حجر الاسود: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
استلام این است که شکم خود را بر آن بچسبانی و مسح، آن است که دست بر آن بکشی<ref>حج و عمره در قرآن و حدیث، ری شهری، ص۲۹۲.</ref>. | استلام این است که شکم خود را بر آن بچسبانی و مسح، آن است که دست بر آن بکشی<ref>حج و عمره در قرآن و حدیث، ری شهری، ص۲۹۲.</ref>. | ||
در [[روایت]] است که [[پیامبر خدا]]{{صل}} سوار شتر «[[غضباء]]» به [[طواف]] میپرداخت و حجرالاسود را با عصای خویش استلام میکرد و سپس عصای خود را میبوسید<ref>گلواژههای حج و عمره، علیرضا بصیری، ص۲۳۱.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۱۰۳.</ref> | در [[روایت]] است که [[پیامبر خدا]]{{صل}} سوار شتر «[[غضباء]]» به [[طواف]] میپرداخت و حجرالاسود را با عصای خویش استلام میکرد و سپس عصای خود را میبوسید<ref>گلواژههای حج و عمره، علیرضا بصیری، ص۲۳۱.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۱۰۳.</ref> | ||
==حَجَر [[الاسود]]== | |||
به سنگی سیاه میگویند که در رکن «[[اسود]]» یا «عراقی» در ارتفاع یک و نیم متری [[نصب]] شده است. این سنگ، [[تاریخی]] پر فراز و نشیب دارد. روایاتی که [[ابن عباس]] و دیگران از [[پیامبر]]{{صل}} نقل کردهاند دالّ بر این است که [[حجر الاسود]] و [[مقام ابراهیم]] و هر دو از [[بهشت]] و از گوهرهای آن هستند و در [[زمین]] غیر از آن دو چیزی از بهشت نیست؛ اگر [[مشرکان]] به آن دو دست نکشیده و آن را [[آلوده]] نساخته بودند هیچ دردمندی آن را مسح نمیکرد، جز این که [[خداوند]] او را [[شفا]] میبخشید. | |||
همچنین از پیامبر{{صل}} نقل شده است که حجر الاسود یاقوتی سفید از یاقوتهای بهشت بوده و خداوند آن را به سبب [[گناه]] [[گناهکاران]] دگرگون [سیاه] فرموده است. «[[ابوالولید]] [[ازرقی]]» از پدر بزرگش... از ابن عباس نقل میکند که [[رسول خدا]]{{صل}} فرمودهاند: | |||
«خداوند [[روز قیامت]] حجر الاسود را با دو چشم که به وسیله آن میبیند و زبانی که با آن سخن میگوید [[مبعوث]] میفرماید و او به [[سود]] کسانی که با [[حق]] و [[راستی]]، آن را مسح کردهاند [[گواهی]] میدهد»<ref>اخبار مکه، ج۲، ارزقی، ص۲۴۲؛ احیاء علوم الدین، غزالی، ج۱، ص۲۸۸.</ref>. | |||
در [[روایات]] آمده است: این سنگ همانند دست راست خداوند در زمین است که با [[بندگان]] خود به وسیله آن [[مصافحه]] میفرماید، همانطور که شما با [[برادران]] خود دست میدهید و هر کس که محضر پیامبر{{صل}} را [[درک]] نکرده باشد و به این سنگ دست بکشد، مثل آن است که با [[خدا]] و پیامبرش [[بیعت]] کرده است<ref>شفاء الغرام، ج۱، ص۲۷۷؛ تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج۱، ص۱۰۲.</ref>. | |||
ابوالولید از محمد بن ابیعمر... از [[ابی سعید خدری]] نقل میکند: | |||
«همراه [[عمر بن خطاب]] به [[مکه]] مشرف و چون برای [[طواف]] آماده شدیم، وی کنار حجر الاسود ایستاد و گفت: به خدا [[سوگند]] میدانم که تو سنگی بیش نیستی و سود و زیانی نمیرسانی و اگر ندیده بودم که رسول خدا{{صل}} تو را میبوسید چنین نمیکردم، سپس آن را بوسید و مشغول [[طواف]] شد. [[حضرت علی]]{{ع}} به او فرمود: ای [[عمر]] چنین نیست بلکه [[حجر الاسود]] [[سود]] و [[زیان]] میرساند، [[خداوند متعال]] در [[قرآن کریم]] میگوید: (... و چون [[پروردگار]] تو از [[فرزندان آدم]] از پشتهایشان [[نسل]] آنان را گرفت، بر خودشان [[گواه]] گردانید که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفت: آری...)<ref>اعراف / ۲۸.</ref> | |||
علی{{ع}} افزود که چون [[خدای عزوجل]] [[آدم]]{{ع}} را بیافرید، دست بر پشت او کشید و نسل او را بیرون آورد و برای ایشان مقدر فرمود که او پروردگار است و آنان [[بندگان]] و سپس آن [[پیمان]] را در صفحهای نوشت و این حجر الاسود دارای دو چشم و یک زبان بود، [[خداوند]] آن [[عهد]] را داخل [[حجر]] قرار داد و آن را در این موضع [[نصب]] کرد و فرمود [[روز قیامت]] نسبت به کسانی که با تو، به عهد خود [[وفا]] میکنند [[گواهی]] بده. عمر گفت: ای اباالحسن به [[خدا]] [[پناه]] میبرم که میان قومی [[زندگی]] کنم که که تو میان آنان نباشی»<ref>اخبار مکه، ارزقی، ج۲، ص۲۴۳.</ref>. | |||
«[[عبدالله بن عمرو بن عاص]]» [[روایت]] کرده است که [[جبرئیل]]{{ع}} حجر الاسود را از [[بهشت]] فرود آورد و همین جا که میبینید نصب کرد؛ مادامی که میان شما باشد خیر و [[نیکی]] همواره با شماست تا آنجا که میتوانید به آن [[تمسک]] جویید که ممکن است جبرئیل{{ع}} آن را همان جا بَرَد، که آورده است. همچنین از [[ابن عباس]] نقل شده است که حجر الاسود و [[مقام ابراهیم]]{{ع}} همراه [[حضرت آدم]]{{ع}} فرود آمدهاند؛ شبی که آدم{{ع}} میان [[رکن و مقام]] [[هبوط]] کرد، هنگام صبح آن دو را [[شناخت]] و با آنها انس گرفت<ref>اخبار مکه، ازرقی، ص۲۴۳.</ref>. | |||
[[حضرت ابراهیم]]{{ع}} هنگام [[ساختن کعبه]]، از [[کوه]] [[ابوقبیس]] ندایی شنید که ای ابراهیم برای تو امانتی نزد من است. ابراهیم رفت و حجر الاسود را گرفته و در جای خود نصب کرد. | |||
بنا بر قولی این سنگ که قریب پنجاه تکه است با بستهای فلزی و نقرهای به یکدیگر متصل و در یک قاب نقرهای قرار داده شده است. «[[عبدالله بن زبیر]]» نخستین کسی بود که پس از [[آتش]] گرفتن [[کعبه]]، اطراف [[حجر الاسود]] را با [[نقره]] مهار کرد<ref>بعدها این نقره سست شد. هارون الرشید در سال ۱۸۹ ق آن را دوباره با سرب یا نقره مذاب محکم کرد.</ref>. این سنگ تاکنون چند بار از جای خود کنده شده است. قبل از [[اسلام]] در دوران «[[جرهمیان]]، [[ایاد]]، عمالقمه و [[خُزاعه]]» چندین بار برداشته و دوباره بر جای خود [[نصب]] گردیده است. هنگام تجدید [[بنای کعبه]] از سوی [[قریش]] - در [[دوران جوانی]] [[رسول خدا]]{{صل}}- بر سر نصب آن [[مشاجره]] جدی میان [[قبایل قریش]] پدید آمد؛ هر یک در تلاش بودند تا این [[افتخار]] را نصیب خود سازند. یکی از بزرگان [[قبایل]] پیشنهاد کرد، [[حکمیت]] این مسأله را به نخستین کسی که وارد [[مسجد الحرام]] شود خواهیم سپرد و او هر چه نظر دهد تابع هستیم. در این هنگام [[پیامبر]]{{صل}} که سیوپنج سال بیشتر نداشتند وارد [[مسجدالحرام]] شدند. همه از این که «[[محمد امین]]» [[حَکَم]] آنان شده [[راضی]] بودند؛ آن حضرت با یک [[تدبیر]] [[حساب]] شده سنگ را داخل پارچهای قرار داد تا هر یک از قبایل گوشههای آن را بگیرند، آنگاه خود حجر الاسود را نصب فرمودند؛ به این شکل از یک سو همه قبایل را در این افتخار [[شریک]] ساخته و از سوی دیگر مانع یک [[خونریزی]] حتمی شدند<ref>فتح الباری بشرح صحیح البخاری، ابن حجر عسقلانی، ج۷، ص۱۱۵.</ref>. | |||
پس از اسلام در دوران «عبدالله بن زبیر» نیز این سنگ در بازسازی کعبه از جای برداشته شد، ولی مجدداً نصب گردید. در یکی از سالهای [[قرن سوم هجری]]، [[ملاحده]] نیز آن را ربوده و به [[شام]] بردند، ولی در همان سال بازگردانیده و در جای خود نصب کردند<ref>شفاء الغرام، فاسی المکی، ج۱، ص۳۱۳.</ref>. | |||
در [[سال ۳۱۷ ق]] [[قرامطه]] نیز این سنگ را از [[مکه]] ربوده و در سال ۳۳۹ ق آن را دوباره بازگردانیدند. | |||
برای بوسیدن و استلام [[حجر الاسود]] [[روایات]] بیشماری نقل شده است، به ویژه این که [[پیامبر]]{{صل}} اغلب آن را بوسیده و یا استلام میکردند<ref>وسائل الشیعه، حر عاملی، ج۹، ص۴۰۲.</ref>. از ایشان نقل شده است که دست کشیدن به آن [[گناهان]] را میریزد؛ لذا بسیاری از [[صحابه]] برای بوسیدن و استلام آن خود را به [[زحمت]] فراوان میانداختند. روایاتی نیز از [[ابن عباس]] نقل شده است. از جمله اینکه: | |||
«برای [[استلام حجر]] [[مسلمانی]] را [[آزار]] مده و مورد آزار هم قرار مگیر، اگر [[خلوت]] بود آن را ببوس یا بر آن دست بکش وگرنه برو». | |||
پیامبر{{صل}} نیز در [[حجة الوداع]] با چوبدستی خود آن را از دور استلام میفرمودند و [[دوست]] نداشتند [[مردم]] را از آن کنار بزنند. بسیاری از صحابه نیز پس از استلام حجر، دستهای خود را میبوسیدند<ref>اخبار مکه، فاکهی، ج۱، ص۹۷.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[محمدنامه (کتاب)|محمدنامه]]، ص ۳۸۳.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |