبی در آن نهان است.

حال باید دانست تطهیر شدگان که صلاحیت درک لوح محفوظ یعنی دریافت اسرار غیبی را دارند چه کسانی هستند؟ بر اساس نص قرآن اینان همان کسانی هستند که قرآن درباره آنها فرموده است: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۹۹].

بر اساس روایات شیعه و اهل سنت، این آیه درباره پیامبر اکرم(ص)، علی(ع)، فاطمه(س) و فرزندان آنان، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) نازل شده است[۱۰۰].

بنابراین، اگر شیعیان نسبت به امامان خود بر این باورند که آنان به علم غیب دسترسی دارند ریشه‌اش به این آیات برمی‌گردد؛ زیرا امامان بزرگوار شیعه از اهل بیت پیامبر و مطهرون هستند که بر اساس تصریح قرآن به لوح مکنون (اسرار غیبی) دسترسی دارند.

جالب آن‌که قرآن، علم به بخشی از کتاب مکنون را به آصف بن برخیا - یکی از یاران سلیمان نبی(ع)- نسبت داده است: ﴿قَالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ[۱۰۱].

نکته پنجم: اما این که گفتند: اگر امامان دارای چنین علمی هستند، پس چرا خود را از گرفتاری و مصیبت نجات نمی‌دادند؟ پاسخش آن است که آنان کنار علم به وقوع اصل گرفتاری و مصیبت، این را نیز از غیب می‌دانستند که خدا به آن راضی است یا خیر؟ و اگر خدا را راضی می‌دیدند، دیگر بر خلاف رضایت خدا هرگز اقدامی نمی‌کردند و به رضای الهی تن می‌دادند؛ بنابراین، اگر می‌گوییم امام حسین(ع) از شهادتش خبر داشت در واقع این را هم معتقدیم که آن حضرت می‌دانست خدا هم راضی به شهادتش در مسیر حق است و چون چنین است امام به این رضای الهی تن داده و به استقبال آن شتافته است. مناجات آن حضرت در لحظات آخر که می‌گفت: «الهي رضا برضاك و تسليما بقضائك»؛ «بار الها راضی به رضای تو و تسلیم قضای توام»، مؤید همین مطلب است.

بر این اساس، اشکال فوق از آنجا رخ داده است که آنان محدوده علم امام را در این مسئله، تنها در خصوص اصل مصیبت دیده‌اند، در حالی که امام علاوه بر آن، از این موضوع نیز باخبر است که آیا خداوند به این امر راضی است یا خیر؟ در واقع امام هم می‌دانست که در این حادثه شهید خواهد شد و هم می‌دانست که خداوند بنا به مصالحی بر این شهادت راضی است.

اما آیه القای نفس در هلاکت، ارتباطی با محل بحث ندارد. روشن است کسی که رضایت خدا را دنبال می‌کند، هر چند به شهادتش بینجامد، مرتکب هیچ خطایی نشده بلکه پرسودترین معامله را با خدایش انجام داده است؛ از این رو چنین فردی که جانش را آگاهانه به کف گرفته و برای کسب رضایت خدا، به استقبال مرگ و خطر شتافته، مشمول این آیه قرآن است که می‌فرماید: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ[۱۰۲].

علاوه بر این، آیه ۱۹۵ سوره بقره، از القای نفس در هلاکت نهی کرده است؛ ولی تن دادن به شهادت در راه خدا، هلاکت نیست بلکه تاج افتخاری است که خداوند به بندگان خاصش عنایت می‌کند.

افزون بر اینها اگر امامان که الگوی دیگران‌اند، می‌خواستند از علم غیب‌شان در حفظ جان خویش یا در منافع شخصی استفاده کنند، آیا در آن صورت می‌توانستند الگوی دیگران باشند؟ یا مردم می‌گفتند: آنها خودشان دارای علم غیب هستند، هر وقت هم ضرری بخواهد به آنها برسد خود را از مهلکه نجات می‌دهند، ولی به دیگران می‌گویند که در راه خدا فداکاری کنند! روشن است که در آن صورت، کسی آنها را به عنوان الگو نمی‌پذیرفت.

نکته ششم: از روایات اهل بیت(ع) در موضوع علم غیب‌شان استفاده می‌شود که علم غیب آنان مشروط به شرایطی است؛ از جمله اینکه هر وقت آنان اراده کنند که بدانند، می‌دانند. مرحوم کلینی در کتاب کافی بابی تحت عنوان أَنَّ الْأَئِمَّةَ(ع) إِذَا شَاؤُوا أَنْ يَعْلَمُوا عُلِّمُوا[۱۰۳] آورده است که روایات آن باب بیانگر آن است که هر وقت اهل بیت(ع) بخواهند چیزی را بدانند، می‌دانند؛ گویا علم غیب همانند یک کتاب بسته‌ای در اختیار آنان است و هر وقت بخواهند می‌توانند آن را بگشایند و پاسخ خویش را از آن پیدا کنند.

روشن است که اهل بیت(ع) زمانی اراده دانستن چیزی می‌کنند که اذن خدا را در آن احراز کنند؛ در غیر این صورت به خزانه علم غیب‌شان مراجعه نمی‌کنند. به همین دلیل شیعیان بر این باورند امیرمؤمنان علی(ع) که در «لیلة المبیت» در بستر پیامبر اکرم(ص) خوابید - گذشته از آن‌که هنوز به مقام امامت نرسیده بود - از آینده داستان آن شب بی‌خبر بود. دلیلش هم مدحی است که خداوند از فداکاری‌اش فرموده است؛ زیرا اگر ایشان به علم غیب می‌دانست که اتفاقی برایش نمی‌افتد، دیگر خوابیدن در بستر پیامبر(ص) افتخار و فضیلتی برای آن حضرت محسوب نمی‌شد؟! در صورتی که قرآن از آن به عنوان یک فضیلت یاد کرده، می‌فرماید: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللَّهِ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ[۱۰۴].

علم غیب ذاتی در انحصار خداست؛ ولی خداوند بر اساس مصالحی آن را تا جایی که بخواهد، به برخی از اولیای خویش عطا می‌کند. از بندگان خدا کسانی بودند که بیشتر از پیامبران صاحب شریعت، بر علوم غیبی دسترسی داشتند، چنین چیزی در امت‌های پیشین سابقه داشته است، در امت اسلام که اشرف امت‌هاست هم، هیچ منعی بر آن نیست[۱۰۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۷ و ۱۱۶.
  2. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.
  3. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۶.
  4. ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۶ و ۱۱۶.
  5. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۷.
  6. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۶.
  7. ر. ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳، ۱۰۴، ۱۰۹، ۱۱۳، ۱۱۵ و ۱۱۶.
  8. ابن قبه رازی نقل می‌کند امام علی(ع) در جنگ نهروان فرمودند: «وَ اللَّهِ مَا عَبَرُوا النَّهَرَ وَ لَا يَعْبُرُوا وَ اللَّهِ مَا يُقْتَلُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ وَ لَا يَنْجُوا مِنْهُمْ عَشَرَةٌ»؛ به خدا سوگند خوارج از نهر نگذشته و نخواهد گذشت؛ به خدا سوگند از شما تا ده تن کشته نمی‌شوند و از ایشان تا ده تن زنده نمی‌مانند (ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۲۰).
  9. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۳.
  10. ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۰۴.
  11. درباره کمیل و خبر کمیل و منابعی که آن را به صورت کلی یا جزئی نقل کرده‌اند، ر. ک: سید حسین مدرسی طباطبایی، میراث مکتوب شیعه در قرن نخستین، دفتر اول، ص۱۱۴-۱۲۲.
  12. ر.ک: ابن قبه رازی رازی، نقض الاشهاد، ص۱۱۳.
  13. گفتنی است شیخ مفید به همین معنا از علم غیب در اوائل المقالات توجه کرده و آن را نظریه گروهی از امامیه بیان کرده است(از ص۶۷).
  14. ابن قبه رازی رازی، نقض الأشهاد، ص۱۱۰.
  15. میرزایی، عباس، ابن قبه رازی، ص۱۵۲-۱۵۴.
  16. ابن عبدالوهاب، تفسیر آیات من القرآن الکریم، ج۱، ص۱۲۴.
  17. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۵۹.
  18. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمی‌دانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۹.
  19. «و خداوند بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  20. «(ای پیامبر) این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که (برادران یوسف) بر کار خود هم‌داستان شدند و نیرنگ می‌باختند نزد آنها نبودی» سوره یوسف، آیه ۱۰۲.
  21. «این از خبرهای نهانی است که به تو وحی می‌کنیم و تو هنگامی که آنان تیرچه‌های (قرعه) خود را (در آب) می‌افکندند تا (بدانند) کدام، مریم را سرپرستی کند و هنگامی که با هم (در این کار) ستیزه می‌ورزیدند نزد آنان نبودی» سوره آل عمران، آیه ۴۴.
  22. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۵۹.
  23. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند» سوره نمل، آیه ۶۵.
  24. «و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  25. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم» سوره انعام، آیه ۵۰.
  26. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد.».. سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  27. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۶۱.
  28. «خداوند، جان‌ها را هنگام مرگشان می‌گیرد» سوره زمر، آیه ۴۲.
  29. «تا چون مرگ هر یک از شما در رسد فرشتگان ما جان او را بستانند» سوره انعام، آیه ۶۱.
  30. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  31. لعل الحق أن علم الغيب المنفي عن غيره جل وعلا هو ما كان للشخص بذاته أي بلا واسطة في ثبوته له و ما وقع للخواص ليس من هذا العلم المنفي في شيء و انما هو من الواجب عز وجل إفاضة منه عليهم بوجه من الوجوه فلا يقال: انهم علموا الغيب بذلك المعنى فإنه كفر، بل يقال: انهم أظهروا و اطلعوا على الغيب؛ (آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۲۲۲).
  32. لا يعلم ذلك إستقلالا إلا بإعلام الله لهم؛ (ابن حجر هیتمی، الفتاوی الحدیثیة، ج۱، ص۲۲۳).
  33. إعلام الله تعالى للأنبياء و الأولياء ببعض الغيوب ممكن لا يستلزم محالا بوجه و انكار وقوعه عناد، لأنهم علموا بإعلام الله و اطلاعه لهم؛ (الفتاوی الحدیثیة، ص۲۲۳).
  34. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۶۲.
  35. قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۵۶۲.
  36. آل فراج، المختصر المفید فی عقائد أئمة التوحید، ص۲۴۵.
  37. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند» سوره نمل، آیه ۶۵.
  38. «و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  39. «و آنان بر چیزی از دانش وی جز آنچه او بخواهد چیرگی ندارند» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  40. آل الشیخ، البراهین الإسلامیة، ص۷۶؛ حقوی، التوضیح الرشید، ۲۳۵.
  41. أما الإخبار ببعض الأمور الغائبة فمن هو دون على يخبر بمثل ذلك فعلى أجل قدرا من ذلك، و في أتباع أبي بكر و عمر و عثمان من يخبر بأضعاف ذلك و ليسوا ممن يصلح للإمامة. و حذيفة بن اليمان و أبو هريرة و غيرهما من الصحابة كانوا يتحدثون الناس بأضعاف ذلك و عمر رضي الله عنه قد أخبر بأنواع من ذلك؛ (ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵).
  42. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۶۴.
  43. کشی، رجال الکشی، ص۱۸۸ و ۱۸۹.
  44. کشی، رجال الکشی، ص۵۶۲.
  45. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۶۷.
  46. نهج البلاغه، خبطه ۱۰۲.
  47. فاضل لنکرانی، پاسداران وحی، ص۱۹۱.
  48. کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۵۷.
  49. مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۱۱۲.
  50. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۶۸.
  51. الکافی، ج۱، ص۲۴۰.
  52. قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۵۹۱.
  53. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۷۰.
  54. مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۵۷.
  55. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۷۱.
  56. ﴿قُلْ لَا أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ وَلَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  57. قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۵۸۹.
  58. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۷۱.
  59. «به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم» سوره نساء، آیه ۱۵۰.
  60. لعل الحق أن علم الغيب المنفي عن غيره جل و علا هو ما كان للشخص بذاته أي بلا واسطة في ثبوته له و ما وقع للخواص ليس من هذا العلم المنفي في شيء و انما هو من الواجب عزوجل إفاضة منه عليهم بوجه من الوجوه؛ (آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۲۲۲).
  61. «و آنگاه که پیامبر به یکی از همسرانش سخنی را، نهانی گفت و چون او آن را (به همسر دیگر) خبر داد و خداوند پیامبر را از آن آگاه کرد وی بخشی از آن را (به همسران خود) گفت و در (گفتن) بخشی دیگر خودداری ورزید، پس هنگامی که (پیامبر) آن (همسر رازگشا) را از این (امر) باخبر ساخت (همسر) گفت: چه کسی تو را از این (رازگشایی من) آگاه کرد؟ (پیامبر) گفت: خداوند دانای آگاه مرا با خبر ساخت» سوره تحریم، آیه ۳.
  62. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  63. «و همنشین شما، دیوانه نیست * و بی‌گمان او (- جبرئیل) را در افق روشن دیدار کرده است * و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد» سوره تکویر، آیه ۲۲-۲۴.
  64. بخاری، صحیح البخاری، ج۱، ص۹۷.
  65. حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۱، ص۱۵۰.
  66. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۲۲۱۷.
  67. «عَنْ عَدِيِّ بْنِ حَاتِمٍ قَالَ: بَيْنَا أَنَا عِنْدَ النَّبِيِّ(ص) إِذْ أَتَاهُ رَجُلٌ فَشَكَى إِلَيْهِ الْفَاقَةَ، ثُمَّ أَتَاهُ آخَرُ فَشَكَى إِلَيْهِ قَطْعَ السَّبِيلِ، فَقَالَ: "يَا عَدِيُّ هَلْ رَأَيْتَ الْحِيرَةَ؟ قُلْتُ: لَمْ أَرَهَا وَقَدْ أُنْبِئْتُ عَنْهَا"، قَالَ: "فَإِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ فَلَتَرَيَنَّ الظَّعِينَةَ تَرْتَحِلُ مِنَ الْحِيرَةِ حَتَّى تَطُوفَ بِالْكَعْبَةِ لَا تَخَافُ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ"، قُلْتُ فِيمَا بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِي: فَأَيْنَ دُعَّارُ طَيْءٍ الَّذِينَ قَدْ سَعَّرُوا الْبِلَادَ؟، "وَلَئِنْ طَالَتْ بِكَ حَيَاةٌ لَتُفْتَحَنَّ كُنُوزُ كِسْرَى...»؛ (بخاری، صحیح البخاری، ج۴، ص۱۹۷).
  68. «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(ص) قَالَ: «هَلْ تَرَوْنَ قِبْلَتِي هَاهُنَا؟ فَوَاللَّهِ مَا يَخْفَى عَلِيَّ خُشُوعُكُمْ وَلَا رُكُوعُكُمْ وَلَا سُجُودُكُمْ؛ إِنِّي أَرَاكُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِي»؛ (صحیح البخاری، ج۱، ص۹۱).
  69. «إِنِّي وَاللهِ لأُبْصِرُ مَنْ وَرَائِي كَمَا أُبْصِرُ مَنْ بَيْنَ يَدَيَّ»؛ (مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۱، ص۳۱۹).
  70. «که این قرآنی ارجمند است، * در نوشته‌ای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.
  71. طبری، جامع البیان، ج۳۲، ص۲۰.
  72. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  73. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۷۲.
  74. آل الشیخ، البراهین الإسلامیة، ص۷۶؛ حقوی، التوضیح الرشید فی شرح التوحید، ص۲۳۵.
  75. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۷۸.
  76. آلوسی، روح المعانی، ج۱۰، ص۲۲۲.
  77. ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵.
  78. قفاری، اصول مذهب الشیعة، ج۲، ص۵۶۲.
  79. ابن تیمیة، منهاج السنة النبویة، ج۸، ص۱۳۵.
  80. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۷۸.
  81. مقاله «علم غیب ائمه»، موسوعه رد شبهات ج۱۷، ص ۸۰.
  82. «و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند» سوره انعام، آیه ۵۹.
  83. «بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد» سوره نمل، آیه ۶۵.
  84. «بگو: من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خداوند نزد من است و غیب نمی‌دانم» سوره انعام، آیه ۵۰.
  85. «بگو من برای خود سود و زیانی در دست ندارم جز آنچه خداوند بخواهد و اگر غیب می‌دانستم خیر بسیار می‌یافتم و (هیچ) بلا به من نمی‌رسید؛ من جز بیم‌دهنده و مژده‌آور برای گروهی که ایمان می‌آورند نیستم» سوره اعراف، آیه ۱۸۸.
  86. «و در راه خداوند هزینه کنید و با دست خویش خود را به نابودی نیفکنید و نیکوکار باشید که خداوند نیکوکاران را دوست می‌دارد» سوره بقره، آیه ۱۹۵.
  87. «او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند * جز فرستاده‌ای را که بپسندد» سوره جن، آیه ۲۶-۲۷.
  88. «خداوند بر آن نیست که مؤمنان را به حالی که شما بر آن هستید رها سازد تا آنکه ناپاک را از پاک جدا کند؛ و (نیز) بر آن نیست که شما را از نهان آگاه گرداند اما خداوند از فرستادگان خویش هر که را بخواهد برمی‌گزیند؛ پس به خداوند و فرستادگانش ایمان آورید و اگر ایمان آورید و پرهیزگاری ورزید پاداشی سترگ خواهید داشت» سوره آل عمران، آیه ۱۷۹.
  89. «و شما را از آنچه می‌خورید یا در خانه می‌انبارید آگاه خواهم ساخت» سوره آل عمران، آیه ۴۹.
  90. «امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بی‌آسیب) را به زور می‌گرفت» سوره کهف، آیه ۷۹.
  91. «امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد * پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاک‌جان‌تر و مهربان‌تر از او، جایگزین کند» سوره کهف، آیه ۸۰-۸۱.
  92. «و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد» سوره کهف، آیه ۸۲.
  93. تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۴۶؛ تاریخ مدینه دمشق، ج۴۲، ص۵۴۳.
  94. صحیح مسلم، ج۸، ص۱۸۵.
  95. المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۵۱.
  96. «و غیب نمی‌دانم» سوره انعام، آیه ۵۰.
  97. «این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی می‌کنیم» سوره هود، آیه ۴۹.
  98. «که این قرآنی ارجمند است، * در نوشته‌ای فرو پوشیده * که جز پاکان را به آن دسترس نیست» سوره واقعه، آیه ۷۷-۷۹.
  99. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  100. جامع البیان، ج۲۲، ص۵؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۱۹۳.
  101. «آن که دانشی از کتاب (آسمانی) با خویش داشت گفت: من پیش از آنکه چشم بر هم زنی آن را برایت می‌آورم» سوره نمل، آیه ۴۰.
  102. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  103. الکافی، ج۱، ص۲۵۸.
  104. «و از مردم کسی است که در به دست آوردن خشنودی خداوند از جان می‌گذرد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره بقره، آیه ۲۰۷.
  105. رستم‌نژاد، مهدی، پاسخ به شبهات وهابیان علیه شیعه ص۲۸۹-۲۹۸