پرش به محتوا

بنی سعد بن کعب: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۲۶: خط ۲۶:


پس از [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}}، عمرو بن حمق در [[قیام حجر بن عدی]] -که در [[سال پنجاه هجری]] به وقوع پیوست- حضور یافت و از همراهان و [[یاران]] [[حجر]] در این [[قیام]] گردید<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۱۵.</ref>. عمرو، همچنان در [[یاری]] [[حجر]] [[مداومت]] داشت تا این که در [[هجوم]] [[سربازان]] [[زیاد بن ابیه]] بر [[یاران]] حجر، مردی از «بنی حمرء» گرزی بر سرش کوبید. عمرو بر اثر شدت این ضربه بر [[زمین]] افتاد و چون از سران [[قیام]] حجر به شمار می‌رفت، یاران، بی‌درنگ تن نیمه‌جانش را از میدان بیرون بردند و در [[خانه]] یکی از [[شیعیان]] پنهان کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۶، ص۱۴۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۵۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۲.</ref>. پس از چند ماه، جراحتش بهبود یافت و چون ماموران زیاد در پی او بودند، پس از بهبود جراحتش، همراه [[رفاعة بن شداد]] -که او نیز یکی از بزرگان [[شیعه]] به شمار می‌رفت- شبانه از [[کوفه]] گریخت. آنان در نزدیک [[شهر]] [[موصل]]، به غاری [[پناه]] بردند و خود را در آن مخفی کردند<ref>ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۲۵۷؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۲.</ref>. عمال [[حکومت]] که از جایگاه او خبر یافته بودند، جهت [[دستگیری]] او اقدام کردند. برخی از [[مورخان]] در توصیف چگونگی [[شهادت]] [[عمرو بن حمق]]، شهادت او را ناشی از مارگزیدگی دانستند و آورده‌اند که چون مأموران برای دستگیری‌اش رفتند، پیکر بی‌جان عمرو را در حالی که بر اثر گزش مار از [[دنیا]] رفته بود، یافتند. پس سر او را بریدند و نزد معاویه فرستادند<ref>ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۷۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۴۸۹. روشن است که سابقه «مارگزیدگی‌» برگرفته از نقشه‌ها و تبلیغات معاویه است؛ زیرا برای فرزند ابوسفیان که گستره قلمروی‌اش بر پایه تزویر اداره می‌گشت، ترفندهای این چنینی بس عادی بود.</ref>. اما نقل دیگر -که به واقع نزدیک‌تر و بسیاری از مورخان نیز بر آن تصریح کرده‌اند- حکایت از [[اسارت]] و شهادت او به دست [[حاکم موصل]] دارد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۰۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۵، ص۴۹۳-۴۹۴؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۵۸۹.</ref>. بر اساس این گزارشات، عمرو به دست مأموران [[اموی]] گرفتار آمد و او را نزد حاکم موصل بردند. [[عبدالرحمن بن عثمان ثقفی]]، -[[فرماندار موصل]]- خواهرزاده معاویه بود و چون از جانب پدر، [[نسب]] معروفی نداشت، در میان [[مردم]] خود را با نام مادر خود یعنی «ابن ام‌حکم» می‌خواند. وی، عمرو را [[شناخت]] و بی‌درنگ، پیکی به سوی [[شام]] گسیل داشت و معاویه را از [[دستگیری]] عمرو [[آگاه]] کرد. معاویه در پاسخ نوشت: «به من خبر رسیده است که او نُه بار زوبین در بدن عثمان فرو برده است. پس شما نیز او را با همان [[رفتار]] به [[قتل]] رسانید». ماموران، پیکر [[عمرو بن حمق]] را زیر ضربات زوبین گرفتند که منجر به [[شهادت]] او در نخستین یا دومین ضربه شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶ ص۱۰۱-۱۰۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۶۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۵، ص۴۹۳-۴۹۴.</ref>. پس از شهادت عمرو بن حمق، عبدالرحمن سر از بدنش جدا کرد و به [[کوفه]] نزد [[زیاد بن ابیه]] فرستاد. زیاد نیز سر او را بر نیزه کرد و به گونه‌ای آشکار روانه شام نمود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۱.</ref>. چون فرستاده زیاد بن ابیه سر [[عمرو بن حمق خزاعی]] را به دربار [[دمشق]] گسیل داشت، معاویه نیز برای [[ترساندن]] مردم دستور داد تا آن سر را بر نیزه زدند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۱۹.</ref> و در میان [[شهر]] و محله‌های اطراف گرداندند. سر عمرو بن حمق نخستین سری بود که در [[اسلام]] از شهری به شهر دیگر گردانده شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۲؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۲۵۸؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۲.</ref>.<ref>برداشتی از مقاله «فدایی امامت» (عمرو بن حمق خزاعی) (۱ و۲)، غلامحسین صمیمی، فرهنگ کوثر، ۱۳۷۹ش، شماره ۳۹ و۴۱.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
پس از [[شهادت امیرالمؤمنین]]{{ع}}، عمرو بن حمق در [[قیام حجر بن عدی]] -که در [[سال پنجاه هجری]] به وقوع پیوست- حضور یافت و از همراهان و [[یاران]] [[حجر]] در این [[قیام]] گردید<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۱۵.</ref>. عمرو، همچنان در [[یاری]] [[حجر]] [[مداومت]] داشت تا این که در [[هجوم]] [[سربازان]] [[زیاد بن ابیه]] بر [[یاران]] حجر، مردی از «بنی حمرء» گرزی بر سرش کوبید. عمرو بر اثر شدت این ضربه بر [[زمین]] افتاد و چون از سران [[قیام]] حجر به شمار می‌رفت، یاران، بی‌درنگ تن نیمه‌جانش را از میدان بیرون بردند و در [[خانه]] یکی از [[شیعیان]] پنهان کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۶، ص۱۴۲؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۴۵۹؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۲.</ref>. پس از چند ماه، جراحتش بهبود یافت و چون ماموران زیاد در پی او بودند، پس از بهبود جراحتش، همراه [[رفاعة بن شداد]] -که او نیز یکی از بزرگان [[شیعه]] به شمار می‌رفت- شبانه از [[کوفه]] گریخت. آنان در نزدیک [[شهر]] [[موصل]]، به غاری [[پناه]] بردند و خود را در آن مخفی کردند<ref>ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۲۵۷؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۲.</ref>. عمال [[حکومت]] که از جایگاه او خبر یافته بودند، جهت [[دستگیری]] او اقدام کردند. برخی از [[مورخان]] در توصیف چگونگی [[شهادت]] [[عمرو بن حمق]]، شهادت او را ناشی از مارگزیدگی دانستند و آورده‌اند که چون مأموران برای دستگیری‌اش رفتند، پیکر بی‌جان عمرو را در حالی که بر اثر گزش مار از [[دنیا]] رفته بود، یافتند. پس سر او را بریدند و نزد معاویه فرستادند<ref>ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۳، ص۲۷۵؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۴۸۹. روشن است که سابقه «مارگزیدگی‌» برگرفته از نقشه‌ها و تبلیغات معاویه است؛ زیرا برای فرزند ابوسفیان که گستره قلمروی‌اش بر پایه تزویر اداره می‌گشت، ترفندهای این چنینی بس عادی بود.</ref>. اما نقل دیگر -که به واقع نزدیک‌تر و بسیاری از مورخان نیز بر آن تصریح کرده‌اند- حکایت از [[اسارت]] و شهادت او به دست [[حاکم موصل]] دارد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۰۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۵، ص۴۹۳-۴۹۴؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۵۸۹.</ref>. بر اساس این گزارشات، عمرو به دست مأموران [[اموی]] گرفتار آمد و او را نزد حاکم موصل بردند. [[عبدالرحمن بن عثمان ثقفی]]، -[[فرماندار موصل]]- خواهرزاده معاویه بود و چون از جانب پدر، [[نسب]] معروفی نداشت، در میان [[مردم]] خود را با نام مادر خود یعنی «ابن ام‌حکم» می‌خواند. وی، عمرو را [[شناخت]] و بی‌درنگ، پیکی به سوی [[شام]] گسیل داشت و معاویه را از [[دستگیری]] عمرو [[آگاه]] کرد. معاویه در پاسخ نوشت: «به من خبر رسیده است که او نُه بار زوبین در بدن عثمان فرو برده است. پس شما نیز او را با همان [[رفتار]] به [[قتل]] رسانید». ماموران، پیکر [[عمرو بن حمق]] را زیر ضربات زوبین گرفتند که منجر به [[شهادت]] او در نخستین یا دومین ضربه شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶ ص۱۰۱-۱۰۲؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۶۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۶۵؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۴۵، ص۴۹۳-۴۹۴.</ref>. پس از شهادت عمرو بن حمق، عبدالرحمن سر از بدنش جدا کرد و به [[کوفه]] نزد [[زیاد بن ابیه]] فرستاد. زیاد نیز سر او را بر نیزه کرد و به گونه‌ای آشکار روانه شام نمود<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۱.</ref>. چون فرستاده زیاد بن ابیه سر [[عمرو بن حمق خزاعی]] را به دربار [[دمشق]] گسیل داشت، معاویه نیز برای [[ترساندن]] مردم دستور داد تا آن سر را بر نیزه زدند<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۲۱۹.</ref> و در میان [[شهر]] و محله‌های اطراف گرداندند. سر عمرو بن حمق نخستین سری بود که در [[اسلام]] از شهری به شهر دیگر گردانده شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۱۰۲؛ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۲۹۱؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۲۵۸؛ البدایه و النهایه، ج۸، ص۵۲.</ref>.<ref>برداشتی از مقاله «فدایی امامت» (عمرو بن حمق خزاعی) (۱ و۲)، غلامحسین صمیمی، فرهنگ کوثر، ۱۳۷۹ش، شماره ۳۹ و۴۱.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
==[[رجال]] و مشاهیر بنی سعد بن کعب==
از دیگر اعلام و رجال این [[طایفه]] می‌توان به نام [[تمیم بن أسید بن عبدالعزی]] از [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} و [[مأمور]] تجدید انصاب [[حرم]] پس از [[فتح مکه]] از سوی [[نبی اکرم]]{{صل}}<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۲۵۵؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۴۸۷.</ref>، [[حارث بن اسد بن عبدالعزی بن جعونه]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۷۷. ابن عبد ربه از او با نام حرث بن اسد یاد کرده است. (ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۳)</ref>، [[جبلة بن جنادة بن سوید]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۱؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۳۱۹؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۱، ص۵۶۵.</ref>، [[حلیمة بن جنادة بن سوید]]<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۱۰۱. از آنجا که غیر از ابن حجر، کسی از این نام به عنوان صحابی پیامبر{{صل}} یاد نکرده چنین به نظر می‌رسد که این نام در واقع تصحیف یکی دیگر از اصحاب پیامبر{{صل}} به نام جبلة بن جنادة بن سوید باشد.</ref> -جملگی از [[اصحاب]] و [[یاران پیامبر]]{{صل}}- [[مطرود بن کعب بن عرفطه]] از اصحاب<ref>ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۲، ص۱۱۹.</ref> و از شعرای [[عرب]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۱؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۱، ص۲۶۶؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۵۸۸.</ref> که در رثای هاشم، [[نوفل]]، [[عبد شمس]] و مطّلب [[فرزندان]] [[عبد مناف بن قصی]] اشعاری سرود<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۱. نیز ر.ک: ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۳.</ref>، اشاره کرد. نقل است که [[مطرود بن کعب خزاعی]] به خاطر جنایتی که از او سر زده بود به [[عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف]] [[پناه]] برد و [[عبدالمطلب]] ضمن [[پناه دادن]] به او، با [[جوانمردی]] و مروّت با او برخورد کرد. بدین جهت، وی اشعار بسیاری در [[مدح]] او و خاندانش سرود<ref>مرزبانی، معجم الشعراء، ص۳۳۳؛ سید مرتضی، الامالی، ج۲، ص۲۶۸؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۵۸۸.</ref>. [[حصین بن نضلة بن زید بن ابی حراد بن کاهن]] -مهتر [[اهل تهامه]] که پیش از [[اسلام]] از [[دنیا]] رفت-<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۲؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۳؛ عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۵۹۰.</ref>، نیز، از دیگر [[رجال]] مشهور این [[قوم]] به شمار رفته است. از رجال متأخرتری هم که ریشه در این قوم داشتند می‌توان از اجحم بن عبدالله<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸.</ref>، [[شمر بن عبید بن أجحم بن اسد بن أجحم بن دندنه]] -هر دو از رجال و داعیان [[دعوت عباسی]]-<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۱.</ref>، و نیز ابو مالک اسید (اسد) بن عبداللّه بن اجحم بن اسد بن اجحم بن دندنه -از رجال دعوت عباسی در [[شهر]] «نسا»<ref>مجهول، اخبار الدولة العباسیه و فیه اخبار العباس و ولده، ص۲۱۸ و ۲۲۰.</ref> و از [[فرماندهان]] و [[استانداران خراسان]]- نام برد<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۵۱؛ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۳۳. نیز ر.ک: عوتبی صحاری، الانساب، ج۲، ص۵۸۹.</ref>. [[ابومالک]] از فرماندهان [[شجاع]] و از صاحب‌نظرانی بود که در [[نساء]] -از شهرهای [[خراسان]]- اقامت داشت. وی پیش از آشکار شدن دعوت عباسی، مصاحب ابومسلم بود و کمک کار او در [[اندیشه]] و قوای [[بدنی]]<ref>زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۳۳.</ref>. ابومالک، نخستین بار در نسا، رخت سیاه [[عباسی]] به تن کرد<ref>زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۳۳.</ref>. او در جریان دعوت عباسی با [[ابومسلم خراسانی]] همراه شد و ابومسلم او را بر مقدمه سپاهش در فتح [[مرو]] گماشت<ref>زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۳۳. نیز ر.ک: محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۷، ص۳۶۳.</ref>. پس از فتح این شهر، او به [[ولایت خراسان]] رسید و تا هنگام مرگش عهده‌دار [[حکومت]] آن سامان بود<ref>زرکلی، الاعلام، ج۱، ص۳۳.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۴۱۵

ویرایش