ابوجهل در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخهها
←ابوجهل و مقابله با اسلام
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۸: | خط ۱۸: | ||
ابوجهل با همه اینها تا پیش از [[اسلام]]، در میان [[عرب جاهلی]] چندان نامبردار نبود و این سرسختیهای پس از [[اسلام]] اوست که وی را مطرح کرده است. او [[پس از ظهور اسلام]]، بسیار کوشید تا [[پیامبر]]{{صل}} را از مسیرش باز دارد. حضرت را [[آزار]] میداد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۴۴.</ref> برای بازداریاش دست به دامن [[عتبه]] شد تا آن حضرت را به ساحری، [[شاعری]] یا کاهنی متهم سازد. اما چون او نتوانست، به [[همدستی]] با پیامبر{{صل}} متهمش کرد<ref>تاریخ ابنمعین، ج۱، ص۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۸، ص۲۴۲.</ref>. با جمعی به سراغ [[ابوطالب]] رفت که حامی سرسخت [[رسول خدا]]{{صل}} و بزرگ [[بنیهاشم]] بود و از او خواست تا جلوی [[برادر]] زادهاش را بگیرد و مانع کارهایش شود<ref>کتاب الثقات، ج۱، ص۵۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۶.</ref>. در مقابله با این واکنشها، ابوطالب به [[اتفاق]] [[هاشمیان]] و [[طالبیان]] در جمع [[قریشیان]] حاضر شد و گفت: اگر او را بکشید، هیچ یک از شما باقی نخواهید ماند. گفتهاند بیش از همه این [[ابوجهل]] بود که [[شکست]]<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. او یکی از «مقتسمین”<ref>{{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}} «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref> [[مکه]] بود که اطراف مکه را بین خویش تقسیم کرده بودند و به هنگام [[موسم حج]]، [[مردم]] را از پیامبر{{صل}} باز میداشتند<ref>المحبَّر، ص۱۶۰.</ref> تا [[قرآن]] او را نشنوند<ref>الجامع لأحکام القرآن، ج۱۵، ص۲۳۶.</ref> و با او رابطه برقرار نکنند<ref>أسباب النزول، ص۳۸۱؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوجهل - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوجهل»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ص۴۷۴-۴۸۱.</ref> | ابوجهل با همه اینها تا پیش از [[اسلام]]، در میان [[عرب جاهلی]] چندان نامبردار نبود و این سرسختیهای پس از [[اسلام]] اوست که وی را مطرح کرده است. او [[پس از ظهور اسلام]]، بسیار کوشید تا [[پیامبر]]{{صل}} را از مسیرش باز دارد. حضرت را [[آزار]] میداد<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۴۴.</ref> برای بازداریاش دست به دامن [[عتبه]] شد تا آن حضرت را به ساحری، [[شاعری]] یا کاهنی متهم سازد. اما چون او نتوانست، به [[همدستی]] با پیامبر{{صل}} متهمش کرد<ref>تاریخ ابنمعین، ج۱، ص۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۸، ص۲۴۲.</ref>. با جمعی به سراغ [[ابوطالب]] رفت که حامی سرسخت [[رسول خدا]]{{صل}} و بزرگ [[بنیهاشم]] بود و از او خواست تا جلوی [[برادر]] زادهاش را بگیرد و مانع کارهایش شود<ref>کتاب الثقات، ج۱، ص۵۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۶.</ref>. در مقابله با این واکنشها، ابوطالب به [[اتفاق]] [[هاشمیان]] و [[طالبیان]] در جمع [[قریشیان]] حاضر شد و گفت: اگر او را بکشید، هیچ یک از شما باقی نخواهید ماند. گفتهاند بیش از همه این [[ابوجهل]] بود که [[شکست]]<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۱، ص۲۰۲.</ref>. او یکی از «مقتسمین”<ref>{{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}} «بیگمان ما خود قرآن را فرو فرستادهایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref> [[مکه]] بود که اطراف مکه را بین خویش تقسیم کرده بودند و به هنگام [[موسم حج]]، [[مردم]] را از پیامبر{{صل}} باز میداشتند<ref>المحبَّر، ص۱۶۰.</ref> تا [[قرآن]] او را نشنوند<ref>الجامع لأحکام القرآن، ج۱۵، ص۲۳۶.</ref> و با او رابطه برقرار نکنند<ref>أسباب النزول، ص۳۸۱؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.</ref>.<ref>[[سید علی رضا واسعی|واسعی، سید علی رضا]]، [[ابوجهل - واسعی (مقاله)|مقاله «ابوجهل»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۱ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۱]]، ص۴۷۴-۴۸۱.</ref> | ||
== ابوجهل و | == ابوجهل و مقابله با اسلام == | ||
ابوجهل روزی کنار [[کعبه]] به | ابوجهل روزی کنار [[کعبه]] به بدگویی و تندخویی با محمد{{صل}} پرداخت، به گونهای که مایه [[سرافکندگی]] آن حضرت شد. کنیز عبدالله بن جدعان خبر آن را به [[حمزه]]، عموی ایشان، رساند. حمزه با [[خشم]] به سراغ ابوجهل آمد و با کمان خویش سر او را شکافت<ref>المنمق، ص۳۴۰؛ الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۳، ص۹؛ کتاب العثمانیة، ص۳۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۷۲.</ref>، اما او همچنان به [[دشمنی]] و [[آزار]] خود ادامه میداد. وقتی شنید که [[عیاش بن ابیربیعه]] ([[برادر]] مادریاش) به [[اسلام]] گرویده، هر شیوهای را برای بازگرداندن او به کار گرفت<ref>السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۴.</ref>. هنگامی که اندک [[ملایمت]] [[ولید بن مغیره]] را به [[پیامبر]]{{صل}} دریافت، وی را با [[حیله]] بر آن داشت که [[کلام خداوند]] را [[سحر]] بخواند<ref>مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.</ref>. [[آیه]] ۲۴ و ۲۵ [[سوره مدثر]]: {{متن قرآن|فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ}}<ref>«و گفت: این جز جادویی که آموخته میشود نیست * این جز گفتار آدمی نیست» سوره مدثر، آیه ۲۴-۲۵.</ref> بیانگر این واقعه است<ref>أسباب النزول، ص۳۸۱- ۳۸۲.</ref>. او برای [[تضعیف]] پیامبر{{صل}} و اسلام از هر راهی استفاده میکرد. وقتی [[آیات]] {{متن قرآن|وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ * لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ * عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ}}<ref>«و چه دانی تو که دوزخ چیست * نه بر جای مینهد و نه یله میکند * برگرداننده رنگ پوست است * بر آن نوزده (نگهبان گمارده شده) است» سوره مدثر، آیه ۲۷-۳۰.</ref> را شنید، به قرشیان گفت: آیا هر ده تن از شما، از [[غلبه]] بر یک نفر از گماشتههای [[آتش]] ناتواناند؛ در حالی که شمار شما بیشتر است؟ [[رفیق]] شما [پیامبر] خبر میدهد که [[جهنم]] نوزده گماشته دارد<ref>جامع البیان، ج۲۹، ص۱۹۹؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۶.</ref>. [[اصرار]] بیش از حد و [[جاهلانه]] او بر [[مخالفت با پیامبر]]{{صل}} و اسلام<ref>الهدایة الکبری، ص۵۶.</ref>، حتی موجب [[خشم]] دیگر سران [[مکه]] شد<ref>سیرة ابن إسحاق، ص۱۶۶.</ref>. طبق [[روایات]]، [[خداوند]] وی را «اثیم” خوانده<ref>{{متن قرآن|طَعَامُ الْأَثِيمِ}} «خوراک گناهکار است» سوره دخان، آیه ۴۴.</ref> که طعام [[زقوم]] نصیب او خواهد بود<ref>تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۶۱؛ تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۵۲۹.</ref>. به [[روایت]] [[ابن عباس]] نیز مصداق خاص {{متن قرآن|عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ}}<ref>«و بدینگونه برای هر پیامبری دشمنی از گناهکاران نهادیم» سوره فرقان، آیه ۳۱.</ref> [[شناسایی]] شد<ref>تفسیر السمعانی، ج۴، ص۱۸.</ref>. | ||
او چون از [[آزار]] مستقیم [[پیامبر]]{{صل}} در [[هراس]] افتاده بود، به [[شکنجه]] تازه [[مسلمانان]] بیپناه روی آورد؛ [[بلال حبشی]]، برده سیاه را در زیر [[آفتاب]] سوزان [[مکه]] بر [[زمین]] میانداخت و سنگ [[آسیا]] بر صورتش مینهاد تا دست از دیانتش بردارد<ref>أسد الغابة، ج۱، ص۲۰۶.</ref>. [[سمیه]]، مادر [[عمار]] را پس از [[تهمت]] و [[افترا]]<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۳، ص۲۳۳.</ref>، در پیش چشمان فرزندش شکنجه کرد و به [[شهادت]] رساند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸؛ تاریخ بغداد، ج۲۴، ص۲۲۱؛ التعریف بالأنساب، ص۱۷۲.</ref>، [[سلمة بن هشام]] را که از [[حبشه]] به مکه بازگشته بود، دستگیر و [[حبس]] کرد، آزارش داد و در [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] نگاه داشت<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۴، ص۱۳۰.</ref>. | او چون از [[آزار]] مستقیم [[پیامبر]]{{صل}} در [[هراس]] افتاده بود، به [[شکنجه]] تازه [[مسلمانان]] بیپناه روی آورد؛ [[بلال حبشی]]، برده سیاه را در زیر [[آفتاب]] سوزان [[مکه]] بر [[زمین]] میانداخت و سنگ [[آسیا]] بر صورتش مینهاد تا دست از دیانتش بردارد<ref>أسد الغابة، ج۱، ص۲۰۶.</ref>. [[سمیه]]، مادر [[عمار]] را پس از [[تهمت]] و [[افترا]]<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۳، ص۲۳۳.</ref>، در پیش چشمان فرزندش شکنجه کرد و به [[شهادت]] رساند<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸؛ تاریخ بغداد، ج۲۴، ص۲۲۱؛ التعریف بالأنساب، ص۱۷۲.</ref>، [[سلمة بن هشام]] را که از [[حبشه]] به مکه بازگشته بود، دستگیر و [[حبس]] کرد، آزارش داد و در [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] نگاه داشت<ref>الطبقات الکبری، ابنسعد، ج۴، ص۱۳۰.</ref>. |