پرش به محتوا

عدالت اجتماعی در معارف و سیره علوی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۲۸: خط ۱۲۸:
۳. '''[[ضعف نفس]]''': [[امام علی]]{{ع}} در عبارتی کوتاه اما پرمعنی و دقیق به این نکته اشاره می‌فرمایند که: {{متن حدیث|لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ}}<ref>صبحی الصالح، شرح نهج البلاغه، خطبه ۲۹.</ref>؛ «آنکه تن به خواری داده، [[دفع ستم]] را چگونه؟» شاید این عبارت و عبارت‌های قبل و بعد آن، اشاره به کسانی است که از حضرت می‌خواستند [[جنگ]] با [[طاغوت]] [[شام]]، [[معاویه]]، را به تأخیر بیندازد. [[علامه]] [[جعفری]] در ذیل این عبارت [[امام]]{{ع}} می‌نویسد: «آن کس که به [[ذلت]] تن در داده و خود را [[تسلیم]] انواع [[ستم‌ها]] و تجاوزها نموده است، چگونه می‌تواند درصدد [[رفع ظلم]] از دیگران برآید؟»<ref>جعفری تبریزی، محمدتقی، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۹۶.</ref>.
۳. '''[[ضعف نفس]]''': [[امام علی]]{{ع}} در عبارتی کوتاه اما پرمعنی و دقیق به این نکته اشاره می‌فرمایند که: {{متن حدیث|لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ}}<ref>صبحی الصالح، شرح نهج البلاغه، خطبه ۲۹.</ref>؛ «آنکه تن به خواری داده، [[دفع ستم]] را چگونه؟» شاید این عبارت و عبارت‌های قبل و بعد آن، اشاره به کسانی است که از حضرت می‌خواستند [[جنگ]] با [[طاغوت]] [[شام]]، [[معاویه]]، را به تأخیر بیندازد. [[علامه]] [[جعفری]] در ذیل این عبارت [[امام]]{{ع}} می‌نویسد: «آن کس که به [[ذلت]] تن در داده و خود را [[تسلیم]] انواع [[ستم‌ها]] و تجاوزها نموده است، چگونه می‌تواند درصدد [[رفع ظلم]] از دیگران برآید؟»<ref>جعفری تبریزی، محمدتقی، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۹۶.</ref>.
[[ستمگران]] [[جهان]] هرگز به افراد [[ذلیل]] و [[ناتوان]] رحم نمی‌کنند و حق آنها را با میل و [[رغبت]] به آنان تقدیم نمی‌کنند. حق گرفتنی است و با [[کوشش]] و [[ایثار]] و [[فداکاری]] باید آن را به چنگ آورد. نباید فراموش کرد که با [[زورمندان]] و [[ستمگران]] جز با زبان [[زور]] نمی‌توان سخن گفت. اصولاً [[طبیعت]] [[زندگی]] این [[جهان]] چنین است که در راه رسیدن به مقاصد عالی مادی یا [[معنوی]] موانع فراوانی وجود دارد و آن کس که با این موانع [[پیکار]] نکند و [[ضعف]] و [[سستی]] نشان دهد، هرگز به مقصد نخواهد رسید<ref>مکارم شیرازی، ناصر، پیام امیرالمؤمنین{{ع}}، ج۲، ص۲۱۴.</ref>.<ref>[[امید چناری|چناری، امید]]، [[وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی (کتاب)|وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی]] ص ۸۴.</ref>
[[ستمگران]] [[جهان]] هرگز به افراد [[ذلیل]] و [[ناتوان]] رحم نمی‌کنند و حق آنها را با میل و [[رغبت]] به آنان تقدیم نمی‌کنند. حق گرفتنی است و با [[کوشش]] و [[ایثار]] و [[فداکاری]] باید آن را به چنگ آورد. نباید فراموش کرد که با [[زورمندان]] و [[ستمگران]] جز با زبان [[زور]] نمی‌توان سخن گفت. اصولاً [[طبیعت]] [[زندگی]] این [[جهان]] چنین است که در راه رسیدن به مقاصد عالی مادی یا [[معنوی]] موانع فراوانی وجود دارد و آن کس که با این موانع [[پیکار]] نکند و [[ضعف]] و [[سستی]] نشان دهد، هرگز به مقصد نخواهد رسید<ref>مکارم شیرازی، ناصر، پیام امیرالمؤمنین{{ع}}، ج۲، ص۲۱۴.</ref>.<ref>[[امید چناری|چناری، امید]]، [[وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی (کتاب)|وظایف نهادهای حاکمیتی در قبال مفاسد اقتصادی]] ص ۸۴.</ref>
==عدالت اجتماعی==
[[نام علی]]{{ع}} و عدالت اجتماعی چنان به هم آمیخته که ذکر هر یک از آنها، تداعی‌گر دیگری است؛ چنان‌که نام علی، عنوان [[صحیفه]] عدالت قرار گرفته است. حضرت، عدالت اجتماعی را به ویژه در [[حکومت]] خویش، محور تمام دوران [[حکومتی]] و سرفصل آن قرار داد؛ چنان که عدالت نیز به جای خود، عنوان صحیفه [[حکومت علی]]{{ع}} و سرلوحه [[زندگی]] وی قرار گرفت.
در قاموس زندگی علی{{ع}} کلمه‌ای زیباتر و مقدس‌تر از [[عدل]] و عدالت نیست؛ چنان‌که فرمود: {{متن حدیث|الْعَدْلُ حَيَاةٌ}}<ref>آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ص۴۶.</ref>؛ «عدالت جان‌مایه زندگی است». نیز فرمود: {{متن حدیث|الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌ‌}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.</ref>؛ «عدالت، قانونی همگانی و عمومی است». همچنین از آن حضرت [[روایت]] شده است:
{{متن حدیث|جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْعَدْلَ قَوَاماً لِلْأَنَامِ وَ تَنْزِيهاً مِنَ الْمَظَالِمِ وَ الْآثَامِ وَ تَسْنِيَةً لِلْإِسْلَامِ}}<ref>آمدی، غرر الحکم، ص۱۸۶؛ محدث نوری، حسین، مستدرک الوسائل، ج۱۱، ص۳۲۰.  </ref>؛ «[[خداوند سبحان]]، [[عدل]] را مایه برپایی و [[استواری]] [[انسان‌ها]] و متون زندگانی آنان و سبب [[پاکی]] از ستمکاری‌ها و [[گناهان]] و روشنی چراغ [[اسلام]] قرار داده است».
[[امام]]، عدل را [[برترین]] [[جهاد در راه خدا]] دانسته، فرموده است: {{متن حدیث|أَفْضَلُ الْجِهَادِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۳۷۴.</ref>؛ «برترین [[جهاد]]، حرف عدل است که در برابر [[پیشوایی]] [[ستمگر]] گفته شود». و این همه بدان سبب است که عدل، همه چیز را در جای خود قرار می‌دهد و [[ستم]]، آن را از جایگاه خود خارج می‌سازد؛ بنابراین باید [[عدالت]] را برقرار کرد تا همۀ امور در جای خود [[استوار]] شوند که {{متن حدیث|الْعَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا}}<ref>نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷.</ref>.
در بیان [[امام علی]]{{ع}}، [[ظلم]] چون برخلاف اصل و قرار دادن امور در غیر موضع آنها است، رکود و [[سستی]]، [[انحطاط]]، [[تیره‌بختی]] و زوال [[دولت‌ها]] را در پی دارد؛ چراکه:
[[نشانه]] تیره‌بختی و انحطاط دولت‌ها چهار چیز است: واگذاردن کارهای اصلی و اساسی و پرداختن به امور فرعی و جانبی؛ جلو انداختن و مقدم داشتن [[فرومایگان]] و پس راندن و مؤخر داشتن صاحبان فضل<ref>آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ص۴۴۱.</ref>.
در مقابل، عدالت چون کاری بر اساس و مبنای [[فطرت]] و قرار دادن هر چیز و هر کس در جایگاه خویش است، باعث [[رشد]]، کمال و [[پیشرفت]] دولت‌ها و [[ملت‌ها]] می‌شود.
حضرت در دوران [[زندگی]] خویش، همیشه در راه عدالت [[مبارزه]] کرد. ۲۳ سال در کنار [[پیامبر]] مبارزه‌ای پیگیر بر سر [[تنزیل قرآن]]، و پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} نیز تمام [[عمر]] خود را در راه [[تأویل قرآن]] و اجرای آن سپری کرد و این درست همان چیزی است که پیامبر در وصف زندگی علی{{ع}} بیان کرده است:
{{متن حدیث|إِنَّ مِنْكُمْ مَنْ يُقَاتِلُ عَلَى تَأْوِيلِ الْقُرْآنِ كَمَا قَاتَلْتُ عَلَى تَنْزِيلِهِ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ{{ع}}}}<ref>احمد بن حنبل، مسند، ج۳، ص۸۲، ۳۳؛ ابن اثیر، اسد الغابه، ج۳، ص۶۱۱.</ref>؛ «از شما کسی است که بر سر [[تأویل قرآن]] می‌جنگد؛ چنان که من برای [[تنزیل]] آن جنگیدم و او [[علی بن ابی طالب]] است».
عصر تأویل قرآن، دوران سخت [[مبارزه]] برای [[عدالت]] بود. [[امام علی]]{{ع}} ۲۵ سال در دوران [[خلفای سه‌گانه]]، مبارزه در راه [[عدالت اجتماعی]] را به صورت [[مبارزه منفی]] و ارشادی، و گاه مبارزه مثبت، و پس از آن، پنج سال [[پیکار]] مسلحانه در راه استقرار عدالت اجتماعی با [[قاسطین]]، [[مارقین]]، [[ناکثین]] گذراند. [[عاقبت]] نیز [[جان]] بر سر این سودا نهاد و به گفته جرج جرداق [[مسیحی]]: {{عربی|قتل علي في محراب عبادته لشدة عدله}}<ref>جرداق، جرج، امام علی صدای عدالت انسانیت، ترجمه سیدهادی خسروشاهی، ج۱، ص۶۳ و ۶۲.</ref>؛ «[[قتل]] علی در [[محراب]] [[عادت]]، به سبب شدت عدالت او بود».
امام علی{{ع}} موضوع [[فرار]] یارانش و پیوستن آنان به [[معاویه]]، و کوتاهی کردن در [[حمایت]] از برنامه استقرار عدالت اجتماعی وی و نامردمی آنان را در سخنانی شکوه‌آمیز، با [[مالک اشتر]] در میان گذاشت. مالک گفت: ای [[امیرمؤمنان]]! ما با کمک گروهی از [[مردم بصره]] و [[کوفه]] در [[جنگ]] با [[بصریان]] [[پیروز]] شدیم و در این حال، [[رأی مردم]] یکی بود؛ اما پس از آن [[اختلاف]] پیش آمد و [[ستیز]] کردند و [[اراده‌ها]] [[سست]] و شمار [[مردمان]] اندک شد. تو آنان را به [[عدل و داد]] گرفته‌ای و میانشان به [[حق]] عمل می‌کنی و حق [[ناتوانان]] را از اشراف می‌گیری؛ زیرا در نظر تو، اشراف را بر ناتوانان، هیچ [[برتری]] و منزلتی نیست. چون حق فراگیر شد و با همه یکسان برخورد کردی، گروهی از آنان که با تو بودند، صدای اعتراضشان بلند شد و چون به عدالت با آنان [[رفتار]] کردی، از آن [[اندوهگین]] شدند و [[دادگری]] تو را بر نتافتند. در آن حال، مماشات و ملاحظه کاری معاویه با توان‌گران و اشراف را دیدند، پس نفس‌هایشان به [[دنیا]] متمایل شد؛ زیرا کسانی که دوست‌دار [[دنیا]] شدند، اندک، و بیش‌تر [[مردم]]، فروشنده [[حق]] و خریدار باطلند و دنیا را ترجیح می‌دهند؛ بنابراین ای [[امیرمؤمنان]]! [[خداوند]] کارت را سامان بخشد و دشمنانت را [[خوار]] و جمعشان را پریشان و نیرنگشان را [[سست]] و امورشان را پراکنده کند که خداوند به آن‌چه می‌کنند، [[آگاه]] است. [[امام]] در پاسخ به سخنان [[مالک اشتر]] فرمود:
اما آن‌چه درباره [[کردار]] و [[سیره]] ما در [[عدالت]] گفتی [بدان که] [[خدای عزوجل]] می‌فرماید: {{متن قرآن|مَنْ عَمِلَ صَالِحًا فَلِنَفْسِهِ وَمَنْ أَسَاءَ فَعَلَيْهَا وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ}}<ref>«هر کس کاری نیک انجام دهد به سود خویش و هر که بد کند به زیان خویش کرده است و پروردگارت بر بندگان ستمکار نیست» سوره فصلت، آیه ۴۶.</ref>.«هر کس کار شایسته‌ای کند، به نفع خویش کرده و هر کس بد کند، برضد خود او است و [[پروردگار]] تو به [[بندگان]] [[ستم]] نمی‌کند و من از اینکه مبادا در انجام آن‌چه گفتی کوتاهی کرده باشم، بیش‌تر ترسانم؛ اما اینکه گفتی حق بر آنان سنگین بوده است و به این سبب از ما جدا شده‌اند، خداوند به خوبی آگاه است که آنها به سبب ستمی از ما جدا نشده‌اند و پس از این جدایی، به عدالتی [[پناه]] نبرده‌اند؛ بلکه فقط در جست‌وجوی [[دنیایی]] بوده‌اند که از آنها جدا می‌شود و به [[یقین]] [[روز قیامت]] از ایشان پرسیده خواهد شد که آیا برای دنیا چنین کرده‌اند یا برای [[خدا]]؟ و اما آن‌چه درباره بخشیدن [[اموال]] و جلب [[رجال]] گفتی، سیره ما چنین نیست که به کسی از [[درآمد عمومی]]، چیزی بیش از حقش دهیم و [[خداوند بزرگ]] و [[منزه]] که سخنش حق است، فرموده: {{متن قرآن|كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ}}<ref>«بسا گروهی اندک بر گروهی بسیار به اذن خداوند، پیروز شده است و خداوند با شکیبایان است» سوره بقره، آیه ۲۴۹.</ref> و بی‌گمان، خداوند محمد{{صل}} را تنها برانگیخت و پس از اندکی بر تعداد یارانش افزود و گروهی را پس از [[زبونی]]، [[عزت]] بخشید. اگر [[خداوند]] [[اراده]] کرده باشد که ما این امر را [[سرپرستی]] کنیم، [[دشواری]] آن را بر ما آسان کند و ناهمواری‌هایش را هموار سازد و من از [[رأی]] و پیشنهاد تو، تنها آن چیزی را می‌پذیرم که باعث رضای خداوند و خواست او باشد. تو [ای مالک] از امین‌ترین و [[خیرخواه‌ترین]] [[مردم]] نزد من و از معتمدترین ایشان در نظر من هستی»<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۷۱-۷۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۸ و ۱۹۷. </ref>.
[[ابن ابی الحدید]]، پس از نقل این ماجرا و موارد دیگری از [[عدالت‌خواهی]] [[امیرمؤمنان]]{{ع}} می‌نویسد:
با آوردن این مطالب خواستیم این موضوع را روشن کنیم که امیرمؤمنان{{ع}} در [[خلافت]] خود به روش و [[سیره]] [[پادشاهان]]، [[رفتار]] نکرده و همچون کسانی که [[اموال]] را در جهت [[لذت‌جویی]] و [[مصالح]] خویش [[مصرف]] می‌کنند، نبوده است؛ زیرا او [[اهل]] [[دنیا]] نبوده، بلکه [[انسانی]] [[الهی]] و [[حق]] [[طلب]] بود که هیچ چیزی را جایگزین [[خدا]] و رسولش نمی‌کرد<ref> ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۹۸ و ۱۹۷.</ref>.
سخن در مورد [[عدالت علی]]{{ع}} و نمونه‌های عینی آن، بسیار است که در بخش‌های بعدی و در [[سیره حکومتی]] آن حضرت نیز به آنها اشاره خواهیم کرد و در اینجا به یک مورد مهم و اساسی در [[زندگی]] او اشاره می‌کنیم که برای نخستین بار در [[تاریخ اسلام]] و در [[حکومت]] وی پدید آمد و آن تأسیس «[[بیت]] القصص» یا به تعبیر امروزین «صندوق [[شکایات]]» بود که حضرت آن را جهت [[رسیدگی به مشکلات]] مردم و برای [[آگاهی]] از [[تظلمات]] [[جامعه]] و [[گسترش عدالت]] پی افکند تا اگر فردی نخواست یا نتوانست به صورت شفاهی، [[مشکلات]] و تظلمات خویش را بیان کند، آن را بنویسد و در آن صندوق بیندازد تا بدین وسیله، به [[گوش]] [[مسئولان]] و [[فرمانداران]] برسد و در اسرع وقت، به شکایت‌های آنها رسیدگی شود. [[نیازمندان]] نیز برای اینکه شرمسار نشوند، نیازهای خود را می‌نوشتند و در بیت‌القصص می‌انداختند<ref>ابوهلال، الاوائل، ص۱۴۲؛ ابن عبدربه، العقد الفرید، ج۱، ص۲۰۳؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۸۷؛ قلقشندی، صبح الاعشی، ج۱، ص۴۴.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۴۸.</ref>.
==[[برابری اجتماعی]]==
[[آیین]] [[مساوات]] و [[برابری]] در [[اسلام]]، در [[تاریخ]] بشری بی‌نظیر است؛ زیرا در [[منطق قرآن]] و اسلام، [[انسان‌ها]] همه از یک سرچشمه، نشأت گرفته و [[فرزندان]] یک پدر و مادرند و تفاوتی میان آنان نیست. به تعبیر [[پیامبر]] «[[مردم]] چون دندانه‌های شانه مساوی و برابرند»<ref>شیخ صدوق، کتاب من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۷۹؛ احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰۰؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۲۷۴.</ref>. با این [[منطق]]، سفید را بر سیاه، [[عرب]] را بر [[عجم]]، و [[حاکم]] را بر [[رعیت]] مزیتی نیست و همگان از نظر [[قرآن]] و در [[سیره پیامبر]] و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} برابرند.
منظور از مساوات و برابری، خط بطلان کشیدن بر همه منزلت‌های پوشالی و [[اشرافی‌گری]] و افتخارهای نابجا و موهوم است که پیامبر در [[سیره]] خویش آن را به کار بست؛ ولی پس از [[رحلت]] حضرت، بار دیگر [[اشرافیت]] [[جاهلی]] [[جان]] گرفت و مساوات اعلام شده [[نبوی]] را در بند کشید تا اینکه امیرمؤمنان{{ع}} زمام امور [[مسلمانان]] را به دست گرفت و بار دیگر سیره مساوات و برابری [[اسلامی]] را زنده کرد. [[امام]] اعلام کرد که در همه امور، به [[سیره رسول خدا]]{{صل}} عمل خواهد کرد:
من شما را به راه و روش پیامبرتان خواهم برد و به آن‌چه [[فرمان]] داده شده‌ام، عمل خواهم کرد. اگر به آن‌چه می‌خواهم مستقیم شوید و تن سپارید، از [[خدا]] باید [[یاری]] جست، بدانید که موضع من پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} چون موضع من در دوران [[زندگی]] او است<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۷ و ۳۶.</ref>.
سیره حضرت در مورد مساوات و برابری در دوران [[حکومت ظاهری]] خویش به این شرح است:
===برابری طبقاتی===
از نظر [[امام علی]]{{ع}} همه انسان‌ها فرزندان یک پدر و مادر، و در نژاد و طبقه برابرند و هیچ [[انسانی]] در این بعد [[اجتماعی]]، بر دیگری [[برتری]] ندارد. او به صراحت فرمود:
{{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ آدَمَ لَمْ يَلِدْ عَبْداً وَ لَا أَمَةً وَ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَحْرَارٌ}}<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۹.</ref>؛ «ای [[مردم]]، بی‌گمان [[آدم]] هیچ یک از فرزندانش را برده و [[کنیز]] نزاد و همگان آزادند».
[[ابو اسحاق]] از حرث نقل کرده است: من نزد علی{{ع}} بودم که دو [[زن]] آمدند و ادعای [[فقر]] و [[تنگدستی]] کردند؛ [[امام]] فرمود: بر ما [[واجب]] است در صورت [[صدق]] گفتارتان به شما کمک کنیم؛ آن‌گاه کسی را به [[بازار]] فرستاد تا برای آنها غذا و [[لباس]] تهیه کند و فرمود تا به هر یک از آنها صد در هم بدهد. یکی از [[زن‌ها]] [[اعتراض]] کرد و گفت: من [[عرب]] هستم و آن زن دیگر، از [[موالی]] ([[عجم]]) است؛ چگونه ما را برابر دانستی و به طور مساوی به ما کمک کردی؟ امام فرمود:
{{متن حدیث|قَدْ قَرَأْتُ مَا بَيْنَ اللَّوْحَتَيْنِ، فَمَا رَأَيْتُ لِوُلْدِ إِسْمَاعِيلَ عَلى وُلْدِ إِسْحَاقَ{{ع}} فَضْلاً وَ لَا جَنَاحَ بَعُوضَةٍ}}<ref>بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۴۱؛ ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۷۰.</ref>؛ «من [[قرآن]] را خوانده و در آن خوب نگریسته‌ام؛ ولی ندیده‌ام که در آن، برای [[فرزندان]] اسماعیل ([[اعراب]]) بر فرزندان [[اسحاق]] (غیر اعراب)، حتی به اندازه بال پشه‌ای برتری باشد».
همچنین [[روایت]] شده است که [[ام‌هانی]]، [[خواهر امام علی]]{{ع}}، نزد آن حضرت آمد و امام بیست درهم از [[بیت‌المال]] را به او داد؛ سپس کنیز ام‌هانی که عجم بود، نزد حضرت آمد و به او نیز بیست درهم داد. ام‌هانی برآشفت و به امام گفت: باید به من [[پول]] بیش‌تری بدهی. امام پاسخ داد: من در قرآن دقت کردم؛ ولی هیچ امتیازی بین فرزندان اسماعیل (اعراب) و فرزندان اسحاق (غیر اعراب) نیافتم<ref>شیخ مفید، الاختصاص، ص۱۵۱.</ref>. به این ترتیب، هیچ‌گونه امتیاز طبقاتی در [[سیره اجتماعی امام علی]]{{ع}} وجود ندارد و همگان برابرند؛ از این رو وقتی [[مرد]] [[انصاری]] به حضرت [[اعتراض]] می‌کند که ای [[امیرمؤمنان]]، این برده سیاه را که دیروز [[آزاد]] کرده‌ای، اکنون با من برابر می‌دانی، حضرت همان پاسخ را می‌دهد<ref>کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۹.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۴۸.</ref>.
===[[برابری]] [[حقوقی]]===
در [[سیره امام علی]]{{ع}} همه [[مردم]] از حقوقی مساوی برخوردارند و همه باید از مواهب [[اجتماعی]] یکسان بهره‌مند شوند. او در همان روزهای آغازین [[حکومت]] و [[خلافت]] خویش، در بخشی از خطبه‌ای طولانی که در برابر [[مهاجران]] و [[انصار]] ایراد کرد، در مورد [[تساوی]] [[حقوق اجتماعی]] [[مسلمانان]]، چنین فرمود:
مبادا فردا [[زورمندان]] و [[ثروتمندان]] که در [[نعمت]] و [[عافیت]] [[دنیا]] [[غرق]] شده‌اند، فریاد کنند! مبادا آنان که بوستان‌ها آراسته‌اند و نهرها را به سوی بوستان‌ها چرخانده‌اند و بر اسبان راهوار سوار شده‌اند و [[کنیزکان]] [[زیبا]] در [[خانه‌ها]] دارند، وقتی آنها را از کارهایی که می‌کردند، باز دارم و فقط [[حقوق]] مشروعشان را بدیشان بپردازم، این کار را بر خود [[ننگ و عار]] بدانند و [[خشمگین]] شوند و اعتراض کنند و فریاد برآورند که پسر [[ابوطالب]] ما را از حقوقمان [[محروم]] ساخت!<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۹۴؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۱۵۲.</ref>.
[[آگاه]] باشید هر کس از مهاجران و انصار، از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} که خود را به سبب [[مصاحبت با پیامبر]] [[برتر]] از دیگران می‌بیند، باید بداند که [[برتری]] آشکار برای [[روز جزا]] و نزد [[خدا]] است و [[پاداش]] و [[اجر]] آن را خدا خواهد داد. هر کس که [[دعوت]] خدا و [[رسول]] را [[اجابت]] و [[ملت]] ما را [[تأیید]] کند و [[دین]] ما را بپذیرد و [[قبله]] ما را قبله خود بشناسد، از [[حقوق اسلامی]] برابر برخوردار می‌شود و حد و [[حدود اسلامی]] یکسان بر او جاری خواهد گشت<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۹۴.</ref>.
[[امام]]، برخی از [[فرمانداران]] خود را که از [[آیین]] [[مساوات]] سر باز زده‌اند و برای خود و [[خانواده]] خویش، امتیازهایی قائل شده، [[حقوق مردم]] را پایمال کرده بودند، خشمگینانه بر می‌آشوبد و در نامه‌ای عتاب‌آمیز می‌نویسد:
گزارشی درباره تو به من رسیده که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشی، پروردگارت را به [[خشم]] آورده، [[امامت]] را [[عصیان]] و [[نافرمانی]] کرده‌ای! [گزارش شده] که تو [[غنایم]] مربوط به [[مسلمانان]] را که با [[اسلحه]] و اسب‌هایشان، به دست آمده و خون‌هایشان در این راه ریخته شده، در میان افرادی از [[بادیه‌نشینان]] قبیله‌ات که خود برگزیده‌ای، تقسیم می‌کنی. [[سوگند]] به کسی که دانه را در زیر خاک شکافت، و [[روح انسانی]] را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، تو نزد من [[خوار]] خواهی شد و [[ارزش]] و مقدارت کم خواهد بود. [[حق]] پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودی دینت آباد مکن که زیان‌کارترین افراد خواهی بود. [[آگاه]] باش! حق مسلمانانی که نزد تو یا پیش من هستند، در تقسیم این [[اموال]] مساوی است. باید همه آنها نزد من آیند و سهمیه خود را از من بگیرند<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۳؛ امام این نامه را به مصقلة بن هبیره شیبانی، فرماندار خود در اردشیر خره، یکی از شهرهای فارس نوشته است.</ref>.
[[تساوی]] [[حقوقی]] افراد از دیدگاه علی{{ع}} چنان مهم و حساس است که حتی در التفات و نظر به افراد نیز [[والی]] و [[حاکم]] نباید [[تبعیض]] ورزد. حضرت در سفارش به [[محمد بن ابی بکر]]، [[والی مصر]]، می‌فرماید:
با همگان یکسان [[رفتار]] کن؛ چه آن‌گاه که گوشه چشم به آنان افکنی و چه آن‌گاه که خیره‌شان نگاه کنی تا [[زورمندان]] و بزرگان در تبعیض [[طمع]] نورزند و [[ناتوانان]] از [[عدالت]] تو [[نومید]] نشوند<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۶؛ شیخ طوسی، الامالی، ج۱، ص۳۰؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۱۱۹.</ref>. و برای تمام رعایای خویش، آن‌چه برای خود و خاندانت می‌خواهی، بخواه و آن‌چه را برای خود و خاندانت نمی‌پسندی، برای آنان نیز مپسند<ref>نهج البلاغه، نامه ۴۶.</ref>.
از [[زیباترین]] مظاهر رعایت [[برابری]] افراد در [[سیره اجتماعی امام علی]]{{ع}} را [[علی بن ابی رافع]] [[خزانه‌دار بیت المال]] از جانب [[امام]] تعریف می‌کند که نشان می‌دهد حضرت، [[آیین]] [[مساوات]] را به شدت در میان [[خانواده]] خویش و سایر افراد [[جامعه]]، رعایت می‌کرد و برای خود و فرزندانش هیچ [[حق]] و امتیازی در برابر دیگر افراد [[جامعه اسلامی]]، قائل نبود.
علی بن ابی رافع می‌گوید: من خزانه‌دار [[بیت‌المال]] و کاتب [[علی بن ابی طالب]] بودم. روزی دختر امام، کسی را نزد من فرستاد و گردنبندی عاریه گرفت تا در [[روز عید قربان]] از آن استفاده کند. وقتی [[امیرمؤمنان]] فهمید، مرا نزد خود خواست و با [[خشم]] و [[ناراحتی]] فرمود: آیا به [[مسلمانان]] [[خیانت]] می‌کنی؟ مبادا دوباره چنین کاری بکنی که [[مجازات]] خواهی شد. [[سوگند]] می‌خورم اگر دخترم گردنبند را بدون شرط [[امانت]] و ضمانت گرفته بود، دستش را به [[جرم]] [[دزدی]] قطع می‌کردم و او نخستین [[زن]] [[هاشمی]] بود که به این جرم دستش قطع می‌شد. چون این موضوع به گوش دختر علی{{ع}} رسید، به پدر گفت: ای امیرمؤمنان، من دختر شما و پاره تنتان هستم. چه کسی سزاوارتر از من به استفاده از آن گردنبند است؟ امیرمؤمنان، فرمود: دختر علی بن ابی طالب، [[هوای نفس]] تو را از راه حق خارج نسازد! آیا همه [[زنان]] [[مهاجر]] در این [[عید]]، چنین زینتی دارند؟<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۰۸؛ ورام بن ابی فراس، تنبیه الخواطر، ج۲، ص۴ - ۲؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۵۱.</ref>.
[[حضرت علی]]{{ع}} به این وسیله به همگان و حتی به [[فرزندان]] خود فهماند که هیچ کس حتی آنان حق ندارند برای خویش موقعیت و منزلتی [[برتر]] از دیگران در نظر بگیرند و از [[مقام]] و [[منصب]] پدر خود [[سوء استفاده]] کنند.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۴۸.</ref>.
===[[برابری]] در [[تقسیم بیت‌المال]]===
[[پیامبر]] پس از تأسیس [[بیت المال]]، برای تقسیم اموالی که از راه [[غنیمت]] و [[زکات]] و دیگر موارد به دستش می‌رسید، برای هیچ فردی از مسلمانان حقی و امتیازی بر دیگری قائل نمی‌شد و همگان از سفید و سیاه، [[عرب]] و [[عجم]]، [[فقیر]] و [[غنی]]، اشراف و غیر اشراف، از نظر او یکسان بودند و به همگان سهمی برابر می‌داد و این [[سیره]] تا [[زمان]] [[رحلت]] حضرت پابرجا بود تا اینکه [[پیامبر]] [[چشم]] از [[جهان]] فروبست و به سیره‌اش [[بی‌اعتنایی]] شد. در پی [[فتوحات]] [[سپاهیان اسلام]] در زمان [[خلافت عمر بن خطاب]] و گسترش سرزمین‌های زیر نگین [[خلافت]] و انباشته شدن [[بیت‌المال]] از غنیمت‌های به دست آمده، وی برای چگونگی [[تقسیم اموال]] بیت‌المال، با [[یاران]] خویش [[مشورت]] کرد و آنان به وی پیشنهاد دادند که به سبک [[نظام مالی]] [[ایران]] و [[روم]]، دفاتری تنظیم، و [[مردم]] را طبقه‌بندی کند و براساس و مبنای آن، سهمی برایشان در نظر بگیرد و به این ترتیب، [[مساوات]] [[مالی]] پیامبر از میان رفت. [[خلیفه]] در [[تقسیم بیت‌المال]]، با معیارهای طبقاتی، [[مهاجران]] را بر [[انصار]] و انصار را بر عرب و [[اعراب]] را بر [[موالی]] و [[زنان پیامبر]] را بر [[زنان]] [[مهاجر]] و انصار [[برتری]] داد و حتی زنان پیامبر را نیز طبقه‌بندی کرد و زنان عرب پیامبر را بر زنان [[غیر عرب]] او برتری داد. [[عمر]] قصد داشت اگر زنده بماند، دوباره مساوات مالی را برقرار سازد، اما چنین فرصتی نیافت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۳۰۴ - ۲۹۵؛ طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۶۱۸ - ۶۱۲؛ قاضی ابویوسف، کتاب الخراج، ص۴۶ - ۴۲، ۲۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۰۴.</ref>.
از این موضوع و اعتراف خلیفه به این امر، به خوبی استفاده می‌شود که او نخستین شخص در [[تاریخ اسلام]] است که [[نظام]] طبقاتی را برقرار کرد و میان افراد [[مسلمان]] تفاوت و تمایز پدید آورد. در دوران [[خلیفه سوم]]، [[عثمان بن عفان]]، این [[شکاف طبقاتی]] و امتیازبندی، بیش‌تر و عمیق‌تر و به انحراف‌های اساسی [[اقتصادی]] از [[سیره رسول خدا]]{{صل}} منجر شد و ثروت‌های بادآورده و انباشته شده، در دست [[نزدیکان]] [[عثمان]] که در جهت [[منافع]] وی گام بر می‌داشتند، متمرکز گردید. به تعبیر [[امام علی]]{{ع}} [[بیت‌المال]] به [[غارت]] رفت:
{{متن حدیث|إِلَى أَنْ قَامَ ثَالِثُ الْقَوْمِ نَافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَةَ الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ٣.</ref>؛ «تا اینکه سومین آنها به [[خلافت]] رسید. او که مثل حیوانی از بس خورده بود، پهلو برآورده، جولانگاه رسالتش در [[زندگی]]، رفت و آمد بین آخور و مزبلش بود و بستگان پدری‌اش ([[بنی‌امیه]]) به همکاری‌اش برخاستند. آنان چون شتر گرسنه‌ای که بهاران به علفزار [[هجوم]] آورد و با ولع عجیبی، گیاهان را ببلعد، برای غارت و خوردن بیت‌المال [[خدا]]، دست از آستین درآوردند!».
پست‌هایی از قبیل [[حکومت]] بر [[امپراتوری]] [[ایران]]، حکومت بر [[امپراتوری روم]] و حکومت بر [[مصر]]، دست بنی‌امیه و [[قوم]] و خویش‌های [[عثمان]] و [[اصحاب]] کبار افتاده بود. در این اوضاع و احوال، علی آمد و می‌خواست یکباره، این پست‌ها را از دست شخصیت‌هایی در این ۲۵ سال حکومت و خلافت [[خلفای سه‌گانه]] ریشه در اعماق داشتند و به نام [[دین]] و [[جهاد]] و [[شمشیر]] خدا همه را رام کرده و در قبضه خود درآورده بودند بگیرد<ref>شریعتی، علی، علی{{ع}} (مجموعه آثار ۲۶)، ص۱۴۷ و ۱۴۶.</ref>.
وقتی عمق [[فاجعه]] پس از [[پیامبر]] در [[جامعه اسلامی]] و ژرفای [[رشادت]] و [[از خود گذشتگی]] علی{{ع}} را می‌توانیم دریابیم که بدانیم بر اساس گزارش [[تاریخ]]، در مدت ۲۵ سال پس از [[رحلت پیامبر]]، عثمان و [[نزدیکان]] وی و برخی از [[صحابه پیامبر]]، [[مال]] و ثروتی [[باور]] نکردنی اندوختند. [[دارایی]] عثمان، پس از مرگش به [[شهادت]] تاریخ ۱۵۰ هزار دینار طلا، و یک میلیون درهم بود و [[ارزش]] [[املاک]] او در حنین و [[وادی‌القری]] و جز آن، صد هزار دینار و مقداری هم ارزش احشام و گوسفندان و شتران وی بود<ref>مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، ج۲، ص۳۳۲.</ref>.
علی{{ع}} در این حالت اعلام کرد که قصد دارد همه امور را به [[سیره پیامبر]] بازگرداند و [[اموال عمومی]] را حتی اگر به کابین [[زنان]] رفته باشد، به [[بیت‌المال]] بازگرداند و مانند [[پیامبر اسلام]]{{صل}}، آن را به طور مساوی بین [[مسلمانان]] تقسیم کند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۳۷ و ۳۶.  </ref>؛ سپس اعلام داشت که چون فردا شود، إن‌شاءالله نزد ما حاضر شوید تا [[مالی]] را میان شما تقسیم کنیم. هیچ کس از شما چه [[عرب]] و چه [[عجم]] از آمدن نزد ما خودداری نکند؛ چه نام وی در دفتر [[ارزاق]] باشد و چه نباشد. حتماً حاضر شوید و همین قدر که [[مسلمان]] و [[آزاد]] باشید، کافی است<ref>یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۹۴؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۱۵۲.</ref>.
او به [[عمار یاسر]]، [[عبیدالله بن ابی رافع]] و [[ابوهیثم تیهان]]، [[مأموریت]] داد تا اموالی که در بیت‌المال است بین مسلمانان تقسیم کنند و به آنان فرمود: «عادلانه بین آنان تقسیم کنید و کسی را بر دیگری [[برتری]] ندهید». آنان ابتدا مسلمانان حاضر را شمردند؛ سپس موجودی بیت‌المال را سنجیدند و معلوم شد که به هر نفر از مسلمانان حاضر، سه دینار می‌رسد؛ سپس آن را [[توزیع]] کردند. [[طلحه]] و [[زبیر]] که از این تقسیم و از چگونگی آن سخت شگفت‌زده شده بودند، زبان به [[اعتراض]] گشودند که [[عمر]] با ما چنین [[رفتار]] نمی‌کرد. آیا این نوع [[تقسیم بیت‌المال]]، نظر خود شما است یا دستور رفیقتان [علی]؟ آنها پاسخ دادند: دستور [[امیرمؤمنان]] است طلحه و زبیر نزد علی{{ع}} آمدند و و به شیوه تقسیم بیت‌المال اعتراض کردند و حتی چگونگی طبقه‌بندی و سهمیه‌بندی دوره عمر را یادآور شدند. حضرت از آنان پرسید: [[رسول خدا]]{{صل}}، در تقسیم بیت‌المال به شما چگونه رفتار می‌کرد و به شمار چقدر می‌داد؟ آنها [[سکوت]] کردند. حضرت خود پاسخ داد: «آیا [[پیامبر]] بیت‌المال را میان مسلمانان به [[مساوات]] تقسیم نمی‌کرد؟ گفتند: آری. حضرت فرمود: «آیا نزد شما [[سنت پیامبر]] سزاوارتر است [[پیروی]] شود یا [[سنت]] عمر؟ گفتند: [[سنت رسول خدا]]. [پس چون دیدند از این راه نمی‌توانند علی{{ع}} را قانع کنند، گفتند:] اما ما دارای سوابق درخشان و خدمات فراوان بوده، در راه [[اسلام]] [[سختی‌ها]] کشیده‌ایم و و از [[نزدیکان]] هستیم. حضرت از آنها پرسید: سابقه شما در اسلام بیش‌تر است یا من؟ گفتند: سابقه تو بیش‌تر است. حضرت فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! من و کارگری که برایم کار می‌کند در سهمی که از [[بیت‌المال]] می‌گیریم یکسان هستیم<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، ج۲، ص۱۱۱ و ۱۱۰؛ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۹۱ و ۹۰.</ref>.
[[امام]] در خطبه‌ای دیگر، همگان را از موضع و عملکرد خویش درباره [[تقسیم اموال]] بیت‌المال، [[آگاه]] ساخت و فرمود: تمام دفاتر [[حقوق]] و [[عطایا]] را که [[عمر]] رایج کرده و بر ملاک‌ها و معیارهای طبقاتی [[استوار]] شده بود، از میان خواهم برد<ref>ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۸، ص۶۱ و ۶۰.</ref>.
در پاسخ [[اعتراض]] [[طلحه]] و [[زبیر]] درباره چگونگی [[تقسیم مساوی]] بیت‌المال فرمود: آن‌چه به من [[تذکر]] داده‌اید، در این که چرا میان شما و سایر [[مسلمانان]]، به [[تساوی]] [[رفتار]] کرده‌ام؛ این حکمی نبوده که به [[رأی]] خود صادر کرده و طبق خواسته دلم انجام داده باشم؛ بلکه شما و من می‌دانیم این همان دستورالعملی است که [[پیامبر]] آورده و بر اساس آن عمل کرده است<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۵.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۴۸.</ref>.
===[[برابری در برابر قانون]] و [[قضا]]===
[[امام علی]]{{ع}} نه تنها همه [[مردم]] را از نظر طبقاتی، [[حقوقی]] و [[اقتصادی]]، برابر می‌دانست، بلکه در [[سیره اجتماعی]] او، همگان در برابر [[قانون]] و [[دادگاه]] [[اسلامی]] نیز برابر بودند؛ چنان‌که برای هیچ‌کس، گریزی از قانون و [[محکمه]] [[عدل]] اسلامی وجود نداشت و کسی نمی‌توانست [[قانون الهی]] را تعطیل یا خود را فوق قانون قضای اسلامی معرفی کند. همه مسلمانان از [[خلیفه]] آنان گرفته تا افراد عادی، باید در برابر قانون یکسان باشند.
نمونه‌هایی از رعایت [[تساوی در برابر قانون]] برای همگان در [[زندگی]] حضرت فراوان است که به دو مورد اشاره می‌شود:
روزی فردی [[یهودی]]، بر ضد علی{{ع}} [[اقامه دعوا]] کرد و کار به [[محکمه]] کشید و [[عمر بن خطاب]]، [[علی بن ابی طالب]] را برای [[اقامه دلیل]] به محکمه [[دعوت]] کرد و در آنجا علی{{ع}} را با [[کنیه]] [[ابوالحسن]] خواند. حضرت از این طرز بیان و خطاب رنگش متغیر شد. پس از پایان محکمه، [[خلیفه]] به علی گفت: گویا از اینکه با یک یهودی در محکمه حاضر شدی تا اقامه دلیل کنی، ناراحت شدی. حضرت فرمود: {{متن حدیث|كلا إنما سائني إنك كنيتني و لم تساو بيني و بين خصمي! و المسلم و اليهودي أمام الحق سواء}}<ref>شریف قرشی، باقر، النظام السیاسی فی الاسلام، ص۲۱۰.</ref>؛ «هرگز، [[ناراحتی]] من از این جهت بود که مرا با کنیه یادکردی [و مرا بر او ترجیح دادی] و میان من و مدعی [[مساوات]] را رعایت نکردی؛ حال آن‌که در پیشگاه [[حق]] و [[عدالت]]، و از نظر [[قانون]]، [[مسلمان]] و یهودی یکسانند.
روزی [[زره]] حضرت گم شد، و به گفته [[شعبی]]، حضرت زره خویش را در دست مردی [[نصرانی]] دید. او را برای اقامه دعوا نزد [[شریح قاضی]] برد. وقتی به محکمه رسیدند، [[شریح]] قصد داشت به [[احترام]] حضرت از جای برخیزد؛ اما [[امام]] به او اشاره کرد که در جای خود بنشین و خود در کنار شریح نشست و به شریح گفت: ای شریح، اگر طرف دعوای من مسلمان بود، حتماً در کنار او می‌نشستم؛ اما وی نصرانی است و از [[پیامبر]] شنیدم که هرگاه شما و نصرانی در یک مسیر قرار گرفتید، به صورتی که به آنان [[ستم]] نشود، بر آنها سخت بگیرید و کوچکشان بشمارید؛ همان طور که [[خداوند]] آنان را کوچک شمرده است؛ پس فرمود: این زره من است که نه آن را فروخته‌ام و نه به کسی بخشیده‌ام. شریح به نصرانی گفت: [[امیر مؤمنان]] چه می‌گوید؟ نصرانی گفت: این زره از آن خود من است؛ ولی [[امیرمؤمنان]] را نیز [[دروغ‌گو]] نمی‌دانم. شریح به علی{{ع}} گفت: ای [[امیرمؤمنان]]، آیا برای ادعای خویش دلیل و شاهدی داری؟ حضرت فرمود: نه. پس [[شریح]] به نفع [[نصرانی]] [[حکم]] کرد. پس از پایان [[داوری]]، نصرانی و علی{{ع}} از [[محکمه]] بیرون آمدند و نصرانی به آهستگی اندکی از محکمه دور شد؛ ولی بازگشت و گفت: من [[شهادت]] می‌دهم که این نوع داوری، از [[احکام]] [[پیامبران]] است که امیرمؤمنان همراه من نزد [[قاضی]] در محکمه حاضر شود و قاضی بر ضد او حکم صادر کند؛ پس [[شهادتین]] را بر زبان جاری کرد و [[مسلمان]] شد و گفت: ای امیرمؤمنان، به [[خدا]] [[سوگند]]! این [[زره]] از آن تو است و من آن را هنگامی که وقتی به [[جنگ صفین]] می‌رفتی و از روی شترت به [[زمین]] افتاد، برداشتم. حضرت به او فرمود: چون مسلمان شدی، زره را به تو بخشیدم<ref>ثقفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۱۲۵ و ۱۲۴؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۴۸۷؛ وکیع، محمد بن خلف، اخبار القضاة، ج۲، ص۲۰۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایه، ج۸، ص۵؛ سیوطی، جلال الدین، تاریخ الخلفاء، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[علی رفیعی|رفیعی، علی]]، [[سیره امام علی (مقاله)| مقاله «سیره امام علی»]]، [[دانشنامه امام علی ج۱۰ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۱۰]] ص ۱۴۸.</ref>.


== پرسش مستقیم ==
== پرسش مستقیم ==
۷۳٬۳۴۳

ویرایش