سقیفه بنی ساعده در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۳۶۰: | خط ۳۶۰: | ||
نقل است که روزی عمر به ابن عباس میگوید: «میپندارم [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} همواره برای از دست دادن خلافت [[اندوهگین]] است». ابن عباس میگوید: «همین گونه است. او [[گمان]] میکند رسول خدا{{صل}} خلافت را برای او خواسته است». عمر میگوید: ای ابن عباس، رسول خدا{{صل}} [[حکومت]] را برای او خواست، اما [[خداوند]] نخواست. رسول خدا{{صل}} چیزی را [[اراده]] کرد، اما خداوند غیر آن را اراده کرد. [[اراده خدا]] عملی شد، اما اراده رسولش تحقق نیافت. مگر هر چه را رسول خدا{{صل}} خواسته است، محقق شده است؟ او میخواست عمویش [[ابولهب]] [[اسلام]] آورد، اما خدا اراده نکرد و [[مسلمان]] نشد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۷۸-۷۹.</ref>.<ref>[[سید حسن فاطمیموحد|فاطمیموحد، سید حسن]]، [[سقیفه (مقاله)| مقاله «سقیفه»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]]، ص ۴۶۸.</ref> | نقل است که روزی عمر به ابن عباس میگوید: «میپندارم [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} همواره برای از دست دادن خلافت [[اندوهگین]] است». ابن عباس میگوید: «همین گونه است. او [[گمان]] میکند رسول خدا{{صل}} خلافت را برای او خواسته است». عمر میگوید: ای ابن عباس، رسول خدا{{صل}} [[حکومت]] را برای او خواست، اما [[خداوند]] نخواست. رسول خدا{{صل}} چیزی را [[اراده]] کرد، اما خداوند غیر آن را اراده کرد. [[اراده خدا]] عملی شد، اما اراده رسولش تحقق نیافت. مگر هر چه را رسول خدا{{صل}} خواسته است، محقق شده است؟ او میخواست عمویش [[ابولهب]] [[اسلام]] آورد، اما خدا اراده نکرد و [[مسلمان]] نشد<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۷۸-۷۹.</ref>.<ref>[[سید حسن فاطمیموحد|فاطمیموحد، سید حسن]]، [[سقیفه (مقاله)| مقاله «سقیفه»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]]، ص ۴۶۸.</ref> | ||
== روایات پیامبر درباره [[خلافت ابوبکر]] == | |||
بررسی اخباری که تنها جنبه [[تاریخی]] دارند، همانند [[اخبار]] [[فقهی]] نیست که زنجیره [[اسناد]] آنها با دقت بررسی شود، بلکه برای بررسی صحت و سقم آنها به محتوایشان توجه میشود و با دیگر اخبار مقایسه میگردند. از این رو، اینک به این [[پرسش]] میپردازیم که در برابر روایاتی که از پیامبر درباره خلافت ابوبکر رسیده چه پاسخی میتوان داد. [[ابن ابی الحدید]] پاسخ قانع کنندهای به این [[پرسش]] داده است. وی بر این [[باور]] است که اگر درباره [[ابوبکر]]، نصی از [[پیامبر]] در دست میبود، برای [[خلافت]] خود به آن استناد میکرد؛ به ویژه آنکه او برای استناد به [[نص]] دستش بازتر از [[امام]] بود و مانعی برای ابوبکر در میان نبود. اما او برای به دست گرفتن خلافت به سوابق و [[فضایل]] و [[خویشاوندی]] با پیامبر [[احتجاج]] میکرد. ابن ابی الحدید نتیجه میگیرد که [[روایت]] زیر از پیامبر در ایام [[بیماری]]، خطاب به [[عایشه]] نادرست است. روایت را [[بخاری]] و مسلم نقل کردهاند: پدرت را فرا خوان تا برایش چیزی بنویسم؛ زیرا میترسم مقام و منزلتش را کسی [[آرزو]] کند و خود را شایستهتر از او بداند، در حالی که [[خدا]] و [[مؤمنان]] تنها ابوبکر را قبول دارند<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۶، ص۱۳؛ ابو حسین نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۵۷، در صحیح مسلم آمده است که پیامبر از عایشه خواست که پدر و برادرش را صدا زند.</ref>. | |||
از این گذشته، مشهور علمای اهل سنت، برای اثبات حقانیت [[خلافت ابوبکر]] به [[نصوص]] استناد نمیکنند و این همه اصرار آنان برای [[اثبات]] [[حجیت اجماع]]، برای [[مشروعیت]] دادن به خلافت ابوبکر است و اگر نص قابل اعتمادی در میان میبود، این همه بر [[اجماع]] پای نمیفشردند. از سوی دیگر، [[روایات]] فراوان دیگر از [[اهل سنت]]، صحت این گونه [[روایتها]] را رد میکنند. بخشی از آنها پیش از این گذشت و در اینجا چند نمونه دیگر را میآوریم: نقل است که عباس، عموی پیامبر، از ابوبکر پرسید: «آیا پیامبر تو را وصیتی کرده است؟» پاسخ داد: «نه»<ref>دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۱.</ref>. نیز نقل کردهاند که ابوبکر در [[روز سقیفه]] از حاضران خواست که با [[عمر]] یا [[ابوعبیده]] [[بیعت]] کنند<ref>تاریخ الطبری، ج۳، ص۲۲۱؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۱۴؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسه، ج۱، ص۲۶.</ref>. کسی که [[پیامبر]] او را به [[جانشینی]] برگزیده است، چگونه میتواند [[حکومت]] را به دیگران واگذارد؟ از این رو، [[ثابت بن قیس]] در [[سقیفه]]، این پیشنهاد [[ابوبکر]] را با فرض این که [[رسول خدا]]{{صل}} او را به عنوان [[جانشین]] تعیین کرده باشد، [[نافرمانی]] رسول خدا{{صل}} خوانده است<ref>ر.ک: واقدی، محمد بن عمر، کتاب الرده، ص۳۷.</ref>. در روایتی دیگر است که از [[عایشه]] پرسیدند: «اگر رسول خدا{{صل}} میخواست برای خود جانشینی برگزیند، چه کسی را بر میگزید؟» عایشه جواب داد: «ابوبکر را بر میگزید»<ref>ابو حسین نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۵۶.</ref>. این پرسش و پاسخ نشان میدهد که [[پرسش]] کننده پاسخ دهنده بر این [[باور]] بودهاند که پیامبر کسی را به جانشینی [[خلیفه]] تعیین نکرده است. | |||
از آرزوهای ابوبکر در روزهای پایانی [[حیات]] خویش این بود که ای کاش از رسول خدا{{صل}} درباره خلیفهاش میپرسید که او کیست تاکسی در آن [[نزاع]] نکند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۳۷.</ref>؛ و این، دلیلی دیگر بر نادرستی ادعای یاد شده است. در [[روایت]] است که پیش از انتخاب ابوبکر، [[عمر]] به ابوعبیده گفت: «دستت را بگشا تا با تو [[بیعت]] کنم؛ زیرا تو بنا به گفته رسول خدا{{صل}} [[امین]] این [[امت]] هستی»<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۱۸۱.</ref>. این [[رفتار]] عمر نیز با ادعای یادشده ناسازگار است. در روایتی دیگر به عمر گفتند: «آیا جانشینی برای خود بر نمیگزینی؟» گفت: «اگر چنین نکنم، رسول خدا{{صل}} نیز -که بهتر از من است - چنین نکرده است، و اگر جانشینی برگزینم، ابوبکر نیز - که بهتر از من است - چنین کرده است<ref>مسند الامام احمد بن حنبل، ج۱، ص۴۳؛ بیهقی، ابوبکر احمد بن حسین، السنن الکبری، ج۸، ص۱۴۸؛ ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۸۵.</ref>. | |||
عمر در این سخن اشاره میکند که پیامبر کسی را به عنوان جانشین برنگزیده است. البته ما این سخن را درست نمیدانیم و از عمر [[انتظار]] نیست که از [[جانشینی امام علی]]{{ع}} از سوی [[پیامبر]] سخن گوید، اما اگر نصی درباره [[جانشینی]] [[ابوبکر]] میبود، بیگمان آن را ذکر میکرد. از اینها که بگذریم، [[روایات]] فراوانی در منابع اهل سنت به صراحت گواهند که پیامبر از [[امام علی]]{{ع}} با عنوان [[جانشین]] خود نام برده است و هیچگاه پیامبر دو جانشین برای خود برنمیگزیند<ref>[[سید حسن فاطمیموحد|فاطمیموحد، سید حسن]]، [[سقیفه (مقاله)| مقاله «سقیفه»]]، [[دانشنامه امام علی ج۸ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۸]]، ص ۴۷۱.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |