←مالکیت و انحصارطلبی
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۵: | خط ۵: | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
==واژهشناسی== | |||
واژه انحصار مصدر باب انفعال از ریشه « ح ـ ص ـ ر » است که با کارکردهاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى در حوزه علوم اجتماعى به صورت یک اصطلاح در آمده (1) و معناى آن مخصوص بودن کارى یا امرى یا فروش کالایى به کسى یا مؤسسهاى است. در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزى براى دولت، مؤسسه یا شرکتى است .(2) این واژه در معناى گسترده به هر نوع تخطّى از حدود اخلاقى و قانونى اطلاق مىشود که حریم آزادى دیگران را مختل سازد و امتیازهایى فراتر از حد لازم یا شایستگى به فرد یا گروهى خاص عطا کند .(3) واژه انحصارطلبى در قرآن کریم مستقیماً نیامده است؛ ولى از دو گروه از آیات قرآن این مفهوم برداشت مىشود: گروه نخست آیاتى است که به عملکرد انحصارطلبانه برخى افراد یا گروهها اشاره دارد؛ مانند: ادعاى خدایى فرعون و منحصر ساختن آن براى خود ( شعراء / 26، 29 )، انحصارطلبى برادران حضرت یوسف علیهالسلام در جلب توجه حضرت یعقوب علیهالسلام و تلاش آنان براى تحصیل انحصارى محبت پدر و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن ( یوسف / 12، 8 ـ 9 )، انحصارطلبى اشراف بنىاسرائیل در زمان طالوت و تلاش آنان براى دستیابى به مناصب اجتماعى و فرماندهى جنگ ( بقره / 2، 246 ـ 247 ) و اعتقاد یهود و نصارا به حقانیت انحصارى آیین خویش. ( بقره / 2، 113 ) گروه دوم آیاتى است که به اتهام انحصارطلبى به پیامبران خدا اشاره دارد؛ مانند آیه 78 یونس / 10 که مىگوید: فرعون و یارانش ملک و حکومت را تنها براى خود خواسته، رسولان الهى را به انحصارطلبى متهم مىکردند. | |||
در برخى آیات قرآن کریم به ادعاى خدایى فرعون * اشاره شده و از زبان فرعون نقل مىشود که او خود را خداى برتر مىشمارد: « فَقالَ اَنا رَبُّکُمُ الاَعلى » ( نازعات / 79، 24 ) و هرگونه خدایى جز خودش را انکار مىکند: « و قالَ فِرعَونُ یـاَیُّهَا المَلَأُ ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِلـهٍ غَیرى » ( قصص / 28، 38 ) و هرکس را که براى خود خدایى جز او برگزیند به زندان و مجازات تهدید مىکند: « قالَ لـَنِ اتَّخَذتَ اِلـهـًا غَیرى لاََجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجونین ». ( شعراء / 26، 29 ) مفسران در اینکه آیا فرعون تنها خود را خدا مىدانسته یا خدا و خدایانى را پذیرفته بود اختلاف نظر دارند؛ برخى معتقدند منظور فرعون از گفتن « اَنا رَبُّکُمُ الاَعلى » ( نازعات / 79، 24 ) این بود که برتر از خود خدایى نمىدید، بلکه معتقد بود اوست که به هر کس بخواهد سود یا زیان مىرساند و کسى توان آسیب رساندن به وى را ندارد .(4) فرعون خود را پروردگار و نعمت دهنده و روزى رسان همه مىدانست و غیر خود خدایى براى مردم نمىشناخت. از ادعاى «... ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِلهٍ غَیرى ...» ( قصص / 28، 38 ) برمىآید که او به خدایى ایمان نیاورده بود و مىخواست مردم جز وى کسى را نپرستند ،(5) گرچه درباره منظور واقعى فرعون از ادعاى خدایى و اینکه ادعاى وى به معناى انکار خدا بوده یا با اعتقاد به وجود خدا قابل جمع است، میان مفسران اختلاف نظر به چشم مىخورد .(6) حسادت برادران حضرت یوسف * و کوشش آنان براى جلب توجه و محبت پدر به طور انحصارى و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن نیز در آیاتى از قرآن ذکر شده است؛ آنجا که گفتند: یوسف و برادرش از ما نزد پدر محبوبترند و با آنکه ما گروهى نیرومند هستیم پدر تنها به آن دو علاقمند است و این نشانه گمراهى آشکار اوست. یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا پدر تنها به شما روى آورد و پس از آن مردمى شایسته باشید: « اِذ قالوا لَیوسُفُ واَخوهُ اَحَبُّ اِلى اَبینا مِنّا ونَحنُ عُصبَةٌ اِنَّ اَبانا لَفى ضَلـلٍ مُبین اُقتُلوا یوسُفَ اَوِ اطرَحوهُ اَرضـًا یَخلُ لَکُم وجهُ اَبیکُم وتَکونوا مِن بَعدِهِ قَومـًا صــلِحین ». ( یوسف / 12، 8 ـ 9 ) اگر پدر یوسف را نبیند تنها متوجه شما مىشود و از دیگران روى مىگرداند و یوسف را فراموش مىکند .(7) در روایتى از امام سجاد علیهالسلام آمده که حضرت یعقوب در آغاز به همه فرزندان خود به طور یکسان محبت مىورزید و چون حضرت یوسف سجده خورشید و ماه و 11 ستاره را دید و آن را براى پدر باز گفت، حضرت یعقوب از او خواست که خواب خود را براى برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف خواب خود را براى برادران باز گفت و آنان حسادت ورزیدند (8) و چون حضرت یعقوب چنین دید نسبت به یوسف دلسوزتر شد، ازاینرو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایى دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند .(9) از دیگر موارد انحصارطلبى، عملکرد اشراف بنىاسرائیل در برخورد با طالوت است؛ آنجا که خود را به سبب مال فراوان و نسب و خاندان، شایسته پادشاهى دیدند و طالوت را که برگزیده خدا، اما از خاندانى فقیر و ناشناخته بود رد کردند: « و قالَ لَهُم نَبِیُّهُم اِنَّ اللّهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالوتَ مَلِکـًا قالوا اَنّى یَکونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا ونَحنُ اَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ ولَمیُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ قالَ اِنَّ اللّهَ اصطَفهُ عَلَیکُم وزادَهُ بَسطَةً فِى العِلمِ والجِسمِ واللّهُ یُؤتى مُلکَهُ مَن یَشاءُ ...». ( بقره / 2، 247 ) از امام باقر علیهالسلام روایت شده که بنىاسرائیل * پس از موسى علیهالسلام دست به تبهکارى زدند و از پیامبر خود پیروى نکردند. چون خدا جالوت را بر آنان مسلط ساخت و از او ستمهاى فراوان دیدند، از پیامبرشان خواستند که پادشاهى برایشان تعیین کند تا به فرمان او با جالوت بجنگند. وقتى پیامبرشان خبر داد که خداوند طالوت را بر آنان پادشاه کرده خشمگین شدند و به گمان اینکه تنها خودشان به سبب داشتن مال و معروفیت خاندان به این امر سزاوارترند، از پذیرش او سر باز زدند .(10) ادعاى اهل * کتاب که تنها دین آنان بر حق و دیگر آیینها باطل است نیز از دیگر موارد انحصارطلبى به شمار مىرود. خداوند ضمن رد این ادعاها به رسول خود فرمود تا از اهل کتاب بخواهد براى اثبات درستى سخن خود ( کسى جز یهود و نصارا وارد بهشت نمىشود ) دلیل بیاورند؛ اما این ادعاى آنان سخنى بىپایه است :(11) « و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصـرى تِلکَ اَمانِیُّهُم قُل هاتوا بُرهـنَکُم اِن کُنتُمصـدِقین ». ( بقره / 2، 111 ) آنان هر گاه به اسلام دعوت شوند مىگویند: ما تنها بر آنچه بر خودمان نازل شده ایمان مىآوریم و به غیر آن، یعنى قرآن کافر مىشوند، در حالى که مىدانند قرآن حق است و کتابشان را تصدیق مىکند: « و اِذا قیلَ لَهُم ءامِنوا بِما اَنزَلَ اللّهُ قالوا نُؤمِنُ بِما اُنزِلَ عَلَینا ویَکفُرونَ بِما وَراءَهُ وهُوَ الحَقُّ مُصَدِّقـًا لِما مَعَهُم ». ( بقره / 2، 91 ) خداوند به رسول خود فرمان مىدهد تا ادعاى انحصار طلبانه اهل کتاب را رد کند و بپرسد اگر واقعاً به آیات تورات ایمان دارند به کدامین حکم پیامبران خدا را کشتند: « قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِیاءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن کُنتُم مُؤمِنِین » ( بقره / 2، 91 )؛ همچنین یهود ادعا مىکنند که سراى آخرت در انحصار آنان بوده، دیگر مردم از آن سهمى نمىبرند. خداوند به پیامبر خود فرمود: به آنان بگوید اگر در این ادعا راست مىگویند آرزوى مرگ کنند: « قُل اِن کانَت لَکُمُ الدّارُ الأخِرَةُ عِندَ اللّهِ خالِصَةً مِن دونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کُنتُم صـدِقین ». ( بقره / 2، 94 ) براى آرزوى مرگ دو معنا ذکر شده است: 1. دعوت به مباهله؛ یعنى خداوند از رسول خود خواسته با یهود از دَرِ تحدى درآید و به آنان بگوید با مسلمانان مباهله کنند و از خدا بخواهند تا دروغگو را نابود سازد .(12) 2. اگر واقعاً گمان مىکنند ولىّ خدا و بنده مخلص اویند آرزوى مرگ کنند، زیرا دوست آرزوى دیدار دوست خود را دارد، و مىداند که با رسیدن مرگ از زندگى پست دنیا رهیده، وارد سراى کرامت و نعمت الهى مىشود (13) ( جمعه / 62، 6 ـ 7 )؛ همچنین اهل کتاب ادعا مىکنند که اگر در پى هدایت هستید از اسلام دست کشیده یهودى یا نصرانى باشید: « وقالوا کونوا هودًا اَو نَصـرى تَهتَدوا ...» ( بقره / 2، 135 ) و منظور این است که دین خدا تنها از راه آنان باید مطالبه شود و نبوت به طور انحصارى نزد آنان است (14) و آنان نمىخواهند پیامبر دیگرى بیاید و کتاب دیگرى بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج مىشود، حال آنکه کسى داشتن کتاب الهى را به آنان منحصر نکرده بود. ( بقره / 2، 89، 90، 91 و 105 )(15) برخى از مفسران معاصر در فضاى منازعات جدید یهود و مسلمانان با بررسى سیاسى اجتماعى این آیات، انحصارطلبى یهودیان را از خوى حسد و بداندیشى آنان ناشى دانسته، پایمال ساختن حقوق مردم و جنگ افروزیهاى فراوان را به آنان نسبت مىدهند .(16) افزون بر موارد پیشگفته در آیات متعددى از اصرار کافران بر ادامه راه باطل خویش و اتهامات گوناگون آنان به پیامبران و مؤمنان یاد شده است. در عموم این اتهامات به نوعى ادعاى انحصار عقل و اندیشه و قدرت و اعتبار اجتماعى و ... به خویش شده و مؤمنان از این ارزشهاى فردى و اجتماعى تهى شمرده شدهاند؛ مانند سفیه و نادان دانستن مؤمنان، حال آنکه خود سفیه و ناداناند، چون ایمان نمىآورند :(17) « قالوا اَنُؤمِنُ کَما ءامَنَ السُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ و لـکِن لایَعلَمون » ( بقره / 2، 13 )، بىچیز و فرومایه دانستن پیروان پیامبران، چون مال و جاهى ندارند و ایمان آنان ظاهرى و از روى جهل است؛ اما اشراف و سران قوم ایمان نمىآورند، چون به گمان خود عاقل و برترند :(18) «... ما نَرکَ اِلاّ بَشَرًا مِثلَنا وما نَرکَ اتَّبَعَکَ اِلاَّ الَّذینَ هُم اَراذِلُنا بادِىَ الرَّأىِ وما نَرى لَکُم عَلَینا مِن فَضلٍ » ( هود / 11، 27 )، ادعاى فرعون در پَست و گمراه دانستن حضرت موسى و اینکه تنها فرعون شایسته ریاست است: « اَم اَنا خَیرٌ مِن هـذا الَّذى هُوَ مَهینٌ ولا یَکادُ یُبین »(19) ( زخرف / 43، 52 )، اتهام فساد در زمین از سوى فرعون به حضرت موسى: « اِنّى اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَکُم اَو اَن یُظهِرَ فِىالاَرضِ الفَساد » ( زمر / 39، 26 ) و بالأخره اتهام تکبر و برترىجویى و به دست گرفتن انحصارى قدرت و حکومت، از سوى فرعون و یارانش به حضرت موسى و هارون: « قالوا اَجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا وتَکونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِىالاَرضِ وما نَحنُ لَکُما بِمُؤمِنین ». ( یونس / 10، 78 ) ادعاى آنان این بود که موسى علیهالسلام براى از بین بردن حکومت ریشهدار فرعون در سرزمین قبط قیام کرده و قصد برپایى حکومت بنىاسرائیل را دارد، پس ایمان نمىآورند تا موسى به آرزوى خود نرسد .(20) این امر نشانه ناتوانى فرعون و قومش از آوردن دلیل در برابر دعوت صریح موسى علیهالسلام به ایمان بود، پس به شیوه جاهلان که پیروى از راه و آیین نیاکان است متوسل شدند و آنچه خود در پى آن بودند یعنى ریاست دنیا و تکبر و برترىجویى را به موسى علیهالسلام نسبت دادند و آن حضرت و برادرش را به انحصارطلبى متهم (21) و دعوت دینى آنان را وسیله دستیابى به این هدف معرفى کردند .(22) | |||
1. دائرة المعارف علوم اجتماعى، ص 462. | |||
2. لغت نامه، ج 3، ص 2989، «انحصار». | |||
3. دائرهالمعارف علوم اجتماعى، ص 462. | |||
4. مجمع البيان، ج 10، ص 655 . | |||
5. الميزان، ج 8 ، ص 222 ـ 223. | |||
6. تفسير قرطبى، ج 7، ص 241 ـ 242؛ الميزان، ج 14، ص 165. | |||
7. جوامع الجامع، ج 2، ص 177؛ الصافى، ج 3، ص 7 . | |||
8. الميزان، ج 11، ص 96 . | |||
9. نور الثقلين، ج 2، ص 412 . | |||
10. تفسير قمى، ج 1، ص 108؛ نور الثقلين، ج 1، ص 244 ـ 245. | |||
11. فى ظلال القرآن، ج 1، ص 103. | |||
12. فى ظلال القرآن، ج 1، ص 83 . | |||
13. الميزان، ج 19، ص 267 . | |||
14. التبيان، ج 1، ص 487. | |||
15. الميزان، ج 1، ص 251 . | |||
16. پرتوى از قرآن، ج 1، ص 229 . | |||
17. تفسير سيد مصطفى خمينى، ج 3، ص 152 ـ 153. | |||
18. مجمع البيان، ج 5 ، ص 234 . | |||
19. الصافى، ج 4، ص 395 . | |||
20. الميزان، ج 10 ، ص 109 . | |||
21. فتح القدير، ج 2، ص 465. | |||
22. الميزان، ج 1، ص 109. | |||
==[[مالکیت]] و [[انحصارطلبی]]== | ==[[مالکیت]] و [[انحصارطلبی]]== |