ادعای نیابت از امام مهدی: تفاوت میان نسخهها
←برخی از مدعیان دروغین نیابت
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
# و بالاخره پیروی از هوای نفس که انسان را از حق و فضیلت بازمیدارد. سرانجام کارشان به جایی رسید که نفرین و لعنت [[حضرت مهدی]] {{ع}} شامل آنان گردید و نگونبخت شدند<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۲۸۲.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۶۲۹.</ref> | # و بالاخره پیروی از هوای نفس که انسان را از حق و فضیلت بازمیدارد. سرانجام کارشان به جایی رسید که نفرین و لعنت [[حضرت مهدی]] {{ع}} شامل آنان گردید و نگونبخت شدند<ref>[[سید محمد کاظم قزوینی|قزوینی، سید محمد کاظم]]، [[امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور (کتاب)|امام مهدی از تولد تا بعد از ظهور]]، ص ۲۸۲.</ref>.<ref>[[مجتبی تونهای|تونهای، مجتبی]]، [[موعودنامه (کتاب)|موعودنامه]]، ص۶۲۹.</ref> | ||
== برخی از مدعیان دروغین نیابت == | == برخی از [[مدعیان دروغین نیابت]] == | ||
برخی از معروفترین [[مدعیان دروغین]] عبارتاند از: | برخی از معروفترین [[مدعیان دروغین]] عبارتاند از: | ||
# [[ابو محمد حسن | # [[ابو محمد حسن]] شریعی: یکی از مدعیان دروغین نیابت، [[حسن شریعی]] است. البته به [[یقین]] مشخص نیست اسم او "[[حسن]]" باشد؛ بلکه او با [[لقب]] معروف شده است. در روایتی که [[نقل]] خواهد شد، [[راوی حدیث]] به صورت [[حدس]] [[و]] [[گمان]] اسم او را "حسن" [[ذکر]] کرده است<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۳۹۷.</ref>. مؤلف [[قاموس الرجال]] مینویسد: از [[حدیثی]] که [[شیخ طوسی]] نقل کرده است. روشن میشود اسم او به صورت یقین روشن نیست و او به وسیله لقب معروف بوده است و این که "تلعکبری" راوی حدیث، به صورت گمان[[حکم]] کرده که اسم او "حسن" است؛ به سبب این است که او "[[ابو محمد]]" بوده و اغلب اسم کسانی که [[کنیه]] آنها "ابو محمد" است، حسن میباشد<ref>قاموس الرجال، ج ۳، ص۲۶۲.</ref>. [[شریعی]] نخستین کسی است که به [[دروغ]] و [[افترا]]، [[ادعای نیابت]] [[امام زمان]]{{ع}} را [[کرد]]. او پیشتر از [[یاران امام هادی]] و [[امام حسن عسکری]]{{عم}} بود؛ [[ولی]] پس از آن [[منحرف]] شد. [[تاریخ]] ادعای نیابت [[دروغین]] او به صورت دقیق بیان نشده است؛ لکن چون این ادعاهای دروغین، از دوران [[نایب دوم]] آغاز شده است، به نظر میرسد وی در دوران [[سفارت]] و [[نیابت]] [[محمد بن عثمان]]، به چنین عملی دست زده است. [[دانشوران]] [[علم رجال]] درباره شرححال او چندان بحث نکردهاند؛ لذا [[جامعترین]] [[سخن]] درباره ایشان، [[کلام]] شیخ طوسی در [[کتاب الغیبه]] است. شیخ طوسی درباره "شریعی" مینویسد: نخستین کسی که به دروغ و افترا، دعوی [[نیابت خاص]] از جانب امام زمان{{ع}} کرد، شخصی معروف به "شریعی" بود. جماعتی از [[عالمان]] از ابو محمد تلعکبری از [[ابو علی محمد بن همام]] نقل کردهاند: کنیه شریعی "ابو محمد" بود. تلعکبری میگفت: "گمان دارم نام وی حسن باشد". او از [[اصحاب امام هادی]]{{ع}} و امام حسن عسکری{{ع}} به شمار میآمد. او نخستین کسی است که مدعی مقامی شد که [[خداوند]] برای او قرار نداده بود [[و]] [[شایسته]] آن هم نبود. در این خصوص، بر [[خدا]] و [[حجتهای پروردگار]] [[دروغ]] بست و چیزهایی به آنان نسبت داد که شایسته [[مقام]] والای آنان نبود و آنها از آن به دور بودند؛ از این رو، [[شیعیان]] هم او را [[ملعون]] دانسته و از وی دوری جستند و توقیعی از جانب [[ولی عصر]]{{ع}} درباره [[لعن]] و دوری از وی صادر شد<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۳۹۸.</ref>. | ||
# [[محمد بن نصیر | # [[محمد بن نصیر]] نمیری: یکی از رقبای [[محمد بن عثمان]] بود که [[نیابت]] وی را قبول نداشت و خود مدعی نیابت بود. [[شیخ طوسی]] در [[رجال طوسی|رجال]] خود، در [[اصحاب امام جواد]]{{ع}} دو بار از او نام برده و هیچ شرحی درباره او انجام نداده است<ref>شیخ طوسی، رجال، ص۴۰۵، رقم ۷ و ص۴۰۷ رقم ۲۳.</ref>. [[علامه حلی]] در رجال خود، دو جا از ایشان نام برده، مینویسد: [[محمد بن نصیر نمیری]] کسی است که [[امام هادی]]{{ع}} او را لعن کرده است. در جایی دیگر میگوید: [[ابن غضائری]] درباره او گفته است: "محمد بن نصیر از نظر [[علمی]]، از فضلای [[بصره]] بود [و از نظر عقیدتی] [[ضعیف]] بود. [[فرقه]] "نصیریه" را او تأسیس کرده و به او نسبت داده میشود"<ref>علامه حلی، رجال، ص۲۵۴ و ۲۵۷.</ref>. در [[رجال کشی]] نیز شرح [[حال]] او مطرح است. به نظر مرحوم [[کشی]]امام هادی{{ع}} سه نفر را لعن کرده که یکی از آنها محمد بن نصیر نمیری است<ref>کشی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۸۰۵.</ref>. در جای دیگر از "عبیدی" [[نقل]] میکند که: [[امام حسن عسکری]]{{ع}} ـ بدون اینکه من سؤالی از او بپرسم ـ نامهای به سوی من فرستاد و در آن [[نامه]] از محمد بن نصیر نمیری و [[حسن بن محمد]] بن باباقمی، [[اعلان]] [[انزجار]] کرده، فرمود: تو و همه [[دوستداران]] ما، از آنان دوری جویید و من آنها را لعن میکنم و [[لعنت خدا]] نیز بر آنها [[باد]]! آنان از نام ما [[سوء استفاده]] کرده [[و]] [[اموال]] [[مردم]] را میخورند و [[فتنه انگیزی]] میکنند! آنان ما و [[شیعیان]] ما را [[اذیت]] کردند. [[خداوند]] آنها را اذیت کند و آنان را در فتنهای که ایجاد کردهاند، مغلوب و نابود سازد!<ref>کشی، اختیار معرفة الرجال، ج ۲، ص۸۰۵.</ref>. | ||
# [[ابو طاهر محمد بن علی بن | # [[ابو طاهر]] [[محمد بن علی بن]] هلال: همانگونه که پیش از این نیز یاد شد، [[ابو طاهر محمد بن علی بن بلال]] در ابتدای [[کار]]، نزد [[امام حسن عسکری]]{{ع}} فردی مورد [[اعتماد]] بود و روایاتی چند از آن [[حضرت]] [[نقل]] کرده است؛ [[ولی]] رفتهرفته به سبب [[پیروی از هوای نفس]]، راه [[انحراف]] در پیش گرفت و مورد [[مذمت]] [[خاندان وحی]] واقع شد. وی، ادعا [[کرد]] [[وکیل]] [[حضرت مهدی]]{{ع}} است. او [[نیابت]] [[نایب دوم]] حضرت مهدی{{ع}} را [[منکر]] شد و درباره اموالی که نزد وی جمع شده بود تا به حضرت مهدی{{ع}} برساند، [[خیانت]] کرد<ref>ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۴۰۰.</ref>. نایب دوم، زمینه [[دیدار]] وی را با حضرت مهدی{{ع}} فراهم کرد. [[امام]] به وی [[فرمان]] داد: اموال را به نایبشان رد کند؛ اما او در [[دشمنی]] و انحراف خود [[باقی]] ماند. پایان کارش آن شد که توقیعی از [[ناحیه مقدسه]] حضرت مهدی{{ع}}، مبنی بر [[لعن]] و [[نفرین]] و [[بیزاری]] از وی ـ در ضمن افرادی دیگر از جمله [[حلاج]] و [[شلمغانی]] ـ صادر شد. | ||
# [[حسین بن منصور | # [[حسین بن منصور]] حلاج: [[حسین بن منصور حلاج]]، [[حدود]] [[سال ۲۴۴ ق]] در [[قریه]] "[[طور]]" از قرای بیضای [[فارس]] (هفت فرسنگی [[شیراز]]) زاده شد. وی با پدرش [[منصور]] از بیضا، به واسط رفت و در آنجا [[علوم اسلامی]] را آموخت و در بیست سالگی به [[بصره]] رفت. [[مرید]] [[صوفی]] آن سامان شد و به دست او [[خرقه]] تصوف پوشید. در [[سال ۲۷۰ ق]] به [[مکه]] [[سفر]] کرد و از آنجا به [[اهواز]] رفت و به [[دعوت]] پرداخت. حلاج برای دعوت به [[مذهب]] صوفیانه خود ـ که جنبه "حلولی" داشت ـ به [[مسافرت]] میپرداخت. وی در آغاز خود را [[رسول]] [[امام غایب]] [[و]] باب آن [[حضرت]] معرفی میکرد؛ به همین سبب [[علمای علم رجال]] [[شیعه]]، او را از مدعیان "[[بابیت]]" شمردهاند. نام او ابو المغیث [[حسین بن منصور حلاج]] بود که در [[سال ۳۰۹ ق]] کشته شد. [[حلاج]] پس از [[ادعای بابیت]]، بر این شد که ابو [[سهل]] [[اسماعیل بن علی]] [[نوبختی]] ([[متکلم امامی]]) را در سلک [[یاران]] خود درآورد و به تبع او، هزاران شیعه امامی را که در [[قول و فعل]] تابع او بودند، به [[عقاید]] حلولی خویش [[معتقد]] سازد؛ به ویژه آنکه جماعتی از درباریان [[خلیفه]] به حلاج، [[حسن]] نظر نشان داده و جانب او را گرفته بودند. [[ولی]] ابو سهل که [[پیری]] مجرب بود، نمیتوانست ببیند او با مقالاتی تازه، خود را معارض [[حسین بن روح نوبختی]] [[وکیل]] امام غایب معرفی میکند. [[اسماعیل]] در [[پاسخ]] گفت: "[[وکیل امام زمان]]{{ع}} باید [[معجزه]] داشته باشد. اگر راست میگویی، موهای مرا سیاه کن. اگر چنین کاری انجام دهی، همه ادعاهایت را میپذیرم". ابن حلاج که میدانست [[ناتوان]] است، با استهزای [[مردم]] روبهرو شد و از [[شهر]] بیرون رفت. آنگاه به [[قم]] شتافت و به مغازه [[علی بن بابویه]]، ([[پدر]] [[بزرگوار]] [[شیخ صدوق]]) رفت و خود را [[نماینده امام]] [[زمان]]{{ع}} خواند. مردم بر وی شوریدند و او را با [[خشونت]] از شهر بیرون افکندند. ابن حلاج، پس از آنکه جمعی از خراسانیان ادعایش را پذیرفتند، دیگر بار به [[عراق]] شتافت<ref>ر. ک: سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج ۲، ص۴۸؛ صدر، سید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص۵۳۲.</ref>. در این زمان، چون [[فقه]] [[امامیه]] از سوی [[خلفا]] به رسمیت شناخته نشده بود، [[شیعیان]] در میان [[مذاهب اهل سنت]] "[[مذهب ظاهری]]" را که مؤسس آن، [[ابوبکر]] [[محمد]] بن [[داوود]] [[اصفهانی]] است، پذیرفته بودند. رؤسای امامیه و [[خاندان نوبختی]]، برای برانداختن حلاج ناچار به [[محمد]] بن [[داوود ظاهری]] [[متوسل]] شدند و او را به صدور فتوایی وا داشتند که در [[سال ۲۹۷ ق]] [[و]] اندکی پیش از [[مرگ]] خود در [[وجوب]] [[قتل]] [[حلاج]] انتشار داده بود. [[ابو الحسن علی بن فرات]]، [[وزیر]] [[شیعی مذهب]] [[مقتدر]] ([[خلیفه عباسی]]) نیز در [[تکفیر]] حلاج به [[آل]] نوبخت کمک [[کرد]]. حلاج در [[سال ۲۹۶ ق]] به [[بغداد]] رفت و [[مردم]] را به طریقه خاصی مبتنی بر نوعی تصوف آمیخته با گونهای "[[حلول]]" [[دعوت]] کرد. [[ابو الحسن]] بن [[فرات]]، وی را تعقیب کرد و [[ابن داوود]] فتوای معروف خود را در [[حلیت]] [[خون]] او صادر نمود. وی در [[سال ۳۰۱ ق]] به دست [[کارگزاران]] [[خلیفه]] گرفتار شد و به [[زندان]] افتاد. پس از هفت ماه [[محاکمه]]، علمای [[شرع]] او را [[مرتد]] و [[خارج از دین]] [[اسلام]] شمردند (۲۴ [[ذیقعده]] ۳۰۹ق) و به [[فرمان]] مقتدر و وزیر او [[حامد]] بن [[عباس]] به دار آویخته شد<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۴۰۱، فرهنگ فرق اسلامی، ص۱۶۲.</ref>. سپس [[جسد]] او را سوزاندند و سرش را بر بالای [[جسر بغداد]] زدند. | ||
# [[ابو جعفر محمد بن علی | # [[ابو جعفر محمد بن علی]] شلمغانی: پیش از این گفته شد [[شلمغانی]] از [[یاران]] [[امام حسن عسکری]]{{ع}} و از [[دانشمندان]]، دبیران و [[محدثان]] [[زمان]] خود در بغداد بود. کتابهای بسیاری داشت و در آنها، انبوه روایاتی را که از [[امامان اهل بیت]]{{عم}} شنیده بود، گردآوری و دستهبندی کرده بود<ref>نجاشی، رجال، ج ۲، ص۲۳۹.</ref>. هنگامی که راه [[انحراف]] و [[ارتجاع]] را در پیش گرفت و از نظر [[اندیشه]]، [[عقیده]] و عملکرد [[تغییر]] یافت؛ در [[روایات]] تغییراتی ایجاد میکرد؛ هرچه میخواست بر آنها میافزود و هرچه دلخواه او بود، کم میکرد. همانگونه که پیش از نیز یاد شد، [[نجاشی]] در [[رجال]] خود مینویسد: ابو جعفر محمد بن علی شلمغانی از [[پیروان مذهب امامیه]] بود؛ اما [[رشک]] و [[حسد]] بر [[مقام]] [[ابو القاسم حسین بن روح]]، وی را بر آن داشت که ترک [[مذهب امامیه]] گوید و داخل کیشهای مردود شود؛ تا بدآنجا که از طرف [[امام غایب]] توقیعاتی بر [[ضد]] او صادر شد. سرانجام به امر [[سلطان]] ([[دولت]]) به دار آویخته شد<ref>نجاشی، رجال، ج ۲، ص۲۹۴.</ref>. [[حسین بن روح]]، از سال [[انتصاب]] خود به [[مقام]] [[نیابت]] سوم ([[جمادی الآخر]] ۳۰۶ق) در [[بغداد]] با [[عزت]] [[و]] [[احترام]] میزیست و [[خاندان]] [[آل]] [[فرات]] که [[وزارت]] [[بنی عباس]] به دست ایشان بود، از طرفداران [[شیعه]] بوده و از او [[حمایت]] میکردند. در [[ربیع الاول]] [[سال ۳۱۲ ق]] وزارت به [[حامد]] بن [[عباس]] انتقال یافت و [[آل]] فرات و کسان ایشان از [[کار]] برکنار شده و به [[زندان]] افتادند. پس از آن، حسین بن روح نیز به زندان افتاد و تا [[سال ۳۱۷ ق]] (مدت پنج سال) در [[حبس]] ماند. وی، پیش از افتادن به زندان، مدتی پنهان میزیست و چون اعتمادی کامل به [[ابن ابی العزاقر]] داشت، او را به نیابت خود برگزید. [[شلمغانی]] واسطه بین او و [[شیعیان]] شد. [[توقیعات حضرت مهدی]]{{ع}}، از سوی حسین بن روح به دست شلمغانی صادر میشد و [[مردم]] برای [[رفع حوایج]] و [[حل مشکلات]]، به او [[رجوع]] میکردند<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۳۰۳.</ref>. پس از این [[زمان]]، شلمغانی به ادعاهای [[باطل]] پرداخت و از [[مذهب شیعه امامیه]] [[اثنی عشریه]] [[انحراف]] جست. حسین بن روح در زندان، از انحرافش مطلع شد و از همانجا در [[ذی حجه]] سال ۳۱۲ ق توقیعی در [[لعن]] ابی العزاقر به شیخ [[ابو علی محمد بن همام]] [[اسکافی]] [[بغدادی]] که از بزرگان شیعه بود، فرستاد و از وی [[تبری]] جست<ref>طبرسی، الاحتجاج، ج ۲، ص۴۷۴؛ و نیز ر. ک: شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۳۰۳.</ref>. مردم پس از صدور [[لعن شلمغانی]]، نزد حسین بن روح شتافتند و گفتند: "خانههای ما از آثار شلمغانی انباشته است، چه کنیم؟" فرمود: "نظر من، درباره کتابهای او همان چیزی است که [[امام عسکری]]{{ع}} درباره کتابهای [[بنی فضال]] فرمود:{{عربی|"... خُذُوا بِمَا رَوَوْا وَ ذَرُوا مَا رَأَوْا"}}؛ [[اعتقادات]] آنان را کنار گذارید و آنچه [[نقل]] کردهاند، بپذیرید"<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۳۸۷.</ref>. به نظر [[شیخ طوسی]] علت کشته شدن [[شلمغانی]] چنین بود: زمانی که [[ابو القاسم حسین بن روح]] او را آشکارا [[لعن]] [[کرد]] [[و]] همه جا [[شهرت]] یافت و [[مردم]] از وی دوری جستند. تمام [[شیعیان]] از او برحذر بودند؛ به طوری که نتوانست به حیلهها و نیرنگهای خود ادامه دهد. [[روزی]] در محفلی که رؤسای [[شیعه]] حاضر بودند و همه [[لعن شلمغانی]] و دوری از او را از ابو القاسم حسین بن روح [[نقل]] میکردند، شلمغانی به حاضران گفت: من و او ([[حسین بن روح]]) را در جایی بخواهید تا من دست او و او هم دست مرا بگیرد و در [[حق]] یکدیگر [[نفرین]] کنیم. اگر [[آتش]] نیامد و او را نسوزاند، هرچه او درباره من گفته، درست است. این [[خبر]] در [[خانه]] ابن مقله اتفاق افتاد و از آنجا به [[گوش]]"الراضی بالله" خلیفه [[عباسی]] رسید. "[[راضی]]" هم [[دستور]] داد او را دستگیر کرده و به [[قتل]] رساندند؛ بدینگونه شیعیان از [[شر]] او راحت شدند<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۴۰۶.</ref>. این اتفاق، [[سال]] ۳۲۳ [[ق]] رخ داد<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۴۱۲.</ref>. | ||
# [[احمد بن هلال | # [[احمد بن هلال]] کرخی: [[احمد بن هلال کرخی]]، [[اهل]] روستای بزرگی از منطقه "[[نهروان]]" بود که میان واسط و [[بغداد]] قرار دارد. گفته شده است: وی از [[یاران حضرت هادی]]{{ع}} یا [[امام عسکری]]{{ع}} بود. به [[غلو]] مشهور به [[علو]] و مورد لعن و نفرین [[ابدی]] است. نخست از افراد مورد [[اطمینان]] [[حضرت عسکری]]{{ع}} و از [[اصحاب خاص]] و [[روایت]] کننده از [[امامان معصوم]]{{عم}} بود. ۵۴ مرتبه به [[زیارت]] [[خانه خدا]] رفت که بیست مرتبه آن با پای پیاده بود. اما دچار [[کژی]] شد؛ به گونهای که حضرت عسکری{{ع}} او را بسیار [[نکوهش]] کرد و دربارهاش فرمود: "از این [[صوفی]] [[ریاکار]] و بازیگر [[پروا]] کنید"<ref>رجال کشی، ص۵۳۵.</ref>. برخی نیز این جمله را در نکوهش او، از جانب [[حضرت مهدی]]{{ع}} دانستهاند که در هر [[حال]] نشانگر [[پلیدی]] و [[گمراهی]] این مرد است. او تا [[زمان]] [[نیابت]] [[محمد بن عثمان]] زیست [[و]] با سماجت بسیار، [[سفارت]] آن جناب را [[انکار]] [[کرد]]. [[توقیع]] مبارکی از جانب [[حضرت مهدی]]{{ع}} درباره [[لعن]] و [[نفرین]] بر او و [[لزوم]] اظهار [[بیزاری]] از کارهایش صدور یافته است<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۳۵۳.</ref>. بیشتر [[کتابهای رجالی]]، او را به "[[عبرتایی]]" ملقب میدانند<ref>ابی داوود، رجال، ص۴۲۵؛ رجال طوسی، ص۳۸۴؛ رجال علامه، ص۲۰۲.</ref>. [[شیخ طوسی]] در [[کتاب الغیبة]] وی را "کرخی" نامگذاری کرده و به او "[[بغدادی]]" نیز گفته شده است. از [[تاریخ]]، فهمیده میشود [[احمد بن هلال]] تا آخر سفارت و نیابت [[نایب]] نخست [[منحرف]] نشده بود؛ لکن به مجرد [[وفات]] [[عثمان بن سعید]] در [[نایب دوم]] [[شک]] کرد و نیابت او را نپذیرفت<ref>صدر، سید محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص۵۰۲.</ref>. [[شیعیان]] هم پس از [[عزل]]، او را [[ملعون]] دانسته و از وی دوری جستند. پس از [[مرگ]] وی توقیعی از سوی [[ولی عصر]]{{ع}} به دست [[حسین بن روح]] به شرح ذیل صادر شد: [[خداوند]] از [[فرزند]] [[هلال]] نگذرد که بدون [[اجازه]] و [[رضایت]] ما، در [[کار]] ما [[مداخله]] و فقط به میل خود عمل میکرد! تا آنکه [[پروردگار]]، با نفرین ما زندگیاش را به انجام رساند. ما در زمان حیاتش نیز انحرافش را به [[خواص]] شیعیان خود اعلام کردیم. این را به هرکس که درباره او میپرسد، برسانید. هیچیک از شیعیان ما معذور نیست در آنچه افراد مورد [[اعتماد]] از ما [[نقل]] میکنند، [[تردید]] کند؛ زیرا میدانند ما [[اسرار]] خود را با آنان میگوییم". آن [[حضرت]] در توقیعی دیگر فرمود: [[ابن هلال]]، [[ایمان]] خود را [[پایدار]] نداشت و با آنکه مدت طولانی [[خدمت]] کرد، به دست خود ایمانش را به [[کفر]] دگرگون ساخت و [[خدا]] نیز او را [[کیفر]] داد<ref>شیخ طوسی، کتاب الغیبة، ص۳۵۳.</ref>. آنچه یاد شد، فقط برخی از [[مدعیان دروغین]] در [[دوران غیبت]] بود. پرداختن به همه مدعیان، مجال بسیار گستردهای میطلبد که در حوصله این نوشتار نیست. علاقهمندان میتوانند به کتابهای مفصلی که در اینباره تدوین شده است، مراجعه کنند<ref>[[خدامراد سلیمیان|سلیمیان، خدامراد]]، [[درسنامه مهدویت ج۲ (کتاب)|درسنامه مهدویت ج۲]]، ص۱۷۳-۱۸۱.</ref>. | ||
== پرسش مستقیم == | == پرسش مستقیم == |