ابوجهل در معارف و سیره رضوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

ابوجهل کیست؟

عمرو بن هشام بن مغیرة بن عبدالله بن عمر بن مخزوم"[۱]، از دشمنان سرسخت اسلام، پیامبر(ص) و مسلمانان بود که به تعبیر ابن‌سعد دشمنی خود را به نهایت رسانده بود[۲].

ابوجهل از تیره بنی‌مخزوم، از خانواده سرشناس مکه و یکی از شخصیت‌های بزرگ مکه بود. پدرش، هشام بن مغیره، خود از مردان معروف و مهمان‌نواز مکه به شمار می‌رفت تا آنجا که قریش مرگ او را برای خود تاریخ قرار داده بود[۳]. مادرش اسماء دختر مخربة بن جندل[۴] نیز از اعتباری اجتماعی برخوردار بود. از این رو، گاه وی را در انتساب به مادرش، ابن‌الحنظلیه می‌خواندند[۵]. ابوجهل که پیش از اسلام به حکم دانایی و هوشمندی، ابوالحکم نامیده می‌شد[۶]، پس از ظهور دیانت اسلامی در جرگه ستیزه‌جویان علیه اسلام و پیامبر(ص) قرار گرفت[۷] و همین امر موجب شد تا آن حضرت او را ابوجهل بنامد[۸].

از زیست‌نامه او پیش از اسلام اطلاعات چندانی در اختیار نیست، جز اطلاعات اندکی که از خلال آن کم و بیش می‌توان به تصویر شخصیتش پرداخت. بعضی او را هم‌سن پیامبر[۹] و برخی دیگر وی را به هنگام ورود به دارالندوه، در سال ۵۸۴م، سی ساله دانسته‌اند[۱۰] که بدین ترتیب سن وی، از حضرت بیشتر خواهد بود، چون در این زمان آن حضرت، برابر قول مشهور که ولادتش را به سال عام الفیل (برابر ۵۷۱ میلادی)[۱۱] دانسته‌اند[۱۲]، سنی کمتر از پانزده سال داشته است[۱۳].

ویژگی‌های ابوجهل

ویژگی‌های شخصیتی، از جمله زیرکی، دانایی و هوشیاری ابوجهل، وی را از دیگران متمایز ساخته بود، چیزی که وی را برخلاف سنت عرب جاهلی که عضویت در دارالندوه را برای غیر بنی‌قصی مشروط به چهل سالگی کرده بود[۱۴]، طبق روایتی در سنین پایین و نوجوانی که هنوز موی بر صورتش نروییده بود[۱۵]، یا نزدیک سی‌سالگی برابر روایت دیگر[۱۶]، به عضویت آن شورا در آورد و در تصمیم‌گیری‌های سران قریش و مکه، طرف مشورت قرار داد[۱۷]. او همانند بسیاری از مکیان به بت‌پرستی روی داشت و چون سران آن دیار به شغل بازرگانی مشغول بود و از این راه ثروتی به هم زده بود و در طبقه اشراف تیزهوش مکه قرار گرفته بود[۱۸] تا به آنجا که مانند دیگر بزرگان مکه داعیه تصاحب ریاست کعبه و در پی آن، ریاست مکه را داشت و به همین منظور برای غلبه بر رقیبان به نزاع با آنان روی کرده بود، چنان که با بنی‌هاشم از همین منظر در مخاصمه و جدال بود[۱۹]. آورده‌اند روزیاوس بن حجر به مکه آمد و بر ابوجهل وارد شد و از او خواست تا قومش را به او نشان دهد. او جوانان بنی‌مخزوم را در پوششی آراسته و وضعیتی نیکو و مجلل به او نمایاند. در گرماگرم صحبت با او، ناگهان پیرمردی با هیبت و نیکوروی، همراه با جمعی از جوانان خوش‌سیما و نیکوقامت پیدا شد. اوس که شگفت‌زده شده بود، پرسید: ای اباحکم، اینان چه کسانی‌اند؟ ابوجهل با خشم گفت: این عبدالمطلب و فرزندانش است که با وجود اینان برای قریش شرفی شکل نمی‌گیرد. خدا باقی شان نگذارد[۲۰].

ابوجهل با همه اینها تا پیش از اسلام، در میان عرب جاهلی چندان نام‌بردار نبود و این سرسختی‌های پس از اسلام اوست که وی را مطرح کرده است. او پس از ظهور اسلام، بسیار کوشید تا پیامبر(ص) را از مسیرش باز دارد. حضرت را آزار می‌داد[۲۱] برای بازداری‌اش دست به دامن عتبه شد تا آن حضرت را به ساحری، شاعری یا کاهنی متهم سازد. اما چون او نتوانست، به همدستی با پیامبر(ص) متهمش کرد[۲۲]. با جمعی به سراغ ابوطالب رفت که حامی سرسخت رسول خدا(ص) و بزرگ بنی‌هاشم بود و از او خواست تا جلوی برادر زاده‌اش را بگیرد و مانع کارهایش شود[۲۳]. در مقابله با این واکنش‌ها، ابوطالب به اتفاق هاشمیان و طالبیان در جمع قریشیان حاضر شد و گفت: اگر او را بکشید، هیچ یک از شما باقی نخواهید ماند. گفته‌اند بیش از همه این ابوجهل بود که شکست[۲۴]. او یکی از «مقتسمین”[۲۵] مکه بود که اطراف مکه را بین خویش تقسیم کرده بودند و به هنگام موسم حج، مردم را از پیامبر(ص) باز می‌داشتند[۲۶] تا قرآن او را نشنوند[۲۷] و با او رابطه برقرار نکنند[۲۸].[۲۹]

ابوجهل و مقابله با اسلام

ابوجهل روزی کنار کعبه به بدگویی و تندخویی با محمد(ص) پرداخت، به گونه‌ای که مایه سرافکندگی آن حضرت شد. کنیز عبدالله بن جدعان خبر آن را به حمزه، عموی ایشان، رساند. حمزه با خشم به سراغ ابوجهل آمد و با کمان خویش سر او را شکافت[۳۰]، اما او همچنان به دشمنی و آزار خود ادامه می‌داد. وقتی شنید که عیاش بن ابی‌ربیعه (برادر مادری‌اش) به اسلام گرویده، هر شیوه‌ای را برای بازگرداندن او به کار گرفت[۳۱]. هنگامی که اندک ملایمت ولید بن مغیره را به پیامبر(ص) دریافت، وی را با حیله بر آن داشت که کلام خداوند را سحر بخواند[۳۲]. آیه ۲۴ و ۲۵ سوره مدثر: ﴿فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلَّا سِحْرٌ يُؤْثَرُ * إِنْ هَذَا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ[۳۳] بیانگر این واقعه است[۳۴]. او برای تضعیف پیامبر(ص) و اسلام از هر راهی استفاده می‌کرد. وقتی آیات ﴿وَمَا أَدْرَاكَ مَا سَقَرُ * لَا تُبْقِي وَلَا تَذَرُ * لَوَّاحَةٌ لِلْبَشَرِ * عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ[۳۵] را شنید، به قرشیان گفت: آیا هر ده تن از شما، از غلبه بر یک نفر از گماشته‌های آتش ناتوان‌اند؛ در حالی که شمار شما بیشتر است؟ رفیق شما [پیامبر] خبر می‌دهد که جهنم نوزده گماشته دارد[۳۶]. اصرار بیش از حد و جاهلانه او بر مخالفت با پیامبر(ص) و اسلام[۳۷]، حتی موجب خشم دیگر سران مکه شد[۳۸]. طبق روایات، خداوند وی را «اثیم” خوانده[۳۹] که طعام زقوم نصیب او خواهد بود[۴۰]. به روایت ابن عباس نیز مصداق خاص ﴿عَدُوًّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ[۴۱] شناسایی شد[۴۲].

او چون از آزار مستقیم پیامبر(ص) در هراس افتاده بود، به شکنجه تازه مسلمانان بی‌پناه روی آورد؛ بلال حبشی، برده سیاه را در زیر آفتاب سوزان مکه بر زمین می‌انداخت و سنگ آسیا بر صورتش می‌نهاد تا دست از دیانتش بردارد[۴۳]. سمیه، مادر عمار را پس از تهمت و افترا[۴۴]، در پیش چشمان فرزندش شکنجه کرد و به شهادت رساند[۴۵]، سلمة بن هشام را که از حبشه به مکه بازگشته بود، دستگیر و حبس کرد، آزارش داد و در گرسنگی و تشنگی نگاه داشت[۴۶].

ابوجهل، مانند دیگر سران مشرک مکه، وقتی پیشرفت‌های رسول خدا(ص) را دید، برای مستأصل ساختن او وارد صحنه شد و کوشید تا با انعقاد پیمان صحیفه مبنی بر ایجاد مضایقه برای بنی‌هاشم برای یاری نرساندن به پیامبر(ص) و اصرار بر عدم نقض آن، او را از پای در آورد[۴۷]. اما چون نتیجه‌ای از آن نقشه حاصل نشد، به آخرین حربه پناه برد؛ به قتل رساندن پیامبر(ص) او با حضور در دارالندوه، به طراحی توطئه‌ای روی کرد که به زعم خویش، هم از دست رسول خدا(ص) خلاصی می‌یافتند و هم بنی‌هاشم را یارای مقابله با کشندگان آن حضرت نبود. آن توطئه پیشنهاد کشتن ایشان به دست جمعی از جوانان مکه بود[۴۸]. راهکاری که مورد تأیید اصحاب شورا قرار گرفت و به اجرا گذاشته شد، اما باز به نتیجه نرسید. رفتار او پس از نجات پیامبر(ص) در جست‌و‌جوی وی و سیلی زدن به اسماء دختر ابوبکر، به منظور گرفتن اطلاعات از او[۴۹]، در همین عرصه قابل توجه است. پس از مهاجرت پیامبر(ص) و مسلمانان به مدینه، او همچنان بر دشمنی خویش مداومت داشت و اگرچه در اولین رویارویی با مسلمانان که با سیصد تن از تجارت شام باز می‌گشت، با وساطت مجدی بن عمر جهنی، از دست حمزة بن عبدالمطلب که فرماندهی سپاه اسلام را به عهده داشت، رهایی یافت[۵۰]، اما در اولین فرصت پیش آمده، در سال دوم قمری، جنگ سنگین بدر را طراحی کرد[۵۱] و خود بخشی از هزینه آن را متقبل شد، چنان که برای اطعام سپاه ده شتر کشت[۵۲] و از این‌رو جزو مطعمین بدر قرار گرفت[۵۳]. او در نهایت در همین جنگ که خود فرماندهی سپاهشرک را به عهده داشت، برابر روایتی مشهور، به دست عبدالله بن مسعود کشته[۵۴] و به همراه دیگر کشتگان، در چاه (قلیب) بدر مدفون شد[۵۵].

نقش محوری ابوجهل در ستیز با اسلام تا به آنجا بود که می‌گویند عقیل بن ابی‌طالب به پیامبر(ص) گفت: اگر ابوجهل را کشتید که پیروزید و الا هر لحظه آماده بروز حادثه‌ای باشید[۵۶]. خبر کشته شدن ابوجهل را پس از نماز ظهر همراه با بشارت پیروزی به رسول خدا(ص) دادند[۵۷]. پیامبر(ص) چون شنید، فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ أَعَزَّ دِينَهُ وَ نَصَرَ عَبْدَهُ»[۵۸] و به روایتی فرمود: «الله اكبر، هذا فرعوني و فرعون أمتي و كان شرّه عليّ و على أمتي أعظم من شر فرعون على موسى و امته»[۵۹]. این سخنان نشان از اهمیت کشته شدن او و میزان خرسندی پیامبر(ص) دارد.

ابوجهل به رغم همه اینها نتوانست ضربه‌ای کاری بر اسلام و پیامبر(ص) وارد آورد. به همین سبب، بر اساس روایتی، علی بن حمزه بطائنی، زیاد قندی و ابن ابی‌سعید مکاری که به اعتراض نزد امام رضا(ع) رفتند و پرسیدند: با اینکه می‌دانی از شمشیر هارون خون می‌چکد، چگونه بی‌محابا جای پدر نشسته و آشکارا مدعی امامت شده‌ای، در حالی که هیچ یک از پدرانت چنین نکرده‌اند، چرا تو چنین می‌کنی؟ حضرت در پاسخ فرمود: آنچه مرا به این کار جرأت داد، رفتار پیامبر(ص) با ابوجهل است، آنگاه که نزد آن حضرت آمد و گفت: آیا از من نمی‌ترسی؟ رسول خدا(ص) فرمود: اگر از تو بدی‌ای به من برسد من پیامبر نیستم. سپس امام گفت: من نیز می‌گویم اگر از هارون سوئی به من برسد، من امام نیستم[۶۰].

به هر حال، از ابوجهل پسر و دختری باقی ماند، اما نسلش تداوم نیافت و ابتر ماند[۶۱]. پسرش عکرمه در روز فتح مکه جراحتی یافت و به یمن گریخت، اما همسرش وی را پیش رسول خدا(ص) برد و برایش امان گرفت[۶۲] و چون مسلمان شد آن حضرت به مسلمانان فرمود: زندگان را به جرم مردگان میازارید و بدین‌گونه آنان را از سب ابوجهل منع فرمود[۶۳] و در سال حجة الوداع، او را به جمع صدقات هوازن گمارد[۶۴]. او سرانجام در سال ۱۵ق، در ۶۲ سالگی[۶۵]، در نبرد یرموک یا اجنادین کشته شد[۶۶].[۶۷]

لعن ابوجهل توسط امام رضا(ع)

به دلیل دشمنی ابوجهل با پیامبر اکرم(ص)، وی همیشه مورد انکار و لعن همگان قرار گرفته است. در متون روایی شیعه نیز این رویکرد انعکاس دارد. برابر روایتی که نخستین بار سید بن طاووس آن را در قرن هفتم قمری نقل کرده، امام رضا(ع) برخی از شیعیان را به خواندن دعایی در سجده شکر توصیه کرده که لعن ابوجهل یکی از بخش‌های آن است. او آورده است: روزی محمد بن اسماعیل بن بزیع و سلیمان بن جعفر به حضور امام رضا(ع) رسیدند و ایشان را در حال سجده طولانی یافتند. وقتی راز آن را پرسیدند، امام فرمود: این سجده شکر است. سپس به آنان آموخت تا دعایی را در سجده شکر آن را بخوانند. سپس امام فرمود: ثواب این دعا برابر همراهی با پیامبر(ص) در جنگ بدر است. در این دعا آمده است: «اللَّهُمَّ‏ الْعَنْ‏ أَبَا جَهْلٍ‏ وَ الْوَلِيدَ لَعْناً يَتْلُو بَعْضُهُ بَعْضاً»؛ پروردگارا، ابوجهل و ولید را به گونه‌ای لعنت کن که برخی به دنبال برخی دیگر باشد (پیوسته آنها را لعنت کن)[۶۸]. بی‌آنکه چند و چونی در صحت سندی و محتوایی روایت صورت گیرد، تردیدی در نوع نگاه امام به ابوجهل نمی‌توان روا داشت،؛ چراکه او در ستیز و مقابله با دیانت اسلامی از هیچ تلاشی غفلت نورزید.

بر پایه روایت دیگر، منقول از فضل بن شاذان نیشابوری، امام رضا(ع) در مقام بیان انحصار امامت در خاندان پیامبر(ص)، عللی را برمی‌شمرد که یکی از آنها لزوم برتر نشاندن پیامبر(ص) و تغلیب اوست. آن حضرت می‌فرماید: اگر امام از غیر خاندان رسول خدا(ص) باشد، لازم می‌آید اولاد پیامبر(ص) تابع فرمان اولاد دشمنان او مانند ابوجهل و عقبة بن ابی‌معیط باشند و این چیزی جز غلبه دشمنان پیامبر(ص) بر ایشان نیست[۶۹]. بدین گونه امام، در این دو روایت، از ابوجهل به مثابه دشمن سرسخت و برجسته پیامبر(ص) و خاندان ایشان(ع) و نماد خصومت و تقابل با حقیقت یاد می‌کند؛ زیرا او برای مبارزه با خاندان آن حضرت، حتی پیش از پیدایی دیانت اسلامی از هیچ تلاشی فروگذار نکرد، چنان که خود می‌گفت: ما و فرزندان عبد مناف در شرف و بزرگی به تنازع برخاستیم؛ اطعام کردند، اطعام کردیم؛ عطا کردند، عطا کردیم تا به نزدیک هم رسیدیم. گفتند از ما پیامبری است که بر او وحی می‌شود. این را دیگر نفهمیدیم. به خدا سوگند! هرگز بدو ایمان نیاورده، تصدیقش نخواهیم کرد[۷۰]. وی با این بیان از یک سو به وجود رقابت ریشه‌دار و مزمن، میان قوم خویش و بنی‌هاشم اشاره می‌کند و از دیگر سو عدم تمکین خاندان خود به حقیقت اسلام را نشان می‌دهد و از سوی سوم، نوع نگاهش به اسلام و نبوت را آشکار می‌سازد. از منظر او ادعای پیامبری محمد(ص)، اقدامی از سوی بنی‌هاشم برای غلبه بر رقیبان در عرصه تصاحب قدرت سیاسی و اجتماعی مکه بود، نه امری آسمانی و الهی. این نگاه البته در شخصیت و موقعیت اجتماعی و خانوادگی او ریشه داشت[۷۱].[۷۲]

منابع

پانویس

  1. المحبَّر، ص۱۳۹؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۵، ص۴۴۴.
  2. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۱، ص۲۰۰-۲۰۱.
  3. المحبَّر، ص۱۳۹.
  4. الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۸، ص۳۰۰.
  5. السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۲، ص۶۲۳؛ تهذیب الکمال، ج۷، ص۱۸۱؛ عمدة القاری، ج۸ ص۱۸۰.
  6. تاریخ مدینة دمشق، ج۱۱، ص۵۰۰؛ أسدالغابة، ج۴، ص۴.
  7. المغازی، ج۲، ص۴۹۱.
  8. الاشتقاق، ص۱۴۷؛ أنساب الأشراف، ج۱، ص۱۲۵.
  9. دائرة المعارف الإسلامیة، ج۱، ص۳۲۲.
  10. دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۵، ص۳۰۵.
  11. تاریخ عرب، ص۱۴۱؛ تاریخ الإسلام، حسن ابراهیم، ج۱، ص۶۵.
  12. السیرة النبویة، ابن هشام، ج۱، ص۱۰۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۷۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۴۵۸.
  13. واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوجهل»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص۴۷۴-۴۸۱.
  14. أخبار مکة، ازرقی، ج۲، ص۲۵۳.
  15. عیون الأخبار، ج۱، ص۲۳۰.
  16. الاشتقاق، ص۱۵۵.
  17. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۷؛ الاشتقاق، ص۱۵۵.
  18. المحبَّر، ص۳۰۳؛ جامع البیان، ج۲۰، ص۱۱۹.
  19. جامع البیان، ج۷، ص۲۴۰.
  20. المنمق، ص۳۵۷.
  21. تاریخ مدینة دمشق، ج۲۵، ص۱۴۴.
  22. تاریخ ابن‌معین، ج۱، ص۴۶؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۸، ص۲۴۲.
  23. کتاب الثقات، ج۱، ص۵۶؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۶۶.
  24. الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۱، ص۲۰۲.
  25. ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ «بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.
  26. المحبَّر، ص۱۶۰.
  27. الجامع لأحکام القرآن، ج۱۵، ص۲۳۶.
  28. أسباب النزول، ص۳۸۱؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.
  29. واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوجهل»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص۴۷۴-۴۸۱.
  30. المنمق، ص۳۴۰؛ الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۳، ص۹؛ کتاب العثمانیة، ص۳۷؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۷۲.
  31. السیرة النبویة، ابن هشام، ج۲، ص۴۷۴.
  32. مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۴.
  33. «و گفت: این جز جادویی که آموخته می‌شود نیست * این جز گفتار آدمی نیست» سوره مدثر، آیه ۲۴-۲۵.
  34. أسباب النزول، ص۳۸۱- ۳۸۲.
  35. «و چه دانی تو که دوزخ چیست * نه بر جای می‌نهد و نه یله می‌کند * برگرداننده رنگ پوست است * بر آن نوزده (نگهبان گمارده شده) است» سوره مدثر، آیه ۲۷-۳۰.
  36. جامع البیان، ج۲۹، ص۱۹۹؛ مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۸۶.
  37. الهدایة الکبری، ص۵۶.
  38. سیرة ابن إسحاق، ص۱۶۶.
  39. ﴿طَعَامُ الْأَثِيمِ «خوراک گناهکار است» سوره دخان، آیه ۴۴.
  40. تاریخ بغداد، ج۶، ص۲۶۱؛ تهذیب الکمال، ج۱۲، ص۵۲۹.
  41. «و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از گناهکاران نهادیم» سوره فرقان، آیه ۳۱.
  42. تفسیر السمعانی، ج۴، ص۱۸.
  43. أسد الغابة، ج۱، ص۲۰۶.
  44. الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۳، ص۲۳۳.
  45. تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۸؛ تاریخ بغداد، ج۲۴، ص۲۲۱؛ التعریف بالأنساب، ص۱۷۲.
  46. الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۴، ص۱۳۰.
  47. سیرة ابن إسحاق، ص۱۶۱- ۱۶۶.
  48. السیرة النبویة، ابن‌هشام، ج۲، ص۴۸۰؛ الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۱، ص۲۲۷؛ مجمع البیان، ج۴، ص۸۲۶.
  49. تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۰۴.
  50. تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۳۳؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۶۹؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۱۲۰.
  51. کتاب الثقات، ج۱، ص۱۵۶؛ الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۲، ص۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.
  52. المحبَّر، ص۱۶۰؛ المنمق، ص۳۸۹؛ تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۴۵.
  53. شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۲۰۵.
  54. شرح السیر الکبیر، ج۲، ص۶۰۰؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۳۳، ص۵۵، أسد الغابة، ج۴، ص۳۷۹.
  55. جامع البیان، ج۷، ص۲۴۰.
  56. تاریخ مدینة دمشق، ج۴۱، ص۱۴.
  57. کتاب الضعفاء الکبیر، ج۲، ص۱۵؛ الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۳۳.
  58. تاریخ بغداد، ج۸ ص۲۵۹.
  59. شرح السیر الکبیر، ج۱، ص۱۱۱؛ ج۲، ص۶۰۰.
  60. الکافی، ج۸، ص۲۵۷؛ إثبات الوصیة، ص۱۹۹؛ المناقب، ابن‌شهرآشوب، ج۳، ص۴۵۱؛ بحار الأنوار، ج۴۹، ص۵۹، ۱۱۵؛ مسند الإمام الرضا(ع)، ج۱، ص۱۶۶.
  61. جمهرة أنساب العرب، ص۱۴۵.
  62. تاریخ مدینة دمشق، ج۴۲، ص۵۵.
  63. العقد الفرید، ج۲، ص۳۸۶؛ الاستیعاب، ج۳، ص۱۰۸؛ تهذیب الکمال، ج۲۰، ص۲۴۷.
  64. الطبقات الکبری، ابن‌سعد، ج۷، ص۴۰۴.
  65. مشاهیر علماء الأمصار، ص۵۹.
  66. فتوح الشام، ج۱، ص۱۵۷؛ تهذیب الکمال، ج۵، ص۳۰۱؛ أسد الغابة، ج۴، ص۵.
  67. واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوجهل»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص۴۷۴-۴۸۱.
  68. مهج الدعوات، ص۲۵۸؛ مصباح الکفعمی، ص۵۵۴.
  69. عیون أخبار الرضا(ع)، ج۲، ص۱۰۲.
  70. سیرة ابن إسحاق، ص۲۱۰.
  71. منابع: إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب بال، علی بن حسین معروف به مسعودی (۳۴۶ق.)، قم، مؤسسه انصاریان، سوم، ۱۴۲۶ق؛ أخبار مکة و ما جاء فیها من الآثار، محمد بن عبدالله ازرقی (قرن ۳ق)، تحقیق: رشدی صالح ملحس قم، منشورات الرضی، اول، ۱۴۱۱ق؛ أسباب النزول، علی بن احمد واحدی (۴۶۸ق)، قاهره، مؤسسة الحلبی، ۱۳۸۸ق؛ الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، یوسف بن عبدالله معروف به ابن عبدالبر (۴۶۳ق)، تحقیق: علی محمد بجاوی، بیروت، دار الجیل، اول، ۱۴۱۲ق؛ أسد الغابة فی معرفة الصحابة، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق؛ الاشتقاق، محمد بن حسن از دی (۳۲۱ق)، تحقیق: عبد السلام محمد هارون، بیروت، دار الجیل، اول، ۱۴۱۱ق؛ أنساب الأشراف، أحمد بن یحیی معروف به بلاذری (۲۷۹ق)، تحقیق: محمد حمیدالله، قاهره، دار المعارف، اول، ۱۹۵۹م؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علی، محمدباقر بن محمد تقی معروف به علامه مجلسی (۱۱۱۰ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق؛ تاریخ ابن معین، یحیی بن معین قطفانی (۲۳۳ق)، به روایت: عباس بن محمد دوری، تحقیق: عبدالله أحمد حسن، بیروت، دار القلم، بی‌تاب تاریخ الإسلام السیاسی و الدینی و الثقافی و الاجتماعی، حسن ابراهیم حسن (معاصر)، بیروت - قاهره، دار الجیل مکتبة النهضة المصریة، سیزدهم، ۱۴۱۱ق؛ تاریخ الطبری تاریخ الأمم و الملوک)، محماد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، دوم، ۱۳۸۷ق؛ تاریخ الیعقوبی، احمد بن اسحاق معروف به یعقوبی (۲۹۲ق)، بیروت، دار صادر، بی‌تا: تاریخ بغداد أو مدینة السلام، احمد بن علی معروف به خطیب بغدادی (۴۶۳ق)، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۷ق؛ تاریخ خلیفة بن خیاط، خلیفة بن خیاط شباب عصفری (۲۴۰ق)، تحقیق: سهیل زگار، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۴ق؛ تاریخ عرب، فیلیپ خلیل حتی (۱۸۸۶م)، ترجمه: ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات آگاه، دوم، ۱۳۶۶ش؛ تاریخ مدینة دمشق، علی بن حسن معروف به ابن عساکر (۵۷۱ق)، تحقیق: علی شیری، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۵ق؛ التعریف و الأعلام، عبد الرحمن بن عبدالله سهیلی (۵۸۱ق)، به کوشش: محمد علی نقراط، طرابلس، کلیة الدعوة الإسلامیة، اول، ۱۴۰۱ق، تفسیر السمعانی، منصور بن محمد سمعانی (۴۸۹ق)، تحقیق: یاسر ابراهیم - غنیم عباس، ریاض، دار الوطن، اول، ۱۴۱۸ق؛ تهذیب الکمال فی أسماء الرجال، یوسف بن عبدالرحمن حافظ مزی (۷۴۲ق)، تحقیق: بشار عواد معروف، بیروت، مؤسسة الرسالة، چهارم، ۱۴۱۳ق، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، محمد بن جریر طبری (۳۱۰ق)، تحقیق: صدقی جمیل عطار، بیروت، دار الفکر، اول، ۱۴۱۵ق؛ الجامع الأحکام القرآن، محمد بن احمد معروف به قرطبی (۶۷۱ق)، تحقیق: احمد عبدالعلیم بردونی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق، جمهرة أنساب العرب، علی بن احمد معروف به ابن حزم (۴۵۶ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۰۳ق؛ دائرة المعارف الإسلامیة، ترجمه: احمد شنتناوی و دیگران، بیروت، دار المعرفة، ۱۹۳۳م؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر: کاظم موسوی بجنوردی (معاصر)، انتشارات دائرة المعارف بزرگ اسلامی تهران، اول، ۱۳۶۷ش؛ سیرة ابن إسحاق (کتاب المبتدأ و المبعث و المغازی)، محمد بن اسحاق مطلبی (۱۵۱ق)، تحقیق: سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۳۹۸ق، السیرة النبویة، عبدالملک بن هشام حمیری (۲۱۸ق)، تحقیق: محمد محیی الدین عبد الحمید، قاهره، انتشارات المدنی، ۱۳۸۳ق؛ شرح السیر الکبیر، محمد بن حسن شیبانی (۴۸۳ق)، تحقیق: صلاح الدین منجد، مطبعة مصر، ۱۹۶۰م؛ شرح نهج البلاغة، عبد الحمید بن هبة الله معروف به ابن ابی الحدید (۶۵۶ق)، تحقیق: محمد ابو الفضل ابراهیم، بیروت، دار إحیاء الکتب العربیة، دوم، ۱۳۸۷ق، الطبقات الکبری، محمد بن سعد هاشمی معروف به ابن سعد (۲۳۰ق)، تحقیق: محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، اول، ۱۴۱۰ق؛ العقد الفرید، احمد بن محمد اندلسی معروف به ابن عبد ربه (۳۲۸ق)، تصحیح: مفید محمد قمیحة، بیروت، دار الکتب العلمیة، ۱۴۰۴ق؛ عمدة القاری شرح صحیح البخاری)، محمود بن احمد عینی (۸۵۵ق)، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، بی‌تا، عیون أخبار الرضا، محمد بن علی معروف به شیخ صدوق (۳۸۱ق)، تحقیق: سیدمهدی لاجوردی، تهران، نشر جهان، اول، ۱۳۷۸ق؛ فتوح الشام، محمد بن عمر واقدی (۲۰۷ق)، بیروت، دار الجیل، بی‌تا، الکافی، محمد بن یعقوب معروف به کلینی (۳۲۹ق)، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چهارم، ۱۴۰۷ق؛ الکامل فی التاریخ، علی بن محمد شیبانی معروف به ابن اثیر جزری (۶۳۰ق)، بیروت، دار صادر، ۱۳۸۵ق؛ کتاب الثقات، محمد بن حبان تمیمی (۳۵۴ق)، حیدر آباد، دائرة المعارف العثمانیة، اول، ۱۳۹۳ق؛ کتاب الضعفاء الکبیر، محمد بن عمرو عقیلی (۳۲۲ق)، تحقیق: عبدالمعطی امین قلعجی، بیروت، دار الکتب العلمیة، دوم، ۱۴۱۸ق؛ کتاب العثمانیة، عمرو بن بحر معروف به جاحظ (۲۵۵ق)، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، مصر، دار الکتاب العربی، ۱۳۷۴ق، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، فضل بن حسن معروف به طبرسی (۵۴۸ق)، تحقیق: جمعی از محققان، بیروت، مؤسسة الأعلمی، اول، ۱۴۱۵ق، المحبر، محمد بن حبیب بغدادی (۲۴۵ق)، تحقیق: ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، دار الآفاق الجدیدة، بی‌تا، مسند الإمام الرضا، عزیز الله بن محمد عطاردی قوچانی (معاصر)، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا، اول، ۱۴۰۶ق؛ مشاهیر علماء الأمصار و أعلام فقهاء الأقطار، محمد بن حبان تمیمی (۳۵۴ق)، تحقیق: مرزوق علی ابراهیم، المنصوره، دار الوفاء، اول، ۱۴۱۱ق؛ مصباح الکفعمی، ابراهیم بن علی عاملی معروف به کفعمی (۹۰۵ق)، بیروت، مؤسسة الأعلمی، سوم، ۱۴۰۳ق، المغازی، محمد بن عمر واقدی (۲۰۷ق)، تحقیق: مارسدن جونس، بیروت، مؤسسة الأعلمی، سوم، ۱۴۰۹ق؛ مناقب آل أبی طالب، محمد بن علی مازندرانی معروف به ابن‌شهرآشوب (۵۸۸ق)، تحقیق: جمعی از اساتید نجف، نجف، المطبعة الحیدریة، ۱۳۷۶ق؛ المنمق فی أخبار قریش، محمد بن حبیب بغدادی (۲۴۵ق)، تصحیح: خورشید احمد فاروق، بینا، بی‌تا؛ مهج الدعوات و منهج العبادات، علی بن موسی معروف به سید بن طاووس (۶۶۴ق)، تهران، کتابخانه سنایی، بی‌تا؛ الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی (۳۳۴ق)، بیروت، مؤسسة البلاغ، چهارم، ۱۴۱۱ق.
  72. واسعی، سید علی رضا، مقاله «ابوجهل»، دانشنامه امام رضا ج۱، ص۴۷۴-۴۸۱.