پرش به محتوا

صلح امام حسن مجتبی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۰۲: خط ۱۰۲:
{{متن حدیث|أَنْتُمْ شِيعَتُنَا وَ أَهْلُ مَوَدَّتِنَا، فَلَوْ كُنْتُ بِالْحَزْمِ فِي أَمْرِ الدُّنْيَا أَعْمَلَ، وَ لِسُلْطَانِهَا أَرْكَضَ وَ أَنْصَبَ، مَا كَانَ مُعَاوِيَةُ بِأَبْأَسَ مِنِّي بَأْساً، وَ لَا أَشَدَّ شَكِيمَةً وَ لَا أَمْضَى عَزِيمَةً وَ لَكِنِّي أَرَى غَيْرَ مَا رَأَيْتُمْ، وَ مَا أَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ إِلَّا حَقْنَ الدِّمَاءِ فَارْضُوا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ سَلِّمُوا لِأَمْرِهِ وَ الْزَمُوا بُيُوتَكُمْ وَ أَمْسِكُوا}}<ref>بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۱- ۲۸.</ref>؛
{{متن حدیث|أَنْتُمْ شِيعَتُنَا وَ أَهْلُ مَوَدَّتِنَا، فَلَوْ كُنْتُ بِالْحَزْمِ فِي أَمْرِ الدُّنْيَا أَعْمَلَ، وَ لِسُلْطَانِهَا أَرْكَضَ وَ أَنْصَبَ، مَا كَانَ مُعَاوِيَةُ بِأَبْأَسَ مِنِّي بَأْساً، وَ لَا أَشَدَّ شَكِيمَةً وَ لَا أَمْضَى عَزِيمَةً وَ لَكِنِّي أَرَى غَيْرَ مَا رَأَيْتُمْ، وَ مَا أَرَدْتُ بِمَا فَعَلْتُ إِلَّا حَقْنَ الدِّمَاءِ فَارْضُوا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ سَلِّمُوا لِأَمْرِهِ وَ الْزَمُوا بُيُوتَكُمْ وَ أَمْسِكُوا}}<ref>بحار الأنوار، ج۴۴، ص۲۱- ۲۸.</ref>؛
شما [[پیروان]] و [[دوستداران]] ما هستید. من اگر به [[دنیا]] می‌پرداختم کوشاتر و لایقتر از دیگران بودم. معاویه هیچ‌گاه استوارتر و جدّیتر و سخت‌کوشتر از من نبوده است، ولی دیدگاه من غیر از نظریه شماست من با کاری که انجام دادم تنها خواستم از [[خونریزی]] جلوگیری به عمل آورم. بنابراین، شما نیز به [[قضای الهی]] تن در دهید و زمام خود را به او بسپارید و در خانه‌هایتان بنشینید و [[سکوت]] [[اختیار]] کنید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۹۹.</ref>
شما [[پیروان]] و [[دوستداران]] ما هستید. من اگر به [[دنیا]] می‌پرداختم کوشاتر و لایقتر از دیگران بودم. معاویه هیچ‌گاه استوارتر و جدّیتر و سخت‌کوشتر از من نبوده است، ولی دیدگاه من غیر از نظریه شماست من با کاری که انجام دادم تنها خواستم از [[خونریزی]] جلوگیری به عمل آورم. بنابراین، شما نیز به [[قضای الهی]] تن در دهید و زمام خود را به او بسپارید و در خانه‌هایتان بنشینید و [[سکوت]] [[اختیار]] کنید.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۱۹۹.</ref>
===دو تحلیل در علل صلح‌===
====نخستین تحلیل [آشکار نمودن چهره معاویه‌]====
معاویه طی نامه‌هایی که به [[امام حسن]]{{ع}} نوشت و حضرت را در آنها با هرگونه شرطی، به [[صلح]] فراخواند، کوشید تا وانمود کند خود، فردی [[اصلاح‌طلب]] است و [[مردم]] را به صلح و [[آرامش]] [[دعوت]] می‌کند.
[[پژوهشگران]] بر این باورند که [[سخنرانی]] صلح‌جویانه معاویه در راستای درهم کوبیدن و به [[ضعف]] کشاندن [[قدرت امام]]{{ع}} فوق العاده مؤثر بوده به گونه‌ای که با [[بحرانی]] ساختن اوضاع، وضعیتی ایجاد کرد که حضرت راهی جز تن دادن به صلح و [[سازش]] نداشت.
شیخ محمد حسین [[آل]] [[کاشف الغطاء]] در این زمینه می‌گوید: «امام حسن{{ع}} به این نتیجه رسید که اگر صلح را نپذیرد و بر [[جنگ]] و [[ستیز]] پافشاری نشان دهد، اوضاع از دو حالت خارج نخواهد بود:
یا وی در این عرضه غالب و معاویه [[شکست]] می‌خورد، هرچند شرائط و اوضاع آن [[زمان]] چنین موضوعی را شبه محال می‌ساخت ولی به فرض وقوع آن آیا جز [[دادخواهی]] مردم از [[بنی امیه]] نتیجه دیگری در برداشت که در این صورت [[امویان]] در بدترین مظاهر مظلوم‌نمایی جلوه‌گر می‌شدند بنابراین، اگر فرضا امام حسن{{ع}} را [[پیروز]] میدان بدانیم، در چنین موقعیتی آن [[بزرگوار]] چه موضعی را باید اتّخاذ می‌کرد؟
ولی اگر [[امام]]{{ع}} با شکست مواجه می‌شد، نخستین سخنی که همه بر زبان می‌آوردند این بود که: امام حسن{{ع}} خویشتن را با دست خود به ورطه [[هلاکت]] انداخت،؛ چراکه معاویه وی را به صلحی فراخوانده بود که در صورت پذیرش‌ آن از ریختن [[خون]] [[مسلمانان]] جلوگیری می‌شد امّا حضرت پذیرای آن نشد و به ستیز پرداخت و چنین فردی می‌بایست در [[انتظار]] حوادثی دردناک باشد و در این صورت معاویه و [[ابو سفیان]] در [[خیانت]] به [[اسلام]] و بازگرداندن [[مردم]]، به [[جاهلیت]] نخستین و [[پرستش]] [[لات]] و [[عزّی]]، به اهداف خود دست یافته بودند و معاویه یک تن از [[اهل بیت]] را زنده نمی‌گذاشت، بلکه دیدگاه [[امام حسن]]{{ع}} در پذیرش [[صلح]] به مراتب از دیگران دقیقتر بود زیرا حضرت قبل از اینکه غالب باشد یا مغلوب و یا آن‌که مردم را درگیر [[جنگی]] سازد و به [[خونریزی]] که ناخوشایندشان بوده وادارد، با پذیرش صلح خواست کوس [[رسوایی]] معاویه را به صدا درآورده و [[خبث]] [[طینت]] وی را آشکار سازد».
معاویه به ظاهر [[مسلمان]] که در واقع و [[حقیقت]]، [[دشمن]] سرسخت اسلام به شمار می‌آمد از [[بیم]] [[گرایش]] مردم به امام حسن{{ع}} نظیر گرایش آنها به پدر بزرگوارش، با پوششی ظاهری از اسلام، مردم را می‌فریفت. به همین دلیل [[امام مجتبی]]{{ع}} عرصه را برای او بازگذاشت تا آن‌چه را در [[باطن]] [[نهان]] دارد آشکار سازد.
به مجرّد تصویب [[پیمان‌نامه]] صلح، معاویه در جمع انبوه [[مسلمانان]] بر [[منبر]] قرار گرفت و گفت: «من در جهت اینکه شما [[روزه]] بگیرید و [[نماز]] به پا دارید، با شما نجنگیدم»...!!
ملاحظه کنید! امام حسن{{ع}} در صلح خود با معاویه چگونه [[رفتار]] کرد؟ و به چه نحو، کلیه تلاش‌های وی را نقش بر آب و خیال‌بافی‌هایش را درهم کوبید تا [[حق]]، آشکار و [[باطل]]، به نابودی کشیده شد و باطل‌گرایان [[زیان]] دیدند.
بدین‌ترتیب، صلح در چنان شرایطی بر امام حسن{{ع}} [[واجب]] بود چنانکه [[شورش]] بر «یزید» در شرایط خاص خود بر [[برادر]] بزرگوارش [[امام حسین]]{{ع}}‌ تعین داشت.
اگر [[صلح امام حسن]]{{ع}}- که معاویه را به [[فضاحت]] کشاند- و [[شهادت امام حسین]]{{ع}} که یزید را به ورطه [[سقوط]] سوق داده و به سرعت به [[دولت]] ننگین ابو [[سفیانی]] پایان داد، نبود تلاش‌های جدّ بزرگوارشان در یک چشم به هم زدن، بر باد می‌رفت و [[آیین اسلام]]، به [[دین]] [[خاندان ابو سفیان]]، دین خیانت و [[فسق]] و [[فجور]]، [[دین]] قلع و قمع [[شایستگان]] و بر سر کار آوردن [[ستمکاران]] [[فاسق]]، تبدیل می‌شد.
اگر گفته شود: چرا [[امام مجتبی]]{{ع}} مانند [[برادر]] بزرگوارش حسین{{ع}} راه [[شهادت]] را برنگزید زیرا [[امام حسین]]{{ع}} نیز به خوبی [[آگاهی]] داشت که هیچ‌گاه بر یزید [[پیروزی]] نظامی نخواهد یافت؟
پاسخ این است که:
افزون بر [[زیرکی]] معاویه و [[حماقت]] و [[نادانی]] پسرش یزید، معاویه [[تظاهر به اسلام]] می‌کرد و یزید آشکارا به [[فسق]] و فجور می‌پرداخت.
[[خیانت]] [[کوفیان]] در مورد امام حسین{{ع}} در راه رسیدن به پیروزی درخشان تاریخی‌اش برای وی گامی موفقیت‌آمیز تلقی می‌شد و خیانت همین [[مردم]] در مورد برادر ارجمندش [[امام حسن مجتبی]]{{ع}} در ([[مسکن]] و [[مدائن]]) بر سر راه اجرای عملیات [[جهاد]] و [[مبارزه]]، مانع بسیار [[دشواری]] به شمار می‌آمد.
ماجرای [[بیعت شکنی]] [[مردم کوفه]] با امام حسین{{ع}} پیش از [[آمادگی]] آن حضرت برای [[جنگ]]، صورت پذیرفت. به همین دلیل، آن [[روز]] که [[سپاهیان]] اندکش برای [[نبرد]] با [[دشمن]] [[صف‌آرایی]] کردند به عنوان [[لشکریان]] [[امام]] و [[پیشوایی]] که اهداف والایی را دنبال می‌کند، از هرگونه شائبه زیانباری پیراسته بودند<ref>صلح امام حسن از شیخ راضی آل یاسین، ص۳۷۱- ۳۷۲.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۲۰۵.</ref>
====تحلیل دوم====
معاویه مدت بیست سال در دوران [[خلیفه دوم]] و سوم با [[تحکیم]] پایه و [[ارکان حکومت]] خود توانست بر دستگاه‌های [[حکومتی]] [[تسلط]] و [[نفوذ]] بیابد
و این راستا با مردم از در [[تملّق]] و [[چاپلوسی]] درآمد و آنان را به [[طمع]] واداشت و فریفت.
ازاین‌رو، [[خواص]] [[شام]] همه از او [[پشتیبانی]] می‌کردند و در [[سایه]] [[اسلام]]، پرآوازه شد و در سایر کشورها نیز به عنوان فردی از [[قریش]] و [[خاندان پیامبر]] و از [[یاران]] آن حضرت، معروف شد به‌گونه‌ای که در مناطق یاد شده از [[نخستین مسلمانان]] برجسته‌ای چون [[ابو ذر]]، [[عمار]] و [[مقداد]] و امثال آنان، مشهورتر گشت.
بدین‌گونه، یک بار دیگر «[[بنی امیه]]» [[جان]] گرفت و آشکارا با نام [[بنی هاشم]] بر [[هاشمیان]] چیره شده و در [[نهان]] به [[نیرنگ]] و [[فریب]] آنان پرداختند و بی‌پروا و گستاخ همراه با [[حرکت]] [[زمان]] با [[زیرکی]] خود در پی [[فریب]] [[مردم]] برآمدند و [[خواص]] را با پیشکش فراوان از [[اموال مسلمانان]] و گماردن بر مراکزی که [[خداوند]] آنها را برای [[خیانت]] پیشگانی نظیر آنان قرار نداده بود، خریداری کردند.
[[حاکمیت]] «[[بنی امیه]]» با بهره‌گیری از مظاهر فتح و [[پیروزی]] و کسب [[رضایت]] و [[خشنودی]] خلیفگان با زیرکی معاویه پابرجا مانده و چونان [[شیاطین]] به [[احکام اسلام]] [[نفوذ]] کرد و به گونه‌ای نهانی دست به خیانت و [[تباهی]] زد تا یک بار دیگر [[زندگی]] و [[جامعه]] را به جاهلیتی برگرداند که [[نزاع]] و [[کشمکش]] و [[کفر]] و [[بی‌دینی]] را به شیوه [[جاهلی]] و براساس طرح و نقشه‌ای که بنی امیه برای دست‌یابی به [[منافع]] خویش و [[جنگ]] اندازی بر آن در جهت [[حفظ]] امتیازاتشان در پی آن بودند، گسترش دهد<ref>برای آشنایی به خصومت و دشمنی معاویه و رنج و سخت‌هایی که آفرید و حدود الهی را تعطیل و دستورات دین را به تحریف کشاند و مردم و دین آنها را خریداری کرد و فساد و فسق و فجور و گستاخی و ساخته و پرداخته کردن احادیث و روایات و دیگر کارهای زشت و ناپسندی که وی انجام داد، به کتاب حیاة الامام الحسن، ج۲، ص۱۴۵- ۲۱۰ مراجعه شود.</ref>.
[[توده]] مردم از این ماجرا [[آگاهی]] نداشتند زیرا [[قانون]] متداول و رایج در [[اسلام]] یعنی اسلام گذشته را می‌بخشاید- بر کارهای نفرت‌انگیز «بنی امیه» سرپوش نهاده بود به ویژه پس از آن‌که [[رسول اکرم]]{{صل}} بنی امیه را مورد [[عفو]] قرار داد و به تألیف قلوبشان پرداخت، [[خلفاء]]، اینان را به خود نزدیک ساختند و در [[شهرها]] به [[فرمانروایی]] بر مردم برگزیدند و اختیاراتی بدان‌ها بخشیدند که به دیگر [[فرمانروایان]] خویش نداده بودند. بدین‌ترتیب، مدت بیست سال بی‌آن که از [[کارهای زشت]] خود دست برداشته و یا کسی آنان را از این قبیل کارها باز دارد، [[سلطه]] خود را بر [[شام]] گسترش بخشیدند.
[[خلیفه دوم]] در مورد برخی [[فرمانروایان]] خود [[مراقبت]] زیادی معمول می‌داشت و بعضی را دقیقا مورد [[حساب]] قرار نمی‌داد و در این راستا هیچ‌گاه مانعی بر سر راه خود نمی‌دید. وقتی با خبر شد [[خالد بن ولید]] فرمانروای وی بر «قنسرین» ده هزار درهم به اشعث بخشیده دستور [[دستگیری]] وی را صادر کرد «و «[[بلال حبشی]]» دستان خالد را با عمامه‌اش محکم بست و در [[مسجد جامع]] [[حمص]] در برابر دیدگان سران [[حکومت]] و دیگر شخصیت‌های بزرگ مردمی، سر برهنه روی یک پا نگاه داشت تا [[خلیفه]] از او بپرسد ده هزار درهمی را که به اشعث پرداخته از [[اموال شخصی]] او بوده یا از [[اموال مسلمانان]]؟ که اگر از اموال شخصی وی بوده، [[اسراف]] است و [[خداوند]] [[اسراف‌کاران]] را [[دوست]] ندارد و اگر از اموال مسلمانان بوده در [[حق]] آنان [[خیانت]] ورزیده است و خداوند [[خیانت‌پیشگان]] را [[دشمن]] دارد. سپس او را بر کنار کرد و تا زنده بود به [[فرمانروایی]] نگمارد.
[[رفتار]] عمر با کارگزارانش نظیر کاری بود که در مورد خالد و [[ابو هریره]] انجام داد و [[اهل]] تحقیق با این موارد آشنایی دارند. ولی معاویه با اینکه شیوه‌ای متناقض با خلیفه داشت از ارادتمندان او به شمار می‌آید و خلیفه را از انجام هیچ‌کاری باز نمی‌داشت و هیچ‌گونه [[حسابرسی]] در مورد وی انجام نمی‌داد و چه‌بسا به او گفته بود: «نه فرمانت می‌دهم و نه تو را از انجام کاری باز می‌دارم» خلیفه، انجام کارها را به [[رأی]] و نظریه خود معاویه وا نهاده بود. بنابر این، مراقبت شدید و حسابرسی دقیق [[خلیفه دوم]] تنها به برخی از کارگزارانش اختصاص داشت و همه را یکسان شامل نمی‌شد؛ زیرا معاویه- فرمانروای خلیفه بر [[شام]]- با برخورداری از [[آزادی]] عمل کامل طبق دلخواه و [[تمایلات]] خود هرگونه می‌خواست عمل می‌کرد.
همین آزادی عمل، معاویه را به [[طغیان]] و [[سرکشی]] واداشت و او را بر اجرای طرح‌های «[[اموی]]» خود مصمّم ساخت و [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{عم}} در مورد [[زیرکی]] و [[مکر]] و [[نیرنگ]] معاویه در برابر خطری بزرگ قرار داشتند زیرا معاویه با این کار [[اسلام]] را به نام اسلام مورد [[تهدید]] قرار می‌داد بر [[نور]] [[حق]] به نام حق می‌تاخت. ازاین‌رو، آن دو [[بزرگوار]] در جهت دفع این خطر، در برابر دو راه قرار داشتند که راه سومی بر ایشان وجود نداشت: [[پایداری]] و [[مقاومت]] و یا [[سازش]]؛ لذا هر دو به این نتیجه رسیده بودند که پایداری و مقاومت در [[دوران امام حسن]]{{ع}} بی‌تردید صفوف مدافعان از [[دین]] و [[مسلمانان]]، که [[مردم]] را به سوی خدای عز و جل و [[راه راست]] او رهنمون می‌گردند در کام خود فرو خواهد برد.
به همین دلیل، [[امام حسن]]{{ع}} به [[مصلحت]] دید که معاویه را در [[سرکشی]] و طغیانش وانهد و او را به وسیله [[حکومتی]] که در آرزویش بود، بیازماید ولی در قرار داد [[صلح]] از او [[تعهد]] گرفت که در [[رفتار]] خود و هوادارانش به هیچ‌وجه از [[قرآن]] و [[سنّت]] پا فراتر ننهند و هیچ یک از [[شیعیان]] را در مورد خطایی که با [[همگرایی]] [[امویان]] مرتکب شود مورد پیگرد قرار ندهند و مانند دیگر مسلمانان از [[ارج]] و [[عظمت]] و [[حقوق]] خویش بهره‌مند باشند و... دیگر شروطی که امام حسن{{ع}} به خوبی می‌دانست معاویه به هیچ یک از آنها عمل نمی‌کند و در صدد نقض آنها بر خواهد آمد.
[[امام]]{{ع}} با این کار خواست [[نقاب]] از چهره [[فریبکار]] و نیرنگ باز «[[بنی امیه]]» برگرفته و از مظاهر [[انحرافی]] معاویه پرده بردارد تا بدین وسیله او و دیگر سران «[[اموی]]» همانند دوران جاهلیتشان که لحظه‌ای اسلام در دلشان راه نیافته بود، ظاهر گردند زیرا اینان شورشیانی بودند که [[الطاف]] و موهبت‌های اسلام، اندکی از [[کینه‌توزی]] [[بدر]] و [[احد]] و [[احزاب]] را از یادشان نبرده بود.
به هر [[حال]]، این شیوه، انقلابی توفنده در قالب صلح و [[آشتی]] به‌شمار می‌آمد که راهی جز آن وجود نداشت و شرایط [[زمان امام حسن]]{{ع}} چنین چیزی ایجاب می‌کرد زیرا [[حق]] با [[باطل]] در آمیخته بود و زمینه تسلّط و [[سرکشی]] و [[طغیان]] در آن به صورت مسلحانه و خطر آفرین فراهم آمد که [[امام مجتبی]]{{ع}} نه آغازگر آن طرح بود، نه پایان دهنده‌اش به‌شمار می‌آمد بلکه این حق را با [[ارث]] به دست آورد و سپس به [[میراث]] نهاد، [[امام حسن]]{{ع}} نیز مانند سایر [[پیشوایان]] این [[خاندان]]{{عم}} از [[قیام]] و یا [[سکوت]] خود از [[رسالت الهی]] رهنمون می‌گرفت و با این طرح در [[آزمون]] قرار گرفت و با [[صبر]] و [[بردباری]] و در راه [[رضای خدا]] [[تسلیم]] آن گشت و پیروزمندان و پیراسته از آن امتحان‌ خارج گردید.
با این [[صلح]] برای امام حسن{{ع}} زمینه‌ای فراهم شد تا در مسیر معاویه از وجود خود کمینی قرار دهد و از ناحیه‌ای که وی [[گمان]] نمی‌برد بر او بشورد و وی را از پا درآورد و توانست [[پیروزی]] [[امویان]] را با مواد انفجارآمیز خود [[بنی امیه]] درهم بشکند و [[ظفر]] و پیروزی آنان را [[جور]] و [[جفا]] و آثارشان را بر باد دهد.
دیری نپایید که نخستین بمب کارگذاری شده در مواد قرار داد صلح با سرمستی معاویه از فتح و پیروزی‌اش، به انفجار انجامید، آن‌گاه که [[لشکریان]] [[عراق]] را به [[سپاه]] خود در [[نخیله]] ضمیمه ساخت و در جمع آنان، چنین اظهار داشت: ای [[مردم عراق]]! به [[خدا]] [[سوگند]]! من بدین جهت که شما به [[نماز]] رو آورید و [[روزه]] بگیرید و [[زکات]] بپردازید با شما نجنگیدم، بلکه به انگیزه دست یافتن به [[حاکمیت]] بر شما [[مبارزه]] کردم و [[خداوند]] این [[نعمت]] را با وجود ناخرسندی شما به من [[عنایت]] کرد، به [[هوش]] باشید! هم‌اکنون هرگونه امتیازی را به [[حسن بن علی]] داده‌ام زیرپا می‌نهم»<ref>صلح امام حسن، ص۲۸۵؛ شرح نهج البلاغه، ج۴، ص۱۶؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹۲.</ref>.
از آن پس، [[سیاست معاویه]] همراه با هر عمل خلاف و مخالف [[قرآن]] و [[سنّت]]، نظیر [[کشتار]] بی‌گناهان و هتک نوامیس [[مردم]] و [[چپاول]] [[اموال]] و به بند کشیدن [[آزاد]] مردان، جریان یافت. معاویه [[اعمال]] ننگین خویش را با [[تحمیل]] فرزند هرزه و گستاخ خویش بر [[مسلمانان]] پایان داد تا [[دین]] و دنیای مسلمانان را به [[تباهی]] بکشاند که حادثه جانسوز [[کربلا]] و ماجرای [[روز]] [[حرّه]] و به سنگ بستن [[خانه کعبه]] در [[مکه]] با عراده و منجنیق را می‌توان از جمله کارهای بی‌شرمانه وی تلقی کرد.
به هر ترتیب، آن‌چه مهم به نظر می‌رسد این است که رخداد حوادث، از طرح و برنامه [[امام حسن]]{{ع}} پرده برداشت و آن را آشکار ساخت، مهمترین عملی که [[امام]]{{ع}} انجام داد بر گرفتن [[نقاب]] از چهره این ددصفتان بود تا از اجرای نقشه شوم و [[مکر]] و حیله‌ای که برای نابودی [[رسالت]] جدش [[رسول خدا]]{{صل}} کشیده بودند، جلوگیری نماید و حضرت در این راستا به خواسته خویش دست یافت و پرده‌ها کنار رفت و چهره [[بنی امیه]] برای همگان افشا گردید. و الحمد للّه [[رب العالمین]].
بدین‌سان، زمینه [[قیام]] [[برادر]] بزرگوارش حسین{{ع}} فراهم آمد تا [[قرآن]] را بدان [[تفسیر]] نماید و حضرت را در آن قیام، درس آموز [[اهل]] [[خرد]] قرار دهد.
امام حسن و [[امام حسین]]{{عم}} هریک دو روی یک رسالت را نشان می‌دادند و هرکدام، در آن رسالت از جایگاه خود برخوردار و در [[زمان]] خویش در یکی از مراحل آن قرار داشتند و در اقدام به انجام مسئولیت‌های این رسالت و [[جانفشانی]] در راه آن مساوی بودند. هیچ‌گاه امام حسن{{ع}} از [[بذل جان]] عزیز خویش دریغ نکرد و امام حسین{{ع}} در [[ایثار]] و [[از خودگذشتگی]] در [[راه خدا]]، از برادرش سخاوتمندتر نبود، بلکه با [[حفظ جان]] خویش، آن را برای ورود به عرصه [[جهاد]] و مبارزه‌ای ساکت و آرام، مهیا ساخت و آن‌گاه که زمان مناسب فرا رسید، [[شهادت]] در کربلا قبل از آن‌که [[حسینی]] باشد شهادتی [[حسنی]] تلقّی می‌شد و ماجرای روز [[ساباط]] برای کاوشگران اهل خرد، در زمینه [[جانفشانی]] و [[ایثار]]، دارای معانی ژرف‌تر از [[روز عاشورا]] بود زیرا [[دلاوری]] [[امام مجتبی]]{{ع}} در ایفای نقش [[انسانی]] [[شکیبا]] و [[بردبار]] در [[تحمّل]] [[ناملایمات]] و [[دشواری‌ها]] و در قالب [[شخصیت]] [[فروتنی]] که به قیامی دست نزد بود، تبلور داشت و [[شهادت]]، در صحنه [[عاشورا]] نخست [[حسنی]] و در مرحله دوم [[حسینی]] به‌ شمار می‌آمد؛ زیرا نتایج آن [[قیام]] توسط [[امام حسن]]{{ع}} به پختگی و کمال مطلوب خود رسید و مقدماتش توسط آن [[بزرگوار]] فراهم آمد.
[[مردم]] پس از حادثه [[ساباط]] و [[کربلا]] با دقت در رخدادها، [[بنی امیه]] را در آن پایه از عصبیتی [[جاهلی]] و [[پلیدی]] یافتند که نه تنها تمام عصبیت‌های [[خشن]] و [[فرومایه]] و [[ستم]] پیشه بدان‌ها نمی‌رسند، بلکه خطر آنها برای [[اسلام]] و [[مسلمانان]] به مراتب کمتر از خطر بنی امیه به‌شمار می‌آمد<ref>به مقدمه صلح امام حسن از شیخ راضی آل یاسین مراجعه شود.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۲۰۸.</ref>
==خلاصه بحث بیان‌گذاری علل و اسباب صلح‌==
# [[یاران امام]]{{ع}} در اثر دسیسه‌های معاویه، به [[ضعف]] و [[سستی]] کشیده شدند و دست از [[یاری]] حضرت برداشته و از [[فرمان]] آن بزرگوار [[سرپیچی]] نمودند. در چنین وضعیتی نه تنها [[پایداری]] و [[مقاومت]] سودی نمی‌بخشید بلکه در برابر [[حمله]] و [[نیرنگ]] معاویه، نابودی و [[شکست]] خط [[مکتب اهل بیت]] حتمی بود و [[امام]]{{ع}} می‌بایست با [[حفاظت]] از این خط، آن را در جامعه‌ای که [[حیله]] و نیرنگ معاویه به آن [[سایه]] افکنده بود به [[رشد]] و کمال سوق دهد.
# شکست [[سپاهیان امام]]{{ع}} شهادت آن بزرگوار و [[خاندان]] و [[یاران]] با وفای وی را به دنبال داشت و یا به [[اسارت]] درآمده و در زندان‌های معاویه باقی می‌ماندند و یا با آن‌که در موضع ضعف قرار داشتند، آنان را [[آزاد]] و در قبال [[آزادی]]، بر آنها [[منّت]] می‌نهادند که همه این نتایج [[ناپسند]] به‌شمار می‌آمد. اگر بر شهادت، اثری [[شرعی]] زود یا دیر مترتب نباشد نمی‌توان برای آن‌ توجیهی یافت به ویژه اگر به از میان بردن خط [[امام]]{{ع}} و نابودی کامل آن بینجامد.
# [[حفظ]] و نگاهداری مجموعه [[معتقد]] به [[حقانیت اهل بیت]] از خطر قلع و قمع گسترده [[بنی امیه]] و احراز باقی بودن [[امویان]] بر [[حقد]] و [[کینه]] [[بنی هاشم]] و هواداران آنان چنان‌که رخدادهای خونبار [[تاریخ اسلام]] آن را به [[اثبات]] رسانده است.
#جلوگیری از [[خونریزی]] [[مسلمانان]] در آنجا که [[نبرد]] با گروه [[سرکشان]]، سودی نمی‌بخشید.
#پرده برداشتن از [[واقعیت]] طرح و نقشه [[جاهلی]] بنی امیه و مصون ساختن مسلمانان بر ضدّ آنان؛ زیرا [[خلافت]]، زمینه [[تسلط]] [[نوجوانان]] بنی امیه را در به دست‌گیری زمام امور مسلمانان و به [[بازی]] گرفتن [[سرنوشت]] [[نظام اسلامی]] و [[مصادره]] [[انقلاب]] [[مبارک]] [[نبی اکرم]]{{صل}} مهیا ساخته بود.
# [[ضرورت]] فراهم آوردن شرایط مناسبی که بتوان از موضع [[قدرت]] با [[کفر]] و [[نفاق]] [[نهان]]، به [[ستیز]] برخاست.
علل [[واقعی]] موجود در فراسوی موضع خداپسندانه‌ای که امام [[معصوم]]{{ع}} اتخاذ کرده بود بر بسیاری از [[مردم]] معاصر با آن رخداد و بر بعضی از نسل‌های بعدی سطحی‌نگر و یا فریب‌خوردگانی که تحت تأثیر موضوعات غیرواقعی قرار گرفته بودند، پوشیده ماند بود، ولی این حوادث پس از [[صلح]] و سیاست‌های خصومت‌آمیزی که معاویه و سایر [[حکام اموی]] دنبال می‌کردند و زیان‌های جبران‌ناپذیری که بر پیکر [[اسلام]] و مسلمانان وارد ساخت، از برخی [[راز]] و رمزهای موضع [[امام مجتبی]]{{ع}} پرده برداشت.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۲۱۴.</ref>


== پرسش‌های وابسته ==
== پرسش‌های وابسته ==
۷۳٬۱۸۵

ویرایش