بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
== معاویه و | == معاویه و آمادگی [[نبرد]] با [[امام علی]]{{ع}} == | ||
با استقرار | با استقرار [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[کوفه]] و اجرای طرح و برنامههای خود برای یکپارچه ساختن [[دولت]] و ایجاد تمدّنی [[اسلامی]] بر اساس [[قرآن]] و [[سنّت نبوی]]، [[ترس]] و [[بیم]] وجود معاویه را فرا گرفت. به همین دلیل به سرعت دست به کار شد و از [[عمرو عاص]] [[حیلهگر]] و [[خیانتپیشه]]، یاریطلبیده و چارهجویی نمود و در جهت [[دشمنی]] با [[اسلام]] و امام{{ع}} با او به توافق دست یافت عمرو عاص در برابر نامه معاویه بیدرنگ حاضر شد حتی با گذشتن از [[دین]] و [[آیین]] خود که وی را وارد [[بهشت]] میساخت، آن را به دنیایش بفروشد<ref>وقعة صفین، ص۳۴؛ الامامة و السیاسة، ص۱۱۶؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۷۵.</ref>. | ||
با رسیدن عمرو، به [[شام]] مانند [[زنان]] به شیون و [[زاری]] پرداخت<ref>کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۷۴.</ref> تا در آغاز کار با اجرای نقشه خود [[مردم]] را به [[گمراهی]] کشانده و آنها را بفریبد و پس از [[حیله]] و نیرنگی که بین معاویه و عمرو با [[تبانی]] قبلی صورت گرفت، به سوداگری پرداختند که در برابر | با رسیدن عمرو، به [[شام]] مانند [[زنان]] به شیون و [[زاری]] پرداخت<ref>کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۷۴.</ref> تا در آغاز کار با اجرای نقشه خود [[مردم]] را به [[گمراهی]] کشانده و آنها را بفریبد و پس از [[حیله]] و نیرنگی که بین معاویه و عمرو با [[تبانی]] قبلی صورت گرفت، به سوداگری پرداختند که در برابر رویارویی و جنگ با امام علی{{ع}} [[فرمانروایی]] [[مصر]] در [[اختیار]] عمرو قرار گیرد و معاویه در این نامه به وی نوشت<ref>وقعة صفین، ص۴۰؛ الامامة و السیاسة، ص۱۱۷.</ref>. | ||
معاویه و عمرو عاص جهت [[برابری]] با امام{{ع}} و وضعیت موجود، به طراحی و نقشهکشی پرداختند و برای ادامه این روند خصمانه و آمیخته با [[ستم]] و [[خیانت]] و [[سرکشی]]، با یکدیگر به توافق رسیدند؛ زیرا جز از طریق [[جنگ]] و [[مبارزه]] با امام{{ع}} [[وارث]] قانونی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[پرچمدار]] [[حق]] و [[عدالت]]، راهی برای رسیدن به اهداف و مقاصد خود نمیدیدند. این دو، در نهایت به یک نتیجه رسیدند زیرا هردو با دست برداشتن از | معاویه و عمرو عاص جهت [[برابری]] با امام{{ع}} و وضعیت موجود، به طراحی و نقشهکشی پرداختند و برای ادامه این روند خصمانه و آمیخته با [[ستم]] و [[خیانت]] و [[سرکشی]]، با یکدیگر به توافق رسیدند؛ زیرا جز از طریق [[جنگ]] و [[مبارزه]] با امام{{ع}} [[وارث]] قانونی [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[پرچمدار]] [[حق]] و [[عدالت]]، راهی برای رسیدن به اهداف و مقاصد خود نمیدیدند. این دو، در نهایت به یک نتیجه رسیدند زیرا هردو با دست برداشتن از پشتیبانی عثمان در این طرح و نقشه بودند که برای تحریک [[احساسات]] و اذهان انبوه مردم [[ناآگاه]]، به [[شعار]] [[پیراهن عثمان]] [[متوسل]] شوند، به همین دلیل مردم پس از وارد شدن [[نعمان بن بشیر]] به [[گریه و زاری]] پرداختند به گونهای که [[روح]] [[حقد]] و [[کینهتوزی]] و[نارضایتی در آنها راه یافت و [[جهل و نادانی]] را بر [[هدایت]] [[حق]]، ترجیح دادند<ref>وقعة صفین، ص۳۷؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۷۷.</ref>. | ||
[[عمرو عاص]] برای تحریک [[مردم]] [[شام]]، جهت | [[عمرو عاص]] برای تحریک [[مردم]] [[شام]]، جهت حمایت و پشتیبانی از معاویه و [[بسیج]] آنها برای [[جنگ]] و [[مبارزه]]، پیشنهاد کرد [[شرحبیل بن سمط کندی]]، به عنوان نخستین فرد تحریککننده وارد عمل شود؛ زیرا عمرو از [[عبادت]] و ارج و مقام [[شرحبیل]] نزد [[قبایل]] شام اطلاع داشت از سویی در مورد نارضایتی و عدم [[تمایل]] وی به «جریر» فرستاده [[امام]] نزد معاویه نیز [[آگاه]] بود. شرحبیل فردی بود که چندان در پی روشن شدن [[حقایق]] از منابع آنها برنمیآمد. بدین ترتیب، وی را فریفتند و او نیز فعالیت خود را آغاز کرد و از معاویه خواست تا به خونخواهی عثمان بن عفان [[قیام]] کند و خود، برای بسیج مردم جهت جنگ و [[نبرد]]، [[دست]] به تلاش زد<ref>وقعة صفین، ص۴۶.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۸۵.</ref> | ||
== دستیابی به [[فرات]] == | == دستیابی به [[فرات]] == | ||
معاویه پس از بسیج مردم شام برای جنگ، از آنان [[بیعت]] گرفت و نامهای حاکی از [[اعلان]] [[جنگ]] به امام{{ع}} نوشت و آن را توسط «جریر»<ref>وقعة صفین، ص۵۶.</ref> که با تأخیر [[زیاد]] | معاویه پس از بسیج مردم شام برای جنگ، از آنان [[بیعت]] گرفت و نامهای حاکی از [[اعلان]] [[جنگ]] به امام{{ع}} نوشت و آن را توسط «جریر»<ref>وقعة صفین، ص۵۶.</ref> که با تأخیر [[زیاد]] حضور امام{{ع}} رسید، نزد آن حضرت فرستاد. در پی آن معاویه به سرعت سپاهیان خود را برای اشغال بلندیهای مشرف بر فرات در منطقه [[صفّین]]، بدان سو گسیل داشت تا از پیشروی سپاه امام{{ع}} جلوگیری به عمل آورد و آب را به روی آنها ببندد. معاویه میپنداشت این عمل، نخستین گام [[پیروزی]] وی بر امام{{ع}} به شمار میآید. [[امیر مؤمنان]]{{ع}} پس از آنکه با تأخیر به منطقه [[صفین]] رسید، از معاویه خواست تا به سپاهیانش [[اجازه]] استفاده از [[آب فرات]] دهند ولی معاویه و لشکریانش پذیرای درخواست امام{{ع}} نشدند. [[تشنگی]] بر سپاهیان [[عراق]] آسیبهای فراوانی به جای نهاد و [[امام علی]]{{ع}} برای شکستن محاصره، به شدت تحت فشار سپاهیان خود قرار گرفت. ازاینرو، به [[یاران]] خویش رخصت حمله به سواحل [[فرات]] را صادر فرمود و بدین ترتیب، سپاهیان معاویه از [[ساحل]] [[نهر]]، عقب رانده شدند. ولی حضرت با [[شامیان]] مقابله به مثل نکرد بلکه به آنان [[اجازه]] داد بیهیچگونه مخالفتی، از آب استفاده کنند<ref>مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۴؛ شرح نهج البلاغه ابن الحدید، ج۳، ص۳۲۰؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۳.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۸۷.</ref> | ||
== تلاشی صلحآمیز == | == تلاشی صلحآمیز == | ||
با وجود | با وجود نامهنگاری فراوان [[امام]]{{ع}} با معاویه و گشودن کانالهای متعدد گفتوگو برای جذب وی به سوی خود و وارد ساختن او در بیعتش پاسخ معاویه تنها [[جنگ]] و تلاش جهت از میان برداشتن امام{{ع}} و سپاهیان وی به هر وسیله ممکن بود، ولی با این همه، امام{{ع}} پس از آنکه خود و سپاهیانش در ساحل فرات استقرار یافتند [[آتشبس]] و آرامشی موقّت در منطقه [[حاکم]] شد و حضرت به تلاش صلحآمیز دیگری [[امیدوار]] بود، به همین دلیل طی مدت [[آتش بس]]، بشیر بن محصن انصاری و [[سعید بن قیس همدانی]] و [[شبث بن ربعی تمیمی]] را به نمایندگی از سوی خود نزد معاویه فرستاد و بدانان فرمود: «نزد این مرد ـ یعنی معاویه ـ بروید و او را به [[خدا]] و [[اطاعت]] او و پیوستن به جمع [[مسلمانان]] فرا خوانید». ولی معاویه جز [[شمشیر]] و جنگ پاسخی نداد و به فرستادگان امام{{ع}} گفت: از نزدم بیرون روید، میان من و شما چیزی جز شمشیر حاکم نخواهد بود<ref>تاریخ طبری، ج۳، ص۵۶۹؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۲۸۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۸۷.</ref> | ||
== درگیری پس از آتشبس == | == درگیری پس از آتشبس == | ||
میان دو [[سپاه]] [[جنگ]] و گریزهایی به وجود آمد ولی هنوز [[آتش]] جنگ شعلهور نشده بود که گروهی از دو طرف به میدان آمده و با یکدیگر به [[نبرد]] پرداختند و به مجرّد [[حلول]] [[ماه محرم]] | میان دو [[سپاه]] [[جنگ]] و گریزهایی به وجود آمد ولی هنوز [[آتش]] جنگ شعلهور نشده بود که گروهی از دو طرف به میدان آمده و با یکدیگر به [[نبرد]] پرداختند و به مجرّد [[حلول]] [[ماه محرم]] سال ۳۷ هجری میان طرفین [[پیماننامه]] صلحی برقرار شد، [[امام]]{{ع}} با انعقاد این پیماننامه کوشید تا به [[صلح]] و آرامشی دست یابد. ازاینرو، پیشنهاداتی که امام{{ع}} ارائه داد، [[دعوت]] به صلح و [[آرامش]] و [[وحدت]] و یکپارچگی و جلوگیری از [[خونریزی]]، ولی پیشنهادات معاویه و [[مردم]] [[شام]]، نپذیرفتن [[بیعت]] امام{{ع}} و خونخواهی عثمان بن عفّان بود<ref>وقعة صفین، ص۱۹۵؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۵۷۰.</ref>. | ||
[[آتشبس]]، یک ماه به طول انجامید، با پایان | [[آتشبس]]، یک ماه به طول انجامید، با پایان پذیرفتن برهه درگیریها، دو طرف خسته شدند، امام{{ع}} به سپاهیان خود دستور [[بسیج عمومی]] داد، معاویه نیز چنین کرد و دو [[سپاه]] در کارزاری سهمگین با یکدیگر درآویختند. حضرت همواره با سفارش به سپاهیان خود میفرمود: شما در [[جنگ با دشمن]] پیشدستی نکنید، خدای را [[سپاس]] که شما بر حقید اگر با آنان به [[نبرد]] پرداختید و آنها را به [[شکست]] وا داشتید، فراریان را نکشید و زخمیها را به [[قتل]] نرسانید، [[کشف]] عورت انجام ندهید [کسی را عریان ننمایید] کشتهای را مثله نکنید<ref>وقعة صفین، ص۲۰۲؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۶.</ref>. | ||
شما در [[جنگ با دشمن]] پیشدستی نکنید، خدای را [[سپاس]] که شما | |||
بدینسان، [[جنگ]] و نبرد ادامه یافت و طی آن تعداد زیادی از [[مسلمانان]] کشته شدند و تعداد زخمیها بر ده هزار تن بالغ گردید | بدینسان، [[جنگ]] و نبرد ادامه یافت و طی آن تعداد زیادی از [[مسلمانان]] کشته شدند و تعداد زخمیها بر ده هزار تن بالغ گردید<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۸۸.</ref>. | ||
== [[شهادت]] [[عمار یاسر]] == | == [[شهادت]] [[عمار یاسر]] == | ||
{{اصلی|عمار بن یاسر}} | {{اصلی|عمار بن یاسر}} | ||
[[روایت]] شده: عمار یاسر راهی میدان شد و میان صفوف سپاهیان قرار گرفت و اظهار داشت: امروز چهرههایی را میبینم آنگونه با [[دشمن]] میستیزند که باطلگرایان، به [[شک و تردید]] افتند، به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر ما را به شکست وا دارند و تا نخلستانهای هجر تعقیب کنند، ما بر [[حق]] و آنان بر باطلاند. و با خواندن این [[رجز]] به سمت سپاه معاویه پیش تافت: ما پیش از این برای فرود آمدن [[قرآن]] با شما جنگیدیم و امروز برای [[تأویل]] آن با شما میجنگیم، آنچنان ضربه سهمگینی بر شما وارد سازم که سرها از بدن جدا و [[دوست]]، [[دوستان]] خود را فراموش کند و یا حق به مسیر اصلی خود باز گردد. | |||
{{متن حدیث|نَحْنُ ضَرَبْنَاكُمْ عَلَى تَنْزِيلِهِ فَالْيَوْمَ نَضْرِبُكُمْ عَلَى تَأْوِيلِهِ ضَرْباً يُزِيلُ الْهَامَ عَنْ مَقِيلِهِ وَ يُذْهِلُ الْخَلِيلَ عَنْ خَلِيلِهِ}} | |||
[[ | [[عمّار]] با همان [[شجاعت]] و [[دلاور]] مردی که در کنار [[رسول خدا]]{{صل}} [[صادقانه]] و مخلصانه جنگیده بود، خود را به [[قلب سپاه]] [[دشمن]] زد و بدن شریفش آماج نیزهها قرار گرفت و ابو العادیه و ابن جون سکسکی او را با ضربت نیزه از پا درآوردند. نقل شده که این دو تن برای بردن [[سر مطهر]] عمّار نزد معاویه با یکدیگر درگیر شدند و عبدالله فرزند [[عمرو عاص]] که در آن جمع حاضر بودند به آنان گفت: هریک از شما [[دوست]] دارید، سر را بردارید زیرا من از رسول خدا{{صل}} شنیدم به عمار میفرمود: {{متن حدیث|يَا عَمَّارُ تَقْتُلُكَ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ}}<ref>وقعة صفین، ص۳۴۰؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۲۷ چاپ مؤسسه أعلمی؛ عقد الفرید، ج۴، ص۳۴۱.</ref>؛ عمار! تو به دست گروه [[سرکش]] به [[شهادت]] خواهی رسید. | ||
{{متن حدیث| | |||
[[ | وقتی عمار در آن [[روز]] رهسپار میدان [[جنگ]] شد، [[امام علی]]{{ع}} مضطرب و پریشان و بیقرار بود و همواره از او سراغ میگرفت و زمانی که خبر شهادت عمار به وی رسید حضرت با [[غم]] و [[اندوه]] و چشمی اشکبار به سرعت خود را به محل شهادت عمّار رساند. در [[حقیقت]] آن بزرگوار [[یاور]] راستین و [[برادر]] [[امین]] خود را از دست داده بود. سپس [[امام]]{{ع}} بر پیکر [[پاک]] عمّار [[نماز]] گزارد و او را به خاک سپرد. | ||
{{ | |||
خبر شهادت عمار میان دو [[سپاه]] منتشر شد و از آنجا که [[مردم]] از موقعیّت برجسته عمّار و سخن [[تاریخی]] رسول خدا{{صل}} درباره او [[آگاهی]] داشتند، میان صفوف لشکریان معاویه [[اختلاف]] به وجود آمد ولی [[مکر]] و [[حیله]] در کمین هر [[انسان]] سادهلوح و [[نادان]] هست لذا معاویه با دست زدن به [[شایعه]] [[اعلان]] کرد [[قاتل]] عمار همان کسی است که وی را برای جنگ به این [[دیار]] آورده و مردم ساده [[لوح]] [[شام]] نیز این شایعه فریبکارانه را [[باور]] کردند<ref>تاریخ طبری، ج۵، ص۶۳۵.</ref>. | |||
منقول است: خبر انتشار این [[شایعه]] به [[امام]]{{ع}} رسید حضرت فرمود: اگر اینگونه باشد بنابراین، [[حضرت حمزه]] را نیز ما به [[شهادت]] رساندهایم، چون ما او را به [[احد]] آوردیم!<ref>عقد الفرید، ج۴، ص۳۴۳؛ تذکرة الخواص، ص۹۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۸۹.</ref> | |||
منقول است: خبر انتشار این [[شایعه]] به [[امام]]{{ع}} رسید حضرت فرمود: اگر اینگونه باشد بنابراین، [[حضرت حمزه]] را نیز ما به [[شهادت]] رساندهایم، چون ما او را به [[احد]] آوردیم!<ref>عقد الفرید، ج۴، ص۳۴۳؛ تذکرة الخواص، ص۹۰.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]] ص۲۸۹.</ref> | |||
== [[نیرنگ]] [[قرآن]] بر نیزه == | == [[نیرنگ]] [[قرآن]] بر نیزه == | ||
[[جنگ]] و [[مبارزه]] مدتی ادامه یافت و | [[جنگ]] و [[مبارزه]] مدتی ادامه یافت و یاران امام{{ع}} طی این مدت، [[صبر]] و [[بردباری]] و [[جانفشانی]] خود را در مسیر [[پیروزی حق]]، به نمایش گذاشتند. سپس امام{{ع}} بپاخاست و با ایراد خطابهای آتشین آنان را به [[جهاد]] و [[پیکار]] [[تشویق]] و ترغیب کرد و فرمود: [[مردم]]! کار شما و دشمنانتان به جایی رسیده که اکنون ملاحظه کردید و آنان آخرین نفسهای خود را میکشند، زمانی که امور پیش میآید، انتهایش به ابتدای آن پیش بینی میشود. [[سپاهیان]] [[دشمن]] بدون پایبندی به [[دین]] و آیینی در برابر شما [[مقاومت]] کردند تا این که در آستانه [[پیروزی]] قرار گرفتیم و من فردا بر آنها یورش برده و در پیشگاه خدای عز و جل آنان را به [[محاکمه]] خواهم کشید<ref>کتاب سلیم بن قیس، ص۱۷۶؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۰.</ref>. | ||
[[مردم]]! کار شما و دشمنانتان به جایی رسیده که اکنون ملاحظه کردید و آنان آخرین نفسهای خود را میکشند، زمانی که امور پیش میآید، انتهایش به ابتدای آن | |||
این خبر به معاویه که آثار [[شکست]] در سپاهش پدیدار شده بود، رسید. وی [[عمرو عاص]] را خواست و با او در این زمینه به [[مشورت]] پرداخت و به او گفت: | این خبر به معاویه که آثار [[شکست]] در سپاهش پدیدار شده بود، رسید. وی [[عمرو عاص]] را خواست و با او در این زمینه به [[مشورت]] پرداخت و به او گفت: تنها امشب را فرصت داریم، فردا علی بر ما یورش برده و کارمان را یکسره خواهد ساخت، نظرت چیست؟ | ||
تنها امشب را | |||
عمرو گفت: دیدگاه من این است که نه سپاهیان تو مانند سپاهیان علیاند و نه خودت، مانند او هستی. وی با هدفی غیر از [[هدف]] تو مبارزه میکند. تو میخواهی زنده بمانی ولی او شهادت را ترجیح میدهد. اگر تو بر سپاهیان [[عراق]] [[پیروز]] شوی از تو بیمناکند ولی [[شامیان]] در صورت پیروزی علی بر آنها، از او [[بیم]] [[ظلم و ستم]] ندارند. اکنون قضیهای را که من پیشنهاد میکنم بر آنها عرضه کن، اگر پذیرای آن شدند، دچار [[اختلاف]] شوند و اگر از پذیرش آن سر بر تابند نیز در دام اختلاف گرفتار آیند، آنها را به [[داوری]] و [[حکمیّت]] [[قرآن]] میان خود و آنان فرا بخوان<ref>وقعة صفین، ص۳۴۷؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴.</ref>. | عمرو گفت: دیدگاه من این است که نه سپاهیان تو مانند سپاهیان علیاند و نه خودت، مانند او هستی. وی با هدفی غیر از [[هدف]] تو مبارزه میکند. تو میخواهی زنده بمانی ولی او شهادت را ترجیح میدهد. اگر تو بر سپاهیان [[عراق]] [[پیروز]] شوی از تو بیمناکند ولی [[شامیان]] در صورت پیروزی علی بر آنها، از او [[بیم]] [[ظلم و ستم]] ندارند. اکنون قضیهای را که من پیشنهاد میکنم بر آنها عرضه کن، اگر پذیرای آن شدند، دچار [[اختلاف]] شوند و اگر از پذیرش آن سر بر تابند نیز در دام اختلاف گرفتار آیند، آنها را به [[داوری]] و [[حکمیّت]] [[قرآن]] میان خود و آنان فرا بخوان<ref>وقعة صفین، ص۳۴۷؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴.</ref>. | ||
معاویه بیدرنگ دستور داد | معاویه بیدرنگ دستور داد قرآنها را بر سر نیزه کنند و سپاهیان شام، [[لشکریان]] [[عراق]] را مخاطب ساخته و خطاب به آنان گفتند: این [[کتاب الهی]] است که از نخستین تا آخرین آیاتش [[داور]] میان ما و شماست، چه کسی برای [[حراست]] از [[جان]] [[مردم]] [[شام]] بهتر از مردم شام و چه کسی در [[حفاظت]] از عراقیان، از [[مردم عراق]] سزاوارتر است؟ این فراخوانی گمراهکننده، چونان صاعقه بر سر سپاهیان امام{{ع}} وارد شد و جمعیت به جوش و خروش آمد و میان آنان ولوله و هیاهو ایجاد شد و اظهار داشتند: ما [[دعوت]] به حکمیّت و داوری [[کتاب خدا]] را میپذیریم و به پیشگاه او بازمیگردیم، در این میان [[اشعث بن قیس]] یکی از فرماندهان ارشد [[سپاه امام]]{{ع}} بیش از دیگران بر این قضیه از خود پافشاری نشان داد. | ||
این فراخوانی | |||
[[امام]]{{ع}} به آنان فرمود: | [[امام]]{{ع}} به آنان فرمود: [[بندگان خدا]]! به حقانیّت و [[راستی]] و [[نبرد]] با [[دشمن]] خویش ادامه دهید؛ زیرا معاویه و [[عمرو عاص]] و ابن ابو معیط و حبیب بن [[ابو سلمه]] و ابن [[ابی سرح]] و ضحاک نه [[هوادار]] دیناند و نه قرآن، من آنان را بهتر از شما میشناسم، از [[دوران کودکی]] تا بزرگسالی با آنها [[همنشینی]] داشتهام، اینان بدترین کودکان و بدترین مردان روزگارند، وای بر شما! به [[خدا]] [[سوگند]]! آنها این [[شعار]] را برای [[نیرنگ]] و دلسردی و [[فریب]] مردم سر دادهاند، [[سخن]] حقی است که میخواهند در پرتو آن [[باطل]] خود را بر کرسی بنشانند. آنان [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را با نام مخاطب قرار داده و گفتند: ای علی! آنگاه که به سوی کتاب خدای عز و جلّ فرا خوانده شدی، دعوتش را [[اجابت]] نما، در غیر این صورت تو را به دشمن تحویل خواهیم داد و همان بلایی را بر سرت خواهیم آورد که بر سر پسر عفّان آوردیم. | ||
[[بندگان خدا]]! به | |||
آنان [[امیر المؤمنین]]{{ع}} را با نام مخاطب قرار داده و گفتند: ای علی! آنگاه که به سوی کتاب خدای عز و جلّ فرا خوانده شدی، دعوتش را [[اجابت]] نما، در غیر این صورت تو را به دشمن تحویل خواهیم داد و همان بلایی را بر سرت خواهیم آورد که بر سر پسر عفّان آوردیم. | |||
[[امام]]{{ع}} راهی برای کنار آمدن با این فریبخوردگان نیافت. ازاینرو، فرمود: اگر از من [[فرمان]] میبرید، بجنگید و اگر قصد [[نافرمانی]] دارید، هرچه خواستید انجام دهید<ref>وقعة صفین، ج۴۸۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴ و ۳۰ چاپ مؤسسه اعلمی.</ref>. | [[امام]]{{ع}} راهی برای کنار آمدن با این فریبخوردگان نیافت. ازاینرو، فرمود: اگر از من [[فرمان]] میبرید، بجنگید و اگر قصد [[نافرمانی]] دارید، هرچه خواستید انجام دهید<ref>وقعة صفین، ج۴۸۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۴ و ۳۰ چاپ مؤسسه اعلمی.</ref>. | ||
[[مالک اشتر]] در آن عرصه [[پیکار]] با [[دلاوری]] و [[یقین]] میجنگید و برای دست یافتن به معاویه چندان فاصلهای نداشت که این فریبخوردگان به [[امیر المؤمنین]]{{ع}} گفتند: کسی را نزد اشتر بفرست تا نزدت برگردد، ولی اشتر از تصمیم خود در [[مبارزه]] [[دست]] برنداشت؛ زیرا وی میدانست این ماجرا فریبی بیش نیست، مالک را [[تهدید]] کردند که اگر برنگردد امام را به [[شهادت]] خواهند رساند و بدین ترتیب، اشتر از میدان [[کارزار]] بازگشت و آنان را به شدت مورد | [[مالک اشتر]] در آن عرصه [[پیکار]] با [[دلاوری]] و [[یقین]] میجنگید و برای دست یافتن به معاویه چندان فاصلهای نداشت که این فریبخوردگان به [[امیر المؤمنین]]{{ع}} گفتند: کسی را نزد اشتر بفرست تا نزدت برگردد، ولی اشتر از تصمیم خود در [[مبارزه]] [[دست]] برنداشت؛ زیرا وی میدانست این ماجرا فریبی بیش نیست، مالک را [[تهدید]] کردند که اگر برنگردد امام را به [[شهادت]] خواهند رساند و بدین ترتیب، اشتر از میدان [[کارزار]] بازگشت و آنان را به شدت مورد نکوهش قرار داد و بدانان گفت: به [[خدا]]! [[فریب]] خوردید و [[گمراه]] گشتید، به دست برداشتن از [[جنگ]] فرا خوانده شدید، بدان پاسخ مثبت دادید ای پیشانی پینه بستهها! ما میپنداشتیم، [[نماز]] شما از سر بیرغبتی به دنیا و [[اشتیاق]] به دیدار خداست، ولی اکنون میبینم از [[مرگ]] گریخته و به [[دنیا]] رو آوردهاید. | ||
[[مردم]] در پاسخ، یک صدا میگفتند: امیر المؤمنین به متارکه و پایان دادن به جنگ [[راضی]] شده است و امام{{ع}} ساکت بود و کلمهای سخن نگفت و با حالتی از [[اندوه]] سر به زیر افکنده بود، در [[حقیقت]] [[حیله]] و [[نیرنگ]] بر سپاهیانش [[سایه]] افکنده از فرمان آن | [[مردم]] در پاسخ، یک صدا میگفتند: امیر المؤمنین به متارکه و پایان دادن به جنگ [[راضی]] شده است و امام{{ع}} ساکت بود و کلمهای سخن نگفت و با حالتی از [[اندوه]] سر به زیر افکنده بود، در [[حقیقت]] [[حیله]] و [[نیرنگ]] بر سپاهیانش [[سایه]] افکنده از فرمان آن بزرگوار سر بر تافتند و از او کاری ساخته نبود و خود از وضعیتی که بدان مبتلا گشته بود چنین یاد کرد: {{متن حدیث|لَقَدْ كُنْتُ أَمْسِ أَمِيراً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَأْمُوراً وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَنْهِيّاً}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۸ چاپ مؤسسه نشر اسلامی.</ref>؛ دیروز [[فرمانده]] و [[امیر]] بودم، ولی امروز مأمور و فرمانبردار شدهام، دیروز نهیکننده و باز دارنده بودم، ولی امروز نهیام میکنند و از مبارزه بازم میدارند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۹۱.</ref>. | ||
{{متن حدیث|لَقَدْ كُنْتُ أَمْسِ أَمِيراً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَأْمُوراً وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَنْهِيّاً}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۰۸ چاپ مؤسسه نشر اسلامی.</ref>؛ | |||
دیروز [[فرمانده]] و [[امیر]] بودم، ولی امروز | |||
== [[حکمیّت]] و [[پیماننامه]] [[صلح]] == | == [[حکمیّت]] و [[پیماننامه]] [[صلح]] == | ||
{{اصلی|حکمیت}} | {{اصلی|حکمیت}} | ||
[[رنج]] و محنت [[امام]]{{ع}} با دست برداشتن [[سپاه]] از [[یاری]] او، پایان نپذیرفت. اگر [[نافرمانان]] از [[اطاعت امام]] پذیرای نمایندگان حضرت در [[حکمیت]] شده بودند امکان دستیابی امام{{ع}} به یک دستآورد [[سیاسی]] از طریق مذاکراتی که بدان فرا خوانده شده بود، وجود داشت. | |||
[[ | به همین سبب، امام{{ع}} تصمیم گرفت [[عبد الله بن عباس]] یا [[مالک اشتر]] را که از [[اخلاص]] و [[آگاهی]] آنان، اطلاع داشت برای این امر نامزد کند ولی اغفالشدگان و فریبخوردگان، بر نامزدی [[ابو موسی اشعری]] پافشاری میکردند؛ لذا امام{{ع}} فرمود: شما در آغاز [[نافرمانی]] من کردید، ولی اکنون از فرمانم سرپیچی نکنید، من نمیخواهم [[ابو موسی]] را برای این کار برگزینم؛ زیرا او را مورد اعتماد نمیدانم، او در [[کوفه]] آنگاه که رهسپار [[جنگ جمل]] بودم، راه خود را از من جدا ساخت و سپس از من گریزان شد و اینک چند ماهی است که او را [[امان]] دادهام<ref>وقعة صفین، ص۴۹۹؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۱۹.</ref>. | ||
معاویه و [[عمرو عاص]] توانستند با پراکنده ساختن سپاهیان امام{{ع}} به اهداف خود دست یابند و در این راستا، [[اشعث بن قیس]] از درون نیروهای امام{{ع}} با آنان [[همکاری]] میکرد. | |||
عمرو عاص بیآنکه از ناحیه کسی مورد [[مخالفت]] قرار گیرد به عنوان نماینده [[مردم]] [[شام]] برای نگارش مواد پیماننامه با ابو موسی اشعری حاضر شد و عنوان نام «[[امیر المؤمنین]]{{ع}}» را در پیماننامه نپذیرفت. امام{{ع}} فرمود: امروز، به [[روز]] [[حدیبیه]] شباهت دارد که [[سهیل بن عمرو]]، به [[رسول اکرم]]{{صل}} گفت: تو [[فرستاده خدا]] نیستی، امام{{ع}} آنگاه افزود: [[رسول خدا]]{{صل}} در آن لحظه به من فرمود: [ای علی!] تو نیز روزی در چنین شرایطی قرار میگیری و در حالی که مورد [[ظلم و ستم]] قرار گرفتهای به چنین کاری تن درخواهی داد<ref>وقعة صفین، ص۵۰۸؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۳۲.</ref>. | |||
مهمترین موضوعات پیماننامه، [[اعلان]] [[آتشبس]] و توقف [[جنگ]]، و سپس حل قضایای دو طرف، بر مبنای [[کتاب خدا]] و [[سنّت پیامبر]] بود و تعیین دو [[داور]] تا [[رمضان]] سال ۳۷ هجری به تأخیر افتاد؛ زیرا [[پیماننامه]] در ماه صفر همان سال به نگارش درآمد. شگفتآور است که مسأله [[خونخواهی عثمان]] حتی به اندک اشارهای در [[قرارداد صلح]] قید نشد، در صورتی که این ماجرا، اساس و پایه فتنهای را که معاویه و [[فرزندان]] [[آزادشدگان]]<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۴۰.</ref> هوادار وی، آن را دامن زدند تشکیل میداد و بدین ترتیب، در خصوص گرد آمدن داوران دو طرف در «[[دومة الجندل]]» با یکدیگر به توافق رسیدند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۹۴.</ref>. | |||
مهمترین موضوعات پیماننامه، [[اعلان]] [[آتشبس]] و توقف [[جنگ]]، و سپس حل قضایای دو طرف، بر مبنای [[کتاب خدا]] و [[سنّت پیامبر]] بود و تعیین دو [[داور]] تا [[رمضان]] | |||
== موضعی آگاهانه و ارزشگذاری == | == موضعی آگاهانه و ارزشگذاری == | ||
[[روایت]] شده: از [[مالک اشتر]] درخواست شد، [[قرارداد]] را مورد [[تأیید]] قرار داده و بدان [[گواهی]] دهد، وی در پاسخ گفت: دستهایم از کار بیفتد اگر در این پیماننامه از ناحیه من چیزی به نگارش درآید، مگر من دلیل روشنی از پروردگارم در قبال [[دشمن]] نداشتم؟ آیا شما [[پیروزی]] و [[ظفر]] را با چشم خود نمیدیدید؟<ref>وقعة صفین، ص۵۱۱؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۲۱.</ref> | [[روایت]] شده: از [[مالک اشتر]] درخواست شد، [[قرارداد]] را مورد [[تأیید]] قرار داده و بدان [[گواهی]] دهد، وی در پاسخ گفت: دستهایم از کار بیفتد اگر در این پیماننامه از ناحیه من چیزی به نگارش درآید، مگر من دلیل روشنی از پروردگارم در قبال [[دشمن]] نداشتم؟ آیا شما [[پیروزی]] و [[ظفر]] را با چشم خود نمیدیدید؟<ref>وقعة صفین، ص۵۱۱؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۲۱.</ref> به [[امیر المؤمنین]]{{ع}} عرض شد: مالک اشتر نه حاضر است مواد قرارداد را تأیید کند و نه از دست برداشتن [[نبرد]] با دشمن تصمیمی دارد. حضرت فرمود: به [[خدا]] [[سوگند]]! من نیز [[راضی]] نیستم و [[دوست]] ندارم شما نیز بدان [[رضایت]] دهید. | ||
به [[امیر المؤمنین]]{{ع}} عرض شد: مالک اشتر نه حاضر است مواد قرارداد را تأیید کند و نه از دست برداشتن [[نبرد]] با دشمن تصمیمی دارد. حضرت فرمود: | |||
به [[خدا]] [[سوگند]]! من نیز [[راضی]] نیستم و [[دوست]] ندارم شما نیز بدان [[رضایت]] دهید. | |||
سپس فرمود: | سپس فرمود: کاش دو و یا یک تن مانند اشتر میان شما وجود داشت که نسبت به دشمنانم از نگرشی نظیر نگرش من برخوردار بود در این صورت تحمّل شما بر من آسان بود، و [[امید]] داشتم برخی از [[انحرافات]] شما [[اصلاح]] شود شما را از این کار منع کردم ولی نافرمانیام کردید، به خدا سوگند! کاری کردید که [[قدرت]] و نیرو، و توش و توان شما را به [[ضعف]] و [[تباهی]] کشاند، و [[سستی]] و [[خواری]] و [[ذلّت]] به بار آورد<ref>وقعة صفین، ص۱۲۱؛ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲ و ۴۳؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۲۲.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۹۶.</ref> | ||
کاش دو و یا یک تن مانند اشتر میان شما وجود داشت که نسبت به دشمنانم از نگرشی نظیر نگرش من برخوردار بود در این صورت | |||
== بازگشت [[امام]] و [[کنارهگیری]] [[خوارج]] == | == بازگشت [[امام]] و [[کنارهگیری]] [[خوارج]] == | ||
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} با انبوهی از | [[امیر مؤمنان]]{{ع}} با انبوهی از درد و [[رنج]]، به [[کوفه]] بازگشت؛ زیرا با چشم خود میدید [[باطلگرایی]] معاویه استحکام یافته و در آستانه [[پیروزی]] است، از سویی به [[سپاهیان]] خود مینگریست که [[روح]] تمرّد و [[نافرمانی]] آنها را پراکنده و متفرق ساخته و دستور او را [[اجابت]] نمیکردند. | ||
آن | آن بزرگوار وارد کوفه که شد، در سراسر [[شهر]] [[شاهد]] شیون و [[زاری]] [[مردم]] در [[غم]] و [[اندوه]] کشتههای [[صفّین]] بود. در این میان گروهی نزدیک به دوازده هزار [[جنگجو]]، از سپاه امام{{ع}} کناره گرفته و وارد کوفه نشدند و در منطقه «[[حروراء]]» اردو زدند و [[شبث بن ربعی]] را به فرماندهی [[جنگ]] خود و [[عبد الله بن کواء]] یشکری را برای امامت جماعت خویش [[انتخاب]] کردند و از [[بیعت]] امام{{ع}} خارج و خواهان ایجاد [[شورا]] میان [[مسلمانان]] شدند. ماجرای اینان از [[زمان]] نگارش قرارداد صلح آغاز شد زیرا آنان از مواد آن [[پیماننامه]] اظهار ناخرسندی نموده و بدان [[اعتراض]] داشتند و میگفتند: [[حکمیت]] از آن خداست و با اینکه خود، با پافشاری از امام میخواستند تن به [[حکمیت]] بدهد، این جمله را به عنوان [[شعار]] خود برگزیدند. | ||
[[امیر المؤمنین]]{{ع}} کوشید با [[پند]] و [[اندرز]]، آنان را متقاعد سازد. ازاینرو، [[عبد الله بن عباس]] را نزد آنان فرستاد و به او [[فرمان]] داد در بحث و مناقشه با آنان شتابزده عمل نکند، سپس حضرت خود، در پی [[ابن عباس]] نزد آنان رهسپار گشت و با آنها سخن گفت و تمام ادعاهای آنان را رد کرد، آنها نیز | [[امیر المؤمنین]]{{ع}} کوشید با [[پند]] و [[اندرز]]، آنان را متقاعد سازد. ازاینرو، [[عبد الله بن عباس]] را نزد آنان فرستاد و به او [[فرمان]] داد در بحث و مناقشه با آنان شتابزده عمل نکند، سپس حضرت خود، در پی [[ابن عباس]] نزد آنان رهسپار گشت و با آنها سخن گفت و تمام ادعاهای آنان را رد کرد، آنها نیز دعوت امام را پذیرا شده و به اتفاق آن حضرت وارد کوفه شدند<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۴؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۴۲۶.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۹۷.</ref> | ||
== گردهمایی داوران == | == گردهمایی داوران == | ||
زمان گردهمایی داوران دو طرف فرا رسید، امام{{ع}} گروهی چهار صد نفره را به [[سرپرستی]] [[شریح بن هانی]] بدان سامان گسیل و [[عبد الله بن عباس]] را جهت | زمان گردهمایی داوران دو طرف فرا رسید، امام{{ع}} گروهی چهار صد نفره را به [[سرپرستی]] [[شریح بن هانی]] بدان سامان گسیل و [[عبد الله بن عباس]] را جهت اقامه نماز و اداره امورشان، با آنان همراه ساخت و [[ابو موسی اشعری]] نیز آنها را [[همراهی]] میکرد و از سویی معاویه نیز با اعزام چهار صد تن از [[شامیان]] به سر پرستی [[عمرو عاص]]، این کار را آغاز کرد و دو گروه در «[[دومة الجندل]]» با یکدیگر دیدار کردند. | ||
عدّهای از صاحبنظران و ارادتمندان [[امام]]{{ع}} از [[بیم]] [[مکر]] و [[حیله]] عمرو عاص نزد [[ابو موسی]] شتافته و با [[پند]] و [[موعظه]] به او هشدار دادند و در این راستا کوشیدند تا وی را به [[دوراندیشی]] و دقت در | |||
عدّهای از صاحبنظران و ارادتمندان [[امام]]{{ع}} از [[بیم]] [[مکر]] و [[حیله]] عمرو عاص نزد [[ابو موسی]] شتافته و با [[پند]] و [[موعظه]] به او هشدار دادند و در این راستا کوشیدند تا وی را به [[دوراندیشی]] و دقت در تصمیمگیری وا دارند<ref>وقعة صفین، ص۵۳۴؛ شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۲۴۶، چاپ دار احیاء التراث العربی.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۹۸.</ref> | |||
== نتیجه [[حکمیت]] == | == نتیجه [[حکمیت]] == | ||
ابو موسی اشعری و عمرو عاص در کنار یکدیگر قرار گرفتند، فرد نخست دارای | ابو موسی اشعری و عمرو عاص در کنار یکدیگر قرار گرفتند، فرد نخست دارای حماقت [[سیاسی]] و [[ضعف]] [[گرایش]] [[اعتقادی]] و عدم پایبندی به ولایتپذیری امام و پیشوای خود علی{{ع}} و دوّمی، [[انسانی]] [[حیلهگر]] و مکّار، دارای [[خوی]] [[فریبکاری]] و خواهان کنار گذاشتن و دور ساختن کامل خط [[اهل بیت]]{{عم}} از عرصه سیاسی بود، آنچه وی را بدین کار و [[همکاری]] با معاویه ـ آزاد شده فرزند آزاد شده ـ وامیداشت، [[آز]] و [[طمع]] دستیابی به [[قدرت]] و جاه و مقام بود. | ||
این گردهمایی چندان به درازا نکشید که عمرو عاص توانست با [[شناسایی]] نقاط ضعف [[شخصیت]] [[اشعری]] بر او [[تسلط]] یابد و همانگونه که خود میخواهد او را جهت دهد، آن دو پشت درهای بسته در زمینه برکنارسازی [[امام علی]]{{ع}} و معاویه از [[فرمانروایی]] [[مسلمانان]] و [[گزینش]] [[عبد الله بن عمر]] به عنوان [[خلیفه]] پیشنهادی، به توافق رسیدند. | این گردهمایی چندان به درازا نکشید که عمرو عاص توانست با [[شناسایی]] نقاط ضعف [[شخصیت]] [[اشعری]] بر او [[تسلط]] یابد و همانگونه که خود میخواهد او را جهت دهد، آن دو پشت درهای بسته در زمینه برکنارسازی [[امام علی]]{{ع}} و معاویه از [[فرمانروایی]] [[مسلمانان]] و [[گزینش]] [[عبد الله بن عمر]] به عنوان [[خلیفه]] پیشنهادی، به توافق رسیدند. | ||
[[ابن عباس]]، ابو موسی را از | [[ابن عباس]]، ابو موسی را از هماهنگی با [[بازی]] سیاسی عمرو عاص برحذر داشت و بدو گفت: وای بر تو! اگر با عمرو عاص بر سر قضیهای به توافق رسیده باشی، به تصور من، قطعا تو را [[فریب]] داده است، اکنون تو در [[سخن گفتن]]، عمرو را مقدم بدار و سپس خود سخن بگو؛ زیرا عمرو [[انسانی]] [[حیله]] گر است و من مطمئن نیستم در آنچه که با یکدیگر به توافق رسیدهاید، به دلخواه تو عمل کند، به همین دلیل اگر میان [[مردم]] بپا خیزی با تو [[مخالفت]] خواهد کرد. | ||
[[اشعری]] به پا خاست و خطابه ایراد کرد و [[امام علی]]{{ع}} را از [[خلافت]] برکنار ساخت، سپس عمرو از جا برخاست و [[خطبه]] خواند و بر برکناری [[امیر مؤمنان]]{{ع}} تأکید و معاویه را به [[فرمانروایی]] تثبیت کرد<ref>تاریخ طبری، ج۴، ص۵۲؛ مروج الذهب، ج۲، ص۴۱۱؛ کامل ابن اثیر، ج۳، ص۳۲۲.</ref>. با این حیله و [[نیرنگ]]، معاویه به [[پیروزی]] [[دست]] یافت و مردم [[شام]] به عنوان [[امیر المؤمنین]] به وی ادای [[احترام]] کردند، ولی عراقیان در گردابی از [[فتنه]] غرق شده و [[یقین]] حاصل کردند که اقدامات آنان گمراهانه بوده و قافیه را باختهاند. | |||
بدین ترتیب، [[ابو موسی]] به [[مکه]] گریخت و [[ابن عباس]] و [[شریح بن هانی]] نزد امام علی{{ع}} بازگشتند<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۲ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۲]]، ص۲۹۸.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |