←بنی جبله و حضور در وقایع عصر نبوی{{صل}}
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۳۰: | خط ۳۰: | ||
===بنی جبله و حضور در وقایع [[عصر نبوی]]{{صل}}=== | ===بنی جبله و حضور در وقایع [[عصر نبوی]]{{صل}}=== | ||
از [[اخبار]] بنی جبلة بن عدی در دوران [[حیات پیامبر]]{{صل}} میتوان به خبر [[پرچمداری]] [[حجر بن عدی کندی]] برای [[رسول خدا]]{{صل}}<ref>اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۴، ص۵۸۲ به نقل از شهید اول.</ref> و [[همراهی]] او با پیامبر{{صل}} در یکی از سفرهای [[حج]] یاد کرد<ref>ر.ک: حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۶۵ - ۴۶۸.</ref>. همچنین نقل برخی گزارشات مبنی بر [[ازدواج]] قتیله بنت قیس با رسول خدا{{صل}} نیز از دیگر اخبار این [[قوم]] است. [[قتیله بنت قیس]] - [[خواهر]] [[اشعث بن قیس]] - که به نقل از برخی منابع، در [[یمن]] ساکن بود با وساطت برادرش [[اشعث]] که به حضور رسول خدا{{صل}} شرفیاب شده بود، به [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} در آمد اما پیش از آنکه به [[مدینه]] برسد، حضرت از [[دنیا]] رفت<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱۶.</ref>. برخی نیز، او را از زنانی دانستهاند که خود را به پیامبر{{صل}} بخشیده بود. در برابر این اقوال، برخی نیز ازدواج قتیله بنت قیس را از اساس منکر شده، گزارشات ازدواج او یا هر [[زن]] دیگری از کنده را با رسول خدا{{صل}}، را مردود دانستند<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱۷.</ref>. نقل است که قتیله بعد از [[رحلت نبی خاتم]]{{صل}}، در کنار برادرش اشعث به جمع [[شورشیان]] علیه [[حکومت مدینه]] موسوم به رده پیوست<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref> | از [[اخبار]] بنی جبلة بن عدی در دوران [[حیات پیامبر]]{{صل}} میتوان به خبر [[پرچمداری]] [[حجر بن عدی کندی]] برای [[رسول خدا]]{{صل}}<ref>اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۴، ص۵۸۲ به نقل از شهید اول.</ref> و [[همراهی]] او با پیامبر{{صل}} در یکی از سفرهای [[حج]] یاد کرد<ref>ر.ک: حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۴۶۵ - ۴۶۸.</ref>. همچنین نقل برخی گزارشات مبنی بر [[ازدواج]] قتیله بنت قیس با رسول خدا{{صل}} نیز از دیگر اخبار این [[قوم]] است. [[قتیله بنت قیس]] - [[خواهر]] [[اشعث بن قیس]] - که به نقل از برخی منابع، در [[یمن]] ساکن بود با وساطت برادرش [[اشعث]] که به حضور رسول خدا{{صل}} شرفیاب شده بود، به [[ازدواج پیامبر]]{{صل}} در آمد اما پیش از آنکه به [[مدینه]] برسد، حضرت از [[دنیا]] رفت<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱۶.</ref>. برخی نیز، او را از زنانی دانستهاند که خود را به پیامبر{{صل}} بخشیده بود. در برابر این اقوال، برخی نیز ازدواج قتیله بنت قیس را از اساس منکر شده، گزارشات ازدواج او یا هر [[زن]] دیگری از کنده را با رسول خدا{{صل}}، را مردود دانستند<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱۷.</ref>. نقل است که قتیله بعد از [[رحلت نبی خاتم]]{{صل}}، در کنار برادرش اشعث به جمع [[شورشیان]] علیه [[حکومت مدینه]] موسوم به رده پیوست<ref>ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۱۶.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref> | ||
==بنی جبلة بن عدی و [[ارتداد]]== | |||
پس از [[به خلافت رسیدن ابوبکر]]، [[مسلمانان]] منطقه حَضَرمَوت [[یمن]] ([[قبیله]] [[کِنده]] و [[طوایف]] آن) به دو گروه تقسیم شدند. برخی علاوه بر [[پذیرش اسلام]] و [[اقامه نماز]]، [[زکات]] میپرداختند، اما عده ای دیگر از [[پرداخت زکات]] خودداری کردند<ref>دانشنامه جهان اسلام، مقاله «رِدَّه»، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر.</ref>. با اعلام دریافت زکات از سوی [[زیاد بن لبید]] که از سوی [[پیامبر]]{{صل}} و سپس [[ابوبکر]]، عامل [[جمعآوری زکات]] در این منطقه بود، [[مردم]]، برخی با [[خشنودی]] و برخی با [[ناخشنودی]]، زکات [[اموال]] خود را تحویل میدادند. نقل است روزی [[جوانی]] یکی از شتران مورد علاقه خود را به عنوان «زکات» تحویل داد، اما چندی بعد با [[توسّل]] به یکی از بزرگان کنده، به نام [[حارثه بن سراقه]]، از زیاد خواست که آن را پس دهد و شتر دیگری بگیرد<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۶۹ - ۱۷۰.</ref>. [[حارثه]] تقاضای [[جوان]] را به زیاد رساند، اما زیاد با ردّ درخواست وی، او را متّهم به [[کفر]] نمود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک، ج۳، ص۳۳۲.</ref>. او وقتی [[سرسختی]] زیاد را دید، خود شتر را گرفت و به جوان برگرداند و به او گفت: «اگر کسی با تو سخنی گفت، بینی او را با [[شمشیر]] بزن» حارثه انگیزه خود را از [[مخالفت]] آشکار کرد و با صراحت گفت: ما در [[زمان حیات پیامبر]]{{صل}}، فرمانبر او بودیم. امروز نیز اگر مردی از [[اهل بیت]] او جانشینش گردد، از او [[فرمان]] خواهیم برد. اما [[ابن ابی قحافه]] (ابوبکر) بر عهده ما هیچ [[بیعت]] و طاعتی ندارد. سپس با سرودن اشعار زیر، [[نافرمانی]] خود و قبیلهاش را به ابوبکر اعلام کرد: | |||
{{عربی|اَطَعْنا رسولَ اللّهِ اذ کانَ وسطَنا فیا عجباً ممّن یُطیع ابابکر *** و ما لبنی تیم بن مُرّة اِمرَةٌ علینا و لاتلکَ القبائلُ من الأسر *** لِانَّ رسولَ اللّهِ اَوْجَبَ طاعةً و اولی بمااستولی علیهِم من الأمر}}<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۰؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۴۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۱۰۷.</ref> | |||
[[اشعث]] نیز [[قبیله]] خود را به [[وحدت]] و [[یکپارچگی]] فرا خواند و گفت: از دادن [[زکات]] خودداری کنید؛ زیرا من میدانم [[عرب]] از قبیله «[[بنی تیم]]» ([[ابوبکر]]) [[پیروی]] نخواهد کرد و [[بنی هاشم]] را رها نمیکند. سپس ضمن اشعاری بر این نکته تأکید کرد که: اگر [[قریش]] [[آل محمد]]{{صل}} را کنار بگذارد و [[فرمانروایی]] را به ابوبکر بدهد، ما [[قبیله کنده]] از او به فرمانروایی شایسته [[تریم]]<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۱ - ۱۷۶؛ ابن اعثم، الفتوح، ج۱، ص۴۷ - ۴۸.</ref> -<ref>سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره) (معرفت)، مقاله «جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر{{صل}}»، علی غلامی دهقی، ص۳۴.</ref> | |||
زیاد بن لَبید با [[مشاهده]] این وضعیت، نزد قبیله [[بنی ذهل بن معاویه]] از [[قبایل]] کنده رفت و آنها را به پیروی از ابوبکر [[دعوت]] نمود. یکی از بزرگان آنها به نام [[حارث بن معاویه]] در جواب او گفت: تو ما را به سوی مردی (ابوبکر) دعوت میکنی که هیچ عهدی بر ما یا شما ندارد. چرا شما [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} را کنار گذاشتید، درحالی که به [[خلافت]] سزاوارترند، در حالی که [[قرآن]] میفرماید: «وَ اُولوا الْاَرحامِ بَعضُهم اولی ببعض فی کتابِ اللهّ»<ref>سوره انفال، آیه ۷۵.</ref> شما خلافت را از اهل بیت پیامبر{{صل}} دور نکردید، مگر به خاطر حسادتی که به آنها داشتید. من نمیتوانم [[باور]] کنم که [[پیامبر]]{{صل}} از [[دنیا]] برود و کسی را برای پیروی [[منصوب]] نکرده باشد. از پیش ما برو؛ زیرا تو به چیزی دعوت میکنی که [[رضای خدا]] در آن نیست. او در اشعاری، [[اعتقادات]] خود را به صراحت بیان کرد. علاوه بر حارث، [[عرفجه بن عبدالله]] نیز سخنانی مشابه او بیان کرد و گفت: زیاد را بیرون کنید؛ زیرا صاحب او (ابوبکر) شایسته خلافت نیست و [[مهاجران]] و [[انصار]] به امور [[امّت]] از خود پیامبر{{صل}} آگاهتر نیستند. ابوبکر خلافت را به [[ستم]] تصاحب کرده، چون از [[نزدیکان پیامبر]]{{صل}} نیست و باید آن را رها کند<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۷۱ - ۱۷۶.</ref> <ref>سامانه نشریات مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی(ره)(معرفت)، مقاله «جنگهای ارتداد و بحران جانشینی پس از پیامبر{{صل}}»، علی غلامی دهقی، ص۳۴. نیز ر.ک: الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۷ - ۲۳۰.</ref> | |||
[[کندیان]] با مواضع روشن خود، زیاد را بیرون کردند و او به هر [[قبیله]] ای از [[قبایل]] کنده میرسید، آنان را به [[پیروی]] از [[خلیفه]] [[دعوت]] میکرد، اما همگان دعوت او را ردّ میکردند. [[زیاد بن لبید]] به [[مدینه]] رفت و [[ابوبکر]] با [[تجهیز]] سپاهی چهارهزار نفره او را بار دیگر به حضرموت فرستاد. در پی آن، برخی از تیرههای [[قبیله کنده]]، به [[ریاست]] [[اشعث بن قیس]]، اظهار [[پشیمانی]] کردند و حاضر به [[پرداخت زکات]] شدند؛ زیرا از [[هجوم]] [[دشمن]] دیرینه شان، [[قبیله مَذحِج]]، [[واهمه]] داشتند و نمیتوانستند هم [[زمان]] در دو [[جبهه]] بجنگند. اما خبر [[سرکوب]] برخی از تیرههای کنده به دست زیاد بن لبید، باعث [[خشم]] اشعث بن قیس شد و وی به همراه برخی تیرهها، نزدیک [[شهر]] «تَریم» با زیاد به مقابله برخاست. سپس زیاد و [[مهاجر بن امیه مخزومی]] را، که با لشکری به [[یاری]] وی شتافته بود، در [[تریم]] محاصره کرد. ابوبکر ناگزیر [[نامه]] ای به [[اشعث]] نوشت و کوشید با او [[سازش]] کند و حتی برای [[دلجویی]] آنان [[اعلان]] داشت که عامل خود (زیاد) را برکنار میکند؛ اما فرستاده ابوبکر کشته شد و تریم همچنان در محاصره اشعث باقی ماند. برخی [[صحابه]] پیشنهاد کردند که یک سال آنها را از پرداخت زکات معاف دارد، اما ابوبکر [[مخالفت]] کرد و گفت: میخواهد علی{{ع}} را به [[جنگ]] با آنان اعزام کند. این مسأله با مخالفت عمر روبه رو شد و در نهایت، [[عکرمة بن ابی جهل]] به همراه دو هزار نفر به کمک زیاد فرستاده شد<ref>واقدی، کتاب الردّه، ص۱۹۶ - ۱۹۸؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۵۶ - ۵۷.</ref>. [[عکرمه]]، اشعث را [[شکست]] داد و او را [[اسیر]] کرد و سپس به [[مدینه]] فرستاد. در مدینه، [[اشعث]] [[عصیان]] خود را نه به انگیزه [[ارتداد]] و خودداری از [[پرداخت زکات]]، بلکه بر اثر اقدام زیاد به [[ستم]] و [[قتل]] دانست و تقاضا کرد برای [[رهایی]] خود و دیگر اسرای [[یمنی]] فدیه بپردازد؛ همچنین، کسانی را که در [[یمن]] اسیر بودند، [[آزاد]] کند و [[یاور]] [[مسلمانان]] باشد. در مقابل، [[ابوبکر]]، خواهرش امّ فَروه را به همسری وی درآورد. ابوبکر نیز خواستهای وی را پذیرفت و به او [[احسان]] نمود<ref>واقدی، کتاب الرِّدَّة، ص۱۷۸ـ۲۱۳؛ بَلاذری، کتاب فتوح البلدان، ص۱۰۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۱، ص۴۹ـ۶۸.</ref> <ref>دانشنامه جهان اسلام، مقاله «رِدَّه»، محمدرضا ناجی و محترم وکیلی سحر. نیز ر.ک: الکورانی، قراءة الجدیده لحروب الرده، ص۲۲۲ - ۲۲۳.</ref> | |||
علاوه بر این گروه، از [[بشیر بن أودج بن أبی کرب بن جبله]] و برادرش [[قیس بن أودج]] هم در شمار دیگر معترضان بنی جبلی [[حکومت ابوبکر]] و از [[تحصن]] کنندگان و کشته شدگان [[یوم]] النّجیر<ref>النّجیر دژی است در یمن نزدیک حضرموت. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۲۷۲.)</ref> نام برده شده است<ref>هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۱۴۳.</ref>. اعشی [[شاعر]] و دخترش عمرده هم از دیگر مخالفان و معترضان [[دولت]] ابوبکر به شمار رفتهاند<ref>ابن خلدون، تاریخ خلدون، ج۲، ص۳۳۲.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |