←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۲۶۶: | خط ۲۶۶: | ||
آری، اگر قرآن و سنت پیامبر به تنهایی [[رافع]] [[نزاع]] بود، نباید میان [[مسلمانان]] نزاعی وجود میداشت، در حالی که نزاعهای فراوانی میانشان وجود دارد و [[پیروان]] هر یک از فرقههای [[مسلمان]] برای [[اثبات حقانیت]] خود، به آیاتی از [[کتاب خدا]] و روایاتی از [[سنت پیامبر]] استناد کردهاند و این استنادها هیچگاه از نزاعشان نکاسته است. نتیجه آنکه هر گاه میان [[مؤمنان]] در مسئلهای نزاع روی داد، [[وظیفه]] دارند برای [[رفع نزاع]] به [[قرآن]] و سنت پیامبر{{صل}} مراجعه کنند؛ و [[داوری]] که باید بر اساس [[کتاب و سنت]] میانشان داوری نموده و رفع نزاع کند، [[اولی الأمر]] است که از [[اهل بیت پیامبر]] [[عدل]] و [[همتای قرآن]] و [[آگاه]] به رموز و معانی کتاب و سنت است و اینکه [[مفسران امامیه]] «ارجاع مسئله محل نزاع به [[امامان اهل بیت]]{{عم}} را همانند ارجاع آن به [[پیامبر]] دانستهاند»<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۵.</ref>، ممکن است از باب فوق باشد.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۵۱.</ref>. | آری، اگر قرآن و سنت پیامبر به تنهایی [[رافع]] [[نزاع]] بود، نباید میان [[مسلمانان]] نزاعی وجود میداشت، در حالی که نزاعهای فراوانی میانشان وجود دارد و [[پیروان]] هر یک از فرقههای [[مسلمان]] برای [[اثبات حقانیت]] خود، به آیاتی از [[کتاب خدا]] و روایاتی از [[سنت پیامبر]] استناد کردهاند و این استنادها هیچگاه از نزاعشان نکاسته است. نتیجه آنکه هر گاه میان [[مؤمنان]] در مسئلهای نزاع روی داد، [[وظیفه]] دارند برای [[رفع نزاع]] به [[قرآن]] و سنت پیامبر{{صل}} مراجعه کنند؛ و [[داوری]] که باید بر اساس [[کتاب و سنت]] میانشان داوری نموده و رفع نزاع کند، [[اولی الأمر]] است که از [[اهل بیت پیامبر]] [[عدل]] و [[همتای قرآن]] و [[آگاه]] به رموز و معانی کتاب و سنت است و اینکه [[مفسران امامیه]] «ارجاع مسئله محل نزاع به [[امامان اهل بیت]]{{عم}} را همانند ارجاع آن به [[پیامبر]] دانستهاند»<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۱۰۱؛ فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۵.</ref>، ممکن است از باب فوق باشد.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۵۱.</ref>. | ||
===معنای«ردّ» به [[خدا]] و [[رسول]]=== | |||
در جمله {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ}} کلمه «ردّ» در لغت به معنای بازگرداندن و مراجعه کردن است<ref>حسین بن محمد راغب، مفردات الفاظ القرآن، ج۱، ص۳۴۹؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۱۷۳.</ref>، و مقصود از ردّ به خدا در {{متن قرآن|فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ}} مراجعه به کتاب خدا<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۱۸۴؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶؛ ابن ابیحاتم رازی، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۷۱.</ref>، و مراد از ردّ به رسول}} در {{متن قرآن|... فَرُدُّوهُ إِلَى... الرَّسُولِ}} مراجعه به خود پیامبر{{صل}} در [[زمان]] [[حیات]] حضرت و مراجعه به سنت پیامبر{{صل}} پس از درگذشت ایشان میباشد<ref>ابن ابیحاتم رازی، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۷۰؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶؛ شربینی، السراج المنیر، ج۱، ص۳۶۰؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج۳، ص۳۳۶؛ محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۳، ص۱۸۱؛ محمد بن یوسف ابو حیان، بحر المحیط فی تفسیر، ج۳، ص۲۹۰؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل وأسرار التأویل، ج۱، ص۲۲۱؛ جلال الدین سیوطی، تفسیر جلالین، ج۲، ص۵۴۲؛ محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۱، ص۴۸۹؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳.</ref>. امیرالمؤمنین علی{{ع}} ذیل [[آیه]]، از ردّ به [[خدا]] و [[رسول]] معنای روشنتری ارائه داده و فرمودهاند: | |||
{{متن حدیث|فَالرَّدُّ إِلَى اللَّهِ الْأَخْذُ بِمُحْكَمِ كِتَابِهِ وَ الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَيْرِ الْمُتَفَرِّقَةِ}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص۱۳۴.</ref>؛ | |||
بازگرداندن به خدا، گرفتن محکم کتاب او [[قرآن]] است. بازگرداندن به رسول، گرفتن [[سنت]] جامع او است که پذیرفته همگان است. | |||
گفتنی است [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} سالها پس از [[درگذشت پیامبر]]{{صل}}، جملات فوق را خطاب به [[مالک اشتر]] نوشتهاند؛ وگرنه، پر واضح است که اگر [[پیامبر]] حضور داشته باشند تنها راه برای [[رفع نزاع]] مراجعه به خود پیامبر{{صل}} است. کلمه «ردّوا» فعل امر است و شماری از [[مفسران اهل سنت]] به همین دلیل مراجعه به [[کتاب و سنت]] را در صورتی که [[حکم]] مورد نظر در کتاب و سنت وجود داشته باشد، [[واجب]] دانستهاند و و در صورتی که وجود نداشته باشد برخی از آنان راه به دست آوردن حکم واقعه مورد [[نزاع]] را [[اجتهاد]]<ref>حسین بن مسعود بغوی، معالم التنزیل، ج۱، ص۶۵۴؛ علاءالدین علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص۳۹۳.</ref> و برخی دیگر راه آن را [[قیاس]] دانستهاند<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۸؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص۱۹۲.</ref>. | |||
شماری از [[مفسران شیعه]] به [[پیروی]] از سخنان [[امامان معصوم]]{{عم}} معنای ردّ به رسول را [[توسعه]] داده و مراجعه به [[امامان اهل بیت]]{{عم}} را نیز، مصداق مراجعه به پیامبر{{صل}} و سنت آن حضرت دانستهاند. مرحوم [[شیخ طوسی]] مینویسد: | |||
{{عربی|فمعني الرد الي الله هو الى كتابه و الرد الى رسوله هو الرد الى سنته... و الرد الى الأئمة يجري مجري الرد الى الله والرسول و لذلك قال في آية آخرى: {{متن قرآن|وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ}}}}<ref>محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۶.</ref>. | |||
معنای ردّ به [[خدا]] مراجعه به [[کتاب خدا]] و معنای رد به [[رسول]]{{صل}} مراجعه به [[سنت]] رسول است و رد به [[امامان]] به منزله رد به خدا و [[رسول خدا]]{{صل}} است و به همین سبب است که [[خداوند]] در [[آیه]] دیگری فرموده است: «... و اگر آن را به [[پیامبر]] یا پیشوایانشان ارجاع دهند، قطعاً از میان آنان کسانی که خبر شناسند آن را درمییافتند» که در این آیه افزون بر ارجاع مسائل به رسول{{صل}}، ارجاع به [[اولی الأمر]] نیز مطرح شده است. | |||
[[فیض کاشانی]] مینویسد: {{عربی|و المراجعة الي من أمر بالمراجعة اليه بعده فانها ردّ الیه}}<ref>محسن فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج۱، ص۴۶۵.</ref>. | |||
[[سید عبدالله شبر]] مینویسد: | |||
{{عربی|و المراجعة الى من أمر بالرجوع اليه بقوله{{صل}}: {{متن حدیث|إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ}}}}<ref>سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۱، ص۱۱۷؛ همو، الجوهر الثمین، ج۲، ص۵۹؛ ملا فتح الله کاش کاشانی، زبدة التفاسیر، ج۲، ص۹۰.</ref>. مراجعه به کسانی که پیامبر در [[حدیث متواتر ثقلین]] [[مردم]] را پس از خود به مراجعه به آنان دستور داده است: | |||
من دو شیء گرانبها در میان شما باقی میگذارم مادام که به آن دو [[تمسک]] جویید هرگز [[گمراه]] نخواهید شد، کتاب خدا و عترتم [[اهل]] بیتم و آن دو هرگز ازیکدیگر جدا نمیشوند تا در [[حوض کوثر]] بر من وارد شوند.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۵۳.</ref>. | |||
===[[پیروی]] از خدا، رسول و اولی الأمر شرط [[ایمان واقعی]]=== | |||
جمله {{متن قرآن|إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ}} بیانگر این [[حقیقت]] است که پیرویِ [[مؤمنان]] از خدا، رسول و اولی الأمر و ارجاع مسائل مورد [[نزاع]]، به خدا و رسول{{صل}}، لازمه [[ایمان به خدا]] و [[روز قیامت]] است؛ یعنی [[حقیقت ایمان]] تحقق نمییابد، مگر به پیروی از خدا و رسول و اولی الأمر و ارجاع مسائل مورد نزاع به خدا و رسول{{صل}}. در نتیجه اگر کسی از این اقدام، خودداری کرد، بهرهای از [[ایمان به خدا]] و [[روز قیامت]] نخواهد داشت<ref>محمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۵، ص۲۶۱؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل وأسرار التأویل، ج۲، ص۸۰؛ سید عبدالله شبر، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، ج۲، ص۵۹؛ صدیق بخاری قنوجی، فتح البیان فی مقاصد القرآن، ج۲، صص ۱۰۱ و ۱۰۳؛ عبد الأعلی سبزواری، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، ج۸، ص۳۲۴؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص۱۸۹؛ علاء الدین علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص۳۹۳.</ref>. برخی [[مفسران]] هم معنای فوق را نپذیرفته و این قسمت از [[آیه]] را حمل بر [[تهدید]] کردهاند؛ زیرا به [[عقیده]] آنان، جمله یادشده مقتضی آن است که هر کس از [[خدا]] و [[رسول]] [[پیروی]] نکند [[مؤمن]] نباشد، در حالی که چنین نیست؛ پس باید این قسمت از آیه حمل بر تهدید شود<ref>فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۹.</ref>. | |||
کلمه «ذلک» در جمله {{متن قرآن|ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا}} را برخی مفسران، اشاره به ردّ مسئله مورد [[نزاع]] به خدا و رسول، دانسته<ref>محمود زمخشری کشاف، ج۱، ص۵۲۴؛ محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۲۳۷؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۵، ص۴۱۵؛ محمد بن یوسف ابو حیان، بحر المحیط فی تفسیر، ج۳، ص۶۸۸؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل وأسرار التأویل، ج۲، ص۸۰؛ ثعلبی، الکشف و البیان، ج۳، ص۳۳۷.</ref>؛ و برخی دیگر، آن را اشاره به همه مضمون آیه، یعنی [[اطاعت از خدا]] و رسول و [[اولی الأمر]] و ارجاع مسئله مورد نزاع به خدا و رسول، دانستهاند<ref>فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص١٠١؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۹؛ محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۴، ص۴۰۲؛ عبد الأعلی سبزواری، مواهب الرحمن فی تفسیرالقرآن، ج۸، ص۳۲۴.</ref>. در هر صورت، پیروی از خدا و رسول و اولی الأمر و ارجاع مسئله محل نزاع به خدا و رسول، بهتر و نافعتر است از [[تأویل]] خود افراد، بدون آنکه به خدا و [[رسول]] ارجاع دهند<ref>ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۵، ص۴۱۵.</ref>. | |||
برخی [[مفسران]] هم معتقدند کلمه «خیر» و «اَحسَن» در [[آیه]] به معنای اَفعل تفضیلی نیست که [[مؤمنان]] [[اختیار]] داشته باشند [[اطاعت]] یا [[مخالفت]] کنند، اما اطاعت برایشان بهتر باشد بلکه به معنای افعل تعیینی است؛ زیرا به [[شهادت]] [[سیاق]] این آیه و [[آیات]] دیگر، مانند آیات۵۱ و ۵۲ [[سوره نور]] و آیات۶۶ و ۶۷ [[سوره احزاب]] و نیز به [[حکم عقل]]، اطاعت بیان شده در آیه و نیز در صورت [[نزاع]]، [[رجوع]] یادشده، [[واجب]] تعیینی است، وگرنه با [[مؤمن]] بودن مخاطبان آیه، سازگار نیست<ref>عبدالله جوادی آملی، تسنیم، ج۱۹، ص۲۴۰.</ref>. | |||
«[[تأویل]]» از ماده «أوْل» به معنای بازگشت و رجوع کردن است<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۱، ص۳۲؛ مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، ج۱، ص۱۷۴.</ref>. مفسران هم این کلمه را به معنای بازگشت و رجوع کردن<ref>محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۳، ص۲۴؛ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۳۷.</ref> یا به [[هدف]] نهایی رساندن هر کار یا سخن، دانستهاند<ref>ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲، ص۴۳۷.</ref>. برخی هم این کلمه را به معنای سرانجام و [[عاقبت]] هر شیء دانستهاند<ref>محمود زمخشری کشاف، ج۱، ص۵۲۴؛ فخر رازی، مفاتیح الغیب، ج۱۰، ص۱۱۹.</ref>. معنای آیه اینگونه میشود که سرانجام [[اطاعت از خدا]] و رسول و [[اولی الأمر]] و بازگرداندن مسائل مورد نزاع به [[خدا]] و رسول، برای شما بهتر و نیکوتر است.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۵۵.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |