بغی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←بغی و تمرد در دوران پیامبر اسلام{{صل}}
خط ۲۴: | خط ۲۴: | ||
از سوی دیگر بغی مخصوص [[مسلمانان]] است، یعنی قیامی را میتوان بغی دانست که توسط گروهی از مسلمانان، صورت گیرد؛ لذا [[شورشیان]] [[غیر مسلمان]] [[باغی]] محسوب نمیشوند. این در حالی است که در جرم سیاسی هیچ شرطی مبنی بر وجود [[اعتقاد]] مذهبی خاص جهت تحقق جرم سیاسی، قید نشده و مجرم سیاسی میتواند از هر [[مذهب]] یا [[اعتقادی]] که مبنای [[فکری]] او را تشکیل میدهد برخوردار باشد؛ لذا به منظور آشنایی هرچه بیشتر با پیشینه [[تاریخی]] بغی، روند تاریخی آن از عصر [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} تا دوران [[خلافت]] [[خلفا]] و [[امامت امیرالمؤمنین]] [[حضرت علی]]{{ع}} و سایر [[ائمه معصومین]]{{ع}} تا دوران معاصر، در این نوشتار مورد بررسی و کنکاش قرار میگیرد.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۴.</ref> | از سوی دیگر بغی مخصوص [[مسلمانان]] است، یعنی قیامی را میتوان بغی دانست که توسط گروهی از مسلمانان، صورت گیرد؛ لذا [[شورشیان]] [[غیر مسلمان]] [[باغی]] محسوب نمیشوند. این در حالی است که در جرم سیاسی هیچ شرطی مبنی بر وجود [[اعتقاد]] مذهبی خاص جهت تحقق جرم سیاسی، قید نشده و مجرم سیاسی میتواند از هر [[مذهب]] یا [[اعتقادی]] که مبنای [[فکری]] او را تشکیل میدهد برخوردار باشد؛ لذا به منظور آشنایی هرچه بیشتر با پیشینه [[تاریخی]] بغی، روند تاریخی آن از عصر [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} تا دوران [[خلافت]] [[خلفا]] و [[امامت امیرالمؤمنین]] [[حضرت علی]]{{ع}} و سایر [[ائمه معصومین]]{{ع}} تا دوران معاصر، در این نوشتار مورد بررسی و کنکاش قرار میگیرد.<ref>[[جعفر ناصری|ناصری]]، [[سید علی رضا حسینی|حسینی]] و [[علی رضا سلیمی|سلیمی]]، [[پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی (مقاله)|پیشینه تاریخی بغی و تمرد در حکومت اسلامی]]، ص ۲۱۴.</ref> | ||
==بغی و | ==بغی و تمرد در دوران [[پیامبر اسلام]]{{صل}}== | ||
از آنجا که در [[زمان]] پیامبر اسلام{{صل}} مسئله بغی اتفاق نیفتاد، مستند اصلی آن بعد از [[آیه]] برای [[شیعیان]] و [[اهل سنت]] [[سیره امام علی]]{{ع}} است. حضرت [[رسولالله]] بارها به علی{{ع}} فرموده بود که پس از مرگ من حوادث | از آنجا که در [[زمان]] پیامبر اسلام{{صل}} مسئله بغی اتفاق نیفتاد، مستند اصلی آن بعد از [[آیه]] برای [[شیعیان]] و [[اهل سنت]] [[سیره امام علی]]{{ع}} است. حضرت [[رسولالله]] بارها به علی{{ع}} فرموده بود که پس از مرگ من حوادث ناگواری رخ خواهد داد و [[ناکثین]] و [[قاسطین]] و [[مارقین]] با تو به [[جنگ]] برمیخیزند و [[شورش]] و بغی خواهند کرد. حضرت نیز در [[نهجالبلاغه]] میفرماید: «من بین این دو امر قرار گرفتم؛ یا با [[اهل بغی]] [[نبرد]] کنم و یا به آنچه [[پیامبر]] آورده [[کفر]] ورزم». [[ابوایوب انصاری]] [[صحابی پیامبر]] اعظم{{صل}}، بعد از جنگ [[بصره]] و قبل از شروع [[جنگ صفین]]، یعنی در آغاز حرکت به صحنه نبرد در [[عراق]] در جواب سؤالی که چرا با گروههای [[مسلمان]] میجنگید؟ گفت [[نبی مکرم اسلام]] ما را موظف کرده همراه علی{{ع}} با [[پیمانشکنان]] بجنگیم که جنگیدیم؛ با [[بیدادگران]] [[منحرف]] بجنگیم که اینک به [[کارزار]] [[معاویه]] و طرفدارانش روانهایم و [[مأمور]] فرموده همراه علی{{ع}} با از [[دین]] برگشتگان بجنگیم که هنوز آنان را ندیدهایم. [[اسناد]] [[تاریخی]] مشابهی نشان میدهد که این [[حقیقت]] علاوه بر [[اصحاب]] و [[اهل]] [[بصیرت]] بر [[افکار عمومی]] هم مسلم بوده است. فقهای ادوار بعد نیز همین نظر را داشتهاند. [[محمد بن حسن شیبانی حنفی]] (۱۸۷ق) و [[امام الحرمین]] در کتاب [[ارشاد]] و [[قاضی ابوبکر بن العربی]] در [[تفسیر آیه]] نهم [[سوره حجرات]]، [[امام علی]]{{ع}} را [[امام عادل]] و حکومتش را قانونی و [[مشروع]] میدانند و اصحاب جنگهای سهگانه را [[اهل بغی]] دانسته و معاویه، [[اصحاب جمل]] و [[نهروان]] را [[شورشی]] و [[باغی]] شمردهاند. این گروههای سهگانه در [[تاریخ اسلام]] به نامهای [[ناکثین]] (پیمانشکنان)، [[قاسطین]] ([[ستمگران]] و [[متجاوزان]] از خط [[حق]]) و [[مارقین]] ([[گمراهان]] و از دین بیرون رفتگان) معروفاند. سابقه این نامگذاری مربوط به [[عصر پیامبر]]{{صل}} است. آن حضرت خود از این سه گروه چنین توصیفی کرده و به علی{{ع}} و دیگران یادآور شده بود که [[حضرت علی]] با این سه گروه [[نبرد]] خواهد کرد. [[ابنکثیر]] آورده است که [[پیامبر اعظم]] وارد [[خانه]] [[ام سلمه]] شد، سپس علی{{ع}} نیز آمد، حضرت رو به همسرش کرد و گفت: «ای ام سلمه، این علی نبرد کننده با [[ناکثان]]، قاسطان و مارقان بعد از من است». مراجعه به [[کتب حدیث]] و [[تاریخ]] [[صحت حدیث]] فوق را ثابت میکند و [[علامه امینی]] در [[کتاب الغدیر]] خود قسمتی از [[صور]] و مدارک آن را جمع کرده است<ref>احمدوند، محمد طاهر، حرکتهای معکوس، ص٣۶.</ref>. | ||
تاریخ مارقین [[گواهی]] میدهد که آنها پیوسته بر حکومتهای [[زمان]] خود پرخاشگر بودند و زیر بار هیچ [[حکومتی]] نمیرفتند. نه حاکمی و نه حکومتی را به رسمیت میشناختند. [[حاکم عادل]] مانند امام علی{{ع}} و [[حاکم]] منحرفی مانند معاویه در نظر آنان فرقی نمیکرد و [[رفتار]] آنها با [[مروان]] و یزید، مثل رفتارشان با [[عمربنعبدالعزیز]] بود. سابقه [[تفکر]] [[خارجیگری]] به عصر [[رسولالله]] برمیگردد. گروهی در دوران حضرت ختمیمرتبت [[فکر]] و ایده خود را به نحوی اظهار میکردند و سخنانی میگفتند که [[روحیه]] پرخاشگری در آنها نمایان بود. [[پیامبر]]{{صل}} [[غنائم]] [[جنگ حنین]] را بنابر مصالحی تقسیم کرد و برای [[تألیف قلوب]] [[مشرکان]] تازهمسلمان که سالیان درازی با [[اسلام]] در حال [[جنگ]] بودند، به آنان سهم بیشتری داد. در این موقع [[حرقوص بن زهیر]] زبان به [[اعتراض]] گشود و بیادبانه رو به [[پیامبر اسلام]] کرد و گفت: «[[عدالت]] کن». گفتار دور از [[ادب]] وی، حضرت ختمیمرتبت را ناراحت کرد و در پاسخ فرمود: «وای بر تو، اگر عدالت نزد من نباشد، در کجا خواهد بود؟». [[عمر]] در این هنگام پیشنهاد کرد گردن او را بزنند ولی پیامبر{{صل}} نپذیرفت و از [[آینده]] خطرناک او خبر داد و فرمود: «او را رها کنید که پیروانی خواهد داشت که در امر [[دین]] بیش از حد [[کنجکاوی]] خواهند کرد و همچون پرتاب تیر از کمان، از دین بیرون خواهند رفت»<ref>معافری حمیری، ابومحمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۴٩٧.</ref>. | تاریخ مارقین [[گواهی]] میدهد که آنها پیوسته بر حکومتهای [[زمان]] خود پرخاشگر بودند و زیر بار هیچ [[حکومتی]] نمیرفتند. نه حاکمی و نه حکومتی را به رسمیت میشناختند. [[حاکم عادل]] مانند امام علی{{ع}} و [[حاکم]] منحرفی مانند معاویه در نظر آنان فرقی نمیکرد و [[رفتار]] آنها با [[مروان]] و یزید، مثل رفتارشان با [[عمربنعبدالعزیز]] بود. سابقه [[تفکر]] [[خارجیگری]] به عصر [[رسولالله]] برمیگردد. گروهی در دوران حضرت ختمیمرتبت [[فکر]] و ایده خود را به نحوی اظهار میکردند و سخنانی میگفتند که [[روحیه]] پرخاشگری در آنها نمایان بود. [[پیامبر]]{{صل}} [[غنائم]] [[جنگ حنین]] را بنابر مصالحی تقسیم کرد و برای [[تألیف قلوب]] [[مشرکان]] تازهمسلمان که سالیان درازی با [[اسلام]] در حال [[جنگ]] بودند، به آنان سهم بیشتری داد. در این موقع [[حرقوص بن زهیر]] زبان به [[اعتراض]] گشود و بیادبانه رو به [[پیامبر اسلام]] کرد و گفت: «[[عدالت]] کن». گفتار دور از [[ادب]] وی، حضرت ختمیمرتبت را ناراحت کرد و در پاسخ فرمود: «وای بر تو، اگر عدالت نزد من نباشد، در کجا خواهد بود؟». [[عمر]] در این هنگام پیشنهاد کرد گردن او را بزنند ولی پیامبر{{صل}} نپذیرفت و از [[آینده]] خطرناک او خبر داد و فرمود: «او را رها کنید که پیروانی خواهد داشت که در امر [[دین]] بیش از حد [[کنجکاوی]] خواهند کرد و همچون پرتاب تیر از کمان، از دین بیرون خواهند رفت»<ref>معافری حمیری، ابومحمد عبدالملک بن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۴٩٧.</ref>. |