پرش به محتوا

امام حسن مجتبی در زمان معاویه: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = امام حسن مجتبی | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==رد خویشاوندی سببی امویان‌== معاویه خواست با برقراری خویشاوندی سببی با بنی هاشم، به عزت و سربلندی دست یابد. از این‌رو، به مروان حکم فرمانروایش...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۷: خط ۷:


==رد [[خویشاوندی]] سببی امویان‌==
==رد [[خویشاوندی]] سببی امویان‌==
معاویه خواست با برقراری خویشاوندی سببی با [[بنی هاشم]]، به [[عزت]] و [[سربلندی]] دست یابد. از این‌رو، به [[مروان حکم]] فرمانروایش بر [[مدینه]] نوشت که [[زینب]] دختر [[عبدالله بن جعفر]] را با هر مهریه‌ای که پدرش تعیین نماید و [[پرداختن بدهی]] وی به هر اندازه‌ای که باشد و ایجاد [[صلح]] و [[آشتی]] میان بنی هاشم و [[بنی امیه]]، برای یزید [[خواستگاری]] کند. [[مروان]] شخصی را در پی عبدالله فرستاد، وقتی عبدالله نزد مروان آمد، وی در مورد خواستگاری دخترش با او به [[گفت‌وگو]] پرداخت. عبدالله در پاسخ وی گفت: امور مربوط به [[زنان]] ما در دست [[حسن بن علی]]{{ع}} است، از او خواستگاری نما. مروان نزد [[امام]] شرفیاب و دختر عبدالله بن جعفر را از او خواستگاری کرد. حضرت فرمود: برای این کار هرکس را [[دوست]] داری جمع کن. مروان بیرون شتافت و بنی هاشم و بنی امیه را به یک اندازه گرد آورد و در جمع آنان سخن گفت و موضوعی را که معاویه مطرح کرده بود برای حضرت تبیین کرد.
معاویه خواست با برقراری خویشاوندی سببی با [[بنی هاشم]]، به [[عزت]] و سربلندی دست یابد. از این‌رو، به [[مروان حکم]] فرمانروایش بر [[مدینه]] نوشت که [[زینب]] دختر [[عبدالله بن جعفر]] را با هر مهریه‌ای که پدرش تعیین نماید و پرداختن بدهی وی به هر اندازه‌ای که باشد و ایجاد [[صلح]] و [[آشتی]] میان بنی هاشم و [[بنی امیه]]، برای یزید خواستگاری کند. [[مروان]] شخصی را در پی عبدالله فرستاد، وقتی عبدالله نزد مروان آمد، وی در مورد خواستگاری دخترش با او به گفت‌وگو پرداخت. عبدالله در پاسخ وی گفت: امور مربوط به [[زنان]] ما در دست [[حسن بن علی]]{{ع}} است، از او خواستگاری نما. مروان نزد [[امام]] شرفیاب و دختر عبدالله بن جعفر را از او خواستگاری کرد. حضرت فرمود: برای این کار هرکس را [[دوست]] داری جمع کن. مروان بیرون شتافت و بنی هاشم و بنی امیه را به یک اندازه گرد آورد و در جمع آنان سخن گفت و موضوعی را که معاویه مطرح کرده بود برای حضرت تبیین کرد.


امام{{ع}} بعد از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] بدو چنین پاسخ داد:
امام{{ع}} بعد از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] بدو چنین پاسخ داد: آن‌چه را در مورد تعیین مهریه دختر عبدالله توسط پدرش عنوان کردی، (این را بدان) که ما از [[سنت رسول اکرم]]{{صل}} در مورد [[مهریه]] [[خانواده]] و دخترانش‌<ref>سنت رسول اکرم{{صل}} در مورد مهریه همسران و دخترانش چهارصد درهم بوده است.</ref> رو گردان نیستیم. در مورد پرداخت بدهی پدرش، سخن گفتی بگو ببینم از کی تاکنون زنان ما بدهی پدرانشان را پرداخته‌اند و نسبت به صلح و آشتی میان دو گروه، (باید بدانی که) ما به خاطر [[خدا]] و در راه رضای او با شما [[دشمنی]] داریم و برای [[دنیا]] هیچ‌گاه با شما از در صلح و آشتی در نخواهیم آمد.. .
آن‌چه را در مورد تعیین مهریه دختر عبدالله توسط پدرش عنوان کردی، (این را بدان) که ما از [[سنت رسول اکرم]]{{صل}} در مورد [[مهریه]] [[خانواده]] و دخترانش‌<ref>سنت رسول اکرم{{صل}} در مورد مهریه همسران و دخترانش چهارصد درهم بوده است.</ref> رو گردان نیستیم. در مورد پرداخت بدهی پدرش، سخن گفتی بگو ببینم از کی تاکنون زنان ما بدهی پدرانشان را پرداخته‌اند و نسبت به صلح و آشتی میان دو گروه، (باید بدانی که) ما به خاطر [[خدا]] و در راه رضای او با شما [[دشمنی]] داریم و برای [[دنیا]] هیچ‌گاه با شما از در صلح و آشتی در نخواهیم آمد...
 
امام{{ع}} در پایان سخنانش فرمود: نظر ما بر این قرار گرفت که زینب را به [[ازدواج]] پسر عمویش قاسم فرزند [[محمد بن جعفر]] درآوریم و من او را به [[عقد]] وی درآورده و مزرعه‌ای را که در [[مدینه]] دارم و معاویه حاضر شد در قبال آن ده هزار دینار بپردازد، مهریه وی قرار دادم.
امام{{ع}} در پایان سخنانش فرمود: نظر ما بر این قرار گرفت که زینب را به [[ازدواج]] پسر عمویش قاسم فرزند [[محمد بن جعفر]] درآوریم و من او را به [[عقد]] وی درآورده و مزرعه‌ای را که در [[مدینه]] دارم و معاویه حاضر شد در قبال آن ده هزار دینار بپردازد، مهریه وی قرار دادم. [[مروان]] طی نامه‌ای به معاویه وی را از جریان بااطلاع ساخت، وقتی نامه به معاویه رسید گفت: «ما از آنان خواستگاری کردیم، دست رد بر سینه ما نهادند ولی آنها اگر از ما خواستگاری کرده بودند، آنها را پذیرا می‌شدیم<ref>مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۲۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت ج۴]]، ص ۲۳۰.</ref>
[[مروان]] طی نامه‌ای به معاویه وی را از جریان بااطلاع ساخت، وقتی [[نامه]] به معاویه رسید گفت: «ما از آنان [[خواستگاری]] کردیم، دست رد بر سینه ما نهادند ولی آنها اگر از ما خواستگاری کرده بودند، آنها را پذیرا می‌شدیم<ref>مقتل خوارزمی، ج۱، ص۱۲۴.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۴ (کتاب)|پیشوایان هدایت]]، ج۴، ص ۲۳۰.</ref>


==موضع [[امام]] در قبال معاویه و طرفدارانش‌==
==موضع [[امام]] در قبال معاویه و طرفدارانش‌==
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش