امام حسن مجتبی در زمان امام علی: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(صفحهای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امام حسن مجتبی | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==نقش امام حسن در حکومت پدر== ===بیعت با امیر مؤمنان{{ع}}=== توده مسلمانان با اشتیاق فراوان در انتظار بودند در صورتی که اوضاع، به کشته شدن و یا کنا...» ایجاد کرد) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۶۳: | خط ۱۶۳: | ||
[[نفاق]] و [[سرپیچی]] برخی افراد [[نادان]] که به ظاهر دم از [[دینداری]] میزدند، سرانجام به جایی رسید که مجموعههای بزرگی از [[لشکریان]] امیر المؤمنین{{ع}} از [[فرمان]] آن [[بزرگوار]] سر بر تافتند، بلکه این [[مارقان]] پا فراتر نهاده و [[حکم]] به [[تکفیر]] آن حضرت{{ع}} نمودند. | [[نفاق]] و [[سرپیچی]] برخی افراد [[نادان]] که به ظاهر دم از [[دینداری]] میزدند، سرانجام به جایی رسید که مجموعههای بزرگی از [[لشکریان]] امیر المؤمنین{{ع}} از [[فرمان]] آن [[بزرگوار]] سر بر تافتند، بلکه این [[مارقان]] پا فراتر نهاده و [[حکم]] به [[تکفیر]] آن حضرت{{ع}} نمودند. | ||
پس از جنایاتی که [[مارقین]] در [[عراق]] مرتکب شدند «[[نهروان]]» را مرکز فعالیتهای متمرّدانه و سرپیچی خود قرار دادند و [[امام]]{{ع}} ناگزیر شد به سوی آنان به [[حرکت]] درآید. حضرت پس از باز کردن باب [[مذاکره]] و [[گفتوگو]] و [[اتمام حجّت]] بر آنان، به کسانی که بر [[انحراف]] و [[کینهتوزی]] و [[کفر]] خویش پافشاری داشتند، [[اعلان]] [[جنگ]] داد و بدینترتیب، به جز افرادی انگشتشمار بقیه را از دم تیغ گذراند. [[عبد الرحمان بن ملجم مرادی]] که دلی سرشار از [[بغض]] و کینهای [[کورکورانه]] نسبت به امام [[مظلوم]] [[شیعیان علی]]{{ع}} داشت از جمله افراد اندکی بود که از صحنه جنگ نهروان گریخته بودند. وی نهانی نقشه [[قتل]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} را طراحی کرده و در پایان و پس از [[هماهنگی]] با عدهای از [[خوارج]] و [[منافقان]] [[کوفه]]، توانست در [[شب نوزدهم ماه رمضان]] المبارک سال (۴۰) [[هجری]] در [[محراب]] [[عبادت]] و در [[خانه خدا]]- [[مسجد کوفه]]- امام را [[ترور]] نماید و ندای جاودان علی در [[آفاق]] طنینافکند که: {{متن حدیث|فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ}}؛ به خدای [[کعبه]]، [[رستگار]] شدم.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۴۰.</ref> | پس از جنایاتی که [[مارقین]] در [[عراق]] مرتکب شدند «[[نهروان]]» را مرکز فعالیتهای متمرّدانه و سرپیچی خود قرار دادند و [[امام]]{{ع}} ناگزیر شد به سوی آنان به [[حرکت]] درآید. حضرت پس از باز کردن باب [[مذاکره]] و [[گفتوگو]] و [[اتمام حجّت]] بر آنان، به کسانی که بر [[انحراف]] و [[کینهتوزی]] و [[کفر]] خویش پافشاری داشتند، [[اعلان]] [[جنگ]] داد و بدینترتیب، به جز افرادی انگشتشمار بقیه را از دم تیغ گذراند. [[عبد الرحمان بن ملجم مرادی]] که دلی سرشار از [[بغض]] و کینهای [[کورکورانه]] نسبت به امام [[مظلوم]] [[شیعیان علی]]{{ع}} داشت از جمله افراد اندکی بود که از صحنه جنگ نهروان گریخته بودند. وی نهانی نقشه [[قتل]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} را طراحی کرده و در پایان و پس از [[هماهنگی]] با عدهای از [[خوارج]] و [[منافقان]] [[کوفه]]، توانست در [[شب نوزدهم ماه رمضان]] المبارک سال (۴۰) [[هجری]] در [[محراب]] [[عبادت]] و در [[خانه خدا]]- [[مسجد کوفه]]- امام را [[ترور]] نماید و ندای جاودان علی در [[آفاق]] طنینافکند که: {{متن حدیث|فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ}}؛ به خدای [[کعبه]]، [[رستگار]] شدم.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۴۰.</ref> | ||
===شب شهادت=== | |||
[[امام علی]]{{ع}} قبل از دمیدن پگاه [[فجر]] خواست به قصد [[مناجات]] و [[راز و نیاز]] با خدای خویش در [[مسجد کوفه]] از [[خانه]] بیرون رود، مرغابیهای موجود در حیاط [[منزل]] که به [[امام حسن]]{{ع}} [[هدیه]] شده بودند در برابر حضرت فریاد برآوردند و آن [[بزرگوار]] از فریاد آنان وقوع رخداد بزرگ و [[مصیبت]] جانکاهی را [[پیشبینی]] کرد و فرمود: قدرتی [[برتر]] از [[قدرت خدا]] نیست، فریادهایی که نالههایی را در پی دارد. | |||
[[امام]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به سمت در خانه که از چوب درخت خرما ساخته شده بود آمد و خواست آن را بگشاید، بر او دشوار آمد، در را از پاشنه برکند و ردایش از دوش [[مبارک]] وی افتاد، و در حالی که این اشعار را زمزمه میکرد آن را محکم بست: | |||
کمرت را برای [[مرگ]] محکم بربند که مرگ قطعا به سراغت خواهد آمد و آنگاه که به سراغت آمد از آن [[بیم]] به خود راه مده<ref>{{متن حدیث|اشْدُدْ حَيَازِيمَكَ لِلْمَوْتِ *** فَإِنَّ الْمَوْتَ لَاقِيكَا | |||
وَ لَا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْتِ *** وَ إِنْ حَلَّ بَوَادِيكَا}}</ref>. | |||
امام حسن{{ع}} سراسیمه از خروج پدر در آن [[سحرگاه]]، بدو عرضه داشت: | |||
پدرجان! چرا این وقت شب از خانه بیرون میروی؟ | |||
[[امیر المؤمنین]]{{ع}} پاسخ داد؛ امشب خوابی دیدم که مرا به این کار واداشت. | |||
[[امام مجتبی]]{{ع}} عرض کرد: خیر است، چه خوابی دیدید آن را برایم بازگو فرما. | |||
امام علی{{ع}} در پاسخ فرزندش فرمود: [[خواب]] دیدم [[جبرئیل]] از [[آسمان]] بر کوه [[ابو قبیس]] فرود آمد و دو سنگ برداشت و بر روی بام [[کعبه]] برد و آنها را برهم زد، سنگها چونان خاکستر نرم و از هم پاشیده شد به گونهای که ذرّات آن همه خانههای [[مکه]] و [[مدینه]] را فراگرفت. | |||
امام حسن{{ع}} پرسید: پدر! تعبیر این خواب چیست؟ | |||
امیر مؤمنان{{ع}} فرمود: اگر تعبیرش ظاهر شود پدرت کشته میشود و [[عزا]] و [[ماتم]] کشته شدن او همه [[مردم]] مکه و مدینه را در سوک مینشاند. | |||
امام حسن{{ع}} بیقرار و سراسیمه از جا جست و با صدایی آرام و پراندوه از پدر پرسید: | |||
پدر! این [[فاجعه]] کی رخ میدهد؟ | |||
[[امام علی]]{{ع}} فرمود: «[[خدای متعال]] در [[قرآن]] میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَدًا وَمَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ}}<ref>«و هیچ کس نمیداند فردا چه به دست خواهد آورد و هیچ کس نمیداند در کدام سرزمین خواهد مرد» سوره لقمان، آیه ۳۴.</ref> هیچکس نمیداند فردا چه بهدست میآورد و کسی نمیداند در چه سرزمینی از [[دنیا]] میرود ولی حبیب من [[پیامبر اکرم]]{{صل}} فرمود: این حادثه در دهه آخر [[ماه رمضان]] اتفاق خواهد افتاد و [[قاتل]] من [[ابن ملجم]] است. | |||
[[امام حسن]]{{ع}} عرضه داشت: اکنون که قاتل خود را میشناسی وی را بکش. | |||
[[امیر المؤمنین]]{{ع}} فرمود: قبل از [[جنایت]]، [[قصاص]] جایز نیست و هنوز او کاری انجام نداده است». امام علی{{ع}} فرزندش را [[سوگند]] داده تا به بستر خود بازگردد و امام حسن نیز چارهای جز [[اطاعت]] [[فرمان]] پدر نداشت<ref>حیاة الامام الحسن، ج۱، ص۵۵۷- ۵۸۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۴۱.</ref> | |||
===در کنار پیکر مجروح پدر=== | |||
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} به [[مسجد کوفه]] رسید و آن فاجعه بزرگ بهدست شقاوتمندترین [[انسانها]] اتفاق افتاد. [[مردم کوفه]] با شنیدن خبر این [[مصیبت]] جانکاه، به [[مسجد]] شتافتند و [[فرزندان امام]]{{ع}} به سرعت به سمت مسجد [[حرکت]] کردند و امام حسن{{ع}} قبل از همه به مسجد رسیده و پدر را در [[محراب]] [[عبادت]] در [[خون]] خود غلتان دید که چهره و [[محاسن]] مبارکش از خونش [[خضاب]] گشته بود و گروهی پیرامونش حلقه زده و وی را برای ادای [[نماز]] مهیا میکردند وقتی چشم امیر المؤمنین به فرزندش حسن افتاد به او دستور داد با [[مردم]] نماز بگزارد. [[امام]] خود با اینکه خون از بدن مبارکش جاری بود نمازش را نشسته بهجا آورد. | |||
امام حسن{{ع}} پس از ادای نماز سر پدر را به دامن گرفت و از او پرسید: | |||
پدر! کدام [[جنایتپیشه]] با تو چنین کرد؟ امیر المؤمنین{{ع}} در پاسخ فرمود: | |||
[[عبد الرحمن بن ملجم]]. | |||
[[امام مجتبی]]{{ع}} پرسید: از کدام سو گریخت؟ | |||
امیر مؤمنان{{ع}} فرمود: نیازی به تعقیب او نیست به زودی از این در به شما وارد خواهد شد و بر باب «کنده» اشاره فرمود. دیری نپایید که [[ابن ملجم]] [[تبهکار]] را سر برهنه و دست بسته از همان در به حضور آوردند، در برابر [[امام حسن]]{{ع}} ایستاد، [[امام]] به آن [[جنایتکار]] فرمود: [[ملعون]]! تو [[امیر مؤمنان]] و [[پیشوای مسلمانان]] را کشتی؟ این [[پاداش]] [[خیرخواهی]] وی در [[حق]] تو بود که پناهت داد و به خود نزدیک ساخت؟ | |||
امیر مؤمنان{{ع}} چشمان مبارکش را گشود و با صدایی آرام به قاتلش فرمود: ابن ملجم! فاجعهای سخت آفریدی و حادثه بزرگی به وجود آوردی، آیا من در حق تو آن همه [[مهربانی]] نکردم و در عطا و [[بخشش]] تو را بر دیگران مقدم نداشتم؟! آیا این پاداش خدمات من بود؟! | |||
سپس امام{{ع}} به فرزندش حسن سفارش فرمود به او [[نیکی]] و [[احسان]] نماید و فرمود: پسرم! با اسیرت [[مدارا]] کن و بر او ترحّم نما و [[مهربان]] باش. | |||
امام حسن{{ع}} عرضه داشت: پدر! این ملعون تو را کشت و ما را در سوگت [[عزادار]] ساخت، میفرمایی با او مهربانی کنیم؟. | |||
امیر مؤمنان{{ع}}، در پاسخ فرزند فرمود: پسرم! ما [[خاندان]] [[عفو]] و بخششیم، از هر چه میخوری به اسیرت بخوران و از آنچه مینوشی به او بنوشان، اگر من از [[دنیا]] رفتم به [[قصاص]] خونم وی را بکش ولی مبادا او را [[مثله]] کنی که شنیدم [[پیامبر اکرم]]{{صل}} میفرمود: حتی سگ گزنده را مثله نکنید. اگر زنده ماندم میدانم با او چه کنم و خود، از هرکس به عفو و بخشش او سزاوارترم؛ زیرا ما خاندانی هستیم که [[گناهکار]] را میبخشاییم و در حق او [[بزرگواری]] میورزیم<ref>کلیه مطالبی که با عنوان «در کنار پیکر مجروح پدر» یادآوری شد از کتاب زندگانی امام حسن مجتبی{{ع}}، ۱۵۳- ۱۵۴ نقل شد.</ref>. | |||
امام حسن{{ع}} با دلی پر از [[غم]] و [[اندوه]] نگاهی به پدر کرد و عرضه داشت: | |||
پدر! پس از تو به چهکسی [[دل]] خوش کنیم؟ [[مصیبت]] جانسوز شما درست همانند مصیبت از کف دادن جدمان [[پیامبر]] است. | |||
[[امیر مؤمنان]]{{ع}} [[امام حسن]] را دربر گرفت و تسکین داد و فرمود: پسرم! دلت را با [[صبر]] و [[شکیبایی]] به [[خدا]] بسپار و [[پاداش]] خود و برادرانت را در مصیبتم بزرگ گرداند. | |||
امام حسن{{ع}} گروهی از پزشکان را برای مداوای پدر بزرگوارش گردآورد از جمله [[اثیر بن عمرو سکونی]]<ref>اثیر بن عمرو سکونی از پزشکان ماهر و حاذقی بود که بیماریهای صعب العلاج را مداوا میکرد و دارای کرسی تدریس بود و صحرای اثیر، بدو منسوب است.</ref> که در [[علوم]] [[پزشکی]] سرآمد [[تیم]] معالج بهشمار میآمد. وی شش تازه گوسفندی خواست و تار نازکی را از آن جدا کرد و داخل شکاف زخم سر [[امام]] نمود و سپس در آن دمید و زمانی آن را بیرون آورد، ذرّههای [[مغز]] سر حضرت در آن [[مشاهده]] شد زیرا ضربت [[دشمن]] به مغز مبارکش رسیده بود. اثیر بن عمرو، با [[پریشانی]] رو به امام{{ع}} کرد و با کلماتی حاکی از [[یأس]] و [[نومیدی]] عرضه داشت: ای امیر مؤمنان! [[وصیت]] فرما که زخم شما مداوا ندارد<ref>استیعاب، ج۲، ص۶۲.</ref>. | |||
امام حسن{{ع}} که قطرات [[اشک]] بر گونههایش میلغزید و قلبش در آتشی از [[اندوه]] میسوخت، رو به پدر کرد و با صدایی آرام عرضه داشت: پدر! پشتم را شکستی چگونه میتوانم تو را با این حالت ببینم؟ | |||
امام چشمان مبارکش را گشود و حسن را سراپا [[غم]] و اندوه یافت، به آرامی و [[نرمی]] بدو پاسخ داد: پسرم! از امروز به بعد بر پدرت غم مخور و [[گریه و زاری]] مکن، امروز با جدّت [[پیامبر اکرم]] و جدّهات [[خدیجه]] و مادرت [[زهرا]] دیدار خواهم کرد و [[فرشتگان]] لحظه به لحظه در [[انتظار]] ورود پدرت هستند. بنابراین، بر من [[اندوهگین]] مباش و [[گریه]] مکن. | |||
زهر [[شمشیر]] [[ابن ملجم]] [[تبهکار]] در [[خون]] [[مبارک]] حضرت اثر کرد و رنگ چهره نازنینش به زردیگرایید و در آن حالت از نفسی آرام و دلی شادمان برخوردار بود و لحظهای از یاد و [[نام خدا]] [[غافل]] نماند. به کرانههای [[آسمان]] مینگریست و به پیشگاه خدای عز و جل [[تضرع]] و [[زاری]] میکرد و عرضه میداشت: خدایا! [[همراهی]] [[پیامبران]] و اوصیای آنان و [[برترین]] درجات [[بهشتی]] را از تو مسألت دارم. | |||
[[امیر المؤمنین]]{{ع}} پس از این سخنان از [[هوش]] رفت و [[قلب]] [[امام حسن]] از شدت [[اندوه]] گداخت و تا آنجا که مژگانش [[یاری]] داد سیلاب [[اشک]] فرو بارید و قطراتی از آن بر چهره [[مبارک]] پدر چکید، [[امام]] دیدگانش را گشود وقتی امام حسن را به آن حالت دید او را تسکین داد و فرمود: پسرم! چرا میگریی؟ از امروز به بعد بر پدرت [[غم]] و اندوهی نیست، پسرم! [[گریه]] مکن، تو نیز با زهر [[شهید]] میشوی و برادرت حسین با [[شمشیر]] به [[شهادت]] خواهد رسید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۴۳.</ref> | |||
===آخرین وصیتهای [[امیر مؤمنان]]{{ع}}=== | |||
آنگاه امام{{ع}} فرزندانش را به [[فضایل اخلاقی]] سفارش فرمود و نمونههای برجستهای از [[فضایل]] [[انسانی]] بدانها ارائه و درسهای ارزندهای از [[زندگی]] بدانان آموخت. آن [[بزرگوار]] اندرزهای [[ارزشمند]] خویش را نخست متوجه فرزندانش حسن و حسین و سپس سایر [[فرزندان]] و تمام [[مسلمانان]] نموده و فرمود: فرزندانم! شما را به [[پرهیزکاری]] و [[ترس]] از [[نافرمانی خدا]] سفارش میکنم. در پی [[دنیا]] مباشید هرچند دنیا در پی شما باشد. | |||
اگر [[سرمایه]] دنیا را از دست دادید، [[اندوهگین]] نشوید. | |||
سخن [[حق]] بگویید و در برابر دریافت [[پاداش]] [[آخرت]] کار کنید. | |||
[[دشمن]] [[ستمکاران]] و [[یار]] [[ستمدیدگان]] باشید. | |||
شما و فرزندانم و هرکس این [[وصیتنامه]] به او میرسد را به [[تقوای الهی]] و رعایت [[نظم]] در کارها و [[اصلاح]] بین [[جامعه]] سفارش میکنم زیرا از جدتان [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم میفرمود: [[ثواب]] [[اصلاح بین مردم]]، از یک سال [[نماز]] و [[روزه]] [[برتر]] است. | |||
شما را به [[خدا]]، شما را به خدا، به [[یتیمان]] توجه کنید، دهانشان را از غذا خالی نگذارید و نزد خود خوارشان نگردانید. | |||
شما را به خدا، شما را به خدا! به [[همسایگان]] توجه داشته باشید که پیامبرتان درباره آنان سفارش میکرد و میفرمود: «درباره رعایت [[حق همسایه]] آنقدر به من سفارش شد که [[گمان]] بردم [[همسایه]] از [[انسان]] [[ارث]] نیز میبرد. | |||
شما را به [[خدا]]، شما را به خدا! در مورد [[قرآن]] بکوشید و نگذارید دیگران قبل از شما به دستوراتش عمل کنند. | |||
شما را به خدا، شما را به خدا! به [[نماز]] اهمیت بدهید که ستون [[دین]] شماست. | |||
شما را به خدا، شما را به خدا! در رفتن به سوی [[خانه]] خدای خود اهتمام داشته باشید، مبادا دور آن را خالی بگذارید زیرا اگر چنین شود مهلت [[زندگی]] نخواهید یافت. | |||
شما را به خدا، شما را به خدا! در [[جهاد]] و [[مبارزه]]، با سرمایهها و [[جانها]] و زبانهایتان در [[راه خدا]]، کوتاهی نکنید. | |||
بر شما باد به یکدیگر بپیوندید و یکپارچه شوید و ببخشید و ببخشایید و مبادا با یکدیگر [[قطع رابطه]] کرده و پشت به هم نمایید. | |||
[[امر به معروف و نهی از منکر]] را ترک نکنید، اگر چنین کنید بدخوترین [[مردم]] بر شما [[حاکمیت]] خواهند یافت و دعاهایتان [[مستجاب]] نخواهد شد.<ref>{{متن حدیث|أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ وَ أَنْ لَا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا. | |||
وَ لَا تَأْسَفَا عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا، | |||
وَ قُولَا بِالْحَقِّ وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ. | |||
وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً. | |||
أُوصِيكُمَا وَ جَمِيعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي بِتَقْوَى اللَّهِ وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ وَ صَلَاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا صيَقُولُ صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ. | |||
اللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ وَ لَا يَضِيعُوا بِحَضْرَتِكُمْ. | |||
وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرَانِكُمْ فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ مَا زَالَ يُوصِي بِهِمْ حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ سَيُوَرِّثُهُمْ. | |||
وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ لَا يَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ. | |||
وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِينِكُمْ. | |||
وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ، لَا تُخَلُّوهُ مَا بَقِيتُمْ فَإِنَّهُ إِنْ تُرِكَ لَمْ تُنَاظَرُوا. | |||
وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ. | |||
وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَ التَّبَاذُلِ، وَ إِيَّاكُمْ وَ التَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ. | |||
لَا تَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ}}</ref>. | |||
آنگاه [[خاندان]] و دودمانش را مخاطب قرار داد و فرمود: ای [[فرزندان عبد المطلب]]! مبادا به این بهانه که [[امیر المؤمنین]] کشته شد امیر المؤمنین کشته شد در [[خون]] [[مسلمان]] فروافتید مبادا به [[قصاص]] خون من، غیر از قاتلم کسی را بکشید. [[بردباری]] و [[شکیبایی]] کنید، اگر بر اثر ضربت او از [[دنیا]] رفتم وی را با یک ضربت در برابر یک ضربت بکشید، و مثلهاش نکنید که از [[پیامبر خدا]]{{صل}} شنیدم میفرمود: حتی [[مثله]] سگ گزنده نیز جایز نیست» آنگاه فرزندش [[امام حسن]]{{ع}} را در مورد [[نشر معارف]] [[دین]] و برپاداری [[شعائر]] آن سفارش ویژه کرد<ref>{{متن حدیث|يَا بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِبِ! لَا أُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خَوْضاً تَقُولُونَ قُتِلَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَلَا لَا تَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي، انْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هَذِهِ فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ وَ لَا تُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ: إِيَّاكُمْ وَ الْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ}}؛ شرح نهج البلاغه محمد عبده، ج۳، ص۸۵.</ref>. | |||
و فرمود: پسرم! تو را به [[تقوا]] و [[پرهیزکاری]] سفارش میکنم [[نماز]] را سر وقت آن بهجا آور و [[زکات]] را هنگامش بپرداز. وضویی [[نیک]] و شاداب بگیر که نماز بدون [[طهارت]] صحیح نیست. تو را سفارش میکنم از [[گناهان]] و لغزشهای [[مردم]] درگذری، [[خشم]] خود را فروبنشان و با خویشاوندانت رابطه برقرار ساز. بر کارهای افراد [[جاهل]] و [[نادان]] شکیبایی کن و در دین، ژرف بیندیش، در کارها [[پایداری]] نما، با [[قرآن]] [[همپیمان]] باش به [[همسایه]] [[نیکی]] کن، مردم را به [[کارهای نیک]] وادار و از [[کارهای ناپسند]] [[نهی]] کن و از [[کارهای زشت]] بپرهیز<ref>{{متن حدیث|أُوصِيكَ أَيْ بُنَيَّ! بِتَقْوَى اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ لِوَقْتِهَا، وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ عِنْدَ مَحَلِّهَا، وَ حُسْنِ الْوُضُوءِ، فَإِنَّهُ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ وَ أُوصِيكَ بِمَغْفِرَةِ الذَّنْبِ وَ كَظْمِ الْغَيْظِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ، وَ الْحِلْمِ عِنْدَ الْجَاهِلِ وَ التَّفَقُّهِ فِي الدِّينِ، وَ التَّثَبُّتِ فِي الْأَمْرِ وَ التَّعَاهُدِ لِلْقُرْآنِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ وَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اجْتِنَابِ الْفَوَاحِشِ}}؛ تاریخ ابن اثیر، ج۳، ص۱۷۰.</ref>. | |||
در بیستم [[ماه رمضان]]، انبوه [[جمعیت]] پیرامون [[خانه امام]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} گرد آمده و برای [[عیادت]] از آن [[بزرگوار]] خواهان [[اجازه]] ورود بودند، حضرت به همه آنان اجازه ورود داد وقتی همه نشستند رو به آنان کرد و فرمود: | |||
{{متن حدیث|سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي خَفِّفُوا سُؤَالَكُمْ لِمُصِيبَةِ إِمَامِكُمْ}}؛ | |||
قبل از آنکه مرا نیابید هرچه میخواهید بپرسید ولی برای رعایت [[حال]] پیشوای خود پرسشهایتان را کوتاه و سبک بپرسید. | |||
و [[مردم]] با توجه به [[درد]] شدید و شدت جراحت حضرت از [[پرسش]]، خودداری کردند<ref>حیاة الامام الحسن، ج۱، ص۵۳۶- ۵۶۶.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۴۶.</ref> | |||
===تصریح امیر مؤمنان به [[خلافت امام حسن]]{{ع}}=== | |||
زمانی که [[امیر المؤمنین]]{{ع}} دریافت به زودی [[دنیا]] را [[وداع]] گفته و در جوار [[پروردگار]] قرار خواهد گرفت، [[خلافت]] و [[امامت]] را به فرزندش حسن سپرده و وی را پس از خود [[پیشوا]] قرار داد تا [[مسلمانان]] در کلیه امور خویش به وی [[رجوع]] کنند و [[شیعیان]] در این خصوص یکپارچه و [[متحد]] باشند. بنا به نقل [[کلینی]] (ره) امیر مؤمنان{{ع}} به فرزندش حسن [[وصیت]] نمود و حسین{{ع}} و [[محمد حنفیه]] و تمام [[فرزندان]] و سران [[شیعه]] و [[خاندان]] خویش را بر وصیت خود [[گواه]] گرفت آنگاه کتاب و [[سلاح]] را به حسن سپرد و به او فرمود: | |||
پسرم! [[رسول اکرم]]{{صل}} به من [[فرمان]] داده تا تو را [[وصی]] خود قرار دهم و کتب و سلاحم را به تو بسپارم همانگونه که [[رسول خدا]]{{صل}} مرا وصی خود قرار داد و کتب و سلاح خویش را به من سپرد و به من دستور داد به تو فرمان دهم هرگاه نشانههای [[مرگ]] را در خود دیدی این [[امانتها]] را به برادرت حسین بسپار. | |||
نیز [[روایت]] شده که آن حضرت فرمود: پسرم! ولی [[خون]]، تویی اگر خواستی میتوانی [[قاتل]] را ببخشی و اگر خواستی او را [[قصاص]] نمایی، تنها با یک ضربت به جای یک ضربت او را بکش<ref>اصول کافی، ج۱، ص۲۹۷- ۲۹۸.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۵۰.</ref> | |||
===در جوار [[معبود]]=== | |||
[[امام]]{{ع}} سفارشات خود را که به پایان رساند: [[درد]] و [[رنج]] جراحتی که [[مرگ]] را در پی داشت فزونی یافت حضرت [[آیات قرآن کریم]] را [[تلاوت]] میکرد و فراوان [[دعا]] و [[استغفار]] مینمود. وقتی که لحظه [[شهادت]] مقدّر شده فرا رسید آخرین جملاتی که بر زبان آورد این [[آیه]] [[شریف]] بود {{متن قرآن|لِمِثْلِ هَذَا فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُونَ}}<ref>«پس برای این (دستاورد)، اهل کردار باید کار کنند» سوره صافات، آیه ۶۱.</ref>. پس از تلاوت این آیه، مرغ [[روح]] [[پاک]] و [[مطهر]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به [[بهشت]] جاودان پرکشید و در جوار معبود آرمید و آن [[لطف الهی]] به جایگاه اصلیاش بازگشت. وجود [[مقدس]] امیر مؤمنان نوری بود که [[خداوند]] آن را آفرید تا وسیله آن سیاهی و تیرهگیهای ظلمتها را درنوردد. | |||
با شهادت حضرت پایه و اساس [[عدالت]] به لرزه درآمد و [[معارف]] و [[احکام دین]] به افولگرایید و [[یار]] و [[یاور]] [[ضعیفان]] و [[پناه]] [[غریبان]] و پدر [[یتیمان]] از [[جهان]] رخت بربست.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۵۰.</ref> | |||
===[[تجهیز]] و [[مراسم]] دفن=== | |||
[[امام حسن مجتبی]]{{ع}} به تجهیز پیکر پاک و مطهر پدر [[بزرگوار]] خویش پرداخت و آن را [[غسل]] داده با [[حنوط]] [[معطر]] ساخت و در [[کفن]] نهاد، با گذشتن پاسی از شب به اتفاق عدهای از [[خاندان]] و [[یاران]] با وفایش، آن بدن مقدس را به جایگاه ابدیاش انتقال داده و در [[نجف اشرف]] به خاک سپرد که امروز [[کعبه]] [[آمال]] [[زائران]] و شیفتگان و قرارگاه [[مؤمنان]] و [[پروا]] پیشگان و [[مکتب]] [[دانشپژوهان]] است [[امام حسن]]{{ع}} پس از [[خاکسپاری]] نازنین پیکر امیر مؤمنان{{ع}} پریشان خاطر و با دلی پر از [[غم]] و [[اندوه]] به [[خانه]] بازگشت<ref>حیاة الامام الحسن، ج۱، ص۵۶۸- ۵۶۹.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۵۱.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |