مباهله در حدیث: تفاوت میان نسخهها
←مباهله در روایات عامه
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
{{عربی|و فيه دليل لا شيء أقوى منه على فضل أصحاب الكساء {{عم}}}}<ref>الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۳۷۰.</ref>. [[فخر رازی]] نیز که از متفکران [[اشاعره]] است، پس از نقل داستان کساء میگوید: {{عربی|وَاعْلَمْ أَنَّ هَذِهِ الرِّوَايَةَ كَالْمُتَّفَقِ عَلَى صِحَّتِهَا بَيْنَ أَهْلِ التَّفْسِيرِ وَالْحَدِيثِ}}<ref>"بدان این روایت مانند روایتی است که اهل تفسیر و حدیث بر آن اتفاق کردهاند"؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۸، ص۸۹.</ref>. | {{عربی|و فيه دليل لا شيء أقوى منه على فضل أصحاب الكساء {{عم}}}}<ref>الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الأقاویل فی وجوه التأویل، ج۱، ص۳۷۰.</ref>. [[فخر رازی]] نیز که از متفکران [[اشاعره]] است، پس از نقل داستان کساء میگوید: {{عربی|وَاعْلَمْ أَنَّ هَذِهِ الرِّوَايَةَ كَالْمُتَّفَقِ عَلَى صِحَّتِهَا بَيْنَ أَهْلِ التَّفْسِيرِ وَالْحَدِيثِ}}<ref>"بدان این روایت مانند روایتی است که اهل تفسیر و حدیث بر آن اتفاق کردهاند"؛ التفسیر الکبیر (مفاتیح الغیب)، ج۸، ص۸۹.</ref>. | ||
عظمت [[واقعه مباهله]] و جایگاه امیرالمؤمنین {{ع}} در آن تا به آنجاست که مسلم در صحیح خود نقل میکند: «روزی [[معاویه]] به [[سعد بن ابی وقاص]] گفت: چرا [[ابوتراب]] ([[علی]] {{ع}}) را [[سب]] و [[دشنام]] نمیگویی؟! وی گفت: "در کتاب [[صحیح مسلم]] به نقل از عامر بن [[سعد بن ابی وقّاص]]، از پدرش آمده است: [[معاویة بن ابیسفیان]]، [[فرمان]] احضار سعد را داد و گفت: چه چیزْ باعث شده که به [[ابوتراب]]، [[ناسزا]] نمیگویی؟ گفت: سه چیزی را که [[پیامبر خدا]] به وی فرمود، به یاد میآورم و هرگز او را [[دشنام]] نمیدهم و اگر یکی از آن سه چیز برای من بود، از شتران سرخ مو (یعنی ارزشمندترین چیزهای [[دنیا]]) برایم محبوبتر بود. از پیامبر خدا هنگامی که او را در [[جنگی]] [[جانشین]] خود ساخت و علی به او گفت: ای پیامبر خدا! مرا با [[زنان]] و کودکان به جا میگذاری؟ شنیدم که به او فرمود: «آیا [[خشنود]] نیستی که نسبت به من، چون [[هارون]] نسبت به [[موسی]] باشی، جز آنکه [[پیامبری]] پس از من نیست؟» و در [[روز خیبر]] شنیدم که میفرمود: «[[پرچم]] را به کسی میدهم که [[خدا]] و پیامبرش را [[دوست]] دارد و خدا و پیامبرش او را دوست میدارند». ما همه برای گرفتن پرچم، گردن کشیده بودیم. [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «علی را برایم فرا بخوانید» و او را در حالی که چشمْ درد داشت، آوردند. از آب دهانش به چشم او مالید و پرچم را به وی داد و [[خداوند]]، او را [[پیروز]] گردانْد و هنگامی که [[آیه]]: «بگو: بیایید پسرانمان و پسرانتان را فرا خوانیم»، نازل شد، پیامبر خدا، علی و [[فاطمه]] و حسن و حسین را فرا خواند و فرمود: «پروردگارا! اینها [[خاندان]] مناند"<ref>{{عربی|أَمَّا مَا ذَكَرْتَ ثَلَاثاً قَالَهُنَّ رَسُولُ اللَّهِ لَأَنْ تَكُونَ لِي وَاحِدَةٌ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ حُمْرِ النِّعَمِ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} يَقُولُ لِعَلِيٍّ، وَ خَلَّفَهُ فِي بَعْضِ مَغَازِيهِ، تَکُونُ أَنْتَ فِي بَیْتِي إِلَی أَنْ أَعُودَ. فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ يَا رَسُولَ اللَّهِ، تُخَلِّفُنِي مَعَ النِّسَاءِ وَ الصِّبْيَانِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: أَ مَا تَرْضَى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نُبُوَّهَ بَعْدِي وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ يَوْمَ خَيْبَرَ: لَأُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ رَجُلًا يُحِبُّ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. قَالَ: فَتَطَاوَلْنَا لَهَذَا، فَقَالَ: ادْعُوا لِي عَلِيّاً، فَأَتَى عَلِيٌّ وَبِهِ رَمَدٌ؛ فَبَصَقَ فِي عَيْنَيْهِ، وَ دَفَعَ إِلَيْهِ الرَّايَةَ فَفَتَحَ اللهَ عَلَيْهِ، وَ أَنْزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ {{متن قرآن|فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ...}} وَ دَعَا رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} فِي الْمُبَاهَلَهِ عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ حَسَناً وَ حُسَيْناً {{عم}} ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِي}}؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، ج۳۰، ص۲۲؛ مناقب الخوارزمی، ص۵۹؛ صحیح مسلم (ط. دارالحدیث، ۱۴۱۳ﻫ.ق)، ج۴، ص۱۸۷۱؛ مسند (احمد) (ط. مؤسسة الرسالة، ۱۴۱۶ ﻫ.ق)، ج۱، ص۱۸۵؛ البرهان فی تفسیر القرآن (ط، موسسة البعثة. قسم الدراسات الإسلامیة، ۱۴۱۵ ﻫ.ق)، ج۱، ص۶۳۲.</ref>. | |||
روایتی که ذیلاً به آن اشاره میشود، به دو بیان از مدارک [[اهل سنت]] نقل شده که در اینجا هر دوی آنها را ذکر میکنیم: "[[ثعلبی]] در [[تفسیر آیه]] «[[مباهله]]» از «[[مقاتل]]» و «کلبی» [[روایت]] کرده و گفته: هنگامی که [[رسول خدا]] این [[آیه]] را برای [[نمایندگان]] [[مسیحیان نجران]] خواند و آنان را به مباهله [[دعوت]] کرد به [[پیامبر]] گفتند برمیگردیم و در کار خود میاندیشیم و فردا میآئیم و به تو جواب میدهیم. با هم به [[گفتگو]] نشستند، از بزرگ و [[صاحب نظر]] خود «عاقب» پرسیدند و گفتند: ای عبد المسیح نظر تو در این باره چیست؟ گفت: به [[خدا]] قسم ای گروه [[نصاری]] شما خوب شناختید که محمد، [[نبی]] مرسل است و او از روی فضل خدایتان به سوی شما آمده است و بدانید هیچ قومی با هیچ [[پیغمبری]] مباهله نکرد مگر اینکه بزرگ و کوچکشان به [[هلاکت]] رسیدند و اگر شما هم مباهله کنید، هلاک خواهید شد و اگر زیر این بار نمیروید و تا مباهله نکنید دست نمیکشید، لا اقل این حرف را از من بشنوید بروید از او خداحافظی کنید و به شهرهای خودتان برگردید. واردین [[نجران]] به قصد خداحافظی نزد پیامبر آمدند، دیدند پیامبر حسن را به سینه چسبانیده و دست حسین را گرفته و [[فاطمه]] پشت سر او و علی{{ع}} پشت سر فاطمه میآیند، پیامبر به آنها میگوید اگر من [[دعا]] کردم شما هم آمین بگوئید. همین که [[اسقف]] اعظم این صحنه را دید، گفت: ای [[جمعیت]] نصاری من چهرههائی میبینم که اگر آنها از خدا بخواهند کوهی را از جا برکند، بر میکند. پس با او مباهله نکنید که هلاک میشوید و در روی [[زمین]] تا [[روز قیامت]] یک نفر نصاری باقی نمیماند. گفتند: ای [[ابو القاسم]] [[رأی]] ما این شد که با تو مباهله نکنیم و ترا به [[دین]] خودت بگذاریم و کاری به دین تو نداشته باشیم و تو هم ما را به دین خودمان واگذاری. پیامبر فرمود: حالا که از مباهله [[امتناع]] کردید، پس [[اسلام]] بیاورید و در [[سود]] و [[ضرر]] [[مسلمانان]] [[شریک]] باشید. این پیشنهاد را نیز نپذیرفتند. [[پیامبر]] از آنها خواست آماده [[جنگ]] شوند. گفتند: ما توان جنگ با [[عرب]] را نداریم، ولی حاضریم با تو [[صلح]] کنیم بر این که با ما جنگ نکنی و ما را نترسانی و از دینمان برنگردانی در عوض ما هم هر سال دو هزار طاقه به تو بدهیم یک هزار آن را در ماه صفر و هزار دیگر را در [[ماه رجب]] بپردازیم. روی این شرائط پیامبر با آنها صلح کرد"<ref>{{متن حدیث|رَوَاهُ الثَّعْلَبِيُّ فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ عَنْ مُقَاتِلٍ وَ الْكَلْبِيِّ قَالَ: لَمَّا قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} هَذِهِ الْآيَةَ عَلَى وَفْدِ نَجْرَانَ وَ دَعَاهُمْ إِلَى الْمُبَاهَلَةِ قَالُوا لَهُ حَتَّى نَرْجِعَ وَ نَنْظُرَ فِي أَمْرِنَا وَ نَأْتِيَكَ غَداً فَخَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَقَالُوا لِلْعَاقِبِ وَ كَانَ دَيَّانَهُمْ وَ ذَا رَأْیِهِمْ يَا عَبْدَ الْمَسِيحِ مَا تَرَى فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُمْ يَا مَعَاشِرَ النَّصَارَى أَنَّ مُحَمَّداً نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْفَضْلِ مِنْ أَمْرِ صَاحِبِکُمْ وَ اللَّهِ مَا لَاعَنَ قَوْمٌ قَطُّ نَبِيّاً فَعَاشَ كَبِيرُهُمْ وَ لَا نَبَتَ صَغِيرُهُمْ وَ لَئِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ لَتَهْلِكُنَّ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا دِينِكُمْ وَ الْإِقَامَةَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنَ الْقَوْلِ فِي صَاحِبِكُمْ فَوَادِعُوا الرَّجُلَ وَ انْصَرِفُوا إِلَى بِلَادِكُمْ فَأَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} وَ قَدْ غَدَا رَسُولُ اللَّهُ مُحْتَضِناً لِلْحَسَنِ {{ع}} وَ آخِذاً بِيَدِ الْحُسَيْنِ وَ فَاطِمَةُ تَمْشِي خَلْفَهُ وَ عَلِيٌّ خَلْفَهَا وَ هُوَ يَقُولُ لَهُمْ إِذَا أَنَا دَعَوْتُ فَأَمِّنُوا فَقَالَ أُسْقُفُّ نَجْرَانَ يَا مَعَاشِرَ النَّصَارَى إِنِّي لَأَرَى وُجُوهاً لَوْ أَقْسَمُوا عَلَی اللَّهِ أَنْ يُزِيلَ جَبَلَا لَأَزَالَهُ مِنْ مَكَانِهِ فَلَا تَبْتَهِلُوا فَتَهْلِكُوا وَ لَا يَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ نَصْرَانِيٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقَالُوا يَا أَبَا الْقَاسِمِ قَدْ رَأَيْنَا أَلَّا نُلَاعِنَكَ وَ أَنْ نَتْرُكَكَ عَلَى دِينِكَ وَ نَثْبُتَ عَلَى دِينِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: فَإِنْ أَبَيْتُمُ الْمُبَاهَلَةَ فَأَسْلِمُوا يَكُنْ لَكُمْ مَا لِلْمُسْلِمِينَ وَ عَلَيْكُمْ مَا عَلَيْهِمْ فَأَبَوْا فَقَالَ إِنِّي أُنَابِذُكُمُ لِلْحَرْبِ فَقَالُوا مَا لَنَا بِحَرْبِ الْعَرَبِ طَاقَةٌ وَ لَكِنَّا نُصَالِحُكَ عَلَى أَنْ لَا تَغْزُوَنَا وَ لَا تُخِيفَنَا وَ لَا تَرُدَّنَا عَنْ دِينِنَا عَلَى أَنْ نُؤَدِّيَ إِلَيْكَ فِي كُلِّ عَامٍ أَلْفَيْ حُلَّةٍ أَلْفٌ فِي صَفَرٍ وَ أَلْفٌ فِي رَجَبٍ فَصَالَحَهُمُ النَّبِيُّ {{صل}} عَلَى ذَلِكَ}}؛ الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ج۳، ص۸۴.</ref>. | روایتی که ذیلاً به آن اشاره میشود، به دو بیان از مدارک [[اهل سنت]] نقل شده که در اینجا هر دوی آنها را ذکر میکنیم: "[[ثعلبی]] در [[تفسیر آیه]] «[[مباهله]]» از «[[مقاتل]]» و «کلبی» [[روایت]] کرده و گفته: هنگامی که [[رسول خدا]] این [[آیه]] را برای [[نمایندگان]] [[مسیحیان نجران]] خواند و آنان را به مباهله [[دعوت]] کرد به [[پیامبر]] گفتند برمیگردیم و در کار خود میاندیشیم و فردا میآئیم و به تو جواب میدهیم. با هم به [[گفتگو]] نشستند، از بزرگ و [[صاحب نظر]] خود «عاقب» پرسیدند و گفتند: ای عبد المسیح نظر تو در این باره چیست؟ گفت: به [[خدا]] قسم ای گروه [[نصاری]] شما خوب شناختید که محمد، [[نبی]] مرسل است و او از روی فضل خدایتان به سوی شما آمده است و بدانید هیچ قومی با هیچ [[پیغمبری]] مباهله نکرد مگر اینکه بزرگ و کوچکشان به [[هلاکت]] رسیدند و اگر شما هم مباهله کنید، هلاک خواهید شد و اگر زیر این بار نمیروید و تا مباهله نکنید دست نمیکشید، لا اقل این حرف را از من بشنوید بروید از او خداحافظی کنید و به شهرهای خودتان برگردید. واردین [[نجران]] به قصد خداحافظی نزد پیامبر آمدند، دیدند پیامبر حسن را به سینه چسبانیده و دست حسین را گرفته و [[فاطمه]] پشت سر او و علی{{ع}} پشت سر فاطمه میآیند، پیامبر به آنها میگوید اگر من [[دعا]] کردم شما هم آمین بگوئید. همین که [[اسقف]] اعظم این صحنه را دید، گفت: ای [[جمعیت]] نصاری من چهرههائی میبینم که اگر آنها از خدا بخواهند کوهی را از جا برکند، بر میکند. پس با او مباهله نکنید که هلاک میشوید و در روی [[زمین]] تا [[روز قیامت]] یک نفر نصاری باقی نمیماند. گفتند: ای [[ابو القاسم]] [[رأی]] ما این شد که با تو مباهله نکنیم و ترا به [[دین]] خودت بگذاریم و کاری به دین تو نداشته باشیم و تو هم ما را به دین خودمان واگذاری. پیامبر فرمود: حالا که از مباهله [[امتناع]] کردید، پس [[اسلام]] بیاورید و در [[سود]] و [[ضرر]] [[مسلمانان]] [[شریک]] باشید. این پیشنهاد را نیز نپذیرفتند. [[پیامبر]] از آنها خواست آماده [[جنگ]] شوند. گفتند: ما توان جنگ با [[عرب]] را نداریم، ولی حاضریم با تو [[صلح]] کنیم بر این که با ما جنگ نکنی و ما را نترسانی و از دینمان برنگردانی در عوض ما هم هر سال دو هزار طاقه به تو بدهیم یک هزار آن را در ماه صفر و هزار دیگر را در [[ماه رجب]] بپردازیم. روی این شرائط پیامبر با آنها صلح کرد"<ref>{{متن حدیث|رَوَاهُ الثَّعْلَبِيُّ فِي تَفْسِيرِ هَذِهِ الْآيَةِ عَنْ مُقَاتِلٍ وَ الْكَلْبِيِّ قَالَ: لَمَّا قَرَأَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} هَذِهِ الْآيَةَ عَلَى وَفْدِ نَجْرَانَ وَ دَعَاهُمْ إِلَى الْمُبَاهَلَةِ قَالُوا لَهُ حَتَّى نَرْجِعَ وَ نَنْظُرَ فِي أَمْرِنَا وَ نَأْتِيَكَ غَداً فَخَلَا بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ فَقَالُوا لِلْعَاقِبِ وَ كَانَ دَيَّانَهُمْ وَ ذَا رَأْیِهِمْ يَا عَبْدَ الْمَسِيحِ مَا تَرَى فَقَالَ وَ اللَّهِ لَقَدْ عَرَفْتُمْ يَا مَعَاشِرَ النَّصَارَى أَنَّ مُحَمَّداً نَبِيٌّ مُرْسَلٌ وَ لَقَدْ جَاءَكُمْ بِالْفَضْلِ مِنْ أَمْرِ صَاحِبِکُمْ وَ اللَّهِ مَا لَاعَنَ قَوْمٌ قَطُّ نَبِيّاً فَعَاشَ كَبِيرُهُمْ وَ لَا نَبَتَ صَغِيرُهُمْ وَ لَئِنْ فَعَلْتُمْ ذَلِكَ لَتَهْلِكُنَّ وَ إِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا دِينِكُمْ وَ الْإِقَامَةَ عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ مِنَ الْقَوْلِ فِي صَاحِبِكُمْ فَوَادِعُوا الرَّجُلَ وَ انْصَرِفُوا إِلَى بِلَادِكُمْ فَأَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} وَ قَدْ غَدَا رَسُولُ اللَّهُ مُحْتَضِناً لِلْحَسَنِ {{ع}} وَ آخِذاً بِيَدِ الْحُسَيْنِ وَ فَاطِمَةُ تَمْشِي خَلْفَهُ وَ عَلِيٌّ خَلْفَهَا وَ هُوَ يَقُولُ لَهُمْ إِذَا أَنَا دَعَوْتُ فَأَمِّنُوا فَقَالَ أُسْقُفُّ نَجْرَانَ يَا مَعَاشِرَ النَّصَارَى إِنِّي لَأَرَى وُجُوهاً لَوْ أَقْسَمُوا عَلَی اللَّهِ أَنْ يُزِيلَ جَبَلَا لَأَزَالَهُ مِنْ مَكَانِهِ فَلَا تَبْتَهِلُوا فَتَهْلِكُوا وَ لَا يَبْقَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ نَصْرَانِيٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ فَقَالُوا يَا أَبَا الْقَاسِمِ قَدْ رَأَيْنَا أَلَّا نُلَاعِنَكَ وَ أَنْ نَتْرُكَكَ عَلَى دِينِكَ وَ نَثْبُتَ عَلَى دِينِنَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: فَإِنْ أَبَيْتُمُ الْمُبَاهَلَةَ فَأَسْلِمُوا يَكُنْ لَكُمْ مَا لِلْمُسْلِمِينَ وَ عَلَيْكُمْ مَا عَلَيْهِمْ فَأَبَوْا فَقَالَ إِنِّي أُنَابِذُكُمُ لِلْحَرْبِ فَقَالُوا مَا لَنَا بِحَرْبِ الْعَرَبِ طَاقَةٌ وَ لَكِنَّا نُصَالِحُكَ عَلَى أَنْ لَا تَغْزُوَنَا وَ لَا تُخِيفَنَا وَ لَا تَرُدَّنَا عَنْ دِينِنَا عَلَى أَنْ نُؤَدِّيَ إِلَيْكَ فِي كُلِّ عَامٍ أَلْفَيْ حُلَّةٍ أَلْفٌ فِي صَفَرٍ وَ أَلْفٌ فِي رَجَبٍ فَصَالَحَهُمُ النَّبِيُّ {{صل}} عَلَى ذَلِكَ}}؛ الکشف و البیان المعروف تفسیر الثعلبی (ط. دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ ﻫ.ق)، ج۳، ص۸۴.</ref>. |