پرش به محتوا

انحصارطلبی در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۷: خط ۷:


==واژه‌شناسی==
==واژه‌شناسی==
واژه انحصار مصدر باب انفعال از ریشه « ح ـ ص ـ ر » است که با کارکردهاى سیاسى، اقتصادى و فرهنگى در حوزه علوم اجتماعى به صورت یک اصطلاح در آمده (1) و معناى آن مخصوص بودن کارى یا امرى یا فروش کالایى به کسى یا مؤسسه‌اى است. در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت، توزیع یا فروش چیزى براى دولت، مؤسسه یا شرکتى است .(2) این واژه در معناى گسترده به هر نوع تخطّى از حدود اخلاقى و قانونى اطلاق مى‌شود که حریم آزادى دیگران را مختل سازد و امتیازهایى فراتر از حد لازم یا شایستگى به فرد یا گروهى خاص عطا کند .(3) واژه انحصارطلبى در قرآن کریم مستقیماً نیامده است؛ ولى از دو گروه از آیات قرآن این مفهوم برداشت مى‌شود: گروه نخست آیاتى است که به عملکرد انحصارطلبانه برخى افراد یا گروهها اشاره دارد؛ مانند: ادعاى خدایى فرعون و منحصر ساختن آن براى خود ( شعراء / 26، 29 )، انحصارطلبى برادران حضرت یوسف علیه‌السلام در جلب توجه حضرت یعقوب علیه‌السلام و تلاش آنان براى تحصیل انحصارى محبت پدر و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن ( یوسف / 12، 8 ـ 9 )، انحصارطلبى اشراف بنى‌اسرائیل در زمان طالوت و تلاش آنان براى دستیابى به مناصب اجتماعى و فرماندهى جنگ ( بقره / 2، 246 ـ 247 ) و اعتقاد یهود و نصارا به حقانیت انحصارى آیین خویش. ( بقره / 2، 113 ) گروه دوم آیاتى است که به اتهام انحصارطلبى به پیامبران خدا اشاره دارد؛ مانند آیه 78 یونس / 10 که مى‌گوید: فرعون و یارانش ملک و حکومت را تنها براى خود خواسته، رسولان الهى را به انحصارطلبى متهم مى‌کردند.
واژه [[انحصار]] مصدر باب [[انفعال]] از ریشه «ح ـ ص ـ ر» است که با کارکردهای [[سیاسی]]، [[اقتصادی]] و [[فرهنگی]] در حوزه [[علوم اجتماعی]] به صورت یک اصطلاح در آمده <ref>دائرة المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲.</ref> و معنای آن مخصوص بودن کاری یا امری یا فروش کالایی به کسی یا مؤسسه‌ای است. در اصطلاح مالیه محدود کردن ساخت، [[توزیع]] یا فروش چیزی برای [[دولت]]، مؤسسه یا شرکتی است.<ref> لغت نامه، ج ۳، ص۲۹۸۹، «انحصار».</ref>


در برخى آیات قرآن کریم به ادعاى خدایى فرعون * اشاره شده و از زبان فرعون نقل مى‌شود که او خود را خداى برتر مى‌شمارد: « فَقالَ اَنا رَبُّکُمُ الاَعلى » ( نازعات / 79، 24 ) و هرگونه خدایى جز خودش را انکار مى‌کند: « و قالَ فِرعَونُ یـاَیُّهَا المَلَأُ ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِلـهٍ غَیرى » ( قصص / 28، 38 ) و هرکس را که براى خود خدایى جز او برگزیند به زندان و مجازات تهدید مى‌کند: « قالَ لـَنِ اتَّخَذتَ اِلـهـًا غَیرى لاََجعَلَنَّکَ مِنَ المَسجونین ». ( شعراء / 26، 29 ) مفسران در اینکه آیا فرعون تنها خود را خدا مى‌دانسته یا خدا و خدایانى را پذیرفته بود اختلاف نظر دارند؛ برخى معتقدند منظور فرعون از گفتن « اَنا رَبُّکُمُ الاَعلى » ( نازعات / 79، 24 ) این بود که برتر از خود خدایى نمى‌دید، بلکه معتقد بود اوست که به هر کس بخواهد سود یا زیان مى‌رساند و کسى توان آسیب رساندن به وى را ندارد .(4) فرعون خود را پروردگار و نعمت دهنده و روزى رسان همه مى‌دانست و غیر خود خدایى براى مردم نمى‌شناخت. از ادعاى «... ما عَلِمتُ لَکُم مِن اِلهٍ غَیرى ...» ( قصص / 28، 38 ) برمى‌آید که او به خدایى ایمان نیاورده بود و مى‌خواست مردم جز وى کسى را نپرستند ،(5) گرچه درباره منظور واقعى فرعون از ادعاى خدایى و اینکه ادعاى وى به معناى انکار خدا بوده یا با اعتقاد به وجود خدا قابل جمع است، میان مفسران اختلاف نظر به چشم مى‌خورد .(6) حسادت برادران حضرت یوسف * و کوشش آنان براى جلب توجه و محبت پدر به طور انحصارى و محروم ساختن یوسف و برادرش از آن نیز در آیاتى از قرآن ذکر شده است؛ آنجا که گفتند: یوسف و برادرش از ما نزد پدر محبوب‌ترند و با آنکه ما گروهى نیرومند هستیم پدر تنها به آن دو علاقمند است و این نشانه گمراهى آشکار اوست. یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینى بیندازید تا پدر تنها به شما روى آورد و پس از آن مردمى شایسته باشید: « اِذ قالوا لَیوسُفُ واَخوهُ اَحَبُّ اِلى اَبینا مِنّا ونَحنُ عُصبَةٌ اِنَّ اَبانا لَفى ضَلـلٍ مُبین اُقتُلوا یوسُفَ اَوِ اطرَحوهُ اَرضـًا یَخلُ لَکُم وجهُ اَبیکُم وتَکونوا مِن بَعدِهِ قَومـًا صــلِحین ». ( یوسف / 12، 8 ـ 9 ) اگر پدر یوسف را نبیند تنها متوجه شما مى‌شود و از دیگران روى مى‌گرداند و یوسف را فراموش مى‌کند .(7) در روایتى از امام سجاد علیه‌السلام آمده که حضرت یعقوب در آغاز به همه فرزندان خود به طور یکسان محبت مى‌ورزید و چون حضرت یوسف سجده خورشید و ماه و 11 ستاره را دید و آن را براى پدر باز گفت، حضرت یعقوب از او خواست که خواب خود را براى برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف خواب خود را براى برادران باز گفت و آنان حسادت ورزیدند (8) و چون حضرت یعقوب چنین دید نسبت به یوسف دلسوزتر شد، ازاین‌رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایى دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند .(9) از دیگر موارد انحصارطلبى، عملکرد اشراف بنى‌اسرائیل در برخورد با طالوت است؛ آنجا که خود را به سبب مال فراوان و نسب و خاندان، شایسته پادشاهى دیدند و طالوت را که برگزیده خدا، اما از خاندانى فقیر و ناشناخته بود رد کردند: « و قالَ لَهُم نَبِیُّهُم اِنَّ اللّهَ قَد بَعَثَ لَکُم طالوتَ مَلِکـًا قالوا اَنّى یَکونُ لَهُ المُلکُ عَلَینا ونَحنُ اَحَقُّ بِالمُلکِ مِنهُ ولَم‌یُؤتَ سَعَةً مِنَ المالِ قالَ اِنَّ اللّهَ اصطَفهُ عَلَیکُم وزادَهُ بَسطَةً فِى العِلمِ والجِسمِ واللّهُ یُؤتى مُلکَهُ مَن یَشاءُ ...». ( بقره / 2، 247 ) از امام باقر علیه‌السلام روایت شده که بنى‌اسرائیل * پس از موسى علیه‌السلام دست به تبهکارى زدند و از پیامبر خود پیروى نکردند. چون خدا جالوت را بر آنان مسلط ساخت و از او ستمهاى فراوان دیدند، از پیامبرشان خواستند که پادشاهى برایشان تعیین کند تا به فرمان او با جالوت بجنگند. وقتى پیامبرشان خبر داد که خداوند طالوت را بر آنان پادشاه کرده خشمگین شدند و به گمان اینکه تنها خودشان به سبب داشتن مال و معروفیت خاندان به این امر سزاوارترند، از پذیرش او سر باز زدند .(10) ادعاى اهل * کتاب که تنها دین آنان بر حق و دیگر آیینها باطل است نیز از دیگر موارد انحصارطلبى به شمار مى‌رود. خداوند ضمن رد این ادعاها به رسول خود فرمود تا از اهل کتاب بخواهد براى اثبات درستى سخن خود ( کسى جز یهود و نصارا وارد بهشت نمى‌شود ) دلیل بیاورند؛ اما این ادعاى آنان سخنى بى‌پایه است :(11) « و قالوا لَن یَدخُلَ الجَنَّةَ اِلاّ مَن کانَ هودًا اَو نَصـرى تِلکَ اَمانِیُّهُم قُل هاتوا بُرهـنَکُم اِن کُنتُمصـدِقین ». ( بقره / 2، 111 ) آنان هر گاه به اسلام دعوت شوند مى‌گویند: ما تنها بر آنچه بر خودمان نازل شده ایمان مى‌آوریم و به غیر آن، یعنى قرآن کافر مى‌شوند، در حالى که مى‌دانند قرآن حق است و کتابشان را تصدیق مى‌کند: « و اِذا قیلَ لَهُم ءامِنوا بِما اَنزَلَ اللّهُ قالوا نُؤمِنُ بِما اُنزِلَ عَلَینا ویَکفُرونَ بِما وَراءَهُ وهُوَ الحَقُّ مُصَدِّقـًا لِما مَعَهُم ». ( بقره / 2، 91 ) خداوند به رسول خود فرمان مى‌دهد تا ادعاى انحصار طلبانه اهل کتاب را رد کند و بپرسد اگر واقعاً به آیات تورات ایمان دارند به کدامین حکم پیامبران خدا را کشتند: « قُل فَلِمَ تَقتُلونَ اَنبِیاءَ اللّهِ مِن قَبلُ اِن کُنتُم مُؤمِنِین » ( بقره / 2، 91 )؛ همچنین یهود ادعا مى‌کنند که سراى آخرت در انحصار آنان بوده، دیگر مردم از آن سهمى نمى‌برند. خداوند به پیامبر خود فرمود: به آنان بگوید اگر در این ادعا راست مى‌گویند آرزوى مرگ کنند: « قُل اِن کانَت لَکُمُ الدّارُ الأخِرَةُ عِندَ اللّهِ خالِصَةً مِن دونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا المَوتَ اِن کُنتُم صـدِقین ». ( بقره / 2، 94 ) براى آرزوى مرگ دو معنا ذکر شده است: 1. دعوت به مباهله؛ یعنى خداوند از رسول خود خواسته با یهود از دَرِ تحدى درآید و به آنان بگوید با مسلمانان مباهله کنند و از خدا بخواهند تا دروغگو را نابود سازد .(12) 2. اگر واقعاً گمان مى‌کنند ولىّ خدا و بنده مخلص اویند آرزوى مرگ کنند، زیرا دوست آرزوى دیدار دوست خود را دارد، و مى‌داند که با رسیدن مرگ از زندگى پست دنیا رهیده، وارد سراى کرامت و نعمت الهى مى‌شود (13) ( جمعه / 62، 6 ـ 7 )؛ همچنین اهل کتاب ادعا مى‌کنند که اگر در پى هدایت هستید از اسلام دست کشیده یهودى یا نصرانى باشید: « وقالوا کونوا هودًا اَو نَصـرى تَهتَدوا ...» ( بقره / 2، 135 ) و منظور این است که دین خدا تنها از راه آنان باید مطالبه شود و نبوت به طور انحصارى نزد آنان است (14) و آنان نمى‌خواهند پیامبر دیگرى بیاید و کتاب دیگرى بر مؤمنان نازل شود، چون انحصار وجود کتاب از دست آنان خارج مى‌شود، حال آنکه کسى داشتن کتاب الهى را به آنان منحصر نکرده بود. ( بقره / 2، 89، 90، 91 و 105 )(15) برخى از مفسران معاصر در فضاى منازعات جدید یهود و مسلمانان با بررسى سیاسى اجتماعى این آیات، انحصارطلبى یهودیان را از خوى حسد و بداندیشى آنان ناشى دانسته، پایمال ساختن حقوق مردم و جنگ افروزیهاى فراوان را به آنان نسبت مى‌دهند .(16) افزون بر موارد پیشگفته در آیات متعددى از اصرار کافران بر ادامه راه باطل خویش و اتهامات گوناگون آنان به پیامبران و مؤمنان یاد شده است. در عموم این اتهامات به نوعى ادعاى انحصار عقل و اندیشه و قدرت و اعتبار اجتماعى و ... به خویش شده و مؤمنان از این ارزشهاى فردى و اجتماعى تهى شمرده شده‌اند؛ مانند سفیه و نادان دانستن مؤمنان، حال آنکه خود سفیه و نادان‌اند، چون ایمان نمى‌آورند :(17) « قالوا اَنُؤمِنُ کَما ءامَنَ السُّفَهاءُ اَلا اِنَّهُم هُمُ السُّفَهاءُ و لـکِن لایَعلَمون » ( بقره / 2، 13 )، بى‌چیز و فرومایه دانستن پیروان پیامبران، چون مال و جاهى ندارند و ایمان آنان ظاهرى و از روى جهل است؛ اما اشراف و سران قوم ایمان نمى‌آورند، چون به گمان خود عاقل و برترند :(18) «... ما نَرکَ اِلاّ بَشَرًا مِثلَنا وما نَرکَ اتَّبَعَکَ اِلاَّ الَّذینَ هُم اَراذِلُنا بادِىَ الرَّأىِ وما نَرى لَکُم عَلَینا مِن فَضلٍ » ( هود / 11، 27 )، ادعاى فرعون در پَست و گمراه دانستن حضرت موسى و اینکه تنها فرعون شایسته ریاست است: « اَم اَنا خَیرٌ مِن هـذا الَّذى هُوَ مَهینٌ ولا یَکادُ یُبین »(19) ( زخرف / 43، 52 )، اتهام فساد در زمین از سوى فرعون به حضرت موسى: « اِنّى اَخافُ اَن یُبَدِّلَ دینَکُم اَو اَن یُظهِرَ فِى‌الاَرضِ الفَساد » ( زمر / 39، 26 ) و بالأخره اتهام تکبر و برترى‌جویى و به دست گرفتن انحصارى قدرت و حکومت، از سوى فرعون و یارانش به حضرت موسى و هارون: « قالوا اَجِئتَنا لِتَلفِتَنا عَمّا وجَدنا عَلَیهِ ءاباءَنا وتَکونَ لَکُمَا الکِبرِیاءُ فِى‌الاَرضِ وما نَحنُ لَکُما بِمُؤمِنین ». ( یونس / 10، 78 ) ادعاى آنان این بود که موسى علیه‌السلام براى از بین بردن حکومت ریشه‌دار فرعون در سرزمین قبط قیام کرده و قصد برپایى حکومت بنى‌اسرائیل را دارد، پس ایمان نمى‌آورند تا موسى به آرزوى خود نرسد .(20) این امر نشانه ناتوانى فرعون و قومش از آوردن دلیل در برابر دعوت صریح موسى علیه‌السلام به ایمان بود، پس به شیوه جاهلان که پیروى از راه و آیین نیاکان است متوسل شدند و آنچه خود در پى آن بودند یعنى ریاست دنیا و تکبر و برترى‌جویى را به موسى علیه‌السلام نسبت دادند و آن حضرت و برادرش را به انحصارطلبى متهم (21) و دعوت دینى آنان را وسیله دستیابى به این هدف معرفى کردند .(22)
این واژه در معنای گسترده به هر نوع تخطّی از حدود [[اخلاقی]] و قانونی اطلاق می‌شود که [[حریم]] [[آزادی]] دیگران را مختل سازد و امتیازهایی فراتر از حد لازم یا [[شایستگی]] به فرد یا گروهی خاص عطا کند.<ref>دائره‌المعارف علوم اجتماعی، ص۴۶۲.</ref>.<ref>[[حسن بستان|بستان، حسن]]، [[انحصارطلبی (مقاله)|مقاله «انحصارطلبی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص۴۶۰.</ref>
1. دائرة المعارف علوم اجتماعى، ص 462.
 
2. لغت نامه، ج 3، ص 2989، «انحصار».
==انحصار طلبی در قرآن==
3. دائره‌المعارف علوم اجتماعى، ص 462.
واژه [[انحصارطلبی]] در [[قرآن کریم]] مستقیماً نیامده است؛ ولی از دو گروه از [[آیات قرآن]] این مفهوم برداشت می‌شود:
4. مجمع البيان، ج 10، ص 655 .
 
5. الميزان، ج 8 ، ص 222 ـ 223.
'''گروه نخست''' آیاتی است که به عملکرد انحصار طلبانه برخی افراد یا گروه‌ها اشاره دارد؛ مانند: ادعای خدایی [[فرعون]] و منحصر ساختن آن برای خود {{متن قرآن|قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ}}<ref>«(فرعون) گفت: اگر خدایی جز من بگزینی تو را زندانی خواهم کرد» سوره شعراء، آیه ۲۹.</ref>، انحصارطلبی [[برادران حضرت یوسف]] {{ع}} در جلب توجه [[حضرت یعقوب]] {{ع}} و تلاش آنان برای تحصیل انحصاری [[محبت]] پدر و [[محروم]] ساختن یوسف و برادرش از آن {{متن قرآن|إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.</ref>، {{متن قرآن|اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ}}<ref>«یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.</ref>، انحصارطلبی اشراف [[بنی‌اسرائیل]] در [[زمان]] [[طالوت]] و تلاش آنان برای دستیابی به [[مناصب]] [[اجتماعی]] و [[فرماندهی]][[جنگ]] {{متن قرآن|أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ}}<ref>«آیا به (سرگذشت) بزرگان بنی اسرائیل پس از موسی ننگریسته‌ای که به پیامبری که داشتند گفتند: پادشاهی بر ما بگمار تا در راه خداوند کارزار کنیم. گفت: آیا گمان نمی‌کنید که اگر جنگ بر شما مقرّر شود، کارزار نکنید؟ گفتند: چرا در راه خداوند جنگ نکنیم در حالی که ما از سرزمینمان رانده و از فرزندانمان مانده‌ایم؛ اما چون بر آنان جنگ مقرر شد جز تنی چند رو گرداندند و خداوند به (احوال) ستمکاران داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۶.</ref>، {{متن قرآن|وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.</ref> و [[اعتقاد]] [[یهود]] و [[نصارا]] به [[حقانیت]] انحصاری [[آیین]] خویش. {{متن قرآن|وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ كَذَلِكَ قَالَ الَّذِينَ لَا يَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيمَا كَانُوا فِيهِ يَخْتَلِفُونَ}}<ref>«و یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ بر حق نیستند و مسیحیان گفتند: یهودیان هیچ بر حق نیستند با آنکه (همه) آنان کتاب (آسمانی) را می‌خوانند، کسانی که چیزی نمی‌دانند (نیز) همانند گفتار آنان را گفتند؛ باری، خداوند میان آنها در آنچه اختلاف می‌داشتند، روز رستخیز داوری خواهد کرد» سوره بقره، آیه ۱۱۳.</ref>
6. تفسير قرطبى، ج 7، ص 241 ـ 242؛ الميزان، ج 14، ص 165.
 
7. جوامع الجامع، ج 2، ص 177؛ الصافى، ج 3، ص 7 .
'''گروه دوم''' آیاتی است که به [[اتهام]] انحصارطلبی به [[پیامبران خدا]] اشاره دارد؛ مانند [[آیه]] {{متن قرآن|قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ}}<ref>«گفتند: آیا نزد ما آمده‌ای تا ما را از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم باز داری و در این سرزمین برتری از آن شما دو تن گردد؟ و ما به شما ایمان نخواهیم آورد» سوره یونس، آیه ۷۸.</ref> که می‌گوید: فرعون و یارانش [[ملک]] و [[حکومت]] را تنها برای خود خواسته، [[رسولان الهی]] را به انحصارطلبی متهم می‌کردند.
8. الميزان، ج 11، ص 96 .
 
9. نور الثقلين، ج 2، ص 412 .
در برخی [[آیات قرآن کریم]] به ادعای خدایی فرعون اشاره شده و از زبان فرعون نقل می‌شود که او خود را خدای [[برتر]] می‌شمارد: {{متن قرآن|فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى}}<ref>«و گفت: من پروردگار برتر شمایم،» سوره نازعات، آیه ۲۴.</ref> و هرگونه خدایی جز خودش را [[انکار]] می‌کند: {{متن قرآن|وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَلْ لِي صَرْحًا لَعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ}}<ref>«و فرعون گفت: ای سرکردگان! من خدایی جز خویشتن برای شما نمی‌شناسم پس ای هامان! برای من آجر بساز  و کاخی (بلند) برایم برآور شاید من به خدای موسی آگاهی یابم و من او را از دروغگویان می‌پندارم» سوره قصص، آیه ۳۸.</ref> و هرکس را که برای خود خدایی جز او برگزیند به [[زندان]] و [[مجازات]] [[تهدید]] می‌کند: {{متن قرآن|قَالَ لَئِنِ اتَّخَذْتَ إِلَهًا غَيْرِي لَأَجْعَلَنَّكَ مِنَ الْمَسْجُونِينَ}}<ref>«(فرعون) گفت: اگر خدایی جز من بگزینی تو را زندانی خواهم کرد» سوره شعراء، آیه ۲۹.</ref> [[مفسران]] در اینکه آیا [[فرعون]] تنها خود را [[خدا]] می‌دانسته یا خدا و خدایانی را پذیرفته بود [[اختلاف]] نظر دارند؛ برخی معتقدند منظور فرعون از گفتن {{متن قرآن|أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى}}<ref>«من پروردگار برتر شمایم» سوره نازعات، آیه ۲۴.</ref> این بود که [[برتر]] از خود خدایی نمی‌دید، بلکه [[معتقد]] بود اوست که به هر کس بخواهد [[سود]] یا [[زیان]] می‌رساند و کسی توان آسیب رساندن به وی را ندارد.<ref>مجمع البیان، ج ۱۰، ص۶۵۵.</ref> فرعون خود را [[پروردگار]] و [[نعمت]] دهنده و روزی رسان همه می‌دانست و غیر خود خدایی برای [[مردم]] نمی‌شناخت. از ادعای {{متن قرآن|مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرِي}} برمی‌آید که او به خدایی [[ایمان]] نیاورده بود و می‌خواست مردم جز وی کسی را نپرستند،<ref>المیزان، ج ۸، ص۲۲۲ ـ ۲۲۳.</ref> گرچه درباره منظور [[واقعی]] فرعون از ادعای خدایی و اینکه ادعای وی به معنای انکار خدا بوده یا با [[اعتقاد]] به [[وجود خدا]] قابل جمع است، میان مفسران اختلاف نظر به چشم می‌خورد.<ref> تفسیر قرطبی، ج ۷، ص۲۴۱ ـ ۲۴۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص۱۶۵.</ref> [[حسادت]] [[برادران حضرت یوسف]] و [[کوشش]] آنان برای جلب توجه و [[محبت]] پدر به [[طور]] انحصاری و [[محروم]] ساختن یوسف و برادرش از آن نیز در آیاتی از [[قرآن]] ذکر شده است؛ آنجا که گفتند: یوسف و برادرش از ما نزد پدر محبوب‌ترند و با آنکه ما گروهی نیرومند هستیم پدر تنها به آن دو علاقمند است و این [[نشانه]][[گمراهی]] آشکار اوست. یوسف را بکُشید یا او را به سرزمینی بیندازید تا پدر تنها به شما روی آورد و پس از آن مردمی شایسته باشید: {{متن قرآن|إِذْ قَالُوا لَيُوسُفُ وَأَخُوهُ أَحَبُّ إِلَى أَبِينَا مِنَّا وَنَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبَانَا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ}}<ref>«(یاد کن) آنگاه را که گفتند: یوسف و برادر (تنی) اش (بنیامین) برای پدرمان از ما دوست‌داشتنی‌ترند با آنکه ما گروهی توانمندیم؛ بی‌گمان پدر ما، در گمراهی آشکاری است» سوره یوسف، آیه ۸.</ref>، {{متن قرآن|اقْتُلُوا يُوسُفَ أَوِ اطْرَحُوهُ أَرْضًا يَخْلُ لَكُمْ وَجْهُ أَبِيكُمْ وَتَكُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْمًا صَالِحِينَ}}<ref>«یوسف را بکشید یا به سرزمینی (دور) بیفکنید تا پدرتان تنها به شما روی آورد و پس از آن (خطا) گروهی شایسته باشید» سوره یوسف، آیه ۹.</ref> اگر پدر یوسف را نبیند تنها متوجه شما می‌شود و از دیگران روی می‌گرداند و یوسف را فراموش می‌کند.<ref>جوامع الجامع، ج ۲، ص۱۷۷؛ الصافی، ج ۳، ص۷.</ref>
10. تفسير قمى، ج 1، ص 108؛ نور الثقلين، ج 1، ص 244 ـ 245.
 
11. فى ظلال القرآن، ج 1، ص 103.
در روایتی از [[امام سجاد]] {{ع}} آمده که [[حضرت یعقوب]] در آغاز به همه [[فرزندان]] خود به [[طور]] یکسان [[محبت]] می‌ورزید و چون [[حضرت یوسف]][[سجده]] [[خورشید و ماه]] و ۱۱ [[ستاره]] را دید و آن را برای پدر باز گفت، حضرت یعقوب از او خواست که [[خواب]] خود را برای برادرانش بازگو نکند؛ اما حضرت یوسف[[خواب]] خود را برای [[برادران]] باز گفت و آنان [[حسادت]] ورزیدند <ref>المیزان، ج ۱۱، ص۹۶.</ref> و چون حضرت یعقوب چنین دید نسبت به یوسف دلسوزتر شد، ازاین‌رو برادران گفتند: یوسف را بکشید یا به جایی دور از چشم پدر منتقل کنید تا پدر فقط به ما محبت کند.<ref>نور الثقلین، ج ۲، ص۴۱۲.</ref> از دیگر موارد [[انحصارطلبی]]، عملکرد اشراف [[بنی‌اسرائیل]] در برخورد با [[طالوت]] است؛ آنجا که خود را به سبب [[مال]] فراوان و [[نسب]] و [[خاندان]]، شایسته [[پادشاهی]] دیدند و طالوت را که [[برگزیده خدا]]، اما از خاندانی [[فقیر]] و ناشناخته بود رد کردند: {{متن قرآن|وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ}}<ref>«و پیامبرشان به آنان گفت: خداوند طالوت را به پادشاهی شما گمارده است، گفتند: چگونه او را بر ما پادشاهی تواند بود با آنکه ما از او به پادشاهی سزاوارتریم و در دارایی (هم) به او گشایشی نداده‌اند. گفت: خداوند او را بر شما برگزیده و بر گستره دانش و (نیروی) تن او افزوده است و خداوند پادشاهی خود را به هر که خواهد می‌دهد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره بقره، آیه ۲۴۷.</ref> از [[امام باقر]] {{ع}} [[روایت]] شده که بنی‌اسرائیل پس از [[موسی]] {{ع}} [[دست]] به [[تبهکاری]] زدند و از [[پیامبر]] خود [[پیروی]] نکردند. چون [[خدا]] [[جالوت]] را بر آنان مسلط ساخت و از او ستم‌های فراوان دیدند، از پیامبرشان خواستند که [[پادشاهی]] برایشان تعیین کند تا به [[فرمان]] او با [[جالوت]] بجنگند. وقتی پیامبرشان خبر داد که [[خداوند]] [[طالوت]] را بر آنان [[پادشاه]] کرده [[خشمگین]] شدند و به [[گمان]] اینکه تنها خودشان به سبب داشتن [[مال]] و معروفیت [[خاندان]] به این امر سزاوارترند، از پذیرش او سر باز زدند.<ref> تفسیر قمی، ج ۱، ص۱۰۸؛ نور الثقلین، ج ۱، ص۲۴۴ ـ ۲۴۵.</ref> ادعای [[اهل کتاب]] که تنها [[دین]] آنان بر [[حق]] و دیگر آیینها [[باطل]] است نیز از دیگر موارد [[انحصارطلبی]] به شمار می‌رود. خداوند ضمن رد این ادعاها به [[رسول]] خود فرمود تا از [[اهل کتاب]] بخواهد برای [[اثبات]] [[درستی]][[سخن]] خود (کسی جز [[یهود]] و [[نصارا]] وارد [[بهشت]] نمی‌شود) دلیل بیاورند؛ اما این ادعای آنان سخنی بی‌پایه است: {{متن قرآن|وَقَالُوا لَنْ يَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ كَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِيُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«و گفتند هرگز کسی جز یهودی و مسیحی به بهشت در نمی‌آید، این آرزوی آنهاست، بگو: اگر راست می‌گویید هر برهانی  دارید بیاورید» سوره بقره، آیه ۱۱۱.</ref>.<ref> فی ظلال القرآن، ج ۱، ص۱۰۳.</ref> آنان هر گاه به [[اسلام]] [[دعوت]] شوند می‌گویند: ما تنها بر آنچه بر خودمان نازل شده [[ایمان]] می‌آوریم و به غیر آن، یعنی [[قرآن]] [[کافر]] می‌شوند، در حالی که می‌دانند قرآن[[حق]] است و کتابشان را [[تصدیق]] می‌کند: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«و چون به آنان گفته شود به آنچه خداوند (بر پیامبر اسلام) فرو فرستاده است؛ ایمان آورید؛ می‌گویند: ما به آنچه بر (پیامبر) خودمان فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم؛ و جز آن را انکار می‌کنند با آنکه آن (قرآن)، راستین است و کتابی را که آنان دارند، راست می‌شمارد؛ (نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را می‌کشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱.</ref>خداوند به رسول خود فرمان می‌دهد تا ادعای [[انحصار]] طلبانه اهل کتاب را رد کند و بپرسد اگر واقعاً به [[آیات]] [[تورات]] ایمان دارند به کدامین [[حکم]] [[پیامبران خدا]] را کشتند: {{متن قرآن|قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}؛ همچنین یهود ادعا می‌کنند که سرای [[آخرت]] در انحصار آنان بوده، دیگر [[مردم]] از آن سهمی نمی‌برند. خداوند به [[پیامبر]] خود فرمود: به آنان بگوید اگر در این ادعا راست می‌گویند آرزوی [[مرگ]] کنند: {{متن قرآن|قُلْ إِنْ كَانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خَالِصَةً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«بگو، اگر راست می‌گویید که از میان همه مردم، سرای واپسین نزد خداوند، ویژه شماست  پس آرزوی مرگ کنید» سوره بقره، آیه ۹۴.</ref>
12. فى ظلال القرآن، ج 1، ص 83 .
 
13. الميزان، ج 19، ص 267 .
برای آرزوی [[مرگ]] دو معنا ذکر شده است:
14. التبيان، ج 1، ص 487.
#[[دعوت]] به [[مباهله]]؛ یعنی [[خداوند]] از [[رسول]] خود خواسته با [[یهود]] از دَرِ [[تحدی]] درآید و به آنان بگوید با [[مسلمانان]] مباهله کنند و از [[خدا]] بخواهند تا [[دروغگو]] را نابود سازد.<ref> فی ظلال القرآن، ج ۱، ص۸۳.</ref>
15. الميزان، ج 1، ص 251 .
#اگر واقعاً [[گمان]] می‌کنند [[ولیّ خدا]] و [[بنده]] [[مخلص]] اویند آرزوی مرگ کنند؛ زیرا [[دوست]] [[آرزوی دیدار]] دوست خود را دارد، و می‌داند که با رسیدن مرگ از [[زندگی]] [[پست]] [[دنیا]] رهیده، وارد سرای [[کرامت]] و [[نعمت الهی]] می‌شود {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ هَادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ}}<ref>«بگو: ای یهودیان! اگر می‌پندارید که از میان مردم، تنها شما دوستان خداوندید اگر راست می‌گویید آرزوی مرگ کنید» سوره جمعه، آیه ۶.</ref>، {{متن قرآن|وَلَا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ}}<ref>«و هرگز آن (مرگ) را برای کارهایی که کرده‌اند آرزو نخواهند کرد و خداوند به (حال) ستمگران داناست» سوره جمعه، آیه ۷.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱۹، ص۲۶۷.</ref>؛ همچنین [[اهل کتاب]] ادعا می‌کنند که اگر در پی [[هدایت]] هستید از [[اسلام]] [[دست]] کشیده [[یهودی]] یا [[نصرانی]] باشید: {{متن قرآن|وَقَالُوا كُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُوا قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«و گفتند: یهودی یا مسیحی باشید تا راه یابید ؛ بگو: (خیر) بلکه ما بر آیین ابراهیم درست‌آیین  هستیم و او از مشرکان نبود» سوره بقره، آیه ۱۳۵.</ref> و منظور این است که [[دین خدا]] تنها از راه آنان باید مطالبه شود و [[نبوت]] به [[طور]] انحصاری نزد آنان است <ref>التبیان، ج ۱، ص۴۸۷.</ref> و آنان نمی‌خواهند [[پیامبر]] دیگری بیاید و کتاب دیگری بر [[مؤمنان]] نازل شود، چون [[انحصار]] وجود کتاب از دست آنان خارج می‌شود، [[حال]] آنکه کسی داشتن [[کتاب الهی]] را به آنان منحصر نکرده بود. {{متن قرآن|وَلَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِمَا مَعَهُمْ وَكَانُوا مِنْ قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذِينَ كَفَرُوا فَلَمَّا جَاءَهُمْ مَا عَرَفُوا كَفَرُوا بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الْكَافِرِينَ}}<ref>«و چون کتابی از سوی خداوند نزدشان آمد که آنچه را با خود داشتند، راست می‌شمرد؛ با آنکه پیش‌تر، (به مژده آمدن آن) در برابر کافران یاری می‌خواستند ؛ همین که آنچه می‌شناختند نزدشان رسید، بدان کفر ورزیدند پس لعنت خداوند بر کافران باد» سوره بقره، آیه ۸۹.</ref>، {{متن قرآن|بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ أَنْ يَكْفُرُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَنْ يُنَزِّلَ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ عَلَى مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُوا بِغَضَبٍ عَلَى غَضَبٍ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُهِينٌ}}<ref>«خود را به بد چیزی فروختند که به آنچه خداوند فرو فرستاده است، از سر افزونجویی  کفر می‌ورزند (و می‌گویند:) چرا خداوند برای برخی از بندگانش که بخواهد، از بخشش خویش، فرو می‌فرستد! و سزاوار خشمی از پی خشمی گشتند و برای کافران، عذابی خواری آور، خواهد بود» سوره بقره، آیه ۹۰.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقًا لِمَا مَعَهُمْ قُلْ فَلِمَ تَقْتُلُونَ أَنْبِيَاءَ اللَّهِ مِنْ قَبْلُ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ}}<ref>«و چون به آنان گفته شود به آنچه خداوند (بر پیامبر اسلام) فرو فرستاده است؛ ایمان آورید؛ می‌گویند: ما به آنچه بر (پیامبر) خودمان فرو فرستاده شده است ایمان می‌آوریم؛ و جز آن را انکار می‌کنند با آنکه آن (قرآن)، راستین است و کتابی را که آنان دارند، راست می‌شمارد؛ (نیز) بگو، اگر ایمان دارید، چرا از این پیش، پیامبران خداوند را می‌کشتید؟» سوره بقره، آیه ۹۱.</ref>،  {{متن قرآن|مَا يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَلَا الْمُشْرِكِينَ أَنْ يُنَزَّلَ عَلَيْكُمْ مِنْ خَيْرٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَاللَّهُ يَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ}}<ref>«کافران از اهل کتاب و مشرکان، خوش ندارند که از پروردگارتان، خیری بر شما فرو فرستاده شود، ولی خداوند هر کس را بخواهد به بخشایش خود، ویژگی می‌دهد و خداوند، دارای بخشش سترگ است» سوره بقره، آیه ۱۰۵.</ref>.<ref>المیزان، ج ۱، ص۲۵۱.</ref>
16. پرتوى از قرآن، ج 1، ص 229 .
 
17. تفسير سيد مصطفى خمينى، ج 3، ص 152 ـ 153.
برخی از [[مفسران]] معاصر در فضای [[منازعات]] جدید یهود و مسلمانان با بررسی [[سیاسی]] [[اجتماعی]] این [[آیات]]، [[انحصارطلبی]] [[یهودیان]] را از [[خوی]] [[حسد]] و بداندیشی آنان ناشی دانسته، پایمال ساختن [[حقوق مردم]] و [[جنگ]] افروزیهای فراوان را به آنان نسبت می‌دهند.<ref> پرتوی از قرآن، ج ۱، ص۲۲۹.</ref> افزون بر موارد پیشگفته در آیات متعددی از [[اصرار]] [[کافران]] بر ادامه راه [[باطل]] خویش و اتهامات گوناگون آنان به [[پیامبران]] و مؤمنان یاد شده است. در عموم این اتهامات به نوعی ادعای انحصار [[عقل]] و [[اندیشه]] و [[قدرت]] و اعتبار اجتماعی و... به خویش شده و [[مؤمنان]] از این ارزشهای فردی و [[اجتماعی]] تهی شمرده شده‌اند؛ مانند [[سفیه]] و [[نادان]] دانستن مؤمنان، [[حال]] آنکه خود سفیه و نادان‌اند، چون [[ایمان]] نمی‌آورند: {{متن قرآن|وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا كَمَا آمَنَ النَّاسُ قَالُوا أَنُؤْمِنُ كَمَا آمَنَ السُّفَهَاءُ أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهَاءُ وَلَكِنْ لَا يَعْلَمُونَ}}<ref>«و چون به آنان گویند که مانند (دیگر) مردمان ایمان بیاورید می‌گویند آیا ما چون کم خردان ایمان بیاوریم؟ آگاه باشید! آنان خود کم خردند امّا نمی‌دانند» سوره بقره، آیه 13.</ref>.<ref> تفسیر سید مصطفی خمینی، ج ۳، ص۱۵۲ ـ ۱۵۳.</ref>، بی‌چیز و [[فرومایه]] دانستن [[پیروان]] [[پیامبران]]، چون [[مال]] و جاهی ندارند و ایمان آنان ظاهری و از روی [[جهل]] است؛ اما اشراف و سران [[قوم]] ایمان نمی‌آورند، چون به [[گمان]] خود [[عاقل]] و برترند: {{متن قرآن|فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاكَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ وَمَا نَرَى لَكُمْ عَلَيْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّكُمْ كَاذِبِينَ}}<ref>«پس سردستگان کافر از قوم وی گفتند: ما تو را جز بشری مانند خویش نمی‌دانیم و جز این نمی‌بینیم که فرومایگان ما نسنجیده  از تو پیروی کرده‌اند و در شما برتری نسبت به خویش نمی‌بینیم بلکه شما را دروغگو می‌پنداریم» سوره هود، آیه ۲۷.</ref>.<ref> مجمع البیان، ج ۵، ص۲۳۴.</ref>، ادعای [[فرعون]] در پَست و [[گمراه]] دانستن [[حضرت موسی]] و اینکه تنها فرعون شایسته [[ریاست]] است: {{متن قرآن|أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ}}<ref>«بلکه من از این کس بهترم که خوارمایه است و به درستی نمی‌تواند سخن گوید» سوره زخرف، آیه ۵۲.</ref>.<ref> الصافی، ج ۴، ص۳۹۵.</ref>، [[اتهام]] [[فساد در زمین]] از سوی فرعون به حضرت موسی: {{متن قرآن|فَأَذَاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَعَذَابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ}}<ref>«آنگاه خداوند در زندگانی این جهان به آنان خواری چشانید و اگر می‌دانستند عذاب جهان واپسین بزرگ‌تر است» سوره زمر، آیه ۲۶.</ref> و بالأخره اتهام [[تکبر]] و [[برتری‌جویی]] و به دست گرفتن انحصاری [[قدرت]] و [[حکومت]]، از سوی فرعون و یارانش به حضرت موسی و [[هارون]]:{{متن قرآن|قَالُوا أَجِئْتَنَا لِتَلْفِتَنَا عَمَّا وَجَدْنَا عَلَيْهِ آبَاءَنَا وَتَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِيَاءُ فِي الْأَرْضِ وَمَا نَحْنُ لَكُمَا بِمُؤْمِنِينَ}}<ref>«گفتند: آیا نزد ما آمده‌ای تا ما را از آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم باز داری و در این سرزمین برتری از آن شما دو تن گردد؟ و ما به شما ایمان نخواهیم آورد» سوره یونس، آیه ۷۸.</ref> ادعای آنان این بود که [[موسی]] {{ع}} برای از بین بردن حکومت ریشه‌دار فرعون در [[سرزمین]] قبط [[قیام]] کرده و قصد [[برپایی حکومت]][[بنی‌اسرائیل]] را دارد، پس ایمان نمی‌آورند تا موسی به آرزوی خود نرسد.<ref> المیزان، ج ۱۰، ص۱۰۹.</ref> این امر [[نشانه]][[ناتوانی]] فرعون و قومش از آوردن دلیل در برابر [[دعوت]] صریح موسی {{ع}} به ایمان بود، پس به شیوه [[جاهلان]] که [[پیروی]] از راه و [[آیین]] نیاکان است [[متوسل]] شدند و آنچه خود در پی آن بودند یعنی ریاست [[دنیا]] و [[تکبر]] و [[برتری‌جویی]] را به [[موسی]] {{ع}} نسبت دادند و آن حضرت و برادرش را به [[انحصارطلبی]] متهم<ref>فتح القدیر، ج ۲، ص۴۶۵.</ref> و [[دعوت دینی]] آنان را وسیله دستیابی به این [[هدف]] معرفی کردند<ref> المیزان، ج ۱، ص۱۰۹.</ref>.<ref>[[حسن بستان|بستان، حسن]]، [[انحصارطلبی (مقاله)|مقاله «انحصارطلبی»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴، ص۴۶۰-۴۶۴.</ref>
18. مجمع البيان، ج 5 ، ص 234 .
19. الصافى، ج 4، ص 395 .
20. الميزان، ج 10 ، ص 109 .
21. فتح القدير، ج 2، ص 465.
22. الميزان، ج 1، ص 109.


==[[مالکیت]] و [[انحصارطلبی]]==
==[[مالکیت]] و [[انحصارطلبی]]==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش