پرش به محتوا

امام حسین در کربلا: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۱۱: خط ۱۱:
از [[ام سلمه]] نقل شده گفت: روزی [[پیامبر خدا]] {{صل}} در خانه‌ام نشسته بود که فرمود: «کسی بر من وارد نشود». من، [[چشم]] [[انتظار]] بودم، که [[حسین]] {{ع}} وارد شد و صدای [[گریه]] پیامبر خدا {{صل}} را شنیدم. سَرَک کشیدم. دیدم حسین {{ع}} در دامان پیامبر {{صل}} است و ایشان، گریه کنان، دست بر پیشانی خود می‌کشد. گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، نفهمیدم کِی داخل شد! پیامبر {{صل}} فرمود: «[[جبرئیل]]، با ما در [[خانه]] بود و گفت: او (حسین) را [[دوست]] داری؟ گفتم: از [[دنیا]] [او را] دوست دارم. جبرئیل گفت: بی‌تردید، امّتت، او را به زودی در سرزمینی به نام [[کربلا]] می‌کُشند». [امّ [[سلمه]] گفت:] سپس [[جبرئیل]]، از [[خاک]] آنجا برگرفت و به [[پیامبر]] {{صل}} نشان داد و [[حسین]] {{ع}} [سال‌ها بعد،] هنگامی که او را برای کشتن محاصره کردند، پرسید: «نام این [[سرزمین]] چیست؟». گفتند: کربلا. فرمود: «[[خدا]] و پیامبرش راست گفتند؛ سرزمینِ [[کرب]] ([[اندوه]]) و بلاست»<ref>{{متن حدیث|كانَ رَسُولُ اللّهِ {{صل}} جَالِسَاً ذَاتَ يَوْمٍ فِي بَيْتِي، فَقَالَ: لا يَدْخُل عَلَيَّ أحَدٌ، فَانْتَظَرْتُ، فَدَخَلَ الحُسَينُ {{ع}}، فَسَمِعْتُ نَشِيجَ رَسُولِ اللّهِ {{صل}} يَبْكي، فَاطَّلَعْتُ فَإِذَا حُسَيْنٌ {{ع}} فِي حِجْرِهِ، وَالنَّبِيُّ {{صل}} يَمْسَحُ جَبِينَهُ، وَ هُوَ يَبْكِي، فَقُلتُ: وَاللّهِ، مَا عَلِمْتُ حِينَ دَخَلَ! فَقالَ: إنَّ جِبْرِيلَ {{ع}} كَانَ مَعَنَا فِي البَيْتِ، فَقالَ: تُحِبُّهُ؟ قُلْتُ: أمَّا مِنَ الدُّنْيَا فَنَعَمْ. قَالَ: إنَّ اُمَّتَكَ سَتَقْتُلُ هذا بِأَرضٍ يُقَالُ لَهَا: كَربَلاءُ، فَتَنَاوَلَ جِبْرِيلُ {{ع}} مِنْ تُربَتِهَا، فَأَرَاهَا النَّبِيَّ {{صل}}، فَلَمّا اُحِيطَ بِحُسَيْنٍ {{ع}} حِينَ قُتِلَ قَالَ: مَا اسْمُ هذِهِ الأَرْضِ؟ قَالُوا: كَرْبَلاءُ، قَالَ: صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ، أرْضُ كَرْبٍ وَ بَلاءٍ}} (المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۰۸، ح۲۸۱۹؛ کنز العمّال، ج۱۳، ص۶۵۶، ح۳۷۶۶۶).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۶۱.</ref>
از [[ام سلمه]] نقل شده گفت: روزی [[پیامبر خدا]] {{صل}} در خانه‌ام نشسته بود که فرمود: «کسی بر من وارد نشود». من، [[چشم]] [[انتظار]] بودم، که [[حسین]] {{ع}} وارد شد و صدای [[گریه]] پیامبر خدا {{صل}} را شنیدم. سَرَک کشیدم. دیدم حسین {{ع}} در دامان پیامبر {{صل}} است و ایشان، گریه کنان، دست بر پیشانی خود می‌کشد. گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، نفهمیدم کِی داخل شد! پیامبر {{صل}} فرمود: «[[جبرئیل]]، با ما در [[خانه]] بود و گفت: او (حسین) را [[دوست]] داری؟ گفتم: از [[دنیا]] [او را] دوست دارم. جبرئیل گفت: بی‌تردید، امّتت، او را به زودی در سرزمینی به نام [[کربلا]] می‌کُشند». [امّ [[سلمه]] گفت:] سپس [[جبرئیل]]، از [[خاک]] آنجا برگرفت و به [[پیامبر]] {{صل}} نشان داد و [[حسین]] {{ع}} [سال‌ها بعد،] هنگامی که او را برای کشتن محاصره کردند، پرسید: «نام این [[سرزمین]] چیست؟». گفتند: کربلا. فرمود: «[[خدا]] و پیامبرش راست گفتند؛ سرزمینِ [[کرب]] ([[اندوه]]) و بلاست»<ref>{{متن حدیث|كانَ رَسُولُ اللّهِ {{صل}} جَالِسَاً ذَاتَ يَوْمٍ فِي بَيْتِي، فَقَالَ: لا يَدْخُل عَلَيَّ أحَدٌ، فَانْتَظَرْتُ، فَدَخَلَ الحُسَينُ {{ع}}، فَسَمِعْتُ نَشِيجَ رَسُولِ اللّهِ {{صل}} يَبْكي، فَاطَّلَعْتُ فَإِذَا حُسَيْنٌ {{ع}} فِي حِجْرِهِ، وَالنَّبِيُّ {{صل}} يَمْسَحُ جَبِينَهُ، وَ هُوَ يَبْكِي، فَقُلتُ: وَاللّهِ، مَا عَلِمْتُ حِينَ دَخَلَ! فَقالَ: إنَّ جِبْرِيلَ {{ع}} كَانَ مَعَنَا فِي البَيْتِ، فَقالَ: تُحِبُّهُ؟ قُلْتُ: أمَّا مِنَ الدُّنْيَا فَنَعَمْ. قَالَ: إنَّ اُمَّتَكَ سَتَقْتُلُ هذا بِأَرضٍ يُقَالُ لَهَا: كَربَلاءُ، فَتَنَاوَلَ جِبْرِيلُ {{ع}} مِنْ تُربَتِهَا، فَأَرَاهَا النَّبِيَّ {{صل}}، فَلَمّا اُحِيطَ بِحُسَيْنٍ {{ع}} حِينَ قُتِلَ قَالَ: مَا اسْمُ هذِهِ الأَرْضِ؟ قَالُوا: كَرْبَلاءُ، قَالَ: صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ، أرْضُ كَرْبٍ وَ بَلاءٍ}} (المعجم الکبیر، ج۳، ص۱۰۸، ح۲۸۱۹؛ کنز العمّال، ج۱۳، ص۶۵۶، ح۳۷۶۶۶).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۶۱.</ref>


== [[نامه]] [[امام]] {{ع}} به هاشمیان ==
== نامه [[امام]] {{ع}} به هاشمیان ==
[[میسر بن عبد العزیز]] از [[امام باقر]] اینچنین نقل می‌کند که: [[حسین بن علی]] {{ع}} از کربلا به [[محمد بن حنفیه]] نوشت: «[[به نام خداوند بخشنده مهربان]]. از حسین بن علی، به [[محمد بن علی]] و [[خویشاوندان]] هاشمی‌اش. امّا بعد، گویی که [[دنیا]]، هیچ گاه نبوده است و [[آخرت]]، همیشه هست. والسّلام!»<ref>{{متن حدیث|كَتَبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ {{ع}} إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ {{ع}} [أیِ ابنِ الحَنَفِیَّةِ] مِنْ كَرْبَلَاءَ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ {{ع}} إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأنَ‏ الْآخِرَةَ لَمْ‏ تَزَلْ‏ وَ السَّلَامُ}} (کامل الزیارات، ص۱۵۸، ح۱۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۸۷، ح۲۳).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۶۲.</ref>
میسر بن عبد العزیز از [[امام باقر]] اینچنین نقل می‌کند که: [[حسین بن علی]] {{ع}} از کربلا به [[محمد بن حنفیه]] نوشت: «[[به نام خداوند بخشنده مهربان]]. از حسین بن علی، به [[محمد بن علی]] و [[خویشاوندان]] هاشمی‌اش. امّا بعد، گویی که [[دنیا]]، هیچ گاه نبوده است و [[آخرت]]، همیشه هست. والسّلام!»<ref>{{متن حدیث|كَتَبَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ {{ع}} إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ {{ع}} [أیِ ابنِ الحَنَفِیَّةِ] مِنْ كَرْبَلَاءَ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ {{ع}} إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَكَأَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ وَ كَأنَ‏ الْآخِرَةَ لَمْ‏ تَزَلْ‏ وَ السَّلَامُ}} (کامل الزیارات، ص۱۵۸، ح۱۹۶؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۸۷، ح۲۳).</ref>.<ref>[[محمد محمدی ری‌شهری|محمدی ری‌شهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امام حسین (کتاب)|گزیده دانشنامه امام حسین]] ص ۴۶۲.</ref>


== داستان بیرون آمدن [[عمر بن سعد]] برای [[نبرد]] با امام {{ع}} ==
== داستان بیرون آمدن [[عمر بن سعد]] برای [[نبرد]] با امام {{ع}} ==
۱۱۶٬۰۷۴

ویرایش