مبارزه با تبعیض: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[حکومت دینی]] خود را برای ایجاد [[قسط]] و [[عدالت]] بنیان نهاد که پیش از آن در شبه جزیره سابقه نداشت و ایشان بر مبنای [[جهانبینی]] [[توحیدی]] خود، با تشکیل [[حکومتی]] بر اساس [[آموزههای اسلامی]]، با هرگونه [[تبعیض]] به مقابله برخاست. در ادامه، به برخی اقدامات آن | [[پیامبر اسلام]] {{صل}} [[حکومت دینی]] خود را برای ایجاد [[قسط]] و [[عدالت]] بنیان نهاد که پیش از آن در شبه جزیره سابقه نداشت و ایشان بر مبنای [[جهانبینی]] [[توحیدی]] خود، با تشکیل [[حکومتی]] بر اساس [[آموزههای اسلامی]]، با هرگونه [[تبعیض]] به مقابله برخاست. در ادامه، به برخی اقدامات آن حضرت اشاره خواهد شد<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۱.</ref>: | ||
== پرهیز از [[تبعیض]] در بخششها == | == پرهیز از [[تبعیض]] در بخششها == | ||
[[پیامبر]] {{صل}} [[مبعوث]] شد تا [[ظلم]]، [[فساد]] و [[بیعدالتی]] را از [[جامعه]] برچیند و ایشان در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. آن | [[پیامبر]] {{صل}} [[مبعوث]] شد تا [[ظلم]]، [[فساد]] و [[بیعدالتی]] را از [[جامعه]] برچیند و ایشان در این راه از هیچ کوششی فروگذار نکرد. آن حضرت در حفظ [[حق]] [[مردم]] ذرهای کوتاه نمیآمد و هیچ تبعیضی روا نمیداشت؛ همچنان که در تقسیم [[غنایم]] [[جنگی]] اینگونه عمل میکرد<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۱.</ref>. | ||
پس از [[جنگ بدر]]، [[غنایم]] به [[دستور پیامبر]] {{صل}} جمعآوری شد؛ ولی در تقسیم آنها میان [[مسلمانان]] [[اختلاف]] افتاد و سوره [[انفال]] در این باره نازل شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۴۵۷ - ۴۵۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۳۰۷ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۶۴۱ – ۶۴۲.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} نیز به [[مدینه]] بازگشت و آنان را میان [[مسلمانان]] به طور یکسان تقسیم کرد و هشت نفر را که در [[جنگ]] حضور نداشتند؛ ولی آنها را به کاری گمارده بود نیز در تقسیم [[غنایم]] سهیم کرد<ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۰۰ - ۱۰۱.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۱.</ref>. | پس از [[جنگ بدر]]، [[غنایم]] به [[دستور پیامبر]] {{صل}} جمعآوری شد؛ ولی در تقسیم آنها میان [[مسلمانان]] [[اختلاف]] افتاد و سوره [[انفال]] در این باره نازل شد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۴۵۷ - ۴۵۸؛ ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۳۰۷ و ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۶۴۱ – ۶۴۲.</ref>. [[رسول خدا]] {{صل}} نیز به [[مدینه]] بازگشت و آنان را میان [[مسلمانان]] به طور یکسان تقسیم کرد و هشت نفر را که در [[جنگ]] حضور نداشتند؛ ولی آنها را به کاری گمارده بود نیز در تقسیم [[غنایم]] سهیم کرد<ref>المغازی، ج ۱، ص ۱۰۰ - ۱۰۱.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۱.</ref>. | ||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
در [[سیره پیامبر]] {{صل}} بنا بر تعالیم قرآن، همه [[مردم]]، اعم از [[زمامداران]] و [[شهروندان]]، توانگران و [[ناتوانان]]، [[عرب]] و [[عجم]] و... از نظر [[قانون]] مساوی بودند و هیچ یک [[مصونیت]] [[قضایی]] نداشتند؛ به این [[دلیل]]، ایشان به هیچ کس اجازه[قانون شکنی را نمیداد و سخت به اجرای قانون حتی درباره خویش پایبند بود و [[اعمال]] [[قانون]] را ضامن بقا و [[شکوفایی]] [[جامعه اسلامی]] میدانست. در این باره میتوان به موارد زیر اشاره کرد<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۲-۲۵۳.</ref>: | در [[سیره پیامبر]] {{صل}} بنا بر تعالیم قرآن، همه [[مردم]]، اعم از [[زمامداران]] و [[شهروندان]]، توانگران و [[ناتوانان]]، [[عرب]] و [[عجم]] و... از نظر [[قانون]] مساوی بودند و هیچ یک [[مصونیت]] [[قضایی]] نداشتند؛ به این [[دلیل]]، ایشان به هیچ کس اجازه[قانون شکنی را نمیداد و سخت به اجرای قانون حتی درباره خویش پایبند بود و [[اعمال]] [[قانون]] را ضامن بقا و [[شکوفایی]] [[جامعه اسلامی]] میدانست. در این باره میتوان به موارد زیر اشاره کرد<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۲-۲۵۳.</ref>: | ||
# [[نقل]] شده است که روزی زنی از [[بنی مخزوم]] به سرقت محکوم شد و [[اسامة بن زید]] کوشید با [[شفاعت]] خود، [[مانع]] از اجرای [[حکم خدا]] درباره آن [[زن]] شود. اما [[پیامبر]] {{صل}} به شدت او را از این کار بر حذر داشت و فرمود: "همانا آنان که پیش از شما بودند، بدین سبب هلاک شدند که حدود را درباره فرودستان، [[اجرا]]، و اشراف و بزرگان را رها میکردند. [[سوگند]] به آنکه [[جان]] [[محمد]] در دست اوست! اگر دخترم، [[فاطمه]]، چنین خطایی را انجام میداد، دست او را قطع میکردم"<ref>{{متن حدیث| أَنَّما هَلَكَ مَنْ كَانَ مِنْ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ يُقِيمُونَ الْحَدِّ عَلَى الْوَضِيعِ وَ يَتْرُكُونَ الشَّرِيفِ، وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ فاطمه فَعَلْتَ ذَلِكَ الْقِطْعَةِ يَدُهَا }}؛ البخاری، صحیح، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۱۱۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۵ - ۲۳۶؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲ و محدث نوری، المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۷.</ref>؛ و در [[حدیثی]] دیگر [[هلاکت]] و نابودی [[بنی اسراییل]] را نتیجه همین امر دانستند<ref>المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص۷؛ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص۲۳۰ و ابن حجر، فتح الباری، ج۱۲، ص۸۴.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۳.</ref>. | # [[نقل]] شده است که روزی زنی از [[بنی مخزوم]] به سرقت محکوم شد و [[اسامة بن زید]] کوشید با [[شفاعت]] خود، [[مانع]] از اجرای [[حکم خدا]] درباره آن [[زن]] شود. اما [[پیامبر]] {{صل}} به شدت او را از این کار بر حذر داشت و فرمود: "همانا آنان که پیش از شما بودند، بدین سبب هلاک شدند که حدود را درباره فرودستان، [[اجرا]]، و اشراف و بزرگان را رها میکردند. [[سوگند]] به آنکه [[جان]] [[محمد]] در دست اوست! اگر دخترم، [[فاطمه]]، چنین خطایی را انجام میداد، دست او را قطع میکردم"<ref>{{متن حدیث| أَنَّما هَلَكَ مَنْ كَانَ مِنْ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ يُقِيمُونَ الْحَدِّ عَلَى الْوَضِيعِ وَ يَتْرُكُونَ الشَّرِيفِ، وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَوْ أَنَّ فاطمه فَعَلْتَ ذَلِكَ الْقِطْعَةِ يَدُهَا }}؛ البخاری، صحیح، ج ۴، ص ۱۵۰ - ۱۵۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۵۲؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۱۱۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۵ - ۲۳۶؛ نعمان بن محمد تمیمی مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲ و محدث نوری، المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص ۷.</ref>؛ و در [[حدیثی]] دیگر [[هلاکت]] و نابودی [[بنی اسراییل]] را نتیجه همین امر دانستند<ref>المستدرک الوسائل، ج ۱۸، ص۷؛ دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۴۴۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج ۱۷، ص۲۳۰ و ابن حجر، فتح الباری، ج۱۲، ص۸۴.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۳.</ref>. | ||
# در زمان [[بیماری]]، آن | # در زمان [[بیماری]]، آن حضرت در حالی به [[مسجد]] وارد شد که [[بیماری]] ایشان شدت یافته بود و [[فضل بن عباس]] و [[علی بن ابیطالب]] {{ع}} زیر بغلش را گرفته بودند و ایشان به [[سختی]] راه میرفت. سپس آن حضرت به [[منبر]] رفت و با [[مردم]] این چنین سخن گفت: "ای [[مردم]]!... هرکه در میان شما حقی بر من دارد، جلو بیاید. اگر بر پشت کسی تازیانهای زده ام، این، پشت من؛ اگر به کسی [[دشنام]] دادهام، بیاید و به من [[دشنام]] دهد؛ زنهار که [[دشمنی]] در [[سرشت]] و [[شأن]] من نیست! بدانید که محبوبترین شما نزد من کسی است که اگر حقی بر من دارد، از من بستاند، یا [[حلال]] کند تا وقتی که [[خدا]] را [[دیدار]] میکنم، [[پاک]] و [[پاکیزه]] باشم و چنین میبینم که این درخواست من کافی نیست و لازم است چند بار در میان شما برخیزم و آن را تکرار کنم." سپس [[رسول اکرم]] {{صل}} پس از [[نماز ظهر]] بار دیگر به [[منبر]] رفت و همان سخنان را تکرار کرد. به دنبال [[اصرار]] مکرر [[پیامبر خدا]] {{صل}} مردی برخاست و گفت: "ای [[رسول خدا]]، من سه درهم از شما طلبکارم"؛ [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای [[فضل]] به او بده!" [[فضل]] آن را پرداخت و آن مرد نشست؛ سپس فرمود: {{متن حدیث|ایها الناس! من کان عنده شیء فلیؤده، ولا یقول فضوح الدنیا. الا و ان فضوح الدنیا ایسر من فضوح الاخرة!}}؛ [[مردم]]! هر کس [[مالی]] بر گردنش باشد، باید آن را بپردازد و نگوید [[رسوایی]] دنیاست. بدانید که [[رسوایی]] [[دنیا]] بیشک از [[رسوایی]] [[آخرت]]، آسانتر است. پس مرد دیگری برخاست و گفت: "ای [[رسول خدا]]! در فلان [[جنگ]] بر شکم من تازیانهای زدی"؛ [[پیامبر]] پیراهنش را بالا زد و از آن مرد خواست تا بیاید و قصاص کند. پس مرد پیش آمد و خود را بر روی شکم و سینه برهنه [[پیامبر]] انداخت و جای قصاص را بوسید<ref>محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، ج ۱، ص ۷۳؛ ابنشهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج ۱، ص ۲۳۵ و شیخ صدوق، الامالی، ج ۱، ص ۶۳۴ – ۶۳۵.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۳-۲۵۴.</ref> | ||
== پرهیز از [[تبعیض]] در برخورد با [[کودکان]] == | == پرهیز از [[تبعیض]] در برخورد با [[کودکان]] == | ||
[[پیامبر]] {{صل}} علاقه زیادی به [[کودکان]] داشت و بسیار به این امر سفارش میکرد. آن | [[پیامبر]] {{صل}} علاقه زیادی به [[کودکان]] داشت و بسیار به این امر سفارش میکرد. آن حضرت علاوه بر اینکه [[حسنین]] {{ع}} را بسیار [[دوست]] میداشت و به آنها [[محبت]] میکرد، به [[کودکان]] دیگر نیز [[احترام]] میگذاشت و تأکید داشت که بین کودکانتان با [[عدالت]] [[رفتار]] کنید و میان آنان تفاوت قائل نشوید؛ زیرا [[فرزندان]] به خوبی این مسئله را [[درک]] میکنند و کوچکترین [[بیعدالتی]] را درباره خودشان متوجه میشوند و این کار در [[روحیات]] آنان اثر میگذارد<ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۴.</ref> | ||
[[حضرت علی]] {{ع}} میفرماید: "روزی؛ [[پیامبر]] {{صل}} مردی را دید که دو [[کودک]] داشت؛ او یکی را بوسید، ولی دیگری را نبوسید؛ پس ایشان فرمود: "چرا بین آنان با [[عدالت]] رفتار نمیکنی؟"<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹ و حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۲۰.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۴.</ref> | [[حضرت علی]] {{ع}} میفرماید: "روزی؛ [[پیامبر]] {{صل}} مردی را دید که دو [[کودک]] داشت؛ او یکی را بوسید، ولی دیگری را نبوسید؛ پس ایشان فرمود: "چرا بین آنان با [[عدالت]] رفتار نمیکنی؟"<ref>محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۱۰۱، ص ۹۹ و حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص ۲۲۰.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۴.</ref> | ||
[[ابوسعید خدری]] میگوید: روزی [[رسول خدا]] {{صل}} به خانه دخترش [[فاطمه]] {{س}} رفت. [[علی]] {{ع}} در بسترش خوابیده بود [[حسن]] و [[حسین]] {{ع}} نیز در کنار ایشان بودند. پس آنان [[آب]] خواستند و [[رسول اکرم]] {{صل}} برای آنان [[آب]] آورد؛ [[حسین]] {{ع}} جلو آمد و [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "برادرت، [[حسن]] از تو جلوتر [[آب]] خواست"؛ [[فاطمه]] {{س}} فرمود: "[[حسن]] {{ع}} را بیشتر [[دوست]] داری؟" آن | [[ابوسعید خدری]] میگوید: روزی [[رسول خدا]] {{صل}} به خانه دخترش [[فاطمه]] {{س}} رفت. [[علی]] {{ع}} در بسترش خوابیده بود [[حسن]] و [[حسین]] {{ع}} نیز در کنار ایشان بودند. پس آنان [[آب]] خواستند و [[رسول اکرم]] {{صل}} برای آنان [[آب]] آورد؛ [[حسین]] {{ع}} جلو آمد و [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "برادرت، [[حسن]] از تو جلوتر [[آب]] خواست"؛ [[فاطمه]] {{س}} فرمود: "[[حسن]] {{ع}} را بیشتر [[دوست]] داری؟" آن حضرت فرمود: "هر دو نزد من مساوی اند و هیچ کدام بر دیگری [[برتری]] ندارند" اما باید [[عدالت]] [[اجرا]] شود و هر کدام به نوبت [[آب]] بنوشند)"<ref>الهیثمی، مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۷۱؛ ابن البطریق، العمده، ص ۳۹۵؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج ۱، ص۱۰۱؛ الطبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۴۱ و مناقب، آل ابی طالب، ج۳، ص۳۸۵.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۵.</ref> | ||
انس نیز [[نقل]] کرده است: روزی مردی نزد [[پیامبر]] {{صل}} نشسته بود و پسر او نزد او آمد و او پسرش را بوسید و او را روی زانوی خود نشاند. سپس دختر آن مرد آمد و او بدون اینکه او را ببوسد، وی را کنار خود نشانید؛ پس [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "چرا بین آنها با [[عدالت]] [[رفتار]] نکردی؟"<ref>عبدالله بن مبارک، مسند ابن مبارک، ص ۱۵۵.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۵.</ref> | انس نیز [[نقل]] کرده است: روزی مردی نزد [[پیامبر]] {{صل}} نشسته بود و پسر او نزد او آمد و او پسرش را بوسید و او را روی زانوی خود نشاند. سپس دختر آن مرد آمد و او بدون اینکه او را ببوسد، وی را کنار خود نشانید؛ پس [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "چرا بین آنها با [[عدالت]] [[رفتار]] نکردی؟"<ref>عبدالله بن مبارک، مسند ابن مبارک، ص ۱۵۵.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۵.</ref> | ||
خط ۴۶: | خط ۴۶: | ||
[[پیامبر]] {{صل}} در دوران [[رسالت]] ۲۳ ساله خود در فرصتهای مختلف، [[اعراب]] را از بالیدن به تفاخرات نسبی و قبیلگی بر حذر میداشت و میفرمود: "نسبهای خود را نزد من نیاورید؛ بلکه عملهای خود را بیاورید"<ref>محمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۰؛ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۷۷ و شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج ۲، ص ۲۳۵.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۷.</ref> | [[پیامبر]] {{صل}} در دوران [[رسالت]] ۲۳ ساله خود در فرصتهای مختلف، [[اعراب]] را از بالیدن به تفاخرات نسبی و قبیلگی بر حذر میداشت و میفرمود: "نسبهای خود را نزد من نیاورید؛ بلکه عملهای خود را بیاورید"<ref>محمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۰؛ بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۷۷ و شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج ۲، ص ۲۳۵.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۷.</ref> | ||
آن | آن حضرت پس از [[فتح مکه]] و در حساسترین لحظه، خطبهای بیان فرمود و [[مساوات]] [[اسلامی]] را اینگونه بر همگان اعلام کرد: "ای [[مردم]]! [[آگاه]] باشید که پروردگارتان یکی است و پدرتان نیز یکی است؛ بنابراین، بدانید که نه [[عرب]] بر [[عجم]] و نه [[عجم]] بر [[عرب]]، و نه سیاه بر سفید و نه سفید بر سیاه، هیچ [[برتری]] ندارد، مگر به [[تقوا]]. آیا این [[حقیقت]] را [[ابلاغ]] کردم؟ گفتند: آری، فرمود: حاضران آن را به غایبان [[ابلاغ]] کنند"<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ أَلَا إِنَّ رَبِّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ أَلَا لَا فَضْلَ لِعَرَبِيٍ عَلَى عَجَمِيٍ وَ لَا لِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ إِلَّا بِالتَّقْوَى، أَلَا هَلْ بَلَّغْتُ؟ قَالُوا: "نَعَمْ "، قَالَ: لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ الْغَائِبَ }}؛ محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۱۶، ص ۳۴۲؛ سبل الهدی و الرشاد، ج ۸، ص ۴۸۲ و مجمع الزوائد، ج۳، ص۲۶۶.</ref>؛ همچنین ایشان در خطبهای که در [[حجة الوداع]] خواندند، بار دیگر، این [[حقیقت]] را این چنین گوشزد کردند: "تمام شما از [[نسل]] آدماید و [[آدم]] از [[خاک]] آفریده شده است و در [[حقیقت]]، گرامیترین شما با تقواترین شماست..."<ref>{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَبَّكُمْ وَاحِدٌ وَ إِنَّ أَبَاكُمْ وَاحِدٌ كُلُّكُمْ لِآدَمَ وَ آدَمُ مِنْ تُرَابٍ، إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاكُمْ وَ لَيْسَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى...}}؛ حسن بن شعبه حرانی، تحف العقول، ص ۳۴؛ تاریخ الیعقوبی، ج ۲، ص ۱۱۰ و امتاع الاسماع، ج ۱، ص ۳۹۳.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۷.</ref> | ||
[[نقل]] از [[مالک اشعری]]، آن | [[نقل]] از [[مالک اشعری]]، آن حضرت در جای دیگری فرمود: "بی[[گمان]]، [[خداوند]] به نژادها، [[خانواده]]ها، بدنها و داراییهای شما نظر ندارد؛ بلکه به قلبهای شما مینگرد و به کسی که [[قلب]] صالحی دارد مهر و [[رحمت]] میورزد و شما همگی آدماید و محبوبترین شما نزد [[خدا]] با تقواترین شماست"<ref>{{متن حدیث| انَّ اللَّهَ لَا يَنْظُرُ الَىَّ احسابكم وَ لَا الَىَّ أَنْسَابِكُمْ وَ لَا إِلَى أَجْسَامُكُمْ وَ لَا الَىَّ أَمْوَالِكُمْ وَ لَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ، فَمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبُ صَالِحٍ تَحَنَّنْ اللَّهِ عَلَيْهِ، وَ أَنَّمَا أَنْتُمْ بَنُو آدَمَ وَ أَحَبَّكُمْ اليه أَتْقَاكُمْ }}؛ تحف العقول، ص ۳۴ و الجامع لاحکام القرآن، ص ۳۴۲.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۷-۲۵۸.</ref> | ||
از نمونههای بارز [[مساوات]] [[اجتماعی]] در [[سیره پیامبر]] {{صل}} [[ازدواج]] جویبر و ذلفا است. جویبر از اهالی یمامه و از [[مسلمانان]] [[خالص]] و مردی کوتاه قامت، [[زشت]] رو و و تنگدست بود؛ اما [[باطنی]] زیبا و روحی لطیف داشت. روزی [[پیامبر]] {{صل}} به او گفت: "چه خوب است که با [[ازدواج]]، [[پاکدامنی]] خود را حفظ کنی"؛ جویبر گفت: "ای [[رسول خدا]]، چگونه؟ در حالی که من، نه حسب، [[مال]] و جمالی ندارم؛ پس، چه کسی رغبت میکند با من [[ازدواج]] کند؟" [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای جویبر، [[خداوند]] با [[اسلام]]، بسیاری را که در [[جاهلیت]] محترم و [[شریف]] بودند، پایین آورد و بسیاری را که [[خوار]] و بیمقدار بودند، بالا برد... بیگمان، محبوبترین [[مردم]] نزد [[خدا]] در [[روز قیامت]]، فرمانبردارترین آنان به [[خدا]] و با تقواترینشان است"؛ سپس به او پیشنهاد داد تا با "ذلفا" دختر زیاد بن لبید (از بزرگان [[انصار]]) [[ازدواج]] کند. وقتی زیاد با این [[ازدواج]] به [[دلیل]] هم [[شأن]] نبودن جویبر با آنها [[مخالفت]] کرد، [[پیامبر]] {{صل}} به زیاد فرمود: "ای زیاد! جویبر، [[مؤمن]] است و مرد [[مؤمن]]، [[شایسته]] و همتای [[زن]] [[مؤمن]] است؛ پس با این [[ازدواج]] موافقت کن و [[مخالفت]] نکن!"<ref>کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۳۴۰ - ۳۴۳ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۶۷ - ۶۸.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۸.</ref> | از نمونههای بارز [[مساوات]] [[اجتماعی]] در [[سیره پیامبر]] {{صل}} [[ازدواج]] جویبر و ذلفا است. جویبر از اهالی یمامه و از [[مسلمانان]] [[خالص]] و مردی کوتاه قامت، [[زشت]] رو و و تنگدست بود؛ اما [[باطنی]] زیبا و روحی لطیف داشت. روزی [[پیامبر]] {{صل}} به او گفت: "چه خوب است که با [[ازدواج]]، [[پاکدامنی]] خود را حفظ کنی"؛ جویبر گفت: "ای [[رسول خدا]]، چگونه؟ در حالی که من، نه حسب، [[مال]] و جمالی ندارم؛ پس، چه کسی رغبت میکند با من [[ازدواج]] کند؟" [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "ای جویبر، [[خداوند]] با [[اسلام]]، بسیاری را که در [[جاهلیت]] محترم و [[شریف]] بودند، پایین آورد و بسیاری را که [[خوار]] و بیمقدار بودند، بالا برد... بیگمان، محبوبترین [[مردم]] نزد [[خدا]] در [[روز قیامت]]، فرمانبردارترین آنان به [[خدا]] و با تقواترینشان است"؛ سپس به او پیشنهاد داد تا با "ذلفا" دختر زیاد بن لبید (از بزرگان [[انصار]]) [[ازدواج]] کند. وقتی زیاد با این [[ازدواج]] به [[دلیل]] هم [[شأن]] نبودن جویبر با آنها [[مخالفت]] کرد، [[پیامبر]] {{صل}} به زیاد فرمود: "ای زیاد! جویبر، [[مؤمن]] است و مرد [[مؤمن]]، [[شایسته]] و همتای [[زن]] [[مؤمن]] است؛ پس با این [[ازدواج]] موافقت کن و [[مخالفت]] نکن!"<ref>کلینی، الکافی، ج ۵، ص ۳۴۰ - ۳۴۳ و شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲۰، ص ۶۷ - ۶۸.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۸.</ref> | ||
خط ۵۸: | خط ۵۸: | ||
روزی گروهی از سران [[قریش]] نزد [[رسول الله]] {{صل}} آمدند و گفتند: "ای [[محمد]]، آیا به [[مصاحبت]] با این افراد، [[خشنود]] شدهای و توقع داری ما از آنها [[پیروی]] کنیم و در کنار آنها بنشینیم؟ اگر آنها را از خود دور سازی، شاید نزد تو بیاییم و از تو [[پیروی]] کنیم و دوستانت باشیم". در این هنگام، [[آیه]] ۵۲ سوره [[مبارکه]] انعام نازل شد و [[خداوند]] به رسولش فرمود: {{متن قرآن|وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ}}<ref>«و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی میخوانند از خود مران» سوره انعام، آیه ۵۲.</ref><ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۵۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۷۲ - ۴۷۳؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۳۲؛ امتاع الأسماع، ج ۹، ص ۱۱۴ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۹۲.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۹.</ref> | روزی گروهی از سران [[قریش]] نزد [[رسول الله]] {{صل}} آمدند و گفتند: "ای [[محمد]]، آیا به [[مصاحبت]] با این افراد، [[خشنود]] شدهای و توقع داری ما از آنها [[پیروی]] کنیم و در کنار آنها بنشینیم؟ اگر آنها را از خود دور سازی، شاید نزد تو بیاییم و از تو [[پیروی]] کنیم و دوستانت باشیم". در این هنگام، [[آیه]] ۵۲ سوره [[مبارکه]] انعام نازل شد و [[خداوند]] به رسولش فرمود: {{متن قرآن|وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ}}<ref>«و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی میخوانند از خود مران» سوره انعام، آیه ۵۲.</ref><ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۵۶؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج ۴، ص ۴۷۲ - ۴۷۳؛ الإکتفاء، ج ۱، ص ۲۳۲؛ امتاع الأسماع، ج ۹، ص ۱۱۴ و السیرة النبویه، ج ۱، ص ۳۹۲.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۹.</ref> | ||
[[نقل]] شده است: زنی سیاه پوست، [[فقیر]] و تنگدست در [[مسجد]] به سر میبرد. [[پیامبر]] {{صل}} مدتی او را ندید و از حالش جویا شد؛ به آن | [[نقل]] شده است: زنی سیاه پوست، [[فقیر]] و تنگدست در [[مسجد]] به سر میبرد. [[پیامبر]] {{صل}} مدتی او را ندید و از حالش جویا شد؛ به آن حضرت گفتند: "او از [[دنیا]] رفته است". خاتم [[رسولان]] {{صل}} آزرده خاطر شد و به [[یاران]] خویش فرمود: "چرا به من خبر ندادید؟" آنگاه از [[یاران]] خود خواست که وی را به مزارش [[راهنمایی]] کنند<ref>النظام السیاسی فی الاسلام، ص۳۰۵؛ ابن حزم، المحلی، ج ۵، ص ۱۴۰؛ مسند احمد، ج ۲، ص ۳۵۳، صحیح بخاری، ج۱، ص۱۱۸ و صحیح مسلم، ج۳، ص۵۶.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۹.</ref> | ||
همچنین ایشان درباره [[بلال حبشی]]، که حرف "شین" را "سین" تلفظ میکرد و برخی از [[منافقان]]، این را دستاویزی برای [[مسخره کردن]] وی قرار داده بودند، فرمود: "سین بلال نزد [[خدای متعال]]، شین است؛ به [[راستی]] که سین بلال بهتر از شین شماست"<ref>ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص ۲۷، مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۷۸ و محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۶۰۳.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۹.</ref> | همچنین ایشان درباره [[بلال حبشی]]، که حرف "شین" را "سین" تلفظ میکرد و برخی از [[منافقان]]، این را دستاویزی برای [[مسخره کردن]] وی قرار داده بودند، فرمود: "سین بلال نزد [[خدای متعال]]، شین است؛ به [[راستی]] که سین بلال بهتر از شین شماست"<ref>ابن فهد حلی، عدة الداعی، ص ۲۷، مستدرک الوسائل، ج ۴، ص ۲۷۸ و محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۶۰۳.</ref><ref>[[علی محمد تاجالدین|تاجالدین، علی محمد]]، [[فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم (کتاب)|فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم]]، ص۲۵۹.</ref> | ||
خط ۶۸: | خط ۶۸: | ||
[[پیامبر اسلام]]، [[مردم]] را در همه زمینهها با هم برابر میدانست و برای همه افراد [[حقوق]] یکسان قائل بود و دراین باره میفرماید: «مردم مانند دندانههای شانه با هم برابرند»<ref>اسلام و حقوق بشر، ص۱۶۷.</ref>. | [[پیامبر اسلام]]، [[مردم]] را در همه زمینهها با هم برابر میدانست و برای همه افراد [[حقوق]] یکسان قائل بود و دراین باره میفرماید: «مردم مانند دندانههای شانه با هم برابرند»<ref>اسلام و حقوق بشر، ص۱۶۷.</ref>. | ||
[[رسول خدا]] {{صل}} نه تنها در [[اجرای قانون]] بین افراد تبعیض روا نمیداشت، بلکه در همه ابعاد، تفاوتی میان آنها قائل نمیشد. اینک چند نمونه از [[رفتار]] آن | [[رسول خدا]] {{صل}} نه تنها در [[اجرای قانون]] بین افراد تبعیض روا نمیداشت، بلکه در همه ابعاد، تفاوتی میان آنها قائل نمیشد. اینک چند نمونه از [[رفتار]] آن حضرت را در این زمینه بیان میکنیم.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[مروارید نبوت (کتاب)|مروارید نبوت]] ص ۷۴.</ref> | ||
=== تبعیض نگذاشتن در قبول [[دعوت]] === | === تبعیض نگذاشتن در قبول [[دعوت]] === | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
=== [[تبعیض]] نگذاشتن بین [[مسلمانان]] در [[عطایا]] و بخششها === | === [[تبعیض]] نگذاشتن بین [[مسلمانان]] در [[عطایا]] و بخششها === | ||
روزی [[عامر بن طفیل]] به [[مدینه]] نزد [[رسول خدا]] {{صل}} رفت و عرض کرد: ای محمد! اگر من [[اسلام]] آورم، در مقابل، چه چیزی به من میدهی؟ (وی [[انتظار]] داشت که | روزی [[عامر بن طفیل]] به [[مدینه]] نزد [[رسول خدا]] {{صل}} رفت و عرض کرد: ای محمد! اگر من [[اسلام]] آورم، در مقابل، چه چیزی به من میدهی؟ (وی [[انتظار]] داشت که حضرت بین او و دیگران فرق بگذارد و [[مال]] یا [[مقام]] بیشتری به او اعطا کند) پیامبر فرمود: «هر نفعی که به مسلمانان دیگر رسد به تو هم میرسد و هر ضرری که متوجه آنان شود متوجه تو هم میشود»<ref>سیرة النبویه، ج۴، ص۱۱۴.</ref>.<ref>[[سید حسین اسحاقی|اسحاقی، سید حسین]]، [[مروارید نبوت (کتاب)|مروارید نبوت]] ص ۷۵.</ref> | ||
=== تبعیض نگذاشتن بین [[کودکان]] === | === تبعیض نگذاشتن بین [[کودکان]] === | ||
خط ۱۰۳: | خط ۱۰۳: | ||
جویبر یکی از اصحاب صفه بود. رسول خدا و همچنین افراد [[مسلمین]] به آنها [[محبت]] میکردند و [[زندگی]] آنها را اداره میکردند. یک [[روز]] رسول اکرم {{صل}} نگاهی به جویبر کرد و فرمود: جویبر چه قدر خوب بود که [[زن]] میگرفتی. هم احتیاج جنسی تو رفع میشد و هم آن [[زن]] کمک تو بود در کار [[دنیا]] و [[آخرت]]. گفت: یا [[رسول الله]]! کسی زن من نمیشود. نه حسب دارم و نه [[نسب]]، نه [[مال]] و نه [[جمال]]. کدام زن رغبت میکند که زن من شود؟ | جویبر یکی از اصحاب صفه بود. رسول خدا و همچنین افراد [[مسلمین]] به آنها [[محبت]] میکردند و [[زندگی]] آنها را اداره میکردند. یک [[روز]] رسول اکرم {{صل}} نگاهی به جویبر کرد و فرمود: جویبر چه قدر خوب بود که [[زن]] میگرفتی. هم احتیاج جنسی تو رفع میشد و هم آن [[زن]] کمک تو بود در کار [[دنیا]] و [[آخرت]]. گفت: یا [[رسول الله]]! کسی زن من نمیشود. نه حسب دارم و نه [[نسب]]، نه [[مال]] و نه [[جمال]]. کدام زن رغبت میکند که زن من شود؟ | ||
حضرت فرمود: «جویبر! [[خداوند]] به سبب [[اسلام]]، [[ارزشها]] را [[تغییر]] داد. بهای بسیاری از چیزها را که در سابق پایین بود، بالا برد و بهای بسیاری از چیزها را که در گذشته بالا بود، پایین آورد. بسیاری از افراد در [[نظام]] غلط [[جاهلیت]]، محترم بودند و اسلام آنها را سرنگون کرد و از اعتبار انداخت و بسیاری در جاهلیت، حقیر و بیارزش بودند و اسلام آنها را بلند کرد»<ref>{{متن حدیث|يَا جُوَيْبِرُ! إِنَّ اللَّهَ قَدْ وَضَعَ بِالْإِسْلَامِ مَنْ كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ شَرِيفاً وَ شَرَّفَ بِالْإِسْلَامِ مَنْ كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَضِيعاً وَ أَعَزَّ بِالْإِسْلَامِ مَنْ كَانَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ ذَلِيلًا}}</ref>. | |||
{{متن حدیث|فَالنَّاسُ الْيَوْمَ كُلُّهُمْ أَبْيَضُهُمْ وَ أَسْوَدُهُمْ وَ قُرَشِيُّهُمْ وَ عَرَبِيُّهُمْ وَ عَجَمِيُّهُمْ مِنْ آدَمَ وَ إِنَّ آدَمَ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ طِينٍ}}؛ «امروز همه [[مردم]] سفید و سیاه و [[قریش]] و غیر قریش و [[عرب]] و [[عجم]] همه [[فرزندان]] آدمند و [[آدم]] هم از [[خاک]] [[آفریده]] شده است». ای جویبر! محبوبترین مردم نزد [[خدا]] کسی است که نسبت به امر خدا مطیعتر باشد و هیچ کس از [[مسلمین]] [[مهاجر]] و [[انصار]] که در خانههای خود هستند و [[زندگی]] میکنند، بر تو [[برتری]] ندارند، مگر به [[میزان]] و مقیاس [[تقوا]]. | {{متن حدیث|فَالنَّاسُ الْيَوْمَ كُلُّهُمْ أَبْيَضُهُمْ وَ أَسْوَدُهُمْ وَ قُرَشِيُّهُمْ وَ عَرَبِيُّهُمْ وَ عَجَمِيُّهُمْ مِنْ آدَمَ وَ إِنَّ آدَمَ خَلَقَهُ اللَّهُ مِنْ طِينٍ}}؛ «امروز همه [[مردم]] سفید و سیاه و [[قریش]] و غیر قریش و [[عرب]] و [[عجم]] همه [[فرزندان]] آدمند و [[آدم]] هم از [[خاک]] [[آفریده]] شده است». ای جویبر! محبوبترین مردم نزد [[خدا]] کسی است که نسبت به امر خدا مطیعتر باشد و هیچ کس از [[مسلمین]] [[مهاجر]] و [[انصار]] که در خانههای خود هستند و [[زندگی]] میکنند، بر تو [[برتری]] ندارند، مگر به [[میزان]] و مقیاس [[تقوا]]. |