بحث:عصمت پیامبران از دیدگاه اهل سنت: تفاوت میان نسخهها
←پانویس
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←پانویس) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
همچنین با توجه به تعریف او از [[سنت]]، این نکته به دست آمد که ادعای [[پیروی]] او از سنت تا چه اندازه [[سست]] و بیبنیاد است و آثار، لوازم و نتایجی دارد که [[التزام]] به آنها مستلزم [[خروج از دین]] و [[اسلام]] است<ref>[[حمید ملکمکان]]، [[علی اللهبداشتی]]، [[علی اکبر علیزاده]]، [[بررسی عصمت انبیا از منظر ابنتیمیه نتایج و آثار (مقاله)| بررسی عصمت انبیا از منظر ابنتیمیه نتایج و آثار]]. </ref>. | همچنین با توجه به تعریف او از [[سنت]]، این نکته به دست آمد که ادعای [[پیروی]] او از سنت تا چه اندازه [[سست]] و بیبنیاد است و آثار، لوازم و نتایجی دارد که [[التزام]] به آنها مستلزم [[خروج از دین]] و [[اسلام]] است<ref>[[حمید ملکمکان]]، [[علی اللهبداشتی]]، [[علی اکبر علیزاده]]، [[بررسی عصمت انبیا از منظر ابنتیمیه نتایج و آثار (مقاله)| بررسی عصمت انبیا از منظر ابنتیمیه نتایج و آثار]]. </ref>. | ||
==جایگاه «[[عصمت]]» در میان [[فرقههای اسلامی]]== | |||
از آنجا که بررسی تمام نظریههای موجود در [[منابع حدیثی]]، [[کلامی]] و [[تفاسیر اهل تسنن]] موجب پراکندگی و اطناب مملّ خواهد شد از این رو فقط به بررسی اجمالی برخی از جوانب بحث اکتفا میشود. | |||
[[ابن حزم]] به «عصمت» از دیدگاه فرقههای مختلف اشاره کرده، مینویسد: | |||
{{عربی|إختلف الناس في هل تعصي الأنبياء{{عم}} أم لا؟ فذهبت طائفة إلى أن [[رسل]] [[الله]] صلى الله عليهم وسلم يعصون الله في جميع الكبائر والصغائر عمداً، حاشا الكذب في التبليغ فقط. وهذا قول الكرامية من المرجئة و قول ابن الطيب الباقلاني من الأشعرية ومن اتبعه وهو قول اليهود والنصارى. | |||
و أما هذا الباقلاني، فإنا رأينا في كتاب صاحبه أبي جعفر السمناني قاضي [[الموصل]] أنه كان يقول أن كل [[ذنب]] دق أو جل فإنه جائز على الرسل حاشا الكذب في التبليغ فقط، قال: وجائز عليهم أن يكفروا، قال: وإذا نهى النبي{{صل}} عن شيء ثم فعله فليس دليلا على أن ذلك النهي قد [[نسخ]] لأنه قد يفعله عاصيا لله عز وجل، قال: وليس لأصحابه أن ينكروا ذلك عليه. وجوز أن يكون في أمة محمد من هو أفضل من محمد عليه الصلاة والسلام مذ [[بعث]] إلى أن مات}}<ref>الفصل فی الملل والنحل، ج۴، ص۲.</ref>؛ | |||
درباره این که [[پیامبران]]{{عم}} [[گناه]] میکنند یا خیر [[اختلاف]] نظر است. گروهی معتقدند که [[رسول خدا]] به صورت عمدی -به استثنای [[دروغ]] در [[تبلیغ]] - در تمام [[گناهان کبیره]] و [[صغیره]] از [[پروردگار]] [[نافرمانی]] میکند. این [[اعتقاد]] [[کرامیه]] از [[مرجئه]] و نظر [[ابن طیب باقلانی]]<ref>باقلانی متوفای ۴۰۳، از محققان بزرگ و صاحبنظران اشاعره است. وی کتابهای متعددی در اصول دین نگاشته و نزد اهل تسنن بسیار محترم است. با این حال جای بسی تعجب است که ابن حزم قول وی را همان قول یهود و نصارا دانسته است.</ref> از [[اشاعره]] و [[پیروان]] اوست. این اعتقاد همان اعتقاد [[یهود]] و [[نصارا]] است. | |||
اما درباره این نظر باقلانی باید گفت که در کتاب [[دوست]] و همراه ابوجعفر سمنانی ([[قاضی]] [[موصل]]) دیدم که میگوید: همه [[گناهان]] اعم از کوچک و بزرگ بر [[رسولان]] جایز است به استثنای [[دروغ]] در [[تبلیغ]]، و چنان چه [[پیامبر]] از چیزی [[نهی]] کند و خود آن را انجام دهد، این امر دلیل بر [[نسخ]] نهی ابتدایی نیست؛ زیرا ممکن است آن را از سر [[نافرمانی]] [[خدای تعالی]] انجام داده باشد و سزاوار نیست که [[یاران]] آن پیامبر به او [[اعتراض]] کنند. همچنین در [[امت محمد]] جایز است که از هنگام [[بعثت]] کسی [[برتر]] از او باشد<ref>این سخن در حقیقت کبرایی برای قضیه تفضیل عمر بر پیامبر اکرم{{صل}} است. در منابع اهل تسنن داستانهای بسیاری نقل شده که در آنها علم و تدبیر عمر بالاتر از علم و تدبیر رسول خدا{{صل}} معرفی شده است. وقتی این داستانها در کنار این قول که «ممکن است در امت پیامبر کسی برتر از پیامبر باشد» قرار گیرد، این نتیجه به دست میآید که عمر از پیامبر برتر بوده است! - نعوذ بالله.</ref>. | |||
پس با بیان فوق، [[کرامیه]] که گروهی از [[مرجئه]] و از [[فرقههای کلامی]] [[اهل تسنن]] هستند، «[[عصمت]]» در [[پیامبران]] - به جز دروغ در تبلیغ- را لازم نمیدانند. اما برخی از این گروه گستره عدم نیاز به عصمت را بالا برده و [[عصمت در تبلیغ]] را نیز لازم نمیدانند. [[ابن حزم]] میگوید: | |||
{{عربی|سمعت من يحكي عن بعض الكرامية أنهم يجوزون على الرسل{{عم}} الكذب في التبليغ أيضا}}<ref>الفصل فی الملل والنحل، ج۴، ص۲.</ref>؛ | |||
شنیدم از کسی که میگفت: برخی از کرامیه دروغ در تبلیغ را هم بر پیامبران جایز میدانند. | |||
هر چند ابن حزم میگوید [[باقلانی]] دروغ در تبلیغ را برای پیامبران جایز نمیداند، اما از آن چه به وی نسبت داده به روشنی استفاده میشود که باقلانی هم به عصمت در تبلیغ قائل نیست؛ چراکه اگر به [[اعتقاد]] وی عمل به منهیات بر پیامبر جایز باشد، عصمت در تبلیغ نیز [[نفی]] خواهد شد؛ زیرا بیان نهی در [[حقیقت]] همان تبلیغ است و عدم [[پایبندی]] به آن به معنای عدم [[عصمت در تبلیغ]] خواهد بود. پس [[باقلانی]] نیز به عصمت در تبلیغ قائل نخواهد بود. | |||
[[فخر رازی]] نیز [[ارتکاب معاصی]] را برای [[انبیاء]] جایز دانسته است. وی پس از مطرح کردن اقوال در این مسئله مینویسد: | |||
{{عربی|والذي نقول: إن الأنبياء عليهم الصلاة والسلام معصومون في زمان النبوة عن الكبائر والصغائر بالعمد. أما على سبيل السهو فهو جائز}}<ref>عصمة الأنبیاء، ص٩.</ref>. | |||
در [[شرح مواقف]]، از قول [[محققان]] [[اشاعره]] نیز نقل شده است که آنان [[عصمت از کبائر]] را در غیر [[تبلیغ]] لازم نمیدانند. در همین کتاب به نقل از برخی فرقههای [[اهل تسنن]] آمده است: | |||
{{عربی|يجوز أن يبعث الله نبيا علم الله أنه يكفر بعد نبوته}}<ref>المواقف، ج۳، ص۴۲۶؛ شرح المواقف، ج۸، ص۲۶۴.</ref>؛ | |||
جایز است که [[خداوند]] [[پیامبری]] را برانگیزد که میداند پس از نبوتش [[کافر]] خواهد شد. | |||
[[ابو حامد غزالی]]<ref>غزالی متوفای ۵۰۵، امام اهل تسنن و از بزرگان صوفیه است. در احوالات وی نوشتهاند: «اگر قرار بود پس از خاتم الانبیاء پیامبری مبعوث شود، غزالی لایق این مقام بود!» چنانکه در مورد عمر نیز چنین مطالبی آمده است. در فضایل عمر نوشته اند: {{عربی|لو لم أبعث فيكم لبعث فيكم عمر!}} و از پیامبر نقل میکنند که هر گاه نزول وحی به تأخیر میافتاد، رسول خدا میفرمود: «گمان میکنم جبرئیل بر عمر نازل شده است!»؛ ر.ک: تاریخ مدینة دمشق، ج۴۴، ص۱۱۴ - ۱۱۶؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۶۵ – ۵۸۵. (برای اطلاع بیشتر از این مطالب ساختگی ر.ک: شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۲، ص۱۷۷ - ۱۸۲).</ref> نیز میگوید: | |||
{{عربی|فإنا نجوز أن ينبئ الله تعالى كافرا و يؤيده بالمعجزة}}<ref>المنخول، ص٣١٠.</ref>؛ | |||
ما جایز میدانیم که [[خدای تعالی]] کافری را [[نبوت]] دهد و او را با [[معجزه]] [[تأیید]] نماید. | |||
با توجه به سخن پیشین، برخی از اهل تسنن علاوه بر [[گناه]] و [[خطا]]، [[کفر]] را نیز بر [[پیامبر]] جایز میشمارند و معتقدند که ممکن است شخص کافر نیز [[نبی]] گردد. همچنین برخی دیگر از [[عالمان اهل سنت]] علاوه بر جواز نبوتِ [[کافر]]، [[کفر]] [[نبی]] پس از [[نبوت]] را نیز جایز دانستهاند. [[ابن حزم]] از [[ابوبکر باقلانی]] این چنین نقل میکند: | |||
{{عربی|و جائز عليهم أن يكفروا}}<ref>الفصل فی الملل والنحل، ج۴، ص۲.</ref>؛ | |||
جایز است که [[انبیاء]] کافر شوند.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۴۴.</ref>. | |||
==منشأ [[اعتقاد اهل سنت]] درباره [[عصمت پیامبران]]== | |||
اینگونه اعتقاد اهل سنت پیرامون [[عصمت انبیاء]] بر پایه احادیثی شکل گرفته است که - العیاذ بالله – بیانگر [[گناه]] [[خطا]] کفر و [[شرک]] [[پیامبران الهی]]، به ویژه [[پیامبر اکرم]]{{صل}} است. مهمترین منبع اینگونه [[اعتقادات]] [[گمراه کننده]] را میتوان روایاتی برشمرد که در مجامع و [[منابع اهل سنت]] آمده است. در ذیل به برخی از این [[روایات]] اشاره میکنیم. | |||
===عدم [[عصمت حضرت ابراهیم]]=== | |||
چنان که گفتیم، [[اهل تسنن]] [[دروغ]]، [[معصیت]]، [[فسق]] و حتی کفر را برای [[پیامبران]] جایز میدانند. آنان داستانهایی در کفر و فسق برخی از انبیاء نقل کردهاند که از آن جمله میتوان به حضرت [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} اشاره نمود که اموری همچون [[درخواست شفاعت]] برای کافر و [[دروغگویی]] به ایشان نسبت داده شده است. | |||
[[ابو هریره]] به نقل از [[پیامبر]] میگوید: | |||
{{عربی|يلقي إبراهيم أباه آزر يوم القيامة وعلى وجه آزر قترة و غبرة فيقول له إبراهيم ألم أقل لك لا تعصني؟ فيقول أبوه: فاليوم لا أعصيك، فيقول إبراهيم: يا رب، إنك وعدتني أن لا تخزيني يوم يبعثون فأي خزي من أبي الأبعد فيقول الله تعالى: إني حرمت الجنة على الكافرين}}<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۰؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۲۳۸؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۸۵، ش۳۲۲۹۲؛ فتح الملک العلی، ص١٢٣؛ تفسیر البغوی، ج۲، ص۳۲۲؛ تفسیر القرطبی، ج۱۳، ص۱۱۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۳۵۱؛ الدر المنثور، ج٣، ص۹۰؛ فتح القدیر، ج۴، ص۱۰۷؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۶، ص۱۶۶؛ البدایة والنهایة، ج۱، ص۱۶۳.</ref>؛ | |||
ابراهیم{{ع}} پدرش [[آزر]] را در [[روز قیامت]] [[ملاقات]] میکند در حالی که چهره او گرفته و غبارآلود است. ابراهیم{{ع}} به او میگوید: آیا به تو نگفتم که از من [[سرپیچی]] نکن؟ پدرش میگوید: امروز از تو سرپیچی نمیکنم. ابراهیم خطاب به [[خداوند]] میگوید: پروردگارا به من [[وعده]] کردی که مرا در [[روز رستاخیز]] [[خوار]] نسازی و کدام [[خواری]] بالاتر از پدرم که هلاک شده است. [[خدای تعالی]] میفرماید: من [[بهشت]] را بر [[کافران]] [[حرام]] کردهام. | |||
در این [[حدیث]] دو امر [[باطل]] وجود دارد: | |||
نخست این که پدر [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} [[کافر]] و [[اهل جهنم]] است! | |||
و دوم این که حضرت ابراهیم برای کافر [[شفاعت]] کرده است، با این که میدانسته [[خداوند متعال]] کافر را وارد بهشت نمیکند. | |||
روشن است که درخواست امری بر خلاف [[اراده خداوند]] با [[عصمت]] ناسازگار است، به همین جهت برخی از [[عالمان اهل سنت]] حدیث را مردود دانسته و برخی کوشیدهاند به گونهای آن را توجیه کنند. [[ابن حجر]] پس از [[نقل حدیث]] و بحث پیرامون آن مینویسد: | |||
{{عربی|وقد استشكل الإسماعيلي هذا الحديث من أصله وطعن في صحته فقال بعد أن أخرجه: هذا خبر في صحته نظر، من جهة أن إبراهيم علم أن الله لا يخلف الميعاد فكيف يجعل ما صار لأبيه خزيا مع علمه بذلك. و قال غيره: هذا الحديث مخالف لظاهر قوله تعالى {{متن قرآن|وَمَا كَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ إِلَّا عَنْ مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِيَّاهُ فَلَمَّا تَبَيَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلَّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ}}<ref>«و آمرزش خواهی ابراهیم برای پدرش جز بنا به وعدهای نبود که به وی داده بود و چون بر او آشکار گشت که وی دشمن خداوند است از وی دوری جست؛ بیگمان ابراهیم دردمندی بردبار بود» سوره توبه، آیه ۱۱۴.</ref> انتهی. والجواب عن ذلك أن [[أهل]] التفسير إختلفوا في الوقت الذي تبرأ فيه إبراهيم من أبيه... و قيل: إن إبراهيم لم يتيقن [[موته]] على الكفر بجواز أن يكون آمن في نفسه ولم يطلع إبراهيم على ذلك}}<ref>فتح الباری، ج۸، ص۳۸۴ - ۳۸۵.</ref>؛ | |||
[[اسماعیلی]]<ref>ابوبکر احمد بن ابراهیم جرجانی شافعی، معروف به «اسماعیلی» از بزرگان شافعیه است. وی متولد ۲۷۷ و درگذشته سال ۳۷۱ هجری است. او صاحب کتاب الصحیح و برخی دیگر است که خود شاهد بر پیشوا بودن او در علم فقه و حدیث است. حاکم نیشابوری درباره او میگوید: «او یگانه دوران خویش و بزرگ محدثان و فقهاء است»؛ ر.ک: سیر أعلام النبلاء، ج۱۶، ص۲۹۲ – ۲۹۴، ش۲۰۸.</ref> به اصل این [[حدیث]] اشکال و در [[صحت]] آن تردید کرده است. و پس از نقل آن میگوید: این خبر، خبری است که در صحت آن تردید وجود دارد، از آن رو که ابراهیم{{ع}} میداند که [[خدای تعالی]] [[خلف وعده]] نمیکند، پس چگونه آن چه را بر پدرش میگذرد [[خواری]] تلقی کرده است؟ دیگری گفته است این حدیث با ظاهر آیهای از [[قرآن]] مخالف است که میفرماید «[[استغفار]] ابراهیم برای پدرش نبود مگر به خاطر عهدی که با او کرده بود، ولی چون بر او روشن شد که او [[دشمن]] خداست از او [[بیزاری]] جست». | |||
جواب اشکال این است که [[اهل تفسیر]] درباره [[زمان]] [[تبری]] ابراهیم از پدرش [[اختلاف]] کردهاند و گفته شده که ابراهیم [[یقین]] نداشت که [[آذر]] با [[کفر]] از [[دنیا]] رفته است، به جهت آنکه ممکن است وی در [[باطن]] [[ایمان]] آورده و ابراهیم از آن مطلع نبوده باشد. | |||
اما [[ابوهریره]] به همین مقدار نیز بسنده نکرده و پا را فراتر گذاشته و به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} نسبت [[دروغگویی]] نیز میدهد. وی [[حدیثی]] را به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} نسبت میدهد که فرمود: | |||
{{عربی|لم يكذب إبراهيم عليه الصلاة والسلام إلا ثلاث كذبات؛ ثنتين منهن في ذات الله عز وجل قوله {{متن قرآن|إِنِّي سَقِيمٌ}}<ref>«و گفت: من بیمارم» سوره صافات، آیه ۸۹.</ref>، و قوله {{متن قرآن|بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هَذَا}}<ref>«گفت: بلکه همین بزرگشان این کار را کرده است» سوره انبیاء، آیه ۶۳.</ref>، و قال بينا هو ذات يوم و [[سارة]] إذ أتى على جبار من الجبابرة، فقيل له إن ههنا رجلا معه امرأة من أحسن [[الناس]]، فأرسل إلي فسأله عنها، فقال من هذه؟ قال أختي فأتى سارة. قال: يا سارة، ليس على وجه الأرض [[مؤمن]] غيري و غيرك وإن هذا سألني عنك فأخبرته أنك أختي، فلا تكذبيني}}<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۱۲؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۹۸؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۳۶۶؛ تفسیر السمرقندی، ج٣، ص١٣٨؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۲۶۴؛ فتح الباری، ج۱۳، ص۳۲۳؛ عمدة القاری، ج۱۵، ص۲۴۷.</ref>؛ | |||
ابراهیم [[نبی]]{{ع}} [[دروغ]] نگفت مگر در سه مورد؛ دو مورد از آن در کتاب [[خدای عزوجل]] است. یکی آیهای است که از قول ابراهیم میفرماید: «من مریض هستم»؛ و دیگری آیهای که از قول او میفرماید: «بلکه [[شکستن بتها]] کار این [[بت]] بزرگ است». داستان سوم نیز از این قرار است که ابراهیم روزی با [[ساره]] به [[شهر]] یکی از [[ستمگران]] وارد شدند. به آن [[ستمگر]] گفته شد در این جا مردی است که یکی از [[زیباترین]] [[زنان]] همراه اوست. وی به دنبال [[حضرت ابراهیم]] فرستاد تا در این باره از او سؤال کند. وی پرسید این [[زن]] کیست؟ حضرت ابراهیم فرمود: [[خواهر]] من است. سپس نزد ساره آمد و به او فرمود: ای ساره، در روی [[زمین]] هیچ مؤمنی غیر از من و تو نیست و این مرد از من درباره تو پرسید و من به او گفتم که تو خواهر من هستی؛ پس تو مرا [[تکذیب]] نکن. | |||
در این [[حدیث]] به روشنی به حضرت [[ابراهیم خلیل الله]] نسبت [[دروغگویی]] داده شده است. این حدیث به قدری بیاساس است که [[فخر رازی]] نیز چارهای جز اعتراف به دروغ بودن آن ندارد، هر چند که [[بخاری]] و مسلم در صحیح خود آن را نقل کردهاند! | |||
فخر رازی درباره این حدیث مینویسد: | |||
{{عربی|هذا الحديث لا ينبغي أن يقبل، لأن نسبة الكذب إلى إبراهيم لا تجوز، فقال ذلك الرجل فكيف يحكم بكذب الرواة العدول؟ فقلت لما وقع التعارض بين نسبة الكذب إلى الراوي و بين نسبته إلى الخليل{{ع}}، كان من المعلوم بالضرورة أن نسبته إلى الراوي أولى}}<ref>تفسیر الرازی، ج۲۶، ص۱۴۸.</ref>؛ | |||
این حدیث شایسته پذیرش نیست؛ زیرا نسبت دروغ به ابراهیم جایز نمیباشد. اما اگر کسی بگوید: چگونه به دروغگویی [[راویان]] [[عادل]] [[حکم]] میکنی؟ در پاسخ میگوییم: وقتی بین نسبت دروغگویی به [[راوی]] و به [[ابراهیم خلیل]]{{ع}} [[تعارض]] باشد، به [[ضرورت]] روشن است که نسبت [[دروغگویی]] به [[راوی]] سزاوارتر است. | |||
[[مشاهده]] میشود که [[دروغ]] بودن اینگونه [[احادیث]] به قدری روشن است که حتی فرد متعصبی همچون [[فخر رازی]]، علیرغم وجود این [[حدیث]] در [[صحیحین]] به خود [[جرأت]] میدهد [[راویان]] صحیحین را [[تکذیب]] کند؛ چراکه وی [[معتقد]] است نسبت [[کذب]] و دروغ به [[رجال]] و راویان صحیحین بهتر از آن است که بگوییم [[ابراهیم خلیل الرحمان]] سه مرتبه دروغ گفته است. | |||
به جز فخر رازی [[عالمان]] دیگری نیز به دروغ بودن این حدیث تصریح کردهاند. [[عمر بن علی]] در اللباب فی [[علوم]] الکتاب مینویسد: | |||
{{عربی|إن قبلناه لزمنا الحكم بتكذيب إبراهيم صلوات الله وسلامه عليه و إن رددناه لزمنا الحكم بتكذيب الرواة، ولا شك أن صون إبراهيم صلوات الله وسلامه عليه عن الكذب أولى من صون طائفة من المجاهيل عن الكذب}}<ref>اللباب فی علوم الکتاب، ج۱۱، ص۶۶؛ تفسیر الرازی، ج۱۸، ص۹۶.</ref>؛ | |||
اگر آن خبر را قبول کنیم، آن وقت باید ابراهیم [[صلوات]] [[الله]] و [[سلامه علیه]] را تکذیب نمائیم و اگر خبر را رد کنیم تکذیب راویان آن را در پی خواهد داشت و شکی نیست که [[حفظ]] [[مقام ابراهیم]] صلوات الله وسلامه علیه از دروغ، سزاوارتر از حفظ [[مقام]] برخی از راویان ناشناخته است.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۴۷.</ref>. | |||
===[[حضرت موسی]] و سیلی زدن به [[ملک الموت]]!=== | |||
[[ابو هریره]] در راستای دروغپردازیهای خود، امور ناشایستی را به حضرت موسی{{ع}} نسبت میدهد. [[احمد بن حنبل]] در [[مسند]] ابو هریره از قول وی مینویسد: | |||
{{عربی|قال رسول الله{{صل}}: جاء ملك الموت إلى موسى{{ع}}، فقال له أجب ربك. قال: فلطم موسى عين ملك الموت ففقأها فرجع الملك إلى الله عز وجل فقال: إنك أرسلتني إلى عبد لك لا يريد الموت وقد فقأ عيني}}<ref>مسند احمد، ج۲، ص۳۱۵.</ref>؛ | |||
[[ابوهریره]] از [[رسول خدا]]{{صل}} نقل میکند که فرمود: ملک الموت به سوی [[موسی]] آمد و به ایشان گفت: [[دعوت]] پروردگارت را پاسخ ده.آنگاه موسی ضربهای به چشم ملک الموت زد که چشم او آسیب دید. [[ملک الموت]] به سوی [[خدای عزوجل]] بازگشت و عرضه داشت تو مرا به سوی بندهای فرستادی که [[مرگ]] را نمیخواهد و به چشم من آسیب رساند! | |||
این [[حدیث]] در شروح [[صحیح مسلم]] و [[صحیح بخاری]] و برخی دیگر از منابع معتبر [[اهل تسنن]] آمده است و به روشنی نشان دهنده چگونگی [[اعتقاد]] آنان درباره [[عصمت]] [[پیامبران الهی]] است<ref>شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۲۸؛ فتح الباری، ج۶، ص۳۱۵ - ۳۱۶؛ عمدة القاری، ج۸، ص۱۴۸ و ج۱۵، ص۳۰۶؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۱۱۶؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۵۱۰ - ۵۱۱، ش۳۲۳۸۴؛ تفسیر الثعلبی، ج۴، ص۴۵ - ۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۶، ص۱۷۸؛ البدایة والنهایة، ج١، ص٣٧٠.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۵۲.</ref>. | |||
===[[حضرت سلیمان]] و برخی دیگر از پیامبران الهی=== | |||
[[ابو هریره]] درباره حضرت سلیمان نیز چنین نقل میکند: | |||
{{عربی|عن رسول الله{{صل}} قال: قال سليمان بن داوود{{ع}}: لأطوفن الليلة على مائة امرأة أو تسع و تسعین... فقال له صاحبه: قل إن شاء [[الله]] فلم يقل إن شاء الله، فلم يحمل منهن إلا امرأة [[واحدة]]}}<ref>صحیح البخاری، ج٣، ص٢٠٩؛ صحیح مسلم، ج۵، ص۸۷ - ۸۸؛ سنن الترمذی، ج۳، ص۴۴ - ۴۵، ش۱۵۷۱؛ سنن النسائی، ج۷، ص۲۵؛ عمدة القاری، ج۱۴، ص۱۱۵؛ المصنف (ابن أبیشیبه)، ج۱، ص۱۷۳؛ تغلیق التعلیق، ج۳، ص۴۳۳؛ الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۴۹، ش۶۰۸۵؛ کنز العمال، ج۳، ص۵۵، ش۵۴۶۹؛ کشف الخفاء، ج۲، ص۱۰۴، ش۱۹۱۰ و منابع دیگر.</ref>. | |||
این حدیث نیز در [[صحیحین]] و بسیاری از منابع معتبر اهل تسنن آمده است و در آن در نهایت [[بیشرمی]] از ورود حضرت سلیمان بر صد یا نود و نه [[زن]] در یک شب سخن به میان آمده است. بر اساس این حدیث، حضرت سلیمان نه تنها به نقش [[مشیت خداوند]] در امور توجه نداشته، بلکه [[تذکر]] یکی از [[اصحاب]] نیز در او کارساز نشده است و آن حضرت با [[بیاعتنایی]] از گفتن «ان شاء الله» خودداری کرده است! [[پناه]] میبریم به [[خدا]] از چنین نسبتهای [[ناپسند]] به [[انبیاء الهی]]. | |||
ابو هریره درباره یکی دیگر از [[انبیاء]] چنین میگوید: | |||
{{عربی|إن رسول الله قال: نزل نبي من الأنبياء تحت شجرة فلدغته نملة، فأمر بجهازه فأخرج من تحتها ثم أمر ببيتها فأحرق بالنار؛ فأوحى الله إليه فهلا نملة واحدة}}<ref>صحیح البخاری، ج۴، ص۱۰۰؛ مسند الشامیین، ج۴، ص۲۷۷ - ۲۷۸، ش۳۲۸۰؛ کنز العمال، ج۵، ص۳۹۲، ش۱۳۳۸۳؛ أحکام القرآن، ج۳، ص۴۷۳ و در بسیاری دیگر از منابع اهل سنت با اندکی اختلافات در بعضی از کلمات نیز آمده است.</ref>؛ | |||
[[رسول خدا]] گفت یکی از [[پیامبران]] در مسافرتی با همراهانش زیر درختی پیاده شده و اتراق کردند. مورچهای آن [[پیامبر]] را گزید. وی در [[انتقام]] از آن مورچه دستور داد تا لانه مورچهها را به [[آتش]] بکشند. آنگاه از جانب [[پروردگار]] [[وحی]] نازل شد: یک مورچه تو را گزید نه همه مورچهها!<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۵۳.</ref>. | |||
===[[رسول گرامی اسلام]]=== | |||
اینگونه امور [[ناشایست]] در منابع اهل سنّت، دامان [[پاک]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} را گرفته است به طوری که به پیامبر نسبت [[بتپرستی]] نیز دادهاند! در روایتی ساختگی آمده است: | |||
{{عربی|أخبرني سالم أنه سمع عبد الله بن عمر إنه يحدث عن رسول الله{{صل}} أنه لقي زيد بن عمرو بن نفيل بأسفل بلدح - وذاك قبل أن ينزل على [[رسول]] لله الوحي - فقدم إليه [[رسول الله]] سفرة فيها لحم فأبى أن يأکل منها ثم قال: إني لا أكل مما تذبحون على أنصابكم و لا أكل إلا مما ذكر [[اسم الله]] عليه}}<ref>مسند أحمد، ج۲، ص۱۲۷؛ صحیح البخاری، ج۶، ص۲۲۵؛ فضائل الصحابة (نسائی)، ص۲۷؛ السنن الکبری(بیهقی)، ج۹، ص۲۵۰؛ عمدة القاری، ج۲۱، ص۱۱۳؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۲۳۰؛ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۱۷؛ الطبقات الکبری، ج۳، ص۳۸۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۱۹، ص۵۰۸.</ref>؛ | |||
[[عبدالله بن عمر]] از رسول خدا{{صل}} چنین نقل میکند: پیش از آنکه [[وحی بر پیامبر]] [[خدا]] نازل شود با یزید بن عمرو بن نفیل [[ملاقات]] و او را [[دعوت]] کرد و سفرهای از برای وی مهیا ساخت. زید از خوردن آن خودداری کرد و گفت: من از آن چه که شما برای بتهایتان [[ذبح]] میکنید و غیر از آن چه که [[اسم خدا]] بر آن ذکر شده است نمیخورم. | |||
بر اساس این [[حدیث]] که در [[صحیح بخاری]] و [[مسند احمد]] نقل شده است، [[پیامبر]] پیش از [[نبوت]] [[بتپرست]] بوده و در پای [[بتها]] [[قربانی]] میکرده است. ایشان از گوشت آن میخورده و به میهمانان میخورانده است. این در حالی است که حدیث مذکور [[زید بن عمرو]] را -که [[مسیحی]] بوده- [[خداپرست]] و [[افضل]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} معرفی کرده است! | |||
[[متکلمان]] [[سنّی]] نیز بر پایه همین [[احادیث]] به [[کفر]] پیامبر اکرم{{صل}} [[پیش از بعثت]] قائل شدهاند و بر اساس همین [[روایات]] است که چنین [[اعتقادی]] [[استوار]] میگردد. [[ابن ابی الحدید]] - از بزرگان [[معتزله]] - ضمن نقل گفتار برخی فرق درباره [[عصمت پیامبران]] مینویسد: | |||
{{عربی|وقال قوم من الحشوية: قد كان محمد كافرا قبل البعثة}}؛ | |||
گروهی از [[حشویه]] میگویند: محمد پیش از بعثت [[کافر]] بوده است. | |||
حشویه گروهی هستند که به [[ظواهر]] احادیث پایبند بوده و بدون هیچ [[تأمل]] و درنگی به آن چه در روایات آمده است عمل میکنند. این [[اعتقاد]] علاوه بر حشویه، در میان گروههای [[کلامی]] دیگر نیز [[مشاهده]] میشود. | |||
ابن ابی الحدید در ادامه میافزاید: | |||
{{عربی|قال برغوث المتكلم، وهو أحد النجارية: لم يكن النبي{{صل}} مؤمنا بالله قبل أن يبعثه}}؛ | |||
برغوث [[متکلم]] که از [[فرقه نجاریه]] است میگوید: پیامبر پیش از [[مبعوث]] شدن به [[خدا]] [[ایمان]] نداشت. | |||
وی در ادامه مینویسد: سدی - یکی از [[مفسران]] معروف [[اهل سنت]] - پیرامون [[آیه]] {{متن قرآن|وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ}}<ref>«و بار گرانت را از (دوش) تو برنداشتیم؟» سوره انشراح، آیه ۲.</ref> میگوید: | |||
{{عربی|وزره الشرك فإنه كان على دين قومه أربعين سنة}}<ref>شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج٧، ص۹. لازم به ذکر است که زمخشری پس از نقل این گفته مینویسد: {{عربی|فإن أراد أنه كان على خلوهم عن العلوم السمعية، فنعم، و إن أراد أنه كان على دينهم وكفرهم، فمعاذ الله. والأنبياء يجب أن يكونوا معصومين قبل النبوة و بعدها من الكبائر والصغائر الشائنة}}؛ الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج۴، ص۲۶۵.</ref>؛ | |||
وزرِ پیامبر [[شرک]] بود؛ چراکه او چهل سال بر [[دین]] [[قوم]] یعنی [[بتپرستی]] بود. | |||
به واقع آن [[احادیث]] و این [[اعتقادات]] صرفاً به منظور توجیه [[خلافت]] [[حاکمان]] بعد از [[رسول خدا]]{{صل}} است؛ چراکه تناسب و مشابهت میان یک شخص و [[جانشین]] وی ضروری است و چون [[ابوبکر]] بیشتر عمر خود را به بتپرستی گذرانده است، برای توجیه خلافت وی ناگزیر باید [[شأن]] و [[منزلت]] [[نبوت]] نادیده گرفته شود و [[اشرف انبیاء]]{{صل}} [[پیش از بعثت]] فردی [[بتپرست]] معرفی گردد. | |||
[[اعتقاد]] [[باقلانی]] مبنی بر جواز [[کافر]] شدن [[انبیاء]] نیز بر پایه احادیثی همچون [[حدیث]] «[[غرانیق]]» [[استوار]] گشته است. [[سیوطی]] مینویسد: | |||
{{عربی|أخرج ابن أبي حاتم وابن جرير، وابن المنذر من طريق بسند صحيح عن سعيد بن جبير قال: قرأ النبي{{صل}} بمكة [[والنجم]]، فلما بلغ {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى}}<ref>«آیا بتهای «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیدهاید؟ * و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> ألقى الشيطان على لسانه: «تلك الغرانيق [[العلا]] وإن شفاعتهن لترتجى» فقال المشركون: ما ذكر آلهتنا بخير قبل اليوم فسجد وسجدوا فنزلت {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ...}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref>}}<ref>لباب النقول فی أسباب النزول، ص۱۵۰؛ تفسیر الجلالین، ص۵۵۲.</ref>؛ | |||
[[ابن ابیحاتم]]، [[ابن جریر]] و [[ابن منذر]] به [[سند صحیح]] از [[سعید بن جبیر]] [[روایت]] میکنند که گفت: [[پیامبر]] در [[مکه]] [[سوره نجم]] را قرائت کرد و هنگامی که به [[آیات]] {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى * وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى}} رسید، [[شیطان]] بر زبان پیامبر چنین [[القا]] کرد: «آنها غرنوقهای بلندمرتبه هستند و همانا از آنها [[امید]] [[شفاعت]] میرود». [[مشرکان]] گفتند: پیامبر پیش از این هیچگاه از الاهههای ما به [[نیکی]] یاد نکرده بود. پس [[پیامبر]] بر [[بتها]] [[سجده]] کرد و آنها [[مشرکان]] سجده کردند. | |||
بر اساس این [[حدیث]] - که بیانگر [[کفر]] و [[شرک]] آشکار پیامبر است - این [[آیه]] نازل شد: | |||
{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو میکرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) میافکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان میافکند، از میان برمیدارد سپس آیات خود را استوار میگرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref>. | |||
[[سیوطی]] این حدیث را از کتاب [[بخاری]] نقل میکند و مینویسد: | |||
{{عربی|أخرجه البخاري عن ابن عباس بسند فيه الواقدي}}؛ | |||
بخاری این حدیث را به سندی که [[واقدی]] در طریق آن است از [[ابن عباس]] نقل میکند. | |||
اما این حدیث در چاپهای اخیر کتاب بخاری حذف شده است. سیوطی در ادامه مینویسد: | |||
{{عربی|وأورده ابن إسحاق في السيرة}}<ref>لباب النقول فی أسباب النزول، ص۱۵۰؛ تفسیر الجلالین، ص۵۵۳.</ref>؛ | |||
[[ابن اسحاق]] نیز در [[سیره]] خود این حدیث را آورده است. | |||
علاوه بر این اسحاق و بخاری، افرادی همچون [[ابوبکر]] بزّار، [[ابو القاسم]] [[طبرانی]]، [[طبری]] و دیگران نیز این حدیث را در کتاب خود نقل کردهاند<ref>مسند البزّار، ج٢، ص۱۹٣، ح۵۰۹۶؛ المعجم الکبیر، ج۱۲، ص۴۲؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۷۵ - ۷۶؛ عمدة القاری، ج۷، ص۱۰۰ و بسیاری از تفاسیر اهل سنت.</ref>. [[هیثمی]] نیز حدیث را صحیح دانسته و در ذیل آن مینویسد: | |||
{{عربی|رجالهما رجال الصحيح}}<ref>مجمع الزوائد، ج۷، ص۱۱۵.</ref>؛ | |||
[[راویان]] سند بزار و طبرانی در حدیث [[غرانیق]] از راویان [[صحاح]] هستند. | |||
از آنجا که این حدیث بیانگر [[معصوم]] نبودن پیامبر در [[تبلیغ]] است و به روشنی بر کفر و شرک [[رسول خدا]]{{صل}} دلالت دارد؛ از این رو برخی از [[عالمان]] [[سنّی]] جهت [[فرار]] از این مشکل، حدیث غرانیق را [[باطل]] دانسته و لازمه وقوع چنین قصهای را [[ارتداد]] بسیاری از [[مسلمانان]] میدانند<ref>ر.ک: فتح الباری، ج۸، ص۳۳۳ – ۳۳۴.</ref>. | |||
اما برخی دیگر به جهت کثرت سندهای [[حدیث]] و [[وثاقت]] [[راویان]] آن و این که بزرگانی چون [[ابن ابیحاتم]] [[ابوبکر بزار]] و... در کتب خود آوردهاند، به [[صحت حدیث]] [[حکم]] کردهاند. | |||
این دسته از [[عالمان اهل سنت]]، [[حفظ]] اعتبار کتب و راویان خود را بر [[پاکی]] [[رسول خدا]]{{صل}} ترجیح دادهاند و به منظور [[پیشگیری]] از مخدوش شدن مجامع [[حدیثی]] و راویان آنها، [[عصمت پیامبر]] در [[تبلیغ]] را [[نفی]] کرده و به جواز [[کفر]] و [[شرک]] [[پیامبر]] قائل شدهاند! [[ابن حجر]] در مورد حدیث [[غرانیق]] مینویسد: | |||
{{عربی|كثرة الطرق تدل على أن للقصة أصلا}}<ref>فتح الباری، ج٨، ص۳۳۳. همچنین ر.ک: تحفة الأحوذی، ج۳، ص۱۳۶؛ الفتح السماوی، ج۲، ص۸۴۳؛ لباب النقول فی أسباب النزول، ص۱۵۰، به نقل از ابن حجر عسقلانی.</ref>؛ | |||
سندهای فراوان آن دلالت دارد بر این که این داستان [[حقیقت]] دارد. | |||
[[ابن ابی الحدید]]، مستند [[کرامیه]] و [[حشویه]] در خطای پیامبر در تبلیغ را همین حدیث دانسته و مینویسد: | |||
{{عربی|و قد أخطأ رسول الله في التبليغ حيث قال: «تلك الغرانيق العلى وإن شفاعتهن لترتجى}}<ref>شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۷، ص۱۹.</ref>؛ | |||
به تحقیق رسول خدا در تبلیغ [[خطا]] کرد آنگاه که گفت: «آنها غرنوقها بلندمرتبه هستند و همانا از آنها [[امید]] [[شفاعت]] میرود». | |||
[[عبدالقاهر بغدادی]] در الفرق بین الفرق نیز همین موضوع را مطرح میکند و مورد تأکید قرار میدهد<ref>الفرق بین الفرق ۲۱۰ – ۲۱۱.</ref>. | |||
چنانکه پیشتر اشاره شد، این حدیث مبنای [[اعتقادی]] متکلمانی چون [[باقلانی]]، [[فخر رازی]]، [[ابو حامد غزالی]] و برخی از فرقههای [[اهل تسنن]] قرار گرفته است؛ اما با وجود این که [[عالمان]] بزرگ [[سنّی]] و برخی از فرقههای آنان حتی خطا در تبلیغ و بلکه شرک و کفر را بر پیامبر جایز دانستهاند، [[ابن حزم]] [[اعتقاد]] به جواز [[گناه]] [[پیامبران]] را به [[یهود]] و [[نصارا]] نسبت میدهد<ref>الفصل فی الملل والنحل، ج۴، ص۲.</ref>! | |||
همچنین در سطور گذشته اشاره شد که این [[احادیث]] به همراه احادیثی که [[افضلیت]] و [[برتری]] افرادی را بر [[پیامبر]] ممکن میداند، صغرائی است بر [[اثبات]] [[افضلیت]] [[حاکمان]] پس از پیامبر بر آن حضرت. بدین منظور احادیثی نیز [[جعل]] شده است که ضمن نسبت [[خطا]] به [[رسول خدا]]{{صل}}، بیانگر [[تذکر]] عمر به [[اشتباه]] پیامبر است. در روایتی آمده است: | |||
{{عربی|عن نافع عن ابن عمر قال: لما توفي عبد الله بن أبي جاء ابنه عبدالله بن عبد الله إلى رسول الله{{صل}} فسأله أن يعطيه قميصه يكفن فيه أباه فأعطاه ثم سأله أن يصلي عليه فقام [[رسول الله]]{{صل}} ليصلي عليه، فقام عمر فأخذ بثوب رسول الله{{صل}} فقال يا رسول الله تصلي عليه وقد نهاك ربك أن تصلي عليه؟ فقال رسول الله: «انما خيرني [[الله]] فقال: {{متن قرآن|اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً}}<ref>«چه برای آنان آمرزش بخواهی چه نخواهی (سودی ندارد زیرا) اگر هفتاد بار برای آنها آمرزش بخواهی هیچگاه خداوند آنان را نخواهد آمرزید» سوره توبه، آیه ۸۰.</ref>، و سأزيده على السبعين. قال عمر: إنه [[منافق]]! قال: فصلى عليه رسول الله{{صل}} فأنزل الله تعالى: {{متن قرآن|وَلَا تُصَلِّ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ مَاتَ أَبَدًا وَلَا تَقُمْ عَلَى قَبْرِهِ}}<ref>«و هیچگاه بر هیچیک از ایشان چون مرد نماز مگزار و بر گور او حاضر مشو؛ اینان به خداوند و پیامبرش کفر ورزیدهاند و نافرمان مردهاند» سوره توبه، آیه ۸۴.</ref>}}<ref>صحیح البخاری، ج۵، ص۲۰۶؛ صحیح مسلم، ج۷، ص۱۱۶ و ج۸، ص۱۲۰؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۳، ص۴۰۲؛ عمدة القاری، ج۱۸، ص۲۷۲؛ تفسیر الطبری، ج۱۰، ص۲۶۰؛ تفسیر القرطبی، ج۸، ص۲۱۸ - ۲۱۹؛ تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۳۹۲ - ۳۹۳؛ تفسیر الجلالین، ص۴۶۵ - ۴۶۶؛ الدر المنثور، ج۳، ص۲۶۶؛ فتح القدیر، ج۲، ص۳۹۰؛ تفسیر الآلوسی، ج۱۰، ص۱۵۳ - ۱۵۴؛ تاریخ الإسلام، ج۲، ص۶۶۰؛ السیرة النبویة (ابن کثیر)، ج۴، ص۶۵.</ref>؛ نافع از [[ابن عمر]] نقل میکند که گفت: وقتی [[عبدالله بن ابی بن سلول]] مُرد، پسرش [[عبدالله بن عبدالله]] نزد رسول خدا آمد و از ایشان درخواست کرد که پیراهن خود را جهت تکفین پدرش به او عطا کند. [[پیامبر]] پیراهن خویش را به وی عطا کرد. سپس از آن حضرت درخواست کرد که بر پدرش [[نماز]] بخواند. عمر برخاست و [[پیراهن رسول خدا]] را گرفت و گفت: ای [[رسول خدا]]، آیا تو بر او نماز میخوانی در حالی که پروردگارت تو را از این کار [[نهی]] کرده است؟ رسول خدا فرمود: [[خداوند]] مرا در این کار مخیر کرده و فرموده است: «بر آنان [[استغفار]] کنی یا نکنی یکسان است اگر هفتاد مرتبه هم [[آمرزش]] بطلبی خداوند آنها را هرگز نمیبخشد» و من بیش از هفتاد مرتبه استغفار خواهم کرد عمر گفت: او [[منافق]] است. | |||
[[ابن عمر]] گفت: رسول خدا بر او نماز خواند و [[خدای تعالی]] این [[آیه]] را نازل کرد: «و هرگز برای احدی از [[مردگان]] آنان نماز نخوان و بر سر قبرش نایست». | |||
بر اساس این [[حدیث]]، رسول خدا{{صل}} دچار [[اشتباه]] شده و بر خلاف [[امر خداوند]] بر یک منافق نماز گزارده است، در حالی که عمر [[حکم الهی]] را میدانسته و به پیامبر [[تذکر]] داده است. این موضوع -چنان که گفتیم - [[برتری]] عمر نسبت به پیامبر را به دیگران [[القاء]] میکند. | |||
علاوه بر مطلب فوق، این حدیث - العیاذ بالله – بیانگر بیبهرهگی پیامبر از [[دانش]] [[ادبیات عرب]] و [[فهم]] معانی [[آیات قرآن]] است، تا آنجا که شارحان [[صحیح بخاری]] در فتح [[الباری]]<ref>فتح الباری، ج۸، ص۲۵۲.</ref> و [[ارشاد الساری]]<ref>ارشاد الساری، ج۷، ص۱۵۵. </ref> به این امر [[اعتراض]] و استفاده تخییر از آیه مورد استناد پیامبر را [[نفی]] کردهاند. این موضوع نیز تلویحاً برتری عمر نسبت به پیامبر را القاء میکند؛ چراکه پیامبر به اشتباه از آیه [[حکم]] به تخییر را برداشت کرد، اما عمر چنین برداشتی از آیه نداشته است<ref>نکته دیگری که از این حدیث استفاده میشود، مقبول بودن تبرک به لباس رسول خدا در بین مسلمانان معاصر با آن حضرت است. به عبارت دیگر چنان چه اهل تسنن این حدیث را -که در صحیح مسلم و بخاری و دیگر منابع معتبر آنها آمده است- صحیح بدانند، باید بپذیرند که تبرک جستن به لباس پیامبر و استشفاء از ایشان در میان مسلمانان معاصر رسول خدا{{صل}} امری معمول و مقبول بوده است، از همین رو وهابیها حق اعتراض به این امور را نخواهند داشت.</ref>! | |||
اما [[راویان]] مجامع [[حدیثی]] [[اهل تسنن]] در پایین آوردن [[مقام رسول خدا]]{{صل}} پا را از این هم فراتر گذاشته و -العیاذ بالله-[[فهم]] و [[آگاهی]] ایشان را در امور عادی و [[عرفی]] نیز کمتر از [[مردم]] عادی معرفی کردهاند. [[موسی بن طلحه]] از پدرش [[طلحة بن عبید الله]] نقل میکند: | |||
{{عربی|مررت مع رسول الله{{صل}} [[بقوم]] على رؤوس النخل، فقال: ما يصنع هؤلاء؟ فقالوا: يلقحونه، يجعلون الذكر في الأنثى فيتلقح، فقال [[رسول الله]]{{صل}}: ما أظن يغني ذلك شيئا قال: فاخبروا بذلك فتركوه}}؛ | |||
با [[رسول خدا]] از کنار قومی که بالای درختان خرما بودند میگذشتیم. حضرت پرسید: این گروه چه میکنند؟ | |||
گفتند: مشغول تلقیح (درختان) هستند و (گرده درختان) نر را بر درختان ماده قرار میدهند. رسول خدا{{صل}} فرمود: [[گمان]] نمیکنم به این کار نیازی باشد. [[طلحه]] گفت: این خبر را به مردم رساندند و مردم کار تلقیح درختان را رها ساختند. | |||
بر اساس این [[روایت]]، مردم با [[اعتماد]] به [[سخن پیامبر]] دست از تلقیح کشیدند و آن سال تمام محصولات از بین رفت و -به اصطلاح [[عرب]] - خرماهای [[مدینه]] «شیص» و غیر قابل استفاده شدند. | |||
در ادامه روایت آمده است: | |||
{{عربی|فأخبر رسول الله{{صل}} بذلك فقال: إن كان ينفعهم ذلك فليصنعوه، فإني إنما ظننت ظنا، فلا يؤاخذوني بالظن}}<ref>صحیح مسلم، ج۷، ص۹۵، ح۶۲۷۵؛ مسند أحمد، ج۱، ص۱۶۲، ح۱۳۹۵؛ سنن ابن ماجة، ج۲، ص۸۲۵، ح۲۴۷۰؛ مسند أبی یعلی، ج۲، ص۱۲، ص۶۳۹؛ فتح الباری، ج۴، ص۳۳۵؛ مسند أبی داوود، ص۳۱؛ کنز العمال، ج۱۱، ص۴۶۴، ش۳۲۱۷۹؛ تفسیر الآلوسی، ج۱۳، ص۷۲.</ref>؛ | |||
خبر از بین رفتن محصولات را به رسول خدا رساندند. [[پیامبر]] فرمود: چنانچه تلقیح درختان به آنها نفع میبخشد، آن را انجام دهند. من بر اساس [[گمان]] سخن گفتم. | |||
مرا به خاطر [[سخن گفتن]] بر اساس [[ظن]] [[مؤاخذه]] نکنید! | |||
این [[حدیث]] از یک منظر [[اشتباه]] و [[خطا]] را بر [[پیامبر]] جایز میداند و [[علم]] ایشان را حتی در امور [[عرفی]] نیز [[نفی]] میکند، اما از منظری دیگر بیانگر [[اعتقاد]] [[مسلمانان]] [[صدر اسلام]] به [[عصمت پیامبر اکرم]]{{صل}} است تا آنجا که به گمان و ظن پیامبر نیز [[اعتماد]] و بر اساس آن عمل میکردهاند. پس حدیث فوق از یک نگاه نافی [[عصمت]] و از نگاهی دیگر مثبت عصمت است، با این وجود [[دروغ]] بودن این حدیث بسیار روشن است؛ چراکه [[شأن]] و [[منزلت]] [[رسول خدا]]{{صل}} بسیار بالاتر و ساحت ایشان پاکیزهتر از این نسبتهاست که بر اساس ظن خود [[دستوری]] به [[ضرر]] مسلمانان صادر فرمایند و پس از [[تحمیل]] خسارات فراوان به [[مردم]] از [[رأی]] خود منصرف شوند -از این نسبتهای ناروا به [[خدا]] [[پناه]] میبریم -. | |||
اما علیرغم بطلان آشکار این حدیث، [[عالمان اهل سنت]] آن را مبنای [[استنباط احکام]] قرار داده و بر مبنای آن قواعدی اصولی را پایهگذاری کردهاند. به عنوان مثال «[[نووی]]» ضمن شرح این حدیث، در [[حجیت]] یا عدم حجیت [[اجتهاد]] [[نبی]] و اجتهاد بر اساس ظن و گمان به بحث میپردازد<ref>شرح صحیح مسلم، ج۱۵، ص۱۱۶.</ref> و این از اعتماد وی به این [[حدیث مجعول]] حکایت دارد. | |||
البته [[جعل حدیث]] جهت پایین آوردن شأن رسول خدا{{صل}} به همین جا ختم نمیشود. در [[منابع حدیثی]] [[اهل تسنن]] احادیثی از برخی [[صحابه]] مانند [[ابوهریره]]، [[عبد الله بن عمر]]، [[طلحه]]، [[عایشه]] [[انس بن مالک]] و افرادی از این قبیل نقل شده که بر اساس آنها پیامبر بیجهت [[مؤمنان]] را [[سبّ]] میکرده و مورد [[آزار]] قرار میداده است. | |||
البته همه این [[احادیث]] از سوی [[راویان]] آنها [[جعل]] نشده است و ممکن است برخی از احادیث در دورههای مختلف و از سوی [[دشمنان پیامبر]] جعل و به این افراد منتسب شده باشد، چنان که شواهدی بر جعل اینگونه احادیث در [[زمان معاویه]] وجود دارد<ref>برای اطلاع بیشتر از اینگونه روایات ر.ک: شرح نهج البلاغه (ابن ابی الحدید)، ج۴.</ref>. هر چند [[دروغگویی]] برخی از این [[صحابه]] مانند [[ابوهریره]] بر [[اهل]] تحقیق ثابت شده و [[سدّ]] [[عدالت صحابه]] در هم شکسته است به طوری که تمام تلاشها برای ترمیم آن بینتیجه است. | |||
در ادامه، بحث را با طرح چند [[حدیث]] در این زمینه پی میگیریم. | |||
در [[صحیح بخاری]] بابی است با عنوان {{عربی|باب قول النبي من آذيته فاجعله له زكاة و رحمة}}؛ بابِ [[گفتار پیامبر]]، در مورد این که خدایا من هر کس را [[اذیت]] کردهام، آن را برای وی [[زکات]] و رحمتی قرار ده. | |||
در این باب احادیثی با همین مضمون نقل شده است. | |||
[[بخاری]] و مسلم از ابوهریره نقل میکنند: | |||
{{عربی|سمع النبي{{صل}} يقول: اللهم فأيما [[مؤمن]] سببته فاجعل ذلك له قربة إليك يوم القيامة}}<ref>صحیح البخاری، ج۷، ص۱۵۷؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۲۶؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۶۱؛ عمدة القاری، ج۲۲، ص۳۱۰؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۴۴۶.</ref>؛ | |||
از [[پیامبر]] شنیدم که میگفت: خداوندا، هر یک از [[مؤمنان]] را که [[سبّ]] کردهام این فعل را موجب نزدیکی او به خودت در [[روز قیامت]] قرار ده. | |||
در [[روایت]] دیگری نیز از ابوهریره آمده است: | |||
{{عربی|قال رسول الله{{صل}}: اللهم إني أتخذ عندك عهدا لن تخلفنيه، فإنما أنا [[بشر]] فأي المؤمنين آذيته أو شتمته أو لعنته أو جلدته فاجعلها له [[صلاة]] و زكاة و قربة تقريه بها إليك يوم القيامة}}<ref>مسند أحمد، ج۲، ص۴۴۹؛ صحیح مسلم، ج۸، ص۲۵؛ السنن الکبری (بیهقی)، ج۷، ص۶۱؛ المصنّف (ابن أبی شیبه)، ج۱۱، ص۱۹۰، ش۲۰۲۹۴؛ صحیح ابن حبان، ج۱۴، ص۴۴۷؛ المعجم الأوسط، ج۸، ص۳۳۰؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۲۳۵، ش۱۵۵۷؛ کنز العمال، ج۳، ص۶۰۹، ش۸۱۵۰؛ تفسیر البغوی، ج۲، ص۳۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۴، ص۹۰.</ref>؛ | |||
پیامبر گفت: خداوندا، من از تو عهدی میخواهم که از آن [[تخلف]] نخواهی کرد. بدرستی که من بشر هستم، پس هر مؤمنی را که اذیت کردهام و یا به وی [[ناسزا]] گفتهام و یا بیجهت تازیانه زدهام، این امور را برای ایشان معادل [[زکات]] و [[نماز]] و مایه نزدیکی ایشان به خودت در [[روز قیامت]] قرار بده. | |||
[[عایشه]] نیز در [[حدیثی]] به نقل از [[پیامبر]] میگوید: | |||
{{عربی|اللهم إنما أنا بشر فلا تعاقبني بشتم رجل من المسلمين}}<ref>مسند أحمد، ج۶، ص۱۶۰؛ مسند أبی یعلی، ج۸، ص۷۸، ح۴۶۰۶؛ الأدب المفرد، ج۱، ص۱۳۴، ح۶۲۵، با اندکی اختلاف در دو منبع اخیر.</ref>؛ | |||
خداوندا، همانا من [[بشر]] هستمۀ، پس مرا به واسطه [[ناسزاگویی]] به مردی از [[مسلمانان]] [[عقاب]] نکن. | |||
[[ابن حجر عسقلانی]] این دسته از [[احادیث]] را مطرح و به آنها اشکال میکند. | |||
وی مینویسد: | |||
{{عربی|أخرجه من حديث أنس وفيه تقييد المدعو عليه بأن يكون ليس لذلك بأهل ولفظه «إنما أنا بشر أرضى كما يرضي البشر وأغضب كما يغضب البشر فأيما أحد دعوت عليه من أمتي بدعوة ليس لها بأهل أن يجعلها له طهورا و زكاة و قربة بها منه يوم القيامة}}؛ | |||
مسلم پس از نقل این [[حدیث]] از انس، قید [[استحقاق]] نداشتن افراد مورد [[نفرین]] را از متن «خداوندا من بشر هستم و چنان که بشر گاه [[راضی]] و گاهی [[خشمگین]] میشود، من نیز گاه رضایتمند و گاه خشمگین میشوم؛ پس هر گاه به یکی از افراد امتم نفرین کردم و او استحقاق آن را نداشت، نفرین مرا برای وی مایه [[پاکی]] و به منزله زکات و وسیله [[تقرب]] به خودت در روز قیامت قرار بده» استفاده نموده است. | |||
وی در ادامه به اشکالی قابل توجه اشاره کرده و مینویسد: | |||
{{عربی|إن قيل: كيف يدعو{{صل}} بدعوة على من ليس لها بأهل}}<ref>فتح الباری، ج۱۱، ص۱۴۷.</ref>؛ | |||
اگر گفته شود که چطور ممکن است پیامبر به کسی نفرین کند که استحقاق آن را ندارد. | |||
این اشکال با حدیث زیر بیشتر شکل گرفته و واضحتر میشود. [[ابن حجر]] به روایتی در این باره اشاره کرده و مینویسد: | |||
{{عربی|و قد أخرج أبو داوود عن أبي الدرداء بسند جيد رفعه: «إن العبد إذا لعن شيئا صعدت اللعنة إلى السماء فتغلق أبواب السماء دونها ثم تهبط إلى الأرض، فتأخذ يمنة ويسرة فإن لم تجد مساغا رجعت إلى الذي لعن فإن كان أهلا وإلا رجعت إلى قائلهم}}<ref>فتح الباری، ج۱۰، ص۳۸۹. همچنین ر.ک: سنن أبی داوود، ج۲، ص۴۵۷، ح۴۹۰۵؛ الأذکار النوویة، ص۳۵۲، ح۱۰۶۸؛ ریاض الصالحین، ص۶۱۵، ح۱۵۵۶؛ الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۱۶، ح۲۰۶۹؛ کنز العمال، ج۳، ص۶۱۴، ح۸۱۷۰؛ ص۶۱۷، ح۸۱۹۳.</ref>. | |||
[[ابوداوود]] از [[ابودرداء]] نقل میکند: «وقتی بندهای چیزی را [[لعن]] کند، لمن وی به سوی [[آسمان]] رود. آنگاه دربهای آسمان بسته میشود، سپس لعن به [[زمین]] فرود میآید و دربهای زمین نیز بر آن بسته میشود یعنی لعن معلق میماند. آنگاه جانب راست و چپ را پیش میگیرد و هنگامی که محلی نیافت در این هنگام اگر کسی که مورد لعن قرار گرفته [[استحقاق]] آن را داشت، لعن به وی بازمیگردد و در غیر این صورت به گوینده آن بازگشت میکند». | |||
از مجموع [[احادیث اهل سنت]] که درباره لعن وارد شده است استفاده میشود که چون [[پیامبر]] - نعوذ بالله - افرادی را که مستحق آن نبوده است لعن میکرد، پس این [[لعنها]] باید به خود پیامبر بازگردد! | |||
[[ابن حجر]] ضمن طرح این سؤال، برای حل مشکل تلاش بسیاری کرده، اما تلاش وی نافرجام مانده است. البته این همه [[کوشش]] فقط به خاطر آن است که وی به جهت [[تعصب]] [[باطل]] نخواسته احادیثی را که در کتب معتبر [[اهل تسنن]] آمده رد کند، در صورتی که [[دروغ]] بودن آنها بسیار روشن و واضح است. | |||
این موضوع و نظایر آن بیانگر این [[حقیقت]] تلخ است که نزد [[اهل سنت]] [[حفظ]] اعتبار کتب [[عالمان]] [[سنّی]] بر حفظ [[مقام پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} رجحان دارد و [[مقام رسول خدا]]{{صل}} [[پایینتر]] از یک فرد عادی و بلکه پایینتر از یک شخص [[فاسق]] است؛ تا آنجا که [[حجاج بن یوسف ثقفی]] به خود [[جرأت]] داده و به پیامبر و [[زائران]] قبرش [[جسارت]] کرده و بگوید: | |||
{{عربی|تبّاً لهم! إنما يطوفون بأعواد ورمة بالية! هلا طافوا بقصر امير المؤمنين عبد الملك؟ ألا يعلمون أن خليفة المرء خير من رسوله}}<ref>سنن أبی داوود، ج۲، ص۴۰۰، ش۴۶۴۲ و ۴۶۴۳؛ شرح نهج البلاغة (ابن ابی الحدید)، ج۱۵، ص۲۴۲؛ العقد الفرید، ج۲، ص۲۲۱؛ الکامل فی اللغة والأدب، ج۱، ص۵۸؛ النصائح الکافیة، ص۱۰۶؛ إمتاع الأسماع، ج۱۲، ص۲۵۹.</ref>؟ | |||
بریده باد ریشه مردمانی که به [[زیارت]] [[رسول خدا]] میروند و در آنجا به دور مشتی استخوان پوسیده [[طواف]] میکنند! بهتر است که بر [[قصر]] [[امیر المؤمنین]] [[عبدالملک]] طواف کنند. آیا نمیدانند که [[خلیفه]] یک فرد [[مسلمان]] بهتر از [[رسول]] وی است؟! | |||
[[خالد بن عبدالله قسری]] که تردیدی در [[ناصبی]] بودن وی وجود ندارد<ref>برای ناصبی بودن وی این جریان را که ابن أبی الحدید به نقل از مبرّد نقل میکند کافی است. ابن ابی الحدید مینویسد: {{عربی|أن خالد بن عبد الله القسري لما كان أمير العراق في خلافة هشام، كان يلعن عليا على المنبر، فيقول: اللهم العن علي بن أبي طالب بن عبد المطلب بن هاشم، صهر رسول الله على ابنته، وأبا الحسن والحسين! ثم يقبل على الناس، فيقول، هل كنيت؟}}؛ شرح نهج البلاغة، ج۴، ص۵۷.</ref>، نیز درباره [[هشام بن عبدالملک]] میگوید: | |||
{{عربی|فأنت خليفة الله في أرضه و خلقه، و محمد رسول الله إليهم، فأنت أكرم على الله منه}}<ref>الأخبار الطوال، ص۳۴۶.</ref>؛ | |||
تو [[خلیفه خدا در زمین]] و میان [[مخلوقات]] هستی و محمد [[فرستاده خدا]] به سوی [[مردم]] بود؛ پس تو گرامیتر از محمد در نزد [[پروردگار]] هستی. | |||
در مقابل [[نظریه]] [[اهل سنت]] پیرامون [[عصمت پیامبران]]، [[شیعه]] [[معتقد]] است که همه [[پیامبران خدا]] پیش از [[نبوت]] و پس از آن [[معصوم]] و از هر [[گناه]] کوچک و بزرگی مصونند؛ چراکه [[عصمت]] یکی از شرایط لازم برای [[هدایتگری]] [[خلق]] است، از این رو [[پیامبران]] باید معصوم باشند تا [[هدایت]] -که [[هدف]] اصلی [[ارسال رسل]] از سوی [[خداوند]] است حاصل شود. به [[حکم عقل]] اگر [[پیامبر]] معصوم نباشد، تناقض لازم میآید که در مباحث [[آینده]] به دیدگاه شیعه در این باره خواهیم پرداخت. | |||
در این میان جایگاه کتاب [[بخاری]] - علیرغم وجود چنین احادیثی- در نزد [[جمهور]] اهل سنت به قدری بالاست که میگویند: صحیحترین کتاب پس از [[قرآن مجید]] است و [[بخاری]] برای [[نوشتن]] هر [[حدیث]]، ابتدا [[غسل]] میکرده و دو رکعت [[نماز]] میخوانده است<ref>مقدمة فتح الباری، ص۵ و ۴۹۰.</ref>! که برای اطلاع بیشتر از [[فضایل]] این کتاب! میتوان به مقدمه فتح [[الباری]] مراجعه نمود. | |||
تا به اینجا برخی از [[احادیث]] [[باطل]] و دروغینی را که در [[صحاح]] [[اهل سنت]] درباره [[شخصیت پیامبر اکرم]] و [[انبیاء گذشته]]{{عم}} مطرح بود ذکر کردیم. البته در [[صحیح بخاری]] و مسلم و دیگر صحاح آنها احادیث [[کذب]] و نادرست دیگری نیز وجود دارد که [[حیا]] مانع از نقل آنها میشود<ref>در این کتابها روایاتی از عایشه پیرامون ارتباط جنسی او با پیامبر{{صل}} نقل شده است که بازگو نمودن این مطالب در میان مردم شرمآور است، چه رسد به این که در کتابی قرن به قرن بچرخد و در اختیار عموم مردم قرار گیرد!</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام]]، ج۲، ص ۵۴.</ref>. | |||
== منابع == | |||
{{منابع}} | |||
# [[پرونده:Jawahir-kalam-2.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲ (کتاب)|'''جواهر الکلام فی معرفة الامامة و الامام ج۲''']] | |||
{{پایان منابع}} | |||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |