پرش به محتوا

بنی سعد بن کعب: تفاوت میان نسخه‌ها

(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = ازد | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==نسب این قوم== این طایفه قحطانی<ref>قلقشندی، نهایة الارب فی معرفة انساب العرب، ص۲۸۷؛ عمر رضا کحّاله، معجم قبائل العرب، ج‌۲، ص۵۱۸. برخی منابع، آنان را در شمار ط...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۱: خط ۱۱:
==منازل و [[مساکن]] بنی سعد بن کعب==
==منازل و [[مساکن]] بنی سعد بن کعب==
به نظر می‌رسد این [[قوم]] نیز همچون دیگر [[مردمان]] [[قبیله]] مادری‌شان –خزاعه- پیش از [[اسلام]] عمدتاً در [[مکه]] و اطراف آن سکونت داشتند اما پس از اسلام و انجام [[فتوحات اسلامی]]، [[مردم]] این [[طایفه]]، علاوه بر این مناطق، در [[شهرها]] و سرزمین‌های تازه فتح شده از جمله [[مصر]] و [[عراق]]، به‌ویژه [[شهر]] بزرگ آن [[کوفه]] سکنی گزیدند<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸.</ref>. [[ایران]] و بخصوص منطقه [[خراسان]] و از جمله آن، شهر معروف «نسا» نیز از دیگر سرزمین‌هایی است که به عنوان یکی از مواطن بنی سعد بن کعب شناخته شده است<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸ و ۲۲۰.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
به نظر می‌رسد این [[قوم]] نیز همچون دیگر [[مردمان]] [[قبیله]] مادری‌شان –خزاعه- پیش از [[اسلام]] عمدتاً در [[مکه]] و اطراف آن سکونت داشتند اما پس از اسلام و انجام [[فتوحات اسلامی]]، [[مردم]] این [[طایفه]]، علاوه بر این مناطق، در [[شهرها]] و سرزمین‌های تازه فتح شده از جمله [[مصر]] و [[عراق]]، به‌ویژه [[شهر]] بزرگ آن [[کوفه]] سکنی گزیدند<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸.</ref>. [[ایران]] و بخصوص منطقه [[خراسان]] و از جمله آن، شهر معروف «نسا» نیز از دیگر سرزمین‌هایی است که به عنوان یکی از مواطن بنی سعد بن کعب شناخته شده است<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸ و ۲۲۰.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
==[[تاریخ]] [[جاهلی]] و [[اسلامی]] این طایفه==
از تاریخ جاهلی بنی سعد بن کعب جز اخباری از برخی ازدواج‌های جاهلی -که در واقع کارکردی مشابه پیمان‌های میان قبیلگی داشتند و ضامنی برای [[استحکام]] روابط فیما بین [[قبائل]]، محسوب می‌شدند- اطلاعی در دست نیست. ازدواج‌های متعددی که بین بنی سعدی‌ها و [[منسوبان]] [[قبیله قریش]] انجام گرفت، خود دلیلی بر گستردگی تعاملات و بده بستان‌های [[سیاسی]] آنان با این قبیله باشد. از جمله این پیوندها، [[ازدواج]] [[سلمی بنت سعد بن کعب بن عمرو]] -از جدّات [[امام حسن مجتبی]]{{ع}}<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۱۸؛ ابو الفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۵۸.</ref> و [[عبدالملک بن مروان]]<ref>ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۴.</ref>- است. پیمان‌های سببی [[حیه بنت هاشم بن عبدمناف]] با [[اجحم بن دندنة بن عمرو خزاعی]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۱؛ دار قطنی، المؤتلف و المختلف، ج۲، ص۶۲۸ و ۶۶۵؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۰۲. مصعب او را همسر هاشم بن اجحم بن دندنة بن عمرو خزاعی عنوان کرده است. (مصعب زبیری، نسب قریش، ص۱۷)</ref> و امیمه بنت تیم بن سعد بن کعب با عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مره قریشی<ref>زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج۲، ص۸۳۴.</ref> و نیز وصلت دعد بنت سعد بن کعب بن عمرو با عمرو بن معیص بن عامر بن لؤی قریشی<ref>زبیر بن بکار، جمهرة نسب قریش، ج۲، ص۹۶۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۱، ص۲۵.</ref>، از دیگر ازدواج‌های گزارش شده این [[قوم]] است.
از [[تاریخ]] [[اسلامی]] این قوم هم، جز آنچه که در ذیل [[تراجم]] برخی از افراد این [[طایفه]] آمده، خبری در دست نیست. بر این اساس، چنین به نظر می‌رسد که [[فرزندان]] سعد بن کعب هم همپای دیگر [[مردمان]] [[طایفه خزاعه]] از پس [[صلح حدیبیه]] ([[سال ششم هجرت]]) و نیز پس از [[فتح مکه]]، [[اسلام]] پذیرفته‌اند. اما، بی‌شک [[عمرو بن حمق خزاعی]] درخشان‌ترین چهره این قوم در تمام ادوار تاریخ اسلامی است که شرح حال زندگی‌اش، مهمترین منبع در تأمین اطلاعات ما در باره [[طایفه بنی سعد بن کعب]] است. [[عمرو بن حمق]]، پس از صلح حدیبیه اسلام پذیرفت<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۱۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۱۵. و به نقلی بعد حجة الوداع (ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۱۴؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۴، ص۵۱۵.)</ref> و سپس، به [[مدینه]] رفت و [[یار]] و همراه [[پیامبر]]{{صل}} گردید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۰۴؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱.</ref>. وی پس از [[رحلت پیغمبر]]{{صل}} به [[مصر]] رفت و تا [[سال ۳۵ هجری]] در آنجا اقامت کرد<ref>ر.ک: بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۴۸-۵۴۹؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۵۸.</ref>. در این سال، و همزمان با اوج یافتن [[انحرافات]] عثمان و دست‌نشاندگان او، [[صبر]] [[مردم مصر]] به سر آمد و آنان را جهت یافتن راهکاری، به سوی [[صحابه]] برجسته‌ای همچون عمرو بن‌حمق خزاعی، [[عمار بن یاسر]] و نیز [[محمد بن ابی‌بکر]] -که در [[نیکی]] و [[گره‌گشایی]]، سرآمد ایشان در مصر بودند- کشاند. مردم مصر به [[رهبری]] این بزرگان و نیز دیگر [[رجال]] بزرگ و [[دلسوز]] مصر، همگام و همزمان با [[مردم کوفه]] و [[بصره]]، [[شکایت]] پیش عثمان بردند. با رایزنی‌های انجام‌گرفته، آنها ضمن [[ابلاغ]] [[اعتراضات]] خود به عثمان، تعهداتی را جهت [[اصلاح امور]] [[مسلمین]] از او دریافت نمودند و سپس، به شهرهای خود بازگشتند. این عده، در میانه راه، به یکی از [[غلامان]] عثمان که سوار بر شتری از شتران عثمان عازم [[مصر]] بود، برخوردند که از [[بیراهه]] سوی مصر می‌رفت. [[نامه]] عثمان که [[فرمان]] [[کشتار]] و [[دستگیری]] [[رهبران]] معترض مصر از جمله [[عمرو بن حمق خزاعی]] را نزد [[فرماندار مصر]] می‌برد، به دست [[مردم]] افتاد<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۷۱. بر اساس برخی از نقل‌ها، دستور به قطع دست او داده شده بود. (ابن شبه نمیری، تاریخ مدینة المنوره، ج۸، ص۱۳۰۷)</ref>. شاکیان با دیدن آن فرمان، بی‌درنگ به [[مدینه]] بازگشتند و مردم را از [[نقض عهد]] [[خلیفه]] [[آگاه]] کردند. در این هنگام که وعده‌های فراوان و تهی عثمان، راه [[میانجیگری]] و [[اعتماد عمومی]] را بسته بود، تصمیم بر آن شد که تنی چند از بزرگان و [[خردمندان]] گروه به [[نمایندگی]] از مبارزان [[شهرها]]، نزد عثمان رفته، او را به [[کناره‌گیری]] از [[قدرت]] [[راضی]] سازند. عمرو بن حمق خزاعی و [[عمار بن یاسر]] سرشناس‌ترین شخصیت‌هایی بودند که به پیشنهاد مردم نزد عثمان رفتند<ref>مستوفی، تاریخ گزیده، ص۱۸۷.</ref>. اما [[نصایح]] آنان در عثمان که سخت دربند نزدیکانش بود. سودمند واقع نشد و سرانجام با [[خستگی]] و [[ناامیدی]] بازگشتند و مردم را از نتیجه کار آگاه کردند. این امر و سپس کشته شدن یکی از [[مصریان]] به دست [[نگهبانان]] عثمان، موجب شد تا معترضان که از [[ستم]] [[فرمانروایان]] و [[بی‌اعتنایی]] آنان به [[قرآن]] ناراحت، و از طولانی شدن [[سفر]] و دوری از [[خانواده]] مستأصل شده بودند، به [[خانه]] عثمان [[یورش]] برند و در حالی که عمرو بن حمق خزاعی -یکی از چهار [[صحابه]] معروف معترض- پیشاپیش انقلابیان بود، برعثمان وارد شده<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۰۱؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۴۸۰-۴۸۱.</ref>، او را در عصر [[روز]] هیجدهم دیحجه [[سال ۳۵ هجری]] به [[هلاکت]] برسانند<ref>نویری، نهایة الارب فی فنون ادب، ج۵۶، ص۷۷.</ref>. با [[کشته شدن عثمان]]، [[مسلمانان]] با [[اشتیاق]] نزد علی{{ع}} رفته خواستار [[بیعت]] با ایشان شدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۴۲۷.</ref>. در این میان، [[عمرو بن حمق خزاعی]] از جمله بزرگان و نام‌آوران [[خزاعه]] و بنی سعد بن کعب بود که در [[مدینه]] با [[امام علی]]{{ع}} بیعت کرد<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۱۰۸-۱۰۹.</ref>.
با آغاز [[حکومت امام علی]]{{ع}}، عمرو از مصر به کوفه نقل مکان کرد<ref>ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۵، ص۴۹۴؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۱۴.</ref> و ضمن بیعت [[مجدد]] با حضرت، [[یار]] و [[یاور]] ایشان در امورات [[حکومتی]] گردید. بر این اساس، او در [[نبرد جمل]] ([[سال ۳۶ هجری]]) شرکت کرد. در این [[جنگ]] و در پی بی‌فایده ماندن [[نصایح]] [[حکیمانه]] علی{{ع}} در [[دل]] [[رهبران]] [[جمل]] و [[قطعی]] شدن جنگ، [[امام]]{{ع}} خطبه‌ای شورانگیز ایراد و سپس به [[آراستن]] [[سپاه]] خود پرداخت و [[فرماندهان]] بخش‌های مختلف [[لشکر]] را معین فرمود. از جمله این فرماندهان، [[عمرو بن حمق]] بود که حضرت او را بر سواران کمین [[فرماندهی]] داد<ref>ابو حنیفه دینوری، اخبار الطوال، ص۱۴۵.</ref>. پس از [[رویارویی]] دو سپاه در مقابل هم، و آغاز نبردهای تن به تن، عمرو بن حمق خزاعی در اولین [[نبرد تن به تن]]، به میدان جنگجویی از [[بصره]] به نام «[[اسوب بن بختری‌]]» -که از [[سپاه امیرمؤمنان]]{{ع}} هماورد‌طلبیده بود- رفت و او را با ضربتی بر خاک هلاکت افکند. آنگاه جلو سپاه [[دشمن]] ایستاد و مبارز‌طلبید. و چون کسی به جنگش نرفت، اسبش را برانگیخت و در مقابل سپاه به تاخت‌وتاز پرداخت و به ذکر [[فضایل علی]]{{ع}} پرداخت<ref>ابو حنیفه دینوری، اخبار الطوال، ص۱۵۰؛ ابن شهر آشوب، المناقب، ج۳، ص۱۸۱.</ref>. از آنجا که عمرو از [[پارسایان]] نامی [[اسلام]] بود، از این‌رو، جمع زیادی از زاهدان کوفه پیرامونش گرد آمدند و او با [[یاری]] این [[عابدان]]، بر صف [[دشمن]] [[حمله]] برد. او به پیشروی‌اش همچنان ادامه داد تا اینکه شمشیرش [[شکست]]. پس، نزد برادرش [[ریاح بن حمق]] -که او هم از مشارکت‌کنندگان در [[جنگ جمل]] بود- رفت و با او به [[گفتگو]] پرداخت. نقل است که چون علی{{ع}} [[بی‌باکی]] دشمن را دید. خطاب به یارانش فرمود: «اینان سخت [[خشمگین]] هستند و از هیچ کرداری [[پرهیز]] ندارند. پس شما نیز با [[دلیری]] بجنگید تا آنان را با یاری [[خداوند]] در هم شکنید». در آن هنگام، [[مالک اشتر]] [[نخعی]]، [[عمار بن یاسر]] و [[عمرو بن حمق خزاعی]] که پیشاپیش [[سپاه امام]]{{ع}} قرار داشتند. بر دشمن [[هجوم]] بردند و همچنان جنگیدند تا این که سرانجام، [[جنگ]] با [[دلاوری]] آنان و دیگر قوای [[لشکر اسلام]]، با [[پیروزی]] سپاه امام{{ع}} خاتمه یافت.
[[نبرد صفین]] نیز عرصه‌ای دیگر از حماسه‌آفرینی‌های عمرو بن حمق خزاعی بود. پس از رایزنی‌ها و نامه‌نگاری‌های بی‌ثمر بین [[امام علی]]{{ع}} و معاویه، [[رأی]] امیرالمؤمنین‌{{ع}} بر آن قرار گرفت که جهت دفع [[فتنه]] معاویه، بی‌درنگ به سوی [[شام]] [[حرکت]] نمایند. اما بزرگان و اعیان [[عراق]] جز پنج نفر -که عمرو بن حمق خزاعی یکی از آنها بود- با این حرکت مخالف بودند. عمرو و دیگر بزرگان همفکر عراق، در جلسه‌ای که [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در این باب تشکیل داده بود، به پا خاستند و [[امام]]{{ع}} را به جنگ با معاویه [[تشویق]] کردند و گفتند: «ای امیرالمؤمنین؛ این [[مردم]] از کشته شدن می‌ترسند، اگر درنگ کنی، معاویه قوت گیرد و کارها دشوارتر می‌شود. ما [[آرزو]] داریم یا بر دشمن [[پیروز]] گردیم و یا در رکاب تو به [[شهادت]] برسیم»<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۵۱۰.</ref>. همچنین، زمانی که جنگ با [[شامیان]] برای همگان قطعیت پیدا کرد، پیش از حرکت [[سپاه]] سوی شام، بار دیگر در جلسه‌ای که حضرت جهت [[مشاوره]] با مردم تشکیل داده بود، سران سپاه و دانایانی چند از مردم به ایراد سخن پرداختند. در این جلسه، [[حجر بن عدی]] و [[عمرو بن حمق خزاعی]] بعد از سخنان [[عبدالله بن بدیل خزاعی]] درباره معاویه و [[ویژگی‌های اخلاقی]] او، در میان [[مردم]] برخاستند و با صدای بلند از [[اهل شام]] و مرام آنان [[بیزاری]] جستند و به [[لعن]] و [[نفرین]] معاویه پرداختند. امیرالمؤمنین‌{{ع}} [[عزم]] آنان را ستود، اما از گفتار توهین‌آمیز بازشان داشت<ref>ابوحنیفه دینوری، اخبار الطوال، ص‌۱۶۵؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۵۴۳.</ref>. در پس این سخن و در پی گفتگویی کوتاه که بین حضرت و [[عمرو بن حمق]] صورت گرفت، [[امام]]{{ع}}، این [[صحابی بزرگ پیامبر]]{{صل}} را سخت ستود و خطاب به او فرمود: «ای عمرو، کاش در [[لشکر]] من صد مرد مانند تو می‌بود»<ref>محدث قمی، سفینة‌البحار، ج۲، ص۳۶۰.</ref>.
با [[حرکت]] [[سپاه]] و رسیدن [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}} به نزدیک [[صفین]]، حضرت، بزرگان لشکر خود را فرا خواند و با آنان در باب چگونگی [[جنگ]] و چند و چون آن به [[مشورت]] پرداخت. در این مجلس، تنی چند از سران [[سپاه امام]]{{ع}} -از جمله عمرو بن حمق خزاعی- بر سر [[جان]] خویش با حضرت [[بیعت]] کردند. با آغاز جنگ و در نخستین [[روز]] آن، عمرو بن حمق -که از جانب [[امیرمؤمنان]]{{ع}} به [[فرماندهی]] [[قبیله خزاعه]] [[منصوب]] شده بود- [[خویشان]] خود را گرد آورد و همراه با آنان بر [[سپاه معاویه]] [[یورش]] برد و بسیاری از [[لشکر شام]] را به [[هلاکت]] رسانید<ref>ابو حنیفه دینوری، اخبار الطوال، ص۱۷۱.</ref>. در صحنه‌ای دیگر و در اوج [[جنگ صفین]]، زمانی که [[هاشم بن مرقال]] در نبردی سخت به [[شهادت]] رسید، عمرو بن حمق که از این واقعه بسیار متأثر شده بود، همراه با سوارانش، حمله‌ای را علیه [[سپاه شام]] [[تدارک]] دید. او در این [[حمله]]، [[دشمن]] را از پیکر هاشم کنار زد و ضمن به آغوش کشیدن پیکر بی‌جان وی، اشعاری بدین مضمون خواند: «[[خدا]] به ما جزای [[نیک]] دهد که در حمایتش این چنین پای می‌فشاریم و بهترین عزیزانمان را [[فدا]] می‌کنیم. چه خوش‌صورتانی دور هاشم گرد آمده‌اند و در فراق او [[دل]] می‌سوزانند». آنگاه بر [[سپاه معاویه]] [[حمله]] برد و چندان جنگید که توان از کف داد و یارانش تن زخمدارش را از میدان بیرون بردند<ref>ابو حنیفه دینوری، اخبار الطوال، ص۲۵۰ و ۱۹۷.</ref>. در نبردی دیگر، [[عمرو بن حمق خزاعی]] در کنار بزرگانی چون [[مالک اشتر]]، [[سعید بن قیس]] و [[عدی بن حاتم]] و دیگر بزرگان همراه با هزار تن از [[مردم]] [[حجاز]] و [[عراق]] به مقابله با هجمه [[لشکر شام]] که بر [[سپاه امام]]{{ع}} [[یورش]] آورده بود، پرداخت. این [[جنگ]] که تا [[غروب]] [[آفتاب]] ادامه یافت، شمار زیادی از افراد معاویه به دست عمرو و مردان سپاهش کشته شدند<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۰۶.</ref>. پس از [[شهادت]] [[عبدالله بن بدیل خزاعی]] -[[فرمانده]] [[جناح چپ]] [[امام]]- نیز، [[عمرو بن حمق]] ضمن خواندن اشعاری، به [[تنهایی]] بر [[دشمن]] حمله برد و تنی چند از [[جنگجویان]] معاویه را به [[هلاکت]] رساند و نزد امام{{ع}} بازگشت<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۲۱.</ref>.
عمرو بن حمق خزاعی را همچنین، از بزرگان سپاه امام{{ع}} و از [[شاهدان]] «[[پیمان]] حکمیت‌» گفته‌اند. آنگاه همراه با مالک اشتر نزدیک قرارگاه [[شام]] رفت و با صدای بلند به معاویه چنین گفت: «ای معاویه! چون خود را [[ناتوان]] یافتی به [[حیله]] دست یازیدی. [[آگاه]] باش، اگر به [[راه راست]] نیایی، ما همان جنگجویان دیروزیم و تا یکی از ما زنده باشد، در [[یاری]] [[حقیقت]] با تو [[پیکار]] خواهد کرد»<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۰۷.</ref>.<ref>برداشتی از مقاله «فدایی امامت» (عمرو بن حمق خزاعی) (۱ و۲)، غلامحسین صمیمی، فرهنگ کوثر، ۱۳۷۹ش، شماره ۳۹ و۴۱.</ref> عمرو بن حمق در [[نهروان]] نیز در شمار [[اصحاب]] و [[یاران امام علی]]{{ع}} قرار داشت<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۱۵.</ref>.
پس از [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}}، عمرو بن حمق در [[قیام حجر بن عدی]] -که در [[سال پنجاه هجری]] به وقوع پیوست- حضور یافت و از همراهان و [[یاران]] [[حجر]] در این [[قیام]] گردید<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۱۵.</ref>. عمرو، همچنان در [[یاری]] [[حجر]] [[مداومت]] داشت تا این که در [[هجوم]] [[سربازان]] [[زیاد بن ابیه]] بر [[یاران]] حجر، مردی از «بنی حمرء» گرزی بر سرش کوبید. عمرو بر اثر شدت این ضربه بر [[زمین]] افتاد و چون از سران [[قیام]] حجر به شمار می‌رفت، یاران، بی‌درنگ تن نیمه‌جانش را از میدان بیرون بردند و در [[خانه]] یکی از [[شیعیان]] پنهان کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۶، ص۱۴۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۵۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۲.</ref>. پس از چند ماه، جراحتش بهبود یافت و چون ماموران زیاد در پی او بودند، پس از بهبود جراحتش، همراه [[رفاعة بن شداد]] -که او نیز یکی از بزرگان [[شیعه]] به شمار می‌رفت- شبانه از [[کوفه]] گریخت. آنان در نزدیک [[شهر]] [[موصل]]، به غاری [[پناه]] بردند و خود را در آن مخفی کردند<ref>ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۲۵۷؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۲.</ref>. عمال [[حکومت]] که از جایگاه او خبر یافته بودند، جهت [[دستگیری]] او اقدام کردند. برخی از [[مورخان]] در توصیف چگونگی [[شهادت]] [[عمرو بن حمق]]، شهادت او را ناشی از مارگزیدگی دانستند و آورده‌اند که چون مأموران برای دستگیری‌اش رفتند، پیکر بی‌جان عمرو را در حالی که بر اثر گزش مار از [[دنیا]] رفته بود، یافتند. پس سر او را بریدند و نزد معاویه فرستادند<ref>ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۷۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۴۸۹. روشن است که سابقه «مارگزیدگی‌» برگرفته از نقشه‌ها و تبلیغات معاویه است؛ زیرا برای فرزند ابوسفیان که گستره قلمروی‌اش بر پایه تزویر اداره می‌گشت، ترفندهای این چنینی بس عادی بود.</ref>. اما نقل دیگر -که به واقع نزدیک‌تر و بسیاری از مورخان نیز بر آن تصریح کرده‌اند- حکایت از [[اسارت]] و شهادت او به دست [[حاکم موصل]] دارد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۰۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۵، ص۴۹۳-۴۹۴؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۵۸۹.</ref>. بر اساس این گزارشات، عمرو به دست مأموران [[اموی]] گرفتار آمد و او را نزد حاکم موصل بردند. [[عبدالرحمن بن عثمان ثقفی]]، -[[فرماندار موصل]]- خواهرزاده معاویه بود و چون از جانب پدر، [[نسب]] معروفی نداشت، در میان [[مردم]] خود را با نام مادر خود یعنی «ابن ام‌حکم» می‌خواند. وی، عمرو را [[شناخت]] و بی‌درنگ، پیکی به سوی [[شام]] گسیل داشت و معاویه را از [[دستگیری]] عمرو [[آگاه]] کرد. معاویه در پاسخ نوشت: «به من خبر رسیده است که او نُه بار زوبین در بدن عثمان فرو برده است. پس شما نیز او را با همان [[رفتار]] به [[قتل]] رسانید». ماموران، پیکر [[عمرو بن حمق]] را زیر ضربات زوبین گرفتند که منجر به [[شهادت]] او در نخستین یا دومین ضربه شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶ ص۱۰۱-۱۰۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۶۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۵، ص۴۹۳-۴۹۴.</ref>. پس از شهادت عمرو بن حمق، عبدالرحمن سر از بدنش جدا کرد و به [[کوفه]] نزد [[زیاد بن ابیه]] فرستاد. زیاد نیز سر او را بر نیزه کرد و به گونه‌ای آشکار روانه شام نمود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۱.</ref>. چون فرستاده زیاد بن ابیه سر [[عمرو بن حمق خزاعی]] را به دربار [[دمشق]] گسیل داشت، معاویه نیز برای [[ترساندن]] مردم دستور داد تا آن سر را بر نیزه زدند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۱۹.</ref> و در میان [[شهر]] و محله‌های اطراف گرداندند. سر عمرو بن حمق نخستین سری بود که در [[اسلام]] از شهری به شهر دیگر گردانده شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۲؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۲۵۸؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۲.</ref>.<ref>برداشتی از مقاله «فدایی امامت» (عمرو بن حمق خزاعی) (۱ و۲)، غلامحسین صمیمی، فرهنگ کوثر، ۱۳۷۹ش، شماره ۳۹ و۴۱.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۴۱۵

ویرایش