پرش به محتوا

بنی حرام بن حبشيه: تفاوت میان نسخه‌ها

 
خط ۱۸: خط ۱۸:
از تاریخ جاهلی این [[قوم]] [[اخبار]] زیادی در دست نیست؛ چندان که می‌توان گفت [[پرچمداری]] [[جندب بن وهب بن ضبیس بن ریاح بن حزام]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹.</ref> برای [[خزاعه]] در جنگ‌های جاهلی و نیز [[هم‌پیمانی]] برخی از ایشان با [[بنی منقذ بن عمرو]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۶.</ref> و احتمالاً [[بنی کنانه]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷.</ref>، تقریباً تنها آگاهی‌هایمان از این قوم است. از تاریخ اسلامی بنی حرام هم اخبار معدودی در دست است که غالب آنان، ذیل [[تراجم]] [[رجال]] شناخته‌شده این [[طایفه]] جمع آمده است. از جمله این اخبار معدود، حضور [[حبیش بن خالد الاشعر]] -[[برادر]] [[ام معبد]]<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۴۰۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۳۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۲۴.</ref>- در [[غزوه]] [[فتح مکه]] ([[سال هشتم هجری]]) و [[شهادت]] او در این [[جنگ]] است. بر اساس گزارشات موجود، وی که پیش از فتح مکه [[مسلمان]] شده بود، در فتح مکه شرکت جست. حبیش بن خالد الاشعر و [[کرز بن جابر]] از نیروهای تحت امر [[زبیر بن عوام]]<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۶.</ref> و به [[نقلی]] [[خالد بن ولید]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۶.</ref> بودند که از [[یاران]] خود جا ماندند و به [[اشتباه]] از طریقی دیگر رهسپار [[مکه]] شدند. آنان در میانه راه به گروهی از سواران [[دشمن]] برخوردند و در [[نبرد]] با آنها به شهادت رسیدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۶؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۶-۵۸.</ref>. بی‌گمان [[سلیمان بن صرد خزاعی]] معروف‌ترین و بزرگ‌ترین [[رجل بنی حرام بن حبشیه]] در طول همه اعصار و قرون [[اسلامی]] است. سلیمان از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}}<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۴.</ref> و مردی [[خیّر]]، بافضیلت، [[عابد]] و [[متدین]] بود و در میان [[قوم]] خود منزلتی رفیع داشت<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۲۹۷. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.</ref>. از وی و حضور او در جریانات و وقایع [[تاریخی]] [[صدر اسلام]] تا پیش از [[خلافت علی]]{{ع}} -جز [[نامه]] اعتراض‌آمیز او و جمعی از [[بزرگان کوفه]] به عثمان و [[گلایه]] از [[ظلم]] و جورهای [[سعید بن عاص]] [[فرماندار]] عثمان در [[کوفه]]-<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۹۰.</ref> اطلاعی در دست نیست. سلیمان، پس از [[کشته شدن عثمان]]، با [[امام علی]]{{ع}} [[بیعت]] کرد<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۵۲.</ref> و همراه با ایشان، در جنگ‌های آن حضرت شرکت کرد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۹۷.</ref>. برخی از منابع، [[سلیمان بن صرد]] را از شرکت‌کنندگان [[جنگ جمل]] و [[صفین]] معرفی کرده<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۱.</ref>، بعضی دیگر هم، تنها از حضور او در [[جنگ صفین]] خبر داده‌اند<ref>بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۲۷۱ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.</ref>. بر اساس نقل این منابع، سلیمان با آن‌که از [[شیعیان]] و هواداران [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود، [[توفیق]] شرکت در جنگ جمل را پیدا نکرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۴۴.</ref> و چونان جمعی دیگر، به سبب عدم [[تشخیص حق]] از [[باطل]]، دچار تردید شد و موضع [[بی‌طرفی]] اتخاذ کرد. از این‌رو، پس از پایان [[جنگ]] و بازگشت امام علی{{ع}} از [[بصره]]، به دلیل دوری‌گزیدن از [[جنگ]]، مورد [[توبیخ]] و [[سرزنش]] حضرت قرار گرفت<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۶-۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۱۰۵. بلاذری درباره این واقعه چنین گزارش می‌کند: پس از جنگ جمل سلیمان بن صرد، با امام علی{{ع}} در منطقه نجران در نزدیکی کوفه ملاقات کرد. علی{{ع}} صورت خود را از او برگرداند تا آنکه داخل کوفه شد و از آنجا که سلیمان از حضور در جنگ جمل سرباز زده بود، حضرت او را سرزنش کرد و فرمود: تو دچار تردید شدی و گوش خواباندی و نیرنگ به کار بستی در حالی که تو از مورد اعتمادترین افراد نزد من بودی [منظور امام این است که از مثل تو چنین تخلفی بعید است]. سلیمان از امام{{ع}} معذرت خواست و عرض کرد: دوستی مرا نگهدار و در آینده، خیرخواهی من خالص‌تر خواهد بود. (بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲)</ref>. سلیمان در [[جنگ صفین]] حضور یافت و در این [[پیکار]]، [[فرماندهی]] [[پیاده‌نظام]] جناح راست [[لشکر علی]]{{ع}} را بر عهده گرفت<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۲۰۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۷؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۱.</ref>. وی در این جنگ، رشادت‌های بسیار از خود نشان داد؛ چندان که در یکی از حملات در کنار بزرگانی چون [[مالک اشتر]] و [[سعید بن قیس]] و [[عدی بن حاتم]] و همراه با [[سپاه عراق]]، به [[قلب سپاه]] [[شام]] زد و تلفات سنگینی را بر آنها وارد کرد<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۰۶.</ref>. وی همچنین، در نبردی تن به تن، به [[نبرد]] [[حوشب]] ذوظلیم -از بزرگان [[لشکر]] معاویه و شام- که [[پرچم سپاه]] شام را در [[معرکه صفین]] به دست گرفته بود و ضمن [[حمله]] به [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}}، جمعی از آنان را کشته و مجروح ساخته بود، رفت و وی را به [[هلاکت]] رساند<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۴۰۰-۴۰۱؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۸۶؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۲۲.</ref>. پس از پایان [[نبرد]] [[صفّین]] و پذیرش [[حکمیت]] از سوی عراقیان، سلیمان، [[محضر امام]]{{ع}} شرفیاب شد و از خاتمه کار [[جنگ]] با [[عهدنامه]] حکمیت، ابراز [[ناخشنودی]] کرد<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۵۱۹؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۹۷.</ref>. علاوه بر حضور در میادین نظامی، از پاره‌ای [[روایات]] برمی‌آید که سلیمان از طرف [[امام]]{{ع}}، چندی هم، در ناحیه «[[جبل]]»، [[مسئول جمع‌آوری مالیات]] بوده است<ref>بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۱۶۶.</ref>.
از تاریخ جاهلی این [[قوم]] [[اخبار]] زیادی در دست نیست؛ چندان که می‌توان گفت [[پرچمداری]] [[جندب بن وهب بن ضبیس بن ریاح بن حزام]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۴۴۹.</ref> برای [[خزاعه]] در جنگ‌های جاهلی و نیز [[هم‌پیمانی]] برخی از ایشان با [[بنی منقذ بن عمرو]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۴۰۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۶.</ref> و احتمالاً [[بنی کنانه]]<ref>ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج‌۲، ص۴۴۷.</ref>، تقریباً تنها آگاهی‌هایمان از این قوم است. از تاریخ اسلامی بنی حرام هم اخبار معدودی در دست است که غالب آنان، ذیل [[تراجم]] [[رجال]] شناخته‌شده این [[طایفه]] جمع آمده است. از جمله این اخبار معدود، حضور [[حبیش بن خالد الاشعر]] -[[برادر]] [[ام معبد]]<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۱، ص۴۰۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۳۳۰؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۱، ص۴۵۱؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۲، ص۲۴.</ref>- در [[غزوه]] [[فتح مکه]] ([[سال هشتم هجری]]) و [[شهادت]] او در این [[جنگ]] است. بر اساس گزارشات موجود، وی که پیش از فتح مکه [[مسلمان]] شده بود، در فتح مکه شرکت جست. حبیش بن خالد الاشعر و [[کرز بن جابر]] از نیروهای تحت امر [[زبیر بن عوام]]<ref>واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۶.</ref> و به [[نقلی]] [[خالد بن ولید]]<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۶؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۸؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۹۶.</ref> بودند که از [[یاران]] خود جا ماندند و به [[اشتباه]] از طریقی دیگر رهسپار [[مکه]] شدند. آنان در میانه راه به گروهی از سواران [[دشمن]] برخوردند و در [[نبرد]] با آنها به شهادت رسیدند<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۳، ص۵۶؛ واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۲۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۳، ص۵۶-۵۸.</ref>. بی‌گمان [[سلیمان بن صرد خزاعی]] معروف‌ترین و بزرگ‌ترین [[رجل بنی حرام بن حبشیه]] در طول همه اعصار و قرون [[اسلامی]] است. سلیمان از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}}<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۱۸۱؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۴.</ref> و مردی [[خیّر]]، بافضیلت، [[عابد]] و [[متدین]] بود و در میان [[قوم]] خود منزلتی رفیع داشت<ref>ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰؛ ابن اثیر، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، ج۲، ص۲۹۷. نیز ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.</ref>. از وی و حضور او در جریانات و وقایع [[تاریخی]] [[صدر اسلام]] تا پیش از [[خلافت علی]]{{ع}} -جز [[نامه]] اعتراض‌آمیز او و جمعی از [[بزرگان کوفه]] به عثمان و [[گلایه]] از [[ظلم]] و جورهای [[سعید بن عاص]] [[فرماندار]] عثمان در [[کوفه]]-<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۹۰.</ref> اطلاعی در دست نیست. سلیمان، پس از [[کشته شدن عثمان]]، با [[امام علی]]{{ع}} [[بیعت]] کرد<ref>شیخ مفید، الجمل، ص۵۲.</ref> و همراه با ایشان، در جنگ‌های آن حضرت شرکت کرد<ref>ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۹۷.</ref>. برخی از منابع، [[سلیمان بن صرد]] را از شرکت‌کنندگان [[جنگ جمل]] و [[صفین]] معرفی کرده<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابن حبیب بغدادی، المحبر، ص۲۹۱.</ref>، بعضی دیگر هم، تنها از حضور او در [[جنگ صفین]] خبر داده‌اند<ref>بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۲۷۱ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱، ص۲۱۵.</ref>. بر اساس نقل این منابع، سلیمان با آن‌که از [[شیعیان]] و هواداران [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} بود، [[توفیق]] شرکت در جنگ جمل را پیدا نکرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۴۴.</ref> و چونان جمعی دیگر، به سبب عدم [[تشخیص حق]] از [[باطل]]، دچار تردید شد و موضع [[بی‌طرفی]] اتخاذ کرد. از این‌رو، پس از پایان [[جنگ]] و بازگشت امام علی{{ع}} از [[بصره]]، به دلیل دوری‌گزیدن از [[جنگ]]، مورد [[توبیخ]] و [[سرزنش]] حضرت قرار گرفت<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۶-۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۱۰۵. بلاذری درباره این واقعه چنین گزارش می‌کند: پس از جنگ جمل سلیمان بن صرد، با امام علی{{ع}} در منطقه نجران در نزدیکی کوفه ملاقات کرد. علی{{ع}} صورت خود را از او برگرداند تا آنکه داخل کوفه شد و از آنجا که سلیمان از حضور در جنگ جمل سرباز زده بود، حضرت او را سرزنش کرد و فرمود: تو دچار تردید شدی و گوش خواباندی و نیرنگ به کار بستی در حالی که تو از مورد اعتمادترین افراد نزد من بودی [منظور امام این است که از مثل تو چنین تخلفی بعید است]. سلیمان از امام{{ع}} معذرت خواست و عرض کرد: دوستی مرا نگهدار و در آینده، خیرخواهی من خالص‌تر خواهد بود. (بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۲۷۱-۲۷۲)</ref>. سلیمان در [[جنگ صفین]] حضور یافت و در این [[پیکار]]، [[فرماندهی]] [[پیاده‌نظام]] جناح راست [[لشکر علی]]{{ع}} را بر عهده گرفت<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۲۰۵؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، ص۱۱۷؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۷۱.</ref>. وی در این جنگ، رشادت‌های بسیار از خود نشان داد؛ چندان که در یکی از حملات در کنار بزرگانی چون [[مالک اشتر]] و [[سعید بن قیس]] و [[عدی بن حاتم]] و همراه با [[سپاه عراق]]، به [[قلب سپاه]] [[شام]] زد و تلفات سنگینی را بر آنها وارد کرد<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۰۶.</ref>. وی همچنین، در نبردی تن به تن، به [[نبرد]] [[حوشب]] ذوظلیم -از بزرگان [[لشکر]] معاویه و شام- که [[پرچم سپاه]] شام را در [[معرکه صفین]] به دست گرفته بود و ضمن [[حمله]] به [[سپاه امیرالمؤمنین]]{{ع}}، جمعی از آنان را کشته و مجروح ساخته بود، رفت و وی را به [[هلاکت]] رساند<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۴۰۰-۴۰۱؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۸۶؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۳، ص۱۲۲.</ref>. پس از پایان [[نبرد]] [[صفّین]] و پذیرش [[حکمیت]] از سوی عراقیان، سلیمان، [[محضر امام]]{{ع}} شرفیاب شد و از خاتمه کار [[جنگ]] با [[عهدنامه]] حکمیت، ابراز [[ناخشنودی]] کرد<ref>نصر بن مزاحم مِنْقَری، وقعة صفّین، ص۵۱۹؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۱۹۷.</ref>. علاوه بر حضور در میادین نظامی، از پاره‌ای [[روایات]] برمی‌آید که سلیمان از طرف [[امام]]{{ع}}، چندی هم، در ناحیه «[[جبل]]»، [[مسئول جمع‌آوری مالیات]] بوده است<ref>بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۲، ص۱۶۶.</ref>.


[[سلیمان بن صرد]] [[پس از شهادت امام علی]]{{ع}}، با [[امام حسن]]{{ع}} [[بیعت]] کرد و همراه با ایشان در نبرد با معاویه شرکت کرد. در پی [[صلح امام حسن]]{{ع}}، وی که در [[زمان صلح]] در [[کوفه]] نبود، نزد امام حسن{{ع}} رفت و ضمن خطاب قرار دادن حضرت با عبارت «[[السلام]] علیک یا [[مذل المؤمنین]]»، [[اعتراض]] خود را از پذیرش [[صلح]] از سوی ایشان، [[اعلان]] نمود<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۵؛ قاضی نور الله تستری، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲۶، ص۵۳۱.</ref>. سلیمان در این دیدار، [[آمادگی]] خود و عراقیان را برای شکستن [[پیمان]] و از سرگیری جنگ با [[شامیان]] اعلام نمود، اما امام حسن{{ع}} با [[متانت]] به تشریح [[دلایل]] انجام این صلح برای او پرداخت<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۵-۱۸۶.</ref>. پس از آن، سلیمان نزد [[امام حسین]]{{ع}} رفت و در این باره با ایشان [[گفتگو]] کرد، ولی امام حسین{{ع}} نیز بر [[پایبندی به پیمان]] برادرش تأکید کرد و از سلیمان خواست مادام که معاویه زنده است، بر این پیمان [[وفادار]] بماند<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۷.</ref>.
[[سلیمان بن صرد]] [[پس از شهادت امام علی]]{{ع}}، با [[امام حسن]]{{ع}} [[بیعت]] کرد و همراه با ایشان در نبرد با معاویه شرکت کرد. در پی [[صلح امام حسن]]{{ع}}، وی که در [[زمان صلح]] در [[کوفه]] نبود، نزد امام حسن{{ع}} رفت و ضمن خطاب قرار دادن حضرت با عبارت {{عربی|السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مُذِلَّ المؤمنين}}، [[اعتراض]] خود را از پذیرش [[صلح]] از سوی ایشان، [[اعلان]] نمود<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۵؛ قاضی نور الله تستری، إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲۶، ص۵۳۱.</ref>. سلیمان در این دیدار، [[آمادگی]] خود و عراقیان را برای شکستن [[پیمان]] و از سرگیری جنگ با [[شامیان]] اعلام نمود، اما امام حسن{{ع}} با [[متانت]] به تشریح [[دلایل]] انجام این صلح برای او پرداخت<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۵-۱۸۶.</ref>. پس از آن، سلیمان نزد [[امام حسین]]{{ع}} رفت و در این باره با ایشان [[گفتگو]] کرد، ولی امام حسین{{ع}} نیز بر [[پایبندی به پیمان]] برادرش تأکید کرد و از سلیمان خواست مادام که معاویه زنده است، بر این پیمان [[وفادار]] بماند<ref>ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج۱ ص۱۸۷.</ref>.


حوادث پیرامون [[واقعه عاشورا]] و حوادث بعد از آن نیز، از دیگر مواقفی است که از [[سلیمان بن صرد خزاعی]] بسیار سخن به میان رفته است. در پی [[مرگ معاویه]]، و اطلاع [[مردم کوفه]] از سرتافتن امام حسین{{ع}} از [[بیعت با یزید]]، [[شیعیان]] این [[شهر]] به [[ریاست]] بزرگانی چون [[حبیب بن مظاهر]]، [[رفاعة بن شداد]] و سلیمان بن صرد به [[جنبش]] در آمدند و با [[اجتماع]] در [[منزل]] «[[سلیمان بن صرد خزاعی]]»، تصمیم گرفتند که نامه‌هایی به سوی [[امام]]{{ع}} ارسال داشته، حضرت را جهت به دست گرفتن [[رهبری]] [[قیام]]، به [[کوفه]] [[دعوت]] کنند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷– ۱۵۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۵۲؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۶-۳۷.</ref>. [[نامه‌های کوفیان]]، سرانجام منجر به فرستادن [[مسلم بن عقیل]] به کوفه و سپس [[حرکت]] خود [[امام حسین]]{{ع}} به این [[شهر]] شد. نقل شده است که حضرت در بدو ورود به [[کربلا]] به جماعتی از [[اهل کوفه]] -از جمله سلیمان بن صرد خزاعی- نوشتند<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۸۱.</ref> و آمدن خود را به اطلاع ایشان رساندند و آنها را به قیام و [[یاری]] خود فرا خواندند. اما سلیمان و بسیاری از اعیان و بزرگان [[شیعه کوفه]] به یاریشان نشتافتند<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۹۵. نیز ر.ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۶.</ref> تا این که [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} با هفتاد و دو یارش، در کربلا مظلومانه و غریبانه به [[شهادت]] رسید و [[اهل]] حرمشان به [[اسارت]] در آمدند. دلیل این عدم [[همراهی]] در بعضی مصادر، شکاک بودن [[سلیمان بن صرد]] و تعلل و درنگ بسیار او در کارها ذکر شده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹.</ref> این در حالی است که برخی دیگر از منابع، علت باز ماندندن سلیمان بن صرد و دیگر [[شیعیان]] را [[زندانی]] بودن آنان به وقت شهادت [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} عنوان کرده‌اند. این منابع در توضیح بیشتر این امر، چنین عنوان داشته‌اند که: «چون امام حسین{{ع}} به کربلا رسید، نامه‌ای به جماعتی از بزرگان شیعه کوفه از جمله سلیمان بن صرد خزاعی نوشتند. [[ابن زیاد]] از مکاتبه اهل کوفه با امام{{ع}} [[آگاهی]] یافت و از این‌رو ۴۵۰۰ تن از [[اصحاب امام علی]]{{ع}} و بزرگانشان از جمله سلیمان بن صرد و ابراهیم بن اشتر و [[صعصعه]] و... را [[زندانی]] کرد. از این‌رو آنان بواسطه [[محبوس]] بودن، راهی برای [[نصرت]] [[امام حسین]]{{ع}} نداشتند و بدین ترتیب از [[همراهی]] با [[قیام عاشورا]] و یاری‌رساندن به [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} باز ماندند»<ref>نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۳۷-۱۳۸. نیز ر.ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۶.</ref>. در هر روی، پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} و یارانش و بازگشت عبیدالله از اردوگاه [[نخیله]] به [[کوفه]]، [[ندامت]] و [[پشیمانی]] [[شیعیان]] را در بر گرفت. آنان و در رأسشان [[پنج تن]] از رؤوسای [[شیعه کوفه]] -از جمله [[سلیمان بن صرد خزاعی]]- در [[منزل]] [[سلیمان بن صرد]] گرد آمدند و ضمن ابراز ندامت از عدم [[یاری امام]]{{ع}}، مصمم به [[قیام]] علیه [[حکومت شام]] و [[انتقام]] گرفتن از [[قاتلان]] [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} شدند<ref>بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۴-۳۷۱؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۰۳-۲۲۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۸-۱۸۹.</ref>. این گروه که خود را «[[توابین]]» نام نهاده بودند، شهادت امام حسین{{ع}} و زنده ماندن خود را گناهی نابخشودنی می‌دانستند که جز به کشتن قاتلان وی یا کشته شدن در این راه، [[پاک]] نمی‌شود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۵۲؛ ابراهیم بن محمد ثقفی الکوفی، الغارات، ج۲، ص۷۷۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۹۳.</ref>. آنان پس از [[تجهیز]] نیرو، قیام خود را آغاز و در [[ربیع الثانی]] [[سال ۶۵ هجری]] از کوفه خارج شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۸۳.</ref>. توابین در مسیرشان برای گرفتن انتقام، ابتدا به [[کربلا]] رفتند و پس از چند [[روز]] [[گریه]] و [[انابه]] و [[طلب]] [[توبه]] و [[مغفرت]] از [[خداوند]] بواسطه کوتاهی و [[قصور]] در [[حق]] امام حسین{{ع}}، به سمت [[شام]] [[حرکت]] کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۸۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>. آنان در [[عین الورده]] با [[سپاه شام]] به [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن زیاد]] رو در رو شدند. در [[جنگی]] که بین آنها اتفاق افتاد، سرانجام [[توابین]] [[شکست]] خوردند و [[سلیمان بن صرد]] و جمعی از سران [[شیعه]] و بخش اعظم [[سپاه]] او به [[شهادت]] رسیدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹-۲۲۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۹۹؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۹۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
حوادث پیرامون [[واقعه عاشورا]] و حوادث بعد از آن نیز، از دیگر مواقفی است که از [[سلیمان بن صرد خزاعی]] بسیار سخن به میان رفته است. در پی [[مرگ معاویه]]، و اطلاع [[مردم کوفه]] از سرتافتن امام حسین{{ع}} از [[بیعت با یزید]]، [[شیعیان]] این [[شهر]] به [[ریاست]] بزرگانی چون [[حبیب بن مظاهر]]، [[رفاعة بن شداد]] و سلیمان بن صرد به [[جنبش]] در آمدند و با [[اجتماع]] در [[منزل]] «[[سلیمان بن صرد خزاعی]]»، تصمیم گرفتند که نامه‌هایی به سوی [[امام]]{{ع}} ارسال داشته، حضرت را جهت به دست گرفتن [[رهبری]] [[قیام]]، به [[کوفه]] [[دعوت]] کنند<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۷– ۱۵۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۵۲؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۶-۳۷.</ref>. [[نامه‌های کوفیان]]، سرانجام منجر به فرستادن [[مسلم بن عقیل]] به کوفه و سپس [[حرکت]] خود [[امام حسین]]{{ع}} به این [[شهر]] شد. نقل شده است که حضرت در بدو ورود به [[کربلا]] به جماعتی از [[اهل کوفه]] -از جمله سلیمان بن صرد خزاعی- نوشتند<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۸۱.</ref> و آمدن خود را به اطلاع ایشان رساندند و آنها را به قیام و [[یاری]] خود فرا خواندند. اما سلیمان و بسیاری از اعیان و بزرگان [[شیعه کوفه]] به یاریشان نشتافتند<ref>ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۲، ص۶۵۰؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۳۹۵. نیز ر.ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۶.</ref> تا این که [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} با هفتاد و دو یارش، در کربلا مظلومانه و غریبانه به [[شهادت]] رسید و [[اهل]] حرمشان به [[اسارت]] در آمدند. دلیل این عدم [[همراهی]] در بعضی مصادر، شکاک بودن [[سلیمان بن صرد]] و تعلل و درنگ بسیار او در کارها ذکر شده است<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹.</ref> این در حالی است که برخی دیگر از منابع، علت باز ماندندن سلیمان بن صرد و دیگر [[شیعیان]] را [[زندانی]] بودن آنان به وقت شهادت [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} عنوان کرده‌اند. این منابع در توضیح بیشتر این امر، چنین عنوان داشته‌اند که: «چون امام حسین{{ع}} به کربلا رسید، نامه‌ای به جماعتی از بزرگان شیعه کوفه از جمله سلیمان بن صرد خزاعی نوشتند. [[ابن زیاد]] از مکاتبه اهل کوفه با امام{{ع}} [[آگاهی]] یافت و از این‌رو ۴۵۰۰ تن از [[اصحاب امام علی]]{{ع}} و بزرگانشان از جمله سلیمان بن صرد و ابراهیم بن اشتر و [[صعصعه]] و... را [[زندانی]] کرد. از این‌رو آنان بواسطه [[محبوس]] بودن، راهی برای [[نصرت]] [[امام حسین]]{{ع}} نداشتند و بدین ترتیب از [[همراهی]] با [[قیام عاشورا]] و یاری‌رساندن به [[سید]] و [[سالار شهیدان]]{{ع}} باز ماندند»<ref>نمازی شاهرودی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۴، ص۱۳۷-۱۳۸. نیز ر.ک: امین، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۶.</ref>. در هر روی، پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} و یارانش و بازگشت عبیدالله از اردوگاه [[نخیله]] به [[کوفه]]، [[ندامت]] و [[پشیمانی]] [[شیعیان]] را در بر گرفت. آنان و در رأسشان [[پنج تن]] از رؤوسای [[شیعه کوفه]] -از جمله [[سلیمان بن صرد خزاعی]]- در [[منزل]] [[سلیمان بن صرد]] گرد آمدند و ضمن ابراز ندامت از عدم [[یاری امام]]{{ع}}، مصمم به [[قیام]] علیه [[حکومت شام]] و [[انتقام]] گرفتن از [[قاتلان]] [[اباعبدالله الحسین]]{{ع}} شدند<ref>بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۴-۳۷۱؛ ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۰۳-۲۲۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۸-۱۸۹.</ref>. این گروه که خود را «[[توابین]]» نام نهاده بودند، شهادت امام حسین{{ع}} و زنده ماندن خود را گناهی نابخشودنی می‌دانستند که جز به کشتن قاتلان وی یا کشته شدن در این راه، [[پاک]] نمی‌شود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۵۲؛ ابراهیم بن محمد ثقفی الکوفی، الغارات، ج۲، ص۷۷۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۹۳.</ref>. آنان پس از [[تجهیز]] نیرو، قیام خود را آغاز و در [[ربیع الثانی]] [[سال ۶۵ هجری]] از کوفه خارج شدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹؛ بلاذری، انساب‌الاشراف، ج۶، ص۳۶۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۸۳.</ref>. توابین در مسیرشان برای گرفتن انتقام، ابتدا به [[کربلا]] رفتند و پس از چند [[روز]] [[گریه]] و [[انابه]] و [[طلب]] [[توبه]] و [[مغفرت]] از [[خداوند]] بواسطه کوتاهی و [[قصور]] در [[حق]] امام حسین{{ع}}، به سمت [[شام]] [[حرکت]] کردند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۸۹؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۶، ص۲۱۴؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۷۷-۱۷۸.</ref>. آنان در [[عین الورده]] با [[سپاه شام]] به [[فرماندهی]] [[عبیدالله بن زیاد]] رو در رو شدند. در [[جنگی]] که بین آنها اتفاق افتاد، سرانجام [[توابین]] [[شکست]] خوردند و [[سلیمان بن صرد]] و جمعی از سران [[شیعه]] و بخش اعظم [[سپاه]] او به [[شهادت]] رسیدند<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۲۱۹-۲۲۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۵۹۹؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۹۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]].</ref>
۷۳٬۴۱۵

ویرایش