شناخت اولو الامر: تفاوت میان نسخهها
←منابع
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۷۸: | خط ۷۸: | ||
[[پیامبر]]{{صل}} نیز در [[روایات]] متعددی، اهل بیت{{عم}} را [[معصوم]] دانستهاند. حضرت در [[حدیث ثقلین]] {{متن حدیث|... كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ... مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً}}<ref>احمدبن حنبل، المسند، ج۴، ص۳۶-۳۷؛ احمد بن علی التمیمی، مسند ابی یعلی موصلی، ج۲، ص۲۹۷؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۲؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۹، ص۱۱۳.</ref> بر جداییناپذیر بودن [[قرآن و عترت]] تا [[قیامت]] تأکید کرده است<ref>مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۳۰۳؛ ابن حجر هیثمی مکی، الصواعق المحرقة، ص۱۵۰.</ref> که بیانگر [[عصمت اهل بیت]] است؛ زیرا اگر آنان دچار [[گناه]] یا [[خطا]] شوند، میان آنان و [[قرآن]] جدایی خواهد افتاد. نیز [[رسول خدا]] [[تمسک به عترت]] را همانند [[تمسک به قرآن]]، بدون هیچ قید و شرطی لازم و موجب [[هدایت امت]] دانستهاند؛ زیرا کلمه «لن تضلوا» در این [[حدیث]] به معنای [[نفی]] [[گمراهی]] [[ابدی]] است؛ یعنی با [[تمسک]] جستن به [[ثقلین]] و عمل به دستورهای آن دو، هیچگاه گمراهی پدید نمیآید و این معنا، نشان میدهد چنانکه قرآن [[معصوم]] است {{متن قرآن|لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ...}}<ref>«در حال و آینده آن، باطل راه ندارد» سوره فصلت، آیه ۴۲.</ref>؛ [[عترت پیامبر]]{{عم}} نیز معصوماند و [[رفتار]] و گفتار آنان همواره در راستای [[هدایت]] و ضد [[ضلالت]] است؛ زیرا اگر معصوم نباشند ممکن است [[مرتکب گناه]] یا خطا شوند، در این صورت تمسک به آنان و [[حجت]] دانستن قول و فعلشان به صورت مطلق، جایز نخواهد بود. چون [[پیروی مطلق]] از آنان به [[گمراه]] ساختن [[بندگان]] میانجامد و گمراه ساختن بندگان توسط [[پیامبر]]{{صل}} محال است، پس باید [[قرآن و عترت]] معصوم باشند. پیامبر{{صل}} در [[روایت]] دیگری، [[پیروی]] از علی{{ع}} را همانند پیروی از خود، بدون هیچ قید و شرطی لازم دانسته و [[نافرمانی]] از دستورهای علی{{ع}} را همانند [[تخلف]] از دستورهای خود [[نهی]] کردهاند<ref>{{متن حدیث|عن أبي ذر رضي الله عنه قال: قال رسول الله{{صل}}: من أطاعني فقد أطاع الله و من عصاني فقد عصى الله، و من أطاع عليا فقد أطاعني، و من عصى عليا فقد عصاني}} (محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک الصحیحین، ج۳، صص ۱۲۱ و ۱۲۸؛ شمس الدین ذهبی، تلخیص المستدرک، ج۳، صص۱۲۱ و ۱۲۸؛ حسین بن حسن جرجانی، جلاء الأذهان، ج۲، ص۲۳۶). گفتنی است حاکم و ذهبی هر دو، حدیث فوق را صحیح دانستهاند.</ref>. این امر بیانگر آن است که [[اهل بیت]]{{عم}}، همانند [[پیامبر]]{{صل}} معصوماند، وگرنه نباید [[پیروی]] از [[اوامر و نواهی]] آنان همانند [[دستورهای پیامبر]] بدون هیچ قید و شرطی [[واجب]] باشد؛ بلکه باید [[مقید]] باشد به جایی که به [[معصیت]] [[فرمان]] ندهند. | [[پیامبر]]{{صل}} نیز در [[روایات]] متعددی، اهل بیت{{عم}} را [[معصوم]] دانستهاند. حضرت در [[حدیث ثقلین]] {{متن حدیث|... كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ... مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي أَبَداً}}<ref>احمدبن حنبل، المسند، ج۴، ص۳۶-۳۷؛ احمد بن علی التمیمی، مسند ابی یعلی موصلی، ج۲، ص۲۹۷؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۶۲؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۹، ص۱۱۳.</ref> بر جداییناپذیر بودن [[قرآن و عترت]] تا [[قیامت]] تأکید کرده است<ref>مسعود بن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۳۰۳؛ ابن حجر هیثمی مکی، الصواعق المحرقة، ص۱۵۰.</ref> که بیانگر [[عصمت اهل بیت]] است؛ زیرا اگر آنان دچار [[گناه]] یا [[خطا]] شوند، میان آنان و [[قرآن]] جدایی خواهد افتاد. نیز [[رسول خدا]] [[تمسک به عترت]] را همانند [[تمسک به قرآن]]، بدون هیچ قید و شرطی لازم و موجب [[هدایت امت]] دانستهاند؛ زیرا کلمه «لن تضلوا» در این [[حدیث]] به معنای [[نفی]] [[گمراهی]] [[ابدی]] است؛ یعنی با [[تمسک]] جستن به [[ثقلین]] و عمل به دستورهای آن دو، هیچگاه گمراهی پدید نمیآید و این معنا، نشان میدهد چنانکه قرآن [[معصوم]] است {{متن قرآن|لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ...}}<ref>«در حال و آینده آن، باطل راه ندارد» سوره فصلت، آیه ۴۲.</ref>؛ [[عترت پیامبر]]{{عم}} نیز معصوماند و [[رفتار]] و گفتار آنان همواره در راستای [[هدایت]] و ضد [[ضلالت]] است؛ زیرا اگر معصوم نباشند ممکن است [[مرتکب گناه]] یا خطا شوند، در این صورت تمسک به آنان و [[حجت]] دانستن قول و فعلشان به صورت مطلق، جایز نخواهد بود. چون [[پیروی مطلق]] از آنان به [[گمراه]] ساختن [[بندگان]] میانجامد و گمراه ساختن بندگان توسط [[پیامبر]]{{صل}} محال است، پس باید [[قرآن و عترت]] معصوم باشند. پیامبر{{صل}} در [[روایت]] دیگری، [[پیروی]] از علی{{ع}} را همانند پیروی از خود، بدون هیچ قید و شرطی لازم دانسته و [[نافرمانی]] از دستورهای علی{{ع}} را همانند [[تخلف]] از دستورهای خود [[نهی]] کردهاند<ref>{{متن حدیث|عن أبي ذر رضي الله عنه قال: قال رسول الله{{صل}}: من أطاعني فقد أطاع الله و من عصاني فقد عصى الله، و من أطاع عليا فقد أطاعني، و من عصى عليا فقد عصاني}} (محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، المستدرک الصحیحین، ج۳، صص ۱۲۱ و ۱۲۸؛ شمس الدین ذهبی، تلخیص المستدرک، ج۳، صص۱۲۱ و ۱۲۸؛ حسین بن حسن جرجانی، جلاء الأذهان، ج۲، ص۲۳۶). گفتنی است حاکم و ذهبی هر دو، حدیث فوق را صحیح دانستهاند.</ref>. این امر بیانگر آن است که [[اهل بیت]]{{عم}}، همانند [[پیامبر]]{{صل}} معصوماند، وگرنه نباید [[پیروی]] از [[اوامر و نواهی]] آنان همانند [[دستورهای پیامبر]] بدون هیچ قید و شرطی [[واجب]] باشد؛ بلکه باید [[مقید]] باشد به جایی که به [[معصیت]] [[فرمان]] ندهند. | ||
حال که [[اولی الأمر]] به [[اتفاق]] [[دانشمندان شیعه]] و اعتراف جمعی از [[مفسران اهل سنت]] [[معصوم]] است و صفت [[عصمت]] به دلالت [[آیه تطهیر]] و [[روایات پیامبر]]{{صل}} فقط در [[اهل بیت پیامبر]] وجود دارد و جز آنان هیچ معصوم دیگری در میان [[امت اسلامی]] وجود ندارد، به ناچار باید آنان [[مصداق اولی الأمر]] باشند.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۱۴۳.</ref>. | حال که [[اولی الأمر]] به [[اتفاق]] [[دانشمندان شیعه]] و اعتراف جمعی از [[مفسران اهل سنت]] [[معصوم]] است و صفت [[عصمت]] به دلالت [[آیه تطهیر]] و [[روایات پیامبر]]{{صل}} فقط در [[اهل بیت پیامبر]] وجود دارد و جز آنان هیچ معصوم دیگری در میان [[امت اسلامی]] وجود ندارد، به ناچار باید آنان [[مصداق اولی الأمر]] باشند.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۱۴۳.</ref>. | ||
==[[روایات خلفای اثناعشر]]== | |||
سومین راه برای [[شناخت]] [[مصادیق اولی الأمر]] بهره جستن از روایات خلفای اثناعشر است. این [[استدلال]] با چند مقدمه تحقق مییابد. | |||
===[[اولی الأمر]] به معنای [[جانشین پیامبر]] و [[امام]] [[مسلمانان]]=== | |||
چنانکه پیشتر گذشت، کلمه اولی الأمر به معنای امام و [[پیشوای مسلمانان]] است. این کلمه در عصر [[نزول قرآن]]، چه در [[سخنان پیامبر]]{{صل}} و چه در سخنان [[اهل بیت]]{{عم}} و چه در سخنان مسلمانان صدر اول، به همین معنا فراوان استعمال شده است و شاید بتوان گفت رایجترین تعبیری که آنان برای مسئله [[امامت]] و [[خلافت]] به کار میبردهاند، تعبیر «الأمر» بوده است. | |||
====معنای «الأمر» در [[سنت پیامبر]]{{صل}} و اهل بیت{{عم}}==== | |||
#طبق نوشته [[مورخان]] و [[سیرهنگاران]]، [[رسول خدا]]{{صل}} در فرصتهای مناسب، سراغ [[قبایل عرب]] میرفت، [[رسالت]] خود را به آنان عرضه نموده و از آنان میخواست تا [[دین الهی]] را پذیرفته و [[پیامبر]] را در راستای رسالت و وظایفش [[یاری]] کنند. در یکی از این موارد که حضرت سراغ [[قبیله]] «[[بنی عامر بن صعصعه]]» رفته بود، رسالت خویش را بر آنان عرضه نمود و آنها را به [[پذیرش دین]] [[خدا]] فرا خواند. مردی از بزرگان آن قبیله به نام «بیحرة بن [[فراس]]» به پیامبر{{صل}} گفت: {{متن حدیث|... أرأيت إن نحن تابعناك على أمرك ثم أظهرك الله على من خالفك، أيكون لنا الأمر من بعدك؟ قال{{صل}}: «الأمر لله (إلى [[الله]]) يضعه حيث يشاء» قال: فقال له: أفنُهدف نحورنا للعرب دونك فإذا اظهرك الله كان الأمر لغيرنا؟! لا حاجة لنا بأمرك}}<ref>عبدالملک ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۲۵؛ محمد ابن حبان، کتاب الثقات، ج۱، ص۸۹؛ ابن حجر، الأصابه، ج۱، ص۵۲؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۳۹-۱۴۰؛ شمس الدین ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۲۸۶؛ محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۵۰؛ علی بن أبی الکرم ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۹۳.</ref>: نظرت چیست؟ اگر در رسالتی که بر عهده داری، ما از تو [[پیروی]] کنیم و خدا تو را بر مخالفانت [[پیروز]] کند، آیا [[حکومت]] تو پس از تو از آنِ ما خواهد بود؟ [[پیامبر]]{{صل}} پاسخ داد: حکومت من به دست خداست، به هر کس [[اراده]] کند، خواهد داد. مرد [[عرب]] در پاسخ پیامبر گفت: ما در مسیر [[حمایت]] از تو، سینههای خویش را [[هدف]] تیر عرب قرار دهیم، اما زمانی که پیروز شدی حکومت تو از آنِ دیگران باشد؟! ما نیازی به حکومت تو نداریم. | |||
# [[عبادة بن صامت]] میگوید: {{عربی|بايعنا رسول الله{{صل}} على السمع والطاعة في المنشط والمكره و أن لا ننازع الأمر أهله...}}<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، ج۸، صص۸۸ و ۱۲۲.</ref>؛ با [[رسول خدا]]{{صل}} [[بیعت]] کردیم که در [[سهولت]] و [[سختی]] بشنویم و [[پیروی]] کنیم و با کسانی که [[شایستگی]] حکومت را دارند به [[نزاع]] نپردازیم. | |||
# علی{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتِيَ وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲.</ref>؛ خدایا، از [[قریش]] و از تمامی کسانی که یاریشان کردند به پیشگاه تو [[شکایت]] میکنم؛ زیرا قریش پیوند [[خویشاوندی]] مرا قطع کردند و [[مقام]] و [[منزلت]] بزرگ مرا کوچک شمردند و در [[غصب حق]] من، با یکدیگر [[همداستان]] شدند. | |||
#در سخن دیگری از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} آمده است که در [[روز]] [[شورا]] کسی به آن حضرت گفت: {{متن حدیث|إِنَّكَ عَلَى هَذَا الْأَمْرِ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَحَرِيصٌ فَقُلْتُ بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ...}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۲.</ref>؛ ای فرزند [[ابوطالب]] نسبت به [[خلافت]] [[حریص]] میباشی، در پاسخ او گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]! شما با اینکه از [[پیامبر اسلام]] دورترید، حریصتر میباشید.... | |||
# امیرالمؤمنین{{ع}} در جای دیگری فرمودهاند: {{متن حدیث|أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهَذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ...}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۱۷۳.</ref>؛ ای [[مردم]]! سزاوارترین اشخاص به خلافت، آن کسی است که در تحقق حکومت نیرومندتر و در [[آگاهی]] از [[فرمان خدا]] درباره حکومت داناتر باشد. | |||
# علی{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|فَلَمَّا مَضَى{{صل}} تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ فَوَاللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ{{صل}} عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ...}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۲؛ عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الإمامة والسیاسة، ج۱، ص۱۳۳.</ref>؛ آنگاه که [[پیامبر]]{{صل}} به سوی [[خدا]] رفت، [[مسلمانان]] پس از وی در کار [[حکومت]] با یکدیگر درگیر شدند. [[سوگند]] به خدا نه در فکرم میگذشت و نه در خاطرم میآمد که [[عرب]] [[خلافت]] را پس از [[رسول خدا]]{{صل}} از [[اهل بیت]] او بگرداند یا مرا پس از وی از عهدهدار شدن حکومت بازدارند. | |||
# [[امیر المؤمنین]]{{ع}} به [[ابوبکر]] فرمود: {{متن حدیث|أَنَا أَحَقُّ بِهَذَا الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>عبدالله بن مسلم ابن قتیبه دینوری، الإمامة والسیاسة، ج۱، ص۱۷۶.</ref>؛ من به امر خلافت از شما سزاوارترم. | |||
# علی{{ع}} در سخن دیگری به ابوبکر فرمود: {{متن حدیث|... و لكنك استبددت علينا بالأمر...}}<ref>محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح بخاری، کتاب مغازی، باب ۳۶، ح۳۹۹۸.</ref>؛ در مسئله خلافت با [[استبداد]] و [[خودرأیی]] با ما [[رفتار]] کردی.... | |||
# [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[روز]] [[شورا]] به [[عبدالرحمن بن عوف]] فرمود: {{متن حدیث|... وَ اللَّهِ مَا وَلَّيْتُ عُثْمَانَ إِلَّا لِيَرُدَّ الْأَمْرَ إِلَيْكَ...}}<ref>أبی الفداء، تاریخ ابی الفداء، ج۱، ص۱۶۶.</ref>؛ به خدا سوگند عثمان را به حکومت برنگزیدی مگر به خاطر اینکه خلافت را پس از خودش به تو واگذار کند.... | |||
دیگر [[امامان اهل بیت]]{{عم}} نیز کلمه «[[أمر]]» را به طور گسترده به معنای [[امام]] و [[پیشوای مسلمانان]] به کار بردهاند<ref>محمد بن یعقوب کلینی، کافی ج۱، صص ۲۴۷، ۲۵۵، ۲۸۱، ۲۸۴ - ۲۸۵، ۲۹۹، ۳۱۱، ۳۱۳، ۳۱۵، ۳۲۳، ۳۲۶، ۳۳۳، ۳۳۵-۳۳۶، ۳۳۸، ۳۴۰ - ۳۴۱، و....</ref>. | |||
چنانکه [[مشاهده]] میشود کلمه «الأمر» در موارد فوق به معنای [[جانشین پیامبر]] و [[زعامت سیاسی]] و [[اجتماعی]] مسلمانان به کار رفته است.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۱۴۵.</ref>. | |||
====معنای «الأمر» در [[عرف]] مسلمانان==== | |||
مسلمانان نیز چه در [[سقیفه]] و چه پس از آن، هرگاه خواستهاند درباره خلافت سخن گویند، غالباً از آن با عنوان «الأمر» یاد کردهاند. | |||
از جمله: | |||
# [[سعد بن عباده]] در [[روز سقیفه]] به [[انصار]] میگوید: {{عربی|استبدوا بهذا الأمر دون الناس...}}؛ [[حکومت]] را خود به دست گیرید و به دیگران [[اجازه]] دخالت ندهید. | |||
# انصار به وی پاسخ دادند: {{عربی|نوليك هذا الأمر}}؛ حکومت را به تو میسپاریم. | |||
# انصار سپس به [[گفتوگو]] پرداخته و گفتند: اگر [[مهاجران]] قرشی سخن ما را نپذیرند و بگویند: {{عربی|نحن عشيرته و أولياؤه فعلام تنازعوننا الأمر من بعده؟...}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱۸.</ref>؛ ما [[خویشاوندان]] پیامبریم، چرا پس از [[پیامبر]] در مسئله حکومت با ما به [[نزاع]] پرداخته اید؟... | |||
# عمر در روز سقیفه برای [[ابوبکر]] که در خانهاش بود [[پیام]] فرستاد که: {{عربی|أن الأنصار قد اجتمعت في سقيفة بني ساعدة يريدون أن يولوا هذا الأمر سعد بن عبادة}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۱۹.</ref>؛ انصار در [[سقیفه بنی ساعده]] [[اجتماع]] کرده و میخواهند حکومت را به [[سعد بن عباده]] بسپارند. | |||
# ابوبکر پس از حضور در [[سقیفه]] گفت: {{عربی|و هم أولياؤه و عشيرته و أحق الناس بهذا الأمر من بعده و لا ينازعهم في ذلك إلا ظالم}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۰.</ref>؛ مهاجران نخستین، خویشاوندان پیامبرند و پس از پیامبر، شایستهترینِ [[مردم]] برای حکومتاند. و درباره حکومت، جز [[ستمگر]]، کسی با آنان به نزاع نمیپردازد. | |||
# [[حباب بن منذر]] در پاسخ عمر گفت: {{عربی|يا معاشر الأنصار... لا تسمعوا مقالة هذا و أصحابه فيذهبوا بنصيبكم من الأمر.. فأنتم و الله أحق بهذا الأمر منهم}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۰.</ref>؛ ای گروه انصار... به سخن او و یارانش گوش ندهید که سهمتان از حکومت را خواهند برد، در حالی که به [[خدا]] [[سوگند]] شما از آنان به حکومت سزاوارترید. | |||
# [[بشیر بن سعد]] در این هنگام بلند شد و گفت: {{عربی|يا معشر الأنصار... إن محمدا{{صل}} من قريش، و قومه أحق به وا ولي، و... لا يراني [[الله]] أنازعهم هذا الأمر أبدا...}}<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۲۱.</ref>؛ ای گروه انصار... بدون [[شک]] محمد{{صل}} از [[قریش]] است و [[خویشاوندان]] او نسبت به [[حکومت]] او، سزاوارتر و شایستهترند و [[خدا]] هرگز مرا نبیند که درباره حکومت، با آنان به [[نزاع]] بپردازم. | |||
در همه موارد گذشته کلمه «الأمر» به معنای [[رهبری سیاسی]] و [[اجتماعی]] و خلافتِ [[مسلمانان]] است، هر چند که [[امامت]] ابعاد دیگری در زمینه [[هدایت]]، [[تربیت]] و [[معنویت]] [[جامعه]] نیز دارد که در نقلهای فوق کمتر به آن توجه شده است. بدینسان میتوان گفت کلمه «[[اولی الأمر]]» اصطلاحی [[شرعی]] است برای [[جانشین پیامبر]]{{صل}} و [[امام]] [[مسلمان]]، پس از آن حضرت. | |||
این مسئله نزد [[عالمان]] [[امامیه]] امری روشن است، چون آنان [[امامان]] [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} را [[مصداق اولی الأمر]] دانسته و معتقدند آنان انسانهای کاملی هستند که دارای امامت الهیاند و [[وظیفه]] [[تبیین دین]] و [[تزکیه نفوس]] جامعه را بر عهده دارند؛ [[خداوند]] آنان را به عنوان [[جانشینان پیامبر]]{{صل}} و [[رهبران]] [[امت اسلامی]]، برگزیده و [[رسول خدا]]{{صل}} نظر خداوند را به [[مردم]] [[ابلاغ]] کرده است<ref>علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۱۵۳؛ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، ج۱، ص۲۸۶؛ محمد بن حسن طوسی، تفسیر تبیان، ج۳، ص۲۷۳.</ref>. | |||
جمع زیادی از [[دانشمندان]] نیز مصداق اولی الأمر را [[خلیفه]] و امام مسلمانان دانستهاند؛ از جمله: | |||
# [[شیخ طوسی]] (م ۴۶۰ق) مینویسد: {{عربی|{{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ}} معناه اطيعوا من له الأمر}}<ref>محمد بن حسن طوسی، تفسیر تبیان، ج۳، ص۲۳۶.</ref>. | |||
#شیخ محمدحسن [[مظفر]] (م ۱۳۷۵ق) مینویسد: {{عربی|أن المنصرف من اولي الأمر من له الزعامة}}<ref>محمدحسن مظفر، دلائل الصدق، ج۴، ص۲۲۲.</ref>. | |||
# [[شهید مطهری]] ([[شهید]] به سال ۱۳۵۸ش) مینویسد: [[آیه]] بیانگر [[انضباطی]] است که مردم باید در مقابل [[قوه]] حاکمه داشته باشند. میگوید: خدا را [[اطاعت]] کنید، [[پیغمبر]] و اولی الأمر را اطاعت کنید. ما [[شیعیان]] به این آیه که میرسیم «امر» اولی الأمر را مربوط به [[خلافت]] میدانیم، میگوییم این آیه [[مقام خلافت]] را معین میکند... این [[مقام]] را خدا باید معین کرده باشد<ref>مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۱، ص۱۲۲.</ref>. | |||
# [[زجاج]] (م ۳۱۱ق) گفته است: {{عربی|و جملة اولي الأمر من يقوم بشأن المسلمين في امر دينهم و جميع ما أدى إليه صلاحهم}}<ref>علاء الدین علی بن محمد بغدادی، لباب التأویل فی معانی التنزیل، ج۱، ص۳۹۳.</ref>؛ مقصود از [[اولی الأمر]] کسی است که [[مسئولیت]] [[مسلمانان]] را در مسائل [[دینی]] و در هر مسئله دیگری که تأمین کننده مصالحشان باشد، برعهده دارد. | |||
# [[خطیب شربینی]] (م ۹۷۷ق) مینویسد: {{عربی|(و) أطيعوا (أولي) أي: أصحاب (الأمر) أي: الولاة}}<ref>شربینی، السراج المنیر، ج۱، ص۳۶۰.</ref>. که اولی الأمر را به معنای [[والیان]] و صاحبان [[حکومت]] دانسته است. | |||
# [[زمخشری]] (م ۵۳۸ق) مینویسد: {{عربی|{{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} [[امراء]] [[الحق]]}}<ref>محمود زمخشری، کشاف، ج۱، ص۵۲۴.</ref>. که [[حاکمان]] [[حق]] را [[مصداق اولی الأمر]] دانسته است. | |||
# [[ابی السعود]] (م ۹۵۱ق) مینویسد: {{عربی|{{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ}} و هم امراء الحق و ولاة [[العدل]] كالخلفاء الراشدين}}<ref>ابی السعود، تفسیر أبی السعود، ج۲، ص۱۹۳.</ref>. که حاکمان حق و [[عادل]] را مصداق اولی الأمر دانسته است. | |||
# [[سیوطی]] (م ۹۱۱ق) مینویسد: {{عربی|{{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ}} أي الولاة}}<ref>جلال الدین سیوطی، تفسیر جلالین، ج۱، ص۹۰.</ref>. | |||
# [[شوکانی]] (م ۱۲۵۰ق) مینویسد: {{عربی|{{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ}} هم الأئمة والسلاطين}}<ref>محمد بن علی شوکانی، فتح القدیر، ج۱، ص۴۸۸.</ref>. | |||
# [[ابن عاشور]] (م ۱۳۹۳ق) مینویسد: {{عربی|{{متن قرآن|وَأُولِي الْأَمْرِ}} يعني ذويه و هم [[اصحاب]] الأمر والمتولون له فأولوا الأمر من الأئمة و من القوم هم الذين يسند [[الناس]] إليهم تدبير شئونهم و يعتمدون في ذلك عليهم}}<ref>محمد ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج۴، ص۱۶۵.</ref>. وی اولی الأمر را به معنای حاکمان دانسته است که [[مردم]] [[تدبیر امور]] خویش را به آنان واگذار میکنند. | |||
# [[نسفی]] (م ۷۱۰ق) مینویسد: {{عربی|{{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا... وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} أي الولاة أو العلماء، لأن أمرهم ينفذ على الأمراء}}<ref>نسفی، تفسیر نسفی، ج۱، ص۲۶۰.</ref> که اولی الأمر را به معنای حاکمان دانسته است و اگر مصداق اولی الأمر [[دانشمندان]] هم باشند بدان سبب است که فتوای آنان برای حاکمان الزامآور است و گویا [[حاکم]] [[واقعی]] آنها هستند. | |||
# [[ابن جریر طبری]] (م ۳۱۰ق)، پس از نقل اقوال مختلفی که در بیان [[مصداق اولی الأمر]] بیان شده، مینویسد: {{عربی|و أولي الأقوال في ذلك بالصواب قول من قال: هم الأمراء و الولاة، لصحة الأخبار عن رسول الله{{صل}} بالأمر بطاعة الأئمة والولاة فيما كان [[طاعة]] و للمسلمين مصلحة...}}<ref>محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۹۵.</ref>. در میان اقوال، بهترین قولی که به صواب نزدیکتر است، قول کسی است که [[مصداق اولی الأمر]] را [[فرمانروایان]] و [[حاکمان]] دانسته است؛ زیرا در [[اخبار]] صحیحی که از [[پیامبر]]{{صل}} نقل شده، حضرت [[پیروی از پیشوایان]] و حاکمان را تا زمانی که [[مصالح مسلمین]] رعایت شده باشد و موافق [[حق]] باشد، لازم دانستهاند. وی میافزاید: و هرگاه روشن شد [[پیروی]] از کسی جز [[خدا]] و [[رسول]]{{صل}} و [[امام عادل]]، [[واجب]] نیست، خواهیم دانست مقصود از [[اولی الأمر]] که [[خداوند]] در [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}} به پیروی از آنان دستور داده، حاکمان [[مسلمانان]] هستند، نه کس دیگری. | |||
# [[ابن تیمیه]] (م ۷۲۸ق) مینویسد: {{عربی|و اولوا الأمر أصحاب الأمر و ذووه و هم الذين يأمرون الناس...}}<ref>قاسمی، محاسن التأویل، ج۳، ص۱۸۸، نقل از کتاب (حسبه در اسلام) از ابن تیمیه.</ref>. اولی الأمر [[صاحبان امر]] و [[فرمان]] هستند و آنان کسانی هستند که به [[مردم]] دستور میدهند. | |||
#[[ابن منظور]] (م ۷۱۱ق) مینویسد: {{عربی|اولو الأمر: الرؤساء و اهل العلم}}<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۴، ص۳۱.</ref>. | |||
#[[فیروزآبادی]] (م۸۱۷ق) مینویسد: {{عربی|و اولو الأمر: الرؤساء، و العلماء}}<ref>محمد بن یعقوب فیروزآبادی، قاموس المحیط، ج۱، ص۳۶۵.</ref>. | |||
# [[زبیدی]] (م ۱۱۴۵ق) مینویسد: {{عربی|و جملة اولي الأمر من المسلمين من يقوم بشأنهم في أمر دينهم، و جميع ما أدى إلى إصلاحهم إذا كانوا اولي علم و دين أيضا}}<ref>مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۱۴، ص۳۰.</ref>: | |||
مقصود از اولی الأمر در میان مسلمانان فرد دانشمند و [[دینداری]] است که [[امور دینی]] آنان و همه آنچه به [[اصلاح]] آنان مربوط میشود را سامان دهد. | |||
نتیجهای که از [[روایات پیامبر]] و [[اهل بیت]] و سخنان [[صحابه]] و آثار [[دانشمندان]] [[مسلمان]] حاصل میشود آن است که کلمه «الأمر» فراوان به معنای [[امام]] و [[پیشوای مسلمانان]] به کار رفته است؛ از این رو میتوان «[[اولی الأمر]]» را اصطلاحی [[شرعی]] برای [[جانشین پیامبر]]{{صل}} و پیشوای مسلمانان دانست.<ref>[[غلامحسین زینلی|زینلی، غلامحسین]]، [[آیه اولی الامر (کتاب)|آیه اولی الامر]]، ص ۱۴۸.</ref>. | |||
== منابع == | == منابع == |