ضرورت دین: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = دین | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==ضرورت و دوام نیازمندی به دین== بیشک، دین در طول تاریخ به منزله نهاد پرقدرت اجتماعی در جوامع بشری کارکردهای ویژهای داشته است و از این رهگذر، برکات و...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
==[[ضرورت]] و دوام [[نیازمندی]] به [[دین]]== | ==[[ضرورت]] و دوام [[نیازمندی]] به [[دین]]== | ||
بیشک، دین در طول [[تاریخ]] به منزله نهاد پرقدرت [[اجتماعی]] در [[جوامع بشری]] کارکردهای ویژهای داشته است و از این رهگذر، [[برکات]] و ثمرات بسیاری برای [[بشر]] همراه آورده است، اما در بحث حاضر با تفکیک میان این فواید و آثار به امور ضروری و غیر ضروری، عمدتاً در صدد تبیین وجه [[ضروری دین]] برای جوامع بشری هستیم. | بیشک، دین در طول [[تاریخ]] به منزله نهاد پرقدرت [[اجتماعی]] در [[جوامع بشری]] کارکردهای ویژهای داشته است و از این رهگذر، [[برکات]] و ثمرات بسیاری برای [[بشر]] همراه آورده است، اما در بحث حاضر با تفکیک میان این فواید و آثار به امور ضروری و غیر ضروری، عمدتاً در صدد تبیین وجه [[ضروری دین]] برای جوامع بشری هستیم. | ||
میخواهیم بدانیم بر مبنای چه [[ضرورت عقلی]]، [[باور]] به [[پیامبران]] شکل گرفته است و بر چه اساسی [[لزوم]] [[ادیان آسمانی]] برای [[زندگی]] بشر [[اثبات]] میشود؟<ref>روشن است که استمرار و دوام این ضرورت به استمرار و دوام پیامبری و دین میانجامد و با فرض موقتی و مقطعی بودن ضرورت ارسال انبیا و نیاز به دین، به موقتی بودن نبوت و به تبع آن دینداری میتوان حکم کرد. از آنجا که عموم معتقدان به ادیان آسمانی در عین باور به پایان پیامبری، بر ضرورت استمرار دین تأکید میورزند، لازم است به رغم رابطه پیامبری و دین، به تفکیک ضرورت دینداری از ضرورت ارسال انبیا حکم کنیم، کما اینکه اندیشمندان مسلمان در مباحث کلامی نیز گرچه به این تفکیک تصریح نکردهاند، اما عملاً آن را رعایت کردهاند؛ به این ترتیب که در بحث اثبات نبوت چون عمدتاً به دنبال اثبات ضرورت دینداری و لزوم پذیرش دین از انبیای الهی بودهاند، پیش از همه بر نیاز ضروری بشر به دین آسمانی تکیه نموده، عموم ادله خود را بر این اساس اقامه داشتهاند؛ لذا به تبیین دایمی بودن این ضرورت پرداختهاند، در حالی که در بحث خاتمیت، حساب نبوت و دین را از یکدیگر جدا نموده، وجود انبیا را تنها تا پایان ابلاغ کامل وحی آسمانی و رساندن دین کامل به دست بشر ضروری دانستهاند؛ لذا حکم به موقتی بودن این ضرورت داده و اتمام ابلاغ را، اتمام نبوت تقلی کردهاند.</ref>.<ref>[[عباس جوارشکیان| | میخواهیم بدانیم بر مبنای چه [[ضرورت عقلی]]، [[باور]] به [[پیامبران]] شکل گرفته است و بر چه اساسی [[لزوم]] [[ادیان آسمانی]] برای [[زندگی]] بشر [[اثبات]] میشود؟<ref>روشن است که استمرار و دوام این ضرورت به استمرار و دوام پیامبری و دین میانجامد و با فرض موقتی و مقطعی بودن ضرورت ارسال انبیا و نیاز به دین، به موقتی بودن نبوت و به تبع آن دینداری میتوان حکم کرد. از آنجا که عموم معتقدان به ادیان آسمانی در عین باور به پایان پیامبری، بر ضرورت استمرار دین تأکید میورزند، لازم است به رغم رابطه پیامبری و دین، به تفکیک ضرورت دینداری از ضرورت ارسال انبیا حکم کنیم، کما اینکه اندیشمندان مسلمان در مباحث کلامی نیز گرچه به این تفکیک تصریح نکردهاند، اما عملاً آن را رعایت کردهاند؛ به این ترتیب که در بحث اثبات نبوت چون عمدتاً به دنبال اثبات ضرورت دینداری و لزوم پذیرش دین از انبیای الهی بودهاند، پیش از همه بر نیاز ضروری بشر به دین آسمانی تکیه نموده، عموم ادله خود را بر این اساس اقامه داشتهاند؛ لذا به تبیین دایمی بودن این ضرورت پرداختهاند، در حالی که در بحث خاتمیت، حساب نبوت و دین را از یکدیگر جدا نموده، وجود انبیا را تنها تا پایان ابلاغ کامل وحی آسمانی و رساندن دین کامل به دست بشر ضروری دانستهاند؛ لذا حکم به موقتی بودن این ضرورت داده و اتمام ابلاغ را، اتمام نبوت تقلی کردهاند.</ref>.<ref>[[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۲۹.</ref>. | ||
==[[ادله]] اثبات ضرورت دین== | ==[[ادله]] اثبات ضرورت دین== | ||
===چگونگی [[نیاز انسان]] به دین از منظر ادله [[کلامی]] و [[فلسفی]] [[نبوت]]=== | ===چگونگی [[نیاز انسان]] به دین از منظر ادله [[کلامی]] و [[فلسفی]] [[نبوت]]=== | ||
[[ادله]] [[اثبات]] [[ضرورت]] [[دین آسمانی]] و در نتیجه، ضرورت ارسال [[انبیا]] را از حیث مبانی نظری بحث میتوان به دو گروه تقسیم کرد: دسته اول، ادله [[متکلمان]] و دسته دوم، ادله [[حکما]] و [[فلاسفه]]. | [[ادله]] [[اثبات]] [[ضرورت]] [[دین آسمانی]] و در نتیجه، ضرورت ارسال [[انبیا]] را از حیث مبانی نظری بحث میتوان به دو گروه تقسیم کرد: دسته اول، ادله [[متکلمان]] و دسته دوم، ادله [[حکما]] و [[فلاسفه]]. | ||
دلیل متکلمان مبتنی بر قاعده «[[لطف]]» است و فلاسفه از [[برهان]] «[[حکمت الهی]]» و گاه «فیاضیت» [[خداوند متعال]] سخن میگویند. در [[استدلال]] متکلمان از [[حسن و قبح عقلی]] استفاده میشود و در استدلال فلاسفه از [[ضرورت عقلی]] و منطقی. در اینجا میکوشیم هر یک از این دو نوع برهان را تا آنجا که با موضوع این نوشتار همسوست، بررسی کنیم.<ref>[[عباس جوارشکیان| | دلیل متکلمان مبتنی بر قاعده «[[لطف]]» است و فلاسفه از [[برهان]] «[[حکمت الهی]]» و گاه «فیاضیت» [[خداوند متعال]] سخن میگویند. در [[استدلال]] متکلمان از [[حسن و قبح عقلی]] استفاده میشود و در استدلال فلاسفه از [[ضرورت عقلی]] و منطقی. در اینجا میکوشیم هر یک از این دو نوع برهان را تا آنجا که با موضوع این نوشتار همسوست، بررسی کنیم.<ref>[[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۳۰.</ref>. | ||
===دلیل متکلمان=== | ===دلیل متکلمان=== | ||
خط ۳۷: | خط ۳۶: | ||
از آنجا که شناخت [[خداوند متعال]] و [[آگاهی]] از فرمانهای او و چگونگی [[شکرگزاری]] و عبادت پروردگار، به [[طور]] تفصیلی، برای انسان مقدور نیست و [[عقل]] او نمیتواند بدون یاری [[انبیا]] و [[فرستادگان الهی]]، به جزئیات و دقایق و جوانب هر یک از اینها به نحو مشروح و روشن و خالی از هر نوع [[اجمال]] و ابهام و کلیت - آگاهی یابد و بدان عمل کند؛ لذا برای تحقق این نوع [[احکام عقلی]] (تکالیف عقلی)، بودن [[احکام]] تفصیلی شرعی مفید و راهگشا و تسهیل کننده است. | از آنجا که شناخت [[خداوند متعال]] و [[آگاهی]] از فرمانهای او و چگونگی [[شکرگزاری]] و عبادت پروردگار، به [[طور]] تفصیلی، برای انسان مقدور نیست و [[عقل]] او نمیتواند بدون یاری [[انبیا]] و [[فرستادگان الهی]]، به جزئیات و دقایق و جوانب هر یک از اینها به نحو مشروح و روشن و خالی از هر نوع [[اجمال]] و ابهام و کلیت - آگاهی یابد و بدان عمل کند؛ لذا برای تحقق این نوع [[احکام عقلی]] (تکالیف عقلی)، بودن [[احکام]] تفصیلی شرعی مفید و راهگشا و تسهیل کننده است. | ||
نکته دقیق و مهم و درخور توجه این که آیا میتوان ادعای [[لزوم]] و [[ضرورت]] کرد؟ به بیان دیگر، آیا میتوان گفت که بدون [[تعالیم]] [[شرعی]]، تحقق [[تکالیف عقلی]] امکانپذیر نیست؟ به نظر میرسد بر اساس تعریف ارائه شده از [[لطف]]، فرض ضرورت و [[وجوب]]، ملازم با دخالت در تمکن و [[قدرت]] است، در حالی که بیان شد لطف نباید دخالت در قدرت و تمکن فرد بر انجام یا ترک فعل داشته باشد. اهمیت این نکته در [[اثبات]] مقدمه دوم [[استدلال]] اصلی [[نبوت]] که [[وجوب لطف]] را بر [[خداوند]] اثبات میکند، بیشتر آشکار میشود.<ref>[[عباس جوارشکیان| | نکته دقیق و مهم و درخور توجه این که آیا میتوان ادعای [[لزوم]] و [[ضرورت]] کرد؟ به بیان دیگر، آیا میتوان گفت که بدون [[تعالیم]] [[شرعی]]، تحقق [[تکالیف عقلی]] امکانپذیر نیست؟ به نظر میرسد بر اساس تعریف ارائه شده از [[لطف]]، فرض ضرورت و [[وجوب]]، ملازم با دخالت در تمکن و [[قدرت]] است، در حالی که بیان شد لطف نباید دخالت در قدرت و تمکن فرد بر انجام یا ترک فعل داشته باشد. اهمیت این نکته در [[اثبات]] مقدمه دوم [[استدلال]] اصلی [[نبوت]] که [[وجوب لطف]] را بر [[خداوند]] اثبات میکند، بیشتر آشکار میشود.<ref>[[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۳۱.</ref>. | ||
====اثبات و تبیین مقدمه دوم ([[وجوب لطف بر خداوند]])==== | ====اثبات و تبیین مقدمه دوم ([[وجوب لطف بر خداوند]])==== | ||
خط ۵۲: | خط ۵۱: | ||
از حیث نظر، آنچه نخست به [[ذهن]] خطور میکند، این است که بدون دسترسی به [[شناخت]] تفصیلی [[خداوند]] برای عمل به طاعت و [[پرهیز]] از [[معصیت]] و [[انجام وظیفه]] [[بندگی]]، همان شناخت اجمالی خداوند کفایت مینماید و بشر بر پایه استعدادهای [[عقلی]] خود و [[استمداد]] از اصول مسلم عقلی میتواند به چنین [[شناختی]] نایل آید؛ لذا شاید از این حیث نتوان چندان ضرورتی برای دسترسی به [[معارف وحیانی]] اثبات نمود، اما از آنجا که پشتوانه هر عملی، شناخت و [[معرفت]] انسان به آن عمل است و از مقدمات ضروری عمل مختارانه، [[علم]] و [[آگاهی]] است، میتوان گفت که نوع شناخت ما از خداوند تأثیر مستقیم در نوع عمل ما دارد. این [[طور]] نیست که با هر توصیفی از خداوند و با هر باوری از صفات و [[افعال]] و آثار [[الهی]]، بتوان هرگونه عملی را عرضه داشت. خدای جبار و [[قهار]] گونهای از عمل را اقتضا میکند و خدای [[رحیم]] و [[ودود]] گونهای دیگر، خدای نزدیک و حاضر و ناظر نحوهای از [[زندگی]] را رقم میزند و خدای دور و حاشیه نشین و بیخبر از احوال [[بندگان]]، گونهای دیگر از زندگی را. | از حیث نظر، آنچه نخست به [[ذهن]] خطور میکند، این است که بدون دسترسی به [[شناخت]] تفصیلی [[خداوند]] برای عمل به طاعت و [[پرهیز]] از [[معصیت]] و [[انجام وظیفه]] [[بندگی]]، همان شناخت اجمالی خداوند کفایت مینماید و بشر بر پایه استعدادهای [[عقلی]] خود و [[استمداد]] از اصول مسلم عقلی میتواند به چنین [[شناختی]] نایل آید؛ لذا شاید از این حیث نتوان چندان ضرورتی برای دسترسی به [[معارف وحیانی]] اثبات نمود، اما از آنجا که پشتوانه هر عملی، شناخت و [[معرفت]] انسان به آن عمل است و از مقدمات ضروری عمل مختارانه، [[علم]] و [[آگاهی]] است، میتوان گفت که نوع شناخت ما از خداوند تأثیر مستقیم در نوع عمل ما دارد. این [[طور]] نیست که با هر توصیفی از خداوند و با هر باوری از صفات و [[افعال]] و آثار [[الهی]]، بتوان هرگونه عملی را عرضه داشت. خدای جبار و [[قهار]] گونهای از عمل را اقتضا میکند و خدای [[رحیم]] و [[ودود]] گونهای دیگر، خدای نزدیک و حاضر و ناظر نحوهای از [[زندگی]] را رقم میزند و خدای دور و حاشیه نشین و بیخبر از احوال [[بندگان]]، گونهای دیگر از زندگی را. | ||
بنابراین، به [[درستی]] میتوان مدعی شد که دامنه طاعت و معصیت و انواع و مراتب و مراحل آن، کاملاً به [[شناختی]] بستگی دارد که از [[خداوند]] در | بنابراین، به [[درستی]] میتوان مدعی شد که دامنه طاعت و معصیت و انواع و مراتب و مراحل آن، کاملاً به [[شناختی]] بستگی دارد که از [[خداوند]] در مقام [[مرجع]] و مبدأ [[فرمان]] و [[امر و نهی]] داریم. پیوند وثیق و عمیق میان [[معرفت]] و [[ایمان]] و عمل، [[موفقیت]] در عمل را مرهون و موکول به شدت در نظر میسازد. از این رو نیاز [[بشر]] به [[شناخت]] تفصیلی هر چه بیشتر خداوند، نیازی ضروری است که به [[طور]] مسلم مراتبی از آن در توان او نیست؛ به بیان دیگر، نیل به مراتب عالی [[طاعت]] و [[بندگی]] و [[شکرگزاری]] [[حضرت حق]]، به مراتب عالی ایمان وابسته است و مراتب عالی ایمان، در گرو مراتب عالی [[معرفت حق]] است که فقط از راه [[ادیان الهی]] برای بشر به دست میآید. | ||
بدیهی است، با توجه به لایتناهی بودن حضرت حق و عدم محدودیت [[معرفت خداوند]]، نمیتوان برای ایمان و معرفت و بندگی [[حقیقی]] حدی قایل شد. به ویژه که معانی عالیه و لطایف و دقایق [[معارف وحیانی]] پا به پای [[رشد]] و تعالی [[فکری]] و [[توسعه]] [[فهم]] بشر بر [[عقول]] و [[ادراک]] بشری گشوده میشوند و مراحل عالی [[معرفت دینی]] با مراحل عالی معرفت بشری ارتباطی نزدیک دارند. از این رو نمیتوان چارچوب و حدی برای [[نیاز بشر به دین]] از حیث معرفت خداوند قائل شد، مگر اینکه بندگی خداوند و طاعت و شکرگزاری را محدود و پایانپذیر بدانیم. | بدیهی است، با توجه به لایتناهی بودن حضرت حق و عدم محدودیت [[معرفت خداوند]]، نمیتوان برای ایمان و معرفت و بندگی [[حقیقی]] حدی قایل شد. به ویژه که معانی عالیه و لطایف و دقایق [[معارف وحیانی]] پا به پای [[رشد]] و تعالی [[فکری]] و [[توسعه]] [[فهم]] بشر بر [[عقول]] و [[ادراک]] بشری گشوده میشوند و مراحل عالی [[معرفت دینی]] با مراحل عالی معرفت بشری ارتباطی نزدیک دارند. از این رو نمیتوان چارچوب و حدی برای [[نیاز بشر به دین]] از حیث معرفت خداوند قائل شد، مگر اینکه بندگی خداوند و طاعت و شکرگزاری را محدود و پایانپذیر بدانیم. | ||
خط ۶۶: | خط ۶۵: | ||
پس [[استدلال]] [[متکلمان]] در [[اثبات ضرورت نبوت]] نه تنها [[لزوم]] استمرار [[دیانت]] را [[اثبات]] میکند، بلکه استمرار نیاز به [[نبی]] را نیز به اثبات میرساند و از این نظر، [[معتقدان]] به [[ادیان]] را با چالش [[خاتمیت]] روبهرو میسازد<ref>گفتنی است با تبیینی که از [[برهان]] متکلمان در اینجا ارائه شد، به نظر میرسد این استدلال چندان تفاوتی با استدلال [[حکما]] - حداقل از حیث کبرای [[قیاس]] اصلی - نداشته باشد؛ زیرا بنا بر توضیحاتی که ارائه شد، [[ضرورت]] و [[وجوب لطف]] در صورتی اثبات میشود که [[بشر]] را [[ناتوان]] از انجام [[تکالیف عقلی]] خود بدانیم؛ زیرا تنها در این صورت است که [[خداوند]] با عدم [[لطف]]، [[نقض غرض]] کند. حتی اگر [[انسان]] بتواند با [[سختی]] به تکالیف عقلی خود عمل کند، نقض غرض نشده است. | پس [[استدلال]] [[متکلمان]] در [[اثبات ضرورت نبوت]] نه تنها [[لزوم]] استمرار [[دیانت]] را [[اثبات]] میکند، بلکه استمرار نیاز به [[نبی]] را نیز به اثبات میرساند و از این نظر، [[معتقدان]] به [[ادیان]] را با چالش [[خاتمیت]] روبهرو میسازد<ref>گفتنی است با تبیینی که از [[برهان]] متکلمان در اینجا ارائه شد، به نظر میرسد این استدلال چندان تفاوتی با استدلال [[حکما]] - حداقل از حیث کبرای [[قیاس]] اصلی - نداشته باشد؛ زیرا بنا بر توضیحاتی که ارائه شد، [[ضرورت]] و [[وجوب لطف]] در صورتی اثبات میشود که [[بشر]] را [[ناتوان]] از انجام [[تکالیف عقلی]] خود بدانیم؛ زیرا تنها در این صورت است که [[خداوند]] با عدم [[لطف]]، [[نقض غرض]] کند. حتی اگر [[انسان]] بتواند با [[سختی]] به تکالیف عقلی خود عمل کند، نقض غرض نشده است. | ||
پس فرض نقض غرض، ملازم با فرض عجز و [[ناتوانی]] انسان در تحقق تکالیف عقلی خود است و لزوم لطف برای لزوم نیل به غرض در [[افعال الهی]] است. بر این اساس، [[قاعده لطف]] محتوا و مبنایی جز «تحقق غرض و ضرورت آن» در افعال الهی ندارد و از این نظر تنها تفاوتی که میان [[فیلسوف]] و [[متکلم]] میماند، این است که یکی (فیلسوف)، این ضرورت را اقتضای [[حکیم]] بودن خداوند میداند و به صفت [[حکمت]] استناد میکند و دیگری، (متکلم) این ضرورت را اقتضای حسن بودن [[فعل خداوند]] تلقی میکند و به لزوم عدم سرایت [[قبح]] به [[افعال]] [[متوسل]] میشود. [[حال]] اگر از متکلم بپرسیم: چرا نقض غرض از خداوند [[قبیح]] است؟ پاسخی جز این ندارد که [[خداوند حکیم]] است و نقض غرض از حکیم قبیح است! | پس فرض نقض غرض، ملازم با فرض عجز و [[ناتوانی]] انسان در تحقق تکالیف عقلی خود است و لزوم لطف برای لزوم نیل به غرض در [[افعال الهی]] است. بر این اساس، [[قاعده لطف]] محتوا و مبنایی جز «تحقق غرض و ضرورت آن» در افعال الهی ندارد و از این نظر تنها تفاوتی که میان [[فیلسوف]] و [[متکلم]] میماند، این است که یکی (فیلسوف)، این ضرورت را اقتضای [[حکیم]] بودن خداوند میداند و به صفت [[حکمت]] استناد میکند و دیگری، (متکلم) این ضرورت را اقتضای حسن بودن [[فعل خداوند]] تلقی میکند و به لزوم عدم سرایت [[قبح]] به [[افعال]] [[متوسل]] میشود. [[حال]] اگر از متکلم بپرسیم: چرا نقض غرض از خداوند [[قبیح]] است؟ پاسخی جز این ندارد که [[خداوند حکیم]] است و نقض غرض از حکیم قبیح است! | ||
ملاحظه میشود که نهایت سخن متکلم همان سخن حکیم است، با این تفاوت که او به وسایط غیر لازمی، چون: [[حسن و قبح عقلی]] نیز متوسل شده است که به [[سهولت]] میتوان از آنها در استدلال [[چشمپوشی]] کرد و استدلالی پیراستهتر ارائه نمود که همان استدلال حکما بر پایه [[حکمت الهی]] است و فقط تفاوت در صغرای [[قیاس]] وجود دارد. البته باید توجه داشت که اگر از [[حکیم]] سؤال شود: چرا [[نقض غرض]] از حکیم جایز نیست؟ او [[استدلال]] میکند که از حکیم، مطلق صدور نقض غرض امکانپذیر نیست، در حالی که وقتی از [[متکلم]] سؤال شود: چرا نقض غرض از حکیم [[قبیح]] است؟ [[تبیین عقلی]] و استدلال خاصی ارائه نمیدهد و صرفاً به حیث مشهور بودن و مقبول بودن این [[حکم]] تکیه مینماید.</ref>.<ref>[[عباس جوارشکیان| | ملاحظه میشود که نهایت سخن متکلم همان سخن حکیم است، با این تفاوت که او به وسایط غیر لازمی، چون: [[حسن و قبح عقلی]] نیز متوسل شده است که به [[سهولت]] میتوان از آنها در استدلال [[چشمپوشی]] کرد و استدلالی پیراستهتر ارائه نمود که همان استدلال حکما بر پایه [[حکمت الهی]] است و فقط تفاوت در صغرای [[قیاس]] وجود دارد. البته باید توجه داشت که اگر از [[حکیم]] سؤال شود: چرا [[نقض غرض]] از حکیم جایز نیست؟ او [[استدلال]] میکند که از حکیم، مطلق صدور نقض غرض امکانپذیر نیست، در حالی که وقتی از [[متکلم]] سؤال شود: چرا نقض غرض از حکیم [[قبیح]] است؟ [[تبیین عقلی]] و استدلال خاصی ارائه نمیدهد و صرفاً به حیث مشهور بودن و مقبول بودن این [[حکم]] تکیه مینماید.</ref>.<ref>[[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۳۲.</ref>. | ||
===[[ادله]] [[حکما]]=== | ===[[ادله]] [[حکما]]=== | ||
خط ۷۴: | خط ۷۳: | ||
# نیل به [[سعادت]] ([[حال]] یا [[سعادت دنیوی]] یا [[سعادت اخروی]] بنا بر [[باور]] به [[جهان]] پس از [[مرگ]])؛ | # نیل به [[سعادت]] ([[حال]] یا [[سعادت دنیوی]] یا [[سعادت اخروی]] بنا بر [[باور]] به [[جهان]] پس از [[مرگ]])؛ | ||
# نیل به [[تکامل]] (تکامل به معنای [[شکوفایی استعدادها]] و قوای درونی انسان)؛ | # نیل به [[تکامل]] (تکامل به معنای [[شکوفایی استعدادها]] و قوای درونی انسان)؛ | ||
# [[تربیت]] و تعالی [[روحی]] و [[معنوی]] [[انسان]] تا مرتبه «خلیفة [[الهی]]» یا [[تقرب به خداوند متعال]].<ref>[[عباس جوارشکیان| | # [[تربیت]] و تعالی [[روحی]] و [[معنوی]] [[انسان]] تا مرتبه «خلیفة [[الهی]]» یا [[تقرب به خداوند متعال]].<ref>[[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۳۸.</ref>. | ||
====[[استدلال]] نخست: بقای نوع [[بشر]]==== | ====[[استدلال]] نخست: بقای نوع [[بشر]]==== | ||
خط ۱۰۹: | خط ۱۰۸: | ||
بدیهی است که چنین دانش و آگاهی گسترده و عمیق و دقیق از [[سرشت انسان]] و جمیع مقتضیات روحی و روانی او، مصالح کلی جامعه بشری، مصالح فردی و آحاد انسانها و چگونگی ارتباط آن مصالح با موقعیتهای ویژه و موارد و مصادیق خاص و کاملاً جزئی، آن هم در تمامی عرصههای عملی و شئون زندگی [[انسان]]، نه تنها تاکنون برای بشر حاصل نیامده است، بلکه در افق فهم و دانش جزئی نگر و [[تجربه]] محور و محصور و [[مقید]] به [[زمان]] و مکان نسبی و تاریخمند و تدریجیالحصول او قرار نمیگیرد. | بدیهی است که چنین دانش و آگاهی گسترده و عمیق و دقیق از [[سرشت انسان]] و جمیع مقتضیات روحی و روانی او، مصالح کلی جامعه بشری، مصالح فردی و آحاد انسانها و چگونگی ارتباط آن مصالح با موقعیتهای ویژه و موارد و مصادیق خاص و کاملاً جزئی، آن هم در تمامی عرصههای عملی و شئون زندگی [[انسان]]، نه تنها تاکنون برای بشر حاصل نیامده است، بلکه در افق فهم و دانش جزئی نگر و [[تجربه]] محور و محصور و [[مقید]] به [[زمان]] و مکان نسبی و تاریخمند و تدریجیالحصول او قرار نمیگیرد. | ||
دسترسی به چنان دانشی فقط برای کسی میسور است که در افقی [[برتر]] و بالاتر از [[فهم]] بشری از احاطه و اشراف [[علمی]] کامل درباره مافیالضمیر [[انسان]] و ساختار وجودی و [[سازمان]] هستی و [[حیات]] فردی و [[اجتماعی]] او برخوردار باشد و [[شایستگی]] و توان ارائه [[قوانین]] عادله برای [[زندگی]] [[بشر]] را داشته باشد. بدیهی است که به پشتوانه [[التزام]] به چنین قوانینی است که استمرار حیات فردی و اجتماعی انسان ضمانت مییابد و [[غایت]] [[خلقت انسان]] هرچه باشد، میتواند محقق گردد.<ref>[[عباس جوارشکیان| | دسترسی به چنان دانشی فقط برای کسی میسور است که در افقی [[برتر]] و بالاتر از [[فهم]] بشری از احاطه و اشراف [[علمی]] کامل درباره مافیالضمیر [[انسان]] و ساختار وجودی و [[سازمان]] هستی و [[حیات]] فردی و [[اجتماعی]] او برخوردار باشد و [[شایستگی]] و توان ارائه [[قوانین]] عادله برای [[زندگی]] [[بشر]] را داشته باشد. بدیهی است که به پشتوانه [[التزام]] به چنین قوانینی است که استمرار حیات فردی و اجتماعی انسان ضمانت مییابد و [[غایت]] [[خلقت انسان]] هرچه باشد، میتواند محقق گردد.<ref>[[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۳۹.</ref>. | ||
====[[استدلال]] دوم: نیل به [[سعادت]]==== | ====[[استدلال]] دوم: نیل به [[سعادت]]==== | ||
خط ۱۲۹: | خط ۱۲۸: | ||
اندیشههای سترگ نوابغ بشری در کشاکش آرا و مکتبها و فلسفههای مختلف، هر [[روز]] تصویری از انسان و [[جامعه انسانی]] عرضه میکنند که با تصویر پیشین تفاوت چشمگیری دارد، به طوری که [[انسانشناسی]] معاصر درگیرودار نظریهپردازیهای [[روانشناختی]] و [[جامعهشناختی]] و [[فلسفی]] متنوع، سیمای روشن و قابل اطمینانی از [[انسان]] ارائه نمیکند. | اندیشههای سترگ نوابغ بشری در کشاکش آرا و مکتبها و فلسفههای مختلف، هر [[روز]] تصویری از انسان و [[جامعه انسانی]] عرضه میکنند که با تصویر پیشین تفاوت چشمگیری دارد، به طوری که [[انسانشناسی]] معاصر درگیرودار نظریهپردازیهای [[روانشناختی]] و [[جامعهشناختی]] و [[فلسفی]] متنوع، سیمای روشن و قابل اطمینانی از [[انسان]] ارائه نمیکند. | ||
صرف نظر از لوازم عملی و شرایط لازم برای بهکارگیری شناختهای یادشده - حداقل تا زمانی که چنین شناختهایی برای انسان حاصل نیامده است - به [[طور]] قطع میتوان گفت که [[بشر]] روی [[سعادت]] به خود ندیده و نخواهد توانست به [[غایت خلقت]] خویش نایل گردد. بدیهی است، به فرض که در افقی بسیار دور، روزی را بتوان تصور کرد که این [[حیرت]] و سردرگمی و ابهام و [[ناآگاهی]] به [[علم]] بینجامد، اما تا آن [[روز]] [[تکلیف]] میلیاردها [[انسانی]] که در این عالم خاکی [[زندگی]] کرده و به سعادت نرسیدهاند چیست؟ آیا این نقض آشکاری به [[حکمت الهی]] نیست؟! [[باور]] به [[حکیم]] بودن [[خداوند]] جای هیچگونه تردیدی در خصوص [[لزوم]] و [[ضرورت]] [[امداد الهی]] باقی نمیگذارد و [[حکم]] صریح [[عقل]] این است که بنا بر [[ناتوانی]] انسان برای نیل به سعادت، حکمت الهی مقتضی ارسال [[انبیا]] و [[کتاب آسمانی]] و ارائه [[شریعت]] و آیینی برای زندگی سعادتمندانه است | صرف نظر از لوازم عملی و شرایط لازم برای بهکارگیری شناختهای یادشده - حداقل تا زمانی که چنین شناختهایی برای انسان حاصل نیامده است - به [[طور]] قطع میتوان گفت که [[بشر]] روی [[سعادت]] به خود ندیده و نخواهد توانست به [[غایت خلقت]] خویش نایل گردد. بدیهی است، به فرض که در افقی بسیار دور، روزی را بتوان تصور کرد که این [[حیرت]] و سردرگمی و ابهام و [[ناآگاهی]] به [[علم]] بینجامد، اما تا آن [[روز]] [[تکلیف]] میلیاردها [[انسانی]] که در این عالم خاکی [[زندگی]] کرده و به سعادت نرسیدهاند چیست؟ آیا این نقض آشکاری به [[حکمت الهی]] نیست؟! [[باور]] به [[حکیم]] بودن [[خداوند]] جای هیچگونه تردیدی در خصوص [[لزوم]] و [[ضرورت]] [[امداد الهی]] باقی نمیگذارد و [[حکم]] صریح [[عقل]] این است که بنا بر [[ناتوانی]] انسان برای نیل به سعادت، حکمت الهی مقتضی ارسال [[انبیا]] و [[کتاب آسمانی]] و ارائه [[شریعت]] و آیینی برای زندگی سعادتمندانه است<ref>[[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۴۴.</ref>. | ||
====[[سعادت اخروی]]==== | ====[[سعادت اخروی]]==== | ||
خط ۱۳۸: | خط ۱۳۷: | ||
# شناخت معنا و حقیقت [[سعادت اخروی]]؛ | # شناخت معنا و حقیقت [[سعادت اخروی]]؛ | ||
# شناخت روابط دنیا و آخرت و [[نسب]] بین آن دو؛ | # شناخت روابط دنیا و آخرت و [[نسب]] بین آن دو؛ | ||
# شناخت چگونگی ابتنای [[حیات اخروی]] بر [[دنیوی]] و راه وصول به نعمتهای [[اخروی]].<ref>[[عباس جوارشکیان| | # شناخت چگونگی ابتنای [[حیات اخروی]] بر [[دنیوی]] و راه وصول به نعمتهای [[اخروی]].<ref>[[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۴۷.</ref>. | ||
====[[استدلال]] سوم: نیل به [[تکامل]]==== | ====[[استدلال]] سوم: نیل به [[تکامل]]==== | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۷: | ||
# شناخت عمیق و دقیق و روشن از همه [[خوبیها]] و [[بدیها]]، [[کمالات]] و نقایص، برتریها و پستیها و جهات [[حسن و قبح]] [[اعمال]] و [[افعال]] و همه حرکات و سکناتی که از [[انسان]] در طول زندگیاش سر میزند. | # شناخت عمیق و دقیق و روشن از همه [[خوبیها]] و [[بدیها]]، [[کمالات]] و نقایص، برتریها و پستیها و جهات [[حسن و قبح]] [[اعمال]] و [[افعال]] و همه حرکات و سکناتی که از [[انسان]] در طول زندگیاش سر میزند. | ||
# [[آگاهی]] کامل از راه و روش و شیوه [[شکوفایی استعدادها]] و قوای نهفته درونی خود به نحو همآهنگ و متوازن و در جهت [[کمال نهایی]] خود. | # [[آگاهی]] کامل از راه و روش و شیوه [[شکوفایی استعدادها]] و قوای نهفته درونی خود به نحو همآهنگ و متوازن و در جهت [[کمال نهایی]] خود. | ||
با [[تأمل]] در هر یک از شناختهای یادشده و [[لزوم]] آنها برای [[سیر]] اصولی و تضمین شده در [[مسیر کمال]]، باز جای هیچگونه تردیدی در [[ناتوانی]] انسان در وصول به چنین شناختهایی باقی نمیماند؛ به [[یقین]] میتوان گفت که این [[علوم]] و [[آگاهیها]] در گستره [[فهم]] و تلاش [[علمی]] [[بشر]] قرار ندارد و وصول به کمال نهایی فقط با [[امداد]] از [[مبدأ هستی]] و [[خالق]] انسان امکانپذیر است.<ref>[[عباس جوارشکیان| | با [[تأمل]] در هر یک از شناختهای یادشده و [[لزوم]] آنها برای [[سیر]] اصولی و تضمین شده در [[مسیر کمال]]، باز جای هیچگونه تردیدی در [[ناتوانی]] انسان در وصول به چنین شناختهایی باقی نمیماند؛ به [[یقین]] میتوان گفت که این [[علوم]] و [[آگاهیها]] در گستره [[فهم]] و تلاش [[علمی]] [[بشر]] قرار ندارد و وصول به کمال نهایی فقط با [[امداد]] از [[مبدأ هستی]] و [[خالق]] انسان امکانپذیر است.<ref>[[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۴۸.</ref>. | ||
====[[استدلال]] چهارم: [[تربیت]] و تعالی [[روحی]] و [[معنوی]] انسان==== | ====[[استدلال]] چهارم: [[تربیت]] و تعالی [[روحی]] و [[معنوی]] انسان==== | ||
این استدلال به دلیل جامعیتی که دارد، سه استدلال پیشین را شامل میشود و در عین [[حال]]، در برگیرنده ابعاد بسیار وسیعتری از آنهاست. در این استدلال علاوه بر [[اثبات]] عجز نظری انسان از [[تربیت اخلاقی]] و معنوی خود، عجز عملی او نیز از جهات متعدد [[مبرهن]] میگردد و [[نیازمندی]] به [[دین]] از هر حیث اثبات میشود. | این استدلال به دلیل جامعیتی که دارد، سه استدلال پیشین را شامل میشود و در عین [[حال]]، در برگیرنده ابعاد بسیار وسیعتری از آنهاست. در این استدلال علاوه بر [[اثبات]] عجز نظری انسان از [[تربیت اخلاقی]] و معنوی خود، عجز عملی او نیز از جهات متعدد [[مبرهن]] میگردد و [[نیازمندی]] به [[دین]] از هر حیث اثبات میشود. | ||
گفتنی است به رغم [[جامعیت]] و اتقانی که استدلال تربیت داراست، تاکنون تبیین و تقریر روشن و کاملی از آن در [[منابع کلامی]] [[شیعه]] بیان نشده است و شایسته است با نگاهی تخصصی به مقوله تربیت و لوازم آن، درباره نیاز به [[دین]] از این نظر بیش از پیش [[تأمل]] شود. | گفتنی است به رغم [[جامعیت]] و اتقانی که استدلال تربیت داراست، تاکنون تبیین و تقریر روشن و کاملی از آن در [[منابع کلامی]] [[شیعه]] بیان نشده است و شایسته است با نگاهی تخصصی به مقوله تربیت و لوازم آن، درباره نیاز به [[دین]] از این نظر بیش از پیش [[تأمل]] شود. | ||
رسیدن به [[هدف]] نهایی [[خلقت انسان]] - که از حیث ارضای کامل همه تمنیات وجودی، [[برترین]] مرتبه [[سعادت]] او تلقی میشود و از حیث به فعلیت رسیدن همه قوا و استعدادها و سرمایههای [[مکتوم]] و درونی [[انسان]]، [[غایت]] صیرورت و [[تکامل]] وجودی او محسوب میگردد، نیازمند تلاش همه جانبه و [[تغییر]] و [[تحول]] همه سویه در [[شخصیت انسان]] است که آن را [[تربیت]] [[روحی]] و [[معنوی]] میخوانند. از آنجا که در بحث تربیت، علاوه بر نیاز به برنامه [[تربیتی]] (راهکارها و [[آیین]] و [[شیوه زندگی]] خاص) نیاز به مربی، [[الگو]]، محیط تربیتی مناسب و ضمانت اجرایی کافی برای تحقق برنامه تربیتی مطرح است، در [[استدلال]] تربیت نیز [[نیازمندی]] انسان به دین از باب هر یک از جهات یاد شده بررسی میشود و در نهایت، [[اثبات]] میگردد که تنها دین میتواند مدعی تربیت روحی و معنوی انسان باشد و او را به غایت نهایی [[خلقت]] رهنمون شود.<ref>[[عباس جوارشکیان| | رسیدن به [[هدف]] نهایی [[خلقت انسان]] - که از حیث ارضای کامل همه تمنیات وجودی، [[برترین]] مرتبه [[سعادت]] او تلقی میشود و از حیث به فعلیت رسیدن همه قوا و استعدادها و سرمایههای [[مکتوم]] و درونی [[انسان]]، [[غایت]] صیرورت و [[تکامل]] وجودی او محسوب میگردد، نیازمند تلاش همه جانبه و [[تغییر]] و [[تحول]] همه سویه در [[شخصیت انسان]] است که آن را [[تربیت]] [[روحی]] و [[معنوی]] میخوانند. از آنجا که در بحث تربیت، علاوه بر نیاز به برنامه [[تربیتی]] (راهکارها و [[آیین]] و [[شیوه زندگی]] خاص) نیاز به مربی، [[الگو]]، محیط تربیتی مناسب و ضمانت اجرایی کافی برای تحقق برنامه تربیتی مطرح است، در [[استدلال]] تربیت نیز [[نیازمندی]] انسان به دین از باب هر یک از جهات یاد شده بررسی میشود و در نهایت، [[اثبات]] میگردد که تنها دین میتواند مدعی تربیت روحی و معنوی انسان باشد و او را به غایت نهایی [[خلقت]] رهنمون شود.<ref>[[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|امامت سر خاتمیت]] ص ۴۹.</ref>. | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:587.jpg|22px]] [[عباس جوارشکیان| | # [[پرونده:587.jpg|22px]] [[عباس جوارشکیان|جوارشکیان، عباس]]، [[امامت سر خاتمیت (کتاب)|'''امامت سر خاتمیت''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||